حسادت عایشه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حسادت از آن دسته
رذائل اخلاقی بشمار میرود که در
دین و
شریعت اسلامی به شدت مورد نکوهش واقع شده است. حسادت و
تکبر بود که
ابلیس را به نافرمانی از امر
خداوند کشاند و موجب
کفر وی شد. بروز حسادت در شخصیتهای تاریخی میتواند بازتاب اجتماعی خاصی را دنبال کند و نیز روشن کننده بسیاری از حقائق شود. در این مقاله به این
صفت رذیله در شخصیتی میپردازیم که در چند
فتنه نقش اصلی را بازی کرده و حسادتهای او
نفاق را در دلش بارور نموده، یعنی
عایشه دختر ابوبکر. برخی با جانب داری از عایشه در فتنهها، او را مجتهدی دانستهاند که به
علم خود عمل کرده و احتمال خطاء را در وی
نفی نکردهاند؛ اما با شناخت مقداری از کردارش به این نتیجه میرسیم که او اساسا با تصمیمات احساسی خود در برابر حق ایستادگی و مخالفت میکرده.
گاهی از
شبها که
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای
عبادت از بستر بر میخواست و یا به
زیارت اهل قبور به
بقیع میرفتند،
عایشه را غیرت زنانگی میگرفت و خود شخصا به تعقیب آن حضرت میرفت و یا کنیزش را به تعقیب میفرستاد.
آن حضرت نیز به وی خطاب میکرد که آیا گمان داری که
خداوند و پیامبرش بر تو
ستم روا میدارند. باز هم گرفتار شیطانت شدهای. وای بر تو (عایشه) اگر میتوانستی چهها که نمیکردی.
روزی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شکایت او را به پدرش
ابوبکر نمود، درحالی که او بیشرمانه در حضور پدرش به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفت:
عدالت داشته باش (در موقعیتی دیگر عایشه نسبت به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
خشمگین بود و گفت: توئی که گمان میکنی فرستاده خدائی؟) که سیلی محکمی از پدرش دریافت نمود بطوریکه از دهانش
خون جاری شد.
وی
احترام پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را حتی در
نماز نگاه نمیداشت و پای خود را در محل
سجده آن حضرت قرار میداد
و مثل
جنازه جلوی آن حضرت دراز میکشید و به این مطلب افتخار میکند،
تا اینکه خود پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حالت سجده پای او را از محل سجده دور میکردند.
نافرمانی او از دستورات
قرآن و پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را در چند مورد میتوان پیگیری کرد که برخی شخصی و برخی جنبه سیاسی دارد:
الف. از نافرمانیهای وی اطلاع دادن او به ابوبکر و
عمر و
ابوعبیده برای برگشتن از سپاه
اسامه است.
ب. دیگر نافرمانی وی با دستور خداوند و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) زمانی است که او برای مبارزه با
امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) به
بصره لشگرکشی میکند و
جنگ جمل را میآفریند.
ج. او بود که دستور تیر باران بدن مطهر
امام حسن (علیهالسّلام) را صادر کرد و برخلاف دستور صریح خداوند مبنی بر مودت به ذوی القربی عمل نمود.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هر
روز از
خدیجه یاد میکرد و عایشه
حسادت میکرد. عایشه از آن حضرت بدگوئی میکند و میگوید: او پیرزنی... بود که خداوند بهتر از آن را به شما عطاء کرده است. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از این گفته به شدت ناراحت میشود و میفرماید: خداوند بهتر از او را به من نداده است...
همچنین وقتی هاله
خواهر خدیجه به دیدار پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میآمد، آن حضرت به یاد خدیجه میافتاد، عایشه به شدت ناراحت میشد و به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میگفت: از پیرزن بیدندان قریش نگو، او قبلا مرده است و
خدا بهتر از آن را به تو عنایت فرمود. با این کلام نسبت به خدیجه (سلاماللهعلیهم) بیاحترامی میکرد.
عایشه میگوید با اینکه خدیجه را ندیده بودم اما به هیچ کدام از زنان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چون خدیجه احساس حسادت نمیکردم.
اصحاب در حضور پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بودند و عایشه پشت سر آن حضرت نشسته بود و امیرالمومنین (علیهالسّلام) وارد شد و ایشان به اشاره پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کنار او و عایشه قرار گرفت. در این هنگام عایشه او را هل داد و با
غضب گفت: جائی برای نشستن جز دامن من پیدا نکردی. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز با غضب فرمودند: ای حمیراء، من را در مورد علی (علیهالسّلام) اذیت نکن.
یکی از کارهائی که با ارتکاب آن، مورد عتاب دیگر زنان واقع شد، عقده گشائی و خوشحالی او از خبر شهادت
حضرت امام علی (علیهالسّلام) بود که با این
شعر ابراز نمود.
فالقت عصاها فاستقرت بها النوی کمــا قر عینا بالایاب المــــسافر
امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) میفرماید: خوی زنانه او (عایشه) دیده عقلش را بسته بود و شراره کینه او با من در دلش چون کوره آهنگران زبانه میکشید.
روزی عایشه با فریاد به
فاطمه (سلاماللهعلیهم) میگفت: ای دختر خدیجه به خدا
قسم تو برای مادرت نسبت به ما برتری میدانی، کدام برتری؟! او هم مانند بعضی از ما بود. فاطمه (سلاماللهعلیهم) این کلام را شنید و وقتی به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نگاه کرد، گریهاش جاری شد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با غضب جواب عایشه را دادند.
ابن ابی الحدید به نقل از استادش میگوید: فاطمه دل پری از دست عایشه داشت؛ زیرا
زنان مدینه سخنان نیشدار عایشه را برای وی نقل میکردند.
عایشه میگوید:
ماریه زنی زیبا بود و مورد علاقه رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، چون از نزدیک علاقه آن حضرت را به او میدیدیم به بد رفتاری با وی برآمدیم؛ بخصوص وقتی که ابراهیم را به
دنیا آورد. تا اینکه ماریه از دست ما به رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شکایت برد و آن حضرت خانه وی را تغییر دادند. روزی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حالی که ابراهیم در دست ایشان بود به عایشه فرمودند: ببین چقدر به من
شباهت دارد. عایشه در جواب گفت: نه هیچ
شباهتی به شما ندارد.
وقتی منافقین برای بد نام کردن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) توطئه
بهتان و
افتراء به ماریه را پیش گرفتند، در داخل خانه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز عایشه به حمایت از
منافقین پرداخت و به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفت: که ابراهیم
فرزند تو نبود!! بلکه فرزند جریح قبطی پسر عموی ماریه است.!! پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند (اگر راست گفته باشی و برای تحقیق) امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) را به دنبال جریح فرستاد تا اینکه بعد از تحقیق او را بکشد؛ اما ماجرا چنین شد که این بهتان و افتراء را امیرالمومنین (علیهالسّلام) کشف کرد و به آن حضرت خبر داد و عایشه از اینکه این ماجرا و توطئه با تلاش امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) از بین رفت ناراحت شد.
او و
حفصه لباس و پوشش
ام سلمه را
مسخره کردند و گفتند: شالی که او از دوش خود رها کرده مانند زبان
سگ است.
و نیز زمانی ام سلمه برای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) غذائی آماده کرد و آن حضرت در خانه عایشه بودند. عایشه غیرت کرد و با سنگی آن ظرف را شکست. وی در حضور پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با ظرف غذای حفصه و صفیه نیز چنین کرده بود.
به گفته
بخاری در صحیح خود زنان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دو حزب بودند یکی به سرکردگی عایشه و دیگری ام سلمه.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) زنی به نام سبا (سناه) از
بنی صعصعه به عقد خویش در آورد. زیبائی او باعث شد تا عایشه و حفصه نسبت به او حسادت کنند و سبب جدائی او از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شوند. به او گفتند که اگر رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را دیدی بگو: از تو به خدا پناه میبرم؛ زیرا ایشان از این سخن خشنود خواهد شد.
این حسادت را نیز نسبت به
اسماء دختر نعمان و
ملیکه دختر کعب و
فاطمه دختر ضحاک و عمرة و جونیه و غزیه و ضباعه، اجراء کردند.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از خانه زینب به خانه عایشه رفت، در حالی که شربتی از
عسل نوشیده بودند. عایشه به آن حضرت گفت: از دهان شما بوی مغافیر (گیاهی بدبو) میآید. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: اینطور نیست او به من شربتی از عسل داده است، در این هنگام (برای از بین رفتن نقشه عایشه) آیه نازل شد که چرا چیزی را که خداوند بر تو
حلال کرده تو برخودت
حرام میکنی.
روزی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) صفیه را دید که گریه میکند، از علت آن پرسیدند؛ گفت: عایشه و حفصه از من
عیبجوئی میکنند (به او میگفتند ای دختر یهودی). پیامبر فرمود: چرا نگفتی پدرم
هارون و عمویم
موسی و همسرم محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
همچنین وقتی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در لحظات آخر
عمر بود، صفیه بسیار ناراحت بود و
آرزو میکرد که او به جای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حالت احتضار باشد. این سخن صفیه از طرف برخی (عایشه و..) حمل بر تظاهر و
ریا شد. اما پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در آن حالت فرمود : صفیه حقیقت را ابراز میکند.
روزی عایشه دید سوده این
شعر را میخواند: قبیله تیم و عدی (کنایه از ابوبکر و عمر) به دنبال این هستند که برای خود همپیمانانی (برای غصب خلافت). بیابند. عایشه به حفصه گفت که او دارد به من و تو کنایه میزند و به همین دلیل سوده را به باد کتک گرفتند.
خوله دختر حکیم خودش را برای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بدون مهریه بخشید؛ اما عایشه مانع از این
ازدواج شد و گفت: آیا برای یک
زن خجالت آور نیست که خود را به مردی ببخشد و بدون
مهر خواستار همسری او شود.
ملیکه دختر کعب نیز بعد از
فتح مکه با تیغ حسادت عایشه برخورد نمود و به او گفت: آیا خجالت نمیکشی از اینکه با قاتل پدرت ازدواج کردی.
عایشه دختر ابوبکر چنین زندگانی پر ماجرائی در دوران حضور پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) داشت و بعد از آن حضرت از بزرگترین فتنه گرانی شد که سیاستهای ضد
ولایت را
رهبری میکرد. فتنه جمل از بزرگترین معضلاتی بود که با حضور او به نبردی خونین تبدیل شد و مصیبتی بر دامن جامعه اسلامی نشاند. کردار و حسادتهای عایشه مقدمهای برای شناخت اعمال وی در فتنه جمل است.
منشأ حسادت؛
آثار حسادت؛
مصحف عایشه بنت ابی بکر.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «کردار و حسادت عایشه» تاریخ بازیابی ۹۵/۰۱/۲۴.