حسابرسی کتمانکنندگان شهادت (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بر اساس
آیات قرآن مجید خداوند متعال انسان ها را طبق آنچه را در
دل دارند محاسبه مى كند،مانند
کفر و
کتمان حق.
هشدار
خداوند به کتمان کنندگان شهادت و حسابرسی
گناه آنان:
•«... ولا تکتموا الشهـدة ومن یکتمها فانه ءاثم قلبه والله بما تعملون علیم لله ما فی السمـوت وما فی الارض وان تبدوا ما فی انفسکم او تخفوه یحاسبکم به الله...:و اگر در
سفر بودید و نویسنده اى نیافتید، وثیقه هاى دریافت شده (جایگزین سند و
گواه) است. و اگر برخى از شما برخى دیگر را
امین شمرد (و وثیقه نگرفت) آن كس كه امین اش شمرده اند باید
امانت (بدهى) خود را ادا نماید و از خداوند، پروردگار خود پروا كند. و
شهادت را (در مرحله ادا) كتمان نكنید، و هر كه آن را كتمان كند
قلب او گنهكار است، و خدا به آنچه مى كنید داناست.آنچه در آسمان ها و آنچه در
زمین است (علاوه بر خود آنها) ملك حقیقى خداست، و اگر آنچه در
دل دارید (از عقاید فاسده و ملكات رذیله، نه مجرد خطورات و نه ملكات غیر اختیارى) آشكار نمایید یا پنهان سازید خدا شما را به آن محاسبه مى كند، پس هر كه را بخواهد (به اقتضاى رحمتش) مى بخشد و هر كه را بخواهد (به اقتضاى عدلش)
عذاب مى كند، و خدا بر هر چیزى تواناست.»
خداوند متعال در آیه «ولا تکتموا الشهـدة » همه
مردم را مخاطب ساخته و یك دستور جامع در زمینه
شهادت بیان مى كند و مى فرماید:" شهادت را كتمان نكنید و هر كس آن را كتمان كند قلبش گناهكار است" (وَ لا تَكْتُمُوا الشَّهادَةَ وَ مَنْ یكْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ). بنا بر این كسانى كه از حقوق دیگران آگاهند موظف اند به هنگام دعوت براى اداى شهادت آن را كتمان نكنند، بلكه بسیارى معتقدند در مورد حقوق مردم بدون دعوت نیز باید اداى شهادت كرد.روشن است كه اداى شهادت
واجب کفایی است، یعنى اگر بعضى اقدام بر آن كنند به گونه اى كه حق با آن ثابت شود از گردن دیگران ساقط خواهد شد.و از آنجا كه كتمان شهادت و خوددارى از اظهار آن، به وسیله دل و
روح انجام مى شود، آن را به عنوان یك
گناه قلبی معرفى كرده و مى گوید:" كسى كه چنین كند قلب او گناهكار است" .و باز در پایان آیه براى تاكید و توجه بیشتر نسبت به حفظ
امانت و اداى حقوق یكدیگر و عدم كتمان شهادت هشدار داده، مى فرماید:" خداوند نسبت به آنچه انجام مى دهید دانا است" (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ).
وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ" كلمه:" ابداء" به معناى اظهار است، در مقابل" اخفا"، كه به معناى پنهان كردن است، و معناى كلمه" ما فِی أَنْفُسِكُمْ"" ما استقر فى انفسكم" است، یعنى آنچه در دل هاى شما جایگزین شده، چون هم
عرف و هم
لغت از آن عبارت این معنا را مى فهمد، و معلوم است كه در
نفس چیزى به جز ملكات و صفات چه فضائل و چه رذائل مستقر نمى شود.آرى آنچه در نفس مستقر مى شود صفاتى چون
ایمان و
کفر و حب و
بغض و عزم و غیر اینها است، اینها است كه هم مى توان اظهارش كرد و هم پنهانش داشت، اما مى توان اظهار كرد چون صفات اصولا در اثر تكرار، افعال مناسب با خود پیدا مى كند، و وقتى فعلى از كسى صادر شد،
عقل هر كس از آن فعل كشف مى كند كه فلان صفتى كه مناسب با این فعل است در نفس
فاعل وجود دارد. چون اگر این صفات و ملكات در نفس مستقر نبود، افعال مناسب با آن از جوارح صادر نمى شود.پس با صدور این افعال براى عقل روشن مى شود كه منشاى براى این افعال در نفس فاعل هست، و اما مى توان اخفا كرد براى اینكه ممكن است انسان آن كارى كه
دلالت بر وجود منشاش در نفس دارد انجام ندهد.و كوتاه سخن اینكه ظاهر جمله:" ما فى أنفسكم"
ثبوت و استقرار در نفس است، البته منظور ما از این حرف این نیست كه از ظاهر عبارت نامبرده مى فهمیم كه منظور، استقرار صفات، به نحوى است كه نظیر ملكات راسخه نتوان آن را از نفس زایل نمود، بلكه منظور ما ثبوت و استقرار تامى است كه مى توان صدور فعل را مستند به آن كرد، و ظهور این معنا از جمله،" ان تبدوا" و جمله" او تخفوه" قابل انكار نیست، براى اینكه خود
ابدا و اخفا
دلالت دارد بر اینكه آنچه در نفس هست طورى است كه هم ممكن است منشا اظهار باشد، و هم ممكن است منشا اظهار نباشد، (پس با ملكات راسخه اى كه نمى شود از بروز و ظهورش جلوگیرى كرد، فرق دارد)، پس آیه شریفه به احوال نفس نظر دارد، نه به ملكات راسخه در نفس.و اما خاطراتى كه گاهى بى اختیار در نفس خطور مى كند، و همچنین تصورات ساده اى كه دنبالش
تصدیق نیست، از قبیل صورت و قیافه گناهى كه در نفس تصور مى شود، بدون اینكه تصمیم بر آن گناه گرفته شود، لفظ
آیه به هیچ وجه شامل آنها نیست، چون توجه فرمودید كه اینگونه تصورات، استقرارى در نفس ندارند، و منشا صدور هیچ فعلى نمى شوند.پس حاصل كلام این شد كه آیه شریفه تنها بر احوال و ملكات نفسانیه اى دلالت دارد كه منشا صدور افعال هستند، چه فعل
اطاعت و چه
معصیت، و خداى سبحان انسان ها را با آن احوال و ملكات محاسبه مى كند.در نتیجه آیه شریفه همان سیاقى را دارد كه آیه:" لا یؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیمانِكُمْ، وَ لكِنْ یؤاخِذُكُمْ بِما كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ"
و آیه:" فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ"
و آیه:" إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا"
دارند، چون همه این آیات دلالت دارند بر اینكه قلوب كه مراد از آن، همان نفوس است احوال و اوصافى دارد، كه آدمى با آن احوال محاسبه مى شود.این بود ظاهر آیه، و لازم است دانسته شود كه آیه شریفه تنها دلالت دارد بر اینكه محاسبه بر معیار حالات و ملكات قلبى است، چه اظهار بشود، و چه نشود، و اما اینكه جزاى آن، در دو صورت اظهار و اخفا یك جور است یا نه؟ و به عبارت دیگر آیا جزا تنها بستگى به تصمیم دارد؟ خواه عمل را هم انجام بدهد یا ندهد؟ و خواه مصادف با واقع هم بشود یا نشود؟ و مثلا كاسه اى كه
شراب تشخیص داده بنوشد، بعد معلوم شود آب بوده، آیه شریفه ناظر به این جهات نیست. این بود نظریه ما در تفسیر آیه مورد بحث.
امام خمینی معتقد است انسان بنابر اعمال و ملکات نفسی به صورتهای گوناگون محشور و حسابرسی میشوند. برخی به صورت نورانی و برخی کور، آنان که کور محشور میشوند کسانی هستند که در دنیا حقگریزی را شیوه و روش خود قرار دادهاند. ایشان به استناد به آیه
(مَنْ اَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی) معتقد است
حجابهای ظلمانی قلب و چشم بصیرت را کور میکند.
ایشان با توجه به قاعده
تطابق عوالم و
تشکیک در مراتب و با استناد به آیه
(لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى) معتقد است کوری معنوی دنیا مقدمه کوری آخرت است.
زیرا کوری
باطنی نداشتن چشم بصیرت نسبت به آیات خداست. و چون شخص استقامت
باطنی ندارد روز قیامت مستقیم القامه نخواهد بود.
همچنین امام خمینی معتقد است کسی که به قرآن عمل نکند روز قیامت کور محشور میشود و در روز قیامت به او گفته میشود تو در دنیا ما را فراموش کردی امروز تو نیز مورد نسیان قرار میگیری. بنابراین
نسیان آیات الهی، کوری
باطنی از
رؤیت جمال حق را به دنبال دارد، چنان که تذکر آیات الهی ملکه شدن آنها، بصیرت
باطنی و جلوه جمال حق را به دنبال دارد و موجب میشود حق را در تجلیات اسمائی و صفاتی مشاهده کند.
•
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۱۰، ص۵۳۸، برگرفته از مقاله «حسابرسی کتمانکنندگان شهادت». •
دانشنامه امام خمینی ، تهران،
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، ۱۴۰۰ شمسی.