حسابرسی کافران (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ریشه
انکار و
تکذیب حسابرسی و
معاد از طرف
کفار، ناممكن شمردن
حیات دوباره
انسان است.
اعلام
خداوند، درباره
حسابرسی از کافران، برای تسلای خاطر
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم):
•ومن کفر فلا یحزنک کفره الینا مرجعهم فننبئهم بما عملوا ان الله علیم بذات الصدور
«و كسى كه
کفر ورزد كفر او تو را غمگین نسازد، زیرا بازگشت آنان به سوى ماست پس آنها را از آنچه انجام دادهاند آگاه مىكنیم (و
کیفر مىدهیم)، مسلّما خداوند به آنچه
در درون سینههاست داناست.»
اینگونه تعبیرات كه
در قرآن مجید آمده است نشان مىدهد كه پیغمبر گرامى
اسلام از اینكه مشاهده مىكرد گروهى
جاهل و
لجوج، راه خدا را با این همه دلائل روشن و نشانههاى واضح، ترك مىگویند و به بیراهه سر مىنهند، سخت رنج مىبرد، و آن قدر غمگین، و اندوهناك مىشد كه بارها خداوند او را
دلداری مىدهد، و چنین است راه و رسم یك
رهبر دلسوز؛ و نیز نگران مباش كه گروهى
در دنیا با اینكه
کفر مىورزند و
ظلم و ستم مىكنند، از
نعمتهای الهی متنعماند، و گرفتار
مجازات نیستند، زیرا دیر نشده است بازگشت همه آنها به سوى ما است و ما آنها را از اعمالشان و نتائج تلخ و شوم آن، آگاه مىسازیم (إِلَینا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا). نه تنها از اعمالشان آگاهیم كه از نیات و اسرار درون دلهایشان نیز با خبریم زیرا خداوند از آنچه
در درون سینهها است آگاه است (إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).
سوگند خدا، برای
حسابرسی از کافران منکر
معاد:
•زعم الذین کفروا ان لن یبعثوا قل بلی وربی لتبعثن ثم لتنبؤن بما عملتم وذلک علی الله یسیر
«كسانى كه
کفر ورزیدند (از
بتپرستان مکه) پنداشتهاند كه هرگز برانگیخته نخواهند شد. بگو: چرا، سوگند به پروردگارم كه شما برانگیخته مىشوید، سپس به آنچه عمل كردهاید خبر داده مىشوید، و این (برانگیختن) بر خدا آسان است.»
در این
آیه خداوند متعال نخست از ادعاى بىدلیل،
منکران رستاخیز، شروع كرده، مىفرماید: كافران پنداشتند كه هرگز
مبعوث نخواهند شد (زَعَمَ الَّذِینَ كَفَرُوا أَنْ لَنْ یبْعَثُوا). زعم از ماده زعم (بر وزن طعم) به معنى سخنى است كه
احتمال یا
یقین دروغ در آن است، و گاه به
پندار باطل نیز اطلاق مىشود، و
در آیه مورد بحث منظور همان معنى اول است. از بعضى از كلمات لغویین نیز استفاده مىشود كه این ماده به معنى اخبار به طور مطلق نیز آمده است هر چند از موارد استعمال این لغت و كلمات مفسران، استفاده مىشود كه این واژه با مفهوم دروغ آمیخته است، و لذا گفتهاند: هر چیز كنیهاى دارد و زعم
کنیه دروغ است. به هر حال
قرآن در تعقیب این سخن، به پیامبر
اسلام دستور مىدهد: بگو: آرى به پروردگارم سوگند همه شما برانگیخته خواهید شد، سپس آنچه را عمل كردید به شما خبر مىدهند، و این براى خداوند آسان است (قُلْ بَلى وَ رَبِّی لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ وَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ یسِیرٌ).
در حقیقت ، نخست با لحن قاطع، ادعاى بىدلیل منكران قیامت را نفى مىكند، لحنى مؤكد و آمیخته با قسم، كه حكایت از
اعتقاد راسخ گوینده یعنى پیامبر دارد، سپس با جمله و ذلِكَ عَلَى اللَّهِ یسِیرٌ بر آن
استدلال مىكند، زیرا مىدانیم مهمترین
شبهه منكران معاد، این بود كه چگونه استخوانهاى پوسیده و خاك شده به حیات مجدد بازمىگردد، آیه فوق مىگوید: وقتى كه كار دست خداوند
قادر متعال است مشكلى
در میان نخواهد بود، چرا كه
در آغاز آنها را از
عدم به وجود آورد و احیاى مردگان نسبت به آن سادهتر است بلكه به عقیده بعضى همان سوگند (وَ رَبِّی) خود اشاره لطیفى به
دلیل معاد است، زیرا
ربوبیت خداوند، ایجاب مىكند كه این
حرکت تكاملى انسان را
در محدوده زندگى بىارزش دنیا، عقیم نگذارد، به تعبیر دیگر تا مساله معاد را نپذیریم ربوبیت خداوند
در مورد انسان و
تربیت و
تکامل او،
مفهوم نخواهد داشت.
•کما انزلنا علی المقتسمین
«همان گونه كه (
عذاب را) بر قسمت كنندگان نازل كردیم.»
•الذین جعلوا القرءان عضین
«همانها كه (
در ابتداى
بعثت)
قرآن را چند پاره كردند (بخشى را
سحر، بخشى را
شعر، بخشى را داستان پیشینیان و بخشى را كلام
اجنّه خواندند. و نیز بخشى را قبول و بخشى را رد كردند، اینان را به عذابهاى گوناگون هلاك كردیم).»
•فوربک لنسـلنهم اجمعین
«پس سوگند به پروردگارت كه بىتردید از همگى آنان (
در روز جزا) خواهیم پرسید.»
•عما کانوا یعملون
«از آنچه (
در دنیا) به جا مىآوردهاند.»
توجّه به سؤال و
حسابرسى در قیامت و اینكه از همه مىپرسند، «أَجْمَعِینَ» و از همه كارها مىپرسند، «عَمَّا كانُوا یعْمَلُونَ»یكى از عوامل بیدارى است.
در این آیات به سرنوشت
مقتسمین (تجزیهگران) مىپردازد و مىگوید: سوگند به پروردگارت كه ما بطور
قطع از همه آنها سؤال خواهیم كرد.
خداوند، عهده دار
حسابرسی از کافران اعراض کننده از دعوت
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم):
•الا من تولی وکفر
«(به تذكرات خود ادامه ده) لكن كسى را كه (پس از تذكرات) روى گرداند و كفر ورزد،»
•ثم ان علینا حسابهم
«آن گاه بىتردید حساب آنان بر عهده ماست.»
خداوند متعال میفرماید: سپس مسلما حساب آنها بر ما است (ثُمَّ إِنَّ عَلَینا حِسابَهُمْ)، و این
در حقیقت نوعى دلدارى و تسلى خاطر به پیامبر است كه
در مقابل
لجاجت آنها ناراحت و دلسرد نشود، و به كار خود ادامه دهد، و
در ضمن تهدیدى است نسبت به همه این كافران لجوج كه بدانند حسابشان با كیست.
در ضمن این آیات روشن میشود كه پیامبر مامور ابلاغ
رسالت است، و
در برابر
کفر و خطا و
گناه مردم مسئول نیست، و اینگونه است وظیفه همه
مبلغان راه حق.
حسابرسی سریع خداوند، از کافران:
•والذین کفروا اعمــلهم کسراب بقیعة یحسبه الظمـان ماء حتی اذا جاءه لم یجده شیــا و وجد الله عنده فوفــه حسابه والله
سریع الحساب
«و كسانى كه كفر ورزیدند تمام عملهاى (خیر) آنها (از
عبادات و
انفاقات و اختراعات) مانند سرابى است
در زمین هموار كه (انسان) تشنه آن را (از دور)
آب پندارد تا آن گاه كه به آن رسد آن را چیزى نیابد (
مرگ كافر رسیدن به آن
سراب است كه همه اعمالش را هیچ بیند) و خدا را نزد آن یابد كه حساب (عمل) او را تماما بپردازد (نتیجه حسابش را كه
کیفر سیئات فرعى و جزاء كفرى كه سبب سراب شدن
حسنات اوست درباره او تنجّز مىبخشد) و خداوند زودرس به حساب است (تراكم اعمال، گذشت زمانها، زیادى عمّال
در روز حساب، مانع از انجام
سریع در وقت موعود نمىشود).»
جمله (وَ اللَّهُ
سَرِیعُ الْحِسابِ)كه
در آخر این آیه آمده است، اشاره به این است كه هم
خداوند با
سرعت به حساب بندگان مىرسد، و هم پاداشها و كیفرهایى را كه
وعده داده به زودى به آنها مىدهد، همه اینها نقد است و
سریع، و نسیه و توأم با تاخیر نیست.
در حدیثى مىخوانیم: خداوند حساب تمام خلایق را
در یك
چشم بر هم زدن رسیدگى مىكند (ان اللَّه تعالى یحاسب الخلائق كلهم فى مقدار لمح البصر). این به خاطر آن است كه علم خداوند همانند
مخلوقات نیست، كه محدودیت آن سبب شود، مطلبى او را از مطلبى دیگر غافل سازد. از این گذشته محاسبه پروردگار، زمانى لازم ندارد، زیرا اعمال ما بر
جسم و جان ما، بلكه بر موجودات اطراف ما
زمین و امواج
هوا و اشیاء دیگر، اثر باقى مىگذارد، و از این نظر مىتوان وجود انسان را تشبیه به انواع اتومبیلهایى كرد كه با داشتن دستگاه كیلومترشمار همیشه میزان كار كرد خود را
در هر لحظه به طور روشن و مشخص نشان مىدهد، و دیگر نیازى به حساب و كتاب مسافتهایى را كه اتومبیل
در طول عمرش پیموده است نیست.
آسان بودن
حسابرسی خدا، از کافران:
•زعم الذین کفروا ان لن یبعثوا قل بلی وربی لتبعثن ثم لتنبؤن بما عملتم وذلک علی الله یسیر
«كسانى كه كفر ورزیدند (از
بتپرستان مکه ) پنداشتهاند كه هرگز برانگیخته نخواهند شد. بگو: چرا، سوگند به پروردگارم كه شما برانگیخته مىشوید، سپس به آنچه عمل كردهاید خبر داده مىشوید، و این (برانگیختن) بر خدا آسان است.»
و معناى جمله (وَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ یسِیرٌ) این است كه مبعوث كردن
مردم و خبر اعمالشان را به ایشان دادن، براى خداى تعالى آسان است، و هیچ دشوارى ندارد، و این رد
اعتقاد مشرکین است كه مساله بعث را محال دانسته مىگفتند: ممكن نیست خداى تعالى چنین كارى بكند، و دلیلى به جز استبعاد نداشتند.
در جاى دیگر
قرآن از این آسانى بعث چنین تعبیر آورده، فرموده: «وَ هُوَ الَّذِی یبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یعِیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیهِ؛
او كسى است كه خلق را بدون سابقه و از هیچ بیافرید، و سپس دوباره او را برمىگرداند، و برگرداندنش بر او آسانتر است.» و دلیل بر اینكه
معاد براى خداى تعالى دشوارى ندارد، همان اسماء و صفاتى است كه
در صدر آیات نام برد، یعنى
خلق،
ملک،
علم،
محمودیت، و منزه بودن، كه جامع همه آن اسماء و صفات كلمه
اللَّه است، كه معنایش دارنده تمامى
صفات کمال است. از اینجا روشن مىشود كه چرا
در جمله مورد بحث نفرمود (و ذلك علیه یسیر)، و چرا نام جلاله را آورد؟ خواست تا به علت حكم اشاره كرده باشد، و فرموده باشد اگر گفتیم: معاد براى خدا آسان است، براى این بود كه او اللَّه است، پس جمله مورد بحث یك
حجت برهانی است، نه صرف ادعا.
حبط اعمال کافران، موجب سلب قابلیت
حسابرسی از آنان،
در قیامت:
•اولـئک الذین کفروا بـایـت ربهم ولقائه فحبطت اعمــلهم فلا نقیم لهم یوم القیـمة وزنـا
«آنهایند كسانى كه به آیات (
توحید) پروردگارشان و به ملاقات او (
در روز واپسین) كفر ورزیدند، پس عملهاى آنها (به خاطر كفرشان) حبط و باطل گردید و
در نتیجه براى آنها
در روز قیامت ارزشى نمىنهیم و میزانى براى سنجش اعمالشان برپا نمىكنیم.»
حبط
در اصل به گفته
راغب در مفردات به معنى این است چهارپایى آن قدر بخورد كه شكمش باد كند و چون این حالت سبب فساد غذا و بى اثر بودن آن مىگردد این واژه به معنى باطل و بى خاصیت شدن به كار مىرود لذا
در معجم مقاییس اللغة معنى آن را بطلان ذكر كرده است و به همین
دلیل در آیه ۱۶
سوره هود هم ردیف باطل ذكر شده مىفرماید: «أُولئِكَ الَّذِینَ لَیسَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فِیها وَ باطِلٌ ما كانُوا یعْمَلُونَ؛
دنیا پرستان كسانى هستند كه
در آخرت جز
آتش بهرهاى ندارند و آنچه را
در دنیا انجام دادهاند بر باد مىرود و اعمالشان باطل مىشود.» و اما
احباط در اصطلاح
متکلمان و علماء عقائد عبارت از این است كه ثواب اعمال پیشین بر اثر گناهان از بین برود نقطه مقابل
تکفیر كه به معنى از بین رفتن كیفر و آثار گناهان پیشین به خاطر اعمال نیك آینده است.
در اینكه آیا احباط و تكفیر
در مورد
ثواب اعمال صالح و كیفر گناهان صحیح است یا نه
در میان علماء عقائد بحث و گفتگو است به گفته مرحوم
علامه مجلسی مشهور میان متكلمان
امامیه بطلان احباط و تكفیر است آنها فقط مىگویند:
ثواب مشروط به آن است كه انسان با
ایمان از
دنیا برود و عقاب مشروط به این است كه به هنگام مرگ با
اسلام و
توبه از دنیا نرود. ولى علماء معتزله نظر به ظواهر بعضى از آیات و روایات معتقد به صحت احباط و تكفیرند.
خواجه نصیر الدین طوسی در كتاب
تجرید العقائد احباط را باطل شمرده و به
دلیل عقل و نقل بر آن استدلال كرده است دلیل عقلى او این است كه احباط مستلزم ظلم است و اما
دلیل نقلی این است كه
قرآن با صراحت مىگوید: «فَمَنْ یعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیراً یرَهُ وَ مَنْ یعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یرَهُ؛
هر كس به مقدار سنگینى ذرهاى كار
خیر كند آن را مىبیند و هر كس به مقدار سنگینى ذرهاى كار
شر كند آن را مىبیند».
ولى حق این است كه
احباط و تکفیر امرى ممكن مىباشد و هیچ گونه ظلمى از آن حاصل نمىگردد، و آیات و روایاتى صریحا بر آن دلالت دارد و به نظر مىرسد مخالفت منكران بازگشت به یك نوع نزاع لفظى مىكند. توضیح اینكه: گاه مىشود انسان سالیان دراز زحمت مىكشد و با مشقت فراوان سرمایهاى مىاندوزد ولى با یك ندانم كارى و یا یك هوسبازى آن را از دست مىدهد یعنى حسنات سابق حبط مىشود. و یا به عكس مرتكب اشتباهات و خسارتهاى زیادى شده و با یك عمل عاقلانه و حساب شده همه را جبران مىكند این یك نوع تكفیر است،
در مسائل معنوى نیز همین اصل صادق مىباشد.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۱۰، ص۵۳۸، برگرفته از مقاله «حسابرسی کافران».