حرفوش
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حَرْفُوش (خَرفُوش) عنوان یکی از گروههای فرودست اجتماعی در
عصر ممالیک و
عثمانی بود.
این واژه به معنای آدم ولگرد، بیکاره، و غالبآ به معنای شخص گردن
کلفت ، اوباش، و سر راه بگیر بهکار میرود. جمع آن حَرافیش و حَرافِشه است.
این اصطلاح در واقعه نگاشتهای سده هفتم تا دهم و دیگر آثار مربوط به قلمروِ حکومتی ممالیک در
مصر و
سوریه بهچشم میخورد. ظاهراً آخرین نگارندهای که بیشتر از همه این اصطلاح را بهکار برده، ابنایاس واقعهنگار (متوفی ۹۳۰) است
و آخرین اشاره به این اصطلاح، در زمانی که رواج عمومی خود را از دست داده بود، در خلاصةالاثر
محبی (
قرن یازدهم) دیده میشود.
حرافیش به عنوان فروترین لایه در جامعه ممالیک، گروههایی را در مراکز شهری
قاهره و
دمشق تشکیل میدادند و، دستکم گاهی به طور موقت، در جاهایی چون
حِمص ،
حَماه و
حَلَب نیز دیده میشدند.
گروه حرافیش، با ترکیبی از
گدایان حرفهایِ علیل یا قوی بنیه و دلقکهای خیابانی و بیکاران، به نظر میرسد به صورت یک سازمان صنفی به سرکردگی شیخی با عنوان «سلطانالحرافیش» شکل گرفته بود.
حرافیش که غالباً، به علت سخن گفتن غیرمؤدبانه و ژندهپوشی و تمایلات دینی سنّتشکنانه خود، مورد حمله نویسندگان سنّتاندیش قرار میگرفتند، گروهی طرد شده و هراسانگیز به شمار میرفتند که گاه به کارهای آشوبطلبانه و غارتگرانه دست میزدند.
شخص سلطان و امیران ارشد برای آرام ساختن و مهار کردن این گروه سرکش اما سازمان یافته، به آنها مستمری میپرداختند و در زمان قحطی، وظیفه تأمین غذای شماری از حرافیش به امیران دولتمند و تاجران توانگر و دیگر اشخاص غیرحکومتی واگذار میشد.
گسترش سازمان اداری این گروه (که برخی از معاصرانشان آن را «طائفه» خواندهاند) هم زمان بود با ایجاد منصب «سلطانالحرافیش»، که در اواخر
قرن هشتم شکل گرفت و تا پایان
حکومت ممالیک ادامه یافت. «سلطان»، به عنوان سرکرده این سازمان صنفی، در برابر دولت، مسئول حفظ انضباط پیروانش بود.
ابنایاس بهحضور
سلطانالحرافیش در کنار رؤسای صنفهای صنعتگر (چون بنایان و نجاران و آهنگران) اشاره میکند که در مراسم همراهی آخرین سلطان ممالیک در هنگامِ عزیمت به
سوریه به قصد نبرد با ترکان عثمانی (در سال ۹۲۲) شرکت کرده بود.
در دوره عثمانی این اصطلاح از رواج افتاد و جای خود را به واژه جُعَیدی داد، که به مفهوم کلی ولگرد و گدا بهکار میرفت
(در بیان حوادث
سال ۸۴۱، یعنی افزون بر هشت دهه پیش از خاتمهدادن عثمانیان به سلطنت ممالیک در
مصر در ۹۲۲، که حرافیش و جُعیدیه را با دلالت و معنایی واحد به کار برده است. بااینحال، در یک اظهار نظر مربوط به رئیس اصنافِ صنعتگر در دمشق (سید
محمدبن محمد سیدشریف عجلانی ، متوفی ۱۰۰۴)، با عنوان شیخالمشایخ، گفته شده است که صاحب این منصب در گذشته به
سلطانالحرافیش معروف بود، اما به نشان
احترام و
تکریم ، شیخالمشایخ خوانده شد
(که سابقه اطلاق لقب تکریمآمیز «شیخالمشایخ» را بر «سلطانالحرافیش» دستکم به اوایل
قرن دهم میرساند). عنوانِ شیخالمشایخ از سده دهم تا زمان از رواج افتادن آن در پایان سده سیزدهم، در خانواده دمشقی
بنوعجلان پشت در پشت انتقال یافت.
رابطه بین دسته فرودست حرافیش از یکسو و سازمانهای صنفی معتبر از سوی دیگر، روشن نیست. همچنین رابطه آن را با
تصوف ــ آنطور که در تجلیات عامیانه این مسلک آمده است ــ به آسانی نمیتوان تفسیر کرد. آشکارترین مظهر پیوند حرافیش با تصوف، (شعیببن عبداللّه مصرى معروف به شیخ)
عبیدالحرفوش یا الحُرَیفیش (متوفی ۸۰۱ (۸۱۰ یا ۸۱۱)) است که اثر وی به نام
الروض الفائق (حاوی ۵۶ مجلس از مجالس وعظِ اوست که درباره مسائل مذهبی و ادبی ایراد شده است.
پیروان عُبید به وی ــکه در عین اشتهار به صلاح و صاحب کرامات بودن، در گفتار و رفتار همانند حرافیش بوده است ــ اعتقاد فراوان داشتند.
بعدها کتاب او نیز مورد استشهاد و استناد و احیاناً محل نقد نویسندگان قرار گرفت.
). در شعری که سخاوی
آن را نقل کرده، عبید نوشته است که حرافیش اگرچه فقیرند و با لباسهای ژنده در مسجدی متروک (زندگی میکنند) و به لقمهای
قناعت میکنند، اما چون
دروغگو و
ریاکار نیستند، گناهانشان بخشوده میشود.
بدون شک حرافیش عنوان یکی از گروههای شهری در جهان
اسلام است که در ادوار مختلف با نامهای گوناگونی خوانده میشدند و از پیشهوران (ورشکسته) و دهقانان فقرزده و بیخانمان، و گدایان حرفهای تشکیل شده بودند، که از راه دزدی، غارتگری و نیز گدایی گذران میکردند و در دورههای مختلف با شخصیتهای گوناگون حکومتی ــ گاهی با سلطان و زمانی دیگر با امیران ــ دمساز میشدند.
این گروه را، از نظر تفاوتها و شباهتها، میتوان با دستههای قدیمیتر عیاران و اَحداث و همچنین با دسته متأخرتری به نام زُعّار مقایسه کرد.
تنها اشاره به این گروه در آثار ادبی، در کتاب
الف لیلة و لیلة در داستان «حرفوش و طباخ» دیده میشود.
(۱) ابنایاس، بدائعالزهور فی وقائعالدهور، چاپ محمد مصطفی، قاهره ۱۴۰۲ـ ۱۴۰۴/۱۹۸۲ ـ ۱۹۸۴.
(۲) ابنبطوطه، رحلة ابنبطوطة، چاپ محمد عبدالمنعم عریان، بیروت ۱۴۰۷ /۱۹۸۷.
(۳) ابنتغری بردی، النجومالزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، قاهره ۱۳۸۳ـ۱۳۹۲/ ۱۹۶۳ـ۱۹۷۲.
(۴) ابنکثیر، البدایة و النهایة، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۰.
(۵) الف لیلة و لیلة، چاپ ماکسیمیلیان هابیخت، برسلاو ۱۸۲۵، چاپ افست قاهره ۱۴۲۳/۲۰۰۳.
(۶) محمدبن درویش بیروتی شافعی، أسنیالمطالب فی احادیث مختلفةالمراتب، چاپ مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۸/ ۱۹۹۷.
(۷) عبدالرحمان جبرتی، تاریخ عجائب الآثار فی التراجم و الاخبار، بیروت: دارالفارس.
(۸) شعیببن سعد حریفیش، کتاب الرّوض الفائق فیالمواعظ و الرّقائق، دهلی: کتبخانه اشاعت الاسلام.
(۹) عثمانبن محمد شطا دمیاطی، اعانةالطالبین علی حلّ الفاظ فتح
المعین، بیروت: داراحیاءالتراث العربی.
(۱۰) محمدبن محمد زبیدی، تاجالعروس من جواهر القاموس، چاپ علیشیری، بیروت ۱۴۱۴/ ۱۹۹۴.
(۱۱) محمدبن عبدالرحمان سخاوی، الضوء
اللامع لاهل القرن التاسع، قاهره: دارالکتاب الاسلامی.
(۱۲) محمدبن عبدالرحمان سخاوی، کتاب التبرالمسبوک فی ذیل السلوک، بولاق ۱۲۹۶/۱۸۷۸، چاپ افست قاهره.
(۱۳) محمدامینبن فضلاللّه محبی، خلاصة الاثر فی اعیان القرنالحادی عشر، بیروت: دارصادر.
(۱۴) زینالدینبن عبدالعزیز معبری ملیباری، فتح
المعین، درهامش عثمانبن محمد شطا دمیاطی، اعانة الطالبین علی حلّ الفاظ فتح
المعین.
(۱۵) W M Brinner, " The significance of the Harafish and their، Sultan'", Journal of the economic and social history of the orient, ۶ (۱۹۶۳) , ۱۹۰-۲۱۵.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حرفوش»، شماره۶۰۲۶.