حدیث من فارق علیا فقد فارقنی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از روایاتی که حقانیت مذهب
اهلالبیت (علیهمالسّلام) و باطل بودن دیگر مذاهب را به اثبات میرساند،
روایت «من فارق علیا فقد فارقنی» است. این روایت با سند معتبر در منابع
اهلسنت نقل شده است.
یکی از روایاتی که حقانیت مذهب
اهلالبیت (علیهمالسّلام) و باطل بودن دیگر مذاهب را به اثبات میرساند،
روایت «من فارق علیا فقد فارقنی» است.
طبق این روایت، هر کس با
علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) نباشد و از آن حضرت جدا شود و
اطاعت نکند، در حقیقت از
پیامبر و
خداوند جدا شده است.
به این ترتیب تکلیف کسانی که پس از
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در برابر
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) و جانشین بر حق آن حضرت ایستادند، مسیر دیگری را انتخاب کرده و یا با آن حضرت جنگیدهاند، و همچنین تکلیف پیروان آنها روشن میشود.
این روایت با چندین سند از
ابوذر غفاری،
عبدالله بن عمر،
بریده و
ابوهریره نقل شده است که از این میان، روایت ابوذر غفاری با سند معتبر نقل شده است.
احمد بن حنبل در
فضائل الصحابه این روایت را با سند ذیل نقل کرده است:
(۸۳۱)(۹۶۲) قثنا ابْنُ نُمَیْرٍ، قثنا عَامِرُ
بْنُ السَّمْطِ، قَالَ: حَدَّثَنِی اَبُو الْجَحَّافِ، عَنْ مُعَاوِیَةَ
بْنِ ثَعْلَبَةَ، عَنْ اَبِی ذَرٍّ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): «یَا عَلِیُّ، اِنَّهُ مَنْ فَارَقَنِی فَقَدْ فَارَقَ اللَّهَ، وَمَنْ فَارَقَکَ فَقَدْ فَارَقَنِی».
ابوذر از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کرده که آن حضرت فرمود: ای علی! به درستی که هر کس از من جدا شود، از خداوند جدا شده است، و هر کس از تو جدا شود، از من جدا شده است.
ابوبکر بزار همین روایت را در مسند خود با این سند نقل کرده است:
(۳۴۶۴)(۴۰۶۶) حَدَّثَنَا عَلِیُّ
بْنُ الْمُنْذِرِ، وَاِبْرَاهِیمُ
بْنُ زِیَادٍ، قَالا: نَا عَبْدُ اللَّهِ
بْنُ نُمَیْرٍ، عَنْ عَامِرِ
بْنِ السَّبْطِ، عَنْ اَبِی الْجَحَّافِ
دَاوُدَ بْنِ اَبِی عَوْفٍ، عَنْ مُعَاوِیَةَ
بْنِ ثَعْلَبَةَ، عَنْ اَبِی ذَرٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لِعَلِیٍّ:
«یَا عَلِیُّ، مَنْ فَارَقَنِی فَارَقَهُ اللَّهُ، وَمَنْ فَارَقَکَ یَا عَلِیُّ فَارَقَنِی».
و
حاکم نیشابوری در
المستدرک علی الصحیحین آورده است:
(۴۵۶۳)(۳: ۱۲۱) حَدَّثَنَا اَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ
بْنُ اَحْمَدَ
بْنِ یَعْقُوبَ، ثنا الْحَسَنُ
بْنُ عَلِیِّ
بْنِ عَفَّانَ الْعَامِرِیُّ، ثنا عَبْدُ اللَّهِ
بْنُ عُمَیْرٍ، ثنا عَامِرُ
بْنُ السِّمْطِ، عَنْ اَبِی الْجَحَّافِ
دَاوُدَ بْنِ اَبِی عَوْفٍ، عَنْ مُعَاوِیَةَ
بْنِ ثَعْلَبَةَ، عَنْ اَبِی ذَرٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: " یَا عَلِیُّ، مَنْ فَارَقَنِی فَقَدْ فَارَقَ اللَّهَ، وَمَنْ فَارَقَکَ یَا عَلِیُّ، فَقَدْ فَارَقَنِی ".
و پس از نقل روایت میگوید:
صَحِیحُ الاِسْنَادِ، وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ.
هیثمی بعد از نقل این روایت میگوید:
رواه البزار ورجاله ثقات.
هر چند که تصریح حاکم نیشابوری و
هیثمی برای اثبات صحت روایت کفایت میکند؛ اما در عین حال ما تک تک روات آن را بررسی خواهیم کرد.
ابنحجر درباره او میگوید:
عبدالله
بن نمیر بنون مصغر الهمدانی ابو هشام الکوفی ثقة صاحب حدیث من اهل السنة من کبار التاسعة مات سنة تسع وتسعین وله اربع وثمانون ع.
عبدالله بن نمیر، ثقه، صاحب حدیث و
سنی مذهب بوده است.
عامر
بن السمط بکسر المهملة وسکون المیم وقد تبدل موحدة التمیمی ابو کنانة الکوفی ثقة من السابعة عس.
بخاری در شرح حال او مینویسد:
داود بن ابی عوف ابو الجحاف التمیمی الکوفی عن عکرمة روی عنه شریک قال عبدالله العبسی حدثنا
بن نمیر عن سفیان قال حدثنا ابو الجحاف وکان مرضیا.
شمسالدین ذهبی در
میزان الاعتدال، مینویسد:
۲۶۴۱ (۲۸۹۰ ت) -
داود بن ابی عوف (دس ق) ابو الجحاف
عن ابی حازم الاشجعی وعکرمة وطائفة وعنه السفیانان وعلی
بن عابس وعدة. وثقه احمد ویحیی. وقال النسائی لیس به باس. وقال ابو حاتم صالح الحدیث. واما ابن عدی فقال لیس هو عندی ممن یحتج به شیعی عامة ما یرویه فی فضائل اهل البیت.
احمد و
یحیی بن معین او را توثیق کردهاند،
نسائی گفته: اشکالی در او نیست.
ابوحاتم نیز گفته او صالحالحدیث است؛ اما
ابنعدی گفته: از در نزد من از کسانی است که نمیشود به روایاتش احتجاج کرد؛ او
شیعه است و تمام روایاتی که او نقل کرده درباره
فضائل اهلالبیت (علیهمالسّلام) است.
با توجه به توثیقاتی که دیگر بزرگان اهلسنت کردهاند، سخن ابنعدی ارزشی ندارد، و تنها
تعصب بیجا و کینه او را نسبت به اهلالبیت (علیهمالسّلام) ثابت میکند.
ابنحبان در کتاب
ثقات، نام او را در زمره افراد «ثقه» آورده است:
معاویة
بن ثعلبة یروی عن ابی ذر روی عنه ابو الجحاف
داود بن ابی عوف.
پیش از از ابوبکر هیثمی نیز نقل کردیم که تمام راویان این روایت ثقه هستند؛ همچنین حاکم نیشابوری روایت را تصحیح کرده بود؛ بنابراین سه نفر از بزرگان اهل سنت ایشان را توثیق کردهاند. از طرف دیگر هیچ تضعیفی نسبت به او در کتابهای رجالی به چشم نمیخورد؛ بنابراین روایت او معتبر است.
صحابی است.
سند روایت هیچ اشکالی ندارد و تمام راویان آن ثقه هستند.
همین روایت در برخی از کتابهای اهل سنت از عبدالله
بن عمر نیز نقل شده است.
طبرانی در
معجم کبیر خود مینویسد:
۱۳۵۵۹ حدثنا محمد
بن عبد اللَّهِ الْحَضْرَمِیُّ ثنا اَحْمَدُ
بن صُبَیْحٍ الاَسَدِیُّ ثنا یحیی
بن یَعْلَی عن عِمْرَانَ
بن عَمَّارٍ عن ابی اِدْرِیسَ حدثنی مُجَاهِدٌ عَنِ
بن عُمَرَ رضی اللَّهُ عنه اَنّ رَسُولَ اللَّهِ صلی اللَّهُ علیه وسلم قال: من فَارَقَ عَلِیًّا فَارَقَنِی وَمَنْ فَارَقَنِی فَارَقَ اللَّهَ.
عبدالله
بن عمر از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کرده که آن حضرت فرمود: هر کس از علی جدا شود، از من جدا شده است، و هر کس از من جدا شود، از خداوند جدا شده است.
ابوبکر الاسماعیلی همین روایت را در
معجم شیوخ خودش نقل کرده است:
حَدَّثَنَا یُوسُفُ
بْنُ عَاصِمٍ الرَّازِیُّ سَنَةَ سِتٍّ وَتِسْعِینَ بِالرِّیِّ، حَدَّثَنَا اَحْمَدُ
بْنُ صَبِیحٍ الْکُوفِیُّ، حَدَّثَنَا یَحْیَی
بْنُ یَعْلَی الاَسْلَمِیّ ُ، عَنْ عِمْرَانَ
بْنِ عَمَّارٍ، عَنْ اَبِی اِدْرِیسَ مُؤَذِّنِ بَنِی اَفْصَی وَاِمَامِهِمْ ثَلاثِینَ سَنَةً اَخْبَرَنِی مُجَاهِدٌ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): " مَنْ فَارَقَ عَلِیًّا فَارَقَنِی، وَمَنْ فَارَقَنِی فَارَقَ اللَّهَ.
در روایت دیگر، طبرانی همین روایت را در روایت طولانی از بریده نقل کرده است:
(۶۲۵۱) (۶۰۸۵) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ
بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ
بْنِ مَنْصُورٍ الْحَارِثِیُّ، قال: نا اَبِی، قال: نا حُسَیْنٌ الاَشْقَرُ، قال: نا زَیْدُ
بْنُ اَبِی الْحَسَنِ، قال: ثنا اَبُو عَامِرٍ الْمُرِیُّ، عَنْ اَبِی اِسْحَاقَ، عَنِ ابْنِ بُرَیْدَةَ، عَنْ اَبِیهِ، قَالَ: بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عَلِیًّا اَمِیرًا عَلَی الْیَمَنِ، وَبَعَثَ خَالِدَ
بْنِ الْوَلِیدِ عَلَی الْجَبَلِ، فَقَالَ: " اِنِ اجْتَمَعْتُمَا فَعَلِیٌّ عَلَی النَّاسِ " فَالْتَقَوْا، وَاَصَابُوا مِنَ الْغَنَائِمِ مَا لَمْ یُصِیبُوا مِثْلَهُ، وَاَخَذَ عَلِیٌّ جَارِیَةً مِنَ الْخُمُسِ، فَدَعَا خَالِدُ
بْنُ الْوَلِیدِ بُرَیْدَةَ، فَقَالَ: اغْتَنِمْهَا، فَاَخْبِرِ النَّبِیَّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بِمَا صَنَعَ، فَقَدِمْتُ الْمَدِینَةَ، وَدَخَلْتُ الْمَسْجِدَ، وَرَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فِی مَنْزِلِهِ، وَنَاسٌ مِنْ اَصْحَابِهِ عَلَی بَابِهِ. فَقَالُوا: مَا الْخَبَرُ یَا بُرَیْدَةُ؟ فَقُلْتُ: خَیْرٌ، فَتَحَ اللَّهُ عَلَی الْمُسْلِمِینَ، فَقَالُوا: مَا اَقْدَمَکَ؟، قَالَ: جَارِیَةٌ اَخَذَهَا عَلِیٌّ مِنَ الْخُمُسِ، فَجِئْتُ لاُخْبِرَ النَّبِیَّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قَالُوا: فَاَخْبِرْهُ، فَاِنَّهُ یُسْقِطُهُ مِنْ عَیْنِ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَرَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یَسْمَعُ الْکَلامَ، فَخَرَجَ مُغْضَبًا، وَقَالَ:
«مَا بَالُ اَقْوَامٍ یَنْتَقِصُونَ عَلِیًّا، مَنْ یَنْتَقِصُ عَلِیًّا فَقَدِ انْتَقَصَنِی، وَمَنْ فَارَقَ عَلِیًّا فَقَدْ فَارَقَنِی، اِنَّ عَلِیًّا مِنِّی وَاَنَا مِنْهُ، خُلِقَ مِنْ طِینَتِی، وَخُلِقْتُ مِنْ طِینَةِ اِبْرَاهِیمَ، وَاَنَا اَفْضَلُ مِنْ اِبْرَاهِیمَ: ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌق».
وَقَالَ: «یَا بُرَیْدَةُ، اَمَا عَلِمْتَ اَنَّ لِعَلِیٍّ اَکْثَرَ مِنَ الْجَارِیَةِ الَّتِی اَخَذَ، وَاَنَّهُ وَلِیُّکُمْ مِنْ بَعْدِی؟» فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ بِالصُّحْبَةِ اِلا بَسَطْتَ یَدَکَ حَتَّی اُبَایِعَکَ عَلَی الاِسْلامِ جَدِیدًا، قَالَ: فَمَا فَارَقْتُهُ حَتَّی بَایَعْتُهُ عَلَی الاِسْلامِ.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گروهی از سران عرب را به فرماندهی
حضرت علی (علیهالسّلام) به سوی
یمن، و جمعی را به سرپرستی «
خالد بن ولید» به سوی
جبل فرستاد و سفارش کرد که هرگاه میان دو لشکر جدائی نیافتاد، امور جنگی و نظارت بر غنائم، به عهده علی (علیهالسّلام) است. لشکر به جانب یمن حرکت کرد و جنگ سختی درگرفت و غنیمتهای زیاد و بیسابقهای نصیب
مسلمانان شد از یمنیها، عدهای را
اسیر کردند.
حضرت علی (علیهالسّلام) کنیزکی را از وجه خمس برای خود انتخاب کرد. این عمل بر «خالد
بن ولید» گران آمد، «خالد
بن ولید»، «بریده» را به حضور طلبید و گفت: دیدی چگونه علی، کنیزک را در حیطه اختیار خود در آورد؟ اینک، به سوی
مدینه راهی شو و این کار خلاف (! ) علی (علیهالسّلام) را به اطلاع پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برسان.
بریده، گوید؟ به دستور او، به مدینه رفتم وارد مسجد شدم. آن هنگام رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در منزل خود بود. گروهی از اصحاب که در کنار منزل رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ایستاده و منتظر تشریف فرمائی آن جناب بودند، به محض اینکه مرا دیدند، پرسیدند: ای بریده! از پیکار مسلمانان چه خبر آوردهای؟ در پاسخ گفتم: خبر خوشحال کنندهای دارم، خدای تعالی یمن را به دست مسلمانان
فتح کرد!
پرسیدند: چه اتفاقی افتاده که تو، زودتر از دیگران وارد مدینه شدی؟ در پاسخ گفتم: علی (علیهالسّلام) کنیزکی را به عنوان خمس برای خویش برگزیده است و من زودتر از دیگران به مدینه آمدم تا خلاف او را به عرض رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برسانم! مسلمانان مرا تشویق کرده و گفتند: هر چه زودتر پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را از این پیشآمد مطلع ساز؛ تا علی از چشم پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیفتد!
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سخن آنها را شنید و خشمگین از خانه بیرون آمد و فرمود: شگفت است از مردمی که با کمال بیشرمی از علی نکوهش میکنند! اینان باید بدانند کسی که از علی نکوهش نماید، از من نکوهش کرده و کسی که از علی جدا شود، از من جدا شده است! به راستی که علی از من است و من از علی هستم؛ علی (علیهالسّلام) از سرشت من آفریده شده است و من از سرشت
ابراهیم آفریده شدهام و از ابراهیم برتر میباشم و این آیه را گواه آورد «آنها فرزندان (و دودمانی) بودند که (از نظر پاکی و فضیلت)، بعضی از بعضی دیگر گرفته شده بودند؛ و خداوند، شنوا و داناست»
سپس خطاب به بریده، فرمود: ای بریده! مگر نمیدانی که علی (علیهالسّلام) میتواند بیشتر از یک کنیزک هم در اختیار خود در آورد و او پس از من، ولی شماست.
این سخن را که از آن حضرت شنیدم، عرض کردم:
سوگند به افتخار مصاحبتی که با شما دارم، دست مبارکتان را بگشایید تا با شما بیعت تازهای بکنم و
اسلام جدیدی برای خود اختیار نمایم! «بریده» اصرار کرد و از آن حضرت جدا نشد تا اینکه با آن حضرت، به عنوان اسلام جدید،
بیعت کرد.
شمسالدین ذهبی همین روایت را از ابوهریره نقل کرده؛ هر چند بدون ذکر دلیل و مدرک آن را باطل دانسته است:
رزین الکوفی الاعمی. عن ابی هریرة قاله الازدی روی عنه حبیب
بن ثابت ثم ساق له الازدی حدیثا باطلا عن ابی هریرة - مرفوعا من فارقنی فارق الله ومن فارق علیا فقد فارقنی ومن تولاه فقد تولانی.
زرین کوفی از ابوهریره روایت نقل کرده. این مطلب را
ازدی گفته.
حبیب بن ثابت نیز از او روایت نقل کرده است. سپس ازدی روایت باطلی را از طریق او از ابوهریره از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کرده است که هر کس از من جدا شود، از خداوند جدا شده، و هر کس از علی جدا شود، از من جدا شده است. و هر کس او را دوست داشته باشد، مرا دوست دارد.
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «آیا روایت «من فارق علیا فقد فارقنی» با سند معتبر در منابع اهل سنت نقل شده است؟».