• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

حال (علم‌کلام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



حال، مفهومی در علم کلام، که ابوهاشم جُبّائی آن را مطرح کرده است. در متون کلامی گاهی به جای حال، حالت هم آمده، اما اغلب با تعبیر حال، یا جمع آن احوال، به این مفهوم اشاره و درباره آن بحث شده است.



مفهوم حال‌ به‌طور کلی برای تبیین نسبت صفات اشیا با ذات آن‌ها پدید آمد و‌ به‌طور خاص به عنوان راه‌حلی برای تبیین نسبت صفات خدا با ذات او مطرح شد. مسئله به بیان ساده چنین بوده است: نسبت ذات خدا با صفات او چیست؟ اگر خدا بَحت و بسیط است اتصاف ذات به صفات چگونه ممکن است؟ اگر صفات خدا اموری واقعی باشند آیا لازم نمی‌آید که مستقل از ذات هم باشند و بدین ترتیب آیا تعدد و ترکیب به ذات خدا راه نمی‌یابد؟ اگر هم قائل به یگانگی ذات و صفات شویم آیا این امر عملا به نفی صفات نمی‌انجامد؟ به این ترتیب چگونه می‌شود از علم یا قدرت خدا سخن گفت، چنان که مثلا در قرآن در این‌باره سخن گفته شده است؟


ابوهاشم به نظریه معانی مُعَمَّر ــکه به موجب آن تفاوتِ صفاتِ اشیا ناشی از معنایی در آن‌ها دانسته می‌شدــ توجه کرد و با بررسی نقادانه آن، نظریه‌ای جدید پرورد که براساس آن نسبت صفات اشیا را با ذات آن‌ها توضیح می‌داد (برای نسبت نظریه حال با نظریه معانی به این منبع رجوع کنید
[۱] دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیرنظر کاظم موسوی بجنوردی، ذیل «احوال» ص ۱۲۷ـ۱۲۹، تهران ۱۳۶۷ش‌ـ، ذیل «احوال» (از محمد مجتهد شبستری).
). همچنین او این اندیشه معتزلی را در نظر داشت که آنچه در علم خداست، پیش از وجود یافتن نه موجود است و نه معدوم بلکه صرفآ در وضع ثبوت است که اعم از وجود می‌باشد.
برمبنای آرای مذکور، ابوهاشم نظریه احوال را مطرح کرد و به حد وسطی میان وجود و عدم قائل شد تا نه با مشکلات قول به واقعیت داشتن صفات مواجه شود و نه عملا صفات خدا را نفی کرده باشد. او این حد وسط را، با وام گرفتن از تعبیر نحویان و اهل ادب، «حال» نامید.
چون از خود ابوهاشم اثری در دست نیست برای فهم و توضیح نظر او باید به منابع دیگر، از جمله منابع همین مقاله، رجوع کرد. براساس این منابع، به طور کلی می‌توان دریافت که به نظر ابوهاشم حال امری است میان وجود و عدم و جوهر و عرض. حال به تنهایی قابل شناخت نیست بلکه با کیفیت یافتن به واسطه ذات شناخته می‌شود. بر همین مبنا ابوهاشم از حدوث احوال، که مستلزم موجودیت یافتن آنهاست، سخن نگفته بلکه صرفآ از حصول آن‌ها سخن به میان آورده است.


احوال را، برمبنای نحوه‌های حصول آنها، به پنج نوع می‌توان تقسیم کرد.

۳.۱ - نوع اول

نوع اول، صفت ذات یا صفت نفس است که سبب تفکیک ذوات از یکدیگر می‌شود. مثلا جوهر نامیده شدن جوهر به واسطه ذاتش نیست بلکه به واسطه صفت ذات آن است. همین امر درباره خدا هم صادق است که تمایز او از دیگر ذوات صرفآ به واسطه ذات او نیست بلکه به واسطه صفت ذات اوست.

۳.۲ - نوع دوم

نوع دوم، صفات ذاتی (صفاتٌ مقتضاةٌ عن صفةالذات، صفاتٌ مقتضاةٌ عمّا هو علیه فی ذاته) است که در پی حصول صفت ذات، ضرورتآ، پدید می‌آید. مثلا صفتِ ذاتِ جوهری فرد بودن که ملحق به ذات است مستلزم تَحَیزِ جوهرِ فرد به محض موجودیت یافتن آن است. پس تحیز، صفتِ ذاتیِ جوهرِ فرد است. در مورد خدا هم صفت ذات الهی او مستلزم صفات ذاتی اوست، که عبارت است از قادر و عالم و حی و موجود بودن او. خدا ضرورتآ و دائمآ متصف به این صفات ذاتی است، چرا که قِدَم، که صفت ذات اوست، مقتضی این صفات است. در این زمینه برخی متکلمانِ بَهْشَمیِ بعدی با ابوهاشم اختلاف‌نظرهایی داشته‌اند. مثلا برخی بر آن بوده‌اند که از صفاتِ ذاتیِ ذات در حال موجود نبودن ذات نیز می‌توان سخن گفت. همچنین برخی به جای صفت ذاتیِ موجود بودن برای خدا از قدیم بودن او سخن گفته‌اند؛ چنان که در کتاب المجموع فی المحیط بالتکلیف آمده قدیم بودن همان موجود بودن است که به وصف ضرورت مشخص شده باشد. به عبارت دیگر، موجود بودن خدا به نحوی است که او قدیم است و می‌توان از این صفت به عنوان صفت ذاتی او سخن گفت.

۳.۳ - نوع سوم

نوع سوم احوال، به واسطه معنا یا علت در موضوع حاصل می‌شود. صفاتی مثل قادر و عالم و حی بودن برای انسان از این دسته‌اند و روشن است که با همین صفات در خدا تفاوت دارند، زیرا این صفات برای خدا صفات ذاتی‌اند و خدا به نحو نامشروط متصف به آنهاست، اما انسان ضرورتآ و دائمآ این صفات را ندارد و حصول آن‌ها در انسان وابسته و مشروط به معانی‌ای است که خود آن معانی هم محدود و مشروط به جسم انسان است؛ البته بهشمیه ــبا تصریح به این‌که امر الهی هم به واسطه معنایی حاصل می‌شود، یعنی به واسطه اراده خدا که معنایی است بی‌محل (لا فی محلٍّ) ــ نوع سوم احوال را هم در مورد خدا دارای مصداق دانسته‌اند.

۳.۴ - نوع چهارم

نوع چهارم احوال، آنهایی است که با فعل فاعل و به صورت امری زمانمند براساس استعداد و قابلیت پدید آورنده‌اش حاصل می‌شود. واضح است که این نوع احوال در مورد خدا مصداقی ندارند.

۳.۵ - نوع پنجم

نوع پنجم، احوالی است که حصولشان نه به واسطه ذات است نه به واسطه معنا. مدرِک بودن از این دست است، چرا که حالی است که لازمه حیاتِ موجودِ مدرِک است. این نوع از احوال در مورد خدا وقتی حاصل می‌شود که شرط حضور مدرَک تحقق یافته باشد، اما برای انسان علاوه بر وجود مدرَک، حواس سالم هم ضروری است. به عبارت دیگر، حی بودن صفت ذاتی خداست و برای آن نیازی به اعضا و حواس نیست و لذا ادراک او هم به همین ترتیب است، اما در مورد انسان چنین نیست. کاملا مشخص نیست که نوع اخیر احوال را خود ابوهاشم مطرح کرده است یا پیروان او چنین کرده‌اند.


نظریه احوال در طول تاریخ اندیشه اسلامی قائلان زیادی نداشته است و غالب معتزله، اشاعره و شیعه با آن مخالف بوده‌اند، اما در زمره قائلان به این نظر نام دو تن از متکلمان نامدار اشعری نیز مطرح است: قاضی ابوبکر باقِلّانی و عبدالملک‌ بن عبداللّه جُوَینی. گفته شده است که باقلانی در اثر کلامی مهمش، هدایةالمسترشدین، که امروزه به صورت کامل در دسترس نیست، از قول به این مفهوم دفاع کرده است، هر چند در اثر کوچک‌ترش الانصاف
[۲] محمد بن طیب باقلانی، الانصاف فیما یجب اعتقاده و لایجوز الجهل به، ص۲۵، چاپ عمادالدین احمد حیدر، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
و نیز در اثر معروفش التمهید
[۳] محمد بن طیب باقلانی، کتاب‌التمهید، ص ۲۰۰ـ۲۰۳، چاپ ریچارد جوزف مکارتی، بیروت ۱۹۵۷.
اعتبار آن را رد کرده است. جوینی ظاهرآ در بیش‌تر آثار کلامی‌اش از این مفهوم استفاده کرده است
[۴] عبدالملک ‌بن عبداللّه جوینی، کتاب‌الشامل، ج۱، ص۶۲۹ـ۶۴۲، چاپ علی سامی نشار، اسکندریه ۱۹۶۹.
[۵] عبدالملک ‌بن عبداللّه جوینی، کتاب‌الارشاد الی قواطع الادلة فی اصول الاعتقاد، ج۱، ص۷۹ـ۸۴، چاپ محمد یوسف موسی و علی عبدالمنعم عبدالحمید، مصر ۱۳۶۹/۱۹۵۰.
هر چند گفته شده که در آثار متأخر فقهی‌اش آن را معتبر ندانسته است. وی در آثار کلامی‌اش، برخلاف معتزلیان بهشمی، که چارچوب هستی‌شناسانه کاملا بدیعی بر مبنای مفهوم احوال طراحی کردند، تغییر عمده‌ای در مفاهیم سنّتی اشاعره درباره وجود و صفات نداد و میان نظر او و معتزله نمی‌توان اشتراک چندانی یافت. او نظر اساسی اشعری را درباره واقعیت ــکه به موجب آن صرفآ دو نوع امر متفاوت، یعنی موجودات از سویی و معانی و علل و صفات از سوی دیگر، وجود داردــ حفظ کرد. با این حال، جوینی با اشعریان متقدم از این حیث اختلاف‌نظر داشت که میان علل و معانی به عنوان واقعیات، با صفاتی که معلول آنهاست و نیز میان صفت نفس و صفاتی مثل جوهر بودن جوهر فرد فرق می‌گذاشت. او معتقد بود که این صفات، احوال‌اند.
[۶] عبدالملک ‌بن عبداللّه جوینی، کتاب‌الارشاد الی قواطع الادلة فی اصول الاعتقاد، ج۱، ص۷۹ـ۸۰، چاپ محمد یوسف موسی و علی عبدالمنعم عبدالحمید، مصر ۱۳۶۹/۱۹۵۰.



نظریه احوال را صرفآ بهشمیان متأخر، با اختلاف‌نظرهایی، پذیرفتند و این نظریه حتی در میان معتزلیان معاصرِ ابوهاشم و پس از وی منتقدان جدّی داشت، چنان‌که گفته‌اند پدر ابوهاشم، ابوعلی جُبّائی، این‌نظر را درست نمی‌دانست.
[۷] قاضی عبدالجباربن احمد، فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، ج۱، ص۳۰۵، چاپ فؤاد سید، تونس، ۱۳۹۰.
[۸] محمد بن عبدالکریم شهرستان، الملل و النحل، ج۱، ص۸۲، چاپ محمد سید کیلانی، قاهره ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
از جمله منتقدان معتزلی پس از ابوهاشم، ابوالحسینِ بصری (متوفی ۴۳۶) شاگرد قاضی عبدالجبار بود که نزد ابن‌سمح، فیلسوف مسیحی (متوفی ۴۱۸)، فلسفه آموخته بود. بصری آرای کلامی مستقلی مطرح کرد که او را از مکتب ابوهاشم جدا می‌ساخت یکی از آرای او رد نظریه احوال بود. به نظر او، مفهوم احوال متضمن شیئیت بخشیدن به صفات الهی است. او موضع بهشمیه را از این لحاظ بسیار نزدیک به موضع اشاعره می‌دانست که صفات الهی را معانی قدیم زائد بر ذات می‌دانستند.
بیشترِ اشاعره
[۹] عبدالقاهربن طاهر بغدادی، الفرق بین‌الفرق، ج۱، ص۱۹۵، چاپ محمد محیی‌الدین عبدالحمید، بیروت: دارالمعرفة.
[۱۰] محمد بن عبدالکریم شهرستانی، کتاب نهایة الاقدام فی علم‌الکلام، ج۱، ص۱۳۱ـ۱۴۹، چاپ آلفرد گیوم، قاهره.
[۱۱] محمد بن عبدالکریم شهرستان، الملل و النحل، ج۱، ص۸۲ـ۸۳، چاپ محمد سید کیلانی، قاهره ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
[۱۲] محمد بن عمر فخررازی، محصَّل افکار المتقدمین و المتأخرین من العلماء و الحکماء و المتکلمین، ج۱، ص۸۵ـ۹۱، چاپ طه عبدالرؤوف سعد، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
و نیز متکلمان شیعی
[۱۳] محمد بن محمد مفید، اوائل‌المقالات، ج۱، ص۵۶، چاپ ابراهیم انصاری، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳.
[۱۴] حسن‌ بن یوسف علامه ‌حلّی، کشف‌المراد فی شرح تجریدالاعتقاد، ج۱، ص۳۵ـ۳۹، چاپ حسن حسن‌زاده آملی، قم ۱۴۰۷.
[۱۵] محمداشرف‌ بن عبدالحسیب حسینی علوی، علاقةالتجرید: شرح فارسی تجریدالاعتقاد، ج۱، ص۵۳ـ۶۳، چاپ حامد ناجی اصفهانی، تهران ۱۳۸۱ش.
با این نظریه مخالف بوده‌اند و به‌ویژه بر ناممکن بودن تصورِ امری که نه موجود است نه معدوم، تأکید می‌کرده‌اند.
[۱۶] محمد بن محمد مفید، الحکایات فی مخالفات المعتزلة من العدلیة و الفرق بینهم و بین الشیعة الامامیة من امالی الامام الشیخ‌المفید، ج۱، ص۴۵ـ۵۶،عرض و روایة شریف مرتضی، چاپ محمدرضا حسینی جلالی، قم ۱۴۱۳، که وی قول به حال در کنار قول به اتحاد(تجسّد) نزد مسیحیان و قول به کسب نزد اشاعره را نامعقول دانسته است.
(در یک شعر نیز سه امر نامعقول (حال ابوهاشم، طفره نظام و کسب اشعری یکجا معرفی شده است.)
[۱۷] جعفر سبحانی، بحوث فی‌الملل و النحل: دراسة موضوعیة مقارنة للمذاهب الاسلامیه، ج۲، ص۱۳۹، ج ۲، قم ۱۴۱۴.
) با هم معرفی شده است. در طول تاریخ، نظریه احوال در غالب کتاب‌های درسیِ کلامی و فلسفی مطرح، و ادله موافقان و مخالفان بررسی و نهایتآ رد شده است.
[۱۸] مسعود بن عمر تفتازانی، شرح المقاصد، ج۱، ص۳۶۶ـ۳۸۱، چاپ عبدالرحمان عمیره، قاهره ۱۴۰۹/۱۹۸۹، چاپ افست قم ۱۳۷۰ـ۱۳۷۱ش.
[۱۹] علی ‌بن محمد جرجانی، شرح‌المواقف، ج۳، ص۲ـ۱۶، چاپ محمد بدرالدین نعسانی حلبی، مصر ۱۳۲۵/۱۹۰۷، چاپ افست قم ۱۳۷۰ش.
[۲۰] هادی ‌بن مهدی سبزواری، شرحالمنظومه، ج۲، ص۱۸۲ـ۱۹۰، چاپ حسن حسن‌زاده آملی، تهران ۱۴۱۶ـ۱۴۲۲.



امام‌ خمینی بر این باور است که معتزله برای تصحیح علم ذات اقدس خداوند پیش از وجود به ممکنات و قدم علم او قائل به ثابتات ازلیه شدند تا علم به معدوم را تصحیح کنند. ایشان معتقد است؛ چون معتزله علم را از مقوله اضافه می‌دانند به ثابتاتی که نه معدوم و نه موجودند، قائل شدند و این ثابتات دارای ثبوتی هستند که علم خداوند به آنها تعلق گرفته است. از جمله نتایج و ثمرات اضافی بودن علم همین قول به ثابتات است که لازمه آن انکار علم خداوند به ذات خویش است. اما بر اساس اصالت وجود، چیزی که نور وجود به آن سرایت نکند، در مرتبه عدم و ظلمت صرف باقی می‌ماند و هیچ نحو تحققی ندارد و ازاین‌روی قائل‌شدن به ثابتات امری غیرمعقول است، بلکه ثابت همان موجود است. امام‌ خمینی نظر برخی از‌اندیشمندان را که میان ثابت و حال فرقی نگذاشته و واسطه (حال) میان وجود و عدم را باطل دانسته‌اند نقد کرده و قائل است ثبوت ماهیات غیر از قول به‌واسطه (حال) میان وجود و عدم است و این دو نظر ارتباط با یکدیگر ندارند، بنابراین با نفی و انکار واسطه میان وجود و عدم قول دوم را می‌توان پاسخ داد، اما نمی‌توان پاسخ قول اول باشد، بلکه پاسخ قول نخست همان کلام حکما می‌باشد که عدم را بطلان محض و صرف می‌دانند. ایشان معتقد است اصطلاح ثابتات ازلیه متکلمین با اصطلاح عارفان در اعیان ثابته متفاوت است و به ‌معنای دیگری اشاره دارد، هرچند بی‌ارتباط با آن نمی‌باشد؛ زیرا محور کلام معتزله ثبوت خارجی است، به این معنا که اشیاء در خارج یا موجودند یا معدوم یا ثابت و محور بحث در اصطلاح عرفانی ثبوت علمی در مرتبه علم الهی است.
[۲۵] خمینی، روح‌الله، دانشنامه امام خمینی، ج۷، ص۲۴۸، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.


(۱) ابن ‌ملاحمی، کتاب ‌المعتمد فی اصول ‌الدین، چاپ مارتین مک درموت و ویلفرد مادلونگ، لندن ۱۹۹۱.
(۲) ابورشید نیشابوری، فی‌التوحید (دیوان الاصول)، چاپ محمد عبدالهادی ابوریده، (قاهره ۱۹۶۹).
(۳) ابورشید نیشابوری، المسائل فی‌الخلاف بین‌البصریین و البغدادیین، چاپ آرتور بیرام، برلین ۱۹۰۲.
(۴) ابورشید نیشابوری، المسائل فی‌الخلاف بین‌البصریین و البغدادیین، چاپ معن‌زیاده و رضوان سید، بیروت ۱۹۷۹.
(۵) محمد بن طیب باقلانی، الانصاف فیما یجب اعتقاده و لایجوز الجهل به، چاپ عمادالدین احمد حیدر، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
(۶) محمد بن طیب باقلانی، کتاب‌التمهید، چاپ ریچارد جوزف مکارتی، بیروت ۱۹۵۷.
(۷) عبدالقاهربن طاهر بغدادی، الفرق بین‌الفرق، چاپ محمد محیی‌الدین عبدالحمید، بیروت: دارالمعرفة.
(۸) مسعود بن عمر تفتازانی، شرح المقاصد، چاپ عبدالرحمان عمیره، قاهره ۱۴۰۹/۱۹۸۹، چاپ افست قم ۱۳۷۰ـ۱۳۷۱ش.
(۹) مختار بن محمود تقی‌الدین نجرانی، الکامل فی الاستقصاء فیما بلغنا من کلام القدماء، چاپ سیدمحمد شاهد، قاهره ۱۴۲۰/۱۹۹۹.
(۱۰) علی ‌بن محمد جرجانی، شرح‌المواقف، چاپ محمد بدرالدین نعسانی حلبی، مصر ۱۳۲۵/۱۹۰۷، چاپ افست قم ۱۳۷۰ش.
(۱۱) عبدالملک ‌بن عبداللّه جوینی، کتاب‌الارشاد الی قواطع الادلة فی اصول الاعتقاد، چاپ محمد یوسف موسی و علی عبدالمنعم عبدالحمید، مصر ۱۳۶۹/۱۹۵۰.
(۱۲) عبدالملک ‌بن عبداللّه جوینی، کتاب‌الشامل، چاپ علی سامی نشار، اسکندریه ۱۹۶۹.
(۱۳) محمداشرف‌ بن عبدالحسیب حسینی علوی، علاقةالتجرید: شرح فارسی تجریدالاعتقاد، چاپ حامد ناجی اصفهانی، تهران ۱۳۸۱ش.
(۱۴) علی فهمی خشیم، الجبائیان: ابوعلی و ابوهاشم، طرابلس ۱۹۶۸.
(۱۵) دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیرنظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران ۱۳۶۷ش‌ـ، ذیل «احوال» (از محمد مجتهد شبستری).
(۱۶) جعفر سبحانی، بحوث فی‌الملل و النحل: دراسة موضوعیة مقارنة للمذاهب الاسلامیه، ج ۲، قم ۱۴۱۴.
(۱۷) هادی ‌بن مهدی سبزواری، شرحالمنظومه، چاپ حسن حسن‌زاده آملی، تهران ۱۴۱۶ـ۱۴۲۲.
(۱۸) محمد بن عبدالکریم شهرستانی، کتاب نهایة الاقدام فی علم‌الکلام، چاپ آلفرد گیوم، قاهره.
(۱۹) محمد بن عبدالکریم شهرستان، الملل و النحل، چاپ محمد سید کیلانی، قاهره ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
(۲۰) حسن‌ بن یوسف علامه ‌حلّی، کشف‌المراد فی شرح تجریدالاعتقاد، چاپ حسن حسن‌زاده آملی، قم ۱۴۰۷.
(۲۱) محمد بن عمر فخررازی، محصَّل افکار المتقدمین و المتأخرین من العلماء و الحکماء و المتکلمین، چاپ طه عبدالرؤوف سعد، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۲۲) قاضی عبدالجباربن احمد، شرح الاصول الخمسه، چاپ عبدالکریم عثمان، قاهره ۱۳۸۴/۱۹۶۵.
(۲۳) قاضی عبدالجباربن احمد، فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، چاپ فؤاد سید، تونس، ۱۳۹۰.
(۲۴) قاضی عبدالجباربن احمد، کتاب المجموع فی المحیط بالتکلیف، من جمع‌الحسن ‌بن احمد بن متّویه، ج ۱، چاپ ج یوسف هوبن، بیروت ۱۹۶۵، ج ۲، چاپ ج یوسف هوبن و د ژیماره، بیروت ۱۹۸۱، ج ۳، چاپ‌یان‌پترس، بیروت ۱۹۹۹.
(۲۵) قاضی عبدالجباربن احمد، المغنی فی‌ابواب التوحید و العدل، قاهره ۱۹۵۹ـ۱۹۶۵.
(۲۶) محمد بن محمد مفید، اوائل‌المقالات، چاپ ابراهیم انصاری، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳.
(۲۷) محمد بن محمد مفید، الحکایات فی مخالفات المعتزلة من العدلیة و الفرق بینهم و بین الشیعة الامامیة من امالی الامام الشیخ‌المفید، عرض و روایة شریف مرتضی، چاپ محمدرضا حسینی جلالی، قم ۱۴۱۳.


۱. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیرنظر کاظم موسوی بجنوردی، ذیل «احوال» ص ۱۲۷ـ۱۲۹، تهران ۱۳۶۷ش‌ـ، ذیل «احوال» (از محمد مجتهد شبستری).
۲. محمد بن طیب باقلانی، الانصاف فیما یجب اعتقاده و لایجوز الجهل به، ص۲۵، چاپ عمادالدین احمد حیدر، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
۳. محمد بن طیب باقلانی، کتاب‌التمهید، ص ۲۰۰ـ۲۰۳، چاپ ریچارد جوزف مکارتی، بیروت ۱۹۵۷.
۴. عبدالملک ‌بن عبداللّه جوینی، کتاب‌الشامل، ج۱، ص۶۲۹ـ۶۴۲، چاپ علی سامی نشار، اسکندریه ۱۹۶۹.
۵. عبدالملک ‌بن عبداللّه جوینی، کتاب‌الارشاد الی قواطع الادلة فی اصول الاعتقاد، ج۱، ص۷۹ـ۸۴، چاپ محمد یوسف موسی و علی عبدالمنعم عبدالحمید، مصر ۱۳۶۹/۱۹۵۰.
۶. عبدالملک ‌بن عبداللّه جوینی، کتاب‌الارشاد الی قواطع الادلة فی اصول الاعتقاد، ج۱، ص۷۹ـ۸۰، چاپ محمد یوسف موسی و علی عبدالمنعم عبدالحمید، مصر ۱۳۶۹/۱۹۵۰.
۷. قاضی عبدالجباربن احمد، فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، ج۱، ص۳۰۵، چاپ فؤاد سید، تونس، ۱۳۹۰.
۸. محمد بن عبدالکریم شهرستان، الملل و النحل، ج۱، ص۸۲، چاپ محمد سید کیلانی، قاهره ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
۹. عبدالقاهربن طاهر بغدادی، الفرق بین‌الفرق، ج۱، ص۱۹۵، چاپ محمد محیی‌الدین عبدالحمید، بیروت: دارالمعرفة.
۱۰. محمد بن عبدالکریم شهرستانی، کتاب نهایة الاقدام فی علم‌الکلام، ج۱، ص۱۳۱ـ۱۴۹، چاپ آلفرد گیوم، قاهره.
۱۱. محمد بن عبدالکریم شهرستان، الملل و النحل، ج۱، ص۸۲ـ۸۳، چاپ محمد سید کیلانی، قاهره ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
۱۲. محمد بن عمر فخررازی، محصَّل افکار المتقدمین و المتأخرین من العلماء و الحکماء و المتکلمین، ج۱، ص۸۵ـ۹۱، چاپ طه عبدالرؤوف سعد، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
۱۳. محمد بن محمد مفید، اوائل‌المقالات، ج۱، ص۵۶، چاپ ابراهیم انصاری، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳.
۱۴. حسن‌ بن یوسف علامه ‌حلّی، کشف‌المراد فی شرح تجریدالاعتقاد، ج۱، ص۳۵ـ۳۹، چاپ حسن حسن‌زاده آملی، قم ۱۴۰۷.
۱۵. محمداشرف‌ بن عبدالحسیب حسینی علوی، علاقةالتجرید: شرح فارسی تجریدالاعتقاد، ج۱، ص۵۳ـ۶۳، چاپ حامد ناجی اصفهانی، تهران ۱۳۸۱ش.
۱۶. محمد بن محمد مفید، الحکایات فی مخالفات المعتزلة من العدلیة و الفرق بینهم و بین الشیعة الامامیة من امالی الامام الشیخ‌المفید، ج۱، ص۴۵ـ۵۶،عرض و روایة شریف مرتضی، چاپ محمدرضا حسینی جلالی، قم ۱۴۱۳، که وی قول به حال در کنار قول به اتحاد(تجسّد) نزد مسیحیان و قول به کسب نزد اشاعره را نامعقول دانسته است.
۱۷. جعفر سبحانی، بحوث فی‌الملل و النحل: دراسة موضوعیة مقارنة للمذاهب الاسلامیه، ج۲، ص۱۳۹، ج ۲، قم ۱۴۱۴.
۱۸. مسعود بن عمر تفتازانی، شرح المقاصد، ج۱، ص۳۶۶ـ۳۸۱، چاپ عبدالرحمان عمیره، قاهره ۱۴۰۹/۱۹۸۹، چاپ افست قم ۱۳۷۰ـ۱۳۷۱ش.
۱۹. علی ‌بن محمد جرجانی، شرح‌المواقف، ج۳، ص۲ـ۱۶، چاپ محمد بدرالدین نعسانی حلبی، مصر ۱۳۲۵/۱۹۰۷، چاپ افست قم ۱۳۷۰ش.
۲۰. هادی ‌بن مهدی سبزواری، شرحالمنظومه، ج۲، ص۱۸۲ـ۱۹۰، چاپ حسن حسن‌زاده آملی، تهران ۱۴۱۶ـ۱۴۲۲.
۲۱. خمینی، روح‌الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، ص۸، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.    
۲۲. خمینی، روح‌الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۲، ص۱۵۳، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.    
۲۳. خمینی، روح‌الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۲، ص۱۵۴، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.    
۲۴. خمینی، روح‌الله، تعلیقات علی شرح الفصوص الحکم و مصباح الانس، ص۲۲۹-۲۳۰، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۱۰ قمری.    
۲۵. خمینی، روح‌الله، دانشنامه امام خمینی، ج۷، ص۲۴۸، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.



دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حال»، شماره۵۷۳۳.    
دانشنامه امام خمینی    ، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی    ، ۱۴۰۰ شمسی.






جعبه ابزار