حازم بن محمد قرطاجنی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حازمبن محمد قَرطاجَنّی،
ادیب ،
شاعر ، نحوی، عروضی و منتقد نامور اندلسی قرن هفتم و مؤلف اولین
کتاب کامل نقد ادبی در
زبان عربی است.
کنیهاش ابوالحسن، ملقب به هَنیءالدین و منسوب به قرطاجَنّه در مشرق
اندلس بود.
او را انصاری، اندلسی، و حتی به اشتباه قُرطُبی و ابنحازم، خواندهاند.
حازم در ۶۰۸، احتمالا در قرطاجنّه، به دنیا آمد.
پدرش، محمدبن حسن، اهل سَرَقُسْطه و
قاضی این شهر بود.
وی در کودکی
قرآن را از حفظ کرد و در جوانی علوم شرعی و ادبی آموخت.
سپس برای کسب
علم به شهرهای اندلس
سفر کرد؛ برای بهرهمندی از محضر طَرَسونی، معروف به یوسف مُرسی، به مُرسیه رفت.
همچنین در غَرناطه و اشبیلیه،
حدیث ،
ادب عربی ،
منطق ،
خطابه و
شعر را از شلوبینی آموخت و آثار
ابنرشد و
فارابی و
ابنسینا را مطالعه کرد.
او از حدود هزار
استاد روایت میکرد.
حازم در زادگاهش
مشهور شد، در علوم ادبی سرآمد روزگار خود شد و در
فقه مالکی ، حفظ حدیث، روایت اخبار و اشعار و سرودن شعر تبحر یافت.
نوآوری و خط خوش او نیز ستودنی بود.
ابنرُشَید،
ابوحیان اندلسی ، عبدری،
ابنسعید مغربی ، ابوالفضل تِجانی، احمدبن یوسف فِهری لَبْلی، محمدبن علی کتانی، ابنراشد قفصی، و ابنقوبع از محضر او بهرهمند شدند.
در پی
مهاجرت اجباری
مسلمانان اندلس به جاهای دیگر، حازم به
مراکش رفت و از آنجا به دربار رشید مؤمنی (حک: ۶۳۰ـ۶۴۰) راه یافت، اما پیش از
مرگ رشید عازم
تونس شد.
در تونس به دربار ابوزکریای حَفصی (حک: ۶۲۵ـ۶۴۷) و پسرش ابوعبداللّه مستنصر اول (حک ۶۴۷:ـ۶۷۵) پیوست.
دلبستگی او به حفصیان، به خوبی از اشعارش هویداست.
او در دربار مستنصر به جایگاه والایی دست یافت و به دیوان انشا وارد شد.
نقد کتاب لَبلی، با نام وَشْیُ الحُلل، را به توصیه همین سلطان انجام داد.
حازم در ۶۸۴ در تونس درگذشت.
تألیفات حازم در حوزههای نقد و علوم ادبی.
مهمترین اثر او منهاجالبلغاء و سراجالادباء اولین کتاب نقد ادبی در
زبان عربی است.
این
کتاب در تاریخ نقد ادبی، بهویژه در تاریخ نقد اندلسی، بسیار مهم، قواعد آن کامل و در حد ابداع است.
ظاهرآ بخش اول و چند صفحه اول بخش دوم و مقدار کمی از پایان بخش چهارم کتاب از بین رفته است.
تنها نسخه خطی آن در
کتابخانه جامعةالزیتونة تونس، موجود است.
عبدالرحمان بدوی در ۱۳۴۱ش/۱۹۶۲ بخشی از آن را در جشننامه طه حسین (الی طه حسین
فی عید میلادهالسبعین)
به چاپ رساند.
بنخوجه (محمد) نیز در
رساله دکتری خود آن را بررسی و در ۱۳۴۵ش/۱۹۶۶ در تونس و در ۱۳۶۱ش/۱۹۸۲ در
بیروت چاپ کرد.
این کتاب با عنوانهای المناهجالادبیة آمده، المنهاج، منهاج البلغاء، سراجالبلغاء، سراجالادباء نیز نام برده شده است.
مطالب کتاب، برخلاف ظاهر عنوانآن، فقط
بلاغت نیست،
بلکه بلاغت و
نقد است و اساس آن منطق و بلاغت؛ از اینرو، با تألیفات دیگر نقدی، که بر پایه نحوِ قدیماند، تفاوت دارد.
حازم در المنهاج با شیوهای جدید بلاغت را بررسی کرده است.
وی اصول بلاغت یا فلسفه بلاغت را ابداع و نظریهای در
شعر و نقد پایهگذاری کرده که اساس آن بررسی مبانی شعر و تدوین قواعد برای آن است.
شیوه حازم در المنهاج، تقسیمبندی منطقی و وضع قواعد است (کتاب به چهار «قسم»، هر قسم به چهار «منهج»، و هر منهج به چند مَعْلَم/ مَعْرَف تقسیم شده و نکات مهم نقدی و بلاغی نیز ذیل عنوان مَأم/ مَآم درج شده است).
او از شاهد و مثال کمتر بهره گرفته است.
اسلوبش دشوار و موجز است و برای فرد ناآگاه از اصطلاحات منطقی و حِکمی، دشوار و در شرح و بیان مسائل پیچیده، با تفصیل و تحلیل فراوان همراه است.
او آرای ارسطو در مباحث
فیالشعر (بوطیقا) را با کتابهای بلاغت عربی تطبیق داده و در این کار از کتابهای بلاغت و نقد دانشمندانی چون عبداللّه خفاجی (متوفی ۴۶۶)، قدامةبن جعفر، حسنبن بشر آمدی، فارابی، ابنسینا، تأثیر پذیرفته، اما از تألیفات ابنرشد استفاده نکرده است.
حازم برای اولینبار از آنچه امروزه تجربه شعری مینامیم، سخن گفته و در این زمینه از منتقد دیگر،
عبدالقاهر جرجانی ، متمایز شده است، زیرا جرجانی شعر را، حتی در معانی و
خیال ، وابسته به
عقل میدانست، اما حازم به تأثیر شعر در درون
انسان توجه کرد.
علاوه بر این، حازم در بحث نظم و اسلوب و مَنزَع،
از نظریه جرجانی فاصله گرفته است
و در تأثیر
نحو بر شعر به اشارات کوتاهی بسنده کرده است.
او در نقد عربی قدیم، کاملترین تعریف را از شعر دارد و در تعریف آن،
با عنصر خیال به عنوان جوهر و اساس شعر، به تعریفهای نقد غربی معاصر نزدیک شده است.
در بحث تفاوت شعر و خطابه، نیز با الهام از نظریات فارابی و ابنسینا، به نتیجهگیریهای جدیدی دست یافته است.
حازم در بحث شعر، از اصطلاحات مُحاکات (برای اشاره به نحوه ارتباط شاعر با جهان پیرامون)، تخیل و مُتَّخیله و مُخَیلة (برای اشاره به نوآوری و خلاقیت شاعر) و تخییل (برای اشاره به عکسالعمل مخاطب در برابر شاعر استفاده کرده است؛.
او این نظر عبدالقاهر جرجانی را اثبات کرده است که مزیت سخن به الفاظ یا معانی آن نیست، بلکه بین این دو، عنصر سومی با نام «صورة»
قراردارد.
وی در مقایسه با علمای قدیم، بیشترین توجه را به اسلوب شعر داشته است.
از جمله نظریات اساسی او، نظریه پیوستگی اجزای
قصیده است.
در صورت وجود چنین غرضِ شعریای برای قصیده، که حازم آنها را فصول مینامد، شاعر باید با حسن تخلص از فصلی به فصل دیگر وارد شود.
حازم برتری یک شاعر را از شاعر دیگر امری نسبی و نقد را کاری مشکل میداند، چرا که شاعران درانگیزه، محاکات، زبان، زمان و مکان با یکدیگر تفاوت دارند
و فقط در صورت یکی بودن غرض شعری، وزن و رَوی، مقایسه و
نقد ممکن خواهد بود.
وی نظریه ابنقتیبه دینوری مبنی بر برتری شاعران قدیم بر شاعران جدید را صحیح ندانسته و ملاکهای سنجش شعر را به نحو کامل تبیین کرده، به نحوی که دیگر بعد از او بحث قدیم و جدید مطرح نشده است.
دیدگاههای حازم در عروض نیز درخور دقت است.
او
به ارتباط عروض با موسیقی و ضرورت تناسب وزن با غرض شعری اشاره کرده و بدون اتکا به اوزان شعری خلیلبن احمد آرای جدید و مهمی برای آن مطرح نموده است.
المنهاج، بسیار مورد استقبال و تقدیر قرار گرفت.
زرکشی آن را به همراه مقدمةالتفسیر، نوشته ابننقیب، جامعترین و کاملترین آثار در
بیان و
بدیع دانسته است.
عاکوب
بر آن است که در تألیفات بلاغی و نقدی به جایمانده از عرب، نمیتوان نظیری برای المنهاج یافت.
از دیدگاه نوال ابراهیم،
این کتاب از مهمترین آثاری است که به شعر ارزش والایی بخشیده است.
شاید به همین دلیل، حازم
از شعر با نام صناعةالشعر یاد کرده است.
هاینریش نیز، پس از بررسی آرای قرطاجنی، او را متفکری بسیار نوآور خوانده است.
حازم به عنوان پیشگام مدرسه بلاغت عربی در مغرب شناخته شد.
وی این کتاب را با تلاش فراوان در زمان سقوط دوران اسلامی اندلس و افول ادبیات عرب نگاشت و مسلّمآ اگر مورد التفات قرار میگرفت، در مطالعات بعدی و حتی شعر عربی اثر میگذاشت.
نسخه خطی آن در کتابخانه اسکوریال با عنوان المجموع، بدون مقدمه و نام ناسخ و تاریخ نسخ، هست.
عثمان کعّاک، با تکیه بر این نسخه و برخی اشعار پراکنده حازم در کتابهای قدیمی، دیوان او را در ۱۳۴۳ش/۱۹۶۴ در
بیروت به چاپ رساند.
بن خوجه نیز قصائد و متعطعات او را در ۱۳۵۱ش/۱۹۷۲ در
تونس چاپ کرد.
از زیباترین اشعار حازم قصیدهای در
مدح پیامبر اکرم صلیاللّهعلیهوآلهوسلم و در
تضمین قصیده امرؤالقیس است.
احتمالا او اولین کسی است که معلقه امرؤالقیس را تضمین کرده و معانی این معلقه را به مدح پیامبر اکرم تغییر داده است.
به جز این قصیده، اشعار دینی دیگری نیز از حازم به جامانده، از جمله دو قصیدهای که در رثای
امام حسین علیهالسلام، در ذیل دو بیت ابنجوزی (ابنجوزی، عبدالرحمانبن علی)، سروده است.
از دیگر اشعار او قصیده جیمیه مشهورش،
در معارضه با رائیة ابنعمّار، است که برخی آن را از رائیه ابنعمّار برتر دانستهاند.
منظومه صد بیتی او در مدح ابوزکریای حفصی
نیز از بدیعترین اشعار اوست که بسیاری از شاعران دربار را به معارضه با او واداشت.
نام دیگر آن: القصیدة الألفیة المقصورة است.
اُرجوزهای است در ۱۰۰۲ یا ۱۰۰۶ بیت، در معارضه با مقصوره ابندرید و در مدح مستنصر حفصی.
ابنقاضی،
حازم را صاحب مقصوره معرفی کرده است.
برخی نیز شهرت حازم را به مقصورهاش دانستهاند.
این قصیده، مشهورترین اثر ادبی حازم و از بهترین مدایحش به شمار میرود.
علاوه بر این، طولانیترین مقصوره و از مَلحَمههای بینظیر زبان عربی است.
مهدی علام،
بعد از شناسایی پانزده مقصوره شعری در ادبیات عرب، حازم را دارای برترین جایگاه در مقصورهسرایی و مقصورهاش را دارای کمّ و کیفی مشابه مقامات حریری دانسته است.
مقصوره حازم اطلاعات دقیق و منحصر به فردی از اوضاع زندگی حازم در اندلس و
مغرب به دست میدهد.
این اثر برای بررسی اسامی جغرافیایی مجهول در اسپانیای دوره اسلامی، مرجعی بسیار مهم به شمار میرود.
شریف غَرناطی، از معاصران حازم، مقصوره را در کتاب رفعالحُجُب المستورة
فی محاسن المقصورة در دو جلد شرح کرد که در ۱۳۰۴ش/۱۹۲۵ در
مصر به چاپ رسید.
اشعار حازم دارای اسلوب و موضوعات مرسوم سنّتی، و تحت تأثیر اشعار
متنبی است.
با وجود برخی ستایشها از سرودههای او،
به عقیدهگلدر این اشعار با اسلوب قدیمی جلب توجه زیادی نمیکنند.
اغراض شعری حازم، مدح،
غزل ، وصف،
زهد و
توسل ، و رثا و فخر بود و چون نمیخواست دشمنی کسی را برانگیزد، هیچگاه هجویه نسرود.
برخی او را بهترین شاعر عرب در استفاده از رموز، تضمین و اشارات تاریخی دانستهاند.
او از صنایع گوناگون بدیعی در اشعارش استفاده کرده است.
از امتیازات وی، حسن تخلص و استفاده از صنعت تشخیص است.
(نام دیگر آن: القصیدة النحویة یا منظومة میمیة
فی النحو)، با ۲۱۷ یا ۲۱۹ بیت در بحر بسیط.
ابنهشام به مناسبت اشاره به مسئله زُنبوریه، از این منظومه یاد کرده و حازم را با وصف «الامام الادیب» نامبرده است.
نسخه خطی این قصیده در کتابخانه احمدیه در جامع زیتونه تونس موجود است.
ابوسلامة ناجیبن عبدالواحد طراح (متوفی بعد از ۷۲۰) نیز آن را شرح کرده است.
شد الزنار (الزیار) علی جَحفَلّة الحِمار، در نقد کتاب المقرّب ابن عصفور.
از شدّالزنّار نسخهای در دست نیست.
کتاب مفقودی که ابنرُشید شرحی بر آن نوشت.
(نام دیگر آن: کتاب
فی علم القوافی یا کتاب
فیالقوافی)، که فقط چند برگ آن باقیمانده است.
نسخه خطی آن در کتابخانه عبدلیه در جامع زیتونه تونس بوده که
بعدآ به کتابخانه دانشگاهی تونس منتقل شده است.
مقّری
شرح آن را، با عنوان وصلالقوادم بالخوافی، به ابنرشید نسبت داده است.
(۱) ابتسام صفار و ناصر حلاوی، محاضرات
فی تاریخ النقد عندالعرب، بغداد ۱۹۹۹.
(۲) ابنسعید مغربی، اختصار القِدح المُعَلّی
فی التاریخ المُحَلّی، اختصره محمدبن عبداللّهبن خلیل، چاپ ابراهیم ابیاری، قاهره ۱۴۰۰/۱۹۸۰.
(۳) ابنشماع، الادلة
البینة النورانیة علی مفاخر الدولة الحفصیة، چاپ عثمان کعّاک، تونس ۱۹۳۶.
(۴) ابن عماد، شذرات الذهب.
(۵) ابنقاضی، درّةالحجال
فی اسماء الرجال (ذیل وفیات الاعیان)، چاپ محمد احمدی ابوالنور، ج ۱، قاهره ۱۳۹۰/۱۹۷۰.
(۶) ابنهشام، مغنیاللبیب عن کتب الأعاریب، چاپ محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره (۱۹۶۴)، چاپ افست قم ۱۴۰۴.
(۷) محمد ادیوان، قضایا النقد الادبی عند حازم القرطاجنی، رباط ۲۰۰۴.
(۸) ارسطو، کتاب ارسطوطالیس
فیالشعر، نقل ابیبشر مَتّیبن یونس القُنائی من السریانی الیالعربی، چاپ شکری محمدعیاد، قاهره ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
(۹) عبدالرحمان بدوی، «حازم القرطاجنی و نظریات ارسطو
فی البلاغة و الشعر»، در الی طه حسین
فی عید میلادهالسبعین، اشرفعلی اعدادها عبدالرحمان بدوی، قاهره: دارالمعارف، ۱۹۶۲.
(۱۰) یوسف بکار، بناءالقصیدة
فی النقد العربی القدیم (
فی ضوء النقدالحدیث)، بیروت ۱۹۸۲.
(۱۱) مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه، کشف الظنون.
(۱۲) حازمبن محمد قرطاجنی، دیوان، چاپ عثمان کعّاک، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
(۱۳) حازمبن محمد قرطاجنی، منهاجالبلغاء و سراج الادباء، چاپ محمد حبیب بنخوجه، تونس ۱۹۶۶.
(۱۴) محمد رضوان دایه، تاریخ النقد الادبی
فی الاندلس، (بیروت) ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۱۵) محمدبن بهادر زرکشی، البرهان
فی علوم
القرآن، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۱۶) قاسمبن محمد سجلماسی، المَنزَع البدیع
فی تجنیس اسالیب البدیع، چاپ علال غازی، رباط ۱۴۰۱/۱۹۸۰.
(۱۷) عبدالرحمانبن ابیبکر سیوطی، بغیة الوعاة
فی طبقات اللغویین و النحاة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۴.
(۱۸) عبدالرحمانبن ابیبکر سیوطی، کتاب الاقتراح
فی علم اصول النحو، چاپ احمد محمدقاسم، قاهره ۱۳۹۶/۱۹۷۶.
(۱۹) خلیل بن ایبک صفدی، الوافی بالوفیات.
(۲۰) عیسی عاکوب، التفکیر النقدی عندالعرب: مدخل الی نظریة الادب العربی، بیروت ۱۴۲۳/۲۰۰۲.
(۲۱) احسان عباس، تاریخ النقدالعربی عندالعرب: نقدالشعر منالقرنالثانی حتی القرن الثامن الهجری، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
(۲۲) محمدبن محمد عبدری، رحلة العبدری، چاپ علی ابراهیم کردی، دمشق ۱۴۱۹/۱۹۹۹.
(۲۳) محمدبن یعقوب فیروزآبادی، کتاب البلغة
فی تاریخ ائمةاللغة، چاپ برکات یوسف هبّود، صیدا ۱۴۲۲/۲۰۰۱.
(۲۴) عبده عبدالعزیز قلقیله، النقد الادبی
فیالمغربالعربی، (قاهره) ۱۹۸۸.
(۲۵) حسن سند کیلانی، حازم القرطاجنی: حیاته و شعره، (قاهره) ۱۹۸۶.
(۲۶) محمد محفوظ، تراجم المؤلفین التونسیین، بیروت ۱۹۸۲ـ۱۹۸۶.
(۲۷) مقداد رحیم، اتجاهات نقد الشعر
فی الاندلس
فی عصر بنی الاحمر: ۶۳۵ـ۸۹۷ه، ابوظبی ۱۴۲۰/۲۰۰۰.
(۲۸) احمدبن محمد مقّری، ازهار الریاض
فی اخبار عیاض، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، قاهره، ۱۳۶۱/۱۹۴۲.
(۲۹) احمدبن محمد مقّری، نفحالطیب، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۳۸۸/۱۹۶۸.
(۳۰) مهدی علام، «ابوالحسن حازم القرطاجنی و فن المقصورة
فی الادبالعربی»، حولیات کلیة الآداب، (مه ۱۹۵۱).
(۳۱) نوال ابراهیم، «طبیعةالشعر عند حازم القرطاجنی»، فصول، (اکتبر ـ دسامبر ۱۹۸۵).
(۳۲) محمدبن جابر وادی آشی، برنامج الوادی آشی، چاپ محمد محفوظ، بیروت ۱۹۸۲.
(۳۳) منصف وهایبی، «مقاربة الممتعالمفید
فی نظریة الشعر عند حازم القرطاجنی»، مجلة دراسات اندلسیة، ش ۸ (۱۴۱۲).
(۳۴) احمد فوزی هیب، اِیقاعُ الشعر العربی من الدائرة الی الحرف، حلب ۱۴۲۴/۲۰۰۴.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حازم بن محمد قرطاجنی»، شماره۵۶۹۶.