حاجآقا مجتبی کلهری تهرانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حاجآقا مجتبی کلهری تهرانی مشهور به آقا مجتبی تهرانی (۱۳۱۶- ۱۳۹۱ش)، از فقهای بزرگ شیعه و از
مراجع تقلید و
استاد اخلاق حوزه علمیه تهران بود؛ ایشان از شاگردان مبرّز
امام خمینی (رحمةاللهعلیه) بود و از این رهگذر در مسیر پیروزی
انقلاب اسلامی ایران، تلاشهای بسیاری انجام داد. وی پس از پیروزی انقلاب، از قبول مسؤولیتهای اجرایی کنار کشیدند و با حضور در صحنۀ نیروسازی برای انقلاب، همچنان به صورت گمنام و مؤثّر به تربیت
نیروهای جوان و کارآمد برای انقلاب اسلامی پرداختند.
آقا مجتبی فرزند آقا «
میرزا عبدالعلی تهرانی» از علمای بزرگ شیعه بود که به سال ۱۳۱۶ در
تهران متولد شد. پدر ایشان مرحوم آیتالله میرزا عبدالعلی تهرانی، از شاگردان مرحوم
حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، فقیهی مجاهد و عارفی سترگ بود که در زمان تاریک حکومت
پهلوی اوّل، با همراهی و رفاقت مرحوم
آیتالله شاهآبادی بزرگ، به اقامۀ جماعت در
مسجد جامع بازار تهران مشغول بود و در امر تربیت نفوس مستعدّ و هدایت گمراهان و جاهلان اهتمام ویژه داشت. او در کنار شاگردی پدر عمری را به نشستن در محضر
امام خمینی (رحمةاللهعلیه) گذرانده بود و از همین باب بود که بسیاری او را شاگرد شاخص حضرت امام (رحمةاللهعلیه) میدانستند؛ همین الفت و وابستگی بود که باعث شد زمانی که
آقا مصطفی خمینی در
نجف به
شهادت رسید، او اولین کسی باشد که در فضای زنجیر در زنجیر
پهلوی دوم برای آقا مصطفی مجلس ختم بگیرد. در این مجلس با اینکه ماموران
ساواک در همه کوچههای منتهی به مسجد جامع، دوشادوش یکدیگر ایستاده بودند اما خوشبختانه جمعیت خوبی جمع شد.
شجاعت و
اخلاق ارث مغتنمی بود که به آقا مجتبی رسیده بود؛ جدّ آقا مجتبی تهرانی
شهید کلهر از شهدای به نام قیام
مشروطه بود که خاطرهاش سالهای سال در سینه مردم مبارز علیه
استبداد بازگو میشد؛ پدر بزرگوارش آقا «میرزا عبدالعلی تهرانی» از علمای بزرگی بود که در محضر بزرگانی همچون آیتالله العظمی شیخ عبدالکریم حائری یزدی و آقا میرزا جواد آقای ملکی تبریزی شاگردی کرده بود.
برادر بزرگتر آقا مجتبینیز آیتالله حاجآقا
مرتضی تهرانی از شاگردان مبرز امام خمینی بود. آقا مرتضی شاگرد بزرگانی همچنون
آیةالله العظمی بروجردی و
علامه طباطبایی بود؛ او قبل از انقلاب از فعالان و یاران نزدیک امام خمینی محسوب میشد و بعد از تبعید امام خمینی به نجف، به نجف رفت تا جزو معدود کسانی باشد که در درسهای
ولایت فقیه امام خمینی در نجف شرکت میکند.
حضرت آیتالله حاجآقا مجتبی تهرانی، طبق رسم خاندانهای علم و معرفت، تحصیل در
علوم دینی و اشتغال به
علوم حوزوی را از دوران کودکی آغاز نموده و در امر تحصیل علوم، جدّیت فوق العادهای داشت. ایشان با هدایت و ارشاد والد بزرگوار خود از پنج سالگی به مکتب رفت و در سنّ ۱۰ سالگی بخشی از مقدّمات را در مدرسۀ حاج ابوالفتح تهران گذراند. سپس به همراه پدر خود برای مدّت سه سال به
مشهد مقدّس مهاجرت کرده و در سایۀ الطاف
حضرت علی بن موسیالرّضا مشغول به گذراندن دروس مقدّمات گردید و به دلیل هوش و استعداد سرشار، به طور خصوصی از محضر
ادیب نیشابوری بهره برد. در سال ۱۳۳۴هـ ش در سنّ ۱۸ سالگی به
قم مهاجرت کرد تا در حوزۀ نوپای آن دیار، که به تازگی اهل علمِ جهان تشیّع را به سوی خود جذب میکرد، حضور یابد و دروس سطح خود را به اتمام رسانده و از محضر
مراجع تقلید بهره برد.
حضرت استاد با جدّیت و پشتکار بسیار، دروس سطح را به سرعت تمام کرد و به محضر علمی بزرگانی چون امام خمینی، مرحوم آیتالله العظمی بروجردی،
آیتالله العظمی گلپایگانی، علّامۀ طباطبایی،
آیتالله داماد و
آیتالله فرید راه یافت. در جدّیت و پشتکار معظّمله همین نکته کافی است که به فرمودۀ خودشان، در زمانی که مشغول به دروس سطح بودند، دو مرتبه کلّ کتاب «
وسائل الشیعه» را مطالعه کردند تا برای شرکت در
درس خارج آماده شوند. ایشان با نبوغ و پشتکاری که از خود نشان دادند، در سنّ ۲۵ سالگی به درجۀ رفیع اجتهاد رسیده و به زودی توانستند از نزدیکان و خصّیصین حضرت امام قرار گیرند. مقبولیّت علمی ایشان نزد استاد خویش، بهاندازهای بود که حضرت امام به طلبۀ خوشاستعداد و جوان خود اجازه داد تا تقریرات و نوشتهجات درس بیعشان را جمعآوری کرده و به صورت یک اثر مستقل منتشر نماید. ایشان در همین ایّام، کتاب مکاسب محرّمۀ حضرت امام، همچنین دو جلد رسائل اصولی ایشان را تنظیم و منتشر کردند.
با آنکه هنوز مدّت زیادی از استفادۀ این طلبۀ فاضل و جوان از محضر زعیم عالم تشیّع، حضرت آیتالله العظمی بروجردی نگذشته بود، این مرجع کمنظیر رحلت کرد و بار هدایت امّت را به دوش خلف صالح خویش یعنی حضرت امام خمینی نهاد. حال که امر خطیر مرجعیّت متوجّه حضرت امام شده بود و نسخههای نامطلوب و حاوی اغلاط و اشتباه از رسالۀ حضرت امام در دست مردم بود، ایشان شاگرد فاضل خود، یعنی حاجآقا مجتبی تهرانی را مامور به جمعآوری فتاوا و تنظیم صحیحترین نسخه از
رساله عملیه و
مناسک حجّ خویش گرداند که در سال ۱۳۴۳هـ ش به چاپ رسید و در دسترس مقّلدان امام قرار گرفت. حضرت استاد برای انجام این امر مهم، ضمن بهرهگیری از دست نوشتههای متعدّد استاد خویش، با ایشان همبحث شد و رسالهای دقیق و علمی آماده کرد که بعدها جزو دقیقترین رسالههای منسوب به امام خمینی مطرح گردید.
ایشان علاوه بر یادگیری
فقه و
اصول در محضر استاد بیبدیل خود، چندین سال نیز از مشرب اخلاقی و عرفانی آن عارف کامل و عالم ربّانی سیراب گردید و با دیدگاههای اجتماعی و سیاسی امام امّت به خوبی آشنا شد. این استضائه از خورشید حیاتبخش امام و دیگر اولیای الهی ادامه داشت تا آنکه جرقّههای بیداری اسلامیِ ملّت ایران زده شد و امام خمینی از کشور
تبعید گردید. در این ایّام، حضرت آیتالله تهرانی به همراهی بعضی دیگر از شاگردان معظّمله، کتابخانۀ ایشان را در قم دایر کردند که سه سال بعد توسّط ساواک، غارت و تعطیل شد.
حضرت استاد، در سال ۱۳۴۷هـ ش به نجف هجرت کرد تا هم سیر معنوی خود را در سایۀ فیوضات
امیرالمؤمنین و دیگر
ائمه هدی تکمیل نماید و هم از تربیت استاد خویش بیبهره نماند. ایشان در این مدّت سه ساله که در نجف اشرف مشغول به
خودسازی در امور معنوی، تدریس
کفایه در مدرسۀ آیتالله بروجردی و تحصیل در محضر حضرت امام بودند، در درسهای خارج اصول مرحوم
آیتالله العظمی خویی و درس
آیتالله العظمی حکیم حاضر میشدند. این سفر پربرکت، زیاد طول نکشید و حضرت امام به ایشان امر کردند که به ایران برگشته و در تهران حضور داشته باشند. لذا ایشان در اواخر سال ۱۳۴۹هـ ش به زادگاه خود بازگشت و به کارهای مهم و بر زمین مانده مشغول گردید.
حضرت استاد از سال ۱۳۵۱هـ ش ضمن اقامۀ
جماعت در مسجد جامع بازار، تشکیل جلسات اخلاق و تفسیر برای جوانان در همان سالها،
تربیت و
هدایت جوانان انقلابی را به دست گرفتند. از جلسات بسیار محرمانه با برخی انقلابیون فعّال گرفته تا جلسات عمومی اخلاق که در برخی مقاطع زمانی به دلیل ممانعت حکومت جور، تعطیل میشد، همچنین حضور در بازار تهران و هدایت و رهبری مردم کوچه و بازار، از اهمّ فعّالیتهای معظّمله پیش از انقلاب بود. حضور عادّی حضرت استاد در تهران و فعالیّتهای مخفی ایشان در راهنمایی و رهبری مجاهدان انقلابی، آن قدر مفید و مؤثّر بود و هنوز هم برکات آن در میان اهالی تهران، باقی و جاری است، که بعد از مدّتها سِرّ تاکیدهای حضرت امام مبنی بر مراجعت ایشان به تهران را روشن ساخت. عنایت ویژۀ حضرت امام به تهران موجب گردید که حضرت استاد، تا پایان عمر در عاصمۀ جهان تشیّع بماند و نعمتی بیبدیل برای اهل این دیار باشد.
بعد از پیروزی
انقلاب اسلامی و با آغاز ولایت و زعامت حضرت روحالله، همچنین با توجّه به سوابق درخشان و مراودات حضرت استاد با امام امّت، انتظار میرفت که ایشان یکی از مسؤولین نظام اسلامی شده و گوشهای از بار این انقلاب را به دوش بکشند. امّا بنا به فرمودۀ خودشان، ایشان با
دعا به درگاه
خدای متعال و
توسّل به
حضرات معصومین، خود را از قبول مسؤولیتهای اجرایی کنار کشیدند و با حضور در صحنۀ نیروسازی برای انقلاب، همچنان به صورت گمنام و مؤثّر به تربیت
نیروهای جوان و کارآمد برای انقلاب اسلامی پرداختند.
ایشان دروس خارج خود را در سال ۱۳۵۷هـ ش در منزل خویش و با حضور برخی از فضلای تهران آغاز نموده و در سال ۱۳۶۴هـ ش با قبول کردن تولیت
مدرسۀ مروی توسّط
آیتالله مهدوی کنی، این دروس را مجدّداً در مدرسۀ مروی آغاز نمودند. جلسات درس خارج ایشان مملوّ از طلّاب سطوح عالی بود که برای انجام وظیفه به تهران آمده بودند و از فضای علمی قم فاصله داشتند. این جلسات آنقدر مفید و کمنظیر بود که بسیاری از فضلا را به خود جذب کرد و حسرت دوری از فضای علمی قم را به رضایت و شکرگزاری شرکت در این جلسات علمی تبدیل نمود.
در قوّت علمی این فقیه متتبّع ذکر همین نکته کافی است که ایشان در طول عمر شریف خویش، توفیق یافت که بیش از سی و دو مرتبه
کتب اربعۀ شیعه را مرور کند و اغلب عبارات آن را در ذهن حاضر داشته باشند؛ بدیهی است که درس خارج ایشان پُر از نکات دقیق و بدیعی بود که کمتر نصیب اهل علم و فضلای
حوزات علمیه شده است.
از طرفی دیگر، جلسات عمومی
اخلاق و
معارف اسلامی که قبل از انقلاب نیز برپا بود و از سال ۱۳۵۹هـ ش به طور منظّم و هفتگی دائر میگردید، مأمن بینظیری برای بسیجیان مخلص حضرت روحالله و سکّوی پرشی برای دلدادگان و حیاتیافتگان انقلاب اسلامی بود که تازه از زیر یوق جهالت ستمشاهی رهایی یافته و به نور حکومت الهی منوّر گشته بودند و بیصبرانه و مشتاقانه به دنبال معارف عمیق اسلام بودند.
سالهای سال زحمت کشیدند تا تهران شهری شود آنچنان که آنان میخواستند؛ آنها حتی خوشحال بودند که مرکز مبارزه
روحانیون و کلاسهای آنان در
قم یا
نجف برپا شود تا از
تهران، پایتخت رویایی آنان دور باشد؛ آنان امیدوار بودند روزی تمام
حوزههای تهران به قم برود و هیچ مجتهدی در این شهر نماند، اما تهرانیها؛ یعنی همان برادران مجتهد صاحب رساله خوشنام، تهران را تنها نگذاشتند.
آقا مجتبی تهرانی؛ در تهران ماند و هر چهارشنبه کلی آدم را به خیابان ایران پای منبرش کشاند تا در تهرانی که سالهای سال
رژیم پهلوی برای دور کردن آن از معنویت تلاش کرده بود؛ حرفهایی در باب اخلاق بزند؛ مردم را به
محبت توصیه کند؛ مسئولان را از شعار و
ریا پرهیز دهد و از عواقب بیاخلاقی و مصائب
معصیت بگوید.
مرکز بررسی اسناد تاریخی با بررسی اسناد منتشر شده ساواک و مراجعه به منابع تاریخی، اقدام به نشر اسنادی از اقدامات انقلابی حضرت آیتالله حاجآقا مجتبی تهرانی نموده است که گوشهای از زوایای مخفی و انقلابی معظم له را روشن میسازد. ضمن تشکر از این عزیزان در تهیه این مقاله، متن کامل آن را منتشر میکنیم:
گذشته از مراتب علمی حاجآقا مجتبی که این روزها کم و بیش در رسانهها از آن سخن به میان آمده و بسیاری از مردم ایران به ویژه تهرانیها تازه متوجه شدهاند که در شهرشان چه دُرّ گرانبهایی نهفته بود و آنها از آن بیاطلاع و بالطبع بیبهره بودند، نیم نگاهی به اسناد به جا مانده در بایگانی دستگاه امنیتی رژیم پهلوی ما را با بخشی از فعالیتهای سیاسی این عالم ربانی که از نگاه آنان مخفی نمانده آشنا میسازد. عشق و علاقه حاجآقا مجتبی به
امام خمینی (رحمةاللهعلیه) بر هیچ کس پوشیده نیست، او شاگرد مکتب امام (رحمةاللهعلیه) بود و به همین دلیل اولین حرکت سیاسی وی بنابر آنچه در اسناد آمده مربوط به دستگیری و بازداشت حضرت امام خمینی (رحمةاللهعلیه) است.
رژیم شاه در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ مطابق با ۱۲
محرم ۱۳۸۳ قمری اقدام به دستگیری و بازداشت امام خمینی (رحمةاللهعلیه) و جمعی از علما و طلاب حوزههای علمیه نمود. این حرکت رژیم که واکنشی فراگیر و همگانی در پی داشت، منجر به
قیام خونین ۱۵ خرداد گردید.
جامعه روحانیت و حوزههای علمیه نیز در راه پشتیبانی از امام تمام
نیروی خود را که در تاریخ
روحانیت شیعه بیسابقه بود به طور چشمگیری به کار گرفت.
در این میان حاجآقا مجتبی تهرانی به همراه جمعی از فضلا و مدرسین
حوزه علمیه قم از جمله کسانی بودند که با ارسال نامهای به هیئت دولت وقت، اعتراض خود را علنی و آشکار ساختند. در بخشی از این نامه که در تاریخ ۸/۷/ ۱۳۴۲ منتشر شده، آمده است: «... متاسفانه با همه سوابق و خدمات نامبرده، دولت ایران، وضع حوزه علمیه قم را متزلزل و پس از چند حمله، بالاخره مرجع عالیقدر شیعه حضرت آیتالله خمینی ادامالله ظله را به جرم دفاع از
دین و
آزادی بازداشت نموده و احساسات ملت مسلمان ایران را برانگیخت... حوزه علمیه قم از بازداشت حضرت آیتالله خمینی مدظله سخت ناراحت و چند هزار طلاب در نگرانی شدیدی به سر میبرند و به دولت اخطار میکنند که هر چه زودتر باید رفع مزاحمت از معظمله بشود...»
رژیم شاه با
تبعید امام خمینی (رحمةاللهعلیه) به
ترکیه و از آنجا به نجف درصدد بود تا مانع از فعالیتها و تحرکات ضد استبدادی و استعماری امام (رحمةاللهعلیه) شود. غافل از آنکه امام (رحمةاللهعلیه) در هر زمان و مکانی از انجام
تکلیف و وظیفه الهی خود غافل نبوده، به اشکال مختلف رسالت الهی خود را به انجام میرساند. با تغییر تبعیدگاه امام از ترکیه به نجف، رژیم شاه به برنامهریزی و اجرای توطئههای پی در پی علیه معظمله پرداخت. در ماههای آغازین سال ۱۳۴۶ رژیم اشغالگر قدس به منظور در هم شکستن مقاومت جانانه و استوار
جمال عبدالناصر از زمین و هوا و دریا به کشورهای مجاور
فلسطین یورش برده و به اشغال سرزمینهای عربی پرداخت. امام خمینی (رحمةاللهعلیه) که هیچگاه از یاد فلسطین اشغالی غافل نبود و همواره ملتهای مسلمان را به مبارزه و نبرد همه جانبه علیه
صهیونیسم فرا میخواند، طی اعلامیهای ملتهای مسلمان را به
اتحاد و نبرد سرنوشتساز برای ریشهکن ساختن صهیونیسم و آزادی فلسطین فراخواند. این حرکت جدید و توفانزای امام (رحمةاللهعلیه) از تبعیدگاه نجف، شاه را نگران و وحشت زده کرد. از این رو یک سلسله برنامههایی را که در حقیقت جنبه انفعالی و انتقامجویانه داشت به مرحله اجرا درآورد. اشغال و تعطیلی مدارس
فیضیه و
دارالشفاء توسط عوامل رژیم، ممانعت از برگزاری مراسم
روضه و سخنرانی در منزل امام (رحمةاللهعلیه) در قم در ابتدا و در ادامه محاصره و بستن آن، تبعید آیتالله
سیدمرتضی پسندیده برادر بزرگ حضرت امام (رحمةاللهعلیه) از قم و در نهایت غارت منزل و کتابخانه امام در قم از جمله این اقدامات بود. نام حاجآقا مجتبی برای اولین بار در اسناد ساواک در این ماجرا به چشم میخورد. با اینکه حضرت امام (رحمةاللهعلیه) چندین سال درگیر مبارزه و مشقّات خاص آن بودند، اما اینها مانع از توجه ایشان به سایر جهات نمیشد. ایشان پیش از تبعید منزلی را که مقابل
مدرسه حجتیه، به عنوان
وجوهات به ایشان واگذار شده بود به کتابخانه و محل بحث و درس طلاب تبدیل کرد. نام این کتابخانه «کتابخانه حضرت ولی عصر (عجّلاللهفرجهالشریف)» بود که هماکنون در محل آن درمانگاه خیریه «عترت و قرآن» احداث شده است. رژیم شاه همزمان با یورش به منزل امام خمینی (رحمةاللهعلیه) به این کتابخانه نیز یورش برد و هزاران جلد کتاب علمی، فلسفی، سیاسی، اقتصادی و اخلاقی آن کتابخانه را به یغما برد و درِ کتابخانه را مُهر و موم کرد.
در صورتجلسهای که به دنبال غارت کتابخانه ولی عصر (عجّلاللهفرجهالشریف) تنظیم شده، آمده است:
«ساعت ۱۲: ۳۰ روز ۲۲/۸/ ۴۶ با حضور امضا کنندگان زیر و آقای علیاکبر آزاد، نماینده دادسرای شهرستان قم، به کتابخانه ولیعصر واقع در خیابان حجتیه ـ پلاک ۵۶ رفته، آقای شیخ مجتبی تهرانی، ناظر و مسئول فعلی کتابخانه در آنجا حضور داشته، تعداد هشت باب اتاق موجود در محل مزبور که فقط دو اتاق تو در تو در طبقه تحتانی مخزن کتاب بوده لاک و مُهر، کلیه اتاقها تحویل نماینده ساواک گردید.»
احمد مهران رئیس ساواک قم طی گزارشی در همان روز شرحِ ما وقع را برای اربابان خود در اداره کل سوم ساواک چنین گزارش کرد:
«... ساعت ۳۰: ۱۲ روز فوق
[
ندارد
]
با تشریفات قانونی کتابخانه خمینی واقع در خیابان حجت به نام کتابخانه ولی عصر با حضور مجتبی تهرانی ناظر و مسئول فعلی کتابخانه، تعداد هشت باب اتاق موجود در محل مزبور ممهور و کتب موجود در کتابخانه پس از صورتبرداری با صورت جلسه مربوطه پُستاً تقدیم. ضمناً این محل نیز وسیله مامورین شهربانی تحت مراقبت و از تردد طلاب نیز جلوگیری به عمل آمده است.»
کلیه اسناد و کتب موجود در کتابخانه که بالغ بر ده هزار جلد میشد به تهران منتقل و از سرانجام آنها تاکنون هیچ اطلاعی در دست نیست. عناصر اداره کل سوم ساواک با اعلام آمادهباش به تعدادی از کارکنان خود، به بررسی اسناد و مدارک غارت شده پرداختند تا به استناد آنها در روزهای بعد به بازداشت و دستگیری مرتبطین امام (رحمةاللهعلیه) اقدام نمایند.
کمتر از دو ماه از این ماجرا نگذشته بود که گزارش یکی از منابع ساواک به بخش امنیت داخلی ساواک آنها را به تکاپو انداخت. متن این گزارش که تاریخ ۱۷/۱۰/۴۶ بر بالای آن نقش بسته، بدین شرح است:
«موضوع: شیخ مجتبی تهرانی فرزند
عبدالعلی؛ نامبرده بالا که به منظور دفن جسد پدرش به نجف عزیمت نموده بود و اخیراً به تهران مراجعت نموده است، در تاریخ ۱۲/۱۰/۴۶ اظهار داشت: در نجف کلیه علما از جنازه پدرم تشییع به عمل آوردند و با احترام تمام او را به خاک سپردند. بعد برای خداحافظی به منزل آقای خمینی رفتم؛ ایشان پرسیدند: شنیدهام دولت قلابی مانع از
تشییع جنازه پدرت شده، من جواب دادم مطلب چنان است که میدانید و آقای خمینی با عصبانیت اظهار نمود: آن روزی که من در مقام مبارزه بر علیه دستگاه فاسد برخاستم میدانستم که دستگاه فاسد که در راس آن... قرار دارد تصمیم قطعی گرفته که
روحانیت را از بین ببرد. اگر تمام روحانیون با وحدت و اتفاق مبارزه را ادامه میدادند، کار به اینجا نمیرسید و تنها موضوعی که مانع اجرای مقاصد دستگاه شده است اول افکار مردم و دوم برای خاطر اربابان... (آمریکا و انگلیس) آنها برای جلوگیری از نفوذ و مرام
کمونیست، دینِ ظاهری را لازم دانسته و الا عقیده به
دین ندارند.»
ملاقات و دیدار حاجآقا مجتبی با حضرت امام خمینی (رحمةاللهعلیه) و فرمایشات امام (رحمةاللهعلیه) علیه رژیم از نکات مهم و حساسیتبرانگیز این گزارش بود. همین امر سبب تشکیل پرونده انفرادی برای حاجآقا مجتبی شد. ناصر مقدم که در آن زمان مدیریت اداره کل سوم ساواک را بر عهده داشت، ذیل این گزارش با نوشتن جمله: «تحت مراقبت قرار گیرد» دستور مراقبت و کنترل اعمال و رفتار حاجآقا مجتبی را صادر نمود. فرمایش حضرت امام (رحمةاللهعلیه) در خصوص ممانعت از تشییع جنازه پدر، ناظر به اقدامی است که ساواک در آن مقطع به عمل آورده بود.
قابل ذکر است که آیتالله حاج شیخ عبدالعلی تهرانی پدر حاجآقا مجتبی کهکی از علمای بزرگ و مطرح تهران بود و در مسجد بزازها اقامه
جماعت مینمود، در تاریخ ۲۳/۹/۴۶ دعوت حق را لبیک گفته، به دیار باقی شتافت. فرزندان وی مرحوم حاجآقا مجتبی و آیتالله حاجآقا
مرتضی تهرانی تصمیم به تشییع پیکر پدرشان از مسجد بزازها داشتند که این امر با مخالفت ساواک روبرو شد. همین امر موجب ناراحتی علما و
نفرت مردم از ایادی رژیم گردید. ساواک تهران در گزارش مراسم سوم آن مرحوم چنین مینویسد:
«موضوع: مجلس ختم مرحوم حاج میرزا عبدالعلی تهرانی؛ در ساعت ۲۱: ۰۰ روز ۲۶/۹/۴۶ مجلس ختم مرحوم حاج میرزا عبدالعلی تهرانی در مسجد بزازها تشکیل گردید. جمعیت زیادی در این مسجد گرد آمده بودند و تمام علما به ویژه مخالفین شرکت داشتند. مخصوصاً آقایان
سیدعلینقی تهرانی سبط و
محمدصادق لواسانی خود را در ردیف صاحب مجلس قرار داده و جلوِ در، از مردم پذیرایی میکردند. در این موقع سید غروی منبر رفت و در اطراف شخصیت علم و علما بحث نموده و هنگام
ذکر مصیبت جریان تشییع جنازه
حضرت امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) را تشریح حمله شدید به دولت و مامورین انتظامی نمود و مخالفتی را که در روز تشییع جنازه از طرف پلیس شده تشبیه به عمل
بنی امیه کرده و گفت همانطوری که جنازه این مرحوم را غریبانه دفن کردند، جنازه حضرت امام حسن را هم بنی امیه به دستور
عایشه تیرباران کردند. این مطلب چنان در مردم تاثیر داشت که حاضران شدیداً گریه کردند.»
به دنبال دستور صریح ناصر مقدم در خصوص مراقبت از حاجآقا مجتبی، اداره کل سوم طی نامهای به ساواک تهران در تاریخ ۱۸/۱۱/۴۶ نوشت:
«موضوع: شیخ مجتبی تهرانی؛ ۱-خواهشمند است دستور فرمایید با توجه به اهمیت اظهارات نامبرده، به منابع مربوطه آموزش داده شود که اعمال و رفتار و تماسهایش را تحت نظر قرار داده و در صورت مشاهده فعالیت مضر و مشکوکی از او مراتب را به موقع با تعیین خلاصهای از سوابق و سوابق کامل مشارالیه اعلام دارند. ۲ـ یک قطعه عکس وی را تهیه و ارسال نمایید.»
دو ماه بعد پرویز ثابتی مدیر کل بهایی ساواک که خصومت دیرینه با روحانیت داشت، به عنوان قائممقام اداره کل سوم دستور تداوم مراقبت از حاجآقا مجتبی را صادر نمود: «درباره شیخ مجتبی تهرانی فرزند حاج عبدالعلی خواهشمند است دستور فرمایید ضمن تسریع در ارسال عکس نامبرده بالا به منابع مربوطه آموزش داده شود که کماکان اعمال و رفتار و تماسهای مشارالیه را تحت نظر قرارداده و در صورت مشاهده عمل خلاف و مشکوکی از وی مراتب را به موقع به این اداره کل اعلام دارند.» ساواک تهران نهایتاً در تاریخ ۱/۳/۴۷ با ارسال یک قطعه عکس و فرم بیوگرافی اعلام نمود: «اعمال و رفتار مشارالیه تا حدود امکان تحت مراقبت قرار داد.»
امام خمینی (رحمةاللهعلیه) در نخستین سال اقامتِ در تبعیدشان در نجف، به جهت فضای خاص حوزه نجف از پرداخت شهریه به طلاب خودداری نمود و تنها به تقسیم وجوهی در
ماه مبارک رمضان بسنده کرد. آنگاه حدود یک سال هر دو ماه یک بار شهریه میداد و سرانجام از تاریخ آبان ۱۳۴۷ به طور مرتب و رسمی به دادن شهریه پرداخت. بازتاب گسترده تقسیم بودجهای از طرف امام (رحمةاللهعلیه) در
حوزه نجف اشرف، رژیم شاه و دستگاه جاسوسی ساواک را که با تمام قدرت میخواستند او را در نجف مطرود کنند و یاد او را از خاطرهها بزدایند، سخت پریشان کرد و بیش از پیش بر آن داشت که از رسیدن بودجه برای او از راه ایران پیشگیری کنند. کارشناسان ساواک گرد هم آمدند تا شاید بتوانند برای جلوگیری از بودجههایی که مرتب از طرف مردم ایران به نجف فرستاده میشد، راه حلی بیابند، لیکن هر چه بیشتر تلاش میکردند کمتر نتیجه میگرفتند و برعکس مرتب گزارشهایی مبنی بر رسیدن بودجه بیشتری برای امام (رحمةاللهعلیه) از راه ایران دریافت میکردند. ساواک در تاریخ ۱/۴/۴۵ طی گزارشی آورده است:
«طبق اطلاع واصله همه ماهه وجوهی از طرف بازاریان به عنوان
سهم امام و غیره جمعآوری و به وسیله چند نفر از معممین داده میشود که به آقای خمینی مسترد دارند...»
ساواک تلاش گستردهای را جهت شناسایی افراد و منابعی که وجوهات در اختیار امام قرار میدادند آغاز کرد و این تلاشها را تا روزهای آخر قدرت خود نیز ادامه دادند و کلیه مراکز و افرادی را که گمان میکردند برای امام پول میفرستند تحت کنترل گرفتند.
در طرف دیگر مبارزین و حضرت امام (رحمةاللهعلیه) نیز با استفاده از شیوههای مختلف تلاشهای ساواکیها را بیثمر و شگردهای آنها را خنثی میکردند. ساواک تهران طی گزارشی در تاریخ ۱۷/۱۱/۵۳ به یکی از این شیوهها اشاره میکند که ضمن آن نقش حاجآقا مجتبی تهرانی نیز به عنوان یکی از نمایندگان امام (رحمةاللهعلیه) کاملاً مشهود است:
«اخیراً نامهای از جانب خمینی به آدرس قم حاج محمد حسن اعرابی فرستاده شده و در داخل آن نامهای دیگر به نام
احمد خمینی موجود است. مفاد نامه به قرار زیر میباشد:
«اگر چه تازه کاغذ نوشتهام لکن چون از شماها و دیگران اخیراً مکتوبی نمیرسد و شایع است که مکاتیب ممنوع است؛ لهذا از طریق دیگر نوشتم شاید برسد. شما اگر میخواهید کاغذ به آدرسهای زیر بنویسید و نیز به وسیله آقای قرهی یا شخص دیگر به اشخاصی که در تهران هستند و میخواهند وجه برسانند بگویید که مکتوب از طریق سابق نمیرسد به این آدرسها بنویسند:
۱ـ آقای
غروی ۲ـ آقای
حقشناس ۳ـ حاج
سیدمحمدحسین لنگرودی ۴ ـ حاجآقا مرتضی تهرانی ۵ ـ حاجآقا مجتبی تهرانی ۶ ـ آقای روحانی پسر مرحوم حاج
سیداحمد قمی اخوی مرحوم حاج میرزا محمود ظاهراً مسجدش در خیابان گرگان است. ۷ ـ حاج
سیدمحمدعلی لواسانی ۸ ـ حاج شیخ
احمد مجتهدی و همینطور دیگران؛ لکن باید به طور خصوصی باشد و به آنها هم سفارش شود که فاش نشود. آقای قرهی هم به همین نحو مکاتبه کنند. آدرسها از این قرار است:
۱ـ کویت، صندوق پستی ۱۰۰، حاج
سیداسماعیل بهبهانی ۲ـ
بیروت، شارع النبی، وسیله سید کمال المرعشی، حجتالاسلام آقای خلخالی ۳ـ الدوحه قطر، صپ ۲۳۵۲ شیخ عیسی عبدالحمید الخاقانی.
البته هر دفعه بهکی از این وسائل کاغذ خودتان را در پاکتی بگذارید و آن پاکت را جوف پاکت دیگر و به اسم یکی از این اشخاص بفرستید شاید ان شاءالله برسد.»
در سند دیگری که ساواک تهران با عنوان «نمایندگان خمینی» برای ریاست ساواک و اداره کل سوم ارسال داشته به این موضوع اشاره دارد:
«... ضمناً ساواک جنوب شرق گزارش نموده است با تحقیقات مجددی که پیرامون شناسایی افراد منظور و چگونگی طریقه دریافت و پرداخت وجوهات مورد نظر به عمل آورده، افراد منظور و چگونگی طریقه دریافت و پرداخت وجوهات مورد نظر به عمل آورده، افراد مشروحه زیر شناخته گردیدهاند: ۱ـ
مرتضی آشتیانی، پیشنماز مسجد بزازها ۲ ـ مجتبی تهرانی، پیشنماز مسجد جامع شخصی به نام
سیدمهدی لواسانی پیشنماز مسجد گذر لوطی صالح که از سادگی پارهای مردم سوء استفاده کرده و به نام خمینی وجوهات دریافت میدارد...»
یکی از اهداف رژیم شاه از تبعید امام خمینی (رحمةاللهعلیه) زدودن نام و یاد او از اذهان و خاطرهها بود. آنها گمان میکردند با دور شدن امام از میهن به تدریج، روحانیت و مردم دچار فراموشی شده، شعله مقدسی که او برافروخته بود، خاموش و سرد میشود. روحانیون مبارز که نسبت به این توطئه شناخت و آشنایی کامل داشتند از راههای مختلف یاد و خاطره امام (رحمةاللهعلیه) را زنده نگاه داشته، در سخنرانیهای خود به مناسبت، نام امام را به زبان میآوردند و یا با بیان مسائل شرعیه از
رساله عملیه امام خمینی (رحمةاللهعلیه) و حتی دعا کردن برای ایشان، همیشه یاد و خاطره او را زنده نگه میداشتند. از همین رو بود که داشتن رساله عملیه امام (رحمةاللهعلیه) و حتی بردن نام امام
جرم محسوب شده، زندانی شدن در پی داشت. ماموران ساواک توسط منابع خود در هر گوشهای اگر نام امام (رحمةاللهعلیه) برده میشد آن را رصد کرده و گزارش آن را برای سلسله مراتب خود ارسال مینمودند. ساواک جنوب شرق در یکی از گزارشهای خود با عنوان «مروجین خمینی» چنین مینویسد:
«
سیدمحسن رفیعی اظهار داشته است: بعد از پدرم شخص خودم، مقلد خمینی هستم و علاوه بر آن پدرم به من دستور دادهاند که خمینی اعلم بر تمام
مراجع تقلید است. نظریه شنبه: در این صورت (در) مسجد جامع هماکنون سه نفر ترویج خمینی را مینمایند ۱ـ سیدمحسن رفیعی ۲ـ خلیلی ۳ـ شیخ مجتبی تهرانی و خارج از مسجد لاهوتی که امام جماعت مسجد کوچک بینالحرمین شده و دیگر مرتضی تهرانی است که امام جماعت مسجد بزازها میباشد...»
در گزارش دیگری به تاریخ ۹/۷/۵۴ که به فعالیتهای مرحوم آیتالله
سیدعبدالمجید ایروانی از روحانیون منطقه جنوب تهران اشاره دارد، در همین خصوص آمده است:
«سید
عبدالمجید ایروانی امام جماعت مسجد ابوالفضل، سمنانیهای مقیم مرکز، درباره خمینی فعالیتهای زیادی نموده و حتی مقلدین مراجع دیگر را به او ارجاع میدهد؛ خاصه آنکه به مناسبت فرارسیدن
موسم حج از حجاج پول زیادی دریافت و با شیخ مرتضی و شیخ مجتبی تهرانی امام جماعت مسجد بزازها و جامع همکاری دارد...»
پس از
شهادت حاجآقا مصطفی خمینی در اول آبان ۱۳۵۶
روحانیت و مردم، عشق و ارادت خود را بیش از پیش به ساحت مقدس حضرت امام خمینی (رحمةاللهعلیه) ابراز داشته و با برگزاری مراسم و برنامههای مختلف یاد و خاطره امام را زنده نمودند. این جوش و خروش، دستگاه امنیتیِ رژیم و اربابانِ آنها را دچار ترس و واهمه نمود. به همین جهت در ۱۷ دی ماه ۱۳۵۶ روزنامه اطلاعات مقالهای سفارشی را با عنوان «ایران و ارتجاع سرخ و سیاه» با امضای مجعول «رشیدی مطلق» منتشر نمود. در این مقاله، ساحت
مرجعیت شیعه مورد
اهانت واقع گردید. این امر واکنش همگانی مردم، علما و طلاب
حوزههای علمیه را در پی داشت. جامعه روحانیت تهران طی نامهای خطاب به حضرات آیات عظام و مراجع عالیقدر شیعه ضمن اظهار تاسف از این اقدام رژیم، آن را محکوم نمودند. حاجآقا مجتبی یکی از امضا کنندگان این نامه بود. در بخشی از این نامه آمده بود:
«مطلب اهانتآمیز روزنامه اطلاعات در صفحه ۷ روز شنبه ۱۷ دی ماه ۵۶ مطابق ۲۷
محرم ۹۸ به مقام شامخ روحانیت و مراجع عالیقدر تقلید، مخصوصاً حضرت آیتالله العظمی آقای خمینی دام ظلالهم موجب تاسف عمیق قاطبه
مسلمانان گردید... جای کمال تاثر و تاسف است که مقامات مسئول به جای اقدام جدی برای تنبیه توهین کننده، جسورانه به روی مردم مسلمان و بیپناهی که برای ادای وظیفه دینی و وجدانی خود در قم اقدام کردهاند، آتش گشوده، جمعی بیگناه را مقتول و مجروح و متاسفانه مطلب در جراید تحریف و به گونهای دیگر وانمود شده است...»
در آستانه
انقلاب اسلامی حاجآقا مجتبی تهرانی همگام با سایر علمای تهرانی و تودههای مردم در برنامهها و فعالیتها انقلاب شرکت داشت و با ورود امام (رحمةاللهعلیه) در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ به دیدار پیر و مراد خویش شتافت.
سرانجام این مرجع بزرگوار تقلید، فقیه وارسته و استاد بزرگ اخلاق، پس از ۴۰ سال خدمت صادقانه در نشر معارف اسلامی و ترویج مکتب حقّۀ
اهل بیت عصمت و طهارت در دی ماه سال ۱۳۹۱هـ ش بعد از گذراندن یک دورۀ طولانی بیماری و پس از تحمّل فشارها و صدمات ناشی از آن، در آستانۀ
اربعین سالار شهیدان به سوی مولای خویش سفر کرد و در صحن و سرای
حضرت عبدالعظیم حسنی آرام گرفت.
از دوستان اهل بحث و جلسه و دیگران تقاضای حلیت و طلب عفو میکنیم و از دعای خیر خود مرا محروم نفرمایند با دست خالی و امید به
مغفرت و فضل و
رحمت الهی میروم و همه را به خداوند متعال و غفور و رحیم میسپارم. ۱۱ ذی القعده الحرام ۱۴۳۲، مجتبی تهرانی.
پایگاه اطلاعرسانی حوزه، برگرفته از مقاله «نیم نگاهی به حیات طیبه آقا مجتبی تهرانی»، تاریخ بازیابی۹۶/۰۸/۱۶. اطلاعرسانی حوزه، برگرفته از مقاله «تهرانی، مجتبی»، تاریخ بازیابی۹۶/۰۸/۱۶. پایگاه اطلاعرسانی حوزه، برگرفته از مقاله «آیتالله آقا مجتبی تهرانی به روایت اسناد ساواک»، تاریخ بازیابی۹۶/۰۸/۱۶.