این رجز را مفصل تر و در سه بیت و با اندکی تفاوت نقل کردهاند.) «بدکاران چگونه میبینند ضربت این سیاه را با شمشیری که در راه فرزندان محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کشیده شده است. من با دست و زبان از آنان حمایت میکنم و با این کار، امیدبهشت در روز ورود به صحنهٔ محشر را دارم». سید بن طاووس چنین آورده است: سپس (بعد از عمرو بن قرظه) جون، غلام ابوذر که برده سیاهی بود، به میدان رفت. حسین (علیهالسّلام) به او گفت: من به تو اجازه میدهم (که از این سرزمین بروی و جان خود را حفظ کنی) تو همراه ما برای عافیت آمدی، پس در گرفتاری ما، خود را مبتلا مساز جون گفت: ای فرزند رسول خدا، آیا سزاوار است که من در زمان خوشی، نانخور شما باشم، ولی در سختیها شما را تنها بگذارم؟ به خداسوگند، که بویم بد، نژادم پست، و رنگم سیاه است؛ پس بر من منت بگذار و مرا به (آسایش جاودان) بهشت برسان تا بدنم خوشبو، نژادم شریف و رویم سفید گردد. نه، به خدا سوگند، هرگز از شما جدا نمیشوم تا اینکه این خون سیاه با خون شما درآمیزد. سپس به جنگ پرداخت تا به شهادت رسید. رضوان خدا بر او باد.