جنگهای صلیبی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مجموعه جنگهای مسیحیان غرب اروپا با مسلمانان بخشهایی از جهان اسلام بین سده پنجم و هفتم/ یازدهم و سیزدهم می باشد.
این جنگها به دعوت مقامات کلیسای
کاتولیک رومی و همراهی و حمایت امپراتور روم شرقی، با اعلام هدف آزادسازی
بیتالمقدّس (اورشلیم) و زادگاهحضرت
مسیح علیهالسلام و دیگر معالم مسیحیدر
فلسطین از دستمسلمانان و ایجاد دولتهای صلیبیدر نقاط مختلف فلسطین صورت گرفت.
جنگهایصلیبیمجموعاً هشتبار به وقوع پیوست.
اروپاییان دست یافتن به ثروتهای عظیمشرق را مطمح نظر داشتند و رسیدن به اهداف اقتصادی و اجتماعی نتایجی بسیار مهم و تأثیرات متقابل زیادی بر طرفین جنگ داشت.
منابع و مطالعات در باره جنگهای صلیبیــ که مناطق وسیعی از اروپا و
شام و
ترکیه و
مصر و شمال
افریقا را دربرگرفت و در آناقوام و طوایف مختلفی با زبانها و معتقداتو باورها و انگیزههایگوناگونیشرکتکردند ــ بسیار زیاد استو مورخانو محققان، با اهدافو انگیزهها و سلایقمختلفو بهاقتضایزمان، بهجنبهایاز اینجنگها پرداختهاند.
اجمالاً منابعدر اینباره را میتوانبهدو دستهاسلامی و غیراسلامی، و هر دسته را نیز به دو مجموعه قدیم و جدید تقسیمکرد.
بدیهیاستکهتحلیلهایمؤلفانهر دسته، متأثر از دیدگاهآنهاستو از اینرو، تحلیلها و آثارشان، متفاوت و بعضاً مغایر یا برعکساست.
مثلاً، کشیشان و مورخان غربی ، کهبا سپاهیانصلیبیوارد شرقشدند، اینجنگها را نوعی
جهاد مقدّستلقیمیکردند، اما مورخان مسلمان آن را تجاوز به سرزمینهای اسلامی میدانستند.
چون این نبردها میان مسلمانان و اروپاییان مسیحی درگرفت، توجه به منابع غربی، به ویژه نوشتههای کشیشانمتنفذ در دربار پادشاهانغربی، کهاز اوضاعمنطقهو حوادثروزگار خود آگاه بودند، مهم است.
بیشتر این نوشتهها به زبانهای رومی، یونانی، لاتینی، سریانی و ارمنی است.
سهیل زکار، مورخمعاصر سوری، در الموسوعه الشامیه فی تاریخ الحروب الصلیبیه، ترجمه عربی آنها را آورده است.
مهمترین منابع غربی که ترجمه عربی آنها موجود است و رویدادهای جنگهای صلیبی در آنها ثبت شده است، عبارتاند از: أعمال الفرنجه و حجاج بیتالمقدس، از نویسندهای ناشناس، که بعدها اساس بسیاری از کتابهای تاریخ جنگهای صلیبی گردید؛
تاریخ الفرنجه الذین استولوا علی القدس، اثر رمون آگیلری، که شاهد حوادث نخستین حمله صلیبی بود؛
الالکسیاد، اثر آنا کومننا، دختر امپراتور بیزانس آلکسیوس کومننوس؛
تاریخ اورشلیم، اثر آلبر اکسی آلمانی، که وقایع نخستین حمله صلیبی را نوشت؛
الاستیطان الصلیبی فی فلسطین، اثر فوشه شارتری؛
تاریخ الاعمال التی تمت فی بلاد ماوراءالبحر، اثر برجسته و
مفصّل ویلیام صوری؛
حیاه القدیس لویس، اثر ژان دو ژوئانویل، که همراه لوئی، پادشاه فرانسه، در حملهاش به مصر و شام بود و خاطراتش را به دقت نوشت.
در دورهمتأخر نیز مورخاناروپاییو امریکاییکتابهاییدر اینبارهنوشتهاند کهدر میانآنها تاریخ جنگهای صلیبی اثر رنه گروسه و تاریخ جنگهای صلیبی، اثر استیون رانسیمان شهرت جهانی دارند.
رانسیمان خود نیز گزارشیاز منابع معتبر اروپایی در اینباره به دست داده است.
منابع متقدماسلامی که به این جنگها به طور انحصاری و تخصصی بپردازند اندک است.
غافلگیر شدن مسلمانان در مقابل حملات صلیبیها و تشتت اوضاع جهان
اسلام و نیز تمایلبیشتر مورخاناسلامیبهتدوینتاریخو حوادثبر اساسسالشمار و نهبهطور موضوعی، مانعاز آنشد که کتابهای زیادی در اینباره نوشته شود؛
بنابراین، بیشتر مطالب راجع به جنگهای صلیبی در تاریخهای عمومی، سیره اشخاص، تاریخ شهرها و حتی کتب جغرافیایی آمده و همین امر کار پژوهش در این زمینه را دشوار کرده است.
در دو
قرن اخیر کتابهای تحلیلی و مستندی در باره جنگهای صلیبی تألیف شده است.
برخیاز منابعارزشمند اسلامی، کهدر آنها تا حدودیبهجنگهایصلیبیپرداختهشدهاست، عبارتاند از: ذیل تاریخ دمشق، نوشته
ابن قَلانسی که معاصر نخستین جنگ صلیبی بود و در دمشق به اسناد دسترسی داشت و خود نیز شاهد عینی بود و ازاین رو کتابش از اعتبار و اهمیت فوقالعادهایبرخوردار است؛تاریخمدینهدمشق، اثر
ابنعساکر ؛
کتابالاعتبار، اثر
ابن مُنقِذ ، که به هنگام حملات نخستین صلیبی در شام میزیسته است؛
تاریخ حلب، اثر محمدبن علی
حلبی معروف به عظیمی، که شاهد جنگ اول صلیبی بوده است؛
الرسائل، اثر عبدالرحیم
بنعلی
بَیسانی (متوفی۵۹۶)، وزیر
صلاحالدین ایوبی ؛
المنتظم، تألیف عبدالرحمان
ابنجوزی ؛
تاریخ دولت آلسلجوق، البرق الشامی، و الفتح القسی فی الفتح القدسی، سه اثر مهم تألیف محمدبن محمد
اصفهانی معروف به
عمادالدین کاتب ، سرپرست دیوان انشای
صلاحالدین ایوبی و شاهد بسیاری از حوادث، از جمله نبرد معروفحِطّین؛
رحله ابنجُبَیر، اثر
ابنجبیر اندلسی ؛
مضمار الحقائق و سر الخلائق، اثر الملکالمنصور محمد
بن عمربن شاهنشاهایوبی (متوفی۶۱۷)
الکاملفیالتاریخ، و التاریخالباهر فیالدولهالاتابکیه، دو اثر ارزنده ابناثیر، که خود شاهد بسیاری از حوادث بوده است؛
النوادر السلطانیه و المحاسنالیوسفیه، اثر قاضییوسف
بن رافعاسدی معروفبه
ابنشَدّاد ؛
مرآهالزمانفیتاریخالاعیان، اثر
سبط ابنجوزی ؛
بغیه الطلب فی تاریخ حلب، اثر
ابنعدیم ؛
الروضتین فی أخبار الدولتین النوریه و الصلاحیه، و الذیل علیالروضتین، اثر عبدالرحمان
بن
اسماعیل مقدسی معروف به
ابوشامه ؛
وفیاتالاعیان، اثر
ابنخلّکان ؛
الاعلاق الخطیره (قسمالجزیره)، اثر ابنشداد عزالدین محمدبن علی
بن ابراهیم؛
مفرج الکروب فی أخبار بنی أیوب، اثر جمالالدین محمدبن سالم
بن واصل
حموی .
افزون بر این مورخان، که خود شاهد گوشهای از جنگهای صلیبی بودند، شماری از مورخان قرنهشتم و نهم، مانند مقریزی و ذهبی و ابنتغری بردی، به مناسبت، جنگهای صلیبی را گزارش وگاه به نکاتجدیدی اشارهکردهاند، که در بررسیهای تاریخی نباید از نظر دور بماند.
برخی مورخان معاصر عرب نیز آثار تحلیلی خوبی در باره این جنگها تألیف کردهاند، از جمله این آثار است: مجموعه چهار جلدی اثر جوزیف نسیم یوسف در سلسله «مکتبه الحروب الصلیبیه «، ومجموعهپنجاهجلدی، الموسوعهالشامیهفیتاریخالحروبالصلیبیه، چاپسهیلزکار.
تعبیر «جنگ صلیبی «معادل واژه انگلیسی Crusade است که خود از واژه اسپانیایی Cruzada (دارای نشانِ صلیب) برگرفته شده است، زیرا شرکت نندگانمسیحیدر اینجنگبهدستور پاپاوربانوس دوم (دورهپاپی: ۴۸۱ـ۴۹۲/ ۱۰۸۸ـ۱۰۹۹)، منادیاینجنگها، بر رویشانهراست
لباس یا زرهخود نشانصلیبمیدوختند.
واژهCrusade در سده هجدهم ابداع شد که تاکنون نیز به کار میرود.
از نظر تاریخی، یک قرن بعد از شروع نخستین جنگ، در ۵۹۶/ ۱۱۹۹، در زمان پاپ اینوکنتیوس سوم واژه لاتینی Crucesignati/ Crusesignati به معنای «داراینشانصلیب «پدیدار شد.
ولی در آغاز این نبردها، مهاجمان حُجّاج نامیده میشدند.
مورخان غربی معاصرِ نخستین جنگ صلیبی نیز اغلب از واژههایی چون «سفر
حج »، «حمله»، «سفر به سرزمین مقدّس»، «
جنگ مقدّس»، «حمله صلیب»، «حمله عمومی»، «طرح عیسی مسیح»استفاده کردهاند.
مورخانمعاصر اسلامینیز، بیتوجهبهمضموندینیایننامگذاری، همانرا پذیرفتهاند، در حالی که مورخان مسلمان معاصرِ جنگهای صلیبی مثل ابن قلانسی، عمادالدینکاتب، ابناثیر، ابنعدیم، ابنشداد و ابنواصل، هیچگاهاز کلماتی چون صلیبیها و جنگ صلیبی استفاده نکرده و کلمه «فرنج «یا فرنجه (فرنگان/ فرنگیان) را بهکار بردهاند، زیرا فرانسویها بیشترینسهمرا در برانگیختناینجنگها داشتند.
از نظر اصطلاحی، مراد از جنگهای صلیبی در میان اکثر مورخان جهان لشکرکشیهای پادشاهان مسیحی اروپایغربی، بهویژهکشور
فرانسه ، زیر فشار و نفوذ و بهرهبریپاپ، از ۴۸۸ تا ۶۹۰/۱۰۹۵ـ۱۲۹۱ است که به بهانه نجات بیتالمقدّس و مزار حضرت
عیسی علیهالسلام صورت گرفت، هر چند قصد واقعی از این جنگها تصرف سرزمینهای اسلامی شرق اروپا (شام و مصر و شمالافریقا) و تأسیس دولتهایی برضد ممالکاسلامیبود.
بسیاری از مورخان معاصر بر این باورند که جنگهای صلیبی دارای مفهومی وسیعتر، یعنی جنگ و ستیز همیشگی میان شرق و غرب، استکهاز کهنتریندورانشروعشده است.
و با گسترش مسیحیت در غرب و سپس ظهور
اسلام در سده هفتم میلادی و گسترش آن در شرق، این کشمکش جنبه دینی نیز بهخود گرفتو بهستیز میان جهان اسلام و عالم مسیحیت بدل گردید.
جنگهای امپراتور بیزانس، نیکفوروس فوکاس وجانشین وی، یوحنّای اول ملقب به زیمیسکس (در عربی: ابن شِمِشقیق یا شمشقیق)، از معروفترینِ این رویاروییها بودهاست.
برخی مورخان، اکتشافات جغرافیایی غربیان و سپس فعالیتهای استعماری آنها را استمرار همان جنگها میدانند.
از این رو، نبردهای مسیحیان برضد مسلمانان را در اندلس، صِقِلیه (سیسیل) و جنوب ایتالیا در سده های چهارمـ نهم/ دهمـ پانزدهم که از نظر کلیسا جنبه قداست داشتند.
نیز جنگهای اروپاییان بر ضد دولتعثمانی، همدستی
امریکا و فرانسه و انگلستان و ایتالیا برضد جهان عرب و مسلمانان، تجاوز نیروهای
ایتالیا و
فرانسه به
لیبی و
الجزایر و
تونس و
مغرب در قرن اخیر، و تأسیس
رژیم صهیونیستی در فلسطین را تداوم جنگهای صلیبی میشمارند.
جمله مشهور ژنرال انگلیسی، لرد النبی، پس از شکست عثمانی در
جنگ جهانیاول ، هنگامیکه در ۱۳۳۵/۱۹۱۷ فاتحانه وارد قدسشد، همین نظر را تأیید میکند؛ ویگفت: اکنون جنگهای صلیبی به پایان رسید
معمولاً مورخانمعاصر، جنگهای صلیبیرا به هشت جنگ اصلی و چند جنگ فرعی کم اهمیت تقسیم میکنند.
برخی هم معتقدند که جریان حوادث به هم پیوسته بوده و بین جنگها مرزبندی دقیق وجود نداشته است.
از این رو در تقسیمی کلیتر، جنگهای صلیبی را شامل دو مرحله دانستهاند: یکی، از سقوط شهرهای اسلامی تا پیشروی صلیبیان به نزدیکی دروازههای حلب در ۵۱۸/ ۱۱۲۴، و دیگری، مرحلهایستادگیمسلمانانتا راندن اشغالگراندر ۶۹۱/۱۲۹۱، که مرحله اخیر در چهار دوره صورت گرفت و به نام چهار شهر مشهور شد.
برخی نیز جنگهای صلیبی را به سه مرحله تقسیم کردهاند.
مورخان شرقی و غربی در مورد عوامل و انگیزههای جنگهای صلیبی به حسب مطالعات و گرایش فکری و اعتقادی خود و احیاناً اقتضائات و ضرورتهای اجتماعی و سیاسی، عوامل و دلایل مختلفی مطرح کردهاند.
بسیاریاز مورخانغربیو برخیاز مورخانمعاصر مسلمانبهاینجنگها صبغهمذهبیدادهاند و تعصبدینیرا در رأسدلایلبروز جنگها دانستهاند؛
درحالیکه، عملکرد کلیسا و سخنانپاپها و رفتار مهاجمان به روشنی نشان میدهد که عامل دینی، با همه اهمیت آن، در این جنگها بیشتر
پوشش فریبندهای برای رسیدن به اهداف مادّی و اقتصادی و کشورگشایی بوده است.
اوضاعسیاسیجهاناسلامنیزدرفراهمشدنزمینههایجنگهایصلیبیبیتأثیر نبودهاست.
به نوشتهشماریاز مورخان، مهمترینعاملوقوعجنگآنبود کهترکانسلجوقیپساز آنکهدر اواخر سدهپنجمهجریبر شامو بیتالمقدّستسلطیافتند، با ساکنانمسیحیبیتالمقدّسو زوار مرقد حضرت عیسی علیهالسلام بدرفتاری و به آنان توهین میکردند، از ایشانعوارض میگرفتند و حتی تعدادی از دیرها و کلیساهای منطقه را مصادرهکردند.
اینامر بر مقامات کلیساگران آمد و زمینهساز شروع جنگ شد.
اما بیشتر مورخان بر این باورند که مهمترین عامل سیاسی وقوع جنگهای صلیبی را باید ضعف و انحطاط امپراتوری روم شرقی (بیزانس) دانست.
در پی شکست سخت بیزانسیان در نبرد مشهور ملازگرد (۴۶۳/۱۰۷۱) از سلجوقیان که موجب شد بخشهای وسیعی از آسیای صغیر به تصرف سپاهیان سلجوقی درآید و سلجوقیان در مجاورت قسطنطنیه (پایتخت امپراتوری رومشرقی) قرار گیرند، آلکسیوس کومننوس، امپراتور، برایدفعخطر از پایتختخود، و نیز باز پسگیریسرزمینهاییکهآنانتصرفکردهبودند، سفیرانینزد پاپ اوربانوسدومفرستاد و از ویاستمداد جست.
پاپ با این درخواست موافقت کرد از آنرو که آرزوها و اهدافش، متحد شدن کلیسای کاتولیک با کلیسای ارتدوکس شرقی، تحقق مییافت و بر قدرت و نفوذش در اروپا میافزود.
طبقات و گروههای مختلف جوامعغرب اروپا نیز هر کدامبهانگیزهایدر اینجنگها شرکتکردند.
امیرانو شاهزادگانبهامید کسبتیولو سرزمینجدید برایفرمانروایی، شوالیهها برایاینکهتنها راهارتزاقشانجنگو ماجراجوییو دفاعاز اعیانو اشراف بود، مردم عادی اروپا که طبقات ضعیف جامعه را تشکیل میدادند و اوضاعیرقتبار داشتند نیز به امید کسب ثروت و رهایی از بردگی و ستم تیولداران، و خلافکاران برای گریز از
عدالت .
بدون شک یکی از مهمترینعواملوقوعجنگ، اوضاعبد اقتصادیو اجتماعیغرباروپا بود.
مردم غرب اروپا در اواخر سده پنجم/ یازدهم دچار خشکسالی، طوفان، سیل، قحطی، بیماریهای واگیر و غیره بودند.
این بحران شدید در سایه نظام فئودالی، باعث درگیری میان امیران و تیولداران بر سر تصاحبزمینهاییکدیگر میشد و کارگرانو کشاورزانو بردگانتاوانآنرا میپرداختند.
در چنین اوضاعی مردم فرانسه دعوت پاپ و واعظان
کلیسا را به شرکت در جنگی مقدّس به امید وعدههایآنانبهزندگیبهتر، رهاییاز
فقر و بردگی، و کسبثروتو نیز
زیارت
سرزمین موعود در
فلسطین ، آمرزش گناهان وگاه نیز برای کسب شهرت یا ماجرا جویی اجابت کردند.
حاکمان سه جمهوری ایتالیا یعنی ونیز، جنووا و پیزا که دارای قدرتمندترین ناوگانهای بازرگانی آن زمان بودند، از تشویق کنندگان اصلی پاپ بودند، تا از این طریق بر تجارت دریایی دریای متوسط (مدیترانه) تسلط یابند و سودی کلان از انتقال سپاهیان کسب کنند، بندرهایی در سواحلشرقیو جنوبیدریایمدیترانه (شامو مصر) بهدستآورند و امتیازاتتجاریو انحصاری نصیبشان شود.
در سده پنجم/ یازدهم، جهان اسلام به دو بخش بزرگ تقسیم شده بود؛
بخش شرقی آن را خلفای عباسی در بغداد و بخش غربی آن را خلفای فاطمی در قاهره اداره میکردند.
میان این دو بخش همواره کشمکش وجود داشت و این امر هر دو حکومت را ضعیف و آسیبپذیر کرده بود.
امیران و خاندانهای حکومتگر مناطق مختلف جهان اسلام نیز همواره با یکدیگر در جنگ و ستیز بودند و توجهی به خطر دشمنان خارجی نداشتند
در ۴۷۷، سلیمان
بن قُتُلْمِشْ
سلجوقی شهر انطاکیه را به نام سلطان ملکشاهسلجوقیفتحکرد.
سپس، نواحیمختلفآسیایصغیر را بهقلمرویخویشافزود و دولتسلجوقیانرومرا تأسیسکرد.
سپسسلجوقیانو دودمانمستقلدانشمندیانبر پارهایدیگر از شهرهایآسیایصغیر چیرهشدند.
سلیمان در ۴۷۹، در جنگ با تاجالدوله تُتُش
بن البارسلان بر سر تصرف حلب کشته شد و به این ترتیب آسیای صغیر از وجود فرمانروایی نیرومند که می توانست سلجوقیان را در برابر خطر صلیبیانرهبریکند، محرومشد.
ملکشاه که از دو دستگی و نزاع در خاندان سلجوقی و نیز تسلط برادرش، تتش، بر سرزمین شام احساس نگرانی میکرد، در ۴۷۹ به حلب لشکر کشید، آنجا را فتح نمود و به حاجب وفادارش، قسیمالدولهآقسنقر مؤسسخاندانحکومتگر زنگی، سپرد.
انطاکیهرا نیز از وزیرِ سلیمان
بنقتلمشتحویلگرفتو بهسردار خود، یاغیسیانترکمانی، واگذار کرد.
با
مرگ ملکشاه، منازعه قدرت میان چهار فرزند خردسالش درگرفت و طی چند سال، حکومت عظیم سلجوقیان به پنج دولت کوچک تجزیه شد.
این منازعه افزایش نیز پیدا کرد و تا زمان شروع اولینحملهصلیبیادامه
یافت
از سویدیگر در دوران
خلافت مستنصر باللّه فاطمی ، ابن بادیس زیری تونس را از سیطره فاطمیان خارج کرد و در ۴۶۹ سلجوقیان،
دمشق و بیت المقدّس و سایر مناطق فلسطین را از حوزه تسلط فاطمیان بیرون آوردند.
پساز مرگ مستنصرباللّه (۴۸۷) با بروز اختلاف بین دو فرزندش، دولت فاطمی رو به ضعف نهاد.
در مناطق اروپایی، در ۴۸۴/۱۰۹۱، جزیره صقلیه (سیسیل) بر اثر اختلافات مسلمانان به دست نورمانها افتاد.
در سده پنجم هجری، پس از سقوط امویان اندلس، حکومتهای ملوک الطوایف در اندلس شکل گرفت.
آلفونسوی ششم فرمانروای مسیحی قشتاله (کاستیل)، به شهر طُلَیطُلَه (تولدو) حمله و آنجا را در ۴۷۸ تصرف کرد.
این پیروزی سرآغاز برتری مسیحیان بر مسلمانان در
اندلس به شمار میآید.
علاوه بر تشتت و اختلافات سیاسی،در سده پنجم رقابتهای شدیدی میان پیروان مذاهب مختلف اسلامینیز وجود داشت.
در همان زمان، اسماعیلیان اَلَموت به رهبری حسن صباح به اوج قدرت خود رسیدند و تلاشهایی برای متحد شدن با مسیحیان نیز کردند که در تضعیف جهان اسلام اثری بزرگ داشت.
به این ترتیب، اواخر قرنپنجم، روزگار تفرقه، تشتت، دشمنی، ضعف، هرج ومرج، جنگ و خونریزی داخلی و درگیریهای مذهبی در جهان اسلام بود.
بسیاری از مورخان پاپ گرگوریوس هفتم (دورهپاپی: ۴۶۵ـ ۴۷۸/ ۱۰۷۳ـ ۱۰۸۵) را منادیاصلیجنگهایصلیبیمیدانند، از آنرو کهبراینخستینبار از عبارت «ارتشمسیح»استفاده کرد و «جنگ مقدّس»را مطرح کرد.
قول دیگر آنست که در ۴۸۶/۱۰۹۳، راهبی فرانسوی، به نام پیر منزوی (پتر زاهد) به همراه سایر زائران مسیحی به بیتالمقدّس رفت و ظاهراً از سختگیریها و رفتار موهن و تحقیرآمیز سلجوقیان با زائران مسیحی بسیار خشمگین شد.
آنگاه با سیمون، بَطْرک بیتالمقدّس، دیدار کرد و بهادعایبرخیمورخان، از اوضاعرقتبار مسیحیانو خواستِ سیمون مبنی بر لزوم آزادسازی قدس مطّلع شد و به سیمون قول داد که این مطالب را در رم به اطلاع پاپ برساند.
برخی مورخان در صحت این روایت تردید کردهاند.
در هر صورت، پیر منزویادعا کرد که حضرت مسیح را در خواب دیده و از سوی او مأمور تبلیغ برای آزادی قدس و یاری مسیحیان کلیسای مقدّسِ
قیامت شدهاست.
پاپ اوربانوس دوم از وی به گرمیاستقبالکرد و بهاو وعده آزاد سازی بیتالمقدّس و
قبر شریف را داد.پیر، سپس به شهرهای مختلف ایتالیا رفت و مردم را به شرکت در جنگی مقدّس تشویق کرد؛عامه مردم و بسیاری از امیران و تیولداران غرب اروپا از این دعوت استقبال کردند.
پاپ، ابتدا مجمع روحانی پیاچنتسا را در صفر ۴۸۸/ مارس۱۰۹۵، در شمال ایتالیا تشکیل داد و از حاضران خواست که به امپراتوری بیزانس در مقابل مسلمانان سلجوقی کمک کنند.این مجمع به دلایل مختلفی نتیجه بخش نبود.
وی سپس به فرانسه رفت و در آنجا همه مردان کلیساهای فرانسه و سرزمینهای همسایه را به مجمع روحانی کلرمون (کلرمون فران)، در جنوب شرقی فرانسه فراخواند و آنگاه وارد جنوب فرانسه شد.
مجمع کلرمون با حضور حدود سیصد اسقف و چهار صد تن از رؤسای دیرها و بعضی امیران ولایات، از ۱۸ تا ۲۸ نوامبر ۱۰۹۵/ ۱۷ تا ۲۷ ذیقعده۴۸۸ برپا گردید.
در ۲۷ نوامبر، پاپ خطا به مشهور خود را ایراد کرد که در آن ملتهای مسیحی سراسر اروپا را به جنگ برای بازپسگیریقدسو نجاتمسیحیانمشرقزمیناز دستمسلمانانفراخواند و تأکید کرد کسانی که در این جنگها شرک کنند، گناهانشان آمرزیدهمیشود، از پرداختجریمهخطاهایخود معاف میشوند و املاک و داراییهایشان به مسئولیت کلیسا نگاهبانی میشود.
استقبال مردم از سخنان پاپ به حدی بود که مایه شگفتی خود او هم شد.
آدمار مونتی که اسقف لوپوئی بود، به عنوان نخستین داوطلب شرکت در جنگ در برابر پاپ زانو زد و صدها نفر بهاو اقتدا کردند.
آنگاه مقرر شد تمام کسانی که مایل به شرکت در این جنگاند، تا پانزدهماوت (عید عروج مریم) آماده و سپس به سوی شرق روانه شوند و در
قسطنطنیه تجمع کنند.
برخی، به استناد همین واقعه، روز ۲۶ ذیقعده ۴۸۸/ ۲۷ نوامبر ۱۰۹۵ را سرآغاز جنگهای صلیبی دانستهاند.
نخستین جنگ (۴۸۸ـ۴۹۰/ ۱۰۹۵ـ۱۰۹۷) این جنگ در دو مرحله (جنگ گروههای عوام و جنگ امیران) به شرح ذیل صورت گرفت:
پس از سخنرانی پاپ و به دستور وی، عدهای از کشیشان و راهبان در غرباروپا شروعبهتبلیغو تشویقمردمبهشرکتدر جنگکردند.
مشهورترینآنانپیر منزوی، روبر آربریسلی و گوتیه بیپول بودند.
بر اثر تبلیغات و مواعظ این کشیشان، مردم عامی از جمله کشاورزان و بردگان و حتی کسانیکه قبلاً کارشان راهزنی و جرم بود به دعوت پاپ پیوستند، برخینیز زنانو کودکانرا همراهآوردند و پانزدههزار تنبدونکوچکترینابزار و تدارکجنگیو آگاهیاز نظامسپاهیگری، از
ربیعالاول تا
شوال ۴۸۹/ مارستا اکتبر ۱۰۹۶ همراهپیر منزویاز غرباروپا بهسویسرزمینهایمقدّسدر شرقبهراهافتادند و کسانیهمبینراهبا آنها همراهشدند و سرانجام به ایالت کولونی / کلن رسیدند.
اما گوتیه با چند هزار نفر فرانسوی، پس از عید پاک، در مارس ۱۰۹۶/۴۹۰، بدون درنگ در کولونی، از مجارستان و بلغارستان گذشتند و برای تأمین مایحتاج خود به تاراج آبادیها دست زدند و مرتکب فجایعی بسیار در طول مسیرشان شدند.
این کارها، البته پیامدهای منفی نیز داشت و به درگیری کشید و شمار زیادی از افراد گوتیه در بلگراد کشته و عدهای نیز در یک کلیسا سوزانده شدند.
سرانجام، گوتیه سفر را ادامه داد و در جمادی الاولی یا رجب۴۸۹/ در مه یا ژوئیه ۱۰۹۶، او و همراهانشبهحومهقسطنطنیهرسیدند و در همانجا بهتوصیهآلکسیوسکومننوس، امپراتور بیزانس (رومشرقی)، اردو زدند و منتظر افراد و لشکر پیر منزوی ماندند.
سپاه پیر منزوی که به آن «ارتش
خدا » میگفتند و در گزارشیمبالغهآمیز ۰۰۰، ۱۸۰ نفر بودند.
از کولونی، حرکتکرد و از سرزمینمجارستانگذشتو در جمادی الا´خره۴۸۹/ ژوئن۱۰۹۶ بهشهر زمون واقعدر مرز مجارستانبا رومشرقیرسید.
این شهر همانجا بود که شماری از افراد گوتیه در آنجا کشته شده بودند، از اینرو در پی یک مشاجره کم اهمیت، نبردی خونین درگرفت.
چهار هزار نفر از مردم این شهر به خونخواهی کشته شدههای گروه گوتیه به قتلرسیدند، آنها شهر را نیز غارتکردند.
سپاهیان پیر منزوی سپس به سرزمین رومشرقی وارد شدند، بلگراد را غارتکردند و به آتش کشیدند و شهر نیش در قلب بالکان را ویرانکردند کههمینامر باعثخشمفرماندار شهر شد و بهسپاهیانشدستور داد آنها را سرکوب و تارومار کنند.
پیر پس از این شکست، با باقیمانده سپاهش به راه خود ادامه داد و به صوفیه رسید و در آنجا اردو زد، فرستادگان امپراتور به نزدش آمدند و از او تعهد گرفتند که بیش از سه روز در شهرهای امپراتوری اقامت نکند، در مقابل آنان نیز وعده تأمین غذای سپاهیانش را دادند.
سپاه پیر منزوی سرانجام در ۸
شعبان / اول اوت به حومه قسطنطنیه رسید.
امپراتور در ملاقات با پیر دریافت که او و سپاهیانش بسیار بیتجربهاند، از این رو به آنان توصیه کرد کهتا رسیدنسپاهامیرانو تیولداراناروپا
صبر کنند ولیاینتوصیهکارگر نیفتاد، چرا که نفوذ پیر رو به کاهش بود.
چون افراد وی به غارت و تجاوز و تعرض به مردم پایتخت و آبادیهای مجاور دستزدند، امپراتور ناگزیر آنانرا از بوسفور عبور داد و بهاردوگاهسیوتوت (کیبوتوس)، نزدیک شهر هلنوپولیس در کرانه جنوبی خلیج نیکومدیا (اِزمیت)، منتقل کرد.
گروه گوتیه (فرانسویها)، که اینک مردمی از ژرمنها و ایتالیاییها نیز با آنها همراه شده بودند، همگی به سپاه پیر منزوی پیوستند.
در ماه
رمضان / نیمه سپتامبر صلیبیان فرانسوی با پیشرفتنتا دروازههاینیقیه (ازنیق)، پایتختقلیچارسلانسلجوقی، بهغارتروستاها و آبادیهای اطراف و کشتار ساکنان آنها که مسیحی بودند دست زدند.
به
فاصلهاندکی، ژرمنها و ایتالیاییها (بالغبر ششهزار نفر) نیز به فرماندهی راینالد لومباردی دژ مستحکمزریگوردون/ زیریگوردوس را کهجزو قلمرو سلجوقیانبود، تصرفکردند و آنرا قرارگاهخود ساختند.
در پی این تجاوز آشکار، قلیچ ارسلان با سپاهی مجهز، بهمقابلهبرخاستو قلعهرا پساز هشتروز محاصره، باز پسگرفتو ژرمنها را قلعو قمعکرد و راینالد و شمار زیادیرا بهاسارتگرفت.پیر منزویبهقسطنطنیهرفتتا از امپراتور کمکگیرد اما هرگز بازنگشت.
ترکانسپستلههاییدر کنار رود و روستایدراکون برایسپاهیانگوتیهو سایر لشکریانعوامقرار دادند و بیشتر آناناز جمله گوتیه در اول ذیقعده ۴۸۹/ ۲۱ اکتبر ۱۰۹۶ کشته شدند.
بازماندگان این گروه با کمک کشتیهای بیزانسی به قسطنطنیه بازگشتند و در حومه شهر اسکان یافتند.بدینترتیب، حملهعوام با تلفات انسانی بسیار، به شکست انجامید.
پساز عزیمتپیر منزوی، سهلشکر از ژرمنها بهرهبریمردینهچندانمشهور بهنامفولکمار (دوازدههزار نفر)، گوتشالک، از مریدانپیر (پانزدههزار نفر) و یکیاز اشرافزادگانِ مشهور به یاغیگری بهنامامیش (پانزدههزار نفر) راهی مشرق زمین شدند ولی بر اثر جنایاتی هولناک که از ابتدای حرکت در باره یهودیان انجام دادند و نیز به سبب غارتگری و ایجاد ناامنی، پس از رسیدن به
مجارستان سرکوب شدند.
تقریباً در همان تاریخی که پاپ اوربانوس دوم در مجمع کلرمون تعیین کرده بود. (۱۵ اوت۱۰۹۶)، امیران و تیولداران غرب اروپا در قالب چهار و، به روایتی ضعیف، پنج سپاه مجهز، از مناطق مختلف اروپا به سوی مشرق حرکت کردند.
فرمانده نخستین سپاه صلیبی گودفروا دو بویون چهارم، دوکِ لورن سفلا واقع در شمال شرقی فرانسه، بود کههمراهدو برادرش، با سپاهیبالغبر دههزار سوارهو هفتاد هزار پیادهحرکتکرد و پس از عبور از مجارستان و بلغارستان به حومهقسطنطنیهرسید.
امپراتور بیزانساز حضور این سپاه عظیم صلیبی در حومه قسطنطنیه احساس خطر کرد و با دوراندیشی تصمیم گرفت از این سپاهبرایباز پسگرفتنشهرهایشکهبهتصرفسلجوقیاندرآمدهبود، استفادهکند.
از اینرو، در اواخر
محرّم ۴۹۰/ اوایل ژانویه ۱۰۹۷ آنها را به شهر پرا واقع در آن سوی تنگه بوسفور، در آسیای صغیر منتقل کرد.
گودفروا پس از سه ماه تحمل انواع فشارهای امپراتور، سرانجام با وی بیعت کرد و وعده داد تمام شهرهای قلمرو بیزانسیان در آسیای صغیر را بازپس گیرد و به نمایندگانامپراتور تحویلدهد.
سپسدر شهر پلکانیوم واقعدر غربنیکومدیا اقامتگزید و منتظر رسیدن سایر لشکریان صلیبی شد.
دومین سپاه متشکلاز نورمانهای جنوب
ایتالیا به رهبری کنت بوهموند (در روایاتعربی: بیمند)، امیر تارانتو، بود که قدرت و نفوذ سیاسی و نظامی زیادی داشت و با فنون جنگی کاملاً آشنا بود.
وی در اواخر ذیقعده۴۸۹/ اوایل نوامبر ۱۰۹۶ با کشتی از شهر باری حرکت کرد و پس از عبور از شهرهایمهماروپایی، در ۲۳ یا ۲۴ ربیعالا´خر ۴۹۰/ ۹ یا ۱۰ آوریل۱۰۹۷، با امپراتور دیدار و بر اطاعت از او
سوگند یاد کرد.
امپراتور نیز ریاست کل اینحملهصلیبیرا به وی سپرد.
سپس، بوهموند همراه با سپاهش راهی آسیای صغیر شد تا به سپاه گودفروا ملحق گردد.
رهبر سومین سپاه، متشکل از شوالیهها و تیولداران دو منطقه تولوز و پرووانس واقع در جنوب فرانسه، کنتِ تولوز، معروف به رمون دو سنژیل (صنجیل) بود که ظاهراً نیرومندترین سردار لشکریان صلیبی به شمار میرفت.
پاپ به همراه وی، آدمار را به نمایندگی خود و رئیسروحانی این حمله صلیبی فرستاد.
این سپاه بزرگ که بالغ بر هشتاد هزار نفر جنگجو در آنحضور داشتند و مورخمشهور نخستینجنگصلیبی، رمونآگیلری، آنرا همراهیمیکرد، در ۲۶ ذیحجه ۴۸۹/ ۱۵ دسامبر ۱۰۹۶ از جنوب فرانسه حرکت کرد و در طول مسیر بارها درگیر جنگ شد.
کنترمون به دعوتامپراتور بیزانسبهقسطنطنیهرفتو بهرغممیلباطنیخود، بر اثر فشار و وساطت پاپ و برای حفظ یکپارچگی و وحدت سپاهیان صلیبی، سوگند خورد که امپراتور را محترم بدارد.
چهارمین سپاه در واقع لشکر اصلی فرانسویان و بالغ بر هشتاد هزار نفر بود و، در آن آرنولف نماینده کلیسا و فوشه شارتری، مورخ و مؤلف، حضور داشتند.
آنها پس از ورود به قسطنطنیه و ملاقات و بیعت با امپراتور، با کشتیهای امپراتور از بوسفور گذشتند و به قلعه سیوتوت منتقل شدند و به سایر سپاهیان صلیبی پیوستند.
پنجمین سپاه که کوچکترین آنها نیز بود، و بعضاً آن را با سپاه چهارم یکی دانستهاند، به سرداری برادر کوچکتر فیلیپ اول (پادشاه فرانسه)، از غرب اروپا به راه افتاد و در قسطنطنیه، با امپراتور بیزانس بیعت کرد.
مورخان در مورد مجموع سپاهیانصلیبی، متشکل از مردم عادی و جنگجو، اختلافنظر بسیار دارند و از ۰۰۰، ۳۰ تا ۰۰۰، ۳۰۰، ۱ را ذکر کردهاند.
به تعبیر برخی مورخان معاصرِ این حوادث «گویی جزایر دریا، و کشورها و ملل
زمین به حرکت درآمده بوده است.
رانسیمان، مورخ معاصر، عدد شصت تا صد هزار را پذیرفتنی دانسته است.
پیشاز اقدامبهجنگ، توافقنامهایمیانسرانصلیبیو امپراتور رومشرقیمنعقد شد کهطبقآن، صلیبیان غرب اروپا تعهد کردند تمام سرزمینهای امپراتوری را که پس از نبرد ملازگرد به تصرف سلجوقیان در آمده بود، پس از بازپسگیری به نماینده وی تحویل دهند و در مقابل، از انواع کمکهای امپراتور بیزانسی بهرهمند شوند.
نخستین هدف صلیبیان، تصرف نیقیه، پایتخت سلجوقیان روم بود.
آنان در جمادی الاولی ۴۹۰/ ۶ یا ۱۵ مه۱۰۹۷، نیقیه را محاصره کردند.
سلطان قلیچ ارسلان که در آن هنگام شهر مَلَطیه را به محاصره خود درآورده و در حال جنگ و کشمکش با امیر ترکمان، غازی
بن دانشمند بود، بیدرنگ، با وی
مصالحه کرد و راهی پایتخت شد.
او در ۶ جمادی الا´خره ۴۹۰/ ۲۱ مه۱۰۹۷ به نیقیه رسید و با وجود نبردی سهمگین که تلفات بسیاری از دو طرف داشت، نتوانست محاصره را بشکند و ناگزیر عقب نشست.
مدافعان شهر که از کمک قلیچ ارسلان ناامید شدند، پیشنهاد امپراتور بیزانسمبنیبر تسلیمدر مقابلحفظجانمردمشهر را پذیرفتند و نیروهای بیزانسی در ۵ رجب۴۹۰/ ۱۹ ژوئن۱۰۹۷، از طریق دریا و بدون اطلاع صلیبیانوارد شهر شدند و آنجا را پساز پنجهفته محاصره تصرف کردند.
سپاهیان صلیبی و بیزانسی، سپس در دو دسته به سوی شهر دُرولیه (دورولایوم؛امروزه نزدیک اسکی شهر) حرکت کردند.
قلیچ ارسلان پس از سقوط نیقیه با غازی
بن دانشمند همپیمان شد و با سپاهیان متحد سلجوقی و ترکمان در نزدیکی شهر دُرولیه اردو زد.
پساز نبردیسختبا دستهاولمهاجمانصلیبیکهنزدیکبود بهپیروزیبرسد، با دستهدومروبهرو شد کهبهشکستانجامید.
صلیبیان، سپس به صورت لشکری یکپارچه به سوی جنوب حرکت کردند و در اوایل ماه رمضان ۴۹۰/ نیمه اوت۱۰۹۷ به شهر قونیه که قبلاً سلطان قلیچ ارسلان آن را تخلیهکردهبود، رسیدند و از کمک ارمنیان آنجا بهرهبردند.
سپس سپاهیان سلجوقی را شکست دادند و وارد شهر هِرَقلَه (اکنوناِرگلی) شدند.
در هرقله دو امیر صلیبی، بودوئن و تانکرد، از سپاهاصلی
فاصلهگرفتند و هر کدام با دستهای از سپاهیانشان به طور مجزا راهی کیلیکیه شدند.
حاصل این اقدام، فتح طَرسوس با کمک مسیحیان داخل شهر بود.
سپاه اصلی صلیبی از هرقله، عازمشهر نجدهو از آنجا وارد شهر قیصریه (که ترکان آن را تخلیهکردهبودند) شد.
آنانپس از تصرف قیصریه و تحویل آن به نماینده امپراتور، مسیر بسیار دشوار و خستهکننده مَرْعَش را در پیش گرفتند، کهدر راهرسیدنبهآنجا شمار زیادیاز بینرفتند.
آنان پساز استراحت در مرعش، راهی انطاکیهشدند.
سپسصلیبیانبهسمتجنوببهسویانطاکیهحرکتکردند و بودوئن، برادر گودفروا، که به آنها پیوسته بود، به سوی مشرق آسیای صغیر رونهاد.
وی همچنان به فتوحاتش در آسیای صغیر ادامه داد و دو قلعه مهم تِلّباشر و راوندان را تسخیر کرد و آنگاهبهدعوتتوروس، فرمانروایرُها، بهاینشهر رفت.
توروساو را به فرزندی پذیرفت، ولی با توطئه خود او، یا دست کم اطلاع از آن، از حکومت برکنار و سپس کشته شد و بدین ترتیب بودوئن در اوایل ربیعالا´خر ۴۹۱/ ۷ یا ۱۰ مارس۱۰۹۸ به فرمانروایی شهر رها برگزیدهشد و نخستینامارتاز مجموعچهار امارتصلیبیرا تأسیسکرد.
از سویدیگر، سپاهیانصلیبی، نخستشهر اَرتاح، در قلمرو حاکمسلجوقی انطاکیه، را تصرفکردند و سپسعازم
انطاکیه شدند.
شهر مهم انطاکیه در ذیقعده۴۹۰/ ۱۸ یا ۲۰ اکتبر ۱۰۹۷ محاصره شد، زیرا بدون تصرف آن پیشروی به سوی بیتالمقدّس ناممکن بود.
حاکم شهر از امیران منطقه شام و حتی فرمانروایان
ایران و خلیفه
بغداد درخواست کمک فوریکرد، که به جز رضوان
بنتتش، امیر حلبکهاز حاکمانطاکیهکینهایدر دلداشت، سایرینقولکمکدادند.
بر اثر طولانیشدنمحاصره، گروهی بیست هزار نفره و به روایتی سی هزار، از اردوگاه خارج شدند و به دنبال آذوقه تا اطراف شهر حلبپیشرفتند.
حاکمانطاکیه، یاغیسیان، از اینفرصتاستفادهکرد و روز بعد بهصلیبیانحملهکرد، ولیناکامماند.
از طرفی، نیروهایی که به درخواست حاکم سلجوقی برای کمک به او حرکت کرده بودند، با سپاه بیست یا سیهزار نفره صلیبی که به سوی حلبرفتهبود، مواجهشد و بینآناننبرد درگرفت.
در ایننبرد، پساز کشتهشدنعدهزیادیاز دو طرف، صلیبیان به سوی انطاکیهبازگشتند و سپاهسلجوقیتا حماهعقبنشینیکرد.
طولانی شدن محاصره انطاکیه، کمبود غذا، سرمای شدید و شیوع بیماریهای مختلف موجب نارضایتیعمومیصلیبیانشد.
در نتیجه، بسیاریاز آنانگریختند، از جمله پیر منزوی و ویلیام کارپنتر دیگر داعیهدار جنگهایصلیبی (آنها بعداً برگشتند) در اینهنگام و در پیتهدید و توطئه بوهموند که میخواست زمینه را برای حکومت آینده خود مهیا سازد، نماینده و فرستاده امپراتور و فرمانده لشکر بیزانس، ناگهان اردوگاه را ترک کرد و شایع شد که او به قسطنطنیه بازگشته است.
از این رو، صلیبیان امپراتور بیزانس را خائن به آرمانهایصلیبیقلمداد کردند و تصمیمگرفتند کهاز این پس شهرهای آسیایصغیر، از جمله انطاکیه، را بهامپراتور تحویلندهند.
پس از ناکامی سپاهیان شام در یاری رساندن به مردم انطاکیه، اینبار با اقدام رضوان سپاه دیگری تجهیز شد و به سوی انطاکیه حرکت کرد، اما، سوارانصلیبیاینسپاهرا غافلگیر کردند و شکستدادند.
همزمان با این حوادث، افضل، پسر
بدر جمالی و وزیر خلیفه خردسال فاطمی مستعلی باللّه، فرستادگانی را نزد صلیبیان گسیل داشتو آنها را بههمکاریو همپیمانیبرضد سلجوقیانو تقسیم قلمرو دولت سلجوقی دعوت کرد، که پذیرفته نشد.
در جمادی الا´خره۴۹۱/ اوایل مه۱۰۹۸، کِربوغا، اتابک موصل با سپاهی صد هزار نفره، برای شکستن محاصره و نجات مردم انطاکیه، از موصل حرکت کرد.
چون صلیبیان از حرکت این سپاه عظیم مطّلعشدند، بهوحشتافتادند و حدود چهار هزار نفر از آنانگریختند.
اما سپاهمذکور سههفتهرا با محاصرهرُها و نبردهایبیهوده، بدونیاریرسانیبهانطاکیه، سپریکرد.
و سرانجام انطاکیه پس از هفت، و به روایتی نه، ماه مقاومت، در اول رجب۴۹۱/ ۳ ژوئن ۱۰۹۸ (به روایتی در جمادیالاولی) بر اثر خیانت نگهبان یکی از برجهای شهر، بر روی مهاجمان صلیبی گشوده شد، مردم آن به طرز فجیعی به
قتل رسیدند و امکان پیشروی به سوی
شام و
بیتالمقدّس برای صلیبیان فراهم آمد.
حاکم شهر نیز همراه با گروهی از افرادش گریخت، ولی به
فاصله اندکی کشته شد.
آنگاه بوهموند، با تمهیداتیکهبهکار بستهبود، بهعنوانحاکمانطاکیهتعیینشد و دومینامارتصلیبیدر انطاکیه تأسیس یافت
چند روز پس از سقوط انطاکیه، کربوغا، با سپاهش به انطاکیه رسید و شهر را محاصره کرد.رموندو سنژیل، داستانی جعلی از امدادهای غیبی منتشر ساخت که تأثیر فراوانی در بهبود روحیه سپاهیانش داشت.در مقابل، در سپاه کربوغا اختلاف شدیدی میان سران و امیران وجود داشت.صلیبیان درخواست
صلح کردند کهکربوغا نپذیرفت و بر تسلیم کامل و بدون قید و شرط آنان اصرار ورزید.
سرانجام، در رجب ۴۹۱/ ژوئن ۱۰۹۸، صلیبیان در شش دسته برای نبرد با مسلماناناز انطاکیهخارجشدند.
تعللکربوغا در مقابلهبهموقعبا مهاجماناز یکسو و رفتار موهن وی با امرا و استبداد در رأی از سویی دیگر، موجب نارضایتی امیران و گریختن عده بسیاری از سپاهیان و در نتیجه، شکست سخت سپاه در نبرد گردید.
صلیبیان چندی پس از این پیروزی بزرگ، تصمیم گرفتند راهی فلسطین شوند.
در شعبان ۴۹۱/ ژوئیه ۱۰۹۸، بیماری همهگیری انطاکیه را فراگرفت که آدمار، نخستین بیعتکننده با پاپ و نماینده او در این حمله، نخستین قربانی سرشناس آن بود.
اینبیماریتا پاییز ادامهیافتو در پیآن، سرانصلیبیدر نامهایبهپاپاز او خواستند که شخصاً عازم خاور شود و انطاکیه را
زیارت کند.
در ذیحجه ۴۹۱/ نوامبر ۱۰۹۸، سپاه صدهزار نفریصلیبیانشهر مَعَرَّهالنُّعمان را محاصره کردند و به رغم مقاومت دلیرانه مردم، این شهر در محرّم ۴۹۲/ دسامبر ۱۰۹۸ به دست صلیبیان افتاد و آنها کشتار عظیمی کردند و زنان و کودکان را به بردگی فروختند.
مورخان تعداد کشته شدگان شهر را از بیست هزار تا بیشاز صد هزار نفر ذکر کردهاند.
رموندو سنژیلپساز مدتیاقامتدر معرّهالنعمان، با سپاهیانش در صفر ۴۹۲/ ژانویه ۱۰۹۹، در حالی که شهر در آتشمیسوخت، بهسویقدسحرکتکرد و یکماهبعد، گودفروا و روبر، کنتفلاندر، نیز بهدنبالویحرکتکردند.
بودوئن و بوهموند نیز به امارتهای رها و انطاکیه بازگشتند و معرّهالنعمان را به اسقفِ الباره سپردند.
الباره پیش از این فتح شده و مردم آن یا کشته شده یا به بردگی به فروش رسیده بودند.
امیران محلی و خاندانهای حکومتگر شام، به ویژه بنومُنْقِذ، در شَیزَر و بنوعَمّار در طرابلس، از شکستسلجوقیانابراز خوشحالیمیکردند و هیچکدامدر اندیشهاتحاد با یکدیگر یا مقاومت در مقابل دشمن نبودند.
بیشتر آنان برای حفظ قلمرو خود، در هنگام عبور صلیبیان از سرزمینهایشان با آنها همکاری یا
مصالحه کردند و به پرداخت مالیات تن دادند.
افضلبن بدرجمالی ، پیشاز این، از ضعف
سلجوقیان و درگیریهایشانبا صلیبیاناستفادهکردهو در ۴۸۹ (بهروایتی۴۹۱) بیتالمقدّسرا از تصرفآنها به درآورده بود.
صلیبیان پس از معرّهالنعمان، شهر کَفَرطاب را گرفتند و از نهرالعاصی (اورونتس) گذشتند و پس از به چنگآوردنغنائمبسیار از تاراجدامها و داراییهایروستاییان، با حاکم شهر مصیاف
صلح کردند.
سپس، به دژ مستحکم حصنالاکراد یورش بردند و آنجا را در ربیعالاول ۴۹۲/ ژانویه ۱۰۹۹ تصرف نمودند.
آنان پس از چهار ماه محاصره ناکام شهر مستحکمعَرَقهراهیشهرهایلبنانشدند.
از نهرالکلبکهمرز قلمرو فاطمیانمحسوبمیشد، گذشتند و بهسرعتاز شهرهای
بیروت ،
صیدا ،
صور ،
عکا ،
حیفا ،
قیصریه ،
اَرسوف و
رَملَه عبور کردند و در ۱۴ رجب ۴۹۲/ ۷ ژوئن ۱۰۹۹ کنار بیتالمقدّس اردو زدند.
محاصره بیتالمقدّس بیش از چهل روز به درازا کشید و افتخارالدوله، حاکم فاطمی شهر، شجاعانهاز آن دفاع کرد تا اینکه حدود دهروز پساز محاصره، ششکشتیحاملخواروبار و تجهیزات جنگی به مددشان آمد و سرانجام پس از نزدیک به چهل روز محاصره و مقاومت، صلیبیان دفاع شهر را درهم شکستند و آن را تصرف کردند و بیش از صد هزار مسلمان و یهودی را به طرزی فجیع کشتند و شهر و حتی
مسجدالاقصی را غارت کردند.
سپسگودفروا دو بویونرا بهفرمانرواییشهر برگزیدند.
او ضمن پذیرش حکومت، از قبول لقب پادشاه خودداری کرد و به جای آن لقب «مدافع جانباز آرامگاه مقدس»را برگزید.
بدین ترتیب، سومین امارت صلیبی، با عنوان پادشاهی قدس، در سرزمینهای اسلامی تأسیس گردید.
در شوال ۴۹۲/ اوایل سپتامبر ۱۰۹۹، چند تن از امیران و سران صلیبی که هممعتقد بودند وظایف دینی خود را انجام دادهاند و هم از رفتار گودفروا دو بویون رنجیده بودند، فلسطین را به قصد دیارشان در غرباروپا ترککردند.
اما صلیبیانهمچناناز ضعف دولت فاطمی در دفاع از منطقه شام استفاده کردند و در ۴۹۳ و ۴۹۴ دیگر شهرهای فلسطین از جمله ارسوف، قیصریه، عکا،
بیتلحم ،
الخلیل و
ناصره را به تصرف درآوردند.
در شعبان۴۹۳/ ژوئن۱۱۰۰، نیز یکناوگانونیزیمتشکلاز دویستکشتیبهشهر یافا وارد شد و کار را بر مسلمانان سختتر کرد.
در حالی که صلیبیان شهر بندریعکا را در محاصرهداشتند، گودفروا بر اثر اصابتتیریکشتهشد و چند ماهبعد در محرّم۴۹۴/ نوامبر ۱۱۰۰، بودوئناولجانشینویگردید.
شهر بندری حیفا نیز به کمک ناوگان جنوواییها در ۴۹۴/ ۱۱۰۱ بهدستصلیبیانسقوطکرد.
گروسه، ج۱، ص۲۹۰؛
در اواخر تابستان۴۹۲/۱۰۹۹، خبر فتحبیتالمقدّسبهمردمغرباروپا رسید.
با تشویقکلیسا و سربازانبازگشتهاز جنگ، لشکر جدیدی از مردم لومباردی ایتالیا بهریاستاسقفاعظممیلان، انسلمِ بوئی، در ذیقعده ۴۹۳/ اوت۱۱۰۰ به قصد بیتالمقدّس حرکت کرد. ابناثیر
شمار آنانرا سیصد هزار نوشتهاستو در روایتیدیگر دویستهزار تنگفتهاند، اما بهنظر میرسد بیستهزار نفر درستباشد.
اینسپاهدر جمادیالا´خره۴۹۴، در لشکرگاهی نزدیکنقموذیه (نیکومدیا)، منتظر سپاهدیگریماندند کهخبر عزیمت آنها رسیده بود.
عدهای نیز از فرانسه به فرماندهی استفان کنتِ بلوا راهی شرق شدند.
استفانکهاز نبرد انطاکیهگریختهبود، برایجبرانِ فرار خود در اینحملهشرکتکرد.
گروهیاز ژرمنها نیز به رهبری کونراد، در میانه راه به آنها پیوستند و هر سه دسته، نهایتاً فرماندهی رمون دوسن ژیل را پذیرفتند.
رمون دو سنژیل و استفان و کونراد قصد پیشروی در مسیر حمله نخست صلیبیان را داشتند ولی لومباردیها، که اکثریت سپاه را تشکیل میدادند، بر آن بودند که برای نجات بوهموند از اسارت ملک غازی
بن دانشمند، به نیکسار در مشرقآناطولیروند.
از اینرو به آنقره/ آنکارا که توان دفاع اندکی داشت حمله بردند و پس از تصرف آن، به سوی نیکسار حرکت کردند.
سقوط آنقره سبب اتحاد قلیچ ارسلان و ملک غازی
بن دانشمند و رضوان
بن تُتُش شد.
صلیبیان در رمضان ۴۹۴/ ژوئن۱۱۰۱ به گنگره (چانغری) رسیدند اما نتوانستند آنجا را تصرف کنند و به سختی خود را به قسطمونی رساندند.
در آنجا، به اصرار لومباردیها، به سوی قلعه نیکسار به راه افتادند، اما در نزدیکی شهر مرزیفون، پس از غارت یک روستای مسیحینشین، با سپاهیان ترک سلجوقی درگیر و بیشترشان کشته و زنان و کودکانشان اسیر شدند و تنها تعداد اندکیاز ایشانخود را با کشتی به قسطنطنیه رساندند.
اندکی بعد یک لشکر فرانسوی به فرماندهی ویلیام دوم، کنتِ نور، به آنقره رسید و سپس وارد هرقله شد، اما سپاهیان متحد ملک غازی
بن دانشمند و قلیچ ارسلان، آنها را درهم شکستند.
چندیبعد، لشکر دیگریاز صلیبیان فرانسه، روانه شرق شد و هنگام عبور از خاک آلمان، عدهای از ژرمنها به آنان پیوستند.اما پس از رسیدن به آسیای صغیر، در نزدیکی هرقله با حمله سپاهیان سلجوقی بیشتر آنان کشته شدند و برخی گریختند.
بدینترتیب، سه لشکرکشی صلیبیان اروپایی در ۴۹۴/۱۱۰۱ به شکست انجامید.
سقوط بیتالمقدّس به دست صلیبیان، تأثیر بسیار ناگواری بر روحیه مسلمانان گذاشت.
فاطمیان خشمگین از این رویداد، پنج بار به بیتالمقدّس حمله کردند که نتیجهای نداشت.
نخستین سپاه ده هزار نفره و به روایتی بیستهزار نفره فاطمی، به فرماندهی افضل
بن بدر الجمالی، در رمضان ۴۹۲/ ژوئیه ۱۰۹۲ با صلیبیان در شمال
عسقلان روبهرو شد و شکست خورد.
بار دیگر، افضل سپاه بزرگی به فرماندهی
سعدالدوله طواسی در رجب یا شعبان ۴۹۴ راهی شام کرد.
این سپاه مدتی، به امید رسیدن کمکهای بیشتر، در عسقلان ماند و این مدت، به فرمانروای بیتالمقدّس، فرصت داد تا به گردآوری لشکر بپردازد.
سرانجام در نبردی که در ۱۱ ذیقعده ۴۹۴/ ۷ سپتامبر ۱۱۰۱ در جنوب رمله روی داد، فاطمیان شکست خوردند و سعد الدوله طواسی کشته شد.
افضل برای سومین بار در رجب ۴۹۵/ آوریل۱۱۰۲ پسرش، شرفالمعالی، را با بیست هزار سپاهی به سوی رمله فرستاد.
شرفالمعالیصلیبیانرا شکستداد و شهر را تصرفکرد.
بودوئنبهیافا گریختو پساز یکهفته، بهکمکزائرانمسیحیو سربازانیکهاز غرباروپا بهیافا رسیدهبودند، به سپاه فاطمیان یورشبرد و آنانرا بهعسقلانعقبراند
افضل، برای چهارمین بار، سپاهی چهار هزار نفره به فرماندهی تاجالعجم و یک ناوگان دریایی به سرداری قاضی ابنقادوس راهی شام کرد، اما این حمله نیز، به سبب اختلاف آن دو، موفقیتآمیز نبود.
با وجود اوضاعآشفتهمصر و دسیسههایدربار فاطمیبر ضد افضل، او در ذیحجه۴۹۶، سپاهی به سرکردگی فرزندش، سناءالملک حسین، به عسقلان فرستاد؛ همچنین از ظهیرالدین طغتگینــ کهپساز مرگدقاقحاکم
دمشق شدهبود ــ یاریخواست.
طغتگین۳۰۰، ۱ جنگجو فرستاد و برای نخستینبار، به رغم اختلافات سیاسی و مذهبی، میان فاطمیان و سلجوقیان اتحادی شکل گرفت.
دو سپاه صلیبیان و مسلماناندر ۱۴ ذیحجه ۴۹۸/ ۲۸ اوت ۱۱۰۵ در بین عسقلان و یافا با یکدیگر جنگیدند، کهبهشکستمسلمانانانجامید.
در جمادیالاولی ۴۹۵/ فوریه ۱۱۰۲، رموندو سنژیل طرطوس را تصرف و آن را پایگاه عملیات بعدی خود کرد،
سپس عازم
طرابلس شد و شهر را محاصره کرد اما موفق به تصرف آننشد؛ از اینرو، با فخرالملک، حاکم طرابلس،
صلح کرد و بهطرطوسبازگشت.
رموناز ۴۹۵/۱۱۰۲ تا ۴۹۸/ ۱۱۰۵ سهبار برای گرفتن شهر تلاش کرد اما موفق نشد.
سرانجام در ۴۹۷/ ۱۱۰۴، هنگامی که سومین حملهاش نیز بیثمر ماندهبود، شهر جُبیل را تصرف کرد و به کشتار اهالی آنجا پرداخت.
وی در ۴ جمادیالا´خره ۴۹۸/۲۱ فوریه ۱۱۰۵ درگذشت و یکی از بستگانش به نام ویلیام ژاردن جانشین او شد.
ویلیام به محاصره طرابلس ادامه داد.
سرانجام، پس از حدود شش سال محاصره، در ذیحجه ۵۰۲ مردمِ ناامید از رسیدن نیروهای کمکی، تسلیم شدند.
صلیبیان پس از چیره شدن بر شهر، بخش اعظم آن را ویران کردند و آتش زدند و حتی کتابخانه مشهور بنوعمار نیز در آتش سوخت.
پیش از تصرف طرابلس، بودوئن در شعبان۴۹۷/ مه ۱۱۰۴، برای تسخیر حَرّان و عکا، به آنجا لشکر کشید؛ در حرّان شکست سختی خورد، اما عکا را گرفت.
از سوی دیگر، رضوان
بن تتش شهرهای صَوّران، لَطمین و کفرطاب را از صلیبیانپسگرفت، اما در نبرد با سردار صلیبی، تانکرد، برایتصرفارتاحشکستخورد.
در پیاینپیروزی، صلیبیانبیشتر مناطقشامرا گرفتند و تنها حماه و اثارب در دست رضوان ماند.
صلیبیان در ادامه فتوحات خود، در ۵۰۳/ ۱۱۰۹
بیروت را از زمینو دریا محاصرهکردند و پساز ۷۵ روز، بهرغممقاومتمردم، بر آندستیافتند.
صیدا نیز فقط۴۵ روز مقاومتکرد و در ۲۰ جمادیالاولی۵۰۴/ ۴ دسامبر ۱۱۱۰ بهتصرفبودوئندر آمد.،
اما حملاتمکرر وی، برایگرفتنشهرهایعسقلانو صور، موفقنبود.
در ۵۰۴ یا ۵۰۵/۱۱۱۰ یا ۱۱۱۱، سلطان محمدبن
ملکشاه سلجوقی ، سپاهی به فرماندهی مودودبن زنگی (حاکم موصل) و امیران میافارقین، دیاربکر،
اربیل ، ماردین و
مراغه ، به سوی سنجار فرستاد.
آنان چندین قلعه را باز گرفتند و سپس شهر رها را محاصره کردند، اما با حرکت لشکریان صلیبی به رها، عقب نشستند.
پساز بازگشتصلیبیانبهشام، مودود بار دیگر بهرها حملهکرد ولینتوانستآنجا را فتحکند؛ ازاینرو، به تل باشر رفتو ۴۵ روز اینشهر را محاصرهکرد، اما سرانجام، به دلیل همکاری نکردن دیگر امیران مسلمان، به موصل بازگشت.
در ۵۰۶ طغتگین، از مودود یاری خواست و او با سپاهیانش در اواخر ۵۰۶ به سپاه طغتگین در سَلَمیه، واقع در جنوب شرقی حماه، پیوست.
این سپاه در نیمه اول محرّم۵۰۷ در اُقحُوانه، در حومه طبریه، با صلیبیان به نبرد پرداخت.
در این جنگ، که به پیروزی مسلمانان انجامید، بسیاری از صلیبیان کشته شدند و بودوئن نیز اسیر شد اما شناخته نشد و از اسارت گریخت.
در ۵۰۸/ ۱۱۱۴ به فرمان سلطان محمدبن ملکشاه، آقسنقربرسقی که پس از مرگ مودود به امارتموصلرسیدهبود، با لشکریبزرگبهسویرها رفت.
او پساز تصرفماردین، رها را به محاصره درآورد ولی، به علت کمبود آذوقه، بینتیجه به سُمَیساط بازگشت.
سپسدر ۵۰۹/ ۱۱۱۵ با صلیبیان نبرد کرد و شکست سختی خورد.
او در ۵۱۰/ ۱۱۱۶ درگذشت.
بودوئن در اواخر ۵۱۱/ ۱۱۱۸ به مصر حمله برد، اما به سبب بیماری ناچار به عقب نشینی شد.
او در ذیحجه ۵۱۱/ فوریه ۱۱۱۸ درگذشت و بودوئن دوم به حکومت رسید.
در ۵۱۳/۱۱۱۹، نجمالدین ایلغازی
بن أرتُق (امیر ماردین) و طغتگین و برخی از حاکمان محلی با سپاهی چهلهزار نفره از رود فرات گذشتند و در نزدیکی حلب اردو زدند.
راجر سالرنویی، امیر انطاکیه، نیز با حدود بیستهزار جنگجو بهمصافآمد.
نبردیخونیندرگرفت، صلیبیانشکستخوردند و بیشاز پانزدههزار تناز آنان، از جمله راجر سالرنویی، کشتهشدند.
پس از این نبرد، معروف به «دشت خون»، بودوئن دوم به سپاه ایلغازی، که قلعه زَردَنا را محاصرهکردهبود، یورشبرد.
در بارهفرجاماینجنگنظر مورخانمتفاوتاست؛
ابنمنقذ و
ابنابیالدَّم بر پیروزی مسلمانان تأکید دارند، حال آنکه رانسیمان و گروسه پیروزی را از آن صلیبیان دانستهاند.
در اواخر ۵۱۴/ اوایل۱۱۲۱ بین ایلغازی و بودوئن قرارداد
صلح بسته شد.
این
صلحدوامینداشتو با حملهبرادرزادهایلغازی، بَلَک
بن بهرام به رُها، از میان رفت.
بلک مدت کوتاهی رُها را محاصره کرد و در بازگشت با سپاهیان صلیبی به فرماندهی ژوسلن اول، حاکم رها، جنگید و آنان را شکست داد و ژوسلن را اسیر کرد.
در ۹ صفر ۵۱۷/ ۸ آوریل۱۱۲۳ بودوئنبهحلبیورشبرد و بدرالدوله، حاکماَرتُقیحلب، کهتوانمقاومتنداشت، قلعهاثاربرا بهویواگذار کرد.
بودوئن سپس، برای رهایی ژوسلن، راهی قلعه خرپوت شد، اما در جنگ با بلک شکست خورد و اسیر شد.
بلکقلعهگِرگِر را نیز تصرفکرد.
او در جمادی الاولی ۵۱۷ حلب را از بدرالدوله گرفت و کفرطاب را محاصره کرد، اما چون خبر تصرف قلعه خرپوت توسط ارمنیان و فرار اسیرانصلیبی (ژوسلنو بودوئن) بهاو رسید، بهسرعتبدانجا رفت و قلعه را پس گرفت و عده زیادی را به جرم همدستی با مهاجمان کشت و بودوئن را به حَرّانفرستاد، ژوسلنگریختهبود.
بودوئن پس از شکست در نبرد دشت خون، از متحدان صلیبی خود، برای تصرف صور درخواست ناوگان دریایی کرده بود.
این ناوگان سه سال بعد آماده حرکت شد و چند ماه بعد، در ربیعالا´خر ۵۱۷/۱۱۲۳ بهبندر عکا رسید و در جنگ دریایی با ناوگان فاطمیان، که در بندر عسقلان در حال گردش بود، آنان را شکست داد.
در ربیعالاول ۵۱۸/۱۱۲۴ صلیبیان با پشتیبانی ونیزیها شهر صور را محاصره کردند و شهر پس از حدود چهار ماه مقاومت، تسلیم شد.
به وساطت طغتگین، صلیبیان به مردماماندادند.
در رجب همان سال، با میانجیگری ابوالعساکر، امیر شَیزَر، بودوئن آزاد شد و به انطاکیه رفت
بودوئندر اواخر ۵۱۹/ ۱۱۲۵، برایتصرفدمشق، بهسویآنجا رفتاما در مصاف با سپاهطغتگینشکستخورد و عقبنشینیکرد.
پس از مرگ طغتگین در صفر ۵۲۲/ فوریه ۱۱۲۸، پسرش تاجالملوک بهحکومتدمشقرسید.
در آغاز حکومتاو، اسماعیلیاندمشقبا صلیبیان متحد شدند تا آنانرا برایگرفتنشهر یاریرسانند و در ازایآنصور از آناسماعیلیانباشد.
اینتوطئهافشا شد و در ۱۵ ماهرمضان۵۲۳/ اولسپتامبر ۱۱۲۹ اسماعیلیان
قتل عامشدند.
صلیبیانِ دیگر مناطقِ شام، خشمگیناز اینرویداد، بهدمشقحملهبردند اما شکستخوردند و بهشهرهایخود بازگشتند.
در ۵۲۴/۱۱۳۰ عمادالدین زنگی، امیر موصل، برای استحکام موقعیت حلب، پس از نبردی دشوار، قلعه اثارب را گرفت و ویران کرد.
از این پس تا ۵۲۸/ ۱۱۳۴ در نبردهایی که میان مسلمانان و صلیبیان روی داد، مسلمانان پیروز بودند.
مرگ بودوئن و ژوسلن اول نیز در همین
فاصله
روی داد.
در ذیقعده ۵۲۸ /اوت ۱۱۳۴، صلیبیان به قصد تصرف دمشق در حوران گرد آمدند، اما حمله شمس الملوک بوری (پسر تاجالملوک و حاکمدمشق) بهعکا و ناصرهو طبریه، آنانرا واداشتتا به شهرهای خود بازگردند.
آنها در ۵۳۲/۱۱۳۸ به شَیزر و مناطقیاز حلب نیز حمله کردند و به پیروزیهایی دست یافتند، اما سرانجام ناکام به سرزمینهایخویشبازگشتند.
در ۵۳۹/۱۱۴۴، عمادالدین زنگی در غیاب ژوسلن دوم، امیر رها که در تلباشر بود، به این شهر حمله کرد و پس از ۲۸ روز محاصره، این شهر را که نخستین امارت صلیبی در آن برپا شده بود تصرف کرد، او مانع تخریب شهر شد و دستور داد اسیران را آزاد کنند و غنایم را پس دهند.
پس از فتح رها، سَروج و دیگر مناطق تحت اشغال صلیبیان در شرق رود فرات را تصرف کرد و دژ البیره را نیز محاصره کرد اما، به سبب آشفتگی اوضاع
موصل ، ناچار بازگشت.
در ۵۴۱/۱۱۴۶، نیز قلعه جعبر را محاصرهکرد اما در ربیعالا´خر همان سال کشته شد و پسرش، نورالدینمحمود، جانشین او گردید.
پساز کشته شدن عمادالدین زنگی، ژوسلندومبههمراهسپاهبودوئندر جمادیالا´خره۵۴۱/ نوامبر ۱۱۴۶ با حمایتمسیحیانرُها، آنجا را پسگرفتند.
اما نورالدینمحمود بهسرعتخود را به این شهر رساند و آن را محاصره کرد.
ژوسلن دوم و برخی از سوارانش گریختند و جنگ به کشته شدن شمار بسیاری از مسیحیان و پیروزی نورالدین انجامید
شکستهای پی در پی صلیبیان و به ویژه سقوط رها، خشم مسیحیان اروپا را برانگیخت و یکی از عوامل مهم دومین حمله صلیبی شد.
در ۵۴۰/ ۱۱۴۵ هوگ، اسقف جبله، به نمایندگی از سران صلیبی شرق، به قصد دریافت کمک به حضور پاپ ائوگنیوس سوم در ویتربو رسید.
پاپ نیز از فرمانروایان اروپا و مردم خواست به یاری مسیحیان شرق بروند.
لوئی هفتم، پادشاه فرانسه، در رجب۵۴۰/ دسامبر ۱۱۴۵ دعوت پاپ را پذیرفت و برای آماده کردن اشراف و حاکمان شهرهای فرانسه، همگان را گرد آورد و با سخنرانی سنبرنار، اسقف اعظم کلروو، بسیاریاز شاهزادگانو مردم برای رفتن به جنگ آماده شدند.
سنبرنار سپس به آلمان رفت و کونراد سوم، امپراتور آن کشور، را به شرکت در دومین حمله صلیبی متقاعد ساخت.
پادشاه فرانسه و پاپ تمایلی به شرکت کونراد در این حمله نداشتند، چون میخواستند این جنگ فرانسوی صرف باشد.
کونراد در ذیحجه۵۴۱/ مه۱۱۴۶، با سپاهی انبوه، به سوی شرق حرکت کرد و حدود پنج ماه بعد به نیقیه رسید.
سپاه فرانسویان، به فرماندهی لوئی هفتم، نیز در همین زمان وارد قسطنطنیه شد.
در ۵۴۲/ ۱۱۴۷، سپاه کونراد به سوی متصرفات مسلمانان به راه افتاد، اما ده روز بعد، در کنار دُرولیه، با حمله لشکریان سلجوقی رو به رو شد و در نبردی هولناک بیشتر سربازان آلمانی کشته شدند و کونراد با تعداد اندکی به نیقیه گریخت.
لوئی هفتم اندکی بعد به نیقیه رسید و از شکست کونراد آگاه شد.
دو امپراتور بر آنشدند از طریق ساحل به سمت جنوب بروند.
با بیماری کونراد و بازگشت او به قسطنطنیه، لوئی هفتم فرماندهی سپاه را به عهده گرفت و به راه خود ادامه داد.
در طول مسیر نبردهای پراکندهای میان صلیبیان و ترکان سلجوقی روی داد که گاه به شکست یا پیروزی یکی از طرفین میانجامید.
سرانجام لوئی هفتم، که تاب مقاومت در برابر حملات سپاهیان سلجوقی را نداشت، در انطاکیه به کشتی نشست و به
فلسطین رفت.
در ۵۴۳/۱۱۴۸، پادشاهان فرانسه و آلمان و بیتالمقدّس و نیز برخیاز سرانصلیبیشرق، در عکا گرد آمدند و تصمیم گرفتند به دمشق حمله کنند.
سپاه متحد صلیبی، یک ماه بعد دمشق را محاصره کرد.
معینالدین اُنَر، از سران مملوک، پس از چند درگیری با صلیبیان، از امیران اطراف دمشق و نورالدین زنگی یاری خواست.
با رسیدن نیروهای کمکی زنگیانو بروز اختلاف میان سران سپاه صلیبی، صلیبیان عقبنشینی کردند و به این ترتیب دومین حمله ایشان ناکام ماند.
سلطان مسعود سلجوقی، با استفاده از اوضاع آشفته صلیبیان، در ۵۴۳/ ۱۱۴۸ به مرعش حمله برد و از سوی دیگر نورالدین زنگی را نیز روانه انطاکیه کرد تا صلیبیان نتوانند به مرعش کمک کنند.
نورالدین قلعههایی در شمال شرق انطاکیه را گرفت اما گرفتار حمله ناگهانی رمون دو پواتیه (فرمانروای انطاکیه) و علی
بن وفا (از سران کُرد اسماعیلی) شد و شکست خورد.
اندکی بعد، بار دیگر به انطاکیه تاخت و سپاه رمون را درهم شکست.
نورالدین در ۲۰ ربیعالاول ۵۴۴/ ۲۸ ژوئیه ۱۱۴۹ برای تصرف قلعه اِنب حرکت کرد و در نبردی که در جلگه میان اِنب و مرداب غاب روی داد، فرمانروای انطاکیه و حاکم مرعش و بسیاری از شهسواران مشهور کشته شدند
وی سپس به سوی انطاکیه رفت و شهر را محاصره کرد که سرانجام به
صلح با صلیبیانختم شد.
در زمستان ۵۴۵/۱۱۵۰، در پایان قرارداد آتشبس با صلیبیان، نورالدین به تلباشر حملهای ناموفق کرد.
وی، سپسدرصدد دستگیریژوسلندومبرآمد.
ژوسلناسیر و بهدستور نورالدینزنگی، کور شد.
او نُهسالدر زندان
حلب ماند و در ۵۵۴/۱۱۴۹ درگذشت.
پساز اسارت ژوسلن، نورالدین دژها و شهرهای تحت تصرف وی، چون تلباشر و مرعش، را تصرف کرد.
در ۵۴۸،
عسقلان پساز سالها، به دست بودوئن سوم به تصرف صلیبیان درآمد.
در ۱۰صفر ۵۴۹/ ۲۶ آوریل۱۱۵۴، نورالدین دمشق را ازمجیرالدین
ابقبن محمد گرفت.
اندکیبعد، در ۵۵۱/ ۱۱۵۶، بهحارِمیورشبرد و با تصرفبخشیاز شهر، با صلیبیان
صلح کرد
او در ۵۵۸/ ۱۱۶۳، به متصرفات صلیبیان در اطراف
دمشق حمله برد، اما صلیبیان او را بیپاسخ نگذاشتند و در نتیجهبسیاریاز سپاهیانشکشتهشدند.
بودوئن سوم در ۲۱ صفر ۵۵۷/ ۸ فوریه ۱۱۶۲ درگذشت و برادرش، آمالریک، به پادشاهی
بیتالمقدّس رسید.
آمالریک که در اندیشه تصرف مصر بود، به بهانه نرسیدن
جزیه سالانه ــ که صلیبیان از ۵۵۵/ ۱۱۶۰ بر دولت رو به اضمحلال فاطمی تحمیل کرده بودند ــ در ۵۵۸/ ۱۱۶۳ به این کشور لشکر کشید و شهر
بلبیس را محاصره کرد، اما به سبب طغیان
رود نیل ، ناچار به بیتالمقدّس بازگشت.
نورالدین زنگی نیز، که از دیرباز قصد تصرف مصر را داشت، با درخواست کمک ابوشجاع مجیرالدین
شاور (آخرین وزیر فاطمیان) لشکری به فرماندهی شیرکوه
بن شاذی به
مصر فرستاد.
شیرکوه در اواخر ۵۵۹/۱۱۶۴، راهی مصر شد و پس از نبردی کوتاه آنجا را تصرف کرد و منصب وزارت را به شاور بازگرداند
اندکی بعد شاور از شیرکوه خواست از مصر خارجشود.
شیرکوه نپذیرفت، از این رو شاور از آمالریک یاریخواست.
آمالریک نیز، برایجلوگیریاز اتحاد فاطمیانو زنگیان، در ماه
رمضان ۵۵۹ عازممصر شد و در کنار رود نیلبهلشکریانشاور پیوست.
آنها شیرکوهرا در بلبیسمحاصرهکردند
نورالدین زنگی، برای کاستن فشار بر سپاهیانش در بلبیس، در همان زمان به حارم حمله برد و آنجا را گرفت و چند تن از امیران صلیبی را اسیر کرد.
او همچنین بانیاس را به تصرف درآورد.
پیروزی نورالدین زنگی در شمال شام سبب شد آمالریک برای حفظ سرزمینش با شیرکوه
صلح نماید؛ ازاینرو، مقرر شد سپاهیان دو طرف همزمان در
ذیحجه ۵۵۹/ اکتبر ۱۱۶۴ از مصر خارجشوند.
در ۵۶۲، عاضدلدیناللّه (آخرین خلیفه فاطمی) از نورالدین زنگی یاری خواست؛ این بار، برادر زاده شیرکوه،
صلاحالدین ایوبی، نیز با او راهی مصر شد.
شاور بار دیگر از آمالریک یاری خواست. او نیز با شتاب به سوی مصر رفت.
در جنگی که در جمادیالاولی ۵۶۲/ فوریه ۱۱۶۷ روی داد، شیرکوه پیروز شد و بیشتر سپاه صلیبی کشته و عدهای نیز اسیر شدند.
شیر کوه سپس وارد اسکندریه شد و بخشی از لشکریانش را به فرماندهی
صلاحالدین ایوبی آنجا گذاشت و خود با دیگر سپاهیانش راهی صعید مصر شد، اما بار دیگر شاور به همراه صلیبیان، اسکندریهرا محاصرهکردند.
صلاحالدینشیرکوهرا بهیاریطلبید.
شیرکوهبهاسکندریهبازگشتو به آمالریک پیشنهاد کرد هر دو سپاهاز مصر خارجشوند.
بهاینترتیب، دو سپاهدر
ذیقعده ۵۶۲/
اوت ۱۱۶۷ از مصر خارجشدند.
به رغم قرارداد
صلح بین آمالریک و شیرکوه، شاور که عملاً فرمانروای مصر شده بود، گروهی از شوالیههای مشهور صلیبی را به منظور محافظت از خود در مصر نگاه داشت و سالانه صد هزار دینار نیز به آنان پرداخت.
در ۵۶۳/ ۱۱۶۸، امپراتور رومشرقی با آمالریک (پادشاه بیتالمقدّس) برای تصرف مصر، پیمانبست.
بنا به این پیمان، انطاکیه به رومشرقی واگذار میشد و سهمی از غنایم مصر نیز به بیزانسیها میرسید.
این پیمان که در
قسطنطنیه به امضا رسید، عملی نشد زیرا امپراتور در
بالکان درگیر بود و صلیبیان نیز برای اشغال مصر شتابداشتند؛ از اینرو، در
محرّم ۵۶۴/ اکتبر ۱۱۶۸ آمالریک، با بهرهجستن از ناتوانی حکومت
فاطمیان و همچنینرسیدنسوارانتازهنفسصلیبی، روانه
قاهره شد.
آنها ابتدا بلبیسرا گرفتند و غارتو کشتار کردند، سپس به قاهره حمله بردند و آنرا محاصره کردند.
غارت و کشتار مردمدر بلبیسسببمقاومتمردمدر قاهرهشد.
پیشاز رسیدنصلیبیان، بهدستور شاور، فسطاط را آتش زدند.
با طول کشیدن مدت محاصره، شاور به آمالریک پیشنهاد
صلحکرد و با شرایطیپذیرفتهشد.
از سوی دیگر
عاضدلدیناللّه ، پنهانی، از نورالدین زنگی برای سرکوب صلیبیان و نجات قاهره یاریخواست؛ ازاینرو، شیرکوه به همراه
صلاحالدین ایوبی برای سومین بار راهی مصر شد.
صلیبیان، که از نزدیک شدن سپاه نورالدین آگاه شدند، محاصره قاهره را رها کردند و در اول
ربیعالاخر ۵۶۴/ ژانویه۱۱۶۹ به
شام بازگشتند.
شیرکوه وارد قاهره شد.
وی اندکی بعد، به دستور خلیفه، شاور را کشت و خود وزیر شد.
در پی ناکامی صلیبیان در مصر، آمالریک و درباریانش دریافتند که بقای آنان در شرق تنها در گرو فتح مصر است؛ ازاینرو، آمالریک در ۵۶۴/۱۱۶۹ هیئتی نزد پاپ الکساندر سوم، لوئی هفتم، فردریک بارباروس (امپراتور آلمان)، هنری دوم (پادشاه انگلستان) و ویلیام دوم (پادشاه سیسیل) فرستاد و از آنان یاری خواست این تلاشها بینتیجه ماند.
آمالریک منتظر کمک شاهان اروپا نماند و از دامادش، مانوئل کومننوس (امپراتور بیزانس)، خواست تا پیمان سال پیش را تجدید کنند.
مانوئل پذیرفت و ناوگان دریایی خود را برای فتح مصر فرستاد.
سپاه صلیبی در محرّم۵۶۵/
سپتامبر ۱۱۶۹ از شهر عسقلان حرکت کرد تا به کمک ناوگان دریایی بیزانس به مصر حمله کند.
آنان دمیاطرا محاصره کردند، اما مقاومت مردم و رسیدن نیروی کمکی از شام و اختلافنظر میان سرانصلیبی، سبب شکست صلیبیان شد.
عاضدلدیناللّه در ۱۰ محرّم ۵۶۷ درگذشت و
صلاحالدین ایوبی ، که پس از مرگ شیرکوه جانشین او شده بود، خطبه را به نام المستضی بامراللّه خواند و بدین ترتیب مصر به قلمرو خلافت
عباسیان پیوست.
صلاحالدین ایوبی پس از سرکوب مخالفانش در مصر و
مرگ نورالدین زنگی در ۵۶۹ و شکست ویلیام دوم در نبرد اسکندریه، قدرت و نفوذ بیشتری یافت.
او، به درخواست امرای
دمشق ، در ربیعالاول۵۷۰/ سپتامبر ۱۱۷۴ به دمشق رفت و سپس
حمص و
حماه را تصرف و
حلب را نیز محاصره کرد، اما با حمله رمون سوم، امیر طرابلس، به مناطق زیر نفوذ
صلاحالدین، از جمله حمص، ناگزیر از محاصره حلب دست کشید.
در همان اوان، آمالریک نیز درگذشت (ذیحجه۵۶۹/ ۱۱ ژوئیه۱۱۷۴) از این پس تا ۵۷۴/ ۱۱۷۸ نبردهایی بین
صلاحالدین ایوبی و صلیبیان روی داد که بیشتر به پیروزی
صلاحالدین انجامید. (در نبرد تلّ جزر
صلاحالدین شکست خورد) سرانجام، بودوئن چهارم (فرزند و جانشین آمالریک) و رمون سوم، هریک به
صلاحالدین پیشنهاد
صلح دادند.
به موجب پیمانیکهدر ۵۷۵/ ۱۱۸۰ میاننمایندگان
صلاحالدینو بودوئنو سپسرمونمنعقد شد، مدت دو سال
صلح برقرار شد.
با حمله نافرجام رنو دوشاتیون حاکم منطقه ماوراء اردن به کاروان حاجیانِ خانه
خدا و قصد او برای حمله به مدینه و تن ندادن حکومت اورشلیم به پرداخت غرامت، این پیمانعملاً لغو شد.
از محرّم۵۷۸ تا ۵۸۳/ ۱۱۸۲ـ ۱۱۸۷ میان
ایوبیان و صلیبیان به صورت متناوب جنگ بود.
صلیبیان، حتی به غارت و کشتار مسلمانان در سواحل
حجاز دست یازیدند.
سرانجام در ۱۷ ربیعالا´خر ۵۸۳/ ژوئن۱۱۸۷،
صلاح الدین ایوبی با سپاهی دوازدههزار نفر حرکت کرد؛ نخست طبریه را گرفت و وقتی شنید صلیبیان به سویش میآیند لشکریانش را به روستای حِطین منتقل کرد.
در ۲۴ ربیعالا´خر ۵۸۳/ ۳ ژوئیه۱۱۸۷، جنگ مشهور حطین درگرفت و به پیروزی
صلاحالدین ایوبی انجامید.
در این جنگ، پادشاه بیتالمقدّس و تعدادی از امیران و حاکمان صلیبی، از جمله رنو دوشاتیون، به اسارت در آمدند.
رنو دوشاتیون، به سبب حمله به زائران بیتاللّه الحرام گردن زده شد و بقیه در قلعه دمشق محبوس شدند.
پساز نبرد حطین،
صلاحالدین بسیاری ازشهرها را از صلیبیان بازپسگرفت.
و در رجبهمانسالبهسویبیتالمقدّسرفتو آنجا را محاصرهکرد.
آنها پساز دوازدهروز، با گرفتن امان نامه تسلیم شدند.
در ۵۸۴/۱۱۸۸،
صلاحالدین بسیاری از بخشهای شام را گرفت و با حاکم انطاکیه نیز
صلح کرد.
پس از استقرار
صلاحالدین، صلیبیان صور کونراد مونفرا را، که به این شهر پناهنده شده بود، به ریاست برگزیدند.
او که میدانست بقای صلیبیان در شام و شرق در گرو حمله به متصرفات مسلمانان است، در اواسط ۵۸۳/ ۱۱۸۷ یوشیا، اسقف شهر صور، را به همراه تصاویری موهن از حضرت
مسیح علیهالسلام نزد پاپ گرگوریوسهشتم و پادشاهاناروپا فرستاد و از آنانیاریخواست.
با درگذشت گرگوریوس، جانشین او، کلمنس سوم، امپراتور آلمان فردریک بارباروس، امپراتور فرانسه فیلیپ و پادشاه
انگلستان هنری دوم را به شرکت در این حمله برانگیخت.
پس از مرگ هنری دوم در رجب۵۸۴ و جانشینی ریچارد اول معروف به ریچارد (در منابععربی، انکتار) شیردل، جنگهای انگلستان با
فرانسه پایان یافت و قرار شد پادشاهان دو کشور در تابستان ۵۸۶/۱۱۹۰ راهی سیسیل شوند و به سوی مشرق
زمین بروند.
بارباروسنیز در ربیعالا´خر ۵۸۵/ مه ۱۱۸۹با سپاهی عظیم به سوی قسطنطنیه حرکت کرد.
نگرانی امپراتور روم شرقی، اسحاق دوم ملقب به آنگلوس، از این لشکرکشی سبب شد تا با
صلاحالدین پیمانی برای مقابله با سپاه آلمان منعقد کند.
براساس این پیمان، که خشم اروپای غربی را بر ضد امپراتور برانگیخت، مقرر شد وی مانع عبور سپاهیان
آلمان شود و در مقابل ،
صلاحالدین نیز تعهد کرد
اماکن مقدّس صلیبیان را زیر نظر ارتدوکسها قرار دهد.
از سوی دیگر، قلیچ ارسلان دوم بر آن شد با بارباروس پیمانی بر ضد
صلاحالدین و امپراتور ببندد، که براساس آن امنیت سپاه آلمان را در درون قلمروش تأمین کند اما پسرش، قطبالدین ملکشاه دوم، مخالفت کرد و به جنگ آلمانها رفت و شکست خورد و سپاه آلمان وارد قونیه شد.
آنگاه بارباروس با قلیچ ارسلان موافقت نامهای امضا کرد و از قلمرو سلجوقیان
روم به سوی شام حرکت کرد.
در اینهنگام، امپراتور آلمان درگذشت و فرماندهی سپاه به پسرش واگذار شد، اما با شیوع بیماریهای گوناگون و ضعف فرمانده در اداره امور، بسیاری از سپاهیان مردند یا به آلمان بازگشتند و تنها بخشی از آن سپاه عظیم باقی ماند.
همزمان با نزدیک شدن سپاه آلمان به
شام ، در رجب ۵۸۵/ اوت۱۱۸۹، صلیبیان از صور به سوی عکا حرکتکردند.
صلاحالدین بر آنبود در بینراهبا آنانبجنگد ولیبا مخالفتبرخیاز فرماندهانش، ناگزیر تا عکا آنانرا تعقیبکرد و یکروز پساز ورود ایشانبهعکا رسید و شهر را محاصرهکرد و پس از یک ماه نبردهای پراکنده، جنگ سختی میان صلیبیان و مسلمانان درگرفت که در آن سپاه
صلاحالدین پیروز شد و بسیاریاز صلیبیان کشته شدند.
از طرفدیگر، هنگامی که سپاه آلمان به سوی عکا میآمد مسلمانان چند بار به آنان حمله کرده بودند.
در اول ماه رمضان ۵۸۵/ ۱۳ اکتبر ۱۱۸۹
صلاحالدین ایوبی خبر رسیدن سپاه
آلمان را دریافت کرد و بهاءالدین شداد، قاضی و مورخ خود، را نزد خلیفه عباسی و دیگر امیران سرزمینهای اسلامی فرستاد و آنان را به جهاد با صلیبیان دعوت کرد، که ایشان نیز آن را پذیرفتند.
فیلیپ و ریچاردِ شیردل، پس از عزیمت، در مسینا بر سر تقسیم سرزمینهای متصرفی به توافق رسیدند و آنگاه مسینا را به قصد شام ترک کردند.
فیلیپ و سپاهیانش به عکا رفتند و ریچارد، به توصیه صلیبیان مشرق زمین، نخست جزیره قبرس را تصرف کرد و سپس به عکا رفت.
با ورود ریچارد به عکا محاصره مسلمانان داخل قلعه عکا شدیدتر شد تا اینکه سرانجام
سیفالدین هَکّاری ، معروف به مَشطوب، فرمانده دژ عکا، در مقابل شرایطی پیشنهاد تسلیم شدن را پذیرفت و قلعه دژ عکا را، پساز حدود دو سال مقاومت، به صلیبیان تسلیم کرد.
صلیبیان پس از تصرف عکا به
عهد خود وفا نکردند و چندی بعد با وجود امان نامهای که داده بودند، هزاران تن از مسلمانان شهر را کشتند
ابنعبری علت این کشتار را اختلاف میان مسلمانان و صلیبیان بر سر نحوه مبادله اسرا و اموال دانسته است.
اما مورخان مسلمان بر آناند که نیرنگ صلیبیان، موجب بروز اختلاف شد.
صلیبیان از طریق جاده ساحلی و با کشتیهای جنگی به شهر یافا و سپس به قیصریه رفتند.مسلمانان در طول این مسیر آنان را تعقیب کردند و بسیاری از آنان را به قتل رساندند.
پس از فتح قیصریه ، صلیبیان به ارسوف رفتند و در شعبان۵۸۷/ سپتامبر ۱۱۹۱ این شهر را نیز فتح کردند.
شکستهای متوالی،
صلاحالدین را به اجرای ترفند تخریب شهرها واداشت تا صلیبیان به آنها چشم طمعی نداشتهباشند، چنانکهپساز نبرد ارسوفدستور داد عسقلانو رَمْلَهرا ویرانکنند و آنگاهبهقدسرفتو از استحکاماتآنبازدید کرد و بهاردوگاهشدر رملهبازگشت
در ۸ شوال۵۸۷/ ۲۹ اکتبر ۱۱۹۱، ریچارد به قصد فتح قدساز یافا حرکتکرد و پساز نبرد با پیشقراولان سپاه
صلاحالدین در پازور، راهی رمله شد و در آنجا اردو زد.،
اما وقتی دریافت که
صلاحالدین استحکامات
قدس را تقویت کرده و نیروهای کمکی نیز به قدس آمده است مطمئنشد کهنمیتواند این شهر را، مادامی که
صلاحالدین زنده است، فتح کند و به یافا بازگشت.
ازاینرو ریچارد، و نیز کونراد حاکم صور، جداگانه فرستادگانی نزد
صلاحالدین گسیل داشتند و تقاضای
صلح کردند، اما
صلاح الدین نپذیرفت.
اندکی بعد، کونراد در ۱۳ ربیعالا´خر ۵۸۸/ ۲۸ آوریل۱۱۹۲، به تحریک ریچارد شیردل، به دست دو تناز باطنیان اسماعیلی کشته شد.
و در همان زمان اوضاع سیاسی انگلستان رو به وخامت نهاد.
و سرانجام، در ۲۱
شعبان ۵۸۸/ اول سپتامبر ۱۱۹۲ میان صلیبیان و مسلمانان قرارداد
صلحی برای سه سال و سه ماه منعقد گردید و بدینترتیب سومین جنگ صلیبی به پایان رسید.
پساز امضای پیمان
صلح ، سران صلیبی به
زیارت قدس رفتند و به اروپا بازگشتند و فقط کنت هنری (خواهرزادهریچارد و جانشینکونراد) بهعنوانپادشاهبیتالمقدّسماند.
صلاحالدیننیز ماهرمضانرا در قدسگذراند، آنگاهبهدمشقرفتو پساز چهار ماهاقامتدر آنجا، بیمار شد و در ۲۷
صفر ۵۸۹/ ۳ مارس۱۱۹۳ درگذشت
در ۵۹۳/۱۱۹۷ هنری درگذشت و فرمانروایی عکا به پادشاه
قبرس واگذار شد.
مسلمانان، با استفاده از بحرانهای داخلی صلیبیان و نیز با توجه به اتمام مدت
صلح، یافا را تصرف کردند.
صلیبیان نیز یک ماه بعد، به تلافی، بیروت را، بدون جنگ در اختیار گرفتند.
آنگاهدر نیمه
محرّم ۵۹۴/ اواخر نوامبر ۱۱۹۷ از صور راهی قلعه تبنین شدند و آنجا را محاصره کردند ولی مقاومت مدافعان و رسیدن نیروهای کمکی مصری و نیز وصول خبر درگذشت هنری ششم، امپراتور آلمان که به بازگشت آلمانها انجامید، مانع تصرف قلعه شد.
در شعبان۵۹۴/ ژوئیه ۱۱۹۸ پادشاه عکا با ملک عادل ایوبی، بر اساس شرایط
صلح صلاحالدین با ریچارد شیردل، قرارداد
صلحی برای پنج سال و هشت ماه منعقد کرد.
پاپ اینوکنتیوس سوم به قصد پسگرفتن قدس و تقویت سلطه و نفوذ خود، تصمی گرفت چهارمین حمله صلیبی را به راه اندازد.
بدین منظور کشیش فولک دونویی را مأمور تبلیغِ چنین حملهای کرد و او توانست موافقت تعدادی از امیران اروپا را جلب کند.
این امرا تصمیم گرفتند که در ونیز گرد همآیند و از آنجا راهی مشرق زمین شوند؛ ازاینرو، با حاکم ونیز، دوک انریکو داندلو توافق کردند که وی در ازای دریافت۰۰۰، ۸۵ سکه نقره و نیز نیمی از سرزمینهای فتح شده، پنجاهکشتیدر اختیارشانبگذارد.
پساز امضایاینتوافقنامهدر رمضان ۵۹۷/ ژوئن۱۲۰۱، از تمامصلیبیانخواستهشد در ونیز گرد آیند تا از آنجا راهیمصر و سپسشامگردند.
ونیزیها کهبا دولت و بازرگانان مصر قراردادهای تجاری داشتند، از شرکت در این حمله خودداری کردند.
صلیبیان نتوانستند مبلغ مورد توافق را به ونیز بپردازند، ازاینرو به پیشنهاد حاکمونیز، شهر زارا در ولایت دالماسی را که مجارها در ۵۸۲/ ۱۱۸۶ از چنگ ونیزیها خارج کرده بودند، به رغم مخالفت شدید پاپ، در
ربیعالاول ۵۹۹/ نوامبر ۱۲۰۲، برای حاکم تصرف کردند.
پاپ تصمیم گرفت تمام شرکت کنندگان در این حمله را تکفیر کند اما وقتی پیبرد صلیبیان اروپای غربی تحت فشار ونیزیها دست به این کار زدهاند به تکفیر ونیزیها بسنده کرد.
صلیبیان تا رسیدن بهار چند ماه در این شهر ماندند.
این اقامت با تحولات تعیین کنندهای همراه بود و مسیر حمله صلیبی را تغییر داد.
قضیه آنبود که در ۵۹۱/ ۱۱۹۵اسحاق دوم با دسیسه برادرش از امپراتوری روم شرقی خلع شد و پسر خردسالش، آلکسیوس، نیز زندانی گردید.
در ۵۹۷/۱۲۰۱ آلکسیوس از زندان گریخت و نزد پادشاه آلمان، که همسر خواهرش بود، رفت و از وی برای بازپسگیری تاج و تختش کمک خواست
در اواسط ۵۹۹/ اوایل ۱۲۰۳، فرستاده امپراتور آلمان نزد فرمانده صلیبیان مقیم شهر زارا رفت و پیشنهاد کرد چنانچه صلیبیان در بازپسگیری تاج و تخت لکسیوس کمک کنند، او علاوه بر تأمین تمام هزینههای این حمله و اعزام دههزار سپاهی برای مشارکت در حمله به شرق، کلیسای امپراتوری رومشرقی را نیز تابع کلیسای کاتولیک رم خواهد کرد.
این پیشنهاد، صلیبیان را به دو دسته موافق و مخالف تقسیم کرد، اما سرانجام، با غلبه نظر اکثریت، قرار شد آنها نخست به قسطنطنیه بروند و پس از بازگرداندن آلکسیوس به اریکه قدرت، راهی شام شوند.
با رسیدن صلیبیان به پشت دروازههای قسطنطنیه، در
ذیقعده ۵۹۹/ ژوئیه ۱۲۰۳، آلکسیوس سوم گریخت و اسحاق دوم و آلکسیوس چهارم، مشترکاً، به پادشاهی رسیدند.
اشراف قسطنطنیه که ابتدا آلکسیوس چهارم را یاری کرده بودند، پس از مطّلعشدن از وعدههای وی به صلیبیان، سر به مخالفت و شورش برداشتند و این مخالفت، با حمایت مقامات کلیسا که به هیچ وجه حاضر به تمکین در برابر کلیسای کاتولیک رم نبودند، همراهشد.
صلیبیان، وقتیپیبردند که آلکسیوس قادر به انجام دادن تعهداتش نیست، تصمیم به خلع او گرفتند.
به روایتی، شورشیان
قسطنطنیه شاه جوان و پدرش را به قتل رساندند، اما به روایتی دیگر صلیبیان شاه و پدر نابینایش را زندانی کرده و سپس کشتند.
حمله اصلی به قسطنطنیه، در ۳ شعبان۶۰۰/ ۶ آوریل۱۲۰۴ صورت گرفت.
صلیبیان، پس از نبردی سخت شهر را تصرف کردند و در ۱۶ مه/ ۱۴ ماه رمضان بودوئن، کنتِ فلاندر، را به عنوان نخستین امپراتور امپراتوری لاتینی قسطنطنیه برگزیدند.
بدین ترتیب، حمله چهارم صلیبی با تصرف قسطنطنیه و تشکیل امپراتوری لاتینی قسطنطنیه پایان یافت.
اما حاکم مسیحی
عکا و
قبرس ، که از ماجرا بیخبر و در انتظار صلیبیان بود، اقدام به اجرای یک رزمایش دریایی در سواحل مصر و رود نیل کرد.
و چون از سرنوشت حمله چهارم صلیبی آگاه و از آمدن صلیبیان به شرق ناامید شد، بیدرنگ در پی تمدید
صلح با ملک عادل ایوبی برآمد. (محرّم۶۰۱/ سپتامبر ۱۲۰۴)
در ربیع الاول۶۰۷، به پیشنهاد ملک عادل قرارداد مذکور برای شش سال دیگر، تمدید شد.
حمله صلیبی کودکان (۶۰۹/ ۱۲۱۲) این حمله در اصل نظامی نبود و هیچ یک از کودکان شرکتکننده در آننیز به قدس نرسیدند، اما چون این حمله همان اهداف جنگهای صلیبی را داشت، آن را جزو جنگهای صلیبی برشمردهاند.
نخستین بار، یک کودک دوازده ساله فرانسوی به نام استفن مدعی شد که خواب دیده است
حضرت مسیح علیهالسلام از او خواسته دست به حمله بزند.
استفن حدود سی هزار کودک را دور خود جمعکرد و در اواخر محرّم۶۰۹/ اواخر ژوئن۱۲۱۲ به سوی جنوب حرکت کردند.
او ادعا کرده بود که دریا شکافته خواهد شد و چون این اتفاق رخ نداد بسیاری از اطرافش پراکنده شدند و فقط وفادارانش ماندند.
سرنوشت این وفاداران چندان روشن نیست ولی گفته شده است که چند تاجر ونیزی آنها را به شام یا تونس و مصر بردند و همه را به بردگی فروختند
گروه دوم کودکان صلیبی، حدود بیست، و به روایتی سیهزار، آلمانی بودند که به سرپرستی نوجوانی به نام نیکولاوس اهل کولونی عازم شرق شدند.
بیشتر افراد این گروه نیز پس از تحمل سختیهای بسیار بازگشتند و از باقی ماندگان نیز برخی در جنووا اقامت گزیدند و از گروه دیگر، که به قصد
زیارت سرزمین موعود سوار کشتی شدند، خبری در دست نیست.
پاپ اینوکنتیوس سوم در ۶۱۰/۱۲۱۳، به قصد جبران حمله پیشین، خواستار نبردی دیگر شد و اقدامات وسیعی برای تدارک این حمله در ممالک اروپایی انجام گرفت. با درگذشت پاپ در مه ۱۲۱۶/ ربیعالاول ۶۱۳، جانشین وی، هونوریوس سوم، آغاز حمله جدید را به ژان دو برین (پادشاه صلیبیان در عکا) اطلاع داد.
آندره دوم، شاهمجارستانو بسیاریاز امرا و تیولداراناروپا برایشرکتدر اینحملهاعلامآمادگیکردند و سپاهپانزدههزار نفرهصلیبی، با فرماندهیآندرهدومو لئوپولد ششم (دوکاتریش)، در پاییز ۱۲۱۷/ ۶۱۴ بهعکا رسید و در آنجا پادشاهقبرس، بهآنها پیوست.
ملک عادل، که در این هنگام در مصر به سر میبرد، عازم
شام شد و در ناحیه بَیسان اردو زد، اما از ترس شکست از سپاه پانزده هزار نفره صلیبیان در بیسان نجنگید و تا جنوب
دمشق عقبنشینی کرد.
با عقب نشینی او، صلیبیان به بیسان حمله بردند و از آنجا تا بانیاس را تصرف کردند.
آنگاه بانیاس را محاصره کردند، که چون بینتیجه ماند بهعکا بازگشتند.
سپسراهیقلعهطور شدند، اما بهرغمهفدهروز محاصره، موفق به فتح آن نشدند.
در هماناوان، سپاهیان مجارستانی، برخلاف توصیههای پادشاه عکا و دیگر امیرانصلیبی، به دشت بقاع در لبنانیورشبردند ولیهمه آنها، به جز سهنفر، به دست مردان جبل کشته شدند.
این واقعه و نیز یک حمله ناموفق دیگر، سبب شد پادشاه مجارستانــ که برای ادای نذرش (جنگیدن با مسلمانان) راهی جنگ صلیبی شده بود ــ ناگزیر در اواخر ۶۱۴/ اوایل ۱۲۱۸ به کشورش بازگردد.
در این میان، پادشاه عکا، به فکر افتاد از نیروهای صلیبی، که پی در پی به دستور پاپ راهی شام میشدند، برای حمله به مصر مدد جوید.
او همانند ریچارد کلید فتح قدس و تمام سرزمین شام را تسلط بر مصر میدانست؛ ازاینرو، پس از کسب موافقت فرماندهان دو سازمان دینیـ نظامی شهسواران مهماننواز (در منابع اسلامی: اِسبِتاریه) و شهسواران پرستشگاه (در منابع اسلامی: داویه) و تهیه تدارکات لازم در ۸
صفر ۶۱۵/ ۷ مه ۱۲۱۸ راهی شهر دمیاط در مصر شد.
مصریان از دیرباز برکنار رود نیل برجی به نام برج سلسله ساخته بودند و از آن تا دیوارهای دمیاط زنجیرهای سنگینی وصل کرده بودند تا مانع ورود کشتیهای دشمن به رود نیل شود.
صلیبیان که به اهمیت تصرف برج سلسله برای تصرف دمیاطپی برده بودند، به آن حمله کردند و، پساز تحملتلفاتسنگین، سرانجامدر ۲۶
جمادیالاولی ۶۱۵/ ۲۱ اوت۱۲۱۸ برج را تصرف کردند و راه مصر به روی آنان باز شد.
ملک عادل، پس از شنیدن خبر سقوط دمیاط، از شدت اندوه درگذشت و پسرش، ملک معظم، جانشین وی شد.
در همان زمان ملک کامل، پسر دیگر ملک عادل و حاکم مصر، تلاشهای مؤثری برای جلوگیری از ورود صلیبیان به مصر کرد، اما وقتی از توطئه
احمدبن مشطوب ، یکی از پرنفوذترین امرای ایوبی، علیه خود آگاه شد، اردوگاهش در عادلیه (میانفارسکور و دمیاط) را مخفیانه ترک کرد و به شهر أشموم طنّاح گریخت.
با ایناقدامِ الکامل، سپاهیانش متفرق شدند و صلیبیان توانستند اردوگاه مسلمانان را در ۲۰
ذیقعده ۶۱۵ تصرف کنند.
دو روز پساز این حادثه، ملک معظم به یاری برادرش شتافت و مخالفان وی را زندانی و تبعید کرد و مجدداً سپاهی را برای مقابله با صلیبیان تدارک دید.
پیشتر الکامل، هفتاد پیک نزد حاکمان جهان اسلام، برای استمداد، فرستاده و به همه یادآوری کرده بود که سقوط مصر به معنای به خطر افتادن سایر نواحی خواهد بود.
از این رو، نیروی کمکی بسیاری به مصر آمد، همچنان که نیروهای کمکی زیادی نیز به اردوگاه صلیبیان رسید.
الکامل از ترس سقوط دمیاطو دیگر شهرهای مصر به دست صلیبیان، به آنان پیشنهاد واگذاری قدس و بخش اعظم سرزمین
فلسطین در مقابل عقبنشینی از مصر را کرد.
هرچند ژاندو برین و یارانش این پیشنهاد را پذیرفتند ولی کاردینال پلاگیوس دو آلبانو (نماینده پاپ) و برخی از سران سپاه، که خواهان امتیازات بیشتری چون واگذاری حِصن الکَرَک و سیصد هزار دینار وجه نقد نیز بودند، آن را رد کردند.
با وجود مقاومت سرسختانه مردم دمیاط، سرانجام این شهر، بر اثر شیوع بیماری و قحطی و فشار شدید صلیبیان، در ۲۷ شعبان۶۱۶/ ۵ نوامبر ۱۲۱۹ سقوط کرد و سپاه صلیبی پس از ورود، دست به
قتل عام و غارت و جنایت زد.
پس از تصرف دمیاط، میان ژان دو برین و کاردینال پلاگیوس، بر سر حاکمیت شهر، اختلاف شدیدی رخ داد که به نفع دو برین پایان یافت؛ اما چندی بعد، وی به علت فوت پدر همسرش، پادشاه
ارمنستان ، مجبور به بازگشت بهعکا شد و فرماندهی صلیبیان در مصر به پلاگیوس رسید.
پلاگیوس، پس از رسیدن دوک باواریا در رأس سپاهی بزرگ به دمیاط، تصمیم گرفت در تابستان۱۲۲۱/ ۶۱۸ به قاهره حمله کند و بدین منظور، ژان دو برین را نیز به یاری فراخواند.
از آن سو، ملک کامل، پس از اشغال دمیاط، اردوگاهش را به شهر نوساز منصوره منتقل کرد تا مانع حرکت صلیبیان به سوی
قاهره شود.
امیرانسرزمینهایاسلامی، از جملهملکمعظمو ملکاشرف،
کهخطر سقوطقاهرهرا کاملاً درکمیکردند، در رأس سپاهیانشان با شتاب راهی مصر شدند.
مصریان پس از تخریب سدهایی که بر روی رود نیل ساخته بودند و قرار دادن صلیبیان در راهی باریک، آنها را محاصرهکردند.
تا اینکه صلیبیان تقاضای
صلحکردند.
ژان دو برین به اردوگاه سپاه ایوبیان آمد و در ۷ یا ۸
رجب ۶۱۸ قرارداد
صلح امضا و، بر اساس آن، مقرر شد در مقابل تعرض نکردن مسلمانان به جان صلیبیان، آنها دمیاط را به مسلمانان پس دهند و از مصر خارج شوند و برای هشت سال
صلح برقرار شود.
صلیبیان در ۱۹ رجب ۶۱۸ شهر دمیاط را به ایوبیان واگذار کردند و از طریق دریا به عکا بازگشتند.
بدین ترتیب، پنجمین حمله صلیبی، برای گرفتن قدس نیز ناکام ماند.
در ۶۱۸ـ۶۱۹/۱۲۲۲، ژان دو برین، به قصد تحریک پاپ و پادشاهان غرب اروپا برای تدارک جنگ جدیدی با مسلمانان و نیز یافتنهمسر مناسبی برای دخترش یولاند، که وارث تاج و تخت بیتالمقدّس بود، راهی اروپا شد.
او و کاردینال پلاگیوس در ربیع الا´خر۶۱۹/ اواخر مه ۱۲۲۲ با پاپ ملاقات کردند و نظر مساعد وی را برای تدارک جنگ صلیبی جدید به دست آوردند.
همزمان، ژان دو برین، یولاند را به همسری فردریک دوم، امپراتور پر قدرت
آلمان ، درآورد.
فردریک که در جزیره سیسیل پرورش یافته بود. (در آن روزگار، بیشتر جمعیت سیسیل را مسلمانان تشکیل میدادند)، فرمانروایی دانشدوست و به مسلمانان علاقهمند بود.
و همواره از اجابت درخواست پاپ برای حمله به شرق احتراز داشت.
ازاینرو، پس از ازدواج با یولاند، از نمایندگان پاپ که در ژوئیه ۱۲۲۵/ جمادیالا´خره ۶۲۲ به دیدارش رفته بودند، خواست تا حمله به مشرق زمین را دو سال به تعویق بیندازند.
پاپ این درخواست را پذیرفت.
دو سال بعد، پاپ جدید، گرگوریوس نهم، از فردریک خواست که به وعدهاشعمل کند.
امپراتور آلمان، که به پادشاه
بیتالمقدّس ملقب شده بود، پس از تعلل بسیار، راهی شرق شد،
اما در میانه راه بیمار شد و از اینرو، فرماندهی سپاهش را بر عهده بطرک بیتالمقدّس گذاشت و پاپ را نیز از ماجرا مطّلع ساخت.
پاپ اقدام امپراتور را نوعی خودداری از رفتن به مشرق دانست و وی را در ۶۲۴/ نوامبر ۱۲۲۷ تکفیر کرد و از شرکت در جنگهای صلیبی محروم ساخت.
با این حال، در رجب۶۲۵/ ژوئن۱۲۲۸، فردریک بدون توجه به فرمان تحریم، با پانصد تن از سواران خود راهی مشرق شد.
وی برای اثبات حق حاکمیتش بر جزیره قبرس، حدود یک ماه در آنجا اقامت گزید و سپس در شوال۶۲۵/ سپتامبر ۱۲۲۸ به سمت عکا حرکت کرد.
فردریک، به رغم علاقهاش به مسلمانان و طرد شدن از طرف پاپ و کمبود نیروی نظامی، بر آن شد تا به حملهاش جنبه سیاسی بدهد.
شرایط زمانی نیز به او یاری رساند؛ چه، پس از اخراج صلیبیان از مصر، از اواخر ۶۲۰/ اواخر ۱۲۲۳ به تدریج میان فرزندان ملک عادل اختلافات شدیدی رخ نمود؛ ملک کامل از فردریک و ملک معظم از جلالالدین خوارزمشاه منکبرنی، یاری خواست.
فردریک پس از ورود به عکا، با اعزام پیکی نزد ملک کامل به او یادآوری کرد که در پاسخ به درخواست استمداد او آمده و اینک او باید به وعدههایش مبنی بر تسلیم بیتالمقدّسعمل کند.
پس از مذاکرات طولانی بالاخره در ۲۱ ربیعالاول ۶۲۶/ ۱۸ فوریه ۱۲۲۹ قرارداد
صلحی به مدت ده سال و پنج ماه میان فردریک دوم و ملک کامل منعقد گردید و به موجب آن شهر قدس و بیتلحم، به شرط آنکه معالم عیسوی آن نوسازی نشود، به صلیبیان واگذار گردید.
این معاهده خشم مسلمانان را برانگیخت.
گفتهاند که ملک ناصر داود، حاکم دمشق، از شیخ شمسالدین سبط
ابن جوزی خواست تا در جامع دمشق، با برانگیختن احساسات مردم، به تقبیح این معاهده بپردازد.
دیگر گروه ناراضیان، صلیبیان بودند که دستاورد بزرگی را که فردریک بدون جنگ به دست آورده بود، به درستی درنیافتند و حتی پاپ علیه املاک فردریک در ایتالیا اقداماتی کرد که وی را ناگزیر نمود در ۶۲۶/ ۱۲۲۹ به اروپا بازگردد.
بدینترتیب، ششمین جنگ صلیبی به پایان رسید.
صلح فردریک با ملک کامل شامل انطاکیه و طرابلس و نیز دو سازمان صلیبی (داویه) و (اسبتاریه) نشده بود؛ ازاین رو، نیروهای این دو سازماندر اواخر پاییز ۱۲۲۹/ ۶۲۶ به قلعه بعرینــ که در قلمرو ملک مظفر محمود (فرمانروای حماه) بود ــ حمله کردند و غنایم بسیاری را به چنگ آوردند و پس از گرفتن غرامت از ملک مظفر بازگشتند.
در رمضان۶۲۷ نیروهای صلیبی این دو سازمان بار دیگر به حماه حمله بردند ولی این بار شکست سختی خوردند.
در ۶۳۷/ ۱۲۳۹ صلیبیان یکی از شروط صلحنامه سال ۶۲۶ میان فردریک دوم و ملک کامل، مبنی بر نوسازی نکردن قدس، را نقض کردند؛ ازاینرو، ملک ناصر داود به همراه برادرش، ملک
صالح ایوب، و سپاهیانشانراهیقدسشدند و پساز ۱۷ یا ۲۱ روز محاصره، آنجا را فتحکردند.
در همان سال و در آستانه پایان مهلت
صلح ده ساله، پاپ گرگوریوس نهم بار دیگر همه شاهان و فرمانروایان اروپا را دعوت به تدارک یک حمله جدید صلیبی کرد که تنها برخی از امیران و تیولداراناز آناستقبالکردند.
در پاسخبهدعوتپاپ، گروههاییاز امیرانو عامهمردم، لشکریبهفرماندهیتیبویچهارم (کنتشامپانی) و پادشاهناوار تشکیلدادند و بهسویمشرقحرکتکردند.
اینلشکر در اوایل۶۳۷/ سپتامبر ۱۲۳۹ بهعکا رسید.
تصمیمصلیبیانبر آنبود کهنخستمناطقجنوبشامرا تصرفکنند و آنگاهراهیدمشقشوند، اما پس از حرکت به طرف شام، تشتت و اختلافنظر شدیدی میانشان بروز کرد و ناگزیر بهعکا بازگشتند و سپس تیبو با ملک
صالح، حاکممصر،
صلح کرد و به
فرانسه بازگشت.
در همان زمان، اختلاف میان امیرانایوبی شام و مصر به جایی رسید که سه امیر ایوبی شهرهای کرک و اردن و دمشق و حمص جبهه متحدی علیه ملک
صالح تشکیل دادند و آنگاه در مقابل واگذاری قدس و طبریه و عسقلان و بخشیاز مصر (پس از فتح آن) به صلیبیان، با آنان در ۶۴۱/ ۱۲۴۳ هم پیمان شدند.
ملک
صالح هم در مقابل جبهه ایوبیان شام، جمع عظیمی از
خوارزمشاهیان را ــ که به روایتی بالغ بر دههزار نفر بودند ــ به کمک خواست و آنها را تشویق به حمله به سرزمین شام کرد.
در ۶۴۲/ ۱۲۴۴ خوارزمشاهیان به دمشق حملهور شدند ولی در مقابل استحکامات شهر عقب نشینی کردند و به طبریه رفتند و آنجا را از تصرف صلیبیان خارج ساختند.
آنگاه راهی قدس شدند و پس از نبردی سهمگین شهر قدس را فتح کردند اما با وساطت ملک ناصر داود، حدود شش هزار نفر صلیبی مقیم شهر به سلامت از آن خارج شدند.
در همان سال صلیبیان بزرگترین سپاه پس از نبرد حطین را تدارک دیدند و، به قصد پیوستن به امیران ایوبی همپیمان خود در شام، راهیغزه شدند.
از آن سو، سپاهیان مصر نیز به فرماندهی رکنالدین بیبرس اول، متشکل از پنجهزار سوار مجرب، به همراه جمع عظیمی از خوارزمشاهیان راهی نبرد شدند.
در این جنگ شامیان شکست سختی خوردند و چون این جنگ بزرگترین شکست صلیبیان پس از حطین بود، به آن «نبرد حطین دوم»اطلاق شد.
در ۶۴۵، در پی فتح شهرهای عسقلان و طبریه (که دوباره به دست صلیبیان افتاده بود) و جبل طور توسط مصریان، ششمین جنگصلیبی نیز با ناکامی صلیبیان به پایان رسید.
مورخان دلایل گوناگونی برای این حمله ذکر کردهاند، از جمله اهمیت تصرف مجدد بیتالمقدّس برای صلیبیان، سامان دادن به اوضاع امارتهای صلیبی در شرق، تصرف مصر و تبدیل آن به یک امارت فرانسوی صلیبی برای حمله به بیتالمقدّس، توسعه قلمرو صلیبیان و پیگیری منافعمادّی و تجاری زیر پوشش نجات بیتالمقدّس
در پی بازپسگیری بیتالمقدّس توسط مسلمانان در ۶۴۵ و وخامتاوضاعامارتهایصلیبیدر شرق، رابرت (بطرکبیتالمقدّس) در اواسط۶۴۲/ اواخر ۱۲۴۴ هیئتی نزد پاپ و شاهان و امیران اروپا، به ویژه پادشاه
فرانسه ، فرستاد تا اوضاع وخیم امارتهای صلیبی را شرح دهند و ضمن درخواست کمک، تقاضای یک حمله جدید صلیبی کنند.
همزمان با عزیمت این هیئت، لوئی نهم (معروف بهسنلوئی، پادشاه فرانسه)
نذر کرد چنانچه از بیماری سختش شفا یابد، اقدام به حملهصلیبی جدیدی نماید و چون شفا یافت شروع به تهیه مقدمات آن حمله کرد که در تاریخ به عنوان هفتمین جنگصلیبی معروف گردید.
پاپ اینوکنتیوس چهارم، پس از شنیدن گزارش فرستادگان بطرک بیتالمقدّس و، مطّلع شدن از عزم پادشاه فرانسه به راهاندازی هفتمین حمله صلیبی، از فرمانروایان و مردم غرب اروپا خواست در این حمله شرکت کنند و آنگاه به درخواست لوئینهم، یکی از اسقفان را به نمایندگی خود گسیل داشت.
بر اثر تبلیغات وسیع لوئینهم و نمایندگان پاپ و کلیسای بیتالمقدّس، جمععظیمیاز امیران (از جملهسهبرادر پادشاه فرانسه)، ملکه فرانسه، ژان دو ژوئانویل (جوانفیل در منابع عربی) مورخ این جنگ و نیز جمعی از مردان کلیسا و مردمعادی در این حمله به فرماندهی لوئی شرکت کردند.
لوئی در صفر ۶۴۶/ ژوئن ۱۲۴۸ راهی شد، ابتدا به قبرس رفت و هشت ماه در آنجا اقامت گزید.
در این مدت به تبادل سفیر با جغتای خان مغول پرداخت و اختلافات موجود میان مردمان جنووا، پیزا و ونیز را مرتفعساخت.
پس از سپری شدن زمستان و تجمع سایر نیروهای صلیبی در قبرس، سپاه لوئی (بالغ بر ۲۵ تا ۵۰ هزار نفر و به روایتی مبالغهآمیز ۱۳۰ هزار نفر) در صفر ۶۴۷/ ۱۲۴۹ از قبرس راهی دمیاط شد.
فردریک دوم، که ناگزیر با حمله لوئی نهم موافقت کرده بود، پنهانی فرستادهای را نزد ملک
صالحگسیلداشتو او را از اینحملهو مسیر سپاهآگاهساخت.
ملک
صالح به محض شنیدن خبر حرکت صلیبیان بهسویمصر، با حاکم حلب کهحمص را در اختیار داشت
صلح کرد و به رغم بیماری شدیدش، به سرعت خود را به مصر رساند.
او دمیاط را کاملاً مستحکم و پر از آذوقه کرد و مأموریت دفاع از آن را بر عهده بنی کنانه گذاشت و لشکر عظیمی، به ساحل غربی دمیاط فرستاد تا مانع پیاده شدن نیروهای صلیبی در ساحل
مصر شود.
در اواخر صفر۶۴۷، لوئی و سپاهیانش به بخشغربی شهر قدیمی دمیاط رسیدند.
پادشاه فرانسه در بدو ورود نامه تهدیدآمیزی برای ملک
صالح فرستاد و از وی خواست تسلیم صلیبیانشود، اما با پاسخ تند وی روبهرو شد.
بلافاصله پس از این نامه نگاری، صلیبیان در نبردی که در ۲۱ صفر ۶۴۷/ ژوئن۱۲۴۹ اتفاق افتاد، بر سپاه دمیاط چیره شدند و دو تن از سرداران آن را کشتند.
در پی این شکست، امیر فرمانده سپاه، دمیاط را بیدفاع رها کرد و راهی اردوی سلطان شد.
مردم دمیاط که از عقب نشینی سپاهیان به وحشت افتاده بودند، سراسیمه شهر را به سوی
قاهره ترک کردند و بنیکنانه نیز که مسئولیت دفاع از شهر را به عهده داشتند، عقبنشینی کردند و شهر آماده و پرآذوقه دمیاط در ۲۳ صفر ۶۴۷/ ۶ ژوئن ۱۲۴۹ به آسانی به دست صلیبیان افتاد.
عقب نشینی سپاهیان و سقوط دمیاط، ملک
صالح را چنان متأثر و خشمگین ساخت که دستور داد پنجاه تا شصت تن از سران فراری بنیکنانه را دار بزنند.
و بیدرنگ، اردوگاهش را به شهر منصوره در جنوب دمیاط منتقل کرد و به تقویت استحکامات آن پرداخت.
چند ماه بعد، در شعبان۶۴۷/ نوامبر ۱۲۴۹، ملک
صالح درگذشت و همسرش، مرگ او را پنهان کرد و تا آمدن تورانشاه فرزند ملک
صالح از قلعه حصن کیفا، اداره امور را در دست گرفت.
در چنین شرایطی صلیبیان بدون کوچکترین مانعی پیشروی کردند و در ۲۴ شعبان۶۴۷/ ۲ دسامبر ۱۲۴۹ به روستای فارسکور رسیدند.
وقتی امیر فخر الدین، فرمانده سپاهایوبیاندر منصوره، از حرکتصلیبیانآگاهشد، از مردمقاهرهکمکخواستو مردمرا به
دفاع دعوتکرد
پساز دو ماه توقف در مقابل شهر منصوره، گروهی از صلیبیان از نقطه کمعمقی از دریاچه اشموم گذشتند و در ذیقعده۶۴۷/ فوریه۱۲۵۰ در حملهای غافلگیرانه به اردوگاه ایوبیان، جمعی از جمله امیرفخرالدینرا به قتل رساندند. بقیه افراد اردوگاه نیز متواری شدند.
اینپیروزی، انگیزهرابرت، فرماندهگروه، را برایتصرفشهر منصورهتشدید کرد و او با وجود مخالفت سردارانش و تأکید آنان بر لزوم صبر کردن تا پیوستن بقیه سپاه صلیبی به آنان، در همان روز به منصوره حملهور شد ولی در تله فرمانده جدید ایوبیان، بیبرساوّل، افتاد.
وقتی افراد رابرت کاملاً وارد منصوره شدند، به دستور بیبرس دروازههای شهر را بستند و بیشتر آنان، از جمله رابرت، را کشتند.
پیروزی بامدادی، شکست شبانگاهی را در پی داشت.
از سوی دیگر، در همان زمان که لشکریان رابرت در منصوره میجنگیدند، لوئی نهم به همراه بخشاعظم سپاهش از دریاچه اشمومعبور کرد و با سپاهیان ایوبی چند مصاف داد و دو طرف تلفات سنگینی دادند، دو سپاه در ۶ ذیقعده ۶۴۷/ ۱۱ فوریه۱۲۵۰ نیز نبرد سختیکردند، ولی منجر به نتیجه قطعینشد.
چندی بعد، ملک معظم غیاثالدین تورانشاه، پساز ورود به منصوره و در دست گرفتن حکومت، اقدام به نبرد دریایی با صلیبیان کرد و دهها کشتی صلیبی را، که بسیاری از آنها حامل مواد غذایی بود، تصاحب نمود.
قطع کمکهای غذایی، شیوع بیماریها، گرانی، خستگی مفرط صلیبیان و حملات پراکنده مسلمانان به آنان باعثشد تا لوئی نهم به اندیشه بازگشت به دمیاط و نجات باقیمانده سپاه بیفتد.
ازاینرو، در اواخر ۶۴۷/ آوریل۱۲۵۰ به تورانشاه پیشنهاد کرد که دمیاط با بیتالمقدّس معاوضه شود.
این پیشنهاد را پیشتر ملک
صالح مطرح کرده بود، اما صلیبیان آن را نپذیرفته بودند.
از اینرو مسلمانان نیز که از شرایط بحرانی صلیبیان مطّلع بودند، از قبول آن خودداری کردند.
لوئی نهم ناگزیر به دمیاط بازگشت و چون سپاهیان صلیبی پس از عبور از پلی که ایجاد کرده بودند، آن را ویران نکردند، سپاه ایوبی از آن پل بهره برد و به تعقیب صلیبیان پرداخت.
در ادامه این تعقیب و گریز، دو سپاهدر اوایلمحرّم۶۴۸ در حوالیدمیاطبههمرسیدند و نبرد خونینیرویداد کهمنجر به کشته و اسیر شدن هزاران صلیبی گردید.
سرانجام لوئی حاکم صور را برای مذاکره و تسلیم نزد ایوبیان فرستاد، اما بنا به نقلی سپاهیان صلیبی با خیانت یک سرباز، سلاح خود را زمین گذاشتند و ناگزیر مذاکرات منتفی شد و لوئینهم و تمام لشکریانش در ۲ محرّم۶۴۸/ ۶ آوریل ۱۲۵۰ تسلیم شدند.
لوئی و دو برادرش، شارل (کنتآنژو) و آلفونس (کنت پواتیه)، به شهر منصوره منتقل و زندانی شدند.
چند روز پس از اسارت لوئی نهم، مذاکرات
صلح با وی انجام گرفت و در پایان مقرر شد
صلحی برای ده سال منعقد گردد که بر اساس آن، در مقابل آزادی پادشاه فرانسه و همراهانش، شهر دمیاط به مسلمانان تحویل دادهشود، تمام اسیران مسلمان آزاد شوند و پانصد هزار دینار
فدیه لوئینه مپرداختگردد.
در همانزمان و پیش از انعقاد قرار داد، تورانشاه به دست ممالیک بحری به طرز فجیعی به قتل رسید.
اما امرای شورشی که از ضرورت تسریع در انعقاد قرارداد
صلح آگاه بودند، بلافاصله آن را عملی ساختند.
و بدینترتیب، حمله هفتم صلیبی نیز با شکست کامل صلیبیان پایان یافت.
لوئینهم و همراهانش در ۹ صفر ۶۴۸/ ۱۳ مه۱۲۵۰ وارد عکا شدند.
وی به محض ورود به عکا، از مادرش، نایبالسلطنه فرانسه، نامهای دریافت کرد که در آن به خطر حمله پادشاه انگلستان به فرانسه اشاره و مؤکّداً از لوئی خواسته شده بود به فرانسه بازگردد.
با اینحال، لوئی پس از سه جلسه بحث و مشورت با شورای عالی صلیبیان تصمیم گرفت تا آزادی تمام اسیران صلیبی و سامان دادن به اوضاع آنان، در شام بماند.
پس از این تصمیم، وی به امید راهاندازی یک حمله جدید صلیبی، دو برادرش را به همراه دیگر علاقه مندان بازگشت به اروپا، در جمادیالاولی۶۴۸/ اوت۱۲۵۰ روانه فرانسه کرد تا نظر مساعد پاپ اینوکنتیوس چهارم را برای حمله جدید جلب کنند.
اوضاع اروپا در اواسط سده هفتم/ اواسط سده سیزدهم، به دلیل اختلافات داخلی و درگیری میان پادشاهان اروپا از یک سو و درگیری آنان با پاپ از سوی دیگر، برای حمله مساعد نبود.
برادران لوئینهم، که به لشکرکشی مجدد به شرق تمایل نداشتند، صرفاً به سبب قولی که داده بودند با پاپ ملاقات و خواست لوئی را مطرحکردند ولیچونپاپهمرغبتیبهحملهجدید نداشت، نتیجه چندانی از این ملاقات حاصل نشد.
با اینحال، تلاشهای اندکی برای بسیج نیروها انجام گرفت.
در این میان جنبشی مردمی، به رهبری چوپانی مجارستانی که خود را «آقای مجارستان» مینامید، برپا شد و سراسر فرانسه را نیز فرا گرفت و چون بیشتر شرکتکنندگان در آنکشاورزان و چوپانان بودند، به «حمله صلیبی چوپانان» معروف شد.
تجمع این افراد به شورش و اغتشاش و فساد انجامید و مادر لوئی ناگزیر دستور سرکوب و متفرق ساختن آنان را صادر کرد.
از آنسو، لوئی که در انتظار کمک اروپاییان به سر میبرد بر آنشد تا از اختلافات ایوبیان شام و ممالیک مصر به سود صلیبیان بهرهبرداری کند.
در آن زمان، الملک الناصر
صلاحالدین یوسف، حاکم ایوبی حلب و بعد دمشق، با حکومت جدید ممالیک مصر به مخالفت برخاست و برای جنگ با آنها آماده میشد.
همزمان، هر دو طرف درگیر (ممالیک مصر و ایوبیان شام) در تلاش بودند تا در ازای دادن امتیازاتی، طرفداری و حمایت لوئی را جلب کنند.
پادشاه فرانسه از این فرصت استفاده کرد و ممالیک مصر را واداشت تا بخشی از اسیران صلیبی نبرد منصوره را آزاد کنند.
در ۱۵رمضان ۶۴۸/۱۱دسامبر ۱۲۵۰، الناصر یوسف ایوبی با سپاه عظیمی به قصد سرکوب ممالیک مصر از دمشق خارج شد و در ۱۰ ذیقعده در محلی به نام
صالحیه و به روایتی در عباسه، با سپاه ممالیک مصاف داد که بر اثر خیانت برخی از بردگانش شکست خورد و به دمشق بازگشت.
ممالیک مصر، به منظور کمک گرفتن از صلیبیان برای سرکوب الناصر یوسف و دیگر ایوبیان باقیمانده در شام، ذیحجه۶۴۹/ مارس۱۲۵۲، نمایندگانی نزد لوئی نهم به قیصریه فرستادند و به او پیشنهاد کردند به جای معاهده دمیاط، پیمانی دیگر منعقد شود که بر اساس آن، ممالیک تمام اسیران صلیبی باقیمانده در مصر را آزاد کنند، پادشاه فرانسه را از پرداخت باقیمانده مبلغ فدیهاش معاف نمایند و بیتالمقدّس را به صلیبیان تحویل دهند.
پادشاه فرانسه با این پیشنهاد سخاوتمندانه ممالیک، که تقریباً تمام خواستهایش را بدون کوچکترین زحمتی تأمین میکرد، بلافاصله موافقتکرد و در اوایلصفر/ اواخر مارسو به روایتی در ربیعالاول۶۵۰/ ۱۲۵۲عهدنامهای به مدت پانزدهسال میان صلیبیان و ممالیک منعقد شد.
در پی این توافق، لوئی با سپاهش راهی یافا شد تا از آنجا همراه سپاه ممالیک روانه قدس شود، اما وقتی الناصر یوسف از این نقشه آگاه شد با اعزام سپاهی چهار هزار نفره، مانع پیوستن دو سپاه گردید و در نتیجه، طرح آنان برای تصرف
بیتالمقدّس ناکام ماند.
با تداوم بحران میانایوبیان و ممالیک، که تحریکهای لوئی نهم بدان دامن میزد، المستعصمباللّه (آخرین خلیفهعباسی) که با خطر توأمان مغولان و صلیبیان در شرق و غرب جهان
اسلام روبهرو بود، با اعزام نمایندهای به نام شیخ نجمالدین بادَرائی، در صفر ۶۵۱/ آوریل۱۲۵۳ میان دوطرف
صلح برقرار کرد.
صلح ایوبیان با ممالیک امیدهای لوئینهم و صلیبیان را برای توسعه قلمروی خود بر باد داد و ناگزیر شروع به تقویت استحکامات شهرهای ساحلی چون عکا و یافا و صیدا کردند.
علاوه بر بهرهبرداری از اختلاف ایوبیان و ممالیک، لوئی از مستمسکهای دیگری نیز بهره جست.
در اواسط ۶۴۸/ اواخر ۱۲۵۰، رهبر اسماعیلیه شام، شیخالجبل، برای ایجاد دوستی و اتحاد با صلیبیان، تلاشهایی کرد ولی به نتیجهای نرسید.
لوئی در عینحال، با اقتدا به پاپ اینوکنیتوس چهارم، کوشید از طریق برقراری تماس با مغولان از آنها بر ضد مسلمانان استفاده کند.
او هنگام اقامت در قبرس (جمادیالاولی۶۴۶ـ
صفر ۶۴۷/ سپتامبر ۱۲۴۸ ـ مه۱۲۴۹) فرستادگان جغتای، خان
مغول ، را مورد تفقد قرار داده و ضمن استقبال از پیشنهاد همکاری میان دو طرف، آنها را، همراه با سه فرستاده صلیبی، در ۱۰ شوال۶۴۶/ ۲۷ ژانویه۱۲۴۹ راهی قلمروی مغولان کرده بود.
این فرستادگان سال بعد به نزد لوئی (هنگام اقامتش در قیصریه) بازگشتند ولی مناسباتی میان دو طرف برقرار نشد.
سرانجام تلاشهای لوئی، در پی مرگ مادرش در ۶۵۱/۱۲۵۳ و رسیدن اخبار اغتشاش و جنگ در فرانسه و لزوم بازگشت فوری وی به کشور، ناتمام ماند و وی در ۴ صفر ۶۵۲/ ۲۴ آوریل۱۲۵۴ عکا را به سوی فرانسه ترک کرد.
در ربیعالاول ۶۵۸/ مارس۱۲۶۰ کِتبُغا، فرمانروای مغولان در شام، و سپاهیانش و امیران صلیبی انطاکیه، وارد دمشق شدند و به مسلمانان و معتقداتشان توهین بسیار کردند.
متقابلاً مسلمانان نیز، پس از پیروزی ممالیک به رهبری الملک المظفر قُطْز در نبرد مشهور عین جالوتدر ۲۵ رمضان ۶۵۸/ ۲ سپتامبر ۱۲۶۰ از مسیحیان صلیبی انتقام سختی گرفتند.
پس از قتل قطز در
ذیقعده ۶۵۸، پادشاهی ممالیک مصر به بَیبَرس اوّلرسید.
در شوال ۶۵۹/ سپتامبر ۱۲۶۰ چندین درگیری کوچک میان سپاهیان بیبرس و صلیبیان در نواحی گوناگون شام رخ داد.
در۶۶۱/ ۱۲۶۲ بیبرس در رأس سپاهیانش به قصد سرکوب صلیبیان و سامان دادن به اوضاع شام راهی این دیار شد و در جمادی الاولی۶۶۳، شهر قیصریه، در رجب۶۶۳ شهر ارسوف، و در ۶۶۴ شهر صَفَد را فتحکرد.
وی در ۶۶۵ با حاکم صور و حصن الاکراد
صلح کرد و در ۶۶۶ قلعه شقیف و شهر یافا را بازپسگرفت.
سپس راهی شمال شام شد و پس از آنکه سپاهیانش را به سه دسته تقسیم کرد، در اوایل رمضان۶۶۶ شهر بسیار مستحکم و مهم انطاکیه را گرفت و پس از تقسیم غنایم میان سربازانش، شهر را آتش زد تا دیگر اثری از آن نماند.
آنگاه در۶۶۷ عهدنامه
صلح با ملکه بیروت را تجدید کرد.
ویدر ۶۶۸/۱۲۶۹، برای سرکوب صلیبیان که با مغولان همپیمان شده بودند، از اسکندریه راهی دمشق شد و در همانجا بود که از لشکرکشی مجدد لوئی نهم به مشرق و حمله جدید صلیبی آگاهی یافت.
او به سرعت خود را به مصر رساند و شهرهای ساحلی و مرزی، به ویژه اسکندریه را که گمان میکرد هدف حمله جدید صلیبی خواهد بود، تقویت کرد.
در پی سقوط انطاکیه و دیگر شهرهای شام به دست ممالیک و آمدن رئیس اسقفهای شهر صور نزد پاپ کلمنس چهارم، به منظور درخواست کمک از وی برای حفظ آخرین بقایای قلمرو صلیبیان در شام، لوئینهم که همچنان پس از گذشت چهاردهسال از بازگشتش به فرانسه به دلیل شکست و اسارت خفت بارش در مصر، به فکر انتقام از مسلمانان و به ویژه مصریانبود، بر آنشد تا یک حمله جدید صلیبی به مشرق زمین تدارک ببیند.
ویاز پاپ خواست تا شاهان و امیران اروپا را به شرکت در یک حمله جدید صلیبی فراخواند.
در پی فراخوان پاپ بسیاری از فرمانروایان اروپا در کاخ لوئی جمع شدند و لوئی نهم پس از سخنرانی پاپ، ضمن تشریح اوضاع صلیبیان، اعلام کرد که او عازم مشرق زمین است و از آنها خواست وی را همراهی کنند، اما برخلاف لوئی که شور و اشتیاق بسیاری برای تدارک و شرکت در این جنگ داشت بیشتر پادشاهان و فرمانروایان اروپایی حاضر در اجلاس کوچکترین تمایلی به حضور یا مشارکت در این حمله از خود نشان ندادند.
علی حریری، ص۲۶۹؛
پس از این اجلاس، لوئی که از کمک دیگران ناامید شده بود، بر آنشد تا به تنهایی و با بهرهگیری از تسهیلات و حمایت کلیسا و پاپ دست به حمله بزند.
ازاینرو، پس از تعیین پنج تن از نزدیکترین یارانش به عنوان شورای سلطنتی، خود آماده حرکت به سوی شرق شد.
لوئی نهم با اعضای خانوادهاش، در ۶۶۸/ ۱۲۷۰ پاریس را به قصد بندر اِگ ـ مورت واقع در جنوب فرانسه، که محل تجمع نیروها بود، ترک کرد.
پس از سه ماه انتظار در اگ ـ مورت و تجمع کامل نیروها که تعدادشان بین۳۰ تا ۰۰۰، ۴۰ تن ذکر شده است، صلیبیان بندر اگـ مورت را به سوی جزیره ساردنی ترک کردند.
در ابتدا قرار بود لشکریان مستقیماً راهی سرزمین قدس در شام شوند ولی به دلایلی مسیر حمله تغییر کرد و سپاه صلیبی راهی تونس (افریقیه قدیم) گردید.
برخی دلیل اینتغییر مسیر را دعوتهای مکرر دومین فرمانروای حفصی تونس، ابوعبداللّه محمد المستنصر باللّه، از لوئینهم و تمایل مستنصر به گرویدن به کیش مسیحیت دانستهاند، که این ادعا با توجه به عملکرد بعدی فرمانروای تونس درست به نظر نمیرسد.
ظاهراً انگیزه واقعی لوئی از تغییر مسیر حمله، استفاده از موقعیت سوقالجیشی و ممتاز
تونس به منظور محاصره زمینی و دریایی مصر و درهمکوبیدنِ قدرت عظیم این کشور بوده است که در این مورد تلاش شارل، کنت آنژو، که لوئی را به ثروتهای عظیم تونس تطمیع کرد مؤثر بوده است.
دلایل ضعیف دیگری نیز ذکر شدهاست، از جمله شکایت برخی از بازرگانان مسیحی از المستنصر به سبب مسائل مالی و خشم و نارضایتی لوئینهم از انتقاد المستنصر از عملکرد وی در
مصر به هر روی صلیبیانعازم تونسشدند و پساز دو ماه سفر دریایی، خسته و مبتلا بهبیماری، به سواحل تونس رسیدند.
صلیبیان پس از نه روز اقامت در سواحل
تونس ، شهر قدیم قرطاجنه (کارتاژ) را تصرف کردند و مسلمانان آن ناحیه را به قتل رساندند.
این واقعه سبب نکوهش و سرزنش شدید حاکمان سرزمینهای اسلامی از بیتدبیری و اهمال المستنصر در مقابل صلیبیان شد.
گفته شده است که المستنصرباللّه به جای مقابله با صلیبیان، هشتاد هزار دینار
طلا برای لوئینهم فرستاد تا او دست از محاصره کارتاژ بردارد.
این مسئله او را در مظان اتهام همدستی با صلیبیان قرار داد و او، برای رفع اتهام، به مصاف صلیبیان رفت و حملاتی را تدارک دید که از آن جمله شبیخون سپاهیان تونسی به اردوگاه صلیبیان در کارتاژ در محرّم۶۶۹ بود.
از خوش اقبالی المستنصر، فرسودگیصلیبیانو انتشار بیماریمیانآنانــ که بعدها بسیاری از آنان از جملهلوئی نهم و یکی از پسرانش را به کام مرگ فرستاد ــ حمله به تونس با ناکامی مواجه شد.
پس از درگذشت لوئی، برادرش وارد کارتاژ شد و بر لزوم مقابله با مسلمانان اصرار ورزید.
در همین زمان ادوارد، ولیعهد انگلستان، برای کمک به صلیبیان و کسب افتخاراتی برای کشورش، با سپاهیانش، وارد تونسشد، مدتی آنجا ماند و در برخی درگیریهای صلیبیان و تونسیانــ که از ۱۵ محرّم تا ۲۷ صفر ۶۶۹/ ۵ سپتامبر تا ۱۵ اکتبر ۱۲۷۰ روی داد و منجر به کشتهشدن صدها نفر گردید ــ شرکتکرد.
با وجود تسلط مسلمانان بر اوضاع جنگ، به دلیل فرارسیدن
فصل زمستان و تمایل سپاهیان دو طرف به بازگشت به منازلشان، میان المستنصر باللّه و شارل، مذاکراتی برای
مصالحه انجام گرفت و صلیبیان در تونس تن به
صلح دادند.
این صلحنامه، که مدت آن را پانزده یا هفدهسال ذکر کردهاند، در
فاصله زمانی۱۴محرّم تا جمادیالاولی۶۶۹/ ۵ سپتامبر تا دسامبر ۱۲۷۰ به امضا رسید و مفاد آن، در عمل به سود صلیبیان تمام شد.
متن این صلحنامه در وزارت خارجه فرانسه محفوظ است و ابنابیالضَّیاف آن را دیده است.
پس از انعقاد قرارداد
صلح، بلافاصله به دستور المستنصر شهر قرطاجنه و قلعهاش را با خاک یکسان کردند و صلیبیان به سرپرستی شارل و همراهی ادوارد، تونس را به سوی سیسیل ترک گفتند، اما در مسیر بازگشت دچار طوفان شدند و بسیاری از آنان به هلاکت رسیدند.
در رمضان۶۶۹/ مه۱۲۷۱، ادوارد ولیعهد انگلستان تصمیم گرفت راهی شام شود تا هدفی را که به خاطرش سفر کرده بود، محققسازد.
او در قبرس موافقت اشرافزادگان را، برای کمک کردن به وی به مدت چهار ماه، به دست آورد.
ویدر ۶ شوال/ ۱۹ مه وارد عکا شد و بعداً هیوسوم (پادشاه قبرس) و بوهموند ششم (امیر طرابلس) نیز به او پیوستند.
ادوارد مدتیدر شامماند و درصدد متحد شدنبا مغولانبرآمد، ولیکاریاز پیشنبرد و صلیبیاننیز دیگر شوقیبرایادامهاینجنگهایبیهودهنداشتند.
ازاینرو ادوارد، ناگزیر، در ۲۲ رمضان۶۷۰/۲۲ مه۱۲۷۲ قرارداد
صلحیبرایمدتدهسالبا بیبرسمنعقدساخت.
به رغم امضای قرارداد
صلح، ظاهراً بیاعتمادی میان دو طرف، همچنان به قوّت خود باقی بود، زیرا، در ماه ذیقعده/ ژوئن بیبرس ترتیبی داد تا ادوارد را یکی از فداییان اسماعیلی به قتل برساند، اما این نقشه ناکام ماند و ادوارد جان سالم به در برد و چندیبعد در صفر ۶۷۱/ سپتامبر ۱۲۷۲ ناامیدانه به کشورش بازگشت و بدین ترتیب هشتمین و آخرین حمله صلیبی به سرزمینهایاسلامی نیز به پایان رسید.
بیبرس پس از خروج صلیبیان از تونس در جمادی الا´خره ۶۶۹، مصر را به سوی دمشق ترک کرد.
در دمشق سپاهیانش را به دو دسته تقسیم کرد و به تصرف شهرها و قلعههای مناطق گوناگون شام پرداخت.
در شعبان ۶۶۹، ملک سعید ناصرالدینمحمد، فرزند بیبرس، قلعه مشهور «حصن الاکراد»را فتح کرد و صلیبیان را به طرابلس کوچ داد و در همان سال و پس از سقوط قلعه الاکراد، با حاکم صلیبی طرطوس
صلح کرد.
آنگاه قلعه مشهور عکار را به محاصره درآورد تا اینکه صلیبیان درخواست امان کردند و از آنجا خارج شدند.
در اواخر سال۶۶۹، وقتی بیبرس از رسیدن لشکر ادوارد به عکا آگاه شد، با حاکم طرابلس
صلحی به مدت یازدهسال منعقد ساخت.
پس از وفات بیبرس در ۲۷محرّم۶۷۶
و عزل پسرش ملک سعید در ۶۷۸،
سیفالدین قلاوون
صالحی به عنوان سلطان ممالیک مصر برگزیده شد.
در ۶۸۰، قلاوون، پس از سرکوب مخالفان داخلی، وقتی دید نمیتواند همزمان با مغولان و صلیبیان بجنگد، به
صلح با صلیبیانرویآورد و ضمنتمدید عهدنامه
صلحپیشین، کهمیانصلیبیانعکا و سلطانبیبرسمنعقد شدهبود، برایدهسالدیگر، معاهدات
صلحدیگرینیز با برخیاز آنها منعقد کرد.
با اینحال، پس از رفعخطر مغولان و تقویت مرکز ممالیک در شام، سلطان قلاوون در صدد راندن باقیمانده صلیبیان از شرق اسلامی برآمد، چنان که در ۶۸۴/ ۱۲۸۵ قلعه مهم مَرْقَبو در ۶۸۶/ ۱۲۸۷شهر لاذقیه را از تصرف صلیبیان خارج کرد.
در ۶۸۸/ ۱۲۸۹ نیز طرابلس را پس از آنکه ۱۸۵ سال اشغال صلیبیانبود، از آنان بازپسگرفت.
سقوط طرابلس باعث اندوه پادشاهان غرب اروپا و پاپ نیکولاس چهارم شد و در پی آن پاپ پیشنهاد کرد که حمله صلیبی دیگری، برای حفظ سرزمینهای صلیبی باقیمانده در مشرق زمین، صورت گیرد.
این درخواست با بیاعتنایی فرمانروایان اروپا مواجه شد، ولی گروههایی از مردم شمالایتالیا آن را پذیرفتند.
پاپ اینگروهها را زیر فرمان اسقف طرابلس، که پس از تصرف این شهر نزد پاپ گریخته بود، قرارداد و آنان را با کشتیهای ونیزی، که منافع بازرگانیشان در شام به خطر افتاده بود، به شام فرستاد.
وقتی این سپاه در اوت۱۲۹۰/ شعبان۶۸۹ به عکا رسید، قرارداد
صلح میان سلطان قلاوون و پادشاه قبرسو عکا امضا شده بود، اما صلیبیان تازه وارد، به رغم عهدنامه
صلح، به گروهی از بازرگانان مسلمان حمله کردند و بسیاری از آنان را به قتل رساندند که خشم قلاوون را برانگیخت و او تصمیم گرفت به عکا حمله کند و آخرین امارت صلیبی به جا مانده را نیز از میان بردارد.
وی در اوایل شوال ۶۸۹/ اکتبر ۱۲۹۰، به قصد فتحعکا از مصر خارج شد ولی در راه بیمار گردید و در ۶ ذیقعده ۶۸۹ درگذشت.
اما فرزند و جانشین وی، مَلِکاشرف، در ربیعالاول۶۹۰/ مارس۱۲۹۱ کار پدر را ادامه داد و در این راه، از سایر امیران شام نیز یاریخواست.
محاصره شهر مستحکم عکا چند ماه کشید و سرانجام در جمادیالاولی (یا جمادیالا´خره) ۶۹۰/ مه۱۲۹۱، این شهر پس از بیش از یک قرن به قلمرو اسلام پیوست.
پساز سقوطعکا شهرهایعثلیث، عکار، حیفا، جُبَیل، صور، صیدا، بیروت، طرسوس، بَترونو صرفند نیز به تصرفمسلماناندرآمد.
سقوط امارت عکا، که آخرین پایگاه مستحکم صلیبیان در شرق به شمار میآمد، و فتح سریع سایر شهرهای شام در ۶۹۰/ ۱۲۹۱، اگرچه نقطه پایان جنگهای صلیبی در میان مورخان محسوب میشود، ولی برخی مورخانمعاصر عرببر آناند کهجنگهایصلیبیدر قالبیدیگر ادامهیافت و به ویژهحملاتاستعماریو سلطهجویانهاروپاییاندر اواخر سدهدوازدهم/ هجدهمو سدههای سیزدهم و چهاردهم/ نوزدهم و بیستم از همین منظر درخور بررسی است.
مورخان بر این باورند که جنگهای صلیبی علاوه بر اینکه برای جهان اسلام و حتی عالم مسیحی زیانهایی بسیار داشت، مهمترین آسیب آن برانگیختن حس نفرت و دشمنی مشرق زمین مسلمان نسبت به مغرب زمین مسیحی بود که تا به امروز اثر آن باقی است.
از جمله تأثیرات این جنگها بر جهان اسلام میتوان به موارد ذیل اشاره کرد: اختلاط و آمیختگی نژادی
گسترش روحیه بیاعتنایی و انزواطلبی در میان مردم و حتی بزرگان و عالمان شام، گریز از جنگ و جهاد و بسنده کردن به وعظ و تألیف، پناه بردن به تصوف و خانقاهها، ادعای رؤیت پیامبران یا اولیا،
خرافه پرستی ، بروز مفاسد مختلف اجتماعی چون
فسق و
فجور و انواع ناهنجاریها از سوی سپاهیان متخاصم
،
ایجاد اختلاف طبقاتی شدید میان ثروتمندان و فقیران جامعه
و متأثر شدن زبان و ادبیات عرب از برخی واژههای فرنگی.
تأثیر جنگهای صلیبی بر اروپاییان در زمینههای گوناگون کاملاً مثبت بود، از جمله تصحیح ذهنیت مردم اروپا در باره اسلام و مسلمانان و آگاهی از تمدن اسلامی و آموزههای انسانی آن
تعدیل قدرت در اروپا، زوال نفوذ بسیاری از امیران و تیولداران و کاهش شدید قدرت نظام فئودالی در مغرب اروپا؛
افزایش درآمد و نفوذ و قدرت پاپها و فساد بسیاری از ایشان و به دنبال آن، اقدامات برخی فرمانروایان بر ضد آنها، و تضعیف قدرت و نفوذ
کلیسا و پاپها و بیاعتمادی مردم به آنان
پدید آمدن فرقههای بدعت گذار، بروز نوگرایی در اندیشههای غربی و به راه افتادن نهضت علمی و آزاداندیشی مخالف افکار کلیسا و در پیآن، ظهور اندیشمندانمنتقدِ کلیسا؛ تأسیسدانشگاههایبزرگدر اروپا بر اثر آشنایی با فلسفه و فرهنگ و تمدناسلامی
و تأثیر واضح و آشکار فرهنگ و تمدناسلامی بر جریانعلم در جوامع غربی از راه ترجمه متون مختلف اسلامی به زبانهایغربی
آشنایی مسیحیانغربی با داستانها و افسانههای شرقی و ورود هزاران واژه عربی در زبانهایغربی
رواج و پیشرفت علم پزشکی و تأسیس بیمارستانها در اروپا و ایجاد تحولات شگفتانگیزیدر علمپزشکیبا استفادهاز تجاربو تصانیفترجمهشدهپزشکاناسلامی
متحول شدن علم گیاهشناسی و جانورشناسی در غرب و پیرایش این علوم از خرافات و افزایش آگاهی دانشمندان اروپایی از گیاهان دارویی
به وجود آمدن سبکهای جدید معماری
گسترش مناسبات تجاری و رونق یافتن همکاری بازرگانی میان جمهوریهای ایتالیا و کشورهای اروپای غربی با بندرهای اسلامی به رغم مخالفت پاپ و کلیسا
رواج واردات انواع کالاهای ارزشمند و بینظیر شرق اسلامی به اروپا چون ابریشم، ادویه، بعضی انواع خوراکیها، و هنر لعابکاری و شیشه سازی
نهضت تأسیس مدارس و مراکز پژوهشی به منظور شناخت بهتر
اسلام ، یادگیری زبانهایشرقی و ترجمه آثار و کتابهای مهم اسلامی که زمینه شرق شناسیهای بعدی گردید
و تأثیرات فراوان دیگری مانند رواج یافتن ادبیات شرقی و آشنا شدن اروپاییان با برخی
آلات موسیقی همچونعود،
شناختن فنون و آلات جنگی شرقی
و صنایع دستی چون ظروف سفالی و شیشهای و فرآوردههای دیگر مانند، عطرها و جواهرات، و برخی آداب و رسوم مردم مشرق زمین.
(۱) ابنابیالدَّم، منالتاریخ المظفری، در الموسوعه الشامیه فی تاریخ الحروب الصلیبیه، چاپ سهیل زکار، ج۲۱، دمشق: دارالفکر للطباعه و النشر و التوزیع، ۱۴۱۶/۱۹۹۵.
(۲) ابن ابی الضَّیاف، اتحافاهلالزمان باخبارملوک تونس و عهدالامان، تونس۱۹۹۰.
(۳) ابنابیزرع، الانیس المطرب بروض القرطاس فی اخبار ملوک المغرب و تاریخ مدینه فاس، چاپ عبدالوهاب
بن منصور، رباط۱۴۲۰/۱۹۹۹.
(۴) ابناثیر، التاریخ الباهر فیالدوله الاتابکـیـه، چاپعبدالقادر احمد طلیمات، قاهره ۱۳۸۲/ ۱۹۶۳.
(۵) ابناثیر، الکاملفیالتاریخ، بیروت۱۳۸۵ـ ۱۳۸۶/ ۱۹۶۵ـ ۱۹۶۶، چاپ افست ۱۳۹۹ـ۱۴۰۲/ ۱۹۷۹ـ۱۹۸۲.
(۶) ابنایاس، بدائعالزهور فیوقائعالدهور، چاپ محمد مصطفی، قاهره ۱۴۰۲ـ ۱۴۰۴/ ۱۹۸۲ـ۱۹۸۴.
(۷) ابنتغریبردی، النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره، قاهره) ۱۳۸۳ (ـ۱۳۹۲/) ۱۹۶۳ـ۱۹۷۲.
(۸) ابنحبیب، تذکره النبیهفیایامالمنصور و بنیه، چاپمحمد محمدامین، قاهره۱۹۷۶ـ ۱۹۸۶.
(۹) ابنخلدون.
(۱۰) ابندقماق، نزهه الانام فیتاریخالاسلام: ۶۲۸ ه/ ۱۲۳۰ م -۶۵۹ ه/۱۲۶۱ م، چاپ سمیر طبّاره، صیدا ۱۴۲۰/ ۱۹۹۹.
(۱۱) ابنشاکر کتبی، عیونالتواریخ، ج۱۲، چاپ فیصلسامر و نبیلهعبدالمنعمداود، بغداد ۱۳۹۷/۱۹۷۷.
(۱۲) ابنشداد (محمدبنعلی)، تاریخالملکالظاهر، چاپ احمد حطیط، ویسبادن ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۱۳) ابن شداد (یوسف
بن رافع)، النوادر السلطانیه و المحاسن الیوسفیه، او، سیره
صلاح الدین، چاپ جمالالدین شیال، (مصر) ۱۹۶۴.
(۱۴) ابنشمّاع، الادله البینه النورانیه فی مفاخرالدوله الحفصیه، چاپ طاهربنمحمد معموری، تونس۱۹۸۴.
(۱۵) ابنعبدالظاهر، تشریف الایام و العصور فی سیرهالملکالمنصور، چاپ مراد کامل، قاهره۱۹۶۱.
(۱۶) ابنعبدالظاهر، الروضالزاهر فیسیرهالملکالظاهر، چاپعبدالعزیز خویطر، ریاض۱۳۹۶/۱۹۷۶.
(۱۷) ابنعبری، تاریخالزمان، نقله الیالعربیهاسحاقأرمله، بیروت۱۹۸۶.
(۱۸) ابنعبری، تاریخمختصرالدول، چاپ انطوان
صالحانی یسوعی، لبنان۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۱۹) ابنعدیم، زبده الحلب من تاریخحلب، چاپ سامی دهان، دمشق ۱۹۵۱ـ ۱۹۶۸.
(۲۰) ابنفرات، تاریخابنالفرات، ج۷، چاپ قسطنطینزریق، بیروت۱۹۴۲، ج۸، چاپ قسطنطین زریق و نجلا عزالدین، بیروت۱۹۳۹.
(۲۱) ابنفُوَطی، الحوادث الجامعه و التجارب النافعه فی المائه السابعه، چاپ مصطفیجواد، بغداد ۱۳۵۱.
(۲۲) ابنقلانسی، ذیل تاریخدمشق، چاپ آمدروز، بیروت ۱۹۰۸، چاپ افستقاهره (۱۹۶۸).
(۲۳) ابنقُنفُد، الفارسیهفیمبادیالدولهالحفصیه، چاپ محمد شاذلی نیفر و عبدالمجید ترکی، تونس ۱۹۶۸.
(۲۴) ابنکثیر، البدایه و النهایه، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۰.
(۲۵) ابنمنقذ، کتابالاعتبار، چاپ فیلیپ حتی، پرینستون۱۹۳۰.
(۲۶) ابنمیسر، المنتقی مناخبار مصر، انتقاه تقیالدین احمدبنعلیمقریزی، چاپ ایمن فؤاد سید، قاهره ۱۹۸۱).
(۲۷) ابنواصل، مُفَرِّجالکروبفیاخبار بنیایوب، قاهره۱۹۵۳ (۱۹۷۵).
(۲۸) ابنوردی، تاریخ ابن الوردی، نجف ۱۳۸۹/۱۹۶۹.
(۲۹) اسماعیل
بنعلیابوالفداء، المختصر فیاخبار البشر: تاریخ ابی الفداء، بیروت: دارالمعرفه للطباعه و النشر، (بی تا).
(۳۰) عبدالرحمان
بناسماعیلابوشامه، تراجم رجالالقرنینالسادسو السابع، المعروفبالذیلعلیالروضتین، چاپمحمدزاهدبنحسنکوثریو عزتعطار حسینی، بیروت۱۹۷۴.
(۳۱) عبدالرحمان
بناسماعیلابوشامه، کتابالروضتینفیاخبار الدولتین، چاپابوالسعود، قاهره ۱۲۸۷ـ ۱۲۸۸/ ۱۸۷۰ـ۱۸۷۱، چاپافستبیروت (بی تا).
(۳۲) عزمیعبدمحمد ابوعلیان، مسیره الجهاد الاسلامی ضد الصلیبیین فی عهد الممالیک: ۶۴۸ ـ ۹۲۳ ه/ ۱۲۵۰ـ۱۵۱۷ م، عمان۱۴۱۵/ ۱۹۹۵.
(۳۳) ادودو دوئی، کتابرحلهلویسالسابعالیالشرق، در الموسوعه الشامیه فی تاریخ الحروب الصلیبیه، عمان، ج۷، ۱۴۱۶/۱۹۹۵.
(۳۴) حسنامین، غارات علی بلاد الشام،) دمشق (۱۴۲۱/۲۰۰۰.
(۳۵) اولیور پادربورنی، الاستیلاء علی دمیاط، در الموسوعه الشامیه فی تاریخ الحروب الصلیبیه، چاپ سهیل زکار، ج۳۴، ۱۴۱۹/۱۹۹۸.
(۳۶) ارنستبارکر، الحروبالصلیبیه، نقله الی العربیه سید الباز عرینی، بیروت (۱۳۸۶/۱۹۶۷).
(۳۷) سعید احمد برجاوی، الحروب الصلیبیه فی المشرق، بیروت۱۴۰۴/ ۱۹۸۴.
(۳۸) روبر برونشویگ، تاریخ افریقیه فی العهد الحفصی، نقله الی العربیه حمادی ساحلی، بیروت ۱۹۸۸.
(۳۹) بیبرس منصوری، زبده الفکره فی تاریخ الهجره، چاپدونالد س ریچاردز، بیروت۱۴۱۹/۱۹۹۸.
(۴۰) بیبرس منصوری، مختارالاخبار: تاریخ الدوله الایوبیه و دوله الممالیک البحریه حتی سنه ۷۰۲ ه، چاپ عبدالحمید
صالححمدان، قاهره ۱۴۱۳/۱۹۹۳.
(۴۱) عمرعبدالسلامتدمری، تاریخطرابلس: السیاسیو الحضاریعبرالعصور، ج۱، بیروت۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۴۲) محمدبنابراهیمجزری، تاریخحوادثالزمان و أنبائه و وفیاتالاکابر و الاعیان فی أبنائه، المعروف بتاریخابنالجزری، چاپعمر عبدالسلام تدمری، صیدا ۱۴۱۹/ ۱۹۹۸.
(۴۳) عبدالسمیع جنزوری، اماره الرها الصلیبیه، (قاهره) ۲۰۰۱.
(۴۴) عبدالسمیع جنزوری، الحروب الصلیبیه: المقدماتالسیاسیه، (قاهره) ۱۹۹۹.
(۴۵) نورالدینحاطوم، تاریخالعصر الوسیطفیأوربه، ج۱، دمشق۱۴۰۲/۱۹۸۲.
(۴۶) فیلیپ خوریحتی، تاریخ سوریه و لبنان و فلسطین، ج۲، ترجمه کمال یازجی، بیروت۱۹۵۹.
(۴۷) احمدبنعلیحریری، الاعلام و التبیین فی خروج الفرنج الملاعین علی دیار المسلمین، در الموسوعه الشامیه فی تاریخ الحروب الصلیبیه، ج۲۳، ۱۴۱۶/ ۱۹۹۵.
(۴۸) علیحریری، الحروبالصلیبیه: اسبابها، حملاتها، نتائجها، چاپعصاممحمد شبارو، بیروت۱۹۸۸.
(۴۹) حسین امین، تاریخ العراق فی العصر السلجوقی، بغداد ۱۳۸۵/۱۹۶۵.
(۵۰) حسین محمد عطیه، اماره انطاکیه الصلیبیه و المسلمون: ۱۱۷۱ـ ۱۲۶۸ م/ ۵۶۷ ـ ۶۶۶ ه، (اسکندریه) ۱۹۸۹.
(۵۱) علی
بنناصر حسینی، کتاباخبارالدولهالسلجوقیه، چاپمحمد اقبال، بیروت۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۵۲) محمدماهر حماده، دراسه وثقیه للتاریخ الاسلامی و مصادره منعهد بنی امیه حتی الفتح العثمانی لسوریه و مصر: ۴۰ـ۹۲۲ ه/ ۶۶۱ـ۱۵۱۶ م، بیروت۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۵۳) محمدبنعلیحموی، من التاریخ المنصوری: تلخیص الکشف و البیان فی حوادث الزمان، در الموسوعه الشامیه فی تاریخ الحروب الصلیبیه، ج۲۱، ۱۴۱۶/۱۹۹۵.
(۵۴) جعفر حمیدی، تاریخ اورشلیم (بیتالمقدس)، تهران۱۳۶۴ ش.
(۵۵) اسعد محمود حومد، تاریخ الجهاد لطرد الغزاه الصلیبیین،) دمشق ۲۰۰۲.
(۵۶) گریگوری مارکوویچ دنسکوی و یکاترینا واسیلیونا آگیبالووا، تاریخ سدههای میانه، ترجمه رحیم رئیسنیا، تهران۱۳۵۷ ش.
(۵۷) ابوبکربنعبداللّهدواداری، کنز الدرر و جامعالغرر، ج۷، چاپ سعید عبدالفتاح عاشور، قاهره۱۳۹۱/ ۱۹۷۲، ج۸، چاپ اولریش هارمان، قاهره۱۳۹۱/۱۹۷۱.
(۵۸) محمدبناحمد ذهبی، العبر فیخبر منغبر، ج۵، چاپ
صلاحالدینمنجد، کویت۱۳۸۶/۱۹۶۶.
(۵۹) ذیل تاریخ ولیم الصوری: ۱۱۸۴ـ۱۱۹۷، چاپ مارگریت روتمورگان، در الموسوعه الشامیه فی تاریخ الحروب الصلیبیه، چاپ مارگریت روتمورگان، ج۸، ۱۴۱۴/۱۹۹۳.
(۶۰) رمونآگیلری، تاریخ الفرنجه الذین استولوا علیالقدس، در چاپ مارگریت روتمورگان، ج۶، ۱۴۱۶/۱۹۹۵.
(۶۱) کالین رونان، تاریخ علم کمبریج، ترجمه حسن افشار، تهران۱۳۶۶ ش.
(۶۲) سهیل زکار، مدخلالیتاریخالحروبالصلیبیه، ج۱ـ۴، در الموسوعهالشامیهفیتاریخالحروبالصلیبیه، چاپ مارگریت روتمورگان، ۱۹۹۵.
(۶۳) جمالمحمد زنکی، «مؤیدالدینیاغیسیان: صاحبانطاکیه و الحمله الصلیبیه الاولی، ۴۷۷ـ ۴۹۱ ه/ ۱۰۸۵ـ ۱۰۹۸ م «، حولیاتکلیهالا´داب، ج۱۸، رساله۱۲۶ (۱۴۱۸/ ۱۹۹۸).
(۶۴) ژاندو ژوئانویل، حیاهالقدیسلویس، در الموسوعه الشامیه فی تاریخ الحروب الصلیبیه، چاپ سهیل زکار، ج۳۶، ۱۴۱۹/۱۹۹۹.
(۶۵) سالممحمد حمیده، الحروبالصلیبیه، بغداد ۱۹۹۰ـ۱۹۹۴.
(۶۶) سامیه عامر، الصلیبیون فی شمال افریقیا: حمله لویس التاسع علی تونس، ۱۲۷۰ م/ ۶۶۸ـ۶۶۹ ه، (قاهره) ۲۰۰۲.
(۶۷) سبط ابنجوزی، مرآه الزمان فی تاریخ الاعیان، ج۸، قسم۲، حیدرآباد، دکن۱۳۷۱/ ۱۹۵۲.
(۶۸) سبط ابنجوزی، منمرآهالزمان، در الموسوعه الشامیه فی تاریخ الحروبالصلیبیه، ج۱۵، ۱۴۱۶/۱۹۹۵.
(۶۹) سعید عبدالفتاحعاشور، أورُبّا العصور الوسطی، (قاهره) ۱۹۸۶.
(۷۰) سعید عبدالفتاحعاشور، تاریخالعلاقاتبینالشرقو الغربفیالعصور الوسطی، بیروت ۱۹۷۲.
(۷۱) سعید عبدالفتاحعاشور، قبرس و الحروبالصلیبیه، (قاهره) ۲۰۰۲.
(۷۲) سعید عبدالفتاحعاشور، «ملامح المجتمع الصلیبی فی بلاد الشام «، المستقبلالعربی، ش۱۰۲ (اَب/ اغسطس۱۹۸۷).
(۷۳) عبدالرحمان
بن ابی بکر سیوطی، حسنالمحاضرهفیتاریخمصر و القاهره، چاپمحمد ابوالفضلابراهیم، (قاهره) ۱۳۸۷.
(۷۴) عصام محمد شبارو، السلاطین فیالمشرق العربی معالم دورهم السیاسیو الحضاری: الممالیک (۶۴۸ـ۹۲۳ ه /۱۲۵۰ـ۱۵۱۷ م)، بیروت۱۹۹۴.
(۷۵) شنوده سوم، بطرک اسکندریه، «کلمه قداسه البابا شنودهالثالث»، در ۸۰۰ عامحطّین
صلاحالدینو العملالعربیالموحد، قاهره: دارالشروق، ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
(۷۶) جمالالدین شیال، التاریخ الاسلامی واثرهُ فیالفکر التاریخی الاورُوبـّی فی عصر النهضه، بیروت: دارالثقافه، (بی تا).
(۷۷)
صالح
بنیحیی، تاریخبیروت، چاپ فرنسیس هورسیسوعی و کمالسلیمانصلیبی، بیروت۱۹۶۹.
(۷۸) محمد سهیل طقوش، تاریخ الفاطمیین فیشمالیافریقیه و مصر و بلادالشام: ۲۹۷ـ ۵۶۷ ه/ ۹۱۰ـ ۱۱۷۱ م، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۱.
(۷۹) امینتوفیقطیبی، دراساتو بحوثفیتاریخالمغربو الاندلس، طرابلس۱۹۸۴.
(۸۰) عبداللطیف
بن یوسف عبداللطیفبغدادی، کتابالافادهو الاعتبار، چاپاحمدغسانسبانو، دمشق۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۸۱) سیدالباز عرینی، الدوله البیزنطیه: ۳۲۳ـ۱۰۸۱ م، بیروت۱۹۸۲.
(۸۲) شافع
بنعلیعسقلانی، کتابالفضلالمأثور منسیرهالسلطانالملکالمنصور، چاپعمر عبدالسلام تدمری، صیدا ۱۴۱۸/ ۱۹۹۸.
(۸۳) علی سیدعلی محمود، «ملامح الجانب العربی الاسلامی فی المواجهه ضد الغزوالصلیبی «، المستقبل العربی، ش۱۰۲ (اَب/ اغسطس۱۹۸۷).
(۸۴) علی عبدالحلیم محمود، الغزوالصلیبی و العالمالاسلامی، (قاهره) ۱۴۱۴/۱۹۹۳.
(۸۵) مجیر الدین عبدالرحمان
بنمحمد علیمی حنبلی، الانسالجلیلبتاریخالقدسو الخلیل، نجف۱۳۸۶/۱۹۶۶، چاپافستقم۱۳۶۸ ش.
(۸۶) محمدبنمحمد عمادالدینکاتب، الفتحالقسیفیالفتحالقدسی، چاپمحمد محمود صبح، (قاهره۱۹۶۵).
(۸۷) محمد عبداللّه عنان، مواقف حاسمه فیتاریخالاسلام، قاهره ۱۳۷۱/۱۹۵۲.
(۸۸) محمودبناحمد عینی، عقدالجمانفیتاریخاهلالزمان، چاپمحمد محمدامین، قاهره۱۴۰۷ـ۱۴۱۲/ ۱۹۸۷ـ۱۹۹۲.
(۸۹) فاطمهمحمد محجوب، الموسوعهالذهبیهللعلومالاسلامیه، ج۱۳، قاهره: دارالغدالعربی، (بی تا).
(۹۰) فاید حماد محمد عاشور، جهاد مسلماناندر جنگهای صلیبی، ترجمهعباسعرب، تهران۱۳۷۳ ش.
(۹۱) فوشهشارتری، الاستیطانالصلیبیفیفلسطین، ترجمه و دراسه و تعلیققاسمعبدهقاسم، قاهره۱۴۲۲/۲۰۰۱.
(۹۲) قاسمعبدهقاسم، «اثر الحروب الصلیبیه فیالعالمالعربی: سکانیا، اجتماعیا، سیاسیا»، در موسوعهالحضارهالعربیهالاسلامیه، ج۳، بیروت: المؤسسهالعربیهللدراساتو النشر، ۱۹۸۷.
(۹۳) قاسمعبدهقاسم، «التجربهالصلیبیهفیالمنظور المعاصر للصراعالعربیالاسرائیلی «، در ۸۰۰ عامحطّین
صلاحالدینو العملالعربیالموحد، بیروت: المؤسسهالعربیهللدراساتو النشر، ۱۴۰۹/ ۱۹۸۹.
(۹۴) قاسمعبدهقاسم، ماهیهالحروبالصلیبیه: الایدیولوجیه، الدوافع، النتائج، کویت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
(۹۵) قلقشندی.
(۹۶) جیمزکاریک، قرونوسطایپسین، ترجمه مهدیحقیقتخواه، تهران ۱۳۸۴ ش.
(۹۷) آناکومننا، الاکسیاد، در الموسوعهالشامیهفیتاریخالحروبالصلیبیه، ج۶چاپ مارگریت روتمورگان، ۱۴۱۶/۱۹۹۵.
(۹۸) کارلگوستاو گریمبرگ، تاریخ بزرگجهان، ج۴، ترجمهغلامرضا سمیعی، تهران۱۳۶۹ ش.
(۹۹) گوستاو لوبون، کتابتمدناسلام (عرب)، ترجمهمحمدتقیفخرداعیگیلانی، تهران۱۳۱۳ ش.
(۱۰۰) هنریاستیون لوکاس، تاریختمدن: از کهنترینروزگار تا سدهما، ترجمه عبدالحسینآذرنگ، تهران۱۳۶۶ ش.
(۱۰۱) آلبرمالهو ژولایزاک، تاریخقرونوسطیتا جنگصد ساله، ترجمه عبدالحسین هژیر، تهران۱۳۴۵ ش.
(۱۰۲) هانس ابرهارت مایر، جنگهایصلیبی، ترجمهعبدالحسینشاهکار، شیراز ۱۳۷۱ ش.
(۱۰۳) شفیقجاسر محمود، القدستحتالحکمالصلیبیو دور
صلاحالدینفیتحریرها: ۱۰۹۹ـ۱۲۴۴ م/ ۴۹۲ـ ۶۴۲ ه، عمان۱۴۰۹/ ۱۹۸۹.
(۱۰۴) محمد عروسی مطوی، الحروب الصلیبیه فی المشرق و المغرب، بیروت۱۹۸۲.
(۱۰۵) محمد عروسی مطوی، السلطنه الحفصیه: تاریخها السیاسیو دورها فیالمغربالاسلامی، بیروت۱۴۰۶/ ۱۹۸۶.
(۱۰۶) احمدبنمحمد مقّری، نفحالطیب، چاپ احسانعباس، بیروت۱۳۸۸/۱۹۶۸.
(۱۰۷) احمدبنعلیمقریزی، اتعاظ الحنفا، ج۳، چاپمحمد حلمیمحمد احمد، قاهره۱۳۹۳/۱۹۷۳.
(۱۰۸) احمدبنعلیمقریزی، السلوک لمعرفه دول الملوک، چاپمحمد عبدالقادر عطا، بیروت۱۴۱۸/۱۹۹۷.
(۱۰۹) احمدبنعلیمقریزی، کتابالمواعظو الاعتبار بذکر الخطط و الا´ثار، المعروف بالخطط المقریزیه، بولاق۱۲۷۰، چاپافستقاهره (بی تا).
(۱۱۰) حسینعلی ممتحن، کلیاتتاریخعمومی، ج۲، تهران۱۳۵۷ ش.
(۱۱۱) موسوعهالسیاسه، چاپ عبدالوهاب کیالی، بیروت: المؤسسهالعربیهللدراسات و النشر، ۱۹۷۹ـ ۱۹۹۴.
(۱۱۲) الموسوعه العربیه العالمیه، ریاض: مؤسسهاعمالالموسوعهللنشر و التوزیع، ۱۴۱۹/ ۱۹۹۹.
(۱۱۳) حسین مؤنس، اطلستاریخالاسلام، قاهره۱۴۰۷/ ۱۹۸۷.
(۱۱۴) عبداللّه ناصری طاهری، علل و آثار جنگهای صلیبی، تهران۱۳۷۳ ش.
(۱۱۵) عزتاللّهنوذری، اروپا در قرون وسطی، شیراز ۱۳۷۳ ش.
(۱۱۶) احمدبنعبدالوهابنویری، نهایهالاربفیفنونالادب، (قاهره) ۱۹۲۳ـ۱۹۹۰.
(۱۱۷) ویلیام مونتگمری وات، «الحملات الصلیبیه: تصوراتمختلفه «، در ۸۰۰ عامحطّین
صلاحالدین و العمل العربیالموحد، (قاهره) .
(۱۱۸) هربرتجورجولز، کلیاتتاریخ: دورنماییاز تاریخزندگیو آدمی، از آغاز تا ۱۹۶۰ میلادی، با تجدیدنظر ریموند پوستگیت، ترجمهمسعود رجبنیا، تهران۱۳۷۶ ش.
(۱۱۹) رابرتلیولف، «الحملهالصلیبیهالرابعه «، ترجمه و تعلیقلیلیعبدالجواد اسماعیل، در تاریخالحروبالصلیبیه، ج۱، چاپکنتسیتون، راماللّه: منشوراتبیتالمقدس، ۲۰۰۴.
(۱۲۰) ویلیامصوری، الحروبالصلیبیه: ۱۰۹۴ـ ۱۱۸۴ م، ترجمه و تقدیم حسن حبشی، (قاهره) ۱۹۹۱ـ ۱۹۹۵.
(۱۲۱) رجینالدجان هالینگ دیل، مبانی و تاریخ فلسفه غرب، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، تهران۱۳۶۴ ش.
(۱۲۲) عبداللّه
بناسعد یافعی، مرآهالجنان و عبرهالیقظان، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۷.
(۱۲۳) جوزیف نسیم یوسف، العدوان الصلیبی علی بلاد الشام: هزیمه لویس التاسع فیالاراضیالمقدسه، بیروت۱۹۸۱ الف.
(۱۲۴) جوزیف نسیم یوسف، العدوانالصلیبیعلیمصر: هزیمه لویس التاسع فیالمنصوره و فارسکور، بیروت۱۹۸۱ ب.
(۱۲۵) جوزیف نسیم یوسف، العرب و الروم و اللاتین فی الحرب الصلیبیه الاولی، بیروت۱۹۸۱ج.
(۱۲۶) جوزیف نسیم یوسف، الوحده و حرکات الیقظه العربیه ابّان العدوان الصلیبی، بیروت۱۹۸۱د.
(۱۲۷) یومیات صاحب اعمال الفرنجه، لمؤلف مجهول، در الموسوعه الشامیه فی تاریخ الحروب الصلیبیه، بیروت، ج۶، ۱۴۱۶/ ۱۹۹۵.
(۱۲۸) موسی
بنمحمد یونینی، ذیل مرآهالزمان، حیدرآباد، دکن۱۳۷۴ـ۱۳۸۰/ ۱۹۵۴ـ۱۹۶۱.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جنگهای صلیبی»، شماره۵۱۱۱.