جنبش بابایی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بابایی، عنوان جنبشی دینی - اجتماعی که در نیمه نخست
سده ۷ق/۱۳م همزمان با یورش مغولان، در
آناتولی و قلمرو
سلاجقه روم ایجاد شد.
این
جنبش ظاهراً در
تاریخ عمومی تحولات اجتماعی و فرهنگی مردم
ترک، اهمیت بسیار داشته است. جنبش بابایی با طریقه
مولویه که در میان مرفهان جامعه رواج داشت، به طور بنیادی در
تضاد آشکار بود. با اینکه آگاهی بسیار اندکی درباره جنبش بابایی در دست است، این جنبش یقیناً اهمیت بسیار داشته است، زیرا قطع نظر از
ابن بی بی، وقایع نگار
سلجوقی اهمیت آن را
سبط ابن جوزی دمشقی،
عالم و
مورخ آن عصر
و
سیمونِ سن کانتنی،
مبلّغ مذهبی فرانسیسکن و اندکی بعد
ابن عبری، تاریخ نویس سریانی
نیز متذکر شدهاند.
جنبش بابایی را تنها با توجه به بعضی از خصوصیات کلی، توسعه
دولت سلجوقی در
آسیای صغیر میتوان شناخت.
بنیانگذار این طریقت مردی علوی به نام
بابا الیاس است که در اوایل سده ۷ق از خراسان به آناتولی مهاجرت کرد. ابنبیبی - مورخ هم عصر باباییان - از بابا اسحاق کفرسودی به عنوان رهبر این جنبش نام برده است.
به نظر میرسد که او به عنوان رئیس دیوان انشا برای تالیف کتاب خود از گزارشهای رسمی و دولتی استفاده کرده است که در آنها
بابا اسحاق را به علت نقش فعالی که در جنبش داشت،
رهبر شورشیان خواندهاند. ابن عبری بابا اسحاق را فقط خلیفه رهبر اصلی این جنبش که نامش را «بابا» ذکر کرده، دانسته است.
علوان چلبی (زنده در ۷۶۰ق) نواده بابا الیاس - در اثر منحصر بهفرد خود موسوم به
مناقب القدسیه، نیای خود را رهبر این جنبش و نیز خلیفه شیخ دیگری به نام «دده غرقین» خوانده است که برای دعوت و ارشاد مردم، در راس ۴ خلیفه دیگر از طرف دده غرقین از
خراسان به آناتولی فرستاده شد.
اوضاع آناتولی در اوایل سده ۷ق بر اثر
مهاجرت ترکمانان که از پیشِ روی مغولان میگریختند و به آناتولی میآمدند، به سبب کشمکشها و بحرانهای اقتصادی ناشی از آن، روی به نابسامانی داشت و بخشی از آن، معلول تفاوتهای شیوه زندگی اجتماعی و اقتصادی شهری و کوچنشینی میان سلاجقه ساکن در آناتولی و ترکمانان بود که از شرق میآمدند.
این اختلاف به بروز تعارضهای سیاسی میان سلجوقیانِ طرفدار تمرکز
قدرت و تقویت آن، و ترکمانانی منجر گردید که بهطور طبیعی از نظارت یک قدرت مرکزی میگریختند. در چنین اوضاع و احوالی بابا الیاس از خراسان به آناتولی آمد و در روستای چات در حوالی
آماسیه زاویهای اختیار کرد و به تبلیغ در میان مردم پرداخت. پس از گذشت اندک زمانی مریدان وی فزونی یافت و به تدریج بر آوازه او افزوده شد،
تا جایی که به گفته علوان چلبی،
سلطان
علاءالدین کیقباد اول سلجوقی (حک ۶۱۶-۶۳۴ق/ ۱۲۱۹-۱۲۳۷م) برای دیدار وی به چات آمد.
شرح حال بابا الیاس پس از اقامتش در حوالی
آماسیه در کتاب ابنبیبی منعکس است؛ هرچند این مورخ از بابااسحاق نام برده، ولی در واقع موضوع سخن او باباالیاس است
این خلط ابنبیبی باعث گمراهی مورخان بعدی شده، و تمیز باباالیاس و بابا اسحاق از یکدیگر در جریان وقایع و جنبش
باباییان را مشکل ساخته است؛ تاجایی که برخی از محققان معاصر بر این باورند که نام رهبر این جنبش نخست بابا الیاس بوده، و سپس به بابا اسحاق تبدیل شده است،
یا مانند کائن به نقش بابا الیاس در جنبش بابایی به دیده شک و تردید مینگرند، شاید علت
تردید کائن، عدم دسترسی او به کتاب مناقب القدسیه بوده است.
به گفته علوان چلبی
بابا اسحاق، خلیفه رهبر اصلی این جنبش، یعنی بابا الیاس در حوالی
شام بوده است. این گفته را ابنبیبی نیز تایید میکند که رهبر این جنبش داعیانی را نزد ترکان خوارزمی که در آن
زمان بر مناطقی از شام استیلا یافته بودند، فرستاد.
همچنین به گفته ابن عبری
بابا اسحاق به عنوان مرید و داعی «بابا» برای دعوت ترکمانان به شام فرستاده شده بود. برخی پیروان افراطی بابا، یا بابارسول وی را صریحاً رسول خدا میدانستند.
به گفته سبط ابنجوزی
شعار اتباع وی این بود: «لااله الاالله، البابا ولی الله».
مؤسس این جنبش با رفتار تؤم با
زهد و
ورع خود به جذب قلوب ترکمانان پرداخته بود و کردار او در پارسایی و پرهیزگاری به جایی رسید که اهالی از زن و مرد «بسته بندکمند اعتقاد و بنده مقصود و مرام او شدند».
با بالا گرفتن کار رهبر جنبش در اطراف
آماسیه، او
مرید و خلیفه خود بابا اسحاق را به اطراف بلاد روم گسیل داشت تا ترکمانان را
تبلیغ کند و به سوی او بکشاند. بابا اسحاق به شهر سمیساط رفت و به تبلیغ در میان ترکمانان پرداخت و جمعیت زیادی از او استقبالکردند.
بیشتر گردآمدگان در اطراف بابا اسحاق، علویان تهیدست بودند.
مریدانْ کلاهِ سرخ بر سرمیگذاشتند (چنانکه بعدها قزلباشان)، رداهای سیاه میپوشیدند و
چارق به
پا میکردند. اسحاق خود را
پیغمبر مینامید و با صورتهای غالیانه، که در آن زمان در میان عامه ایرانیان و ترکان رایج بود، همنوایی داشت. نسبت او با «بابایی» دیگری به نام الیاس که اصلاً
خراسانی بود و با قلندرهای آسیای صغیر (جوالقیها)، هنوز بدرستی معلوم نیست.
بابا اسحاق در ۶۳۸ق
در زمان
سلطنت سلطان
غیاث الدین کیخسرو دوم سلجوقی از ضعف دولت سلجوقی استفاده کرد و برضد سلجوقیان علم طغیان بر افراشت.
او دو تن از مریدان خود را به کفرسود و مرعش فرستاد، تا دیگر پیروان را به عصیان تشویق کند. ترکمانان نیز که از پیش منتظر چنین اشارت و اجازتی بودند، به حرکت درآمدند و به موجب حکم بابااسحاق هر که دعوت ایشان را میپذیرفت، او را
امان میدادند و هر که درصدد مخالفت برمیآمد، او را هلاک میکردند.
با بالا گرفتن آتش این فتنه، سلجوقیان به مقابله برخاستند، ولی هردو بار لشکرکشی ایشان با شکست روبهرو شد.
شورشیان بابایی پس از این دو پیروزی به سیواس تاختند و این شهر را
غارت کردند و دولتمردان عالی مقام و توانگران را از دم تیغ گذراندند و غنایم فراوانی به دست آوردند.
به گفته علوان چلبی، بابا الیاس که از تندرویهای بابا اسحاق ناخرسند بود، دو تن از مریدان خود را نزد او روانه کرد و پیغام داد که بازگردد و
آتش این فتنه را بیش از آن دامن نزند
باباییان پس از غارت
سیواس از آنجا روی به توقات و
آماسیه نهادند.
سلطان غیاثالدین کیخسرو سلجوقی هم حاجی ارمغانشاه سرلشکر
آماسیه را به مقابله فرستاد و او بابا اسحاق را با چند تن از مریدانش دستگیر کرد و به دار آویخت
و سپس به مقابله سپاهیان بابایی شتافت و در این گیرودار کشته شد.
آنگاه سلطان غیاثالدین به مدد فرنگیان به باباییان تاخت و آنها را به سختی شکست داد و بسیاری از آنان کشته شدند.
وی در ۶۳۸ با استفاده از ضعف
حکومت به دنبالِ بروز اختلاف میان
سلطان غیاث الدین کیخسرو و
خوارزمیان (که بازماندگانشان پس از مدتی سکونت در
آسیای صغیر به جزیرهای در
شمال بین النهرین، پناه برده بودند)،
عَلَم طغیان برافراشت و با چند
سپاه بزرگ
سلجوقی پی در پی به مقابله برخاست، ولی سرانجام از مزدوران فرنگی، که در
استخدام سپاهیان سلجوقی بودند، شکست خورد و دستگیر شد؛ اما پس از او جنبش از میان نرفت تاکنون فقط اندکی از خصوصیات این جنبش شناخته شده است.
از سرنوشت بابا الیاس خراسانی پس از سرکوب خونین
قیام باباییان آگاهی روشنی نداریم. به تصریح ابن عبری،
باباالیاس و خلیفهاش بابا اسحاق هر دو دستگیر و کشته شدند؛ اما کوپرولو بر آن است که سلطان غیاثالدین، بابا الیاس را مورد عفو قرار داد.
درباره عناصر فکری نهضت بابایی، مؤلفان همگی اشاره میکنند که این جنبش رنگی از
تشیع داشت که باباالیاس از زادگاهش خراسان با خود آورده بود و البته ظاهر صوفیانه هم به خودگرفته بود. اولین و آخرین مقصد این جنبش تحقق بخشیدن به یک هدف سیاسی مشخص بود، یعنی بالابردن موقعیت ترکمانان و استقرارشان در وطن جدید و تاسیس دولتی برای آنان به رهبری پیشوایان معنوی نوین.
بعد از سرکوب جنبش بابایی، یاران بابا الیاس از ولایتهای سیواس و توقات و
آماسیه به ولایت قیرشهر - واقع در آناتولی مرکزی - که
حاجی بکتاش ولی در آن اقامت داشت،
مهاجرت کردند و در اطراف
خانقاه وی گرد آمدند و طریقت بابایی به تدریج در طریقت
بکتاشیه مستحیل گردید.
در واقع پس از سرکوب شورش باباییان، تنها برخی عناصر میانهرو آن همچون نوره صوفی از
مرگ نجات یافتند. نوره صوفی سپس به سلطان سلجوقی تقرب جست و با او رابطه خویشاوندی به هم رساند و حتی به امارت هم منصوب شد. میراث نوره صوفی به پسرش قرامان رسید که با تاسیس دولت مستقل قرامانیان در آسیای صغیر آرزوی دیرین ترکمانان را تحقق بخشید.
(۱) ابنبیبی، حسین، الاوامرالعلائیه، آنکارا، ۱۹۵۶م.
(۲) ابن عبری، غریغوریوس، تاریخ مختصر الدول، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۳) رئیسنیا، رحیم، بدرالدین مزدکی دیگر، تهران، ۱۳۶۱ش.
(۴) سبط ابن جوزی، یوسف، مرآهالزمان، حیدرآباد دکن، ۱۹۵۲م.
(۵) شیبی، کامل مصطفی، الصله بین التصوف و التشیع، بیروت، ۱۹۸۲م.
(۶) متیکا، رائول، «جنبش باباییان در آناتولی»، ترجمه عباس زارعی مهرورز، کیهان فرهنگی، شهریور، ۱۳۶۸ش.
(۷) Elvan ۴ elebi، Men @ k o bu'l - Kudsiyye، eds I E Er O nsal and A Y Ocak، Istanbul، ۱۹۸۴.
Elvan Er O nsal، I E and A Y Ocak، introd Men @ k o b (vide: ۴ elebi) (۸)؛
(۹) K N pr O l O، F، T O rk edebiyat o 'nda ilk Mutasavv o flar، Ankara، ۱۹۶۶؛
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «جنبش بابایی». دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جنبش بابایی»، شماره۴۲.