جلال (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جلال:
(وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ) جلال: به معنى «كبريا و عظمت» است و اين لفظ اختصاص به خداوند دارد.
جمله (ذُو اَلْجَلاٰلِ وَ اَلْإِكْرٰامِ) در آيه مورد بحث، اشاره به صفات
جمال و جلال
خداوند است، زيرا «ذوالجلال» از صفاتى خبر مىدهد كه خداوند «اجل» و برتر از آن است (
صفات سلبیه) و «اكرام» به صفاتى اشاره مىكند كه حسن و ارزش چيزى را ظاهر مىسازد و آن «
صفات ثبوتیه» خداوند مانند علم و قدرت و حيات اوست.
بنابراين، معنى آيه چنين مىشود: «تنها ذات پاک خداوندى كه متصف به صفات ثبوتيه و منزّه از صفات سلبيه است در اين عالم باقى و برقرار مىماند.»
به موردی از کاربرد
جلال در
قرآن، اشاره میشود:
(وَ يَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ) (و تنها ذات صاحب جلال و گرامى پروردگارت باقى مىماند.)
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید: در معناى كلمه جلال چيزى از معناى اعتلا و اظهار رفعت خوابيده، البته رفعت و اعتلاى معنوى در نتيجه جلالت با صفاتى كه در آن بويى از دفع و منع هست سر و كار و تناسب دارد، مانند صفت علو، تعالى، عظمت، كبرياء، تكبر، احاطه، عزت، و غلبه.
خوب وقتى همه اين معانى در كلمه جلال خوابيده، بايد ديد براى كلمه اكرام چه باقى مىماند؟ براى اين كلمه از ميان صفات، آن صفاتى باقى مىماند كه بويى از بهاء و حسن مىدهد، بهاء و حسنى كه ديگران را واله و مجذوب مىكند، مانند صفات زير: علم، قدرت، حيات، رحمت، جود،
جمال، حسن، و از اين قبيل صفات كه مجموع آنها را صفات
جمال مىگويند، هم چنان كه دسته اول را
صفات جلال مىنامند، و
اسماى خدايى را به اين دو قسمت تقسيم نموده، هر يک از آنها كه بويى از اعتلا و رفعت دارد صفت جلال، و هر يک كه بويى از حسن و جاذبيت دارد
صفات جمال مىنامند.
بنا بر اين، كلمه
(ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ) نامى از
اسماى حسناى خدا است، كه به مفهوم خود تمامى
اسماى جلال و
اسماى جمال خدا را در بر مىگيرد.
•
شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «جلال»، ص۳۸۱.