جحاف بن حکیم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جَحّافِ بْنِ حَکیمِ بْنِ عاصِمِ سُلَمی (د۹۰ق/۷۰۹م)، شاعر اموی و از بزرگان قبیله قیس.
آنچه سبب ماندگاری نام جحاف در منابع شده، دشمنی وی با اخطل و قومش بنی تغلب و کشتار بی رحمانهای است که وی در میان این قوم به راه انداخت.
ابوالفرج اصفهانی نیز کوشیده است همه روایتهای مربوط به وی را که بیشتر از
ابن حبیب بر جای مانده، گرد آوَرد؛ اما باز دانستههای ما از جحاف بسیار محدود است.
ابوالفرج به نقل از عُمر بن شبّه تصریح میکند که او در
بصره (تأسیس: ۱۴-۱۷ق) به دنیا آمده است،
اما در عوض
ابن سلام جمحی به نقل از
ابان اعرجی ، نخست او را از زادگان دورۀ جاهلی میپندارد و شعری هم در تأیید این سخن میآورد، اما در صحت آن روایت و آن
شعر تردید دارد و معتقد است که راوی، یعنی
ابان اعرجی شعر او را درست نفهمیده است.
افزون براین، برخی در اصل صحت انتساب این شعر به جحاف تردید کردهاند
و حتی بحث به اینجا میکشد که وی شاید از جاریه مردِ گرانمایهای به نام قیس بن هیثم که به حکیم بن امیه بخشیده بود، زاده شده باشد. پس از آن روایتهای ضد و نقیض و کشاکشهای متعددی رخ داده است که ما از ذکر آنها خودداری میکنیم.
با این وجود،
ابن اثیر و
ابن حجر نام وی را در شمار
صحابه آوردهاند.
جحاف که خود را هوادار عثمان میدانست، گویا پس از آنکه
حضرت علی علیهالسلام امور بصره را به دست گرفت، با زُفَر بن حارث
راهی
شام شد و در آنجا سیادتی یافت
پس از آن ما او را همراه اخطل (ه م) نزد
عبدالملک بن مروان مییابیم.
اگرچه در ۷۳ق/۶۶۲ م
عبدالله بن زبیر کشته شد و مردم بر عبدالملک بن مروان گرد آمدند، اما گویا جنگهایی که در آن زمان میان هواداران زبیر و مروان درگرفته بود، به کشته شدن بسیاری از مردم بنی سلیم (قبیله جحاف) انجامید. افزون بر این، دشمنی دیرینهای که میان قوم قیس و تغلب پایدار بود،
سبب شد تا این بار مشاجرۀ ایشان بر سر «صدقات» شام و الجزیره چندان بالا گیرد که خلیفه عبدالملک نیز نتوانست میانشان آشتی برقرار کند؛ به همین سبب آن هنگام که اخطل نزد عبدالملک با سرودن شعری جحاف را
هجو گفت و او را به سخره گرفت،
خشم جحاف چندان شعلهور شد که با خود پیمان بست تا از اخطل
انتقام گیرد.
اگرچه روایاتی که در این باب نقل شده، بسیار پریشان است، اما گویا جحاف در ۷۳ق توانست به
حیله بیش از هزار سوار گرد آورد و به سوی بِشر،
یکی از منازل تغلب شتابد و خون بسیاری از مردان، زنان و حتی کودکان بنی تغلب را بریزد. در این جنگ دو پسر اخطل جان باختند و اخطل نیز خود اسیر شد، اما از آنجا که وی چون بردگان لباس بر تن داشت، توانست از مهلکه جان سالم بهدر برد.
این روز یکی از
ایام العرب به شمار آمد، و به نامهای «یوم البشر»، «یوم عاجنة الرحوب» یا «یوم مخاشن» شهرت یافت.
اخطل به ناچار نزد عبدالملک شتافت و با سرودن شعری او را از آنچه اتفاق افتاده بود، آگاه کرد
و عبدالملک خون وی را
مباح ساخت.
جحاف ناگزیر، به
روم (
بیزانس ) و
ارمنستان گریخت و ۷ سال بماند. وی ظاهراً کینه همکیشان خود را به دل داشت، به خصوص که پادشاه بیزانس او را به نصرانیت فرا خوانده بود. در همین زمان ملاحظه میشود که وی هرگاه دستهای از سپاهیان
اسلام به روم میرسیدند، برضد آنان به جنگ بر میخاست.
برخی روایت کردهاند که جحاف آنجا بماند تا عبدالملک از دنیا برفت و فرزندش ولید او را امان داد،
اگرچه بنا به روایاتی که پس از این
ابوالفرج اصفهانی نقل کرده، این روایت چندان صحیح به نظر نمیآید، در دیگر روایات آمده است که عبدالملک وی را امان داد.
چنانکه از منابع برمیآید، سرانجام خلیفه جحاف را امان داد و از او خواست تا به سرزمین خود بازگردد، اما اگر از خون او گذشته باشد، باری
گناه او را نبخشیده، و از او خواست تا
خونبهای کسانی را که کشته است، بپردازد.
در این روایات خلیفه گاه عبدالملک، گاه
ولید بن عبدالملک یا ولید در حضور عبدالملک است که جحاف را به دادن
دیه مجبور میکند.
ظاهراً جحاف که توان پرداختن خونبهای این همه مسلمان کشته شده را نداشت، به سوی عراق رفت تا دست به دامن
حجاج بن یوسف ــ کـه در تبـار با او اشتـراک داشت ــ شود. حجاج نخست از پرداختن هرگونه مال به او خودداری میکرد، اما سرانجام به پرداختن ۱۰۰ هزار
درهم راضی شد. جحاف خود در شعری به این امر اشاره دارد.
گویا جحاف پس از ماجراهای یوم البشر و بازگشت به عراق از کردۀ خود پشیمان شد و
توبه کرد و به همراهی برخی از یارانش پشمینه پوشید و همچون بردگان در بینی حلقه انداخت و به
مکه شتافت تا از خداوند طلب مغفرت کند و تا آخر عمر
زهد پیشه کرد.
راست است که این روایت پشیمانی او، در این زمان قرار میگیرد و او باید به کلی از زندگی درباری کناره گرفته باشد، اما ما او را باز در مجالس عبدالملک میبینیم.
خونریزی و عصبیت جحاف چندان بود که سبب شد، نام وی در کتب امثال راه یابد. «افتک من الجحاف» و «عصبیة من الجحاف» دو مثلی است که از خونریزیهای وی به یادگار باقیمانده است.
اگرچه
آمدی گزارش میدهد که در کتاب بنی سلیم اشعار زیبندهای از وی نقل شده است،
اما امروزه آن کتاب از میان رفته، و از این شاعر تنها ابیات انگشت شماری بر جای مانده که همگی مربوط به دشمنی وی با اخطل یا واقعه «یوم البشر» یا بالیدن به قوم خویش است.
(۱) آمدی، حسن، المؤتلف و المختلف، به کوشش عبد الستار احمد فراج، قاهره، ۱۳۸۱ق/۱۹۶۱م.
(۲)
ابن اثیر، علی، اسد الغابة، به کوشش محمد ابراهیم بنا و دیگران، قاهره، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م.
(۳)
ابن اثیر، علی، الکامل.
(۴)
ابن حجر عسقلانی، احمد، الاصابة، قاهره، ۱۳۲۸ق/۱۹۱۰م.
(۵)
ابن حزم، علی، جمهرة انساب العرب، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۶)
ابن سلام جمحی، محمد، طبقات (فحول) الشعراء، بیروت، دارالنهضة العربیه.
(۷)
ابن عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، به کوشش علی شیری و دیگران، بیروت، ۱۴۲۱ق/۲۰۰۰م.
(۸) ابوتمام، حبیب، نقائض جریر و الاخطل، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، ۱۹۲۲م.
(۹) ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، ۱۹۶۳م.
(۱۰) ابوهلال عسکری، حسن، جمهرة الامثال، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم و عبدالمجید قطامش، بیروت، ۱۹۸۸م.
(۱۱) بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به کوشش محمود فردوس عظم، دمشق، ۱۹۹۹م.
(۱۲) زرکلی، اعلام.
(۱۳) زمخشری، محمود، المستقصی فی امثال العرب، بیروت، دارالکتب العلمیه.
(۱۴) ضیف، شوقی، العصر الاسلامی، قاهره، دارالمعارف.
(۱۵) مرزبانی، محمد، الموشح، به کوشش محب الدین خطیب، قاهره، ۱۳۸۵ق.
(۱۶) یاقوت، بلدان.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «جحاف بن حکیم»، شماره۶۴۵۳.