جاهلیت (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جاهلیت:
(يَظُنُّونَ بِاللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ) جاهلیت: به طور كلى مراد از
«جاهليّت» حالتى است كه
جهالت در ميان هر قوم و ملّتى، در هر زمان، حكمفرما بوده باشد.
ولى مراد از موارد آن در
قرآن مجید حالتى است كه مردم پيش از اسلام (پيش از رسيدن به
هدایت و
نبوّت) داشتهاند.
به موردی از کاربرد
جاهلیت در
قرآن، اشاره میشود:
(ثُمَّ أَنزَلَ عَلَيْكُم مِّن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُّعَاسًا يَغْشَى طَآئِفَةً مِّنكُمْ وَ طَآئِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ الأَمْرِ مِن شَيْءٍ قُلْ إِنَّ الأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ يُخْفُونَ فِي أَنفُسِهِم مَّا لاَ يُبْدُونَ لَكَ يَقُولُونَ لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَيْءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا قُل لَّوْ كُنتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَ لِيَبْتَلِيَ اللّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَ لِيُمَحَّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَ اللّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ) (سپس به دنبال اين غم و اندوه، آرامشى بر شما فرستاد. اين آرامش، به صورت خواب سبكى بود كه در شب بعد از حادثه احُد، گروهى از شما را فرا گرفت؛ امّا گروه ديگرى در فكر جان خويش بودند؛ و خواب به چشمانشان نرفت. آنها گمانهاى نادرستى -همچون گمانهاى
دوران جاهلیّت- درباره
خدا داشتند؛ و مىگفتند: «آيا سهمى از پيروزى نصيب ما مىشود؟!» بگو: «همه كارها و پيروزيها به دست خداست.» آنها در دل خود، چيزى را پنهان مىدارند كه براى تو آشكار نمىسازند؛ مىگويند: «اگر ما سهمى از پيروزى داشتيم، در اين جا كشته نمىشديم.» بگو: «اگر در خانههاى خود نيز، بوديد، آنهايى كه كشته شدن بر آنها مقرّر شده بود، قطعاً به سوى قتلگاههاى خود، بيرون مىآمدند و كشته مىشدند. و اينها براى اين است كه خداوند، آنچه در سينههايتان پنهان داريد، بيازمايد؛ و آنچه را در دلهاى شما از
ایمان است، خالص گرداند؛ و خداوند از آنچه در درون سينههاست، آگاه است.»)
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید:
(يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ ...إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ) یعنی: درباره خدا خيالى كردن كه درست و حق نبود، بلكه از پندارهاى
جاهليت بود، و خدا را به وصفى ستودند كه حق نبود، بلكه از اوصافى بود كه اهل
جاهليت خداى را با آن مىستودند، و اين ظن هر چه بوده مناسب و لازمه اين گفتارشان است كه گفتند:
(هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَيْءٍ) دستورى هم كه
خدای تعالی به رسول خود داد كه پاسخشان را چنين بگويد:
(قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ) آن را كشف مىكند، چون از ظاهر اين پاسخ بر مىآيد كه اين طايفه خيال كرده بودند كه زمام بعضى امور به دست خودشان است، و به همين جهت بوده كه با اين بيان روشن مىشود كه آن امرى هم كه خود را در آن مؤثر و يا مستقل مىپنداشتهاند، همان شكست دادن و غلبه بر دشمن بوده و زمام اين امر را از اين جهت به دست خود مىپنداشتند كه به
اسلام در آمدهاند، پس معلوم مىشود اين طايفه چنين مىپنداشتند كه دين حق هرگز شكست نمىخورد، و همچنين متدين به چنين دينى هرگز مغلوب دشمنش واقع نمىشود، چون يارى اين دين و اين متدين به عهده خدا است، و براى اين پندار خود هيچ شرط و قيدى هم قائل نبودند، چون خيال مىكردند كه خداى تعالى در وعده نصرت خود هيچ قيدى را شرط نكرده است.
اشتباهشان هم همين جا بوده و ظن
جاهليت همين است، چون بتپرستان
جاهليت معتقد بودند كه براى هر صنف از اصناف حوادث، از قبيل: رزق، حيات، موت، عشق، جنگ و امثال آن، و همچنين براى هر نوع از انواع موجودات عالم از قبيل: انسان، زمين، درياها و غير اينها رب و مدبرى جداگانه است كه امور هر يك از آنها را رب آنها اداره مىكند، و اين ارباب و خدايان در اراده خود شكستناپذيرند.
آيه مورد بحث، به تشريح گفتگوها و افكار
منافقان و افراد سست ايمان، در شب بعد از
جنگ احد كه شب دردناک و پراضطرابى بود و آنها از ترس جان خود بيدار مانده بودند، مىپردازد و مىگويد:
آنها درباره خدا گمانهاى نادرست همانند گمانهاى دوران «
جاهليت» و قبل از اسلام داشتند و در افكار خود احتمال دروغ بودن وعدههاى
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را مىدادند و به يكديگر و يا به خويشتن مىگفتند: آيا ممكن است با اين وضع دلخراشى كه مىبينيم پيروزى نصيب ما بشود؟ يعنى بسيار بعيد و غيرممكن است. قرآن در جواب آنها مىگويد: بگو آرى، پيروزى به دست خداست و اگر او بخواهد و شما را شايسته بداند نصيب شما خواهد كرد.
(أَ فَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُكْمًا لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ) (آيا آنها حكم
جاهليّت را از تو مىخواهند؟! و چه كسى بهتر از خدا، براى قومى كه اهل ايمان و يقين هستند، حكم مىكند؟!)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید: اين جمله به دليل اينكه حرف فاء بر سر آن آمده تفريع و نتيجهگيرى از مضمون آيه قبلى است كه سخن از اعراض
کفار داشت، تفريعى است سؤال گونه كه مىپرسد: با اينكه آن دينى كه از قبولش اعراض مىكنند دينى است كه از ناحيه خدا نازل شده و دين حقى است كه خود آنان نيز مىدانند حق است، پس چرا به خاطر رسوم و عادت
جاهليت از آن دين اعراض مىكنند؟ ممكن هم هست آيه مورد بحث در مقام نتيجهگيرى و بيان لوازمى باشد كه همه آيات قبلى، آن لوازم را در بر دارد.
و معناى آيه اين است كه وقتى اين احكام و شرايع حق، از ناحيه خدا نازل شده باشد و غير از اين احكام، ديگر هيچ حكم حقى وجود نداشته باشد و هر حكمى كه باشد حكم
جاهليت و ناشى از هوا و هوسهاى
جاهلان باشد پس اين كسانى كه از حكم حق اعراض مىكنند چه مىخواهند؟ و به دنبال چه حكمى مىگردند؟ با اينكه غير از اين احكام ديگر هيچ حكمى نيست مگر آنكه از احكام
جاهليت است، و نيز با اينكه براى اين مردمى كه ادعاى ايمان دارند هيچ حكمى بهتر از حكم خدا نيست باز هم حكم
جاهليت را مىطلبند؟.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
آنجا كه اشراف
یهود از پيامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خواستند تا به نفع آنها داورى كند، مىخوانيم كه خدا به پيامبرش مىفرمايد: «آيا آنها حكم «
جاهليّت» را (از تو) مىخواهند، و چه كسى براى افراد با ايمان بهتر از خدا حكم مىكند؟»
اين آيه كه به عنوان استفهام انكارى نازل شده، مىخواهد بگويد: «آيا اينها كه مدعى پيروى از كتب آسمانى هستند انتظار دارند با احكام
جاهلى و قضاوتهاى آميخته با انواع تبعيضات، در ميان آنها داورى كنى؟»
(أَ فَحُكْمَ اَلْجٰاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ.)در حالى كه هيچ داورى براى افراد با ايمان بالاتر و بهتر از حكم خدا نيست. آيۀ مورد بحث حاكى از آن است كه در ميان طوائف يهود تبعيضات عجيبى بوده، مثلا اگر كسى از طايفۀ «
بنیقریظه» فردى از طايفه «
بنینضیر» را به قتل مىرساند قصاص مىشد، و در صورت عكس، قصاص نمىكردند، و يا به هنگام گرفتن ديه دو برابر ديه مىگرفتند. قرآن مىگويد اين گونه تبعيضات نشانه احكام
جاهليّت است و در ميان احكام الهى هيچگونه تبعيض در ميان بندگان خدا نيست.
در
کتاب کافی، از اميرمؤمنان
علی (علیهالسلام) آمده است كه فرمود:
«الحكم حكمان حكم الله و حكم الجاهلية فمن اخطأ حكم الله حكم بحكم الجاهلية.» «حكم دو گونه بيشتر نيست، يا حكم خداست يا حكم
جاهليّت و هركس حكم خدا را رها كند، به حكم
جاهليّت تن در داده است»
و از اين جا روشن مىشود، مسلمانانى كه با داشتن احكام آسمانى به دنبال قوانين ساختگى ملل ديگرى افتادهاند، در حقيقت در مسير
جاهليت گام نهادهاند.
•
شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «جاهلیت»، ص۴۱۹.