جاعلان حدیث
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در طول تاریخ معارف بشری و در بستر تاریخ
ادیان الهی، همیشه مردمانی دروغساز و دجّالصفت بودهاند که حقایق الهی و علمی را به سخره میگرفتند و با اهداف گوناگون و در اثر عوامل مختلف مثل: تعصبات مذهبی، انحرافات عقیدتی، خدمت به حاکم ستمگر، کسب مال یا مقام،
غلوّ در
مذهب و عقاید، بزرگ کردن خود و یا تأثیر عناصر
یهودی و
مسیحی دست به تحریف حقایق،
جعل احادیث و
دروغگویی میزدند. در این مبحث اسامی برخی از جاعلان حدیث ذکر شده است.
ابن جوزی راویانی را که در احادیث آنان خلل راه یافته و روایاتشان جعلی یا واژگون است به پنج گروه تقسیم میکند:
کسانی که در تنگنای زندگی زاهدگونه گرفتار شده بودند و در نتیجه از ضبط و تشخیص کامل روایات غافل بودند و برخی هم کتابهایشان از بین رفته یا گم شده یا سوخته بود و یا خود آن را زیر خاک پنهان کرده بودند و تنها از حفظ، نقل حدیث میکردند و بیشتر به اشتباه دچار میشدند. این گروه، گاه حدیث
مسندی را
مرسل و گاه حدیث مقطوع
السندی را
مسند نقل میکردند و گاه
سندی را جابجا میکردند و گاهی هم دو حدیث را به هم میآمیختند.
کسانی که در نقل حدیث خود را به زحمت نمیانداختند و چندان دقتی در اخذ و تلقی حدیث بر خود روا نمیداشتند؛ از این رو در احادیث اینان نیز خلط و اشتباه فراوان دیده میشود.
افراد
ثقه و مورد اعتماد بودند ولی در پایان عمر دچار اختلال ذهنی گردیدند؛ از این رو احادیث صحیح و سقیم را به هم در آمیختند.
کسانی که از درک کاملی برخوردار نبودند و هر چه بر آنان تلقین میشد باور میکردند. برخی از اینان میپنداشتند که احادیث (مجعول) را خود بدون واسطه شنیدهاند؛ در حالی که چنین نبود یا میپنداشتند نسبت دادن حدیثی به کسی که از وی نشنیدهاند جایز است و بسا که به برخی از اینان گفته میشد: این مجموعه احادیث که مستقیما نقل میکنی، آیا خود شنیدهای؟ در پاسخ میگفت: نه؛ ولی کسی که به واسطه او نقل کردهام مرده است؛ لذا خود به جای او روایت میکنم؟ حتی برخی از فرزندان اینان احادیثی جعل مینمودند و بر پدر عرضه میکردند و او ثبت مینمود؛ بدون آنکه بداند جعلی است.
کسانی که از روی
عمد و قصد،
جعل حدیث میکردند؛ اینان خود سه دستهاند:
آنان که حدیثی را به غلط یا اشتباه نقل کرده، سپس به اشتباه خود پی میبردند؛ ولی از تصحیح اشتباه خود سرباز میزدند و بر خطای خود پافشاری مینمودند؛ مبادا رسوا شوند و به آنان نسبت خطا و اشتباه داده شود.
آنان که از راویان دروغپرداز و ضعیف _با آنان را بر این صفت میشناختهاند_ روایت کردهاند ولی در نامهای آنان
تدلیس کردهاند که گناه، متوجه این جاعلان تدلیسگر است.
گروهی که آگاهانه و از روی
اراده، آشکار به
جعل حدیث پرداختهاند.
در این دسته، بعضی چون
زنادقه به منظور ایجاد فساد در
شریعت و القای شبهه در قلوب
مومنین و بازیچه قراردادن دین به این کار دست میزدند؛ امثال
ابن ابیالعوجاء، که به تنهایی چهار هزار
حدیث جعل کرده و برخی افراد دیگر که تعداد زیادی حدیث ساختند و در آن
حرام خدا را
حلال و حلال خدا را حرام نمایاندند و برخی چون گروههای متعصب جاهلی که در راستای یاری مذهب و مرام خویش به جعل حدیث میپرداختند و چنان میپنداشتند که این کار رواست.
بعضی دیگر،
صوفیان زاهدمآب بودند که احادیثی در نوید و بیم خلق ساختند تا به پندار خویش مردم را بر انجام نیکوکاری و وانهادن بدکاری برانگیزند. مفهوم این کار این بود که شریعت ناقص و نیازمند تکمیل است و اینان با این عمل به تکمیل شریعت همت گماردهاند.
گروه دیگر کسانی بودند که جعل
سند برای هر کلام نیکو را جایز میشمردند.
محمد بن خالد از پدرش روایت میکند که گفت: از
محمد بن سعید شنیدم که میگفت: اگر کلامی که نقل میکنید سخنی نیکو باشد اشکالی ندارد برای آن
سند جعل کنید.
عدهای دیگر جهت نزدیک شدن به دربار سلاطین یا به دست آوردن عطا و بخششی، به جعل حدیث اقدام میکردند. از قبیل
غیاث بن ابراهیم که حدیث لا سبق الا فی... جناح (یعنی: شرطبندی نشاید جز در چند چیز، از جمله پرنده، که مقصود کبوتر است.) را برای نزدیک شدن به دستگاه
مهدی عباسی جعل کرد؛ چون میدانست او کبوتربازی را دوست میدارد.
پارهای، حدیث را در جواب پرسش کنندگان به گونهای جعل میکردند که نزد آنان از جایگاه و منزلت والایی برخوردار گردند. برخی هم حدیث را در
ستایش یا
نکوهش بعضی از مردم در جهت نیل به اهداف مختلفی میساختند؛ همچون احادیث جعل شده در ستایش یا نکوهش
شافعی و
ابوحنیفه.
عدهای هم احادیث عجیب و غریب جعل میکردند تا نظر مردم را به خود جلب کنند؛ همچون داستانسرایان (
قصّاصون) که بیشترین سهم را در جعل حدیث داشتند. احادیثی با ظاهری آراسته و دلپسند جعل میکردند که در
کتب صحاح، چنین احادیثی کمتر یافت میشود. بدون شک اینان انسانهایی فرومایهاند که از چشم خلق افتادهاند و نه دنیا دارند و نه
آخرت. گروهی از این افسانه فرومایهاند که از چشم خلق افتادهاند و نه دنیا دارند و نه آخرت. گروهی از این افسانهسرایان بهغایت نیرنگباز بودند؛ چون حدیث را میپرداختند و به هر کس که میخواستند بهویژه شخصیتهای جاافتاده و دارای منزلت
اسناد میدادند.
جعفر بن محمد طیالسی میگوید:
احمد بن حنبل و
یحیی بن معین در مسجد الرصافه (در
بغداد)
نماز گزاردند. قصاصی (قصهپرداز) پیش روی آنان بپا خواست و گفت: احمد
بن حنبل و یحیی
بن معین از عبدالرزاق از معمر از قتاده از انس برایمان روایت کردند که
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: هر کس بگوید لا اله الا الله
خداوند برای هر کلمه آن پرندهای میآفریند که منقارش از طلا و پرش از مرجان است... و داستان را تا حدود بیست ورق نقل کرد. احمد با تعجب به یحیی نگریست و یحیی به او. احمد به یحیی گفت: تو چنین حدیثی را برای او نقل کردهای؟ یحیی گفت: به خدا سوگند این
قصه را اکنون میشنوم. چون داستان سراییاش پایان یافت و از بخشش مردم بهرهمند شد به انتظار کمک دیگران، در گوشهای نشست. یحیی به او اشاره کرد که جلو بیاید؛ او هم به گمان دریافت بخشش جلو آمد، یحیی به وی گفت: چه کسی برای تو چنین حدیثی نقل کرده است؟ گفت: احمد
بن حنبل و یحیی
بن معین. یحیی جواب داد: من یحیی هستم و این هم احمد؛ هرگز چنین حدیثی در احادیث رسول خدا نشنیدهام و تو اگر چارهای جز دروغ گفتن نداری، از زبان دیگران
دروغ جعل کن! گفت: تو یحیی
بن معین هستی؟ گفت: آری، جواب داد: بسیار شنیده بودم یحیی
بن معین مرد احمقی است ولی تا این ساعت یقین پیدا نکرده بودم. یحیی خطاب به وی گفت: چگونه دانستی من احمق هستم؟ گفت: از آنجا که تو گمان میکنی در جهان یحیی
بن معین و احمد
بن حنبل جز شما دو نفر نیست. من این حدیث را از ۱۷ نفر به نام احمد
بن حنبل و یحیی
بن معین نوشتهام. احمد آستین خود را بر چهره نهاد و گفت: ماجرا را رها کن تا برخیزد و به گونهای که گویا آن دو را مسخره میکرد از جا برخاست.
ابوعبدالرحمان نسائی صاحب سنن میگوید: کسانی که به دورغگویی و جعل حدیث و نسبت دادن آن به پیامبر شهرهاند چهار نفرند: ابن ابییحیی در مدینه، واقدی در بغداد، مقاتل
بن سلیمان در خراسان و محمد
بن سعید معروف به مصلوب در شام.
اکنون به شرح حال هر یک از این چهار نفر میپردازیم و روشن خواهیم ساخت که سه نفر نخست از این
تهمت مبرا هستند:
ابو اسحاق
ابراهیم بن محمد بن ابییحیی؛ نام او سمعان اسلمی مدنی است. از زهری و
یحیی بن سعید انصاری حدیث نقل کرده و
ثوری و
امام شافعی راویان او هستند. وی متهم به قدری بودن،
تشیع و دروغگویی است.
ابن عدی میگوید: من از ابراهیم حدیث منکری _جز از طریق مشایخی که مورد احتمالاند_ ندیدهام.
ابن جریج و ثوری و دیگر بزرگان از وی نقل حدیث کردهاند. کتابی در روایات
مسند فراهم کرده و آن را الموطا نام نهاده است که چندین برابر موطا مالک است. این کتاب را شافعی_در
مصر_ از او نقل کرده ولی به طور صریح از او یاد نکرده است. در
مسند شافعی هم از آن، احادیثی آمده است، شافعی درباره او گفته است: ابراهیم از بلندایی فرو افتد اولیتر است تا دروغ بگوید بدین طریق او را،
ثقه شمرده است.
ابو احمد ابن عدی میگوید: از احمد
بن محمد
بن سعید یعنی
ابن عقده پرسیدم: آیا _غیر از شافعی_ کسی را که به نیکی از ابراهیم یاد کرده باشد میشناسی؟ گفت: آری؛ این مطلب را
احمد بن یحیی اودی از
حمدان بن اصفهانی نقل کرده است. به وی گفتم: آیا به احادیث
ابراهیم بن ابییحیی اعتماد داری؟ گفت: آری. همچنین احمد
بن محمد
بن سعید گفت: در احادیث ابراهیم زیاد دقت کردهام؛ حدیث نادرست در آن ندیدهام. _ابن عدی میگوید:_ این مطلب درست است. من نیز در احادیث او دقت فراوان کردهام و در آن، حدیث نادرست _جز از طریق شیوخی که محتمل است کار آنان باشد_ ندیدهام. احادیث نادرست و منکر یا به دست راویان وی یا برخی شیوخ وی نقل شده است. ابراهیم هم از جمله کسانی بوده که حدیث او را مینگاشته است.
البته باید گفت این مرد احیانا به برخی از سلف توهین میکرده و از این رو گاهی به
اعتزال متهم شده و گاه چوب رافضیگری و شیعه بودن را خورده است؛
در حالی که مردی درست کردار و دارای احادیث صحیح است و جای هیچ طعن و خردهای بر او نیست؛ جرم او این است که مخلص
اهل بیت و از یاران ایشان است.
شیخ طوسی او را از راویان و اصحاب
امام باقر و
امام صادق (علیهمالسّلام) میشمارد و میگوید: ابراهیم
بن محمد
بن ابییحیی هم پیوند اسلم و از مردم
مدینه است. از امام باقر و امام صادق (علیهماالسّلام) روایت کرده است و چون فقط از راویان احادیث
شیعه است عامه او را ضعیف شمردهاند. یعقوب
بن سفیان در تاریخ خود، از جمله اسباب تضعیف وی را بدگویی او نسبت به برخی سلف دانسته است. برخی از افراد ثقه _از میان عامه_ گفتهاند: هر چه
واقدی نوشته است، در واقع نوشتههای ابراهیم
بن محمد
بن ابییحیی است. واقدی آنها را نقل کرده و به خود نسبت داده است. ابراهیم کتابی منظم در زمینه
حلال و
حرام تالیف کرده که همه آن را از امام باقر (علیهالسّلام) روایت کرده است. شیخ طوسی نیز به او
سند روایتی دارد.
ابوعبدالله محمد
بن عمر
بن واقد اسلمی از مردم مدینه، قاضی و علامه زمان خود و صاحب تالیفات زیاد در زمینه حدیث و مغازی (جنگها)؛ به رغم ضعیف شمرده شدن وی، یکی از منابع درست روایت است. وی از دیگر
تابعان و طبقه پس از ایشان در
حجاز و
شام و جز آن، حدیث روایت کرده است. بیشتر بر تضعیف وی نظر دادهاند، جز گروهی که او را توثیق کردهاند. از جمله توثیقکنندگان وی ابراهیم حربی است که میگوید: واقدی امین مردم در میان همه مسلمانان است. وی داناترین مردم نسبت به
اسلام است.
ابراهیم بن جابر فقیه میگوید: از
ابوبکر صاغانی _هنگامی که از واقدی نامی به میان آورد_ شنیدم که گفت: به خدا سوگند اگر وی را ثقه نمیدانستم از او روایت نمیکردم؛
ابوبکر بن ابیشیبه، ابوعبید و دیگران هم از او روایت کردهاند. از ابراهیم حربی گواهی دیگری هم درباره واقدی رسیده است. او میگوید: از مصعب
بن عبدالله شنیدم که گفت: واقدی ثقه و مورد اطمینان است. از معن
بن عیسی درباره واقدی سوال شد. گفت: از همچو منی درباره شخصیت واقدی میپرسید؟! از او باید درباره من سوال شود! ذهبی گوید: از ابن نمیر درباره وی سوال کردم. گفت: احادیث او در اینجا (شام) کاملا درست است. اما درباره روایاتی که در مدینه روایت کرده است، باید از اهل مدینه پرسید؛ آنان بهتر میدانند. از یزید
بن هارون درباره او روایت شده که واقدی ثقه است. _حربی میگوید:_ از ابوعبدالله شنیدم که گفت: واقدی ثقه است.
در مقابل این توثیقها کسانی هم او را تضعیف کردهاند. یحیی
بن معین میگوید: واقدی بیست هزار حدیث غریب و باور نکردنی از زبان
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جعل کرده است.
یونس بن عبدالاعلی نیز میگوید:
شافعی به من گفت: کتابهای واقدی یکسره دروغ است. از ابن معین نقل شده است: واقدی انسان قابل اعتنایی نیست. مره نیز میگوید: حدیثش ارزش نوشتن ندارد؛ و از احمد
بن حنبل رسیده است که: واقدی کذاب است. ذهبی میگوید: مسلم است که واقدی ضعیف است؛ از این رو نوشتههای او درباره جنگهای پیامبر و تاریخ قابل استناد است اما احادیث او درباره احکام، شایسته توجه نیست، چه اینکه در کتب صحاح ششگانه و
مسند احمد که نقل احادیث از افراد ضعیف بلکه متروک را روا داشتهاند؛ با این وصف حتی یک حدیث از واقدی نیاوردهاند. _وی اضافه میکند:_ البته به نظر میرسد به رغم ضعیف شمردن وی، احادیثش هم قابل کتابت است و هم قابل روایت؛ زیرا نمیتوان او را به
جعل حدیث متهم کرد و کسانی که درباره او چیزی گفتهاند، از جهات مختلفی میتوان گفت سخنی گزاف و بیهوده گفتهاند.
گفتار ذهبی به نظر میرسد درست است؛ چون واقدی از رجال تاریخ و سیرهنگار و سرگذشت جنگهای اولیه اسلامی است نه از رجال
فقه و
حدیث و
تفسیر. مهم آن است که وی جعل حدیث نکرده است؛ اگر چه در مواردی سره را با ناسره درآمیخته است و این، اگر چه عیب است ولی شیوه همه ارباب تاریخ و سیرهنویسان است و کسانی چون
ابن جریر،
ابن اثیر،
ابوالفداء و دیگر تاریخ نویسان بزرگ از این شیوه به دور نبودهاند. وی در
سال ۱۳۰ به دنیا آمد و در سال ۲۱۷ در زمانی که از طرف
مامون در لشکر مهدی عباسی منصب
قضاوت داشت، در بغداد دیده از جهان فرو بست.
ابن بشیر خراسانی مروزی اصالتا از بلخ است. به بصره هجرت کرد و از آنجا به بغداد رفت و در آن شهر به نقل حدیث پرداخت. وی از مفسران مشهور
قرآن بود که تفسیر معروفی هم از او به جا مانده است. او دانش را از
مجاهد،
عکرمه،
ضحاک و دیگر تابعان بزرگ آموخت و از دانشوران فرزانه گشت. امام شافعی میگوید: همه مردم در زمینه تفسیر ریزه خوار سفره دانش
مقاتل بن سلیمان هستند. تفسیر او از همان آغاز مورد توجه و عنایت همه دانشمندان بود. برخی از بیخردان از روی حسادت وی را به جعل حدیث متهم ساختند. وقتی از ابراهیم حربی سوال شد چرا مردم بر مقاتل
بن سلیمان طعن میزنند، گفت: چون بر او رشک میبرند. وی از طریق
امام صادق (علیهالسّلام) حدیثی
مسند از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کرده است که بیانگر منزلت رفیع و جایگاه برجسته او نزد امامان
اهل بیت (علیهمالسّلام) است شیخ طوسی او را در زمره اصحاب
امام باقر و امام صادق (علیهماالسّلام) شمرده است. در گذشته، هنگام بحث از طرق
ابن عباس شرح حال وی را آوردیم و معلوم شد که مردی صالح و غیر قابل طعن است.
او به سال ۱۵۰ وفات یافت.
محمد
بن سعید از مردم
دمشق بود. متهم به زندقه گردید و توسط
ابوجعفر عباسی به دار آویخته شد. حدیث دروغ «من خاتم پیامبرانم، پیامبر دیگری پس از من نیست مگر خدا بخواهد» را او جعل کرد و آن را از طریق حمید از انس به پیامبر نسبت داد. وی این استثنای آخر حدیث را به خاطر تایید مذهب کفرآلود خودش جعل کرده و به پیامبر نسبت داده است.
حدیث جعل میکرد و برای آن،
سند هم میساخت. او حتی دعوی پیامبری کرد.
گفته است: اگر کلامی که نقل میشود سخن نیکویی باشد اشکالی ندارد برای آن
سند جعل شود. از
احمد بن حنبل نقل شده است: او از روی عمد حدیث جعل میکرد.
ابن جوزی میگوید: دروغگویان و جعلکنندگان حدیث، بسیارند و در کتاب الضعفاء و المتروکین نام آنان را آوردهام. برخی از جاعلان بزرگ حدیث عبارتند از: وهب
بن وهب قاضی،
محمد بن سائب کلبی، (خواهیم گفت که محمد
بن سائب کلبی از این تهمت مبرا است.)
محمد بن سعید شامی مصلوب،
ابوداوود نخعی،
اسحاق بن نجیح ملطی،
غیاث بن ابراهیم نخعی،
مغیرة بن سعید کوفی،
احمد بن عبدالله جویباری،
مامون بن احمد هروی،
محمد بن عکاشه کرمانی و
محمد بن قاسم کانکانی. وی از ابوعبدالله محمد
بن عباس صبّی نقل میکند که گفت: از سهل
بن سری شنیدم: احمد
بن عبدالله جویباری و محمد
بن عکاشه کرمانی و
محمد بن تمیم فارابی بیش از ده هزار حدیث از زبان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جعل کردهاند.
علامه امینی فهرستی از اسامی جعلکنندگان حدیث را که آشکارا و بی محابا بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دروغ بستهاند تحت عنوان سلسلة الکذابین و الوضاعین در کتاب ارزشمند
الغدیر آورده و در آنجا به نام مهمترین افرادی که جعل حدیث کردهاند اشاره کرده است. در اینجا نمونههایی از آن را میآوریم:
ابراهیم
بن فضل،
ابومنصور اصفهانی (متوفای ۵۳۰) یکی از حافظان حدیث به شمار میآید. وی در بازار
اصفهان میایستاد و از حفظ _و با
سند مجعول_ حدیث میساخت و نقل میکرد. معمر میگوید: او را در بازار دیدم که احادیث ناشناختهای را با
سندهای ساختگی روایت میکرد. با دقت در او تامل کردم؛ به صورت
شیطان به نظرم آمد.
ابراهیم بن هدبه بصری؛ دروغگویی که اباطیل فراوان نقل کرد. او از زبان انس حدیث جعل میکرد. وی از رقاصان بصره بود که برای رقص به مجالس عروسی دعوت میشد و شراب مینوشید، تا سال ۲۰۰ زنده بود.
احمد
بن حسن
بن ابان بصری؛ از اساتید بزرگ طبرانی است. او کذابی بود که از زبان افراد ثقه حدیث جعل میکرد.
احمد
بن داوود، پسر خواهر عبدالرزاق؛ از دروغگوترین مردمان بود. همه احادیثش منکر (ناشناخته) است.
احمد بن عبدالله شیبانی، ابوعلی جویباری؛ دروغگویی که حدیث بسیار ساخت. بیهقی میگوید: من او را در زمینه جعل حدیث خوب میشناسم؛ او بیش از هزار حدیث از زبان پیامبر جعل کرده است. از
حاکم نیشابوری شنیدم میگفت: این مرد دروغپرداز خبیثی است که برای بیان فضیلت برخی اعمال احادیث زیادی جعل کرده است. روایات او به هیچ وجه درست نیست.
ابن حبان میگوید: دجالی از دجالان تاریخ است. از زبان پیشوایان حدیث، هزاران حدیث جعل کرده است.
احمد
بن عبدالله
بن محمد،
ابوالحسن بکری؛ افسانههایی بیاساس پرداخته است. گفتهاند: بسیار جاهل و بیشرم بود.
احمد
بن عبدالله
ابوعبدالرحمان فاریاناتی؛ از جعلکنندگان مشهور است.
احمد
بن محمد
بن محمد
ابوالفتوح غزالی طوسی (متوفای ۵۲۰) واعظ توانای
قرن پنجم و ششم هجر برادر ابو حامد؛ غالبا حدیث صحیح را به ناصحیح در میآمیخت. وی تعصب خاصی نسبت به
شیطان داشت و او را معذور میدانست.
۱. احمد
بن محمد
بن صلت، حدیثپردازی است که بیشرمتر از او در سلسله جاعلان حدیث وجود ندارد.
۲. احمد
بن محمد
بن غالب،
ابوعبدالله باهلی (متوفای ۲۷۵)
غلام خلیل (از زاهدان بزرگ بغداد)؛ دروغگو و حدیثپرداز بود.
۳. اسحاق
بن بشر،
ابوحذیفه بخاری (متوفای ۲۰۶) فردی است که همگان بر دروغ پردازی و جاعل حدیث بودن وی اتفاق نظر دارند.
۴.
اسحاق بن ناصح از دروغگوترین افرادی بود که از طریق
ابن سیرین _طبق نظریات
ابوحنیفه_ از
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حدیث نقل میکرد.
۵.
اسحاق بن نجیح ملطی ازدی، مردی نااهل، دروغگو، خبیث و از جاعلان حدیث بود.
۶.
اسحاق بن وهب طهرمسی، دروغگویی متروک الحدیث بود که آشکارا به جعل حدیث دست میزد.
۷. اسماعیل
بن علی
بن مثنی،
واعظ استرآبادی (متوفای ۴۴۸)، خود و پدرش دروغگو بودند. او افسانههای دروغ میپرداخت و احادیث دروغین را با
اسانید صحیح جعل میکرد.
۸.
بشیر بن نمیر بصری (متوفای ۲۳۸) از دروغپردازان مشهور بوده و احادیث بسیار جعل کرده است.
حسن
بن علی،
ابوعلی اهوازی (متوفای ۴۴۶) در زمینه حدیث و قرائت جعل حدیث میکرد. کتابی تالیف کرد و در آن، احادیث جعلی و مطالب رسواکننده بسیاری از زبان دروغپردازان مشهور گرد آورده است.
حسن
بن علی،
ابوعلی نخعی معروف به ابواشنان؛ ابن عدی درباره او میگوید: وی را در
بغداد دیدم که آشکارا دروغ میگفت و از افرادی که هرگز آنها را ندیده بود روایت نقل میکرد و احادیث را که متعلق به گروه خاصی بود به دیگران نسبت میداد.
حسن
بن علی
بن زکریا،
ابوسعید عدوی بصری؛ شیخی گستاخ و دروغگو بود. از زبان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حدیث جعل میکرد و احادیث کسانی را به دیگران نسبت میداد و گاه از کسانی نقل حدیث میکند که شناخته شده
نیستند. بیشتر احادیث وی جعلیاتی است که قاطعانه میتوان گفت: خود، آنها را ساخته و پرداخته است.
ابن حبان میگوید: شاید روایات جعلی را که از زبان ثقات نقل کرده به بیش از هزار حدیث برسد.
حسن
بن عمارة
بن مضرب،
ابومحمد کوفی (متوفای ۱۵۳) فقیهی بغایت دروغگو و بیمنزلت بود و حدیث جعل میکرد. شعبه میگوید: اگر کسی میخواهد به دروغگوترین شخص بنگرد، به حسن
بن عماره نگاه کند.
حسین
بن حمید
بن ربیع کوفی خزاز (متوفای ۲۸۲) که خود، پدر و جدش دروغپرداز بودهاند.
حسین بن محمد بزری (متوفای ۴۲۳) یکی از چهار شیخ دروغگوی بغداد بوده است.
حماد بن عمر نصیبی؛ یحیی
بن معین دربارهاش میگوید: وی از برجستهترین چهرههای معروف به جعل حدیث است.
داوود
بن مُحَبّر
ابوسلیمان بصری (متوفای ۲۰۶) ساکن بغداد، دروغپرداز و جعلکنندهای که از زبان ثقات، احادیث منکر بسیار نقل کرد و نمیتوان به حدیث وی اعتنا کرد.
ربیع بن محمود ماردینی (متوفای ۶۵۲) دروغپردازی که سخن بیاساس فراوان ساخت، وی در سال ۵۹۹ ادعای صحابیبودن کرد و گفت خداوند عمرش را طولانی کرده است.
زکریا بن یحیی مصری، ابو یحیی وکّار (متوفای ۲۵۴) از مشهورترین دروغگویان بود. وی
فقیه بود و مجلس درسی داشت.
سلیمان بن داوود بصری، ابوایوب معروف به شاذ کونی (متوفای ۲۳۴) از حافظان (حدیث) بود. او دروغگویی بدنهاد بود که فی المجلس جعل حدیث میکرد و شراب مینوشید و به اعمال منافی عفت دست میزد.
سلیمان
بن عمرو، ابوداوود نخعی؛ کسی که به وضع حدیث مشهور بود و از همه بیشتر، به
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حدیث دروغ نسبت داد. در ظاهر مردی صالح مینمود ولی حدیث جعل میکرد.
خطیب بغدادی میگوید: در بغداد افرادی بودند که جعل حدیث میکردند.
ابوداوود نخعی از آن جمله است. حاکم میگوید: به رغم
زهد و کثرت عبادتش شک ندارم که در جعل حدیث دستی داشت.
صالح
بن بشیر، ابوبشر مرّی بصری؛ افسانهپرداز، کذاب و متروکالحدیث بود.
عامر
بن صالح نوه
زبیر بن عوام؛ فردی دروغپرداز و بدنهاد و دشمن خدا بود.
عبدالله بن حارث صنعانی؛ پیرمردی دروغگو بود که حدیث فراوان جعل کرد. یک نسخهای از عبدالرزاق را نقل کرده است که جملگی احادیث جعلی است.
عبدالله
بن عبدالرحمان کلبی اسامی؛ از دروغگوترین مردم بوده که خرافات فراوان نقل کرده است.
عبدالله
بن علان
بن رزین خزاعی واسطی؛ بسیار
دروغ میگفت و نیرنگ میزد.
عبدالمنعم بن ادریس یمانی (متوفای ۲۸۸) قصهپرداز و دروغگوی خبیثی بود که فراوان حدیث جعل کرد.
کثیر
بن عبدالله
بن عمرو مزنی مدنی؛ از چهرههای بارز جعل حدیث بود.
محمد
بن شجاع،
ابوعبدالله ثلجی حنفی (متوفای ۲۶۶) در زمان خود فقیه
عراق بود. در تشبیه
خداوند به خلق حدیث جعل میکرد و برای ابطال و رد احادیث رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیرنگ به کار میبست تا بدین وسیله از ابوحنیفه و نظریات وی دفاع کند.
محمد
بن محمد
بن عبدالرحمان،
ابوالفتح خشاب؛ در دروغگویی و خیالبافی ضرب المثل بود؛ و زیاد شراب مینوشید. ابراهیم
بن عثمان عربی درباره وی چنین سروده است:
اوصاه ان ینحت الاخشاب والده - فلم یطقه و اضحی ینحت الکذبا (پدرش به وی سفارش کرد که چوب بتراشد ولی او
وصیت را بر نتافت و به حدیث تراشی روی آورد.)
نوح
بن مریم،
ابوعصمه مروزی (متوفای ۱۷۳) شیخی کذاب که به جعل حدیث دست میزد. حدیث طولانی فضائل القرآن را او جعل کرده است.
هناد
بن ابراهیم نسفی؛ دروغپرداز و روایتسازی که احادیث جعلی و خرافات فراوان روایت کرد. به سال ۴۶۵ درگذشت.
وهب
بن وهب قاضی
ابوالبختری قرشی مدنی، جزو دروغگوترین مردم بود و در
سال ۲۰۰ درگذشت. دروغپرداز بد طینتی که احادیث فراوان جعل کرد. او در تمام طول شب حدیث جعل میکرد. سوید
بن عمرو
بن زبیر درباره او چنین سروده است:
انا وجدنا ابن وهب حدثنا - عن النبی اضاع الدین و الورعا
یروی احادیث من افک مجمعة - اف لوهب و ما روی و ما جمعا (ابن وهب را دیدم که برای ما از پیامبر روایت میکرد و در این عملش دین و پرهیزکار را به کناری نهاده بود، مزورانه احادیثی را روایت میکرد و برای آن
اسناد میساخت. وای بر ابن وهب و روایات و اسنادش.)
ابن عدی میگوید: ابوالبختری از جمله جاعلان حدیث است که چنان در دروغگویی و جعل حدیث گستاخ شده بود که برای هر حدیثی که روایت میکرد چندین
سند جعل میکرد و آنها را به افراد
ثقه نسبت میداد.
یحیی
بن هاشم غسّای سمسار، ابو زکریا، کذاب و دجال این امت که احادیث فراوان جعل میکرد و یا حدیث کسی را به شخص دیگر نسبت میداد.
ابوالمغیره، شیخی که از خبیثترین و دروغگوترین مردم بود.
این اسامی بیش از چهل نفر از محدثین جاعل که به دروغگویی و حدیثسازی شهرهاند. این عدد را از بین هفتصد محدث دروغگویی که
علامه امینی در
الغدیر ذکر کرده است انتخاب شده است، شاید به نظر عجیب نماید چنین رقم بالایی از افراد به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نسبت دروغ داده باشند؛ چون گواه بیاعتنایی به دین و سبک شمردن جعل حدیث در زمینههای دینی است؛ ولی بر آنان که افسار نفس را از کف دادهاند و
شیطان آنان را از یاد خدا غافل کرده است چندان گران نیست. «استحود علیهم الشیطان فانساهم ذکر الله؛
اینان کسانی هستند که شیطان بر ایشان چیره شده و یاد خدا را از دل آنان سترده است.» «ان هولاء متبر ما هم فیه و باطل ما کانوا یعملون؛
آنچه ایشان در آنند نابود (زایل) و آنچه انجام میدادند باطل است.»
آنچه گفته شد اندکی از بسیار و قطرهای از دریای دروغپردازانی بود که نسبت به
خداوند گستاخی کردند و دامن خود را به گناه آلوده و چهره تابناک احادیث
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را لکهدار ساختند. بی جهت نبود که حضرت در خطبه
حجة الوداع فرمود: نسبت دروغ به من فراوان گردیده و در آینده افزونتر خواهد شد؛ هر کس از روی عمد به من دروغی ببندد جایگاه خویش را بر آتش بنا کرده است. پس اگر حدیثی از من برایتان نقل شد آن را بر
کتاب خدا و سنت من عرضه کنید؛ آنچه را با کتاب خدا و سنت من سازگار بود برگزینید و آنچه را با قرآن و سنتم ناسازگار بود رها سازید.
البته با وجود چنین حجم عظیمی از احادیث ساختگی در ضمن روایات و تفاسیر، دیگر اعتمادی به کتابهای حدیث اهل حشو باقی نمیماند.
معرفت، محمدهادی، تفسیر و مفسران، ج۲، ص۴۸.