جاسوسی هدهد (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
هدهد از طرف
حضرت سلیمان مأمور بود تا از
ملکه سبا جاسوسی کند.
ماموریت
هدهد از جانب
سلیمان علیهالسّلام برای
جاسوسی از مواضع
ملکه سبا و درباریان، درباره نامه سلیمان علیه السلام بود.
... فانظر ماذا یرجعون.(این نامه مرا ببر و بر آنان بیفکن؛ سپس برگرد (و در گوشهای توقّف کن) ببین آنها چه عکس العملی نشان میدهند!)
حضرت سلیمان علیهالسّلام با تمام حشمت و شکوه و
قدرت بی نظیر بر
جهان حکومت میکرد. پایتخت او
بیت المقدس در
شام بود.
خداوند نیروهای عظیم و امکانات بسیار در اختیار او قرار داده بود، تا آن جا که
رعد و برق و
جن و
انس و همه پرندگان و چرندگان و حیوانات دیگر تحت فرمان او بودند. و او زبان همه آنها را میدانست. هدف حضرت سلیمان علیهالسّلام این بود که همه انسانها را به سوی خدا و
توحید و اهداف الهی
دعوت کند و از هرگونه
انحراف و
گناه باز دارد و همه امکانات را در خدمت جذب مردم به سوی خدا قرار دهد. در همین عصر در سرزمین
یمن، بانویی به نام «
بلقیس» بر ملت خود حکومت میکرد و دارای تشکیلات عظیم سلطنتی بود.
ولی او و ملتش به جای خدا،
خورشید پرست و
بت پرست بودند و از برنامههای الهی به دور بوده و راه انحراف و
فساد را میپیمودند. بنابراین لازم بود که حضرت سلیمان علیهالسّلام با رهبریها و رهنمودهای خردمندانه خود آنها را از بیراهه و کجرویها به سوی توحید دعوت کند. و مالاریای بت
پرستی را که واگیر نیز بود، ریشه کن نماید. روزی حضرت سلیمان بر تخت حکومت نشسته بود. همه پرندگان که خداوند آنها را تحت تسخیر سلیمان قرار داده بود با نظمی مخصوص در بالای سر سلیمان کنار هم صف کشیده بودند و پر در میان پر نهاده و برای
تخت سلیمان سایهای تشکیل داده بودند تا تابش مستقیم
خورشید، سلیمان را نیازارد. در میان پرندگان، هدهد (شانه به سر) غایب بود، و همین امر باعث شده بود به اندازه جای خالی او نور
خورشید به نزدیک تخت سلیمان بتابد. سلیمان دید روزنهای از نور
خورشید به کنار تخت تابیده، سرش را بلند کرد و به
پرندگان نگریست دریافت هدهد غایب است.
پرسید: «چرا هدهد را نمیبینم، او غایب است. به خاطر عدم حضورش او را تنبیهی شدید کرده یا
ذبح میکنم مگر این که دلیل روشنی برای عدم حضورش بیاورد.» خداوند در
قرآن میفرماید: «و تفقد الطیر فقال مالی لا اری الهدهدام کان من الغائبین• لا عذبنه عذابا شدیدا او لاذبحنه او لیاتینی بسلطان مبین• فمکث غیر بعید فقال احطت بمالم تحط به وجئتک من سبا بنبا یقین؛ (سلیمان) در جستجوی آن پرنده (هدهد) بر آمد و گفت: چرا هدهد را نمیبینم یا اینکه او از غائبان است؟ هر آئینه
عقوبت کنم او را عقوبت سخت یا ذبح کنم او را یا اینکه بیاورد پیش من
حجت ظاهر. (یا باید دلیل روشنی (برای غیبتش) برای من بیاورد، چندان درنگ نکرد (که هدهد آمد و) گفت: من بر چیزی آگاهی یافتم که تو بر آن آگاهی نیافتی، من از سرزمین
سباء یک خبر قطعی برای تو آوردهام.»
چندان طول نکشید که هدهد به محضر
سلیمان علیهالسّلام آمد، و عذر عدم حضور خود را به حضرت سلیمان علیهالسّلام چنین گزارش داد: «انی وجدت امراة تملکهم و اوتیت من کل شیء و لها عرش عظیم• وجدتها و قومها یسجدون للشمس من دون الله و زین لهم الشیطان اعمالهم فصدهم عن السبیل فهم لایهتدون• الایسجدوالله الذی یخرج الخب فی السموات والارض و یعلم ما تخفون و ما تعلنون• الله لا اله الا هورب العرش العظیم؛ من از سرزمین سبا، (واقع در یمن) یک خبر قطعی آوردهام. من زنی را دیدم که بر مردم (یمن)
حکومت میکند و همه چیز مخصوصا تخت عظیمی را در اختیار دارد. من دیدم آن
زن و ملتش
خورشید را میپرستند و برای غیر خدا
سجده مینمایند، و
شیطان اعمال آنها را در نظرشان
زینت داده و از راه راست باز داشته است و آنها
هدایت نخواهند شد، چرا که آنها خدا را
پرستش نمیکنند! آن خداوندی که معبودی جز او نیست و
پروردگار و صاحب
عرش عظیم است.»
خداوند میفرماید: «قال سننظر اصدقتام کنت من الکاذبین• اذهب بکتابی هذا فالقه الیهم ثم تول عنهم فانظر ماذا یرجعون؛ (سلیمان به هدهد) گفت باید تحقیق کنم تا
صدق و
کذب سخنت را دریابم. اینک نامه مرا به جانب آنان ببر و پاسخ آنان را بیاور تا بنگری پاسخ چه میدهند.»
حضرت سلیمان علیهالسّلام عذر غیبت هدهد را پذیرفت، و بی درنگ در مورد نجات ملکه سبا و ملتش احساس مسؤولیت نمود و نامهای برای ملکه سبا (بلقیس) فرستاد و او را
دعوت به
توحید کرد. نامه کوتاه اما بسیار پر معنا بود و در آن چنین آمده بود: «به نام
خداوند بخشنده مهربان. توصیه من این است که برتری جویی نسبت به من نکنید و به سوی من بیایید و تسلیم
حق گردید.»
سلیمان علیهالسّلام نامه را به هدهد داد و فرمود: «ما تحقیق میکنیم تا ببینیم تو راست میگویی یا
دروغ؟ این نامه را ببر و بر کنار تخت ملکه سبا بیفکن، سپس برگرد تا ببینیم آنها در برابر دعوت ما چه میکنند؟! » هدهد نامه را با خود برداشت و از شام به سوی
یمن ره سپرد و از همان بالا نامه را کنار تخت بلقیس انداخت.
بلقیس در کنار تخت خود نامهای یافت که پس از خواندن آن دریافت که نامه از طرف شخص بزرگی برای او فرستاده شده است و مطالب پرارزشی دارد.
قرآن ماجرا را اینگونه گزارش میدهد: «قالت یاایها الملؤ انی القی الی کتاب کریم• انه من سلیمان؛ (چون هدهد نامه را از منقار در برابر بلقیس افکند بشگفت آمد و مهرنامه را بگرفت و به دقت مطالعه کرد، آن را بسیار مهم یافت) بلقیس (رو به رجال دربارش کرده و) گفت نامه بزرگی به من رسیده است، نامه از جانب سلیمان است.»
«بسم الله الرحمن الرحیم• الا تعلوا علی و اتونی مسلمین؛ عنوان نامه سلیمان، به نام خدای بخشنده مهربانست. (و بعد نوشته) که بر من برتری مجوئید و
تسلیم امر من شوید.»
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۹، ص۴۳۲، برگرفته از مقاله «جاسوسی هدهد».