ثعلبه بارها از پیامبر خواسته بود تا برای افزونی ثروتشدعا کند، اما پیامبر امتناع میکرد تا اینکه ثعلبه با پیامبر پیمان بست که اگر خداوندمالی نصیبش کند، حق فقیران و مستمندان را بپردازد. پیامبر دعا کرد و گوسفندان ثعلبه زیاد شد تا آنجا که وی ناگزیر برای نگهداری آنها به خارج از مدینه منتقل شد، ازاین رو دیگر نتوانست در نماز جماعت شرکت کند و تنها در نماز جمعه حاضر میشد، اما به مرور زمان آن را نیز ترک کرد.
و واجب شدن زکات، پیامبر دو تن را برای گرفتن زکات نزد ثعلبه فرستاد، اما وی از پرداخت آن خودداری کرد و آن را جزیه دانست. این امر سبب آزردگی رسول خدا شد، در این هنگام آیات مذکور نازل شدند. ثعلبه چون شنید که درباره او آیه نازل شده است، با صدقات نزد پیامبر رفت، اما آن حضرت صدقهاش را نپذیرفت و فرمود که خداوند مرا از پذیرش صدقه از تو منع کرده است. نقل شده است که ثعلبه، پس از وفات پیامبر، زکات اموالش را نزد خلفا برد، آنان به پیروی از پیامبر زکات او را نپذیرفتند