توقیع سلطان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
توقیع، عبارتی که
سلطان یا
وزیر یا کارگزارِ مخصوص به نشانه رسیدگی، بر فرمانها و عرض حالها مینوشت؛ همچنین سندِ دارای این عبارت، مُهرو نشان میباشد.
توقیع، از ریشه وقع، در
لغت به معنای پرتاب کردن تیر به هدفی نزدیک چنانکه گویی آن را بر
هدف میگذارند (تُوَقِّعُه)، و نیز به معنای اثر جهاز
شتر بر پشت
حیوان است.
اصطلاح توقیع نیز از همین معنا گرفته شده است، زیرا توقیع نوشتهای بود بر حاشیه و پشت شکایات به خط خلیفه یا سلطان یا برخی از فرمانروایان که بر رسیدگی به شکایات تأکید میکرد.
جمع توقیع، توقیعات و تواقیع است و ترکیباتی از آن همچون منشی توقیع، صاحب التوقیع، توقیع زن و توقیع کردن به کار رفته است.
محمدبن عبدالخالق میهنی
در سده ششم، توقیع را بر دو گونه دانسته است: «نشان» که عبارت کوتاهی است، و «فرمان» که مطلبی کوتاه مشتمل بر مضمون نامه است. در مجموع، توقیع چند معنی داشته است:
۱) آنچه امروزه
امضا نامیده میشود، یعنی نوشتن نام در پایانِ نامه برای تأیید
صحت آن، و توقیع کردن نیز به معنای صحه گذاردن پادشاه یا
حاکم بر نامه با نوشتن نام یا زدن مهر خود بوده است.
۲) فرمان شاهی.
۳) دستخط و نوشته کوتاه سلطان بر صدر یا ذیل یا پشت نامه.
۴) شکایتنامهها یا تقاضانامهها.
به نامههای
امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به یکی از
نواب اربعه یا دیگران، نیز توقیع گفتهاند.
توقیع، به معنای فرمان کوتاه حاکم یا کارگزار، شاید سنّتی بر جای مانده از نوشتههای انشایی و ترسّلی دوره ساسانی باشد؛ چنانکه، نوشتههایی از این دست را ــ که در منابع اسلامی به توقیعات مشهور است ــ به انوشیروان نسبت دادهاند.
ابن عبدربه
و ابن اسفندیار
نمونههایی از توقیعات شاهان ساسانی را نقل کردهان.
نمونههایی از توقیعات خلفا نیز در دست است.
در دوره امویان، توقیع بتدریج به معنای تصمیم گیری خلیفه در باب شکایات در انظار عموم، رواج یافت.
روند رسیدگی به شکایات در دوره عباسیان منجر به تشکیل «دیوان التوقیع و الدّار» شد
در این دوره رسیدگی به رقعهها یا نامههای اشخاص که از خلیفه درخواستی کرده بودند، تنها پس از توقیع خلیفه، پایان یافته تلقی میشد.
در دوره عباسیان «توقیع نگاری»
اهمیت ادبی یافت و مشتمل شد بر جمله کوتاه و زیبا و بلیغی که عموماً به بدیهه گفته میشد
که از توقیع هوشمندانه
مأمون بر نامه پادشاه روم یاد کرده است.
مشتمل بر توقیعات عباسیان از سفّاح تا مأمون و سپس توقیعات امرا و بزرگانی چون حجّاج بن یوسف، ابومسلم خراسانی، جعفربن یحیی، فضل بن سهل و حسن بن سهل؛
که توقیعی از صاحب بن عَبّاد ذکر کرده است که جناس و
ایجاز آن
شهرت دارد.
(که چهارده مورد از توقیعات صاحب بن عباد را ذکر کرده است)
که از توقیعات ابومسلم خراسانی نمونه آورده است. در این دوره خلفا توقیع نگاری را به وزیران خود نیز میسپردند، که نشانه ارتقای
قدرت وزیران بود.
توقیع نگاری در دوره غزنویان نیز مرسوم بود.
در مجمل التواریخ والقصص
جدولی از توقیعات سلاطین غزنوی و کارگزاران آنان آمده است. در این دوره گاه صفت «توقیعی» برای فرمانهایی که اجرای آن فوریت داشت به کار میرفت
و از میان توقیعات وزیران غزنوی توقیعات خواجه ابوالقاسم احمدبن حسن میمندی شهرت بسزایی داشت.
از توقیعات سلجوقیان، فهرستی در مجمل التواریخ والقصص
آمده است که، همانند گذشته، عباراتی نظیر «توکلت علی الله»، «اعتمادی علی الله» و «اعتصمت بالله» در آن دیده میشود
که به نمونهای از توقیعات وزیران سلجوقی اشاره دارد.
در دوره خوارزمشاهیان همچنان توقیع رایج بوده
و از وزرای ایشان توقیعاتی بر جای مانده است،
اما استفاده از نشان و علامت و تمغا و طغرا، در ادامه سنّت کاربرد آنها در میان قبایل ترک، معمول شد.
در این دوره توقیع با دیگر علامات دیوانی مذکور، مترادف شد،
چنانکه در برخی اسناد خوارزمشاهی، توقیع به معنای مهر آمده است.
زنان قدرتمند دربار خوارزمشاهی نیز صاحب توقیع بودند
که به توقیع ترکان خاتون،
مادر سلطان محمدخوارزمشاه، اشاره میکند). سلطان جلال الدین مهر توقیع خود را به
دخترش، خان سلطان، سپرد.
از دوره ایلخانان مغول نیز توقیعاتی بر جا مانده است.
در سدههای نهم و دهم محل مهر سلطان را در فرمانهای ترکمانان، معمولاً توقیع مینامیدند. در اوایل عصر صفوی نیز توقیع به این معنی به کار میرفت، اما بتدریج در اواخر
دوره صفوی، اصطلاح «مهر» معمول گردید.
به عقیده قائم مقامی
رسم توقیع پس از
شاه طهماسب اول (۹۳۰ـ۹۸۴) منسوخ شد، اما اسکندرمنشی در تاریخ عالم آرای عباسی
به منصب «مهرداری توقیعات» اشاره کرده است. ظاهراً پس از صفویان توقیع نگاری متروک گردید.
در دوره قاجار به جای توقیع، اصطلاح توشیح مرسوم شد؛ یعنی پس از آنکه نامه یا فرمانی نوشته و در پایان آن مهر زده میشد، پادشاه به خط خود بر حاشیه فرمان عبارت «صحیح است» را مینوشت و با این کار، بر مندرجات نوشته صحه میگذاشت.
اصطلاح توشیح در دوره پهلوی نیز رواج داشت و قوانین، پس از تصویب مجلسین، برای تأیید باید به توشیح
شاه میرسید.
در سرزمینهای غربی
خلافت، فاطمیان توقیع را از
عباسیان اخذ کردند و در دیوانشان دفتری برای «توقیع علی القصص» (توقیع بر شکایات) وجود داشت. با اینهمه فاطمیان، همانند حکومتهای غرب اسلامی، به کاربرد علامت بیش از توقیع گرایش داشتند.
در دوره ممالیک،
علاوه بر ضرب سکه و خواندن خطبه، داشتن توقیع نیز از لوازم رسمیت یافتن
حکومت بود.
در این دوره، گونهای توقیع از دیوان انشا به ابواب سلطانی صادر میشد
که در واقع
حکم انتصاب حاکمان عالی رتبه (نواب) و کارگزاران پایین مرتبه بود.
نوشتن توقیع در قطعهای مختلف کاغذ یا آغاز کردن آن با عباراتی خاص، مرتبه و منصب صاحب توقیع را نشان میداد.
نمونههای موجود از توقیعات دوره ممالیک نشان میدهد که توقیعات این دوره نسبت به دورههای پیشین مفصّلتر بودهاند
استفاده از نثر مسجع و انواع جملات دعایی متناسب با مشاغل و مراتب افراد در توقیع رواج داشت
و در آغاز آن صنعت براعت استهلال رعایت میشد و در پایان آن ذکر عبارات دعایی برای موفقیت فرد در انجام دادن وظایف شغلی، ذکر تاریخ و سپاس
خداوند معمول بود.
برای انتصاب صاحب منصبان دینی و روحانیان نیز توقیع صادر میشد.
قلقشندی به توقیعات زیادی اشاره کرده است، از جمله توقیعاتی مربوط به انتصاب رؤسای یهود،
مشیخة الشیوخ خانقاههای صلاحیه و ناصریه،
والیان،
صاحبان مشاغل و درجات علمی مانند رؤسای بیمارستانها و مدرسان
طب و
تفسیر و
حدیث و
فقه،
صاحبان انواع مشاغل دیوانی نظیر کتابت سرّ، نظارت بر خزانه و سلاح و بیوت و جیش و جبه.
از دوره مملوکان مصر توقیعاتی مانده است که مؤید ادامه سنّت توقیع نویسی ایرانی در جهان عرب است (مثلاً مقایسه کنید سندی به تاریخ ۲۷
صفر ۷۲۳ در باب یک
ودیعه مالی در مصر را با سندی به تاریخ ۳۰
جمادی الاولی ۷۱۶ در ایران)
در دوره عثمانی مفهوم دو اصطلاح توقیع و نشان تا حدی با یکدیگر د/spangt;light [http://lib.eshia.ir/۴۱۰۹۲/۶/۱۷۴/مراتبnbsp;
قلقشندی، صبح الاعشي في صناعه الانشاء، ج۱۱، ص۳۱۹ـ۳۲۰. ر آمیخت؛ «مأمور توقیع» یا «توقیعی» مترادف «نشانجی» (مأمور نهادن نشان) بود.
در این دوره به گونهای از فرمان سلطانی، که عمدتاً
حکم انتصاب به مقام نیز بود، توقیع یا برات میگفتند.
پژوهش درباره توقیع، افزون بر
اهمیت در حوزه ادبیات دیوانی، در تحقیقات تاریخی مربوط به مشاغل دیوانی، مذهبی، علمی و حکومتی و بالمآل تاریخ سیاسی و اجتماعی جوامع
مسلمان ضروری به نظر میرسد.
(۱) آقابزرگ طهرانی.
(۲) ابن اسفندیار، تاریخ طبرستان، چاپ عباس اقبال، تهران (۱۳۲۰ ش).
(۳) ابن دُرید، کتاب جمهره اللغه، چاپ رمزی منیر بعلبکی، بیروت ۱۹۸۷ـ ۱۹۸۸.
(۴) ابن عبدربه، العقدالفرید، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۰۸ـ۱۴۱۱/ ۱۹۸۸ـ۱۹۹۰.
(۵) اردشیر ساسانی، شاه ایران، عهد أردَشیر، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷.
(۶) اسکندرمنشی.
(۷) اسماعیل حقی اوزون چارشیلی، «نگاهی به تشکیلات دولتهای قراقوینلو و آق قوینلو»، ترجمه وهاب ولی، مجله تحقیقات تاریخی، ش ۸ (بهار ۱۳۷۲).
(۸) هریبرت بوسه، پژوهشی در تشکیلات دیوان اسلامی: بر مبنای اسناد دوران آق قوینلو و قراقوینلو و صفوی، ترجمه غلامرضا ورهرام، تهران ۱۳۶۷ ش.
(۹) محمدبن مؤید بهاءالدین بغدادی، التوسل الی الترسل، چاپ احمد بهمنیار، تهران ۱۳۱۵ ش.
(۱۰) احمد بهمنیار، صاحب بن عبّاد: شرح احوال و آثار، چاپ محمدابراهیم باستانی پاریزی، تهران ۱۳۴۴ ش.
(۱۱) بیهقی.
(۱۲) محمدماهر حماده، الوثائق السیاسیه والاداریه: العائده للعصر العباسی الاول، بیروت ۱۴۰۲/ ۱۹۸۲.
(۱۳) دهخدا.
(۱۴) محمدبن علی راوندی، کتاب راحه الصدور و آیه السرور در تاریخ آل سلجوق، چاپ محمد اقبال، تهران ۱۳۳۳ ش.
(۱۵) محمدبن هندوشاه شمس منشی، دستور الکاتب فی تعیین المراتب، چاپ عبدالکریم علی اوغلی علیزاده، مسکو ۱۹۶۴ـ۱۹۷۶.
(۱۶) احمد زکی صفوت، جمهره رسائل العرب فی عصور العربیه الزاهره، مصر ۱۳۵۶/۱۹۳۷.
(۱۷) محمدبن عبدالجبار عتبی، ترجمه تاریخ یمینی، از ناصح بن ظفر جرفادقانی، چاپ جعفر شعار، تهران ۱۳۴۵ ش.
(۱۸) کیکاوس بن اسکندر عنصرالمعالی، قابوس نامه، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران ۱۳۶۴ ش.
(۱۹) رضا فراستی، بررسی و تحلیل فرمانها و رقمهای دوره قاجاریه موجود در مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، تهران ۱۳۷۷ ش.
(۲۰) خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم ۱۴۰۵.
(۲۱) قانون اساسی، اصلاحات و سیر تکامل آن، (تهران: مجلس شورای ملی)، ۱۳۵۶ ش.
(۲۲) جهانگیر قائم مقامی، مقدمه یی بر شناخت اسناد تاریخی، تهران ۱۳۵۰ ش.
(۲۳) قدامه بن جعفر، الخراج و صناعه الکتابه، چاپ محمدحسین زبیدی، بغداد ۱۹۸۱.
(۲۴)
قلقشندی، صبح الاعشي في صناعه الانشاء.
(۲۵) مجمل التواریخ و القصص، چاپ محمدتقی بهار، تهران: کلاله خاور، ۱۳۱۸ ش.
(۲۶) المختارات من الرسائل: مجموعه منشئات و فرامین و احکام دیوانی و شرعی و عرفی از قرون پنجم و ششم و هفتم هجری، چاپ ایرج افشار، تهران: انجمن آثار ملی، ۱۳۵۵ ش.
(۲۷) محمدبن محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج ۲۲، چاپ مصطفی حجازی، کویت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.
(۲۸) علی مرزبان راد، خسرو انوشروان در ادب فارسی، تهران ۱۳۵۶ ش.
(۲۹) محمدبن علی منشی، همایون نامه، چاپ رکن الدین همایونفرخ، تهران ۱۳۵۶ ش.
(۳۰) محمدبن عبدالخالق میهنی، دستور دبیری: متنی از قرن ششم هجری، چاپ علی رضوی بهابادی، یزد ۱۳۷۵ ش.
(۳۱) ناصرالدین منشی کرمانی، نسائم الاسحار من لطائم الاخبار در تاریخ وزراء، چاپ جلال الدین محدث ارموی، تهران ۱۳۳۸ ش.
(۳۲) محمدبن احمد نسوی، سیرت جلال الدین مینکبرنی، چاپ مجتبی مینوی، تهران ۱۳۴۴ ش.
(۳۳) احمدبن عمرنظامی، کتاب چهار مقاله، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی، لیدن ۱۳۲۷/ ۱۹۰۹، چاپ افست تهران (بی تا).
(۳۴) EI ۲، svv "Diplomatic III: Persia" (by H Busse)، "Nisha ¦ndji" (by F Babinger)، Tawk ¦â¤` (by F Babinger and C E Bosworth).
(۳۵) Donald P Little، "The H ¤aram documents as sources for the arts and architecture of the Mamluk period"، Muqarnas، vol ۲ (۱۹۸۴).
(۳۶) Colin Mitchell، "Safavid imperial tarassul and the Persian insha ¦ Ýtradition"، Studia Iranica، vol ۲۶، fasc ۲ (۱۹۹۷).
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «توقیع سلطان»، شماره۴۰۵۷.