• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

توحید افعالی (کلام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف




اعتقاد به این که تمام جهان و کلیه اعمال (اعم از فعل اختیاری و غیر اختیاری) با علت و معلولش، فعل و کار خدا و ناشی از اراده او است. و احدی در افعال او از قبیل خالقیت ، رزاقیت و غیره شریک نیستند. تمام آن چه در خارج تحقیق پیدا می‌کند اعم از فعل اختیاری مانند سخن گفتن، راه رفتن یا غیر اختیاری مانند درخشش خورشید ، لزرش دست مرتعش، فعل و کار خدا است.



اما این که انسان در افعال اختیاری خودش چه نقشی دارد و یا این که خدا در افعال اختیاری انسان چه نقشی دارد بحثی است که از آن به « استطاعت » (مراد از «استطاعت» در این جا قوه و نیرویی است که انسان به وسیله آن کاری را انجام دهد یا ترک کند. فرق استطاعت با قدرت این است که: قدرت، توانایی بر اختیار فعل و ترک است و استطاعت، توانایی بر فعل یا ترک است. یعنی اگر بنده کاری انجام داد می‌گوییم استطاعت بر فعل آن داشت و چون ترک کرد می‌گوییم استطاعت بر ترک آن داشت) تعبیر می‌کنند.
مکتب اشعری و اعتزال در این جا به دو قطب مقابل هم قرار گرفته‌اند و راه افراط و تفریط را پیموده‌اند.
اما مکتب امامیه را وسط و اعتدالی را طی کرده که جامع بین تمام عقاید است.


« اشاعره » یا «جبریه» معتقدند که انسان در افعال خودش هیچ گونه اختیاری ندارد بلکه در انجام کلیه امور مجبور می‌باشد. لذا فرقی بین حرکت دست مرتعش با دست مختار قائل نیستند.

۲.۱ - استدلال اشاعره

آنان به مذهب خود استدلال کرده‌اند به این که:
اولاً: خداوند قادر علی الاطلاق است و هیچ گونه محدودیتی در قدرت او تصور نمی‌شود. و اگر افعال بندگان از حیطه قدرت او خارج باشد و خودش مختار در انجام آن‌ها باشند محدودیت در قدرت لازم می‌آید با قدرت مطلقه ذات احدیث سازگار نیست.
ثانیاً: اعتقاد به مختار بودن بندگان موجب شرک در آفرینش می‌شود. چون، اگر افعال صادره از انسان کار و فعل خودشان باشد باید در جهان غیر از خدا، اعتقاد به فاعل مختار دیگری معتقد شویم که آفریننده افعال خودش باشد و این همان شرک در آفرینش است که خداوند منزه از هر گونه شرکی است.
ثالثاً: آیات قرآن دلالت بر این دارد که انسان‌ها هیچ گونه اختیاری در افعال خودشان ندارند و همه امور از جانب خداوند سبحان صادر می‌گردد و مستند به ذات احدیت است مانند:«ذالِکُمُ اللّهُ رَبُّکُمْ خالِقَ کُلِّ شی ءٍ لا اِلهَ اِلّا هُوَ.» «این است خدا و پروردگار شما که آفریننده هر چیزی است، خدایی جز او نیست.»
«و خَلَقَ کُلَّ شی ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدیراً.» «خداوند همه چیز را آفرید و برای آن‌ها اندازه صحیح و تمام قرار داد.»
«وَ اللّه خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ.» «خداوند شما و آن چه را که انجام می‌دهید آفرید.»
«وَ ما تَشاؤُنَ اِلّا اَنْ یَشاءَ اللّهُ» «ممکن نیست کاری را شما بخواهید و انجام دهید مگر این که خدا بخواهد.»
لذا اشاعره معتقد به عدالت خدا نیستند. چون لازمه اعتقاد آن‌ها این است که تمام افعال انسان اعم از حَسَن و قبیح کار و فعل خدا است و انسان در هر دو مسلوب الاختیار است.
اگر از این فرقه سئوال شود که پس چرا خداوند به گناهکار عقاب می‌دهد یا به شخصی که کار نیک و خیر انجام می‌دهد ثواب می‌دهد.
می‌گویند: این یک امر قراردادی است و خدا این گونه خواسته است و هیچ گونه استحقاقی در بین نیست. چون آن کسی که عصیان کرده با اراده خود مرتکب آن نشده است.
هدف اصلی اشاعره گسترش قدرت خدا در تمام کارها و نفی شرک از او است.


«معتزله» یا « مفوّضه » که در مقابل اشاعره قرار دارند می‌گویند: سلب اختیار از انسان منافات با عدل الهی دارد.
لذا انسان در تمام افعال خودش مستقل است و خداوند هیچ گونه دخالتی در افعال بندگان ندارد.
این فرقه به کثیری از آیات که دلالت دارند بر این که بندگان در انجام افعال مختارند و کلیه کارهای بندگان به آن‌ها استناد داده شده است تمسک کرده‌اند. مانند:
«وَ ما ظَلَمْنا هُمْ وَ لکِنْ کانُوا اَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ.» «ما به آن‌ها ستم نکردیم، اما آن‌ها به خودشان ظلم و ستم می‌کردند.»
«فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِاَیْدیهِمْ.» «وای بر آن‌ها که نوشته‌ای به دست خود می‌نویسند.»
هدف اصلی معتزله گسترش عدل الهی است.


«امامیه» (مراد از امامیه اخص از شیعه است که پیروان مکتب دوازده امامی مراد است) نه معتقد به جبر هستند و نه تفویض بلکه معتقدند: «لا جبر و لا تفویض بَلِ الْاَمْرُ بَیْنَ الْاَمْریْنِ.»
توضیح این که: انسان در اراده اش مستقل است اما در تصرفاتش هیچ گونه استقلالی ندارد چون نظام آفرینش انسان به گونه‌ای است که در انجام تمام کارها آزاد و استقلال تام دارد اما در تصرف و مقام عمل با نیروی الهی انجام می‌دهد. و این همان معنای «بل الْاَمْرُ بین الامرین» است.
اما این که انسان در اراده استقلال دارد به خاطر این است که انسان برای تکلیف خلق شده است تا آن استعدادهای درونی اش ظهور و بروز کند و به نهایت درجه تکامل برسد.

۴.۱ - نقش انسان در افعال اختیاری از دیدگاه امامیه

اما قدرت اراده برای انسان امکان ندارد بلکه موقوف به اذن خدا است.
بنابراین، نقش انسان در افعال اختیاری خودش همان استقلال در اراده است و نقش خدا در افعال اختیاری انسان همان اذن در تصرف است.
لذا می‌گویند: ممکن الوجود همان طوری که در مرحله حدوث نیاز به افاضه از واجب الوجود دارد در بقاء و تداوم نیز نیاز به افاضه دارد. به جهت این که ممکن الوجود هنگامی که وجود پیدا کرد تبدیل ماهیت نمی‌دهد تا واجب الوجود شود بلکه در تداوم راه خویش نیز نیاز به افاضه پیدا می‌کند. و این معنای آیه شریفه است که می‌فرماید:«وَ ما تَشاَؤنَ اِلاً اَنْ یَشآءَ الله» «یعنی: امکان انجام هیچ چیزی وجود ندارد مگر این که خدا بخواهد و اذن دهد.»
«اَفَرَ اَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ ءَاَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ اَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ» «آیا درباره آن چه که کِشت می‌کنید اندیشیده‌اید؟ آیا شما آن را می‌رویانید یا ما می‌رویانیم.»
«وَ ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنّ اللَّهَ رَمی.» «ای پیامبر ! این تو نبودی که خاک به صورت آن‌ها انداختی، بلکه خدا انداخت.»
لذا، نقش انسان در به وجود آوردن و انجام دادن افعال اختیاری خودش، فقط یک شرط از هزاران شرایط را به وجود می‌آورد و آن این است که مثلاً دانه گندم را در دسترس عوامل طبیعی قرار می‌دهد، اما آن کس که باعث شده این دانه رشد و نمو کند و به حیات خود ادامه دهد خداوند فیّاض است. و او است که اگر یک لحظه فیض خود را قطع کند همه چیز خاصیت خود را از دست می‌دهد مثلاً هنگامی که حضرت ابراهیم را در آتش افکندند، خاصیت سوزاندن به آتش داده نشد و هنگامی که کارد را آن حضرت به گلوی حضرت اسماعیل قرار داد خاصیت بریدن به کارد را نداد.
وقتی خداوند انسان را آفرید فرمود:«اِنّی جاعِلٌ فِی الْاَرْضِ خلیفةً»
«من در روی زمین خلیفه و جانشین قرار خواهم داد.»
و این به این خاطر بود که در انسان قدرت ابداع قرار داد تا تمام کارها را خود انجام دهد، لذا به این خاطر تمام امکانات را مسخّر انسان کرد و فرمود:«اَلَمْ تَرَوْا انّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السّمواتِ وَ ما فِی الْاَرْضِ.» «آن چه در آسمان‌ها و زمین است مسخر شما قرار دادم.»
امام‌ خمینی نیز توحید افعالی را این می‌داند که حق‌تعالی در فعل واحد است و وجود شریک در فعل او و تفویض فعل الهی به غیر محال است و ازآنجاکه استقلال در وجود، معیار فاعل حقیقی و ایجادی است و وجودی که عین ربط است نمی‌تواند ایجادکننده باشد، همه علت‌ها در هستی معداتی هستند که معلول حق‌تعالی هستند؛ پس تاثیر و فاعلیت از شئون وجود است و وجود منحصر در حق‌تعالی است و دیگر اشیاء به منزله‌ واسطه‌ها و معدات‌اند نه مؤثر حقیقی. به اعتقاد امام‌ خمینی میان اختیار انسان و اختیار خداوند رابطه است و انسان ازآن‌جهت که مختار است، از همان جهت مجبور است؛ یعنی اختیار انسان عین اضطرار اوست.
امام‌ خمینی با استناد به آیه (وَ ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمی) بر این باور است که افعال انسانی بدون هیچ واسطه‌ای هم به‌حق تعالی و هم به خود انسان انتساب دارند؛ یعنی ازآن‌جهت که انسان و افعال او تحت سیطره قدرت و علم و مشیت حق‌تعالی است، به‌حق تعالی انتساب دارد و از این انتساب هیچ‌گونه جبری در افعال انسان لازم نمی‌آید. براین‌اساس عمومیت و گستردگی اراده خداوند درمورد افعال آدمی به‌گونه‌ای است که همه کارهای انسان مراد حق‌تعالی است؛ زیرا بنابر قاعده بسیط الحقیقة، ذات حق بسیط، صرف الوجود و واجد همه مراتب هستی است و اراده حق، اراده‌ای مطلق و بالذات است که همه اشیای عالم را فراگرفته و هیچ ذره‌ای در عالم از سیطره اراده او خارج نیست و هیچ فعلی از فعل او جدا و مستقل نیست. بنابر نظر ایشان اگر معنای ربط معلول‌ها به فاعل الهی به‌خوبی تصور شود، وحدانیت خداوند عالم، تصدیق خواهد شد؛ زیرا فاعل موجد، یک حقیقت بسیط است و از آن فاعل یک هویت وجودی بسیط صادر می‌شود و مصدر غیر از حقیقت وجودی خویش چیزی نیست، بلکه مجعول شیء واحد بسیط، عین ربط و تعلق است و جاعل به جعل بسیط آن را جعل کرده‌ است. همچنین هر کسی که توحید فعلی حق را آن‌گونه که شایسته است، درک کند و نظام وجود را صورتی از فاعلیت حق‌تعالی بداند، به برهان و وضوح می‌یابد که «لا مؤثر فی الوجود» حصر حقیقی است.
[۲۴] خمینی، روح‌الله، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۵۶۷، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.


۴.۲ - ملائکه در اختیار انسان

حتی ملائکه را برای اراده انسان در اختیار انسان قرار داد و به آن‌ها دستور فرمود که در برابر اراده انسان خضوع کنند.
«وَ اِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجدُوا.» «هنگامی به ملائکه فرمان سجده برای انسان را صادر کردیم پس آن‌ها برای آدم سجده کردند.»
پس در اراده، خداوند انسان را آزاد گذاشته است و چیزی را برای او دیکته و تحمیل نکرده است. در یکی از احادیث قدسی (احادیث قدسی روایاتی هستند که معصومین علیهم‌السّلام از طریق پیامبران از خدا نقل می‌کنند) که از امام رضا «ع» نقل شده آمده است:
«قال اللَّهُ تَعالی یَا بْنَ ادَمَ! بِمَشیئتی کُنْتَ انت الّذی تَشآءُ وَ بِنِعْمَتی (بِقُوَّتی) اَدّیْتَ اِلیَّ فَرائِضی وَ بِقُدْرَتی قوَیْتَ علی مَعْصِیَتیِ جَعَلْتُکَ سَمیعاً؛ بصیراً؛ ما اصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما اَصابَکَ مِنْ سَیّئَة فَمِنْ نَفْسِکَ و ذالِکَ انّی اوْلی بِحَسَناتِکَ مِنْکَ و اَنْتَ اوْلی بِسَیّئاتِکَ مِنّی و ذالِکَ انّی لا اسْالُ عَمَّا افْعَلُ وَ هُمْ یُسْالُونَ.» «خداوند به فرزندان آدم فرمود: طبق خواسته من آن چه را که تو خواسته‌ای انجام می‌گیرد و من نعمت قدرت و توانایی را به تو دادم تا تو توانستی فرائض و واجبات مرا انجام دهی، حتی مرتکب گناه می‌شوی به سبب نیرویی است که من در اختیارت قرار داده‌ام. و تو را آگاه، بینا و شنوا خلق کردم که کارها را از روی تعقل انجام دهی، لذا من به کارهای نیک تو از خود تو سزاوارترم و تو به کارهای زشت از من سزاوارتری. زیرا، من از آن چه انجام دهم باز خواست نمی‌شوم ولی مردم بازخواست می‌شوند.»

۴.۳ - تفاوت بین حسنات و سیّئات

اما تفاوت بین حسنات و سیّئات چیست که خداوند خود را در انجام حسنات سزاوارتر و در انجام سیّئات انسان را سزاوارتر می‌داند و حال آن که قبلاً گفته شد که تمام اعمال انسان اعم از اختیاری و غیر اختیاری، خوب و بد با نیروی الهی انجام می‌گیرد؟
جواب این است که: اذن و اعطاء قدرت برای انجام کارهای نیک و خیر از طرف خدا روشن و واضح است.
اما علت اذن به انجام کارهای قبیح این است که انسان تک بعدی مثل خورشید نباشد که فقط نور افشانی می‌کند، بلکه او را نسبت به کارهای قبیح نیز آزاد گذاشته و اذن داده تا آن استعدادهای ذاتی و درونی اش ظهور و بروز کند و به شکوفایی و کمال برسد.
به عبارت دیگر، اراده تکوینی و تشریعی خداوند نسبت به انجام کارهای خیر و نیک توام است اما در انجام کارهای شر و قبیح فقط اراده تکوینی خدا است که بر او اذن می‌دهد ما اراده تشریعی خدا به انجام امور قبیح تعلق نمی‌گیرد.
لذا، چون در کار خیر، هم نیرو از خدا است و هم اذن تکوینی و هم تشریعی، فرموده است:«در انجام کارهای خیر من از تو سزاوارترم.»
ولی در کارهای قبیح، چون نیرو و اذن تکوینی از خدا است اما اذن تشریعی از خدا نیست، فرموده است: «در انجام کارهای شر تو از من سزاوارتری.»


بحث قضا و قدر یکی از بحث‌های مشکل کلامی است. و در کلمات متکلمین طبق مکتب‌های مختلف تفسیرهای گوناگونی شده است.
هدف همه آن‌ها تعیین قلمرو و حدود آزادی انسان در عمل است.

۵.۱ - عقیده اشاعره در قضا و قدر

اشاعره طبق مسلک خودشان قضا و قدر را به معنای جبر گرفته‌اند و گفته‌اند:
انسان تابع سرنوشت است و آن چه در این جهان انجام می‌دهد از روی قضا و قدر الهی است و در ازل تقدیر و امضاء شده و حتمیت پیدا کرده است و چاره‌ای جز انجام آن وجود ندارد. (اشاعره در معنای قضا و قدر می‌گویند: «قدر» یعنی خدا در ازل همه چیز را تقدیر و اندازه گرفته است و «قضا» یعنی مُهر حتمی را بر وقوع آن در خارج زده است)
همان طوری که در جلسه چهارم اشاره شد این فرقه جهت گسترش قدرت خدا ، به چنین مسلکی معتقد شده‌اند و عدالت خدا را انکار کرده‌اند. چون جبر یا مساله عدالت منافات دارد.
به عقیده اشاعره (جبریه) انسان در تمام اعمال خویش حتی در ایمان و کفر هیچ گونه اختیاری ندارد و هر حادثه‌ای که در خارج به مرحله وقوع می‌رسد مستقیماً از ذات باری تعالی صادر می‌شود و هیچ چیزی در وقوع آن دخالت ندارد. (کتاب‌های علمای اشعری مملو از احکام و قواعد جبر است حتی بعضی در شان سوره انعام گفته‌اند: این سوره از ابتدا تا انتها دلالت بر قول ما و مذهب ما در جبر می‌کند) مثلاً اگر آتش می‌سوزاند با اراده خداست که سوزاندن را خلق کرده است نه این که آتش عمل سوزاندن را انجام بدهد، اشاعره به آیاتی از قرآن تمسک کرده‌اند که هدایت و ضلالت را به خدا نسبت داده «تُضِلُّ بِها مَنْ تَشآءُ و تَهْدی مَنْ تشآءُ» و قدرت و قوه را از غیر خدا سلب کرده است «وَ ما تَشاَؤُنَ اِلاّ اَنْ یَشاَئَ اللّهُ».

۵.۱.۱ - دیدگاه احمد امین مصری

این نکته هم قابل ذکر است که نویسندگان و اندیشمندان اهل سنت مطالب فرقه اشعری که الآن حاکم بر جهان اهل سنت است قبول ندارند و زیر بار مکتب اشعری نمی‌روند.
احمد امین مصری می‌گوید: «هنگامی انحطاط مسلمین آغاز شد که مسلمانان معتقد شدند که انسان تابع سرنوشت است. این عقیده در قرن چهارم (در قرن چهارم هجری سه اتفاق مهم رخ داد: ۱. مکتب اعتزال تعطیل شد و سلطان محمود غزنوی در غزنین و القادر باللَّه العباسی در بغداد طرفداران این فرقه را از تیغ شمشیر گذراندند. ۲. باب اجتهاد منسد شد و مذاهب اسلامی منحصر در چهار فرقه حنفی ، شافعی ، حنبلی و مالکی گردید.
۳. قرائت قرآن منحصر به قرائت قرّاء سبعة گردید.) هجری رواج یافت و تقریباً بر جامعه مسلمین حاکم گردید و موجب شد که مسلمانان از هر گونه سعی و تلاش دست بکشند.»
[۳۱] زُهل الاسلام، ج ۳، ص ۷۰.


۵.۱.۲ - روایت درباره جبریه

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم به کسانی که دارای چنین عقیده باشند لعنت فرستاده و فرموده است:
«لَعَنَ اللَّهُ الْقَدْریّةَ عَلی لِسانِ سبعینَ نَبیّاً، قیل: یا رسول اللَّه! مَنِ الْقَدْرِیِّةُ؟ قال: اَلّذینَ یَعْصُونَ اللَّهَ تعالی، وَ یقُولُونَ: کانَ ذالِکَ بِقَضاءِ اللَّهِ وَ قَدْرِهِ»
[۳۲] قاضی عبدالجبار، شرح اصول خمسه، ص ۷۷۵.
«خداوند از زبان هفتاد پیامبر قدریه را لعنت کرده است. عده‌ای سؤال کردند‌ای رسول خدا! قدریه چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود: کسانی که گناه می‌کنند و آن را به خداوند نسبت می‌دهند.»

۵.۲ - عقیده امامیه و معتزله پیرامون قضا و قدر

در مقابل مکتب اشعری، مکتب امامیه و معتزله قرار گرفته‌اند که معتقدند: خداوند در ازل علم اجمالی و تفصیلی به انجام افعال بندگان داشته است. آن‌ها در معنای قضا و قدر می‌گویند:
«قَدَر» به معنای تقدیر و اندازه گیری است. یعنی: خداوند در ازل آن چه را که انسان در طول زندگی می‌خواهد انجام دهد با شرایط و عوامل آن پیش بینی کرده است.
و «قضا» به معنای نفوذ و به حتمیت در آوردن است. یعنی: اراده خدا بر این تعلق گرفته که انسان همان طوری که می‌خواهد انجام شود. (القضاء، هو علمه الاجمالی بالاشیاء و باالامور الجاریة و القدر هو علمه التفصیلی بالْاشیاء و باالامور الجاریة، اَتی علمه تعالی بتفاصیل ما سیقع من الذوات و الافعال)
[۳۳] اللطائف الغیبیة، ص۱۹۷ و ۱۹۸.

بنابراین، به عقیده ما، «قدر» عبارت است از علم خداوند به مصالح امور، و «قضاء» عبارت است از نفوذ اراده خداوند در تکوین چیزی یا تشریع تکلیفی. و قضایی که با افعال بندگان ارتباط دارد قضاء به معنای تشریع و الزام تکلیفی است.

۵.۲.۱ - چند روایت درباره قضا و قدر

هم اکنون به بعضی از آیات و روایات در این باره توجه کنید:
۱- حضرت امیرالمؤمنین علی «ع» پس از بازگشت از جنگ صفین در کوفه نشسته بود. شخصی عرض کرد:
‌ای امیرمؤمنان! رفتن ما به جنگ اهل شام به قضا و قدر الهی بود؟ حضرت فرمود: آری، آن مرد گفت: پس رنجی که من در این راه بردم به حساب خدا گذاردم؟ (یعنی: چون رفتن من به قضا و قدر خدا بوده است پس من اجری نخواهم داشت)
حضرت علی «علیه‌السلام» فرمود:
«وای بر تو‌ای مرد شامی که گمان می‌کنی قضا و قدر به معنای اجبار است اگر چنین بود ثواب و عقاب و وعد و وعید الهی بیهوده بود؛ خداوند سبحان بندگان خود را امر کرده و مخیّر ساخته؛ و نهی کرده و بر حذر داشته؛ و تکالیف آسانی بر دوش آنان گذارده، هرگز تکلیف سنگین نکرده، و در برابر کار کم پاداش زیادتر قرار داده و هیچ گاه کسی از روی اجبار او را معصیت نکرده، و از روی اکراه اطاعت نکرده است.» و یحک! لعّلک ظننت قضاءً لازماً، و قدراً حاتماً! و لو کان کذالک لَبَطل الثوابُ و العقابُ، و سقط الوعد و الوعید. انّ اللَّه سبحانه امر عباده تخییراً، و نها هم تحذیراً، و کلّف یسیراً، و لم یُکلّف عسیراً، و اعطی علی القلیل کثیراً؛ و لم یعصّ مغلوباً، و لم یُطع مُکرهاً
۲- در روایتی از امام صادق «ع» نقل شده که فرموده است:
«اِنّ اللَّهَ اِذا اَرادَ شَیْئاً قَدَره، فَاِذا قدّرَه قَضاه، وَ اِذا قضاه امضاه
«اگر اراده خداوند به چیزی تعلق گیرد که انجام پذیرد ابتدا آن را اندازه گیری می‌کند سپس آن را به مرحله اجرا می‌رساند...»
۳- امام صادق «علیه‌السلام» می‌فرماید:
«لا یَکُونُ شَی ءٌ فِی الْاَرْضِ وَ لا فِی السَّمآءِ اِلاّ بِهذِهِ الْخِصالِ السِّبْعِ: بِمَشِیِّةٍ، وَ اِرادَةٍ، وَ قَدَرٍ، وَ قَضاءٍ، وَ اِذْنٍ، وَ کِتابٍ وَ اَجَلٍ فَمَنْ زَعَمَ اَنَّهُ یَقْدِرُ عَلی نَقْضٍ وَاحِدَةٍ فَقَدْ کَفَرَ.» «هیچ چیزی در آسمان و زمین وجود ندارد مگر با این هفت خصلت: با مشیت و اراده و قدر و قضا و اذن و کتاب و اجل و هر که گمان کند که او می‌تواند یکی از این‌ها را نقض کند کافر است.» ( روایات واراده از ائمه معصومین علیهم‌السّلام درباره مسئله «قضا و قدر» مختلف است. بعضی امر به قضا و قدر می‌کنند و منکران قضا و قدر را مسلمان معرفی نمی‌کند. بعضی از روایات تعرض به مسئله قضا و قدر را نهی کرده‌اند و گفته‌اند: این یک سری از اسرار خداوند سبحان است. و بعضی از روایات حدود مساله قضا و قدر را اجمالاً و یا تفصیلاً بیان نموده‌اند)

۵.۲.۲ - آیات قرآنی درباره قضاء و قدر

آیات قرآنی نیز درباره مسئله قضاء و قدر زیاد است:
۱- «انّا کُلّ شیٍ ء خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ.»
«ما هر چیز را طبق تقدیر سابق آفریدیم.»
۲- «وَ ما کانَ لِنَفْسٍ انْ تَمُوتَ الاّ بِاِذْنِ اللَّهِ کِتاباً مُؤَجّلاً.»
«هیچ کس جز به فرمان و اذن خدا نمی‌میرد، این سرنوشتی است تعیین شده.»
۳- «وَ کانَ امْرُ اللَّهِ قَدَرَاً مَقْدُوراً.»
«و فرمان خدا حکمی نافذ و حتمی خواهد بود.»
۴- «وَ کُلُّ شئٍ فَعَلوهُ فِی الزُّبُرِ و کُلُّ صَغیرٍ و کَبیرٍ مُسْتَطرٌ.»
«و هر عملی کردند در نامه‌های اعمالشان ثبت است، و هر کار کوچک و بزرگی آن جا نوشته شده است.»

۵.۳ - تقدّم قدر بر قضا

آن چه در روایات ائمه معصومین علیهم‌السّلام صادر شده است تقدم قدر بر قضا است. همان طوری که در بحث پیشین در چند روایات اشاره شد.
چون قضا و حتمیت طبق تقدیر و قدر قرار می‌گیرد. و از این که تعبیر به «قضا و قدر» می‌کنند به جهت سهولت است و وجهی دیگر بر آن مترتب نیست.


۱. غافر/سوره۴۰، آیه۶۲.    
۲. فرقان/سوره۲۵، آیه۲.    
۳. صافات/سوره۳۷، آیه۹۶.    
۴. انسان/سوره۷۶، آیه۳۰.    
۵. تکویر/سوره۸۱، آیه۲۹.    
۶. نحل/سوره۱۶، آیه۱۱۸.    
۷. هود/سوره۱۱، آیه۱۰۱.    
۸. زخرف/سوره۴۳، آیه۷۶.    
۹. بقره/سوره۲، آیه۷۹.    
۱۰. انسان/سوره۷۶، آیه۳۰.    
۱۱. تکویر/سوره۸۱، آیه۲۹.    
۱۲. واقعه/سوره۵۶، آیه۶۳ - ۶۴.    
۱۳. انفال/سوره۸، آیه۱۷.    
۱۴. بقره/سوره۲، آیه۳۰.    
۱۵. لقمان/سوره۳۱، آیه۲۰.    
۱۶. خمینی، روح‌الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۲، ص۶۰، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.    
۱۷. خمینی، روح‌الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۲، ص۷۹، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.    
۱۸. خمینی، روح‌الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۲، ص۳۱۶، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.    
۱۹. خمینی، روح‌الله، آداب الصلاة، ص۹۳-۹۴، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۸.    
۲۰. خمینی، روح‌الله، الطلب و الاراده، ص۶۵، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۹.    
۲۱. انفال/سوره۸، آیه ۱۲.    
۲۲. خمینی، روح‌الله، آداب الصلاة، ص۳۲۰، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۸.    
۲۳. خمینی، روح‌الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، ص۳۳۸، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.    
۲۴. خمینی، روح‌الله، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۵۶۷، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.
۲۵. بقره/سوره۲، آیه۳۴.    
۲۶. حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد، ص ۳۵۴.    
۲۷. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۱۶۰، کتاب توحید، باب جبر و قدر و امر بین امرین، ح ۱۲.    
۲۸. فخررازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، ج ۱۵، ص ۳۷۷.    
۲۹. اعراف/سوره۷، آیه۱۵۵.    
۳۰. تکویر/سوره۸۱، آیه۲۸.    
۳۱. زُهل الاسلام، ج ۳، ص ۷۰.
۳۲. قاضی عبدالجبار، شرح اصول خمسه، ص ۷۷۵.
۳۳. اللطائف الغیبیة، ص۱۹۷ و ۱۹۸.
۳۴. شریف رضی، نهج البلاغه، ص ۷۸۶، حکمت ۷۳.    
۳۵. برقی، أحمد بن محمد، المحاسن، ص ۲۴۴.    
۳۶. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۵، ص ۱۲۱.    
۳۷. برقی، احمد بن محمد، المحاسن، ص ۲۴۴.    
۳۸. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۱۴۹، کتاب توحید، ح ۱.    
۳۹. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج ۵، ص ۸۸، ح ۷.    
۴۰. قمر/سوره۵۴، آیه۴۹.    
۴۱. آل عمران/سوره۳، آیه۱۴۵.    
۴۲. احزاب/سوره۳۳، آیه۳۸.    
۴۳. قمر/سوره۵۴، آیه۵۲ - ۵۳.    



• معارفى از قران ، ص ۵۰-۳۶، برگرفته از مقاله «توحید افعالی».
• دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.


رده‌های این صفحه : دیدگاه های کلامی امام خمینی




جعبه ابزار