• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تنبلی (قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



تنبلی به معنای تن پروری، بیکارگی، کاهلی و اهمال است
[۱] . فرهنگ فارسی، ج۱، ص۱۱۴۷، «تنبلی».
که از واژه‌های «کسالی»، «بطا»، «قاعد» و جملات مفید معنای آن استفاده شده است.
تنبل در لغت به معنای تنپرور است.



کسی که مایل به کار نباشد و تن به کار ندهد و کسی که از کار گریزان است.
[۲] عمید، حسن، فرهنگ عمید، ج۱، ص۶۲۱، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۸۱.
[۳] معین، محمد، فرهنگ فارسی، ج۱، ص۱۱۴۷، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۸۴.
در زبان عربی واژه‌ی "کسل" مترادف با تنبلی می‌باشد. در اصطلاح علم اخلاق ، به هرنوع بی‌میلی و بی‌رغبتی به کار ، تنبلی نمی‌گویند، زیرا در برخی از موارد، عامل گریزانی از کار، ضعف جسمانی و وجود یک بیماری جسمی است و گاهی نیز اهمیت نداشتن یک موضوع خاص در اعتقاد شخصی سبب بی‌رغبتی آن شخص برای انجام آن موضوع است، به‌طوری که اگر اهمیت موضوعی برایش قطعی شود، با چابکی و نشاط انجامش می‌دهد و همه‌ی جوانب کار را نیز رعایت می‌کند. از این رو در علوم تربیتی به کسی تنبل اطلاق می‌شود که شخص بدون داشتن کوچک‌ترین ضعف جسمانی، مهم‌ترین کارهای خود را به تأخیر انداخته و یا با اکراه و اجبار انجام می‌دهد.
[۶] مدرّس، محمدباقر، خرد و سپاه او، ج۳، ص۲۶۹، انتشارات کلینی، ۱۳۷۱ .
[۷] کلینی، محمد بن یعقوب، خصال، قم، انتشارات جامعه مدرسین، ۱۳۶۲.




۱. . فرهنگ فارسی، ج۱، ص۱۱۴۷، «تنبلی».
۲. عمید، حسن، فرهنگ عمید، ج۱، ص۶۲۱، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۸۱.
۳. معین، محمد، فرهنگ فارسی، ج۱، ص۱۱۴۷، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۸۴.
۴. فراهیدی، خلیل، کتاب العین، ج۵، ص۳۱۰، قم، انتشارات هجرت، ۱۴۱۰ق.    
۵. راغب اصفهانی، حسین، المفردات فی غریب القرآن، ص۷۱۱، تحقیق صفوان عدنان داودی، دمشق بیروت، انتشارات دارالعلم الدارالشامیه، ۱۴۱۲.    
۶. مدرّس، محمدباقر، خرد و سپاه او، ج۳، ص۲۶۹، انتشارات کلینی، ۱۳۷۱ .
۷. کلینی، محمد بن یعقوب، خصال، قم، انتشارات جامعه مدرسین، ۱۳۶۲.



فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «نکوهش اهل تکاثر (قرآن)»    






جعبه ابزار