تمثیل (علم بیان)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تمثیل، از مسائل و موضوعات
علم بیان میباشد.
تمثیل در لغت به معنای «تشبیه کردن» و «
مَثَل آوردن»
، و نیز به معنای «نگاشتن پیکر و نمودن صورت چیزی»
و داستانی یا حدیثی را بهعنوان مثال بیان کردن آمده است.
تمثیل بهعنوان اصطلاحی بلاغی و مسئلهای بیانی از دو دیدگاه موضوعی و تاریخی قابل بحث و بررسی است: از دیدگاه موضوعی:
تمثیل بهعنوان اصطلاحی بلاغی ـ بیانی در دو معنای
عام و
خاص به کار میرود:
تمثیل در معنای عام که مترادف با
تشبیه (همین مقاله) است و هر معنی که از تشبیه اراده شود، از
تمثیل نیز اراده میگردد. کاربرد ریشۀ واژۀ
تمثیل، یعنی «
مِثْل» در معنای «شِبْه»
نیز مؤید همین معناست. به تعبیر اهل منطق، نسبت میان «
تمثیل»، در معنای عام، با «تشبیه»، نسبت تساوی است، یعنی که: «هر تشبیهی،
تمثیل است» و «هر
تمثیلی تشبیه محسوب میشود». این تساوی، معلول نقش مشابهت در صدور حکم، در استدلال
تمثیلی است.
بدین معنا که شرکت دادن دو جزئی در یک حکم با وجه شَبَه یا قدرِ جامع میان آن دو،
مثل شرکت دادن شراب خرما و
خمر در
حرام بودن به سبب مستیآوری چونان تشبیه دو پدیدۀ جزئی بهسبب همانندی خیالی یا وجه شَبَه خیالی آن دوست. چنانکه، مثلاً «قامت معشوق» و «سرو» را بهسبب همانندیشان در «موزون بودن»، بهاندام و موزون میشماریم و بهصدور حکم موزونیت در باب «قامت معشوق» مبادرت میورزیم. چنین است که میتوان
تمثیل را به صفت «شعری» و «هنری» موصوف کرد و تشبیه «ابروی معشوق» (مشبّه) به «محراب» (مشبهٌبه) با وجه شَبَه «خمیدگی، انحنا و بایستۀ سجده شدن» را در بیت «حافظا سجده به ابروی چو محرابش بر/ که دعایی ز سر صدق جز آنجا نکنی»،
تمثیلی شعری یا
تمثیلی هنری بهشمار آورد. بر این بنیاد است که
تهانوی ضمن طبقهبندی
تمثیل، بهترادف
تمثیل و تشبیه در نظر
زمخشری اشاره میکند
و صاحب کلیات العلوم بر این معنا تأکید میورزد که کتب تفسیر، بهویژه
تفسیر الکشاف زمخشری آکنده از نمونههای
تمثیل در معنای تشبیه است
و
طریحی با گزارش خود این ترادف را مورد تأیید قرار میدهد. در
اسرار البلاغه ضمن تصریح بدینمعنا آمده است که تشبیه
عام و
تمثیل اخص است.
همچنین در طبقهبندی
تمثیل بهمفرد
مثل تشبیه «کلام به عسل در شیرینی»، و مرکب
مثلِ «در دست گرفتن آب» (امرناممکن = کار بیهوده)،
بر ترادف
تمثیل در معنای عام آن، با تشبیه تأکید میشود.
تمثیل در معنای خاص گونهای تشبیه است و به تعبیر اهل منطق، نسبت تشبیه و
تمثیل،
عموم و خصوص مطلق است، یعنی «هر
تمثیلی تشبیه است» اما «بعضی از گونههای تشبیه،
تمثیل به شمار میآید».
جرجانی در اسرارالبلاغه
این معنا را تصریح میکند و تشبیه را عام و
تمثیل را نسبت بدان اخص (خاص) میشمارد و تأکید میورزد که هر
تمثیلی به ناگزیر تشبیه است، اما هر تشبیهی الزاماً
تمثیل نخواهد بود.
تمثیل در معنای خاص که شامل ۳ صنعت است: تشبیهِ
تمثیل، استعارۀ
تمثیلیه، و داستان
تمثیلی، که بنیاد این هردو نیز تشبیه است و این از آن روست که به گواهی آثار درجه اول بلاغی، از جمله اسرار البلاغه، مفتاح العلوم، الایضاح و التلخیص، مطول و شرح المختصر
تمثیل دو گونه است: تشبیه
تمثیل، و استعارۀ
تمثیلیه یا
تمثیل بر سبیل
استعاره در
کشاف اصطلاحات الفنون و کلیات العلوم نیز تصریح شده است که
تمثیل در معنای خاص، تشبیه
تمثیل و استعارۀ
تمثیلیه را دربر میگیرد.
در آثار بلاغی قدما از «داستان
تمثیلی» سخنی در میان نیست، اما آثار ادبی از جمله
کلیله و دمنه، مرزباننامه و انوار سهیلی و آثار عرفانی
مثل حدیقة الحقیقة،
منطق الطیر و
مثنوی معنوی آکنده از داستانهای
تمثیلی است و این از آن روست که در نظر قدما برترین و مؤثرترین شیوۀ تعلیم و تربیت، روش
تمثیلی و به تعبیر مولوی در مثنوی
جُستن حقیقت در دل افسانهها و بازیافتن «دانۀ معنی از پیمانهها» ست.
استفاده از داستان
تمثیلی در ادبیات فارسی، بهویژه در آثار اخلاقی و حکمی و عرفانی چنان رایج بوده است که نظریهپردازان بلاغی آن را امری بدیهی میانگاشتهاند و پرداختن بدان را از نوع پرداختن به بدیهیات میشمردهاند و بسا که تبیین بلاغی آن را امری زاید میشمردهاند! و بدینسان از «داستان
تمثیلی» در جنب دوگونۀ
تمثیل دیگر، یعنی تشبیه
تمثیل و استعارۀ
تمثیلیه، سخنی در میان نیاوردهاند. نتیجۀ سخن آنکه
تمثیل در معنای خاص ۳ گونه است: تشبیه
تمثیل، استعارۀ
تمثیلیه، و داستان
تمثیلی:
تشبیه
تمثیل تشبیهی است که وجه شبه آن از یک مجموعه، یا از امور متعدد وابسته به یکدیگر انتزاع شود
و در پرتو نوعی تأویل شکل گیرد
مراد از این سخن آن است که در تشبیه
تمثیل، وجه شبه دارای دو ویژگی است: مرکب
و عقلی.
سکاکی با افزودن قید «غیرحقیقی» به تعریف
جرجانی، تشبیه
تمثیل را تشبیهی میشمارد که وجه شبه آن وصفی غیرحقیقی است که از امور متعدد انتزاع میشود.
خطیب قزوینی تصریح میکند که قید «غیرحقیقی» افزودۀ سکاکی است.
تفتازانی با نادیده گرفتن قید «غیرحقیقی» تشبیه
تمثیل را به پیروی از جرجانی، تشبیهی معرفی میکند که وجه شبه آن از امور متعدد انتزاع میگردد.
از جمله مثالهای تشبیه
تمثیل در
زبان عربی، یکی این آیۀ
قرآن کریم است: «
مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلوا التّوریٰةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ اَسْفاراً... ؛
آنان که
تورات را با خود دارند و معنای آن را در نمییابند، به خری میمانند که بار کتاب میکشد.» ارکان تشبیه در این
آیه بدین شرح است: مشبَّه: الَّذینَ حُمِّلوا التّوریٰةَ ثُمّ لَمْ یَحْمِلوها؛ مشبهٌبه: الحِمارِ یَحْمِلُ اَسْفاراً؛ وجه شبه: رنج بیهوده بردن و نفهمیدن و بهره نگرفتن، که از امور متعدد انتزاع شده است.
بجز این آیه تشبیه «
خورشید بر پهنۀ
آسمان» (مشبه) به «آیینهای در دست لرزان» (مشبهٌبه) :) تشبیهُ (الشَّمْسِ بالمِراةِ فی کَفِّ الاَشَلِّ» با وجه شبه «پراکنده شدن نور همراه با حرکت و لرزش» نیز از جمله مثالهایی است که در کتب بلاغی قدما و پیروان آنان تکرار شده است
در زبان فارسی، بیت معروفِ «
عمر برف است و آفتاب تموز/ اندکی مانده، خواجه غرّه هنوز»
از جمله مثالهای تشبیه
تمثیل است: عمر = مشبه؛ برف مقارن آفتاب تموز (تابستان) = مشبهٌبه؛ هیئتی که از «تقارن برف و آفتاب تموز» از یک سو و «عمر در گذر حیات» از سوی دیگر انتزاع میشود و در نهایت سرعت زوال را به ذهن متبادر میکند = وجه شبه.
نیز این دو بیت مسعود سعد
از شواهد گویای صنعت تشبیه
تمثیل است: «آگاه نیست آدمی از گشت روزگار/شادان همینشیند و غافل همیرود»، «ماند بدان که باشد بر کشتیای روان/پندارد اوست ساکن و ساحل همیرود». در این ابیات: مشبه = غفلت انسان از گذشت زمان؛ مشبهٌبه = نشستن آدمی در کشتی با این پندار که او خود، ساکن و ساحل در حرکت است؛ ادات = ماند بدان؛ وجه شبه = غفلت حاصل از توهم.
شمیسا
پس از بحث در باب تشبیه
تمثیل و تشبیه مرکب و استشهاد به ابیات مسعود سعد نتیجه میگیرد که: اولاً، در تشبیه
تمثیل، مشبهٌبه جنبۀ
مَثَل یا حکایت دارد؛ ثانیاً، مشبـه، امری معقول و مرکب و مشبهٌبـه (کـه برای تقریر و اثبـات مشبـه مورد استفـاده قـرار مـیگیـرد) امری مرکب و محسوس است؛ ثالثاً، ادات تشبیه تأویل میشود به تعبیرهایی چون «به این میماند» یا «بدان ماند». با این همه، بهنظر میرسد که اگر تشبیه مرکب به مرکب را از منظر وجه شبه مورد توجه قرار دهیم، وجه شبه، منتزع از امور متعدد و مصداق تشبیه
تمثیل خواهد بود، چنانکه در بیتی از
حافظ : «در خم زلف تو آن خال سیه دانی چیست؟/نقطۀ دوده که در حلقۀ جیم افتاده است»، به لحاظ مرکب بودن طرفین تشبیه، تشبیه مرکب است، اما اگر آن را از منظر وجه شبه بنگریم و از یک سو «هیئت زلف خمیده بر رخسار آراسته به خال سیاه» (مشبه) و از سوی دیگر «هیئت حرف ج با نقطۀ سیاه قرار گرفته در حلقۀ آن» (مشبهٌبه) را از نظر بگذرانیم، وجه شبه، هیئتی خواهد بود منتزع از امور متعدد که مصداق تشبیه
تمثیل است.
گونۀ دوم
تمثیل در معنای خاص، استعارهای است مصرّحه از نوع استعارههای مرکب (= جملۀ هنری = مجازی) که همانند دیگر استعارههای مصرحه، در پی ذکر مستعارٌ منه (مشبهٌبه) و حذف مستعارٌ له (مشبه) حاصل میشود، از آنجا که
استعاره مبتنی است بر تشبیه
و بهدنبال ذکر یکی از دو طرف تشبیه (مشبه یا مشبهٌبه) و ارادۀ طرف دیگر بهبار میآید و ادعا میشود که مشبه (مثلاً ابرو) از جنس مشبهٌبه (مثلاً محراب) و از جمله مصادیق آن است.
استعارۀ
تمثیلیه نیز استعارهای است که با حذف مشبه در تشبیه
تمثیل شکل میگیرد. بدین ترتیب که چون مشبه و مشبهٌبه در تشبیه
تمثیل، مرکب (= جمله) است، استعارۀ
تمثیلیه (که از آن به
تمثیل و
مجاز مرکب بالاستعاره نیـز تعبیر میشـود) جملهای است هنری (= مجازی = استعاری) که به علاقۀ مشابهت، در غیر ما وُضِعَ لَه به کار رفته است و وجه شبه یا جامع آن، صورتی است ذهنی که از امور متعدد انتزاع شده است. چنانکه اگر بخش اول آیۀ «
مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلوا التّوریٰةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلوها (مشبه)، کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ اَسْفاراً» (مشبهٌبه) را حذف کنیم «الحِمارُ یَحْمِلُ اَسْفاراً = خری است که بار کتاب میکشد»، استعارۀ مرکبۀ
تمثیلیه خواهد بود. چنانکه اکنون در
زبان فارسی تعبیر «حامل الاسفار» یا «چارپایی بر او کتابی چند»
تعبیری است استعاری از دریافت نکردن و بهره نگرفتن.
از جمله مثالهای معروف اینگونه استعاره در
زبان و
ادب عربی این مثال است: «اِنّی اَراکَ تُقَدِّمُ رِجْلاً و تُؤَخِّرُ اُخری: میبینم که گامی به پیش مینهی و گامی به پس» (مشبهٌبه) یعنی «تو را دودل میبینم» (مشبه محذوف). این مثال در کنار مثالهای دیگر در کتب بلاغی به زبان عربی
و نیز در کتب فارسی که براساس کتب عربی، بهویژه براساس
المطول و شرح المختصر نگارش یافته، تکرار شده است.
زبان فارسی آکنده و آمیخته است با تعبیرها و جملههای هنری با معانی مجازی که تسامحاً و توسعاً از آنها به
کنایه (همین مقاله) تعبیر میشود
و بیگمان بسیاری از آنها بهطور عام، استعارۀ مرکبه و بهطور خاص
تمثیل یا استعارۀ
تمثیلیه بهشمار مـیآید
چـراکه اینگونه جملهها، برخلاف کنایه و همانند استعاره نه بر معنای اصلی و ظاهری، که بر معنایی دیگر دلالت دارد که به قول صاحب المعجم «چون شاعر خواهد که به معنیای اشارتی کند، لفظی چند که دلالت بر معنیای دیگر کند، بیارد و آن را مثال معنی مقصود سازد»
که
تمثیل، ادای معنی مقصود است با الفاظی که به ظاهر، معنایی دیگر دارند.
از اینگونه است «باد پیمودن» (= مشبهٌبه = مستعارٌ منه) به معنی «کار بیهوده و بیحاصل کردن» (= مشبه = مستعارٌ له) در بیتی از
حافظ «چو با حبیب نشینی و باده پیمایی/به یاد دار محبّان بادپیما را»، و «باد در چنگ بودن» (= مشبهٌ به) به معنی «بیحاصل بودن» در بیتی از
سعدی «به یادگار کسی دامن نسیم صبا/گرفتهایم و دریغا که باد در چنگ است»؛ چنین است تعبیراتی چون: «تکیه بر آب کردن»
«گره به باد زدن»
و
امثال آنها که همگی معنایی دیگر دارند و استعارۀ مرکبۀ
تمثیلیه بهشمار میآیند.
از استعارۀ مرکبه گاه به
تمثیل و گاه به استعارۀ
تمثیلیه تعبیر شده است. یعنی که نسبت آن دو را تسامحاً یا توسعاً نسبت تساوی دانستهاند.
تأمل در شواهد استعارۀ مرکبه و نیز تأمل در سخنان علمای دانش بیان روشن میسازد که نسبت میان استعارۀ مرکبه و استعارۀ
تمثیلیه، نسبت
عموم و خصوص مطلق است، یعنی هر استعارۀ
تمثیلیه، استعارۀ مرکبه نیز هست، اما تنها برخی از استعارههای مرکبه، استعارۀ
تمثیلیه محسوب میشود و آن استعارۀ مرکبهای است که شایع شده، بر سر زبانها افتاده، و به
مَثَل (ضرب
المثل) بَدَل شده است و این از آن روست که
مثلها، ضرب
المثلها، یا
مثلهای سایر (
امثال سائره) که مصداق بارز «لفظِ اندک و معنی بسیار»
و نیز مصداق «خَیْرُ الکَلامِ ما قَلَّ وَ دَلَّ»
به شمار میآیند، جملههای هنری و تعبیرهای استعاریاند و استعارههای
تمثیلیه محسوب میشوند.
چنین است که اگر شاعر از
امثال بهره بگیرد و ضرب
المثلی را هنرمندانه وارد شعر خود کند، یا چنان هنرمندانه و موجَز و مؤثر بسراید که سخنش به
مَثَل تبدیل شود و بر سر زبانها افتد، چنین سرودهای از منظر
دانش بدیع (همین مقاله) آراسته به
صنعت ارسال المثل (همین مقاله) است و از دیدگاه
دانش بیان استعارۀ مرکبۀ
تمثیلیه بهشمار میآید.
صاحب المعجم تصریح میکند که
تمثیل «از جملۀ استعارات است» و میافزاید: «الاّ آنکه این نوع، استعارتی است به طریق مثال».
بر این بنیاد است که «گره به باد زدن» و «تکیه بر آب کردن» استعارۀ مرکبۀ
تمثیلیه به شمار میآید، اما فی
المثل «دیده دریا کردن» (= بسیار گریستن)،
تنها استعارۀ مرکبه محسوب میشود.
گونۀ سوم
تمثیل در معنای خاص، داستان
تمثیلی (allegory) است. داستان
تمثیلی، به مثابۀ یک ضرب
المثل (
مَثَل سایر) و بر روی هم مشبهٌبه یا مستعارٌ مِنهی است که جانشین مشبه یا مستعارٌله محذوف شده است. چنانکه، مثلاً داستان
تمثیلی «پیل اندر خانۀ تاریک»، مشبهٌ به؛ «حقیقت مبهم دور از دسترس» (مشبه) است و لمسکنندگان اندامهای پیل، همان جویندگان حقیقتاند که میکوشند تا از طریق
حس و
عقل، ره به حقیقت برند و نمیتوانند.
بدین ترتیب داستان
تمثیلی نیز همانند استعارۀ
تمثیلیه، گذشته از معنای ظاهری که مراد و مقصود نیست، دارای معنایی دیگر، یعنی معنایی باطنی و کلی نیز هست؛ معنایی که آن سوی واژههای نمادین و رمزآمیز (سمبلیک) نهان است و مراد و مقصود گوینده به شمار میآید.
طبقهبندی: داستانهای
تمثیلی را بر اساس معنی و محتوای داستان و نیز بر اساس نوع شخصیتهای داستان میتوان تقسیم کرد:
الف. بر اساس معنی و محتوا:
تمثیل یا داستان
تمثیلی شامل «
تمثیل تاریخی و سیاسی» و «
تمثیل آراء و عقاید» است که در گونۀ نخست، شخصیتها و حوادث تاریخی و سیاسی از سوی شخصیتهای داستان
مُمَثَّل میشود و در گونۀ دوم، مفاهیم انتزاعی و مجرَّد
مُمَثَّل میگردد و آموزههای عقیدهای ترویج میشود.
ب. بر اساس نـوع شخصیتها،
تمثیل یـا داستان
تمثیلی دوگونه است: یک.
تمثیل انسانی (parable)، یعنی داستانهایی که قهرمانان آنها شخصیتهای انسانی هستند که با شیوۀ
مثل گفتن و
مثل آوردن، هدفهای دینی و اخلاقی را دنبال میکنند و میکوشند تا خواننده و شنونده را متنبّه سازند و از خواب غفلت بیدار کنند. اندرزهایی که از
حضرت عیسی (علیهالسلام)، در قالب داستانهایی کوتاه، یا به صورت
مثلها، در انجیلهای چهارگانه نقل شده است، نمونههای برجستۀ
تمثیل انسانی (پارابل) به شمار آمده است.
از جملۀ این داستانها یا
مثل آوردنها «
تمثیل درخت انجیر» است «که شخصی درخت انجیری در باغ خود کاشت و چون میوه نداد، به باغبان گفت آن را ببُرد، اما باغبان یک سال دیگر مهلت خواست تا به درخت کود بدهد و اگر میوه نداد آن را برکَنَد».
در این داستان،
درخت انجیر،
مُمَثّل یا نماد مردم گناهکار است که
خداوند به آنان مهلت میدهد و چون اصلاح نشوند، نابودشان میسازد. چنین است داستان گوسفند گم شده که نماد گمراهان است و تلاش برای یافتن آنکه بیانی است
تمثیلی از کوشش در جهت ارشاد گمراهان.
در
قرآن مجید، مثلاً آیۀ «
مَثَلُ الَّدینَ حُمِّلوا التّوریٰة...»، در آثار عرفانی ـ اخلاقی و به طورکلی در داستانهای مذهبی که با هدف تنبیه غافلان نوشته شده است،
تمثیل انسانی یا پارابل بسیار است. دو ـ
تمثیل حیوانی (fable) داستانی است تعلیمی یا اخلاقی، منظوم یا منثور که غالب شخصیتهای آن حیواناتاند. دراینگونه داستانها، حیوانات
مُمَثل یا نماد انساناند و همانند انسان رفتار میکنند. در
تمثیل حیوانی دو هدف دنبال میشود: نخست، تعلیم اصلی اخلاقی، در داستانهای اخلاقی، یا اصلی عرفانی، در داستانهای عرفانی؛ دوم، نقد اجتماعی ـ سیاسی در داستانهایی که حال و هوای سیاسی ـ اجتماعی دارد.
نمونههای اینگونه
تمثیل را در کتب منظوم و منثور عرفانی و اخلاقی میتوان بازجست. در داستانهای کلیله و دمنه و مرزباننامه هدفهای دوگانۀ
تمثیل حیوانی آشکار است، بهعنوان مثال داستان معروف «شیر و گاو»، آکنده از تعالیم اخلاقی و نقدسیاسی ـ اجتماعی است.
داستانهای
تمثیلی، رمزآمیز و نمادین است؛ چرا که
تمثیل بدون رمز و نماد،
تمثیلی تمام نیست. در داستانهای
تمثیلی، گاه گوینده، خود، رمزها را میگشاید و معانی باطنی را آشکار میسازد و گاه گشودن رمز به خواننده واگذار میشود. در برخی از داستانهای کلیله و دمنه این رمزگشایی در پی ذکر تعبیر «این
مَثَل بدان آوردم» صورت میپذیرد.
چنین است آنجا که
مولوی در پی ذکر سخن
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) مبنی بر اینکه «نباید از سرمای بهار تن بپوشند، اما از سردی خزان باید گریخت»،
خود به تأویل «خزان» و «بهار» میپردازد و دست به رمزگشایی میزند و میگوید: «آن خزان نزد خدا نَفْس و هواست»
و میافزاید: «پس به تأویل این بود کانفاس پاک/ چون بهار ست و حیات برگ و تاک».
نیز چنین است در داستان «پیل اندرخانۀ تاریک...» که در پایان داستان اینگونه رمزگشایی میشود: «چشم حس همچون کف دست است و بس/ نیست کف را بر همۀ او) = پیل (دست رس».
در برابر این رمزگشایی، گاه گشودن رمز به خواننده واگذار میشود. چنانکه عطار رمز داستان
تمثیلی بوتیمار را نمیگشاید و خواننده خود باید به مدد قرینههای معنایی دریابد که بوتیمار،
مُمَثَّل و نماد مردم دون همتی است که بهاندک خرسندند.
چنین است داستان روباهی که طبلی دید که به هنگام وزش باد آوازی سهمناک از آن بهگوش میرسید و پنداشت که گوشتی پرچرب است و تلاش کرد و آن را بر درید و جز پوستی نیافت.
در این داستان، روباه = رمز آنان که فریب ظاهری فریبنده را میخورند؛ طبل = رمز آنچه ظاهری فریبنده دارد؛ تلاش روباه = تعبیری کنایی از تلاشی بیهوده؛ نتیجۀ داستان = ضرب
المثلِ «فلان طبلی میان تهی یا توخالی است» و توصیه = بر بنیاد ظاهر حکم نباید کرد.
سیر تاریخی
تمثیل و تحول آن بهطور عام، بخشی از سیر تاریخی دانش بیان است و بهطور خاص، بخشی از سیر تاریخی و تحول صنعت تشبیه. دانشمندان دانشهای بلاغی که بیشتر آنها ایرانی بودند، مسائل
بلاغت را نخست، به
زبان عربی نوشتند که
زبان قرآن بود و کوشیدند تا از رمز و راز بلاغی
قرآن پرده برگیرند، و سپس از
زبان فارسی در کار نوشتن مسائل بلاغی بهره جستند. بههمین سبب در بحث تاریخی از
تمثیل، چونان دیگر مباحث بلاغی (همین دانشنامه، بلاغت) و بیانی (همین دانشنامه، بیان)، ناگزیریم جستوجو را نخست، در منابع بلاغی عربی و سپس در آثار بلاغی به زبان فارسی دنبال کنیم، میتوان بررسی تاریخی
تمثیل را بر اساس کتب عربی و فارسی، که در فن بیان نوشته شده، دنبال کرد و نخست بدین موضوع بسیار مهم توجه کرد که در این آثار از داستان
تمثیلی نشانی نیست، در حالی که آثار ادبی و عرفانی آکنده از داستانهای
تمثیلی است. براستی جای شگفتی و پرسش است که چرا هیچیک از
علمای بلاغت ، چه در زبان فارسی و چه در زبان عربی، هیچ اشارهای به اینگونه
تمثیل که در عمل آن همه مورد توجه بوده است، نکردهاند و سخنی در باب آن نگفتهاند و در آثار خود فصلی و بابی بدان اختصاص ندادهاند. البته این بی توجهی در مورد برخی دیگر از صنایع،
مثل صنعت نماد و رمز، نیز در خور تأمل است. از آنجا که
تمثیل و داستان
تمثیلی و زبان
تمثیل امری است که بیشتر در جریان ارتباط با عامه مردم کاربرد داشته و مورد استفاده بوده است، شاید
علما آن را مسئلهای علمایی نمیدیدهاند و به همین سبب هم بدان نپرداختهاند. اما سرگذشت
تمثیل در دو معنای دیگر، یعنی در معنای تشبیه
تمثیل و استعاره
تمثیلیه را میتوان بر اساس کتب معتبر عربی و فارسیِ بازمانده در علوم بلاغی دنبال کرد.
در میان منابع بلاغی به زبان عربی، ۶ اثر از اهمیت ویژهای برخوردار است: نخست،
اسرار البلاغۀ جرجانی که در آن برخی از دانشهای بلاغی استقلال مییابند؛ دوم،
مفتاحالعلوم سکاکی کـه در آن علـوم (از جمله علوم بلاغی) تنظیم و طبقهبندی میشود؛ سوم،
التلخیص و
الایضاح خطیب قزوینی که در آنها مفتاح العلوم، تلخیص میشود و با توجه به آراء جرجانی مسائل بلاغی تکمیل میگردد؛ چهارم،
المطول و
شرح المختصر تفتازانی، که شروح مفصل و مختصر التلخیص است و در آنها آراء بلاغی تثبیت و تکمیل میشود و شرح و گسترش مییابد. تأمل در این آثار ما را به این نتیجه میرساند که
حکایت تمثیل در معنای تشبیه
تمثیل و استعاره
تمثیلیه، نخست اطنابی مفید بوده است و سپس به ایجازی مُخلّ بدل شده است : اطناب مفید، گزارش جرجانی از
تمثیل در اسرارالبلاغه است . میتوان اسرار البلاغه را در یک سو، و دیگر آثار برشمرده شده را در سوی دیگر قرار داد؛ چرا که اسرار البلاغه جلوهگاه مکتب پویای بلاغی است که در آن گذشته از تعریف و ذکر شاهد، تحلیل منتقدانه و به تعبیر امروز سبکشناسانه جایگاهی خاص دارد. هر چند از عصر سکاکی تنظیم و طبقهبندی مسائل بلاغی صورت میگیرد و از عصر خطیب تا عصر تفتازانی مسائل بلاغی صورت منظم درسی (کلاسیک) مییابد، اما آن پویایی جای خود را بهگونهای ایستایی میدهد که در آن از تحلیلهای منتقدانه و سبکشناسانه خبری نیست. بر این اساس در اسرار البلاغه با اطنابی سودمند که حاصل نقد و تحلیل است، سروکار داریم و در آثار بعدی با ایجازی مُخلّ که از جای خالی نقد و تحلیل حکایت میکند.
جرجانی در مواضع مختلف اسرارالبلاغه از
تمثیل سخن گفته و حدود ثلث کتاب خود را، بهطور مستقیم یا غیرمستقیم به مباحث مربوط به
تمثیل اختصاص داده است . جرجانی از دیدگاهی فلسفی و از منظری تحلیلی به موضوع میپردازد و ضمن تجزیه و تحلیل شواهد مختلف ، مطالبی دقیق و سودمند به دست میدهد. میپرسد: «
تمثیل چیست و برای چیست ؟» و در تبیین چیستی
تمثیل آن را با تشبیه میسنجد
از
تمثیل و
تعقید و از جمع بین تشبیه و
تمثیل سخن به میان میآورد.
در پاسخ به پرسش «برای چیست ؟»، از کاربردهای هنری
تمثیل از تأثیر
تمثیل در
روح و جان شنونده و نیز از فلسفه
تمثیل بحث و گفتگو میکند و در بحث از فلسفه
تمثیل از رمز و راز تأثیر این هنر سخن در میان میآورد.
جرجانی در تمام این مباحث به طرح و تحلیل شواهد گوناگون میپردازد و جمله این معانی است که بی گمان اطنابی سودمند به شمار میآید.
ایجاز مخلّ، گزارشی است از
تمثیل که با سکّاکی آغاز میشود و با خطیب قزوینی و سرانجام با تفتازانی ادامه مییابد. در این گزارش تمام معانی و مطالب مورد بحث جرجانی فراموش میشود و تنها نسبت عام و خاص بین تشبیه و
تمثیل و انتزاع وجه شبه از طریق تأویل
یا انتزاع وجه شبه از امور متعدد،
و به تعبیر جرجانی
گرفتن وجه شبه از حال یک کلمه و غیر آن، موردتوجه قرار میگیرد. سکّاکی با افزودن قید «غیرحقیقی» و به تعبیر دقیقتر قید غیرحقیقی حسی، وجه شبه تشبیه
تمثیل را عقلی یا اعتباری دانسته و برخلاف جمهور، تشبیههای
تمثیلیِ دارای وجه شبه حسی منتزع از امور متعدد را تشبیه
تمثیل به شمار نیاورده است
خطیب قزوینی در جریان تنقیح و تلخیص مفتاح العلوم، در این باب جانب جرجانی را گرفت و سپس تفتازانی و دیگران از وی تبعیت کردند و تعریف تشبیه
تمثیل با عبارتِ «تشبیهی که وجه شبه آن از امور متعدد منتزع شود»، به عنوان نظر جمهور
پذیرفته شد و «اصطلاح اَنْسَب»
به شمار آمد.
کتب بلاغی به زبان فارسی دوگونه است: نخست کتابهایی که از
دوران صفویه، بهویژه در
شبه قارۀ هند و سپس از حدود یک سده پیش در
ایران، بر اساس المطول و شرح المختصر تفتازانی فراهم آمده است،
مثل عطیۀ کبری، تألیف خان آرزو؛ حدائق البلاغه، از فقیر دهلوی؛ هنجار گفتار، تألیف
نصرالله تقوی؛ معالم البلاغه، تألیف محمدخلیل رجایی و جز اینها. در اینگونه کتابها بحث
تمثیل، بههمان صورتی که در آثار تفتازانی مطرح شده، آمده است. با این تفاوت که شواهدی هم از شعر (غالباً) و نثر (گاه گاه) فارسی بدان افزوده شده است. دوم، آثاری که بلاغتنگاران از عصر رادویانی (سدۀ ۵ ق) تاکنون به زبان فارسی تألیف کردهاند. در آثار تألیفی قدما، یعنی ترجمان البلاغه و
حدائق السحر، والمعجم یا سخنی در باب
تمثیل در میان نیست، یا گزارشهایی کوتاه هست، آنهم غالباً در بحث ارسال
المثل.
تنها در المعجم و احیاناً در برخی از آثار متأثر از این کتاب،
مثل بدایع الصنایع گزارشی کوتاه از
تمثیل در معنای استعارۀ
تمثیلیه است.
و اما از داستان
تمثیلی، بهعنوان صنعتی از صنایع در هیچیک از آثار، اعم از عربی و فارسی، سخنی در میان نیست و این در حالی است که آثار ادبی (اخلاقی و آثار ادبی) عرفانی به زبان فارسی آکنده از داستانهای
تمثیلی است. سبب این امر یا واپسماندگی نظریهپردازان بلاغی نسبت به پیشتازان شاعران بزرگ است،
یا بداهت موضوع! که علت نخستین معقولتر مینماید. در پی تحول دانش بیان در روزگار معاصر (همین دانشنامه، بیان) و توجهکردن بلاغتنگاران به مباحث و مسائل تازه، تحت تأثیر تلاشهای محققان فرنگی، به «داستان
تمثیلی» نیز توجه شد و دو تن با نگاهی نو از
تمثیل و نیز از داستان
تمثیلی بحث و گفتوگو کردند: نخست، سیروس شمیسا در کتاب بیان
و نیز در کتاب انواع ادبی
دوم، محمد تقوی که در کتاب حکایتهای حیوانات در
ادب فارسی، از داستانهای
تمثیلی سخن گفته، و بدینسان بابی تازه و درخور توجه در بلاغت به زبان فارسی باز شده است.
اصطلاح
تمثیل را که از موضوعات مهم
علم بیان بهشمار میآید، در همان سدههای نخست اسلامی میتوان یافت. چه،
سیبویه (د ۱۸۰ق/۷۹۶م)،
فرّاء (د ۲۰۶ق/۸۲۱م)،
ابوعبیده معمر بن مثنی (د ح۲۱۰ق/۸۲۵م) در آثار خود از آن یاد کردهاند و گویا
جاحظ (د ۲۵۵ق/۸۶۹م) نخستین کسی است که رسالهای بدین نام نگاشته است
تمثیل همگام با علم بیان، رو به تکامل نهاد تا آنکه در سدۀ ۴ق/۱۰م
قدامة بن جعفر (د ۳۳۷ق/۹۴۸م) در کتاب
نقدالشعر خود به موضوع تشبیه و
تمثیل که از مسائل اساسی علم بیاناند، پرداخت و تعریف مستقلی از آن بهدست داد. در نظر قدامه
تمثیل از «ائتلاف لفظ و معنا» پدید میآید و در حقیقت استعمال کلام در غیر معنای حقیقی خود را گویند.
قدامه برای تفهیم و تثبیت این موضوع در ذهن شنونده به ابیاتی از شعر عرب استشهاد میکند.
۴۷۳العمدۀ ابن رشیق (د ۴۵۶ق/۱۰۶۴م) نیز یکی از آثار مهم بلاغی دیگر بهشمار میرود که نویسنده در آن بابی مستقل برای
تمثیل گشوده، و به تبیین وجوه آن پرداخته است.
وی
تمثیل یا به قول برخی از دانشمندان علم بیان «
مماثله»
را تشبیه شیء به شیء دیگر با وجود قرینۀ صارفه میداند.
ابن رشیق
تمثیل را از انواع استشهاد،
و هر دو را زیرمجموعۀ تشبیه برشمرده که البته فاقد ابزار تشبیهاند.
به اعتقاد وی
امرؤالقیس (همین مقاله) نخستین شاعر عرب است که از صنعت
تمثیل در سرودههای خود بهره جسته است.
در سدۀ بعد
تمثیل معانی گستردهتری یافت و اصولش با تشبیه درآمیخت. در این سده باید از دو اثر مهم عبدالقاهر جرجانی (د ۴۷۱ق/۱۰۷۸م) به نامهای اسرار البلاغة و
دلائل الاعجاز در دو
علم معانی و
بیان یاد کرد که محور و ملاک بسیاری از پژوهشهای بلاغی پس از خود قرار گرفت. هرچند در آثار عبدالقاهر برخی از دانشهای بلاغی استقلال یافتند، اما تشبیه و
تمثیل تقریباً به یک معنی بهکار رفتند. در هرحال آثار وی را میتوان مفصلترین کوششهای علمی برای بررسی مفهوم
تمثیل دانست. او در کتاب اسرار البلاغة بخش وسیعی از مباحث خود را به
تمثیل اختصاص داد و از برخی ویژگیهای این مبحث سخن راند که عبارتاند از: مقایسۀ تشبیه و
تمثیل،
بیان وجوه افتراق و اشتراک میان آن دو،
تمثیل و
تعقید،
جمع میان
تشبیه و
تمثیل،
فلسفۀ
تمثیل،
اقسام
تمثیل،
تفاوت میان
استعاره و
تمثیل و کاربرد هنری
تمثیل.
جرجانی در آثار خود از دیدگاهی تحلیلی به موضوع نگریسته، و ضمن شرح شواهد موجود، مطالبی دقیق و سودمند در این باب ارائه کرده است. در هرحال این آثار را میتوان صورت نهایی مبحث
تمثیل دانست که نویسنده در آنها به تنظیم و طبقهبندی مطالب پرداخته است.
در اوایل سدۀ ۷ق سکاکی (د ۶۲۶ق/۱۲۲۹م) کتاب مفتاح العلوم را که از برجستهترین آثار وی بهشمار میآید، نگاشت و
تمثیل را در زمرۀ مباحث مربوط به تشبیه قرار داد.
اندکی پس از آن،
ضیاءالدین ابن اثیر (د ۶۳۷ ق/۱۲۳۹م) در کتاب الجامع الکبیر به موضوع
تمثیل پرداخت. اما در این هنگام دیگر مباحث به حد کمال رسیده بود؛ از اینرو تعریفی که وی
یا نویسندگان پس از او از
تمثیل ارائه میدهند، تکرار سخنان پیشینیان است، جز اینکه انبوهی شاهد قرآنی،
امثال و اشعار عربی بر آن افزوده میشود،
و یا اینکه به شرح و تلخیص آنها محدود میگردد؛ همچون تلخیص المفتاح خطیب قزوینی (د ۷۳۹ق) که خلاصۀ دقیق و روشنی از المفتاح سکاکی است که با توجه به آراء عبدالقاهر جرجانی تکمیل شده است.
از مطالعه و بررسی آثار بلاغی درمییابیم که دانشمندان
تمثیل را گاه معادل و مترادف تشبیه دانستهاند و در همان معنای تشبیه بهکار بردهاند
و گاه
تمثیل معنایی خاص یافته، و به دو گونۀ تشبیه
تمثیل یا استعارۀ
تمثیلیه تقسیم شده است.
تشبیه
تمثیل آن است که وجه شبه در آن وصفی مرکب و منتزع از امور متعدد باشد. آیه «
مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلوا التّوریٰةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ اَسْفاراً؛
» از جمله تشبیهات
تمثیل است که در آن وجه شبه (رنج بیهوده بردن و بهرهمند نشدن) از امور متعدد انتزاع شده است.
سکاکی قید «عقلی» را به «وصف مرکب» وجه شبه افزوده است،
اما خطیب قزوینی، وصف را گسترش داده، و افزون بر وصف عقلی، هیئتهای دریافتی حسی را نیز دخیل داشته است.
در این میان سکاکی صفت «غیرحقیقی» را برای وجه شبه لازم میداند،
حال آنکه تهانوی تفاوتی میان وصف اعتباری یا حقیقی قائل نیست.
در هر حال باید گفت با آنکه میزان تأثیر
تمثیل برحسب مقتضای حال و مقام متفاوت است،
اما تشبیه
تمثیل از دیگر انواع تشبیه رساتر و بلیغتر است. زیرا در وجه شبه تفصیل وجود دارد که ژرفاندیشی، تیزبینی، هوشیاری و دقت هرچه بیشتر مخاطب را میطلبد. از اینرو پس از دریافت وجه شبه، معنای کلام در ذهن شنونده کاملاً تثبیت میگردد.
استعارۀ تشبیه
تمثیل یا
مجاز مرکب در واقع با ذکر یکی از دو طرف تشبیه و ارادۀ طرف دیگر پدید میآید و خواننده با ژرفنگری در مییابد که جمله در معنای اصلی خود بهکار نرفته است. در استعارۀ
تمثیلیه مشبهٌبه ذکر، و مشبه حذف میشود، البته با فرض اینکه مشبه از جنس مشبهٌبه و در شمار افراد و مصادیق آن باشد.
مثل اِنّی اَراکَ تُقَدِّمُ رِجْلاً و تُؤَخِّرُ اُخْری»، که مشبهٌبه (پا به پیش و پس نهادن) ذکر، و مشبه (دودلی و تردید) حذف شده است.
از آنچه گذشت درمییابیم که میان استعارۀ
تمثیلیه و تشبیه
تمثیل تفاوتهایی نیز وجود دارد؛ از جمله اینکه در تشبیه
تمثیل، ابزار تشبیه و وجه شبه ذکر میشوند و برای انتقال معنا به وجود قرینهای (اصطلاحاً: قرینۀ صارفه) نیاز نیست تا شنونده را از معنای حقیقی باز دارد و به معنای غیرحقیقی رهنمون سازد، اما در استعارۀ
تمثیلیه، تشبیه در ترکیبها و صورتهای مرکب دریافتی صورت گرفته است و در دایرۀ مجاز مرکب داخل میشود.
پس افزون بر حذف مشبه و ادات تشبیه بایستی میان معنای حقیقی و مجازی یک مناسبت و پیوستگی (علاقه) برقرار شود که البته وجود قرینه به درک این مناسبت کمک میکند.
امام خمینی در موارد متعددی در تبیین آیات قرآنی به معنای لغوی و واژهها توجه نکرده و تاویلاتی از آیات الهی ارائه میدهد که برحسب ظاهر با آیات تناسب و پیوندی ندارد و چه بسا با معنای ظاهری آنها ناسازگار هم باشد. امام خمینی به این نکته اشاره دارد که
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز جز با زبان
تمثیل، به طور مستقیم نمیتوانست حقایق را بیان کند مگر در قالب الفاظ و
تمثیل. از این رو امام خمینی واژه آب در آیه
(وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ ءٍ حَیٍّ) را
تمثیلی از رحمت اطلاقی حق میداند.
همچنین ایشان در ذیل آیه
(اِنَّ الْمُلُوکَ اِذا دَخَلُوا قَرْیَةً اَفْسَدُوها) ملوک را
تمثیل از سلطان حقیقی و
تجلی حق در دل
عارف و زدودن همه تعینات میداند.
امام خمینی
شجره ممنوعه را در قصه آدم
تمثیل و نماد
عالم طبیعت میداند و معتقد است که آدم در حال جذبه در بهشت لقاء بود و توجه به شجره طبیعت نداشت وقتی دعوت به این شجره شد سقوط کرد.
همچنین امام خمینی نعلین در آیه
(فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ) را کنایه و
تمثیلی از حبّ زن و فرزند و دلبستگی به دنیا میداند.
همچنین ایشان واژه «جبل» در برخی آیات را به انانیت و نفسانیت تاویل میکند.
(۱) آقاولی، عبدالحسین، دررالادب، شیراز، ۱۳۴۰ش.
(۲) ابوالبقاء کفوی، ایوب، الکلیات، به کوشش عدنان درویش و محمد مصری، دمشق، ۱۹۸۲م.
(۳) تفتازانی، مسعود، شرح المختصر، دمشق.
(۴) تفتازانی، مسعود، المطول، قم، مکتبه الداوری.
(۵) تقوی، محمد، حکایتهای حیوانات در ادب فارسی، تهران، ۱۳۷۶ش.
(۶) تقوی، نصرالله، هنجار گفتار، اصفهان، ۱۳۶۳ش.
(۷) تهانوی، محمداعلی، کشاف اصطلاحات الفنون، به کوشش محمد وجیه و دیگران، کلکته، ۱۸۶۲ق.
(۸) جرجانی، عبدالقاهر، اسرار البلاغة، به کوشش هلموت ریتر، استانبول، ۱۹۵۴م.
(۹) حافظ، شمسالدین محمد، دیوان، به کوشش محمدقزوینی و قاسم غنی، تهران، ۱۳۷۶ش.
(۱۰) حسینی نیشابوری، عطاءالله، بدایع الصنایع، به کوشش رحیم مسلمانیان قبادیانی، تهران، ۱۳۸۴ش.
(۱۱) خطیب قزوینی، محمد، الایضاح، بیروت، دارالکتب العلمیه.
(۱۲) خطیب قزوینی، محمد، التلخیص، به کوشش عبدالرحمان برقوقی، قاهره، ۱۳۵۰ق.
(۱۳) دادبه، اصغر، ساعتی در سایۀ آفتاب، کتاب ماه (ادبیات و فلسفه)، تهران، ۱۳۸۱ش، س ۵، شم ۸ و ۹.
(۱۴) دهخدا، علیاکبر،
امثال و حکم، تهران، ۱۳۳۸-۱۳۳۹ش.
(۱۵) رادویانی، محمد، ترجمان البلاغه، به کوشش احمد آتش، استانبول، ۱۹۴۹م.
(۱۶) رجایی، محمدخلیل، معالم البلاغه، شیراز، ۱۳۵۹ش.
(۱۷) رشید، وطواط، حدایق السحر، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۱۴ش.
(۱۸) سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومه، به کوشش حسنزادۀ آملی، تهران، ۱۴۱۶-۱۴۲۲ق.
(۱۹) سعدی، مصلح بن عبدالله، کلیات، به کوشش محمدعلی فروغی، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۲۰) سکاکی، یوسف، مفتاح العلوم، بیروت، دارالکتب العلمیه.
(۲۱) سنایی، مجدود بن آدم، حدیقة الحقیقه، به کوشش مدرس رضوی، تهران، ۱۳۵۹ش.
(۲۲) شمس قیس رازی، محمد، المعجم، به کوشش عبدالوهاب قزوینی و مدرس رضوی، تهران، ۱۳۳۸ش.
(۲۳) شمیسا، سیروس، انواع ادبی، تهران، ۱۳۷۰ش.
(۲۴) شمیسا، سیروس، بیان، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۲۵) صفیپوری، عبدالرحیم، منتهی الارب، تهران، ۱۳۷۷ش.
(۲۶) طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، به کوشش احمدحسینی، بیروت، ۱۹۸۳م.
(۲۷) عطار نیشابوری، فریدالدین، منطق الطیر، به کوشش صادق گوهرین، تهران، ۱۳۶۵ش.
(۲۸) عهد جدید.
(۲۹) فخرالدین رازی، محمد بن عمر، نهایة الایجاز، به کوشش بکری شیخ امین، بیروت، ۱۹۸۵م.
(۳۰) فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس المحیط.
(۳۱) قرآن کریم.
(۳۲) ابن مقفع، عبدالله، کلیله و دمنه، ترجمۀ نصرالله منشی، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، ۱۳۷۶ش.
(۳۳) مازندرانی، محمدصالح، انوارالبلاغه، به کوشش محمدعلی غلامینژاد، تهران، ۱۳۷۶ش.
(۳۴) سعد سلمان، مسعود، دیوان، به کوشش محمدنوریان، تهران، ۱۳۶۴ش.
(۳۵) معزی، نجفقلی، درۀ نجفی، بمبئی، ۱۳۳۳ق.
(۳۶) مولوی، محمد، مثنوی معنوی، به کوشش نیکلسن، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۳۷) میرزانیا، منصور، فرهنگنامۀ کنایه، تهران، ۱۳۷۸ش.
(۳۸) طوسی، خواجه نصیرالدین، اساس الاقتباس، به کوشش مدرس رضوی، تهران، ۱۳۶۷ش.
(۳۹) نظامی عروضی، احمد بن عمر، چهارمقاله، به کوشش محمد معین، تهران، ۱۳۶۴ش.
(۴۰) نفیسی، علیاکبر، فرهنگ، تهران، ۱۳۵۵ش.
(۴۱) همایی، جلالالدین، معانی و بیان، به کوشش ماهدخت بانو همایی، تهران، ۱۳۷۰ش.
(۴۲) ابن ابی اصبع، عبدالعظیم، تحریر التحبیر، به کوشش حفنی محمد شرف، قاهره، ۱۳۸۳ق.
(۴۳) ابن اثیر، نصرالله، الجامع الکبیر، به کوشش مصطفی جواد و جمیل سعید، بغداد، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م.
(۴۴) ابن حجه حموی، علی، خزانة الادب، بیروت، ۱۳۰۴ق.
(۴۵) ابن رشیق، حسن، العمدة، به کوشش محمد قرقزان، بیروت، ۱۹۸۸م.
(۴۶) ابوهلال عسکری، حسن، الصناعتین، به کوشش مفید قمیحه، بیروت، ۱۴۰۹ق/۱۹۸۹م.
(۴۷) جرجانی، عبدالقاهر، دلائل الاعجاز، به کوشش محمدرشیدرضا، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م.
(۴۸) ضیف، شوقی، البلاغة تطور و تاریخ، قاهره، ۱۹۶۵م.
(۴۹) علوی، یحیی، الطراز، قاهره، ۱۹۱۴م.
(۵۰) عید، فوزی، المقاییس البلاغیة عند الجاحظ، قاهره، ۱۹۸۳م.
(۵۱) قدامة بن جعفر، نقد الشعر، به کوشش کمال مصطفی، بغداد، ۱۹۶۳م.
(۵۲) مطلوب، احمد، القزوینی و شروح التلخیص، بغداد، ۱۳۸۷ق.
(۵۳) موسی، احمدابراهیم، الصبغ البدیعی، قاهره، ۱۳۸۸ق.
(۵۴) ناقوری، ادریس، المصطلح النقدی، طرابلس، ۱۳۹۴ق.
(۵۵) نویری، احمد، نهایة الارب، قاهره، وزارة الثقافة و الارشاد القومی.
(۵۶) هاشمی، احمد، جواهر البلاغة، بیروت، دارالکتب العلمیه.
(۵۷) EI۲.
(۵۸) Abrams, M H, A Glossary of Literary Terms, New York, ۱۹۷۱.
(۵۹) Cuddon, J A, A Dictionary of Literary Terms and Literary Theory, Oxford, ۱۹۹۸.
•
عزت ملاابراهیمی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «تمثیل». •
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تمثیل»، شماره۳۸۶۴. •
دانشنامه امام خمینی ، تهران،
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، ۱۴۰۰ شمسی.