تقابل (دائرةالمعارفبزرگاسلامی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تَقابُل، اصطلاحی منطقی در دو حوزۀ تصورات
و تصدیقات است. در
تصورات، این نوع تقابل عبارت است از امتناع اجتماع دو شیء مخالف در موضوع
و جهت و زمان واحد. در
تصدیقات، هرگاه دو قضیه در کیفیت، یعنی سلب
و ایجاب با هم مختلف باشند، در حالی که
موضوع و محمول و لواحق آنها در هر دو یکی باشد، به آن دو متقابل گفته میشود.
این نوع تقابل عبارت است از امتناع اجتماع دو شیء مخالف در موضوع
و جهت و زمان واحد
. تقابل به معنای عام، وصف طبایع اشیاء متباین،
و به معنای خاص، وصف دو شیء است که بهطور
بالفعل در یک موضوع قابل جمع نیستند، اما جمع آن دو
بالقوه ممکن است
از ویژگیهای رابطۀ تقابل این است که در آن نوعی لزوم وجود دارد، به نحوی که از ثبوت یکی از دو طرف، رفع طرف دیگر لازم میآید
.
نخستینبار
ارسطو در مبحث مقولات، تفاوت میان انواع تقابل را مطرح کرد
. به نظر او تقابل مبنای تقسیمبندی چیزها ست
. ارسطو
و به تبع او حکیمان مسلمان، تقابل در تصورات را بر ۴ قسم دانستهاند:
۱. تقابل
تضایف، به معنای تقابل دو شیء که تصور یکی از آنها مستلزم تصور دیگری است
.
۲. تقابل
تضاد که به دو معنا به کار میرود: الف ـ مشهور، به معنای نسبت میان دو شیء که در یک موضوع، نه متضایفاند
و نه قابل جمع؛ ب ـ حقیقی، به معنای غایت دوری میان دو شیء که تحت جنسی قریب واقعاند
.
۳.
تقابل عدم و ملکه که باز دو نوع کاربرد دارد: الف ـ حقیقی یا قُنیه، به معنای تقابل شیء موجود با
عدم خود، در این قسم، شأن موضوع به حسب اینکه مربوط به اشخاص
و در وقت خاص
و یا مربوط به انواع
و اجناس قریب یا بعید باشد، مراتب متفاوت دارد. اگر قابلیت موضوع، در
عدم ملکه، نسبت به شخص
و در وقتی خاص باشد، شامل نوع یا شخص در غیر آن وقت نمیشود، اما اگر نسبت به
جنس باشد، مشتمل بر انواع
و اشخاص میگردد
. ب ـ مشهوری، یعنی تقابل وجود
و عدم یک شیء در یک موضوع در همان زمان که آن موضوع پذیرای آن شیء است، مشروط به اینکه انتقال از
ملکه به
عدم ممکن باشد، اما از
عدم به
ملکه ممکن نباشد
. ابنسینا
عدم و ملکۀ مصطلح در باب
قاطیغوریاس را از نوع مشهوری دانسته است، نه حقیقی
.
۴.
تقابل سلب و ایجاب که مبنای آن اعتبار
عقل است، زیرا سلب در
خارج از
ذهن محقق نیست. ذهن ابتدا آن را به گونۀ طرفِ ایجاب اعتبار میکند
و سپس نسبت میان آن دو را در نظر گرفته، به تقابل آنها حکم میکند
.
از ادلهای که دربارۀ حصر اقسام تقابل در ۴ قسم مطرح شده، این است که دو متقابل یا وجودیاند یا سلب در مفهوم آنها داخل میشود. در حالت اول اگر تعقل یکی متوقف بر دیگری باشد، آن دو متضایفاند،
و اگر متوقف بر دیگری نباشد، متضادند. در حالت دوم یا یکی از آنها
عدمی است، به طوری که بتوان در آن، محلی قابل برای طرف وجودی اعتبار کرد، که در این صورت نسبت
عدم و ملکه برقرار است،
و یا چنان اعتباری ممکن نیست که در این حالت، تقابل از نوع سلب
و ایجاب خواهد بود
.
سهروردی تقابل میان واحد
و کثیر را نوع مستقلی از تقابل میشمارد
. فخرالدین رازی
و صدرالدین شیرازی
حصر اقسام تقابل را کامل ندانستهاند.
بعضی از اقسام تقابل بدون تعقلِ مفهومِ تقابل، قابل ادراکاند
و از اینرو، حمل تقابل بر آنها به منزلۀ لوازم منطقی آنها محسوب میشود
. مفهوم تقابل به صورت تشکیکی بر اقسام خود حمل میشود
و اگرچه در تعیین شدت مراتب میان اقسام آن اختلاف نظر وجود دارد، اما شدیدترین مراتب آن را تقابل سلب
و ایجاب دانستهاند
، همچنانکه این نوع تقابل از
بدیهیات اولیه است
و میتوان حکم سایر اقسام تقابل را به نحوی به آن بازگرداند
. مصادیق این اقسام چهارگانه نیز گسترۀ یکسانی ندارند، چنانکه تقابل سلب
و ایجاب
و تقابل تضایف عاماند، اما تقابل
عدم و ملکه و تقابل تضاد، شمول همگانی ندارند
.
اقسام تقابل در این ویژگیها از یکدیگر تمایز مییابند:
۱. دو متضایف در
قیاس با یکدیگر سنجیده میشوند
و باید در وجود
و عدم، ذهن
و خارج همسان باشند
.
۲. تقابل تضایف
و تقابل تضاد میان دو امر وجودی واقع میشوند، در حالی که در تقابل سلب
و ایجاب
و تقابل
عدم و ملکه، یکی از دو طرف وجودی است
و دیگری
عدمی .
۳. رفع دو طرف سلب
و ایجاب محال است.
۴. میان دو طرف سلب
و ایجاب واسطه نیست، اما ممکن است میان دو
ضد، واسطهای وجود داشته باشد
و یکی از دو طرف، به آن واسطه تبدیل شود
.
۵. در تقابل تضاد
و تقابل تضایف، دو طرفِ نسبت حقایقی خارجیاند
و تقابل بر عین خارجی آنها صدق میکند. تقابل
عدم و ملکه نیز به این اعتبار که فقدان امر موجودی است که قابلیت برخورداری از معنای مقابل
عدم را دارد، دارای بهرهای از تحقق است
.
۶.
عدم و ملکه در خارج از ذهن جمع نمیشوند، اما در ذهن همواره تصور
عدم، مستلزم تصور
ملکه است؛ از اینرو،
عدمْ دلالتِ التزامی بر
ملکه دارد
.
۷. در تقابل اضداد، برخلاف تقابل
عدم و ملکه، اگر یکی از اضداد مرتفع شود، دیگری جایگزین آن میشود
و علت هریک از آنها با دیگری متفاوت است. همچنین هریک از اضداد نیازمندِ علتِ وجودی است، در حالی که
عدمْ چیزی نیست جز زوال همان
ملکه بدون جایگزینی
.
به نظر سهروردی
عدم و امور
عدمی به حسب تصور در ذهن موجودند
و از این جهت اطلاق لفظ شیء بر آنها جایز است
.
صدرالدین شیرازی تعریف رایج تقابل را نپذیرفته،
و لفظ «دو متصوَّر» را جایگزین تعبیر «دو شیء» کرده است، زیرا به نظر او «دو شیء» به دو امر دارای
ذات دلالت میکند، در صورتی که برخی اقسام تقابل، واجد سلب یا معانی
عدمیاند
و ذات ندارند. تقابل میان تصورات
و از احکام کثرت،
و اخص از غیریت است
.
هرگاه دو
قضیه در کیفیت، یعنی سلب
و ایجاب با هم مختلف باشند، در حالی که موضوع
و محمول
و لواحق آنها در هر دو یکی باشد، به آن دو متقابل گفته میشود، مانند دو قضیۀ موجبۀ کلی
و سالبۀ جزئی که در موضوع
و محمول یکسان باشند.
ارسطو
و ابنسینا بحث تقابل قضایا را در مبحث «عبارت» (= باری ارمنیاس) مطرح کردهاند، اما
فارابی آن را در مبحث قیاس آورده است
. از اینرو ست که سهروردی میگوید: قیاس گاه از قضایای متقابل به تضاد یا متقابل به تناقض تألیف میشود. از طریق تقابل سلب
و ایجاب، مسئلۀ
عدم به همۀ قضایای فلسفی
و حتى به تقاضای علمی راه مییابد
و هریک از تقابل ایجاب
و سلب
و تقابل
عدم و ملکه موجب تحقق حکم این نهآنی یا قضیۀ سالبه است
.
تقابل قضایا بر ۴ قسم است:
۱.
تناقض، که عبارت است از اختلاف دو قضیه در کیف (سلب
و ایجاب)
و کم (کلیت
و جزئیت)
و جهت. دو قضیۀ متناقض نمیتوانند هر دو صادق، یا هر دو کاذب باشند.
۲.
تضاد، که اختلاف دو قضیۀ کلی در ایجاب
و سلب است. صادق بودن هر دو قضیۀ متضاد محال است، اما ممکن است هر دو آنها کاذب باشند، مانند تضاد بین موجبۀ کلی
و سالبۀ کلی.
۳.
داخل در تحت تضاد، یعنی اختلاف دو قضیۀ جزئی در ایجاب
و سلب، مانند تقابل موجبۀ جزئی
و سالبۀ جزئی که ممکن است هر دو قضیه صادق باشند، اما کاذب بودنِ هر دو امکان ندارد.
۴.
تداخل، یعنی اختلاف دو قضیه فقط در کمیت، مانند تداخل موجبۀ کلی
و موجبۀ جزئی، یا تداخل سالبۀ کلی
و سالبۀ جزئی. چون جزئی داخل در کلی است، اگر قضیۀ کلی صادق باشد قضیۀ جزئی هم صادق خواهد بود
و نه بالعکس، به این معنا که صدق قضیۀ جزئی مستلزم صدق آن به نحو کلی نیست. نیز اگر قضیهای به نحو کلی کاذب باشد، لازم نیست که به نحو جزئی هم کاذب باشد
. (برای شرح حکم تقابل
و اقسام آن به
.)
طراحـی نمـودار اقسـام تقـابل به ارسطـو منسوب است
، اما وی در اقسام تقابل قضایا فقط تناقض
و تضاد را مطرح میکند
.
و تقابل داخل در تحت تضاد را نوعی تقابل لفظی میداند نه منطقی. وی به تقابل تداخل هم هیچ اشارهای نکرده است
.
علی نشار معتقد است که تقابلِ تداخل را
اسکندر افرودیسی وضع کرده است
.
سهروردی
و صدرالدین شیرازی
تقابل سلب
و ایجاب را اعم از تناقض در قضایا دانستهاند، اما به نظر
ابن رشد اگر صدق
و کذب حذف شود، تقابل از میان میرود
. به عقیدۀ صدرالدین شیرازی اجتماع دو امر متقابل از لحاظ واقع
و از جهت حمل
و صدق، ممتنع است
.
علامه طباطبایی میگوید: قید امتناع اجتماع در تعریف تقابل، وحدت موضوع
و محل را شامل میشود
و ضرورت وحدت زمان
و مکان
و جهت
و حمل را در پی دارد
.
اغلب متفکران مسلمان تقسیمات چهارگانۀ تقابل را پذیرفتهاند، اما تقابل تناقض را با تفصیل بیشتری بررسی کردهاند
.
ابن سهلان ،
سراجالدین ارموی ،
قطبالدین رازی ،
تفتازانی و صدرالدین شیرازی در «
اللمعات المشرقیه...»
تنها از تناقض یاد کرده،
و به اقسام دیگر تقابل اشارهای نداشتهاند.
سبزواری نیز فقط ۳ قسم از اقسام تقابل را مطرح کرده است
.
در تنظیم این مقاله از منابع ذیل استفاده شده است:
(۱) ابن رشد، محمد، تلخیص کتاب المقولات، به کوشش محمود قاسم، قاهره، ۱۹۸۰م.
(۲) ابن زرعه، عیسى،
منطق، به کوشش جرار جهامی
و رفیق عجم، بیروت، ۱۹۹۴م.
(۳) ابن سهلان، عمر، البصائر النصیریة، به کوشش محمد عبده، قاهره، ۱۳۱۶ق/ ۱۸۹۸م.
(۴) ابن سهلان، عمر، تبصره
و دو رسالۀ دیگر در
منطق، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، ۱۳۳۷ش.
(۵) ابن سینا، حسین بن عبدالله، الاشارات
و التنبیهات، قم، ۱۳۷۵ق.
(۶) ابن سینا، حسین بن عبدالله، الشفاء، عبارت، به کوشش محمود خضیری، قم، ۱۴۰۵ق.
(۷) ابن سینا، حسین بن عبدالله، همان، مقولات، به کوشش جرج قنواتی
و دیگران، قاهره، ۱۳۷۸ق/ ۱۹۵۹م.
(۸) ابن سینا، حسین بن عبدالله،
منطق المشرقیین، قم، ۱۴۰۵ق.
(۹) ابوالبرکات بغدادی، هبةالله، المعتبر فی الحکمة، حیدرآباد دکن، ۱۳۵۷ق.
(۱۰) اژهای، محمدعلی، مبانی
منطق، اصفهان، ۱۳۷۲ش.
(۱۱) بهمنیاربن مرزبان، التحصیل، به کوشش مرتضى مطهری، تهران، ۱۳۴۹ش.
(۱۲) تفتازانی، مسعود، «تهذیب
المنطق»، ضمن الحاشیة على تهذیب
المنطق ملاعبدالله یزدی، قم، ۱۴۰۵ق.
(۱۳) جوادی آملی، عبدالله، رحیق مختوم، قم، ۱۳۷۶ش.
(۱۴) سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومة،
منطق، به کوشش حسن حسنزادۀ آملی، تهران، ۱۳۶۹ش.
(۱۵) سراجالدین ارموی، محمود، مطالع الانوار، چ سنگی، تبریز، ۱۲۹۴ق.
(۱۶) سهروردی، یحیى، «التلویحات»، مجموعۀ مصنفات، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۵۵ش، ج ۱.
(۱۷) سهروردی، یحیى، «المشارع
و المطارحات»، مجموعۀ مصنفات، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۵۵ش، ج ۱.
(۱۸) سهروردی، یحیى،
منطق التلویحات، به کوشش علیاکبر فیاض، تهران، ۱۳۳۴ش.
(۱۹) صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، الاسفار الاربعة، قم، ۱۳۷۸-۱۳۸۹ق.
(۲۰) صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، شرح الهدایة الاثیریة، تهران، ۱۳۱۳ق.
(۲۱) صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، «اللمعات المشرقیه فی الفنون المنطقیه»،
منطق نوین، ترجمه
و شرح عبدالمحسن مشکوٰةالدینی، تهران، ۱۳۶۰ش.
(۲۲) علامه طباطبایی، سید محمدحسین، بدایةالحکمة، قم، ۱۴۰۴ق.
(۲۳) علامه طباطبایی، سید محمدحسین، تعلیقه بر الاسفار (نک: هم، صدرالدین).
(۲۴) عجم، رفیق، تعلیقات بر
المنطق عند الفارابی، بیروت، ۱۹۸۶م، ج ۳.
(۲۵) غزالی، محمد، مقاصد الفلاسفة، به کوشش سلیمان دنیا، قاهره، ۱۹۶۱م.
(۲۶) فارابی، ابونصر، «قطاغوریاس»،
المنطق عند الفارابی، به کوشش رفیق عجم، بیروت، ۱۹۸۶م، ج ۱.
(۲۷) فارابی، ابونصر، المنطقیات، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، قم، ۱۴۰۸ق.
(۲۸) فخرالدین رازی، المباحث المشرقیة، به کوشش محمد معتصم باللٰه بغدادی، بیروت، ۱۹۹۰ق.
(۲۹) قطبالدین رازی، شرح المطالع فـی
المنطق، چ سنگی، تبریز، ۱۲۹۴ق.
(۳۰) قطبالدین شیرازی، محمود، درة التاج، به کوشش محمد مشکوٰة، تهران، ۱۳۶۵ش.
(۳۱) لاهیجی، عبدالرزاق، شوارق الالهام، چ سنگی، تهران، ۱۳۰۶ق.
(۳۲) مدکور، ابراهیم، مقدمه بر عبارت (نک: هم، ابنسینا، الشفاء).
(۳۳) نشار، علی سامی،
المنطق الصوری منذ ارسطو
و تطوره المعاصر، اسکندریه، ۱۳۷۵ق.
(۳۴) نصیرالدین طوسی، محمد، اساس الاقتباس، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، ۱۳۶۱ش.
(۳۵) نصیرالدین طوسی، محمد، تجرید
المنطق، بیروت، ۱۹۸۸م.
(۳۶) هادوی تهرانی، مهدی، گنجینۀ خرد، تهران، ۱۳۶۹ق.
(۳۷) .Aristotle، Categoriae
(۳۸) .Aristotle، Metaphysica
(۳۹) .Aristotle، Perihermeneias
(۴۰) .The Traditional Square of Opposition، Stanford Encyclopedia of Philosophy، plato، stanford.edu/ entries/ square
سیما نوربخش، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «تقابل».