• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تفکیک قوا

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف




تفکیک قوا، اصلی در حقوق عمومی که بر اساس آن برای جلوگیری از استبداد، حکومت به چند قوه جدا از هم سپرده می‌شود.



اصلی در حقوق عمومی که بر اساس آن برای جلوگیری از استبداد، حکومت به چند قوه جدا از هم سپرده می‌شود. این اصل ابتدا در غرب مطرح شد و بر نظامهای سیاسی تأثیر اساسی گذاشت، سپس در پی آشنایی دولتمردان و نخبگان کشورهای اسلامی با آن، این نظریه در این کشورها نیز مطرح شد که به مباحثات نظری و اقداماتی در جهت تغییر ساختار حکومتها انجامید.


تفکیک قوا در اندیشه های افلاطون و ارسطو مطرح شده است.

۲.۱ - تفکیک قوا در اندیشه‌های افلاطون

افلاطون در کتاب قوانین،
[۱] افلاطون، دوره آثار افلاطون، ج۱، ص۲۰۵۰ـ ۲۰۷۰، ج ۴، ترجمه محمدحسن لطفی: قوانین، تهران ۱۳۸۰ ش.
گروههای جداگانه ای را برای وضع قانون و پاسداری از آن، امور لشکری و اداره شهر (انجمن شهر) و دادرسی معیّن کرده اما تفکیک این امور در نظر او صورتی مقدماتی داشته است؛ مثلاً، دادرسان را متصدیان امور دولتی از میان خودشان انتخاب می‌کنند که در هم آمیختن قوه مجریه و قضائیه است یا پاسداران قانون ــ که وضع قانون و نظارت بر اجرای آن را بر عهده دارند ــ می‌توانند دادرسان را محاکمه کنند.

۲.۲ - تفکیک قوا در اندیشه‌های ارسطو

ارسطو در کتاب سیاست
[۲] ارسطو، سیاست، ج۱، ص۱۸۷ـ۲۰۱، ترجمه حمید عنایت، تهران ۱۳۵۸ ش.
بیان کرده است که، هر حکومت دارای سه قدرت است: قدرت اول از آنِ هیئتی است که کارش بحث و مشورت در باره مصالح عام است، دومین قدرت به فرمانروایان و حدود صلاحیت و شیوه انتخاب آن‌ها مربوط می‌شود و سومین قدرت کارهای دادرسی را در بر می‌گیرد.
این توضیح ارسطو در باره قوای سه‌گانه تقریباً همان است که در قرن هجدهم نیز مطرح شد، اما قوای سه‌گانه ارسطویی با نظریه جدید تفکیک قوا تفاوت بسیاری دارد.
طبق نظر او قوه مقننه یا مشورتی از اقتدار اجرایی و گاهی قضایی برخوردار است و قوه فرمانروایی (مجریه) می تواند قانون وضع کند و نهایتاً بین کارکرد این قوا نوعی تداخل دیده می‌شود.
به نظر ارسطو
[۳] ارسطو، سیاست، ج۱، ص۱۸۷، ترجمه حمید عنایت، تهران ۱۳۵۸ ش.
اختلاف در تنظیم این قدرتهاست که مایه اختلاف در سازمانِ حکومتها می‌شود و اگر این سه قدرت بدرستی سامان یابند کار حکومت مسیر درست خود را طی می‌کند.

۲.۳ - مفهوم تفکیک قوا در قرون وسطا

در قرون وسطا در اروپا مفهوم تفکیک قوا تحت عنوان نظریه «دو شمشیر» وجود داشت.
بر اساس این نظریه، قدرت بین دولت و کلیسا تقسیم می‌گردید و از استبداد مطلق هر یک از آن‌ها جلوگیری می‌شد و هیچ نظر قاطعی در باره برتری یکی از این دو وجود نداشت.
طرفداران قدرت دولت مدعی بودند که قدرت خداوند به پادشاه وا گذار شده است و صاحبان کلیسا قدرت پادشاه را انکار و از قدرت مطلق کلیسا دفاع می‌کردند.

۲.۴ - صورت جدید نظریه تفکیک قوا در سده یازدهم و دوازدهم

در سده یازدهم و دوازدهم/ هفدهم و هجدهم، فیلسوفان سیاسی اروپا، بویژه جان لاک و منتسکیو، صورت جدید این نظریه را در واکنش به ادعاهای جدید حق خداوند و حاکمیت مطلق شاهان فراهم کردند.
[۴] داریوش آشوری، دانشنامه سیاسی، ج۱، ص۱۰۰، تهران ۱۳۶۶ ش.
[۵] ابوالفضل قاضی، حقوق اساسی و نهادهای سیاسی، ج۱، ص۳۲۵ـ۳۴۳، تهران ۱۳۶۸ ش.

هدف آنان مبارزه با تمرکز قدرت و خودکامگی فساد انگیز بود.
جان لاک در سده هفدهم باتوجه به نظام سیاسی انگلستان، قوه مجریه و مقننه و ائتلافی را از هم متمایز ساخت اما این قوا را جدا از هم تصور نمی‌کرد.
او معتقد بود که قوه مقننه قدرت فائقه است، اما نظام به قوای مجریه و ائتلافی نیز نیاز دارد.
[۶] ویلیام تامس جونز، ماکیاول، ج۱، ص۲۵۳، بدن، هابز، لاک، در خداوندان اندیشه سیاسی، ج ۲، قسمت ۱، ترجمه علی رامین، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۲ ش الف.

قوه مقننه مشخص می‌کند که نیروی دولت چگونه باید به کار گرفته شود، اما چون ممکن است قوانین را در زمان کوتاهی وضع کند، به فعالیت دائمی آن نیازی نیست.
در عوض برای ضمانت اجرای قوانین و تحقق دائمی تصمیمات قوه مقننه، قوه مجریه لازم است
[۷] ویلیام تامس جونز، ماکیاول ، بدن ، هابز ، لاک ، در خداوندان اندیشه سیاسی ، ج ۲، قسمت ۱، قرارداد دوم، فصل ۱۲، ش ۱۴۴ـ ۱۴۵T ترجمه علی رامین ، تهران : امیرکبیر، ۱۳۶۲ ش الف.
[۸] ویلیام تامس جونز، ماکیاول ، بدن ، هابز ، لاک ، در خداوندان اندیشه سیاسی ، ج ۲، قسمت ۱، قرارداد دوم، فصل ۱۳، ش ۱۵۱ـ۱۵۲، ترجمه علی رامین ، تهران : امیرکبیر، ۱۳۶۲ ش الف.
[۹] ویلیام تامس جونز، ماکیاول، ج۱، ص۲۵۴، بدن، هابز، لاک، در خداوندان اندیشه سیاسی، ج ۲، قسمت ۱، ترجمه علی رامین، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۲ ش الف.

وظیفه قوه ائتلافی نیز منحصر به امور خارجی، مانند اعلام جنگ و صلح و انعقاد قراردادهای بین المللی، است هر چند در عمل از قوه مجریه جدا نیست.
او قوه قضائیه را بعمد در فهرست قوا وارد نکرده، زیرا وظیفه قضا را خارج از عملکرد سیاسی و حکومتی و کار دولت قرار داده است
[۱۰] ویلیام تامس جونز، ماکیاول، فصل ۱۲، ش ۱۴۶ـ ۱۴۸، بدن، هابز، لاک، در خداوندان اندیشه سیاسی، ج ۲، قسمت ۱، ترجمه علی رامین، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۲ ش الف.
[۱۱] ویلیام تامس جونز، ماکیاول، ج۱، ص۲۵۳، بدن، هابز، لاک، در خداوندان اندیشه سیاسی، ج ۲، قسمت ۱، ترجمه علی رامین، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۲ ش الف.
[۱۲] ابوالفضل قاضی، بایسته های حقوق اساسی، ج۱، ص۱۶۴، تهران ۱۳۸۱ ش.


۲.۵ - نظریه تفکیک کامل قوای مقننه و مجریه و قضائیه

منتسکیو در سده هجدهم، نظریه تفکیک کامل قوای مقننه و مجریه و قضائیه را مطرح کرد.
وی معتقد بود در هر کشوری که همه قوا زیر نظر یک تن باشد، آزادی تحقق نمی‌یابد؛ ازینرو، بهترین راه حفظ حکومت و جلوگیری از حاکمیت یک فرد یا یک گروه، آن است که در نظام سیاسی میان قوای حکومت موازنه برقرار شود تا هر قوه بتواند بر قوای دیگر نظارت کند.
[۱۳] شارل لوئی دو سکوندا منتسکیو، روح القوانین، فصل ۱۰، ترجمه و نگارش علی اکبر مهتدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
[۱۴] ویلیام تامس جونز ، مونتسکیو روسو، برک ، بنتام ، در خداوندان اندیشه سیاسی ، ج ۲، قسمت ۲، ص ۳۲۶، ترجمه علی رامین ، تهران : امیرکبیر،۱۳۶۲ ش ب

بنابراین، باید در هر حکومت سه قوه وجود داشته باشد: مقننه و مجریه و قضائیه.
اگر قوای مقننه و مجریه در هم ادغام شوند و در اختیار یک شخص یا یک گروه قرار گیرند، و نیز اگر قوه قضائیه از قوای مقننه و مجریه جدا نباشد، آزادی ناممکن می‌گردد.
چنانچه قوه قضائیه به قوه مقننه بپیوندد، زندگی وآزادی در معرض نظارت خودسرانه قرار خواهد گرفت، زیرا در این وضع، قاضی قانونگذار هم هست.
اگر قوه قضائیه به قوه مجریه ملحق شود، ممکن است قاضی به عنوان مجریِ حکم، شدت عمل نشان دهد و به حق افراد تجاوز کند.
همچنین نباید هر سه قوه در اختیار یک فرد یا یک هیئت قرار بگیرد
[۱۵] شارل لوئی دو سکوندا منتسکیو، روح القوانین،فصل ۶ـ۷، ترجمه و نگارش علی اکبر مهتدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
[۱۶] ویلیام تامس جونز ، مونتسکیو روسو، برک ، بنتام ، در خداوندان اندیشه سیاسی ، ج ۲، قسمت ۲، ص ۳۲۶، ترجمه علی رامین ، تهران : امیرکبیر،۱۳۶۲ ش ب


۲.۶ - ورود نظریه منتسکیو در اداره کشورها

اصل تفکیک قوا، تحت تأثیر نظریه منتسکیو، نخستین بار در ۱۲۰۱/ ۱۷۸۷ در قانون اساسی ایالات متحده امریکا وارد شد و طبق آن، قوه مجریه به رئیس جمهور و قوه مقننه به مجلس نمایندگان (کنگره) واگذار گردید.
پس از انقلاب فرانسه (۱۲۰۳/ ۱۷۸۹)، و به پیروی از قانون اساسی امریکا، اصل تفکیک قوا در قانون اساسی فرانسه به رسمیت شناخته شد و از آن‌جا به دیگر کشورهایی که از الگوی قانونی این کشور پیروی می‌کردند، راه یافت.
[۱۷] داریوش آشوری، دانشنامه سیاسی، ج۱، ص۱۰۰، تهران ۱۳۶۶ ش.


۲.۷ - دو نظر عمده در مورد شیوه تفکیک قوا

در مورد شیوه تفکیک قوا دو نظر عمده وجود دارد: گروهی با اعتقاد به تفکیک مطلق قوا بر این باورند که هر یک از قوای سه‌گانه باید دارای وظایف مشخصی باشد و سازمانهای مسئول آن‌ها نباید از حدود وظایف و اختیارات قانونی خود فراتر روند و در کار قوای دیگر مداخله کنند، گروهی دیگر با اعتقاد به تفکیک نسبی قوا چنین استدلال می‌کنند که چون قدرت سیاسی و حاکمیت یکی است، مظاهر گوناگون اِعمال این قدرت باید با هم تعامل داشته باشند تا کارها سامان یابد.
تعیین حد دقیق و روشن میان اعمال اجرایی صرف و اعمال تقنینی صرف، امکان ندارد و چون هر سه قوه از واقعیتی یگانه (اعمال حاکمیت ملی) حکایت دارند، هر یک از ارکان سه‌گانه جز در مسیر تکمیل وظایفِ دیگری نمی‌تواند گام بر دارد.
مصلحت نیز ایجاب نمی‌کند که رشته‌های ظریف ارتباط طبیعی بین نهادهای مربوط قطع شود.
بر پایه این استدلال، گونه ای از همکاری قوا یا به تعبیری تفکیک نسبی قوا شکل می‌گیرد.
ثمره اندیشه تفکیک مطلق قوا، رژیم ریاستی است که در آن مردم، رئیس جمهور را به عنوان رئیس قوه مجریه و نمایندگانی را به عنوان اعضای قوه مقننه، در انتخابات جداگانه و برای مدت مشخص بر می‌گزینند و هیچ‌کدام از دو قوه نمی‌تواند دوره کارکرد دیگری را که بر مبنای قانون اساسی از یک سو و اراده مردم از سوی دیگر پایه گذاری شده است از راه انحلال یا سقوط کوتاه کند.
در برابر، نظریه تفکیک نسبی قوا به رژیم پارلمانی یا همکاری قوا می‌انجامد.
با توجه به این‌که حاکمیت از سوی مردم و از راه انتخابات به نمایندگان پارلمان (مجلس) سپرده می‌شود و از طریق پارلمان به دستگاهها و اشخاص کارگزار و سایر قوا منتقل می‌گردد، دستگاههای قوا به یکدیگر وابسته‌اند و در عین تمایز و تفکیک باید پاسخگو و مسئول دستگاهی باشند که از آن ناشی شده اند.
[۱۸] ابوالفضل قاضی، بایسته های حقوق اساسی، ج۱، ص۱۷۳ـ۱۷۶، تهران ۱۳۸۱ ش.


۲.۸ - قوه تعدیل کننده

برخی متفکران در واکنش به انتقاد ناممکن بودن تفکیک مطلق قوا، از وجود «قوه مؤسس» به عنوان قوه نهادساز و قانون آفرین که ماهیتاً با سه قوه دیگر تفاوت دارد، دفاع کرده اند.
مجلس مؤسسان یا شوراهایی نظیر آن، که قوا را متعادل می‌کنند، از این نوع اند.
برخی دیگر، نظیر بنژامن کنستان، از «قوه تعدیل کننده» سخن گفته اند.
این قوه، بی طرف و برتر از دیگر قواست و با رفع اختلافِ قوای سه‌گانه در حدود اختیاراتی که قانون اساسی بدان بخشیده است، مملکت را از بحران سیاسی نجات می‌بخشد.
غالباً رئیس مملکت، بویژه پادشاه یا رئیس جمهور، مظهر این قوه به شمار می‌آیند.
[۱۹] ابوالفضل قاضی، حقوق اساسی و نهادهای سیاسی، ج۱، ص۳۴۴، تهران ۱۳۶۸ ش.



(۱) داریوش آشوری، دانشنامه سیاسی، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۲) ارسطو، سیاست، ترجمه حمید عنایت، تهران ۱۳۵۸ ش.
(۳) افلاطون، دوره آثار افلاطون، ج ۴، ترجمه محمدحسن لطفی: قوانین، تهران ۱۳۸۰ ش.
(۴) ویلیام تامس جونز، ماکیاول، بدن، هابز، لاک، در خداوندان اندیشه سیاسی، ج ۲، قسمت ۱، ترجمه علی رامین، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۲ ش الف.
(۵) ویلیام تامس جونز، مونتسکیو روسو، برک، بنتام، در خداوندان اندیشه سیاسی، ج ۲، قسمت ۲، ترجمه علی رامین، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۲ ش ب.
(۶) ابوالفضل قاضی، بایسته های حقوق اساسی، تهران ۱۳۸۱ ش.
(۷) ابوالفضل قاضی، حقوق اساسی و نهادهای سیاسی، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۸) شارل لوئی دو سکوندا منتسکیو، روح القوانین، ترجمه و نگارش علی اکبر مهتدی، تهران ۱۳۷۰ ش.


۱. افلاطون، دوره آثار افلاطون، ج۱، ص۲۰۵۰ـ ۲۰۷۰، ج ۴، ترجمه محمدحسن لطفی: قوانین، تهران ۱۳۸۰ ش.
۲. ارسطو، سیاست، ج۱، ص۱۸۷ـ۲۰۱، ترجمه حمید عنایت، تهران ۱۳۵۸ ش.
۳. ارسطو، سیاست، ج۱، ص۱۸۷، ترجمه حمید عنایت، تهران ۱۳۵۸ ش.
۴. داریوش آشوری، دانشنامه سیاسی، ج۱، ص۱۰۰، تهران ۱۳۶۶ ش.
۵. ابوالفضل قاضی، حقوق اساسی و نهادهای سیاسی، ج۱، ص۳۲۵ـ۳۴۳، تهران ۱۳۶۸ ش.
۶. ویلیام تامس جونز، ماکیاول، ج۱، ص۲۵۳، بدن، هابز، لاک، در خداوندان اندیشه سیاسی، ج ۲، قسمت ۱، ترجمه علی رامین، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۲ ش الف.
۷. ویلیام تامس جونز، ماکیاول ، بدن ، هابز ، لاک ، در خداوندان اندیشه سیاسی ، ج ۲، قسمت ۱، قرارداد دوم، فصل ۱۲، ش ۱۴۴ـ ۱۴۵T ترجمه علی رامین ، تهران : امیرکبیر، ۱۳۶۲ ش الف.
۸. ویلیام تامس جونز، ماکیاول ، بدن ، هابز ، لاک ، در خداوندان اندیشه سیاسی ، ج ۲، قسمت ۱، قرارداد دوم، فصل ۱۳، ش ۱۵۱ـ۱۵۲، ترجمه علی رامین ، تهران : امیرکبیر، ۱۳۶۲ ش الف.
۹. ویلیام تامس جونز، ماکیاول، ج۱، ص۲۵۴، بدن، هابز، لاک، در خداوندان اندیشه سیاسی، ج ۲، قسمت ۱، ترجمه علی رامین، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۲ ش الف.
۱۰. ویلیام تامس جونز، ماکیاول، فصل ۱۲، ش ۱۴۶ـ ۱۴۸، بدن، هابز، لاک، در خداوندان اندیشه سیاسی، ج ۲، قسمت ۱، ترجمه علی رامین، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۲ ش الف.
۱۱. ویلیام تامس جونز، ماکیاول، ج۱، ص۲۵۳، بدن، هابز، لاک، در خداوندان اندیشه سیاسی، ج ۲، قسمت ۱، ترجمه علی رامین، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۲ ش الف.
۱۲. ابوالفضل قاضی، بایسته های حقوق اساسی، ج۱، ص۱۶۴، تهران ۱۳۸۱ ش.
۱۳. شارل لوئی دو سکوندا منتسکیو، روح القوانین، فصل ۱۰، ترجمه و نگارش علی اکبر مهتدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
۱۴. ویلیام تامس جونز ، مونتسکیو روسو، برک ، بنتام ، در خداوندان اندیشه سیاسی ، ج ۲، قسمت ۲، ص ۳۲۶، ترجمه علی رامین ، تهران : امیرکبیر،۱۳۶۲ ش ب
۱۵. شارل لوئی دو سکوندا منتسکیو، روح القوانین،فصل ۶ـ۷، ترجمه و نگارش علی اکبر مهتدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
۱۶. ویلیام تامس جونز ، مونتسکیو روسو، برک ، بنتام ، در خداوندان اندیشه سیاسی ، ج ۲، قسمت ۲، ص ۳۲۶، ترجمه علی رامین ، تهران : امیرکبیر،۱۳۶۲ ش ب
۱۷. داریوش آشوری، دانشنامه سیاسی، ج۱، ص۱۰۰، تهران ۱۳۶۶ ش.
۱۸. ابوالفضل قاضی، بایسته های حقوق اساسی، ج۱، ص۱۷۳ـ۱۷۶، تهران ۱۳۸۱ ش.
۱۹. ابوالفضل قاضی، حقوق اساسی و نهادهای سیاسی، ج۱، ص۳۴۴، تهران ۱۳۶۸ ش.



دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تفکیک قوا»، شماره۳۷۲۹.    


رده‌های این صفحه : اندیشه سیاسی | قوای سه گانه




جعبه ابزار