تعلیم و تربیت (ایران باستان)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تَعْلیمْ
وَ تَرْبیَت، آموزاندن
دانش و پروردن
جسم و جان شاگرد
و رساندن وی به مرتبه متعالیتر است. تعلیم
و تربیت از جمله امور بسیار مهمی هستند که نیازمند به پژوهش
و تحقیق در این زمینه است تا جایگاه آن روشن شود. در این مقاله به سیر تعلیم
و تربیت در ایران باستان، از زوایای گوناگون پرداخته شده است.
تعلیم
و تربیت، آموزاندن دانش
و پروردن جسم
و جان شاگرد
و رساندن وی به مرتبه متعالیتر است. البته این تعریف بسیار کلی
و به همان اندازه ناکارآمد است، زیرا چیستی دانشی که باید آموخته شود
و تعیین مراتب فروتر
و فراتر به چگونگی نگرش
انسان به خود
و جهان اطراف بستگی دارد.
بر اساس منابع تاریخ روایی ایران، آموزش
و پرورش قدمتی همچند بشریت دارد. آوردهاند که نخستین آموزه اورمزد به مشی
و مشیانه (اولین نمونههای انسان) آن بود که «...اندیشه نیک
و گفتار نیک
و کردار نیک داشته باشید
و دیوان را
ستایش نکنید»
این دو، کشاورزی
و دعاهای متبرک ساختن محصول
و دور کردن دیوان را از هدیش (ایزد نگاهبان اقامتگاههای روستایی)،
و آهنگری
و درودگری را نیز از ایزدان دیگر آموختند.
(درباره شناخت آتش، جامه پوشیدن، غذا پختن
و خانه ساختن نک
)
در منابع دوره اسلامی غالباً از مشی
و مشیانه یاد نشده،
و آموزش این حرفهها به روزگار پادشاهی هوشنگ منسوب شده است. در این میان درباره آموزاننده کشاورزی به مردمان اختلافی قابل توجه به چشم میخورد که به قولی هوشنگ
و به روایتی برادرش ویگرد بوده است. (منابع این دو را در شمار
پیامبران آوردهاند.
) به روایت دینکرد، ویگرد بنیانگذار کشاورزی،
و هوشنگ پایهگذار قانون فرمانروایی (دَهیُوبَدیه) بود.
ابوریحان بیرونی نیز در
الآثار الباقیه هنگام یادکرد بنمایه جشن تیرگان
و خرم روز به همین نکات اشاره دارد.
آوردهاند که مردمان بیرون آوردن آهن
و مواد معدنی دیگر، بریدن درختان
و خانه ساختن، کندن جوی
و کاریز
و آبرسانی، شکار، جامه ساختن از پوست حیوانات
و... را نیز در همین روزگار آموختند.
آوردهاند که تهمورث دیوبند، ۷ گونه خط را که اهریمن بدکار نهان داشته بود، آشکار کرد.
به روایت
فردوسی، دیوان به رسم زنهارخواهی، ۳۰ گونه خط را به تهمورث آموختند. (که گویند: تهمورث نخستین کسی بود که به خط فارسی یا پهلوی نوشت
) در روایتی دیگرگون، بوذاسپ (بودا) در روزگار تهمورث خط فارسی را آورد
ابنندیم نیز آورده است که نخستین فرا گیرنده این فن، به قولی گیومرث، به روایتی ضحاک
و به قولی دیگر جمشید بود که به
ابلیس فرمان داد تا هر چه پنهان است آشکار کند، سپس ابلیس هنر نوشتن را به وی آموخت.
در روایتی افسانهوار که
حمزه اصفهانی و ابنندیم
به تفصیل از کتاب
اختلاف الزیجات ابومعشر نقل کردهاند
و بیرونی
نیز بدان اشاره دارد، درباره
نجوم در روزگار تهمورث
و نیز نه فقط نوشتن که از «تألیف
و استنساخ آثار علمی» سخن به میان آمده است. (برای مقایسه این داستان
و افسانهای در سنت کهن بابلی، نک
)
منابع تاریخ روایی پیدایش برخی صنایع
و حرفهها
و بهویژه اهلی کردن حیوانات
و دامپروری، ساخت سلاح
و آموزش آن به مردم را نیز به تهمورث نسبت دادهاند.
درباره آموزههای جمشید صرف نظر از اختلافهایی که پیشتر ذکر شد، منابع کم
وبیش با هم توافق دارند، جز آنکه
بلعمی نکاتی بیش از
طبری،
و فردوسی
و ثعالبی نیز چیزهایی بیش از این دو را یاد کردهاند.
چنان که گفته شد، گرچه در باب نخستین کسانی که حرفهها
و صنایع نخستین را فراگرفته
و به مردمان آموختهاند، اختلافها
و تشتتهایی در منابع تاریخ روایی
ایران به چشم میخورد، اما بیگمان این منابع در دو نکته اساسی همداستانند: یکی اینکه سرچشمه این آموزهها ایزدی است، بدینمعنی که این نخستین آموزگاران، به نوبه خود این حرفهها
و دانستهها را از اورمزد یا از یکی از ایزدان فراگرفتهاند. آنان یا همچون مشی
و مشیانه آفریدگانی مشمول عنایت ویژهاند یا به سان هوشنگ
و ویگرد خود پیامبرند. در منابع دوره اسلامی هم برخی پیامبران، همچون
ادریس، نقش واسطه میان
خدا و این انسانهای نخستین را بر عهده دارند. (مقایسه شود با داستان مشهوری که بر اساس آن به خواست خدا،
قابیل به خاک سپردن برادرش
هابیل را از کلاغی آموخت) نکتـه دیگر آنکـه همه این منـابع آموزههـای دینـی ـ اخلاقی را نخستین
و مهمترین آموختههای
بشر میدانند (مانند اندیشه نیک
و گفتار نیک
و کردار نیک، ستایشنکردن دیوان یا پرهیز از دروغ
و ناراستی، نیایش ایزدان، متبرک ساختن حاصل دسترنج
و جز آن) چنانکه خواهد آمد، آموزشهای دینی
و اخلاقی، در سراسر دوره پیش از
اسلام مقدم بر همه شئون تعلیمی بود
و ناگفته پیدا ست که با ظهور اسلام، این آموزهها نه تنها در ایران، که در سراسر
جهان اسلام، اهمیتی دوچندان یافت.
شمار منابعی که به ترسیم سیمایی کلی از اهداف، شیوهها
و سنتهای تعلیم
و تربیت ایرانی در این روزگار کمک میکند، انگشتشمار،
و این اندک نیز عمدتاً مبتنی بر گزارشهای نگارندگان یونانی است. در دو لوحه ایلامی مربوط به بیست
و سومین سال پادشاهی داریوش اول (۴۹۹قم) ــ که از نادر شواهد مرتبط با خواندن
و نوشتن ایرانیان در این روزگار به شمار میرود ــ به «پسران ایرانی که به رونویسی متن مشغول بودهاند» اشاره شده است.
این متن صورتجلسه تقسیم حبوبات به ۲۹
و شراب به ۱۶ بخش است. احتمالاً این پسران به آموختن خط میخی ایرانی مشغول بودهاند که تنها شمار اندکی از کاتبان آن را میدانستند
و کاربرد آن نیز غالباً نگارش کتیبههای شرح پیروزی پادشاهان بوده است.
ایرانیان چنانکه مشهور است، در دستگاه دولتی خود دبیران بیگانه را به کار میگرفتند که بیشتر به آرامی مینوشتند
و داندامایف بر آن است که در روزگار هخامنشیان بیشتر شهروندان بلندپایه ایرانی خواندن
و نوشتن نمیدانستهاند
و نوشتن در آموزش
و پرورش استاندارد ایرانی نقش چندانی نداشته است.
مطالب چند کتیبه
و لوحه کم
وبیش مرتبط با این موضوع
و اشارات نویسندگان یونانی در این باب حاکی از آن است که در این روزگار، هدف نظام آموزش
و پرورش ایرانی، تربیت مردانی نیرومند، دلاور
و پایبند به اصول اخلاقی (
و از همه مهمتر راست
گویی) بوده است.
به گفته هرودت (سده ۵ قم)، داشتن پسران بیشتر ــ پس از دلاوری در نبرد ــ مهمترین نشانه مردانگی هر ایرانی به شمار میآمد. پسران تا ۵ سالگی تنها نزد مادران خود بودند
و پدر آنها را نمیدید تا اگر کودک در این سالها بمیرد، از این پیشامد اندوهگین نشود. سپس از ۵ تا ۲۰ سالگی به پرورش آنها میپرداختند
و تنها ۳ چیز به آنان میآموختند: سواری،
تیراندازی و کمانداری،
و راستگویی در کتاب آلکیبیادس منسوب به
افلاطون نیز، توصیفی ستایشآمیز از آموزش
و پرورش ایرانی
و برتـری آن بر شیوه تعلیم آتنی آمده است.
گزارش گزنفن (سده ۴قم) از چگونگی تربیت کورش، گرچه دستکم ۲۰۰ سال دیرتر تنظیم شده است، اما میتواند تصویری از اهداف
و شیوههای تعلیم
و تربیت در ایران دوره هخامنشی بهدست دهد
و اگر آنچه در قالب مکالمات میان کورش
و پدرش درباره شیوههای کهنتر تعلیم
و تربیت آمده است، قلمفرسایی به شمار نیاید، میتوان گفت که نکاتی درباره تعلیم
و تربیت روزگاران پیشتر را نیز دربر دارد.
)
ایرانشناسان بهرغم آنکه تاکنون درباره آموزش
و پرورش در روزگار
اشکانیان هیچ سند معتبری بهدست نیامده است، به شباهت نظام آموزش
و پرورش آن روزگار
و دوره ساسانی رأی دادهاند. درباره تعلیم
و تربیت دوره ساسانی نیز اغلب اطلاعات به آموزش اشرافزادگان، روحانیون
و نیز دبیران مربوط میشود،
به نظر کریستنسن بیگمان بیشتر کشاورزان بیسواد بودهاند. دهگانان گویا عموماً مختصر سوادی داشتهاند، بسیاری از بازرگانان شهرها دستکم خواندن
و نوشتن
و شمار میدانستهاند، اما عامه مردم از حیث ادب
و سواد بضاعتی نداشتهاند.
جهانگرد چینی، هیوئن تسیانگ (ح ۶۲۹م) گوید: ایرانیان به فکر
دانش نیستند
و فقط به پیشه خود اشتغال میورزند.
تفضلی
بر آن است که گزارش فردوسی
درباره به فرهنگیان سپرده شدن «داراب فرزند هما» گرچه بـه ظاهر به آخـرین سالهای دوره هخامنشـی مربوط میشود، در واقع نماینده چهارچوب تعلیم
و تربیت عصر ساسانی است. نخست آموزههای مذهبی یعنی خواندن اوستا
و تفسیر آن زَند، سپس سواری، تیراندازی
و نیزهاندازی
و چوگانبازی.
رساله پهلوی خسرو قبادان
و ریدگی را میتوان آیینه تمامنمای آموزش
و پرورش اشرافزادگان
و فرزندان خانوادههای طبقات نسبتاً بالای جامعه در پایان روزگار
ساسانیان دانست. این رساله متن مکالمهای میان انوشیروان
و جوانی است که در کودکی پدر خود را از دست داده،
و از آن پس، پادشاه از خانواده وی حمایت کرده است. در منابع دیگر از جمله
شاهنامه فردوسی و تاریخ طبری نیز به توجه پادشاه ایران به تعلیم
و تربیت بزرگزادگانی که
یتیم شده بودند، اشاره شده است،
انوشیروان این جوان را، پس از پایان دوره تعلیمات، میآزماید
و از چند
و چون آموختههایش میپرسد.
در این رساله، افزون بر تأکید بر اهمیت جنگاوری
و ورزیدگی جسمانی
و تعلیمات متناسب با آن
ــ که در آموزش
و پرورش روزگار هخامنشی نیز اهمیتی بسزا داشتــ
و آموزشهای دینی
به عنوان مهمترین رکن تعلیم
و تربیت دوره ساسانی، به این موارد نیز اشاره شده است: دبیری، خوبنویسی، تندنویسی، باریکدانشی، کامکار انگشتی
و فرزانه سخنی
نواختن ساز، چکامه سرایی
و رقصیدن
ستارهشناسی (در واقع اخترماری یا احکام نجوم)
شطرنج
و نرد باختن
آگاهی از نیکترین خوردنیها
و نوشیدنیها
و جز آن.
(اشاره به اهمیت ورزیدگی جسمانی
و رزمآوری
و البته دبیری)
داستان مشهور «انوشیروان
و کفشگر» که فردوسی در ضمن نبردهای انوشیروان
و روم بدان اشاره دارد
برخی پژوهشگران معاصر را بر آن داشته که بر اختصاص تعلیم
وتربیت به طبقات عالی اجتماع در این دوره رأی دهند. حتی در قالب یک افسانه نیز بسیار سادهانگارانه خواهد بود اگر فرض کنیم که کفشگر تنها برای آنکه فرزندش فن دبیری به معنی خواندن
و نوشتن
و حساب کردن را بیاموزد، میخواسته چنین پول گزافی صرف کند، زیرا بیگمان مردی چنین دارا، برای رسیدگی به امور مالی خود، یا باید خود اینها را میدانسته است، یا دبیرانی زبردست در این امور را به کار میگرفته است. از پاسخ شاه میتوان دریافت که خواسته کفشگر ورود پسرش به طبقه دبیران
و از آن مهمتر راه یافتن به جمع دبیران دربار بوده است (هر چند چنانکه از منابع برمیآید، حتی راه یافتن به طبقهای بالاتر در شرایطی ویژه
و البته دشوار، ناممکن نبوده است)
و چنین مینماید که به فرهنگستان فرستادن فرزندان دستکم برای بازرگانان (یا مردم طبقه مرفه
و نه اشرافی) کاری آسان
و همچون دوره هخامنشی، نیاز مردم عادی به نیروی کار فرزندان، تنها عامل بازدارنده آنان از تحصیل بوده است. حتی ابیات پرشماری از خود شاهنامه را میتوان شاهد گرفت که در این روزگار نه تنها منعی برای تحصیل عموم نبوده، بلکه در اندرزهای منسوب به برخی پادشاهان ساسانی، توصیههایی مؤکد در این باره آمده است.
در متون پهلوی نیز نهتنها مردم عادی از رفتن به فرهنگستان، دبیرستان، هیربدستان منع نشدهاند، بلکه تحصیل (دستکم در امور مذهبی
و حتی برای افراد گنگ) در شمار وظایف آمده است.
به گمان کریستنسن، منابع تاریخی درباره تعلیم
و تربیت دختران چیزی به دست نمیدهد. بارتولمه حدس میزند که تعلیم آنان بیشتر مربوط به اصول خانهداری بوده است
بغ نسک از آموزش خانهداری برای زنان بحث میکند
اما زنان خانوادههای ممتاز گاه عمیقاً در برخی موضوعات علمی به تحصیل میپرداختند. به روایت ماتیکان هزار دادستان ۵ (یا ۳) زن که بر سر راه یکی از قاضیان به دادگاه نشسته بودند، از وی درباره مسئلهای حقوقی (چگونگی تعهد دو شریک در قبال بازپرداخت پولی که وام گرفتهاند) پرسیدند
و چندان شرایط را پیچیده کردند که سرانجام قاضی از پاسخ گفتن بازماند. آنگاه یکی از زنان گفت: ای استاد تردید مکن
و صادقانه بگو: نمیدانم. به علاوه ما خود جواب آن را در شرحی که مگوگان اندرزبذ نوشته است، خواهیم یافت
گذشته از این در شواهـدی که پیشتر آمـد ــ بهویژه در اندرزهـای آذرباد ــ بر فرستادن زنان برای تحصیل (دستکم تحصیل در مقدمات دین) تأکید شده است.
البته عمومیت تحصیل بدینمعنی نبود که هر کس میتوانسته است هر چیز بخواهد فراگیرد، زیرا بهویژه در مورد سطوح بالاتر آموزشهای مذهبـی حتماً شایستگی دینی
و اخلاقی دانشآموز (
و نه اصالت یا ثروت خانوادگی) در نظر گرفته میشد.
به گفته بیرونی،
زردشتیان تنها به کسانی که به
ایمان و دینداری وی مطمئن
و شیوه وی نزد آنان ستوده باشد، اجازه میدهند که از محتوای
اوستا آگاه گردد،
و این کار تنها هنگامی برای آن فرد ممکن میشود که گواهی کتبی داشته باشد مبنی بر اینکه بزرگان دین چنین اجازهای به وی دادهاند
این محدودیت بهویژه درباره آموزگاران
و آموزندگان زَند بیشتر به چشم میخورد، زیرا برخی زند را که تفسیر اوستاست، به میل خود تحریف میکردند که زندیگ نام یافتند
(در دوره اسلامـی نیز زندیق ــ صورت معرب این واژه ــ به منحرفان از دین مبین اطلاق میشد) در اندرزنامههای پهلوی نیز گهگاه به شایستگی دانشآموز برای آموختن چیزها اشاره شده است. از جمله در بخش دوم درباره پنج خیم آسرونان (۵ خصلت روحانیان) آمده است که آنچه از آموزگار خود آموختهای به ارزندگان (افراد شایسته) بیاموزان.
هرودت دوره آموزش عمومی ایرانی را از ۵ تا ۲۰ سالگی یاد کرده است. آوردهاند که چون بهرام به ۵ سالگی
رسید، از منذر خواست تا او را به فرهنگیان بسپارد
و چون به ۱۲ سالگی رسید، در دانشها نیازی به آموزگار نداشت
و آنان را بازگرداند، اما آموزگارانِ سواری
و تیراندازی را نزد خود نگاه داشت.
برزویه پزشک نامدار روزگار ساسانیان نیز آورده است که چون سال عمر به ۷ رسید، مرا بر خواندن
علم طب تحریض نمودند.
در رساله خسرو قبادان
و ریدگی تنها از «به هنگام به مدرسه فرستاده شدن
و فرهنگ آموختن» یاد شده است.
اما چنین مینماید که از دیرباز ۱۵ سالگی سن رشد به شمار میآمده،
و آموزش دینی در این سن به پایان میرسیده است در رساله اندرز خوبی کنم به شما کودکان نیز آمده است: چون سن شما به ۲۰ سال رسد (
و چون به) پیش دانایان
و هیربدان
و دستوران برسید
و از شما سخن به دانایی پرسند، هرگاه شما پاسخ کردن ندانید، مردم به شما نگرند
و شما بر زمین.
شایسته است که به اهمیت چند موضوع در تعلیم
و تربیت ایران باستان ــ که عموماً در پژوهشهای نوین بدانها توجه خاصی نشده است ــ اشاره کرد. با نگاهی اجمالی به منابع میتوان دریافت که مهارت در بازیهای نیازمند قدرت بدنی بهویژه
چوگان،
و نیز دو بازی
شطرنج و نرد چندان اهمیت داشته که در اغلب شواهدی که پیش از این یاد شد، به نام این بازیها تصریح شده است. از جمله آنها ست: رساله خسرو قبادان
و ریدگی
کارنامه اردشیر بابکان
و روایت فردوسی از آموزش داراب
و بهرام گور
مهارت در
چوگان گاه تا آنجا اهمیت مییابد که خود نشانهای از اشرافزادگی است. مثلاً اردشیر که میپنداشت فرزندش شاپور را در شکم مادر کشته است، چون شنید که موبد موبدان با دوراندیشی از کشتن مادر باردار سر باز زده است، فرمان داد تا صد کودک همسال
و از جمله شاپور،
چوگان بازند
و آنگاه از میان آنها، شاپور را بدین نشانه شناخت که از همه چیرهدستتر بود
در روایتی شبیه به این، اردشیر که نمیدانست شاپور پنهانی زن خواسته
و فرزندی دارد، نوه خود هرمزد را بر سر این بازی شناخت.
در داستان مشهور رسیدن شطرنج به
ایران نیز آمده است که پادشاه
هند این بازی را بسان معمایی به نزد انوشیروان فرستاد تا اگر دانشمندان دربار وی نتوانند بر رموز آن آشنا شوند، از ایرانیان باژی سترگ ستاند، اما بزرگمهر بر آن دست یافت
و در برابر آن نرد را اختراع کرد
و به دربار هند فرستاد
و چون دانشمندان هندی نتوانستند شیوه این بازی را کشف کنند، همان باژ را به ایران دادند.
دیگر معیار مهم در تعلیم
و تربیت ایران باستان، سخنوری، هوشمندی،
و هنرنمایی در مناظرات
و محاضرات علمی
و ادبی
و توانایی در پاسخ به پرسشها
و حل چیستانها بوده است.
(۱) ابن ندیم، الفهرست، به کوشش فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
(۲) ابوعلی مسکویه، احمد، تجارب الامم، به کوشش ابوالقاسم امامی، تهران، ۱۳۶۶ش/۱۹۸۷م.
(۳) اشه، رهام، آذرباد مهرسپندان پرتو نو بر زندگی
و برخی از کارهایش، تهران، ۱۳۸۱ش.
(۴) اندرز انوشهروان آذرباد مارسپندان، ترجمه سعید عریان (نک : هم، متون پهلوی).
(۵) اندرز انوشهروان آذرباد مارسپندان، ترجمه یحیی ماهیار نوابی (نک : هم، ماهیار نوابی، «اندرز آذربد مارسپندان»).
(۶) اندرز انوشهروان آذرباد مارسپندان، ترجمه اردشیر آذرگشسب (نک : هم، اندرزنامههای پهلوی).
(۷) اندرز انوشهروان آذرباد مارسپندان، ترجمه رهام اشه (نک : هم، اشه، آذرباد).
(۸) اندرز انوشهروان آذرباد مارسپندان، ترجمه
و نظم محمد تقی بهار (نک : هم، بهار).
(۹) اندرز خوبی کنم به شما کودکان، ترجمه کتایون مزداپور (نک : هم، مزداپور).
(۱۰) اندرز دانا به پسر خویش (روایت پازند اندرز انوشه روان آذرباد مارسپندان)، ترجمه رهام اشه (نک : هم، اشه، آذرباد).
(۱۱) اندرزنامههای پهلوی، ترجمه اردشیر آذرگشسب، تهران، ۱۳۴۶ش.
(۱۲) بلعمی، محمد، تاریخ، به کوشش محمد تقی بهار
و محمد پروین گنابادی، تهران، ۱۳۴۱ش.
(۱۳) بندهش، ترجمه مهرداد بهار، تهران، ۱۳۶۹ش.
(۱۴) بهار، محمدتقی، نظم اندرزهای آذرباذ مارسفندان از پهلوی به پارسی، مهر، تهران، ۱۳۳۱ش، شم ۲.
(۱۵) بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیة، به کوشش ادوارد زاخاو، لایپزیگ، ۱۹۰۶م.
(۱۶) ثعالبی، عبدالملک، غرر اخبار ملوک الفرس
و سیرهم، به کوشش زُتنبرگ، پاریس، ۱۹۰۰م.
(۱۷) اصفهانی، حمزه، تاریخ سنی ملوک الارض
و الانبیاء، بیروت، دارمکتبة الحیاة.
(۱۸) اصفهانی، حمزه، التنبیه علی حدوث التصحیف، به کوشش محمداسعد طلس، دمشق، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۸م.
(۱۹) خسرو قبادان
و ریدگی، ترجمه سعید عریان (نک : هم، متون پهلوی).
(۲۰) خوارزمی، محمد، مفاتیح العلوم، به کوشش فان فلوتن، لیدن، ۱۸۹۵م.
(۲۱) درباره پنج خیم آسرونان، ترجمه سعید عریان (نک : هم، متون پهلوی).
(۲۲) دینکرد، روایت پهلوی، ترجمه مهشید میرفخرایی، تهران، ۱۳۶۷ش.
(۲۳) طبری، تاریخ.
(۲۴) فردوسی، شاهنامه، به کوشش خالقی مطلق، تهران، ۱۳۸۶ش.
(۲۵) قرآن مجید.
(۲۶) کارنامه اردشیر بابکان، ترجمه احمد کسروی، تهران، ۱۳۴۲ش.
(۲۷) کارنامه اردشیر بابکان، ترجمه صادق هـدایت (نک هم، هـدایت).
(۲۸) کارنامه اردشیر بابکان، ترجمه بهرام فـرهوشی، تهران، ۱۳۵۴ش.
(۲۹) کارنامه اردشیر بابکان، ترجمه قاسم هاشمی نژاد، تهران، ۱۳۶۹ش.
(۳۰) کارنامه اردشیر بابکان، ترجمه محمد جواد مشکور، تهران، تهران، ۱۳۶۹ش.
(۳۱) کریستنسن، آرتور، نمونههای نخستین انسان
و نخستین شهریار در تاریخ افسانهای ایرانیان، ترجمه ژاله آموزگار
و احمد تفضلی، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۳۲) کلیله
و دمنه، ترجمه کهن فارسی نصر الله منشی، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، ۱۳۴۳ش.
(۳۳) گزارش شطرنج
و نهش نیواردشیر، ترجمه سعید عریان (نک : هم، متون پهلوی).
(۳۴) ماتیکان یوشت فریان، ترجمه محمود جعفری، تهران، ۱۳۶۵ش.
(۳۵) متون پهلوی، ترجمه سعید عریان، تهران، ۱۳۷۱ش.
(۳۶) مجمل التواریخ
و القصص، به کوشش سیف الدین نجم آبادی
و زیگفرید وبر، نیکارهوزن، ۱۳۷۸ش/۲۰۰۰م.
(۳۷) مسعودی، علی، التنبیه
و الاشراف، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۹۳م.
(۳۸) مقدسی، مطهر، البدء
و التاریخ، به کوشش کلمان هوار، پاریس، ۱۹۰۳م.
(۳۹) مینوی، خرد، ترجمه احمد تفضلی، تهران، ۱۳۵۴ش.
(۴۰) یاقوت، بلدان.
(۴۱) Ahl-ol-ħadī، wwwahlalhdeeth com.
(۴۲) Apollonius، Conics Books V to VII، The Translation of the Lost Greek Original in the Version of Banu Musa، ed and tr GJ Toomer، New York، ۱۹۹۰.
(۴۳) Bartholomae، Ch، Die Frau im sassanidischen Recht، Heidelberg، ۱۹۲۴.
(۴۴) id، Zum sassanidischen Recht، Sitzungsberichte der Heidelberger Akademie der Wissenschaften، Heidelberg، ۱۹۲۲، vol IV.
(۴۵) Beal، S، Buddhist Records of the Western World، London، ۱۹۰۶.
(۴۶) The Book of A Thousand Judgments، tr N Garsoïan، Costa Mesa etc ۱۹۹۷.
(۴۷) Christensen، A، LIran sous les Sassanides، Copenhagen، ۱۹۴۴.
(۴۸) Dandamayev، M A،» Education: IIn the Achaemenid Period «، Iranica.
(۴۹) Fück، J،» Sechs Ergänzungen zu Sachaus Ausgabe von al-Bīrūnis Chronologie Orientalischer Völker «، Documenta Islamica Inedita، Berlin، ۱۹۵۲.
(۵۰) Haddad، F I et al،» Al-Birunis Treatise on Astrological Lots «، Zeitschrift für Geschichte der Arabisch-Islamischen Wissenschaften، Frankfurt، ۱۹۸۴، vol I.
(۵۱) Hallock، R T، Persepolis Fortification Tablets، Chicago، ۱۹۶۹.
(۵۲) Herodotus، The History، tr A D Godley، Cambridge etc، ۱۹۴۶.
(۵۳) AL-Islam، www al-islamcom.
(۵۴) Islamic Council، www Islamic councilcom.
(۵۵) Jāmiª-ol-ħadī، www Sonnhonlinecom.
(۵۶) Kent، RG، Old Persian Grammar، Texts، Lexicon، New Haven، ۱۹۵۳.
(۵۷) Levi-Provençal، E،» Le Traité dibn Abdun «، JA، ۱۹۳۴، vol CCXXIV.
(۵۸) Oppenheim، A L، Ancient Mesopotamia: Portrait of a Dead Civilization، Chicago، ۱۹۷۷.
(۵۹) Plato، Charmides، Alcibiades، Hipparchus، The Lovers، Theages، Minos، Epinomis، tr W R M Lamb، Cambridge etc، ۱۹۶۴.
(۶۰) Aš-šabakat-ol-islāmia، wwwislamweb net.
(۶۱) At-Tafāsīr، wwwaltafāsircom.
(۶۲) Tafazzoli، A،» Dabireh، Dabiri «،» Education «: II In the Partian and Sasanian Periods «، Iranica.
(۶۳) Al-Warrāq، www alwaraq net.
(۶۴) Windischmann، F H H، Zoroastrische Studien: Abhandlungen zur Mythologie und Sagengeschichte des alten Iran، ed F Spiegel، Berlin، ۱۸۶۳.
(۶۵) Xenophon، Cyropaedia، tr W Mille.
(۶۶) r، London etc ۱۹۱۴.
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «تعلیم و تربیت»، شماره ۵۹۹۵.