تعاریف تفسیر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بسیاری از
مفسران تعریفی برای
تفسیر ارائه ندادهاند و گویا آن را به وضوح معنای متبادر عرفی اش واگذاشتهاند؛ ولی در عین حال، تعریفهای مختلفی در مقدمه برخی از تفاسیر و آثار دانشمندان
علوم قرآن و کتاب شناسان اسلامی به چشم میخورد که در دسته
ای از آن تعاریف، تفسیر «به عنوان کاری که مفسر در مورد کشف معنا و مدلول آیات کریمه انجام میدهد» و در دسته
ای دیگر «تفسیر به عنوان یک
علم» تعریف شده است.
بسیاری از
مفسران تعریفی برای
تفسیر ارائه ندادهاند (مانند:
طبری در
جامع البیان،
شیخ طوسی در
تبیان،
بغوی در
معالم التنزیل،
زمخشری در
کشاف ،
فخر رازی در
تفسیر کبیر،
شبر در
تفسیر القرآن الکریم،
ابن عطیة اندلسی در
المحرر الوجیز.) و گویا آن را به وضوح معنای متبادر عرفی اش واگذاشتهاند؛ ولی در عین حال، تعریفهای مختلفی در مقدمه برخی از تفاسیر و آثار دانشمندان علوم
قرآن و کتاب شناسان اسلامی به چشم میخورد که در دسته
ای از آن تعاریف، تفسیر «به عنوان کاری که مفسر در مورد کشف معنا و مدلول آیات کریمه انجام میدهد» و در دسته
ای دیگر «تفسیر به عنوان یک
علم» تعریف شده است.
هر چند بحث از اینکه آیا تفسیر علم است یا نیست، و اگر علم است چه نوع علمی است، و علم بودن آن به چه اعتبار است؟ سودمند است و نیز بررسی تعاریفی که در مورد «علم تفسیر» ارائه شده است، علاوه بر نکتههای علمی نهفته در آن حقیقت مفهوم واژه تفسیر را آشکارتر میکند، ولی به منظور پرهیز از طولانی شدن این فصل، از بحث و بررسی آن صرف نظر نموده، فقط دسته اول از تعاریف یاد شده را به ترتیب زمانی صاحب نظران مورد بررسی قرار میدهیم و به ذکر دسته دوم و توضیحی کوتاه در پایان بحث، اکتفا میکنیم.
«تفسیر، کشف مراد از لفظ مشکل است.
» برخی این کلام
طبرسی را که در فن سوم مقدمه تفسیر
مجمع البیان آمده است، یکی از تعریفهای قابل ذکر به شمار آوردهاند،
و برخی دیگر نیز مشابه آن، عبارت «رفع الابهام عن اللفظ المشکل» را به عنوان معنای اصطلاحی تفسیر مطرح کردهاند،
ولی این کلام به بیان معنای لغوی آن شبیه تر است تا تعریف اصطلاحی آن. به همین دلیل، برخی از لغت دانان نیز این معنا را برای آن ذکر کردهاند (مانند
ابن منظور در
لسان العرب و
زبیدی در
تاج العروس.) و به هر حال، اگر مقصود از تعریف فوق و نظایر آن، تعریف اصطلاحی تفسیر
قرآن باشد، روشنترین اشکال آن، این است که این تعریف اعم از تفسیر
قرآن است و نیز اختصاص دادن تفسیر به «لفظ مشکل» بی دلیل است؛ زیرا ممکن است واژههای به کار رفته در یک آیه معنای روشنی داشته باشد و از جهت لفظ، مشکلی در کار نباشد؛ ولی به دلیل نامعلوم بودن خصوصیات زمانی و مکانی و قراین حالی و مقامی کلام و یا از جهت علو معنا و مطلب، مراد گوینده نامعلوم بوده و نیازمند به تفسیر باشد و در یک جمله، این تعریف
مانع اغیار و
جامع افراد نیست؛ زیرا هم غیر تفسیر
قرآن را شامل میشود و هم آن قسم از تفسیر
قرآن را که به دشواری الفاظ مربوط نیست، فرا نمیگیرد.
«تفسیر در
عرف دانشمندان، کشف معانی
قرآن و بیان مراد است، اعم از اینکه به حسب مشکل بودن لفظ و غیر آن و به حسب معنای ظاهر و غیر آن باشد.» این تعریف را
زرکشی در
برهان از
راغب و
سیوطی در
اتقان از
تفسیر اصفهانی نقل کردهاند.
بهترین تفسیر و توجیه این تعریف، آن است که مقصود از «کشف معانی»، مفاد استعمالی الفاظ
قرآن و مقصود از «بیان مراد»، تعیین مراد جدی خداوند از عبارات
قرآن است. عبارت «به حسب مشکل بودن لفظ و غیر آن» قید «کشف معانی» است، و مقصود آن است که مکشوف و روشن نبودن معانی و مفاد استعمالی، گاه به علت مشکل بودن لفظ و گاهی به علل دیگر است. و عبارت «به حسب معنای ظاهر و غیر آن» ناظر به «بیان مراد» است و منظور آن است که مراد جدی خداوند، خواه طبق معنای ظاهر باشد یا برخلاف معنای ظاهر، در قلمرو تفسیر قرار دارد.
طبق این توجیه، راغب به
دو مرحله
ای بودن تفسیر (کشف معنای استعمالی و بیان مراد جدی خداوند) توجه داشته است و این از امتیازهای این تعریف به شمار میآید.
ولی اینکه راغب از این تعریف همین توجیه را مد نظر داشته، مورد تردید است و توجیه و تفسیرهای مختلف دیگری میتواند مد نظر وی باشد که در آن صورت، این تعریف مشتمل بر نواقص متعددی خواهد بود.
علاوه براین، بر فرض آنکه همین توجیه مورد نظر باشد، این تعریف رسایی و گویایی لازم را ندارد و با صراحت و روشنی بر توجیه و تفسیر یاد شده و
دو مرحله
ای بودن تفسیر دلالت ندارد. در صورتی که یک تعریف کامل باید از صراحت و روشنی برخوردار باشد. اشکال دیگر این تعریف آن است که مبنای تفسیر و روشمند بودن آن مورد غفلت قرار گرفته و روشن نشده است که کشف معانی و بیان مراد بر چه اساسی باید صورت گیرد.
همچنین بهتر بود به جای «معانی
قرآن»، معانی آیات
قرآن ذکر میشد تا تعریف گویایی و رسایی بیشتری میداشت.
(ابوعبدالله محمد، المدعو محمد بن جزی کلبی غرناطی اندلسی مالکی (م. ۷۵۸ هـ) مشهر به «
ابن جزی» مؤلف
تفسیر التسهیل لعلوم التنزیل.)
«معنای تفسیر، شرح
قرآن و بیان معنای آن و آشکار کردن چیزی است که با تصریح و اشاره و نجوایش آن را اقتضا میکند.
»
این تعریف چهار نقطه ضعف به شرح زیر دارد:
۱. اگر شرح
قرآن، و بیان معنای آن، و آشکار کردن چیزی که آن را اقتضاء میکند هر سه به یک معنا باشد، این تعریف مشتمل بر الفاظ زاید است و اگر چند معنا مد نظر باشد، نیازمند توضیح و بیان تفاوت و تمایز هر یک از دیگری است.
۲. اگر مقصود از «نجوا» مطالبی باشد که
قرآن کریم به صورت رمز و راز در اختیار
نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قرار میدهد و در قالب قواعد
لغت عرب و اصول عرفی محاوره فهم آن ممکن نیست، تعمیم تعریف تفسیر به آن نادرست است؛ زیرا این دسته از مطالب در قلمرو تفسیر قرار نمیگیرد. (در برخی از نسخ
التسهیل کلمه «نجوا» به کلمه «فحوا» تصحیح شده است، که اگر چنین باشد، این اشکال بر آن وارد نیست.)
۳. آنچه را که
قرآن با صراحت بیان کرده است، نیاز به تفسیر ندارد و بنابراین، ذکر آن به عنوان بخشی از تفسیر و جهی ندارد؛ زیرا پرده برداری و توضیح، که معنای تفسیر است، در مورد آن صدق نمیکند.
۴. در این تعریف نیز مانند
دو تعریف سابق مبنای تفسیر ذکر نشده است.
(
علی بن محمد جرجانی معروف به
سید شریف (۷۴۰-۸۱۶ هـ) مؤلف کتاب
التعریفات در شرح و بیان اصطلاحات.)
«تفسیر در شرع، توضیح معنای آیه و شان و قصه آن و سببی است که
آیه در آن شرایط
نازل شده، با لفظی که با دلالت آشکار بر آن دلالت نماید.
»
این تعریف دارای نقصهای زیر است:
۱. با اینکه غرض اصلی
مفسر آشکار کردن مراد خدای متعال از آیات کریمه است، در این تعریف از آن ذکری به میان نیامده است. در واقع این تعریف تنها
مرحله اول تفسیر (بیان معنا و مفاد استعمالی آیات کریمه) را در بر میگیرد و نسبت به
مرحله دوم (آشکار کردن مراد خدای متعال) ساکت است؛ مگر آنکه گفته شود مقصود از معنا، هم مفاد استعمالی و هم مقصود خداوند از آیات کریمه است، ولی در این صورت تعریف یاد شده به دلیل آنکه در آن، لفظ مشترک (معنا) بدون قرینه به کار رفته است، دچار نقص میباشد.
۲. مبنای تفسیر در آن بیان نشده است.
۳. در این تعریف بیان شان و قصه و سبب
نزول، تفسیر قلمداد شده، در صورتی که بیان امور یاد شده خود تفسیر نیست، بلکه مقدمه آن است که تفسیر به وسیله آن انجام میگیرد.
(
محمد محسن رازی ، متولد سال ض۱۲۹۳ هـ. ق. مؤلف کتاب ارزشمند
الذریعه الی تصنیف الشیعه معروف به
شیخ آقا بزرگ تهرانی.)
«تفسیر، بیان ظواهر آیات
قرآن بر اساس قواعد و لغت عرب است».
عبارت «ظواهر آیات
قرآن» به قرینه جملاتی که بعد از این تعریف آمده است، هر نوع معنای ظاهر ـ خواه مراد خداوند باشد یا نباشد ـ را در بر میگیرد. ایشان در پی این تعریف مینویسد:
«اما
حجیت جمیع این
ظواهر و
حکم به اینکه همه آنها مراد و اقعی خدای متعال است،
قرآن ما را از آن منع کرده است... دیدگاه درستی که مفسران محقق آن را برگزیدهاند، این است که محکمات، آیاتی است که تکیه بر ظواهر آنها صحیح و حکم به مراد واقعی بودن آنها جایز است؛ زیرا که اگر آنچه ظاهر آیه است، مراد واقعی باشد، امر باطل یا محالی بر آن مترتب نمیشود و متشابهات آیاتی است که تکیه به ظواهر آن و حکم به مراد واقعی بودن، در آنها ممکن نیست، یا اساسا ظاهری برای آنها وجود ندارد؛ مانند: «
حروف مقطعه» آغاز سورهها، یا به دلیل آنکه ظواهر آنها مستلزم مطلبی باطل و محال است و بنابراین آن، ظواهر قطعا مراد خدا نیست» بر این اساس، تعریف یاد شده شامل همه معانی ظاهری
قرآن میشود، خواه مراد خداوند باشد یا نباشد. البته حجیت و اعتبار این
دو نوع معنای ظاهری متفاوت است. این تعریف از آن جهت که مبنای تفسیر در آن ذکر شده است (بر اساس قواعد لغت عرب). ، بر تعاریف پیشین امتیاز دارد، ولی نقص مهم آن این است که فقط
مرحله اول تفسیر (کاری که مفسر برای روشن شدن مفاد استعمالی آیات انجام میدهد) را در بر میگیرد و
مرحله دوم آن (کاری که مفسر برای تشخیص مراد خدای متعال از آیات کریمه انجام میدهد) را شامل نمیشود، در صورتی که
مرحله اول در حقیقت مقدمه
ای برای آن است.
«التفسیر هو بیان معانی الایات القرآنیة و الکشف عن مقاصدها و مدالیلها؛ تفسیر، بیان معانی آیات
قرآنی و کشف مقاصد و مدالیل آنها است».
معنای جمع معنا است هم در مفهوم کلام به کار میرود و هم در مقصود و مراد از آن استعمال میشود،
و مقاصد جمع است و معنای ظاهر مقصد، معنای مقصود و مراد از کلام نیز کاربرد دارد که اخص از معانی است و ذکر آن در تعریف فوق بعد از معانی، دلالت بر آن دارد که منظور از معانی، خصوص مفاهیم آیات است. بنابراین، تفسیر به
دو چیز تعریف شده: یکی بیان مفاهیم آیات، یعنی معناهایی که از آیات به خودی خود با قطع نظر از سایر آیات و ادله و شواهد دیگر فهمیده میشود، و دیگر کشف مقاصد آیات کریمه قصد نموده است، و بر اساس آنچه گفتیم، در این تعریف برای تفسیر
دو مرحله لحاظ شده است:
مرحله بیان مفاهیم و
مرحله کشف مراد، و این وجه امتیاز این تعریف است؛ ولی در عین حال تعریف کاملی به نظر نمیرسد؛ زیرا اولا مبنای تفسیر در تعریف مشخص نشده است؛ یعنی در این تعریف، به این نکته که بیان مفاهیم طبق چه قاعده و میزانی انجام گیرد و مراد خدای متعال با چه معیاری کشف شود، اشاره نشده است و ثانیا با توجه به اینکه مدالیل جمع مدلول است و مدلول مانند معنا، هم در مفهوم کلام و هم در مقصود از کلام به کار میرود. (از
فاضل یزدی نقل شده است که: آنچه از لفظ استفاده میشود، به اعتبار اینکه از آن قصد میشود معنا و به اعتبار اینکه لفظ دال بر آن است، مدلول نامیده میشود؛ پس فرق این
دو، به اعتبار است.)
ذکر کلمه مدالیل بعد از کلمه مقاصد، نه تنها سودمند و حاوی نکته راه گشایی نیست، بلکه زیانبار است؛ زیرا با توجه به ذکر آن بعد از واژه مقاصد، معنای دوم برای آن مناسب تر است و در نتیجه چیزی بیش از معنای مقاصد افاده نمیکند، بلکه به لحاظ کثرت استعمال آن در مفاهیم، ظهور «کشف مقاصد» را در خصوص
مرحله دوم تفسیر، ضعیف میکند و از وضوحی که شرط لازم تعریف است، میکاهد.
«التفسیر هو ایضاح مراد الله تعالی من کتابه العزیز؛ تفسیر، آشکار کردن مراد خدای متعال از کتاب عزیز اوست».
در این تعریف سه نقص به نظر میرسد: اول این که
مرحله اول تفسیر (بیان مفاهیم آیات کریمه) را در بر نمیگیرد؛ (ممکن است گفته شود: هدف اصلی مفسر، آشکار کردن مراد خداوند متعال است و بیان مفاهیم و مفاد استعمالی، مقدمه تفسیر است؛ ولی با توجه به گسترده بودن این بحث در کتب تفسیری و نیز نقش بخش مهمی از قواعد در حل این گونه مباحث، نمیتوان تفسیر را در اصطلاح دانشمندان
علوم قرآن، به تبیین مراد خداوند منحصر کرد.) دوم اینکه مبنای تفسیر در آن مشخص نشده است و روشن نشده است که نفسیر بر اساس اصول و قواعد
ادبیات عرب و قواعد عقلایی محاوره و به صورت روشمند صورت میپذیرد، یا آنکه بیان مفاد آیات بر اساس مسایل ذوقی و عرفانی نیز در قلمرو تفسیر قرار دارد و سوم اینکه اگر به جای «کتاب عزیز»، «آیات
قرآن» گفته میشد، بهتر بود؛ زیرا مفسر درصدد آن است که از هر آیه
ای مراد خدای متعال را به دست آورد و تبیین نماید، نه اینکه بخواهد مراد خدا را از کل
قرآن به عنوان کتاب خدا مشخص نماید و تعبیر «آیات
قرآن» در فهماندن معنای اول گویایی بیشتری دارد و تعبیر «کتاب عزیز» ظاهر در معنای دوم است.
چنانکه در آغاز بحث یاد آور شدیم برخی از دانشمندان به تعریف تفسیر به عنوان «تلاش فکری مفسر» پرداختهاند که مهمترین آنها مورد بررسی قرار گرفت. برخی دیگر نیز به تعریف تفسیر به عنوان یک علم پرداختهاند.
در این دسته از تعاریف، علاوه بر آنچه که در تعاریف تفسیر ـ به عنوان «تلاش فکری مفسر» ـ آمده بود قیود دیگری ذکر شده است که به جز
دو مورد، همه آنها، بیشتر جنبه توضیحی دارد. در این قسمت به بررسی آن
دو مورد میپردازیم.
۱. برخی «چگونگی تلفظ آیات
قرآن» را نیز در قلمرو تفسیر قرار دادهاند و از آن با تعابیر «چگونگی نطق به الفاظ
قرآن»، «از جهت
نزول و
سند» و «از جهت
قرآن بودن» یاد کردهاند. به نظر میرسد که این نکته از حیطه تفسیر
قرآن بیرون است و در قلمرو مبانی و مقدمات تفسیر قرار دارد. در مبحث تفسیر
قرآن فرض بر آن است که میخواهیم
قرآن را تفسیر کنیم و بنابراین،
قرآن بودن و چگونگی تلفظ آیات کریمه به میزانی که مربوط به تشخیص
قرائت واقعی
قرآن شود، مفروض تلقی میشود؛ هر چند ما نیز در مباحث آینده به عنوان اولین گام در روش تفسیر، تلاش برای تشخیص قرائت واقعی (قرائت
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ) را ذکر کردهایم، ولی تنها به عنوان مقدمه و مبنای تفسیر از آن سخن به میان آوردهایم.
۲. برخی قید «به قدر طاقت
بشر» را در تعریف گنجاندهاند. ذکر این قید در تعریف علم تفسیر، برای اشاره به این نکته است که دستیابی به مراد خدا به طور کامل، در توان مفسر
قرآن نیست و مفسر در حد توان خود به حقایق
قرآنی دست مییابد؛ چنان که مفسران
قرآن در یک پایه و همتراز نیستند و هر کس به میزان توانمندی خود، به مقاصد
قرآنی راه مییابد. با این حال، به نظر میرسد ذکر این قید در تفسیر ضرورت ندارد، زیرا تفسیر کاری پژوهشی است که مفسر انجام میدهد؛ اما این نکته که در سایه این پژوهش تا چه حد میتوان به مفاد آیات و مراد خداوند دست یافت؛ مساله دیگری است که نباید در تعریف تفسیر گنجانده شود.
«
تفسیر عبارت است از بیان مفاد استعمالی آیات
قرآن و آشکار نمودن مراد خدای متعال از آن بر مبنای
ادبیات عرب و اصول عقلایی محاوره».
هر کلامی یک «مفاد استعمالی دارد» و یک «مراد واقعی» مفاد استعمالی معنایی است که کلام با توجه به مفاهیم عرفی کلمات و قواعد حاکم بر هیئات و ترکیبات و قراین متصل بر آن دلالت دارد، و مراد واقعی، مطلبی است که گوینده آن را از کلام خویش اراده کرده است، خواه با مفاد استعمالی کلام مطابق باشد و خواه بر خلاف آن باشد. بر این اساس فهم هر کلامی
دو مرحله دارد: فهم معنا و کشف مقصود. در
مرحله اول، ممکن است کلام هیچ ابهامی نداشته و مفاد استعمالی آن آشکار باشد؛ و امکان دارد در اثر عواملی (مانند نامعلوم بودن مفهوم کلمات و یا نامعلوم بودن هیئت فردی یا ترکیبی کلمات و جملات و یا نامعلوم بودن شرایط صدور کلام و...) مفاد استعمالی آن مبهم باشد، و با بر طرف کردن عامل ابهام، بتوان آن را آشکار نمود و از این جهت، کلام در این
مرحله محتاج به تفسیر است در
مرحله دوم، گاه گوینده همان مفاد استعمالی کلامش را اراده کرده و گاه آن را اراده نکرده است ـ خواه بخشی یا مواردی از مفاد استعمالی را اراده کرده باشد و خواه معنای لازم یا معنایی فراگیر را که مفاد استعمالی بخشی یا موردی از آن است، مد نظر داشته باشد ـ در صورت اول، کشف مراد از کلام نیازمند تفسیر نیست؛ ولی در صورت دوم تفسیر ضرورت مییابد.
از سوی دیگر، گاه روش گوینده سخن آن است که تمام مطالب خود با تفاصیل و جزئیات آن را یکجا و یکباره بیان میکند و گاه مطالب مربوط به یک موضوع را به صورت پراکنده مطرح میکند و یا با ابهام از آن سخن میگوید و برای رفع ابهامها، مرجعی را برای مخاطبان تعیین میکند، که در صورت اول، مفاد استعمالی همان مراد جدی است و نیازی به تفسیر نیست؛ زیرا چنانکه مفاد استعمالی، مراد گوینده نباشد، باید قراینی برای انتقال مخاطب به آن معنای دیگر برای مخاطبان ذکر میکرد؛ ولی در صورت دوم، مراجعه به سایر سخنان وی که مربوط به آن موضوع است ـ و یا به مرجع تعیین شده برای رفع ابهامهای آن ـ لازم است و در نتیجه تفسیر ضرورت مییابد.
البته، در صورتی که مخاطب، در پرتو دلیل معتبری، قبل از بررسی سخنان دیگر گوینده و پرسش از مرجع تعیین شده، به این نتیجه برسد که مراد واقعی گوینده، همان مفاد استعمالی سخن اوست، نیازی به بررسی سخنان دیگر او و تفسیر آن نیست.
اکنون با توجه به اینکه
قرآن کریم، از جهت دلالت بر مقصود، به گونه
ای است که در موارد بسیاری مراد جدی خداوند، عین مفاد استعمالی آیات کریمه
قرآن نیست و جزئیات و تفاصیل آن در آیات دیگر و یا در سخنان
پیامبر و
ائمه معصومین آمده است، دلیل
دو مرحله
ای بودن تفسیر در تعریف پیشنهادی معلوم میشود؛ و با توجه به اینکه
قرآن کلام عربی بوده و خدای متعال و پیامبران الهی، با مردم به زبان خود آنان سخن میگویند، دلیل ذکر قید «مبنای ادبیات عرب و اصول عقلایی محاوره» در تعریف آشکار میباشد زیرا کلام عربی بودن آن اقتضا میکند که تبیین مفاد استعمالی بر مبنای ادبیات عرب باشد و به زبان مردم بودن آن اقتضا میکند که کشف مراد خدای متعال از آیات، بر اساس اصول عقلایی محاوره باشد.
واژه تفسیر در قرآن؛
تفسیر؛
تفسیر و تفاسیر شیعه
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «تعاریف تفاسیر»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۲/۱۲.