• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تشبیه و تنزیه (عرفان)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



‌تشبیه و تنزیه از مهم‌ترین و پیچیده‌ترین مباحث عرفانی و از موضوعات محوری و اصلیِ مکتب عرفانی ابنعربی است که با مباحث وجودشناسی، جهان‌شناسی و معرفت‌شناسی عرفانی، از جمله با موضوعاتی چون وجود، وجود مطلق، وحدت وجود، مراتب وجود یا حضرات خمس، اسماء و صفات، تجلی و آفرینش، و نسبت واحد با کثیر پیوند عمیق دارد.

به‌طور کلی تنزیه با مقامِ اطلاق و تشبیه با مقامِ تقیید مرتبط است و از همین‌رو، تنزیه را برابر با اطلاقِ مطلق یا مقامِ وحدت و تشبیه را برابر با تقییدِ مطلق یا مقامِ کثرت دانسته‌اند. نظریاتِ عارفان دربارۀ موضوع تنزیه‌ و تشبیه را می‌توان در دو مبحث‌ کلی بررسی کرد: الف ـ دیدگاهِ عارفانِ پیش از ابنعربی؛ ب ـ دیدگاهِ عارفانِ مکتب ابنعربی.



موضوع تنزیه و تشبیه در متون عرفانیِ پیش از ابنعربی، بیشتر در مباحثِ مربوط به توحید، اسماء و صفات، و معرفت آمده است. عارفان مسلمان، همواره همچون گروهی از متکلمان، بر تنزیهِ حق تأکید کرده، از تشبیه و تعطیل اجتناب ورزیده‌اند و «اِفرادِ قِدَم از حَدَث» و «تنزیهِ قدیم از اِدراکِ مُحدَث» را از ارکان توحید دانسته‌اند و گفته‌اند که در عزتِ توحید رنگِ تشبیه نیست.
[۲] روزبهان بقلی، شرح شطحیات، ج۱، ص۶۴، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۶۰ش/۱۹۸۱م.


گاه نیز بر مبنای گرایش‌های کلامی به شرح این موضوع پرداخته‌اند. نویسندگان صوفیه اذعان داشته‌اند که صوفیان همگی بر این اعتقادند که خداوندْ واحدِ احد، فردِ صمد، قدیمِ عالِم، قادرِ حیّ، سمیعِ بصیر،... و به‌طور کلی موصوف به صفاتی است که خود را بدان‌ها وصف کرده، و مسمّا به اسمائی است که خویش را بدان‌ها نامیده است؛ اما هیچ شباهتی میان او و مخلوقات نیست، نه ذاتش به ذات آن‌ها شبیه است و نه صفاتش به صفات آنها. علاوه بر آن، به استنادِ آیۀ «... لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ...»، خداوند از تمامیِ صفاتِ تشبیهی منزّه است.
[۶] ابوطالب مکی، قوت القلوب، قاهره، ج۲، ص۱۶۸-۱۷۰، ۱۳۸۱ق/۱۹۶۱م.



در اللمع فی التصوف در باب‌های توحید و معرفت، موضوع تنزیه و تشبیه، و سخنانِ عارفان در این‌باره آمده است. به گفتۀ سراج طوسی، ذوالنون مصری توحید را نفیِ هر تصویرِ وهمی و ذهنی می‌دانست، و جنید با نقلِ آیۀ «... لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ...» و تأکید بر تنزیهِ خداوند و نفیِ تشبیه، توحید را «اِفرادُ المُوحَّد بتحقیق وَحدانیته بکمال اَحَدیته» می‌خواند.

شبلی نیز توحید را «اِفرادِ قدیم از محدَث» می‌دانست و بر این باور بود که خلق هیچ راهی به سوی قدیم ندارد، مگر از طریق ذکر و صفت و نعتی که خداوند خود آن را آشکار ساخته است. از طرف دیگر، سخن ابوالحسین نوری، در مبحث معرفت نیز ناظر به همین مطلب است. او ضمن انکارِ معرفتِ عقلی، بر معرفتِ تنزیهی تأکید می‌کند؛ و ابوبکر زاهرآبادی نیز معرفت حقیقی را تعظیم قلبی خداوند که مانع تعطیل و تشبیه است، می‌داند.
[۷] سراج طوسی، عبدالله، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۸، به کوشش نیکلسن، لیدن، ۱۹۱۴م.
[۸] سراج طوسی، عبدالله، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۰، به کوشش نیکلسن، لیدن، ۱۹۱۴م.
[۹] سراج طوسی، عبدالله، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۷-۳۸، به کوشش نیکلسن، لیدن، ۱۹۱۴م.
[۱۰] سراج طوسی، عبدالله، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۱، به کوشش نیکلسن، لیدن، ۱۹۱۴م.
[۱۲] قشیری، عبدالکریم، الرسالة القشیریة، ج۱، ص۴۵، به کوشش معروف زریق و علی عبدالحمید بلطه‌جی، دارالمعارف، قاهره.
[۱۳] هجویری، علی، کشف المحجوب، ج۱، ص۳۴۶، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۵۸ش/۱۹۷۹م.
[۱۴] هجویری، علی، کشف المحجوب، ج۱، ص۳۶۰، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۵۸ش/۱۹۷۹م.
[۱۵] عبادی، منصور، التصفیة فی احوال المتصوفه، ج۱، ص۱۹۵، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، ۱۳۶۸ش.
[۱۶] طریق التحقیق، منسوب به سنایی (احتمالاً از احمد بن حسن نخجوانی)، ج۱، ص۱۰۱-۱۰۲، به کوشش بو اوتاس، تهران، ۱۳۸۱ش.
[۱۷] سنایی، حدیقةالحقیقه، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، ج۱، ص۶۱-۶۴، تهران، ۱۳۶۸ش.
[۱۸] سنایی، حدیقةالحقیقه، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، ج۱، ص۶۶-۶۷، تهران، ۱۳۶۸ش.
[۱۹] باخرزی، یحیی، اورادالاحباب و فصوص الآداب، ج۲، ص۳-۴، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۴۵ش.
[۲۰] مؤذن خراسانی، محمدعلی، تحفۀ عباسی، ج۱، ص۹۸-۹۹، تهران، ۱۳۸۱ش.

خواجه عبدالله انصاری نیز در طبقات الصوفیه ضمن تأیید این مطلب، برای معرفتْ ۳ رکن برشمرده ‌است: اثبات صفات بی‌تشبیه، نفیِ تشبیه بی‌تعطیل، و پرهیز از تأویل و وقوف بر اسم ظاهر و نام صفات
[۲۱] خواجه عبدالله انصاری، طبقات الصوفیه، ص۶۴۲، به کوشش محمد سرور مولایی، تهران، ۱۳۶۲ش.
[۲۲] میبدی، احمد، کشف الاسرار، به کوشش علی‌اصغر حکمت، تهران، ۱۳۵۷ش.
بنابراین، از دیدگاهِ عارفانِ این دوره، معرفتِ صحیح معرفتی است که منزه از تعطیل و تشبیه باشد؛ و سالکِ حقیقی آن است که نه در وادیِ تشبیه بیفتد و نه در وادیِ تعطیل؛ زیرا افتادن در دامِ این دو، در اصل بازماندن از راه است؛ و صراط مستقیم همان صراطِ اولیاست که محض تقدیس و تنزیه است.
[۲۳] غزالی، احمد، بحرالحقیقه، ج۱، ص۲، به کوشش نصرالله پورجوادی، تهران، ۱۳۵۶ش.
[۲۴] سعدالدین، حمویه، المصباح فی التصوف، ج۱، ص۶۷، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۲ش.
[۲۵] احمد جام، ابونصر، منتخب سراج السائرین، ج۱، ص۹۵، به کوشش علی فاضل، مشهد، ۱۳۶۸ش.




چنان‌که پیش از این اشاره شد، تنزیه و تشبیه در نظام فکری ـ عرفانی ابنعربی و پیروانِ مکتب او دارای اهمیت بسیاری است. آنان نه اهل تشبیه محض‌اند و نه اهل تنزیه محض؛ و یا به تعبیری دیگر، هم تشبیهی‌اند و هم تنزیهی؛ زیرا آنان نه تنزیه را کاملاً نفی کرده‌اند و نه تشبیه را، بلکه کوشیده‌اند که این دو را با هم جمع کنند. البته، تقریباً هم‌زمان با ابنعربی، روزبهان بقلی نیز به نوعی به این مطلب اشاره می‌کند و با آن‌که می‌گوید: «در عزّت توحید رنگ تشبیه نیست»، اما معتقد است که «عاشقان را از این در قرب گریز نیست»
[۲۶] احمد جام، ابونصر، منتخب سراج السائرین، ج۱، ص۹۵، به کوشش علی فاضل، مشهد، ۱۳۶۸ش.


ابنعربی تنزیه و تشبیه را هم به معنای کلامیِ رایج، و هم به معنای اصطلاحیِ خاص به کار می‌برد. در معنای اصطلاحیِ خاص، تنزیه به معنای اطلاق، و تشبیه به معنای تقیید است. باتوجه به این معنا، از دیدگاه ابنعربی ــ هم از بُعدِ وجودشناسی و هم از بعدِ معرفت‌شناسی ــ تنزیه آمیخته با تشبیه است و به همین دلیل، وی معرفت صحیح را معرفتی می‌داند که جامع میان تنزیه و تشبیه باشد. بنابراین، از دیدگاه او و پیروان مکتبش، تنزیه و تشبیه مکملِ یکدیگر، و اموری متضایف‌اند، یعنی تصور و تحققِ یکی بدون دیگری امکان‌پذیر نیست.
[۲۷] ابنعربـی، محیی‌الدین، فصوص الحکم، ج۱، ص۷۰، به کـوشش ابوالعلاء عفیفـی، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
[۲۸] قیصری، داوود، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۱۳۳-۱۳۵، چ سنگی، تهران، ۱۲۹۹ق.
[۲۹] بابا رکن‌الدین شیرازی، مسعود، نصوص الخصوص، ج۱، ص۲۵۱-۲۵۵، به کوشش رجبعلی مظلومی، تهران، ۱۳۵۹ش.
[۳۰] اسیری لاهیجی، محمد، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ج۱، ص۶۸-۶۹، به کوشش محمدرضا برزگر و عفت کرباسی، تهران، ۱۳۷۱ش.
[۳۱] فیض کاشانی، محسن، کلمات مکنونه، ج۱، ص۴۲-۴۴، به کوشش عزیزالله عطاردی، تهران، ۱۳۴۲ش.
[۳۲] جهانگیری، محسن، محیی‌الدین بن عربی چهرۀ برجستۀ عرفان اسلامی، ج۱، ص۲۱۲-۲۱۹، تهران، ۱۳۵۹ش.



۳.۱ - تنزیه و تشبیه از منظر وجودشناسی

ابنعربی و پیروانِ مکتب او تنزیه و تشبیه را ناظر به مقام الاهیت، یا به تعبیری، مقام اعتبارِ حق و خلق، و مقام ثنویت می‌دانند، نه ناظر به مرتبۀ ذات و احدیتِ ذاتی؛ زیرا حق به اعتبار مقامِ هویتِ غیبی و احدیتِ ذاتی، قابل شناخت نیست، یعنی در این مقام نه قابل تشبیه است و نه قابل تنزیه
[۳۳] ابنعربـی، محیی‌الدین، فصوص الحکم، ج۱، ص۶۸، به کـوشش ابوالعلاء عفیفـی، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
[۳۴] قیصری، داوود، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۱۲۷-۱۲۸، چ سنگی، تهران، ۱۲۹۹ق.
[۳۵] خوارزمی، حسین، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۱۶۴، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۴ش.
این مرتبه ــ که بالاتر از آن است که متعلق علم و کشف و شهود قرار گیرد ــ مقام ذات است که از آن به کنز مخفی، عنقای مُغرب، غیب الغیوب، ذات بحت، هستی صرف، غیب هویت، احدیت مطلق، و احدیت ذاتی تعبیر می‌شود و وجود اطلاقی معرّا از قید اطلاق است.
[۳۶] جامی، عبدالرحمان، اشعةاللمعات، ص۵-۶، به کوشش حامد ربانی، تهران، ۱۳۵۲ش.
[۳۷] جیلانی، عبدالکریم، الانسان الکامل، ج۱، ص۲۲، قاهره، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م.
صدرالدین قونوی در اعجازالبیان از این مقام با عنوانِ «غیب مطلق» نیز یاد می‌کند و می‌گوید که غیب مطلق به ذاتِ حقِ سبحان و هویتِ او از حیث بطون و اطلاق اشاره دارد.
[۳۸] قونوی صدرالدین، محمد، اعجاز البیان، ص۴۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۶۸ق/۱۹۴۹م.


۳.۱.۱ - مرتبه ذات

در مرتبۀ ذاتْ اسم و رسم، نعت و صفت، جهت و تعیّن، و مکان و زمان نیست و نامِ ظهور و بطون، کثرت و وحدت، وجوب و امکان منتفی، و نشانِ ظاهریت و باطنیت، و اوّلیت و آخریت مختفی است. نور ذات در نقابِ «کنتُ کنزاً مخفیاً» پنهان است و در این مرتبه، یعنی غیب هویت، چون جلوۀ اسماء نیست، یکی است و حتی نامِ یکی نیز نیست.
[۳۹] ام سلمه بیگم، شیرازی، جامع الکلیات، ج۱، ص۴۴-۴۵، به کوشش مهدی افتخار، قم، ۱۳۸۱ش.

مرتبۀ ذات به هیچ‌وجه تعین نمی‌پذیرد و از این جهت، در سماء عزت، و مجرد از جمیعِ مظاهر و شئون و تجلیات است و جمیع مراتبِ تعینات، یعنی احدیت، واحدیت، جبروت، ملکوت و ناسوت، همه مستهلک و مستجن در غیب ذات‌اند و به همین دلیل، آن مقـام، «کنز مخفی» خوانده شده است. این مرتبه را مرتبۀ غیرمشروط، لابشرط، راز رازها، اَنکرالنکرات، نامتعین‌ترین نامتعینهـا یا ناشناخته‌ترین ناشناختـه‌ها نیز خوانده‌اند
[۴۰] ابنعربـی، محیی‌الدین، فصوص الحکم، ج۱، ص۱۸۸، به کـوشش ابوالعلاء عفیفـی، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
[۴۱] کاشانی، عبدالرزاق ، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۱۵۹-۱۶۲، قم، ۱۳۷۰ش.
[۴۲] قیصری، داوود، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۴، چ سنگی، تهران، ۱۲۹۹ق.
[۴۳] آملی، حیدر، «نقدالنقود»، همراه جامع‌الاسرار، ص۶۳۱-۶۳۲.
[۴۴] خوارزمی، حسین، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۱۲، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۴ش.
[۴۵] آشتیانی، جلال‌الدین، هستی از نظر فلسفه و عرفان، ج۱، ص۱۵۲-۱۵۳، مشهد، چاپخانۀ خراسان.
[۴۶] آشتیانی، جلال‌الدین، هستی از نظر فلسفه و عرفان، ج۱، ص۱۶۲-۱۶۳، مشهد، چاپخانۀ خراسان.
[۴۷] خواجوی، محمد، مقدمه بر مصباح‌الانس حمزۀ فناری، ج۱، ص۸۰-۸۱، ترجمۀ همو، تهران، ۱۳۷۴ش.
[۴۸] Izutsu, T, Sufism and Taoism, London, ۱۹۸۳، ص۲۴-۲۵.


چنان‌که محمدرضا قمشه‌ای در تعلیقات خود بر فصوص‌الحکم نوشته است، تنزیه در مرتبۀ ذات را می‌توان «تنزیه اطلاقی» (یعنی تنزیهی که فراتر از تنزیه ‌و تشبیه است) نامید. این تنزیه، از یک‌سو جامع تنزیه و تشبیه و از سوی دیگر نافی غیریت است.
[۴۹] قمشه‌ای، محمدرضا، حواشی بر شرح فصوص الحکم قیصری، ج۱، ص۵۰۰، به کوشش جلال‌الدین آشتیانی، تهران، ۱۳۷۵ش.
بنابراین، چنان‌که پیش‌از این اشاره شد، تنزیه و تشبیه ناظر به مقام الاهیت، یا به تعبیری مقامِ حق و خلق است. این مقام را مقامِ احدیتِ وصفی، مقام واحدیت و مقام جمع نیز خوانده‌اند. چون متعلق این مقام، بطونِ ذات است، آن را مقام احدیت می‌نامند و چون رو به ظهور ذات دارد، آن را مقام واحدیت می‌گویند.
[۵۰] قیصری، داوود، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۵، چ سنگی، تهران، ۱۲۹۹ق.
[۵۱] قیصری، داوود، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۱۲۷، چ سنگی، تهران، ۱۲۹۹ق.
[۵۲] آشتیانی، جلال‌الدین، هستی از نظر فلسفه و عرفان، ج۱، ص۱۶۱-۱۶۲، مشهد، چاپخانۀ خراسان.


مقام الاهیت مرتبۀ ظهور و تجلی، و به تعبیری همان مقامِ تنزیه و تشبیه است. این حضرت به اعتبار اضافه به ذات، همان مقام اطلاق یا همان وجودِ مطلق در مقابل وجودِ مقید، و همان مرتبۀ تنزیه، یعنی منزه بودنِ حق از همۀ اوصاف و ویژگی‌ها و تعینات و تقیدات است؛ و به اعتبار تعینات و ظهورات و تجلیات، و به اعتبار کثرت اسمائی، منشأ کثرات و همان مقام تقیید یا وجود مقید، و یا همان مقام تشبیه است. بنابراین، نخستین مقامِ تشبیه ظهورِ اعیان به تعین، اسماء کلی و جزئی، و تجلیِ حقیقت حق و وجودِ مطلق به جمیعِ اسماء و صفات است.
امام‌ خمینی در بحث حب ذات الهی میان حبّ و محبوب و محب در ذات الهی عینیت قائل است و این مطلب را مستفاد از حدیث معروف «کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف» می‌داند. ایشان طبق این حدیث معروف، حرکت حبی را همان اظهار کمال و تجلی به اسماء و صفات الهی و بروز کمالات باطنه و اظهار ملکات کامنه می‌داند. امام‌ خمینی در بیان کیفیت تحقق این حب ذاتی بر این اعتقاد است که علم حق‌تعالی به ذات در مقام احدیت، موجب علم به کمالات ذاتی و اسمایی می‌باشد و بعد از شعور و علم به کمالات اسمایی نوبت به حرکت حبی می‌رسد که اقتضای آن، ظهور ذات در تعین ثانی و سپس خارج از صقع ربوبی است. لذا اگر این شعور به ذات محقق نمی‌شد، تحقق اعیان ثابته به مدد حرکت حبی واقع نمی‌شد. امام‌ خمینی بر این باور است که مقصود از کنز مخفی در حدیث شریف مذکور، مقام واحدیت است که در آن کثرت اسمایی وجود دارد و چون آن اسماء مخفی بوده‌اند نیاز به تجلی و ظهور داشته و چون غایت خلقت غیر از ذات و اسما چیز دیگری نیست درنتیجه به‌موجب حرکت حبی، خلقت صورت‌گرفته تا حق‌تعالی خود را در آینه اعیان خلقی به ‌نحو تفصیل بیابد.
[۵۹] خمینی، روح‌الله، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۳۵۶، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.
ازاین‌رو، سرّ فیضان کثرت از دل وحدت به‌واسطه حب ذاتی حضرت حق‌تعالی است که طبق حدیث کنز مخفی می‌باشد و بر اساس حرکت حبی افق کثرت به افق وحدت متصل می‌شود و اول و آخر به ‌هم می‌پیوندند.

۳.۱.۲ - گسترش دائره تشبیه

نکتۀ شایان ذکر آن است که باتوجه به آنچه گفته شد، دایرۀ تشبیه گسترده‌تر از دایرۀ تنزیه است و از مرتبۀ الاهیت و کثرتِ اسمائی تا مرتبۀ شهادت را شامل می‌شود. در مرتبۀ الاهیت، اطلاق مقابلِ تقیید، و مطلق مقابلِ مقید است. برخی تنزیه را ناظر به «حق فی ذاته» و باطن، و تشبیه را ناظر به «حق مخلوق به» و ظاهر می‌دانند.
[۶۱] قیصری، داوود، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۱۲۷، چ سنگی، تهران، ۱۲۹۹ق.
[۶۲] آملی، حیدر، «نقدالنقود»، همراه جامع‌الاسرار، ص۶۶۱-۶۶۶.
[۶۳] خواجوی، محمد، مقدمه بر فتوحات مکیۀ ابنعربی، ج۱، ص۸۳، ترجمۀ همو، تهران، ۱۳۸۳ش.
[۶۴] آشتیانی، جلال‌الدین، هستی از نظر فلسفه و عرفان، ج۱، ص۱۶۴-۱۶۷، مشهد، چاپخانۀ خراسان.
[۶۵] جهانگیری، محسن، محیی‌الدین بن عربی چهرۀ برجستۀ عرفان اسلامی، ج۱، ص۲۱۳-۲۱۴، تهران، ۱۳۵۹ش.


برخی از عارفان وجودِ مطلق را وجودِ «لابشرط»، یعنی وجود مطلقِ عاری از قیدِ اطلاق دانسته‌اند و عده‌ای دیگر آن را وجود «بشرط لا»، یعنی به شرط عدم تعیناتِ امکانی که همان مرتبۀ احدیت و غیب اول و تعین اول است، شمرده‌اند؛ که هر دو معنا بلااشکال است و هر دو گروه حقیقتِ وجود را از حدوث و جهات ترکیب و تعیناتِ امکانی منزه می‌شمارند و تجلیِ حق به اشیاء را همان ظهور و تجلیِ فعلی، و سریانِ حق در اشیاء را، سریانِ فعلی می‌دانند.
[۶۶] آشتیانی، جلال‌الدین، هستی از نظر فلسفه و عرفان، ج۱، ص۵۳-۵۴، مشهد، چاپخانۀ خراسان.
[۶۷] آشتیانی، جلال‌الدین، هستی از نظر فلسفه و عرفان، ج۱، ص۱۵۷، مشهد، چاپخانۀ خراسان.
[۶۸] خواجوی، محمد، مقدمه بر فتوحات مکیۀ ابنعربی، ج۱، ص۸۳، ترجمۀ همو، تهران، ۱۳۸۳ش.
اما وجود مطلق به معنای نخست، والاتر و برتر از مرتبۀ «بشرط لا» است و در این مرتبه، بحث تنزیه و تشبیه منتفی است، در حالی که وجود مطلق به معنای دوم، در مقابل وجود مقید، و برابر با مقام تنزیه است.

۳.۱.۳ - استناد ابنعربی به قرآن و روایات

ابنعربی در اثباتِ نظریۀ جمع میانِ تنزیه و تشبیه، به آیات الاهی و اخبار، ازجمله آیاتِ «... لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ...» «سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمّا یَصِفونَ» که آیاتی تنزیهی‌اند، و حدیثِ «مَرِضتُ فلم تَعُدْنی، وَجِعْتُ فلم تُطْعِمْنی و ظَمِئْتُ فلم تُسِقْنی»، که حدیثی تشبیهی است، استناد می‌کند و بیان می‌دارد که در شرع هم بر تنزیه، و هم بر تشبیه تأکید می‌شود.

وی برای اشاره به مقام جمع میان تنزیه و تشبیه، اغلب عبارتِ «هُوَ لا هُوَ» را به کار می‌برد که ناظر به دو مرتبۀ ذات، و ظهورات و تعینات است. از نظر او، تنزیهِ حق عبارت است از تجلیِ حق تعالی برای خود و به خود، یعنی «ظهورالذات لذاته فی ذاته» که همان کمال جلاست؛ و تشبیه نیز عبارت است از تجلیِ او در صورِ موجوداتِ خارجی، یعنی «ظهور الذات لذاته فی تعیناته» که همان استجلاست. با این‌همه، چون ابنعربی کثرت را اعتباری می‌داند، به یک معنا تنزیه و تشبیه را نیز اعتباری می‌شمرد.
[۷۳] اسیری لاهیجی، محمد، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، به کوشش محمدرضا برزگر و عفت کرباسی، تهران، ۱۳۷۱ش.
[۷۴] آشتیانی، جلال‌الدین، مقدمه بر تمهیدالقواعد صاین‌الدین ترکه، ج۱، ص۶۶-۶۷، به کوشش همو، تهران، ۱۳۶۰ش.


۳.۲ - تنزیه و تشبیه از منظر معرفت‌شناسی

ابنعربی و پیروانش شناخت حق را، البته به اعتبار ظهور و تجلیِ ذات، امکان‌پذیر می‌دانند. او معرفت را متعلق به حوزۀ اسماء و صفات و مرتبۀ ظهور و تجلی ذات می‌داند و از غیر قابل شناخت بودنِ ذات سخن به میان می‌آورد. به بیان دیگر، او معرفت به خداوند را تنها از طریق شناخت موهوبی که همان معرفت اسماء و صفات است، ممکن می‌شمارد.
[۷۸] ابنعربـی، محیی‌الدین، الفتوحات المکیـه، ج۲، ص۱۳۰، بیروت، دارصادر.


۳.۲.۱ - انواع علم از دیدگاه ابنعربی

به اعتقاد او، ۳ علم یا ۳ منبعِ شناخت ــ یعنی علم عقل، علم احوال و علم اسرار ــ وجود دارد که از آن میان، علم اسرار ورایِ طورِ عقل و نتیجۀ القایِ روح‌القدس است. این علم خود دو نوع است: نوع اول که با عقل ادراک می‌شود، البته نه از طریق فکر و نظر، بلکه از طریق عطای الاهی؛ و نوع دوم که خود شامل دو گونه است: نوعی که شبیه علم احوال، اما برتر از آن است؛ و نوعی که علم اخبار، مانند اخبار انبیاست.
از همین‌رو، او عالِم به علم اسرار را عالِم به همۀ انواع علوم می‌داند؛ البته با این تفاوت که علم اسرار و همۀ انواع آن ــ که ابنعربی آن را معرفت می‌نامد ــ عطایی و موهوبی و مخصوص اهل الله است و همین علم یا معرفت است که با موضوع تنزیه و تشبیه مرتبط است.
[۸۱] ابنعربـی، محیی‌الدین، الفتوحات المکیـه، ج۲، ص۳۱۸، بیروت، دارصادر.
[۸۲] ابنعربـی، محیی‌الدین، الفتوحات المکیـه، ج۴، ص۲۳۴-۲۳۵، بیروت، دارصادر.


۳.۲.۲ - جمع میان تنزیه و تشبیه

ابنعربی و پیروانِ مکتبش، در مبحث معرفت‌شناسی عرفانی نیز بر جمع میان تنزیه و تشبیه اصرار می‌ورزند و تنزیهِ صرف، یعنی تنزیه بدون تشبیه، و تشبیهِ محض، یعنی تشبیه بدون تنزیه را رد می‌کنند و معتقدند که معرفتِ تنزیهی نیز مانند معرفت تشبیهی، ناقص و موجب تقیید و تحدیدِ حق تعالی می‌شود و منزِّه نیز مانند مشبِّه، بی‌ادب و جاهل است.
به گفتۀ ابنعربی، «اگر قائل به تنزیه باشی، مقیِّدی؛ و اگر معتقد به تشبیه باشی، محدِّدی»
[۸۳] ابنعربـی، محیی‌الدین، فصوص الحکم، ص۶۹-۷۰، به کـوشش ابوالعلاء عفیفـی، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
، پس تنزیه تحدیدِ منزَّه، و تشبیه تثنیۀ مشبَّه است.
[۸۴] ابنعربـی، محیی‌الدین، الفتوحات المکیـة، ج۴، ص۳۲۷، بیروت، دارصادر.
از نظر ابنعربی، تنزیه حق از ظواهر و اجسام، موجب تشبیه او به معقولات است و از این‌رو، در حقیقت اهل تنزیه از تشبیهی به تشبیه دیگر می‌گریزند و نام آن را تنزیه می‌نهند.
[۸۵] ابنعربـی، محیی‌الدین، «المسائل»، رسـائل، ص۱۷، حیدرآباد دکن، ۱۳۶۷ق/۱۹۴۸م.


۳.۲.۳ - دیدگاه شارحان فصوص الحکم

شارحان فصوص این نکته را چنین توضیح می‌دهند که تنزیهِ حق، یا تنزیه از نقایصِ امکانی است، یا هم از نقایص امکانی و هم از کمالات انسانی، که در هر دو صورت از نظر اهل کشف و شهود تحدید و تقییدِ حق است؛ زیرا منزِّه خداوند را از همۀ موجودات جدا و متمایز می‌پندارد، در حالی که ذوات، وجود، بقاء و همۀ صفاتِ موجودات در حضرت حق است، و در حقیقت اوست که به این صورت‌ها ظاهر شده است و از این‌رو، این صورت‌ها اصالتاً از آنِ او، و به تبع از آنِ مخلوقات است.
منزِّه یا از این امر، یعنی این‌که عالَم مظهر حق است، بی‌اطلاع و ناآگاه است و یا آن‌که از آن آگاهی دارد. در صورتِ نخست، هم جاهل است و هم بی‌ادب؛ و در صورت دوم، نسبت به خداوند و رسولانش اسائۀ ادب کرده است، زیرا آنچه خداوند آن را در مقام جمع و تفصیل برای خود اثبات نموده است، نفی می‌کند. از سوی دیگر، کسی که به تشبیه بدون تنزیه قائل می‌شود نیز او را محدود و مقید می‌سازد و از این‌رو، مانند مجسِّمه، به معرفتِ حق دست نمی‌یابد. اما آن‌که در معرفتِ خود به حق، میان تنزیه و تشبیه جمع می‌کند و حق را به نحو اجمال موصوف به هر دو وصف می‌داند، به معرفتِ اجمالیِ حق می‌رسد.
[۸۶] ابنعربـی، محیی‌الدین، فصوص الحکم، ج۱، ص۶۹، به کـوشش ابوالعلاء عفیفـی، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
[۸۷] قیصری، داوود، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۱۲۷-۱۲۸، چ سنگی، تهران، ۱۲۹۹ق.
[۸۸] خوارزمی، حسین، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۱۶۳-۱۶۵، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۴ش.
[۸۹] خوارزمی، حسین، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۱۶۹-۱۷۰، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۴ش.
آنکه خداوند را به اطلاقِ مقابلِ تقیید تنزیه می‌کند، هرچند مرتبۀ حق را فوق مقیدات قرار می‌دهد، اما نمی‌داند که این اطلاق نیز خود نوعی تقیید و منافی اطلاق حقیقی است.
[۹۰] جامی عبدالرحمان، نقدالنصوص، ص۱۲۷، به کوشش ویلیام چیتیک، تهران، ۱۳۵۶ش.


۳.۲.۴ - سخن فیض کاشانی

به گفتۀ فیض کاشانی، همچنان که قائل به تشبیهِ بلاتنزیه به سبب آن‌که مطلق را مقید و محدود می‌داند، ناقص المعرفه است، قائل به تنزیهِ بدون تشبیه نیز ناقص المعرفه است، زیرا محدِّد و مقیِّدِ حقِ مطلق و نامحدود است. او به همان اندازه که حق را تنزیه می‌کند، از معرفت تعیناتِ نورِ او و تنوعاتِ ظهورِ او محروم و مهجور می‌ماند، زیرا تنزیه خداوند از جسمانیات، موجب تشبیه او به عقول و نفوس است، و تنزیه او از عقول و نفوس نیز موجب تشبیه او به معانی مجرّد از صور عقلی و نفسی است؛ و سرانجام، تنزیه او از همۀ این موارد، موجب الحاق او به عدم، و تحدیدِ او به عدم‌های نامتناهی می‌شود.
پس عارفِ محقق و کامل محقَّق کسی است که حق را «من حیث ذاته» منزه از تشبیه و تنزیه بداند و «من حیث معیته للاشیاء و ظهوره بها» میان تشبیه و تنزیه جمع کند و هریک را در مقام خود ثابت دارد
[۹۱] فیض کاشانی، محسن، کلمات مکنونه، ج۱، ص۴۳، به کوشش عزیزالله عطاردی، تهران، ۱۳۴۲ش.
[۹۲] اسیری لاهیجی، محمد، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ج۱، ص۶۸-۶۹، به کوشش محمدرضا برزگر و عفت کرباسی، تهران، ۱۳۷۱ش.
[۹۳] جامی عبدالرحمان، نقدالنصوص، ص۱۲۷-۱۲۸، به کوشش ویلیام چیتیک، تهران، ۱۳۵۶ش.
[۹۴] حکمی یزدی، علی‌اکبر، رسائل حکمیه، ج۱، ص۴۲-۴۳، تهران، ۱۳۶۵ش.


۳.۲.۵ - استناد به قرآن برای نظریه جمع

ابنعربی در تأیید نظریۀ جمع میان تنزیه و تشبیه، به آیۀ «... لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَالسَّمیعُ الْبَصیرُ» استناد می‌جوید و به یک اعتبار «لیس کمثله شیء» را ناظر به تنزیه، و «هوالسمیع البصیر» را ناظر به تشبیه، و به اعتباری دیگر «لیس کمثله شیء» را اشاره به تشبیه، و «هوالسمیع البصیر» را اشاره به تنزیه می‌داند.

به گفتۀ او اگر کافِ «کمثله» را زائد بدانیم، در آن صورت، جزء اول آیه تنزیهی، و جزء دوم آن تشبیهی است؛ و اگر کاف را زائد ندانیم، جزء اول تشبیهی، و جزء دوم تنزیهی است؛ زیرا اگر کاف زائد باشد، معنی آیه آن است که حق را مثل و مانندی نیست، و این تنزیه است و اثباتِ سمع و بصر برای خداوند تشبیه است. اما اگر کاف را زائد ندانیم، برای خداوند قائل به مثل و مانند شده‌ایم، که این تشبیه است و از طرف دیگر، چون سمع و بصر را منحصر به حق دانسته‌ایم و فقط او را سمیع و بصیر شمرده‌ایم و نه غیر او را، قائل به تنزیه شده‌ایم و این در اصل «اِفراد و تنزیه است از نقصانِ عدم سمع و بصر»، یعنی فقط خداوند است که در هر شنونده‌ای می‌شنود و در هر بیننده‌ای می‌بیند، زیرا تقدیم ضمیر و تعریف خبر با «الف و لام» مفید حصر است.
[۹۶] ابنعربـی، محیی‌الدین، فصوص الحکم، ج۱، ص۷۰، به کـوشش ابوالعلاء عفیفـی، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
[۹۷] ابنعربـی، محیی‌الدین، الفتوحات المکیـة، ج۲، ص۵۱۰، بیروت، دارصادر.
[۹۸] ابنعربـی، محیی‌الدین، الفتوحات المکیـة، ج۳، ص۵۳۴-۵۳۵، بیروت، دارصادر.
[۹۹] جندی، مؤیدالدین، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۲۸۷، به کوشش جلال‌الدین آشتیانی، مشهد، ۱۳۶۱ش.
[۱۰۰] قیصری، داوود، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۱۳۳-۱۳۵، چ سنگی، تهران، ۱۲۹۹ق.
[۱۰۱] خوارزمی، حسین، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۱۷۶، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۴ش.
[۱۰۲] جامی عبدالرحمان، نقدالنصوص، ص۱۲۹-۱۳۱، به کوشش ویلیام چیتیک، تهران، ۱۳۵۶ش.


۳.۲.۶ - مقام تنزیه و تشبیه

ابنعربی همچنین اشاره می‌کند که تنزیه در مقام عقلی و متعلق به این مقام، و تشبیه در مقام تجلی و متعلق به آن است. به گفتۀ او، حق در مقام عقلی، منزه است و در این مقام، معرفت فرد تنزیهی است، نه تشبیهی؛ که البته معرفتی ناقص و نصفِ معرفتِ تام است، و تنها زمانی که حق با تجلیِ خود معرفتِ تشبیهی را نیز عطا کند، فرد به معرفت کامل دست می‌یابد و «کامل المعرفه» می‌شود.
پس از آن است که در موضع تنزیه، تنزیه حقانی می‌کند، و در موضع تشبیه، تشبیه عیانی. در این مرتبه، تنزیه و تشبیهِ او مطابق حق است، زیرا او در همۀ صورت‌های طبیعی و عنصری، سریانِ حق و عین حق را مشاهده می‌کند.
به گفتۀ ابنعربی، این معرفت تام، و همان معرفتی است که همۀ شرایعِ نازل شده از جانب حق آورده‌اند و همۀ اوهام نیز برآن حکم کرده‌اند. بنابراین، هیچ تنزیهی از تشبیه و هیچ تشبیهی از تنزیه فارغ و خالی نیست؛ زیرا هر نقصی که از حضرت حق تنزیه می‌شود، در مرتبۀ ظهور به مراتبِ کونی برای او ثابت است و این تشبیه است. از سوی دیگر، هر تشبیهی در مقام احدیت منتفی است.
[۱۰۳] جامی عبدالرحمان، نقدالنصوص، ص۱۸۱-۱۸۲، به کوشش ویلیام چیتیک، تهران، ۱۳۵۶ش.
[۱۰۴] ابنعربـی، محیی‌الدین، الفتوحات المکیـة، ج۴، ص۴۲۳، بیروت، دارصادر.
[۱۰۵] قیصری، داوود، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۴۱۳-۴۱۴، چ سنگی، تهران، ۱۲۹۹ق.
[۱۰۶] خوارزمی، حسین، شرح فصوص الحکم، ج۲، ص۶۶۰-۶۶۳، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۴ش.


۳.۲.۷ - نتیجه‌گیری

بنابراین، عقل موجب تنزیه، و وهم موجب تشبیه است؛ و معرفت تام معرفتی است که در آن عقل و وهم با هم جمع آیند که نتیجۀ آن جمع میان تنزیه و تشبیه است. با این‌همه، سیطرۀ وهم نسبت به عقل بیش‌تر است، زیرا عاقل هر اندازه در عقل خود والا و برتر باشد، وهم به گونه‌ای در عقل او و در تصوراتش تصرف می‌کند و بر آن سلطنت دارد. به همین دلیل، برخی از بزرگانِ عرفان، مریدان و سالکانِ طریقت را از آن‌که با عقل خود خداوند را تسبیح کنند، برحذر می‌دارند و آن‌ها را به تسبیح قرآنی، یعنی تسبیحی که حضرت حق خود را با آن تسبیح کرده است، فرا می‌خوانند.
[۱۰۷] ابنعربـی، محیی‌الدین، فصوص الحکم، ج۱، ص۱۸۱-۱۸۲، به کـوشش ابوالعلاء عفیفـی، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
[۱۰۸] ابنعربـی، محیی‌الدین، الفتوحات المکیـة، ج۴، ص۴۰۴، بیروت، دارصادر.
[۱۰۹] قیصری، داوود، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۴۱۳-۴۱۴، چ سنگی، تهران، ۱۲۹۹ق.


تنزیه به اعتبار مراتب منزِّهان و عالمان، دارای مراتب است. برخی عارفان، حتی تنزیهِ فرشتگان را نیز ناقص می‌شمرند و معتقدند که آنان نیز در تنزیه خود خدا را مقید می‌سازند. به اعتقاد آنان، هر منزِّهی حق را به قدر علم خود به نفس خویش منزَّه می‌داند و فقط انسان کامل است که خداوند را آن چنان‌که شایستۀ او ست تنزیه می‌کند.
[۱۱۰] ابنعربـی، محیی‌الدین، الفتوحات المکیـة، ج۳، ص۷۷، بیروت، دارصادر.



افزون بر آنچه گذشت، تنزیه را دو نوع دانسته‌اند: تنزیه تسبیحی که خاص مقام نوحی است، و تنزیه تقدیسی که خاص مقام ادریسی است. این دو گرچه هر دو تنزیه و تطهیرند، اما تمایزات مهمی دارند، از جمله آنکه:
۱. تنزیه تسبیحی تنزیه از شباهت‌های ظاهری و مادی و تنزیه از جسمانیات است، در حالی که تنزیه تقدیسی، هم تنزیه از جسمانیات، و هم تنزیه از مجردات را در بر می‌گیرد؛
۲. تنزیه تسبیحی تنزیه از امکان است، اما تنزیه تقدیسی تنزیه از امکان و از هر کمال محدودی است؛
۳. تنزیه تسبیحی اثباتِ کمال ــ حتی‌کمال محدود ــ است، اما تنزیه تقدیسی تنزیه کمال محدود و غیرمطلق و اثبات کمال مطلق است؛
۴. تنزیه تسبیحی تنزیه عقلی است، ولی تنزیه تقدیسی تنزیه عقلی و نفسی است؛
۵. تنزیه تسبیحی به حسب مقام جمع است، اما تنزیه تقدیسی به حسب مقام جمع و تفصیل یا مقام جمع الجمعی است؛
۶. تنزیه تسبیحی منزِّه را به مقام کمال می‌رساند، در حالی که تنزیه تقدیسی منزِّه را به مرتبۀ علو، یعنی به کمال برتر رهنمون می‌شود.
[۱۱۱] قیصری، داوود، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۱۵۱، چ سنگی، تهران، ۱۲۹۹ق.
[۱۱۲] جامی عبدالرحمان، نقدالنصوص، ص۱۳۷-۱۳۸، به کوشش ویلیام چیتیک، تهران، ۱۳۵۶ش.
[۱۱۳] خوارزمی، حسین، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۲۰۷-۲۰۸، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۴ش.


عبدالرزاق کاشانی، در توضیح این مطلب می‌گوید: تنزیهِ نوح (علیه‌السلام) از سوی عقل یک انسان عادی است که همۀ محدودیت‌های جسمانی تنزیه می‌کند و لذا تنزیه او عقلانی است. اما تنزیه ادریس، تنزیه کسی است که روحانیت بر او غلبه یافته، و او بدن خود را خلع کرده، و با فرشتگان درآمیخته، و به روحانیت افلاک و به عالم قدس ارتقا یافته است. افزون بر آن، شهرت از او ساقط شده، و طبیعت او نیز روحانی گشته، و احکام آن به احکام روحی مبدل گردیده، و خود جایگاهی رفیع در آسمان چهارم یافته است.
[۱۱۴] کاشانی، عبدالرزاق ، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۷۳-۷۴، قم، ۱۳۷۰ش.



بر این اساس، و باتوجه به دو نوع معرفت تنزیهی و تشبیهی، ابنعربی و پیروان او دعوتِ انبیا را نیز بر دو نوعِ فرقانی یا تنزیهی محض، و قرآنی یا تنزیهی ـ تشبیهی تقسیم کرده‌اند و دعـوت‌ نخست را مخصوص‌ حضرت‌ نوح (علیه‌السلام)، و دعوت دوم را ــ که جمع میان تنزیه و تشبیه است ــ مخصوص پیامبر اسلام (ص) دانسته‌اند. به اعتقاد آنان، دعوت فرقانی دعوتی ناقص است، زیرا دعوتِ به تنزیه محض و فراخواندن به خدایی است که از همۀ تعیناتِ جسمانی و از تمامیِ مراتبِ کونی منزه است و با خلق خود هیچ تناسب و شباهتی ندارد.
به همین دلیل، نوح (علیه‌السلام) در دعوت خود توفیقی نیافت، زیرا میان دعوت او که تنزیه محض بود، و اعتقادات قوم او که اهل تشبیه محض بودند، هیچ نوع سنخیتی وجود نداشت. آنان هیچ مناسبت و شباهتی میان دعوت او و اعتقادات خود نیافتند و به او روی نیاوردند؛ در حالی که اگر او مانند پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) اهل قرآن، یعنی جامع میان تنزیه و تشبیه بود، قومش دعوت او را می‌پذیرفتند، زیرا میان معتقدات خود و دعوت او، به اعتبار تجلی و ظهور، مناسبت و مشابهت می‌یافتند و در نتیجه، دعوت تنزیهی او را نیز قبول می‌کردند.
[۱۱۵] ابنعربـی، محیی‌الدین، فصوص الحکم، ج۱، ص۷۰-۷۱، به کـوشش ابوالعلاء عفیفـی، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.


برخی در توضیح این مطلب گفته‌اند که چون قوم نوح (علیه‌السلام) در تشبیه راه افراط در پیش گرفته بودند، او در تنزیهِ حق مبالغه کرد. آنان بر تعددِ اسمائی تأکید می‌کردند و به وسیلۀ کثرت از وحدت محجوب مانده بودند. از این‌رو، اگر حضرت نوح (علیه‌السلام) آنان‌ را به‌کثرت واحد و کثیر واحد فرا‌ می‌خواند و وحدت را به‌ صورت کثیر تبلیغ می‌کرد و میان تنزیه و تشبیه گرد می‌آورد، قطعاً‌ دعوتش را اجابت می‌کردند.
[۱۱۸] جندی، مؤیدالدین، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۲۸۷-۲۸۸، به کوشش جلال‌الدین آشتیانی، مشهد، ۱۳۶۱ش.



از نظر ابنعربی، قرآن کمالِ تام و تمامِ الاهی و مقامِ جامع میان حق و خلق، و تنزیه و تشبیه، و مقام وحدت و کثرت، و مقام جمع و تفصیل، و مقام جمع الجمعی است. از این‌رو، متضمنِ فرقان، یعنی مقام تفصیل است، ولی فرقان متضمن مقام قرآن نیست.
[۱۲۱] خوارزمی، حسین، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۱۷۹، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۴ش.
به گفتۀ شارحان مکتب ابنعربی، مقام قرآنی که مقام اکمل و اتم است، مخصوص خاتم‌الانبیاء است؛ زیرا او نیز کامل‌ترین انبیا و دین او کامل‌ترین دینهاست. ب
به همین دلیل، در آیۀ «... لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ»، میان مقام تنزیه و تشبیه جمع شده است. در مقام قرآن، واحد به اعتباری کثیر، و کثیر به اعتباری واحد است. از آن‌جا که پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) خاتم‌الانبیاء و مظهر اسم اعظم و جامع جمیع صفات و اسماء است، به پیروی از او، امت او نیز بهترین امتها ست و از این‌رو ست که در قرآن آمده است: «کُنْتُمْ خَیْرَ اُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنّاسِ...».
[۱۲۳] قیصری، داوود، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۱۳۵-۱۳۷، چ سنگی، تهران، ۱۲۹۹ق.
[۱۲۵] خوارزمی، حسین، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۱۷۹-۱۸۰، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۴ش.



عبدالکریم جیلانی نیز تقسیم‌بندی دیگری از تنزیه و تشبیه به دست داده است. به اعتقاد او، تنزیه عبارت است از انفرادِ قدیم از اوصاف، اسماء، و ذاتش، چنان‌که از جانب او برای خود او شایسته است و به طریق اصالت و تعالی، نه به اعتبار و مشابهت با محدث.
بر این اساس، او تنزیه را بر دو نوع می‌داند:
۱. تنزیه قدیم که خاص حضرت حق تعالی است و در آن، به هیچ‌روی نسبتی میان او و محدَثات وجود ندارد؛
۲. «تنزیه محدث» که همان تنزیهات بشری، و دارای نسبتی از جنس خود ما ست. به همین دلیل، تنزیه قدیم را «تنزیه تنزیه»، یعنی «تنزیه تنزیه محدث» می‌شمارد.
او از تشبیه با عنوان «تشبیه الاهی» یاد می‌کند و آن را صورت جمال الاهی می‌داند، زیرا جمال الاهی دارای معانی یا همان اسماء صفات الاهی، و دارای صورت‌ها یا همان تجلیات معانی است که به صورت محسوس یا معقول است.
به اعتقاد او تشبیه نیز بر دو نوع است:
۱. تشبیه ذاتی که عبارت است از همان صور موجودات محسوس و صور خیالی شبیه به محسوسات؛
۲. تشبیه وصفی که عبارت است از صور متعقل در ذهن که فاقد کیفیت حسی‌اند.
[۱۲۶] جیلانی، عبدالکریم، الانسان الکامل، ج۱، ص۵۳-۵۵، قاهره، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م.



(۱) قرآن کریم.
(۲) آشتیانی، جلال‌الدین، هستی از نظر فلسفه و عرفان، مشهد، چاپخانۀ خراسان.
(۳) آملی حیدر، جامع‌الاسرار، به کوشش هانری کربن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران، ۱۳۴۷ش.
(۴) آملی حیدر، «نقدالنقود»، همراه جامع‌الاسرار (نک‌ : هم‌، آملی).
(۵) ابنعربـی، محیی‌الدین، الفتوحات المکیـة، بیروت، دارصادر.
(۶) ابنعربـی، محیی‌الدین، فصوص الحکم، به کـوشش ابوالعلاء عفیفـی، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
(۷) ابنعربـی، محیی‌الدین، «المسائل»، رسـائل، حیدرآباد دکن، ۱۳۶۷ق/۱۹۴۸م.
(۸) ابوطالب مکی قوت القلوب، قاهره، ۱۳۸۱ق/۱۹۶۱م.
(۹) احمد جام، ابونصر، منتخب سراج السائرین، به کوشش علی فاضل، مشهد، ۱۳۶۸ش.
(۱۰) اسیری لاهیجی، محمد، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، به کوشش محمدرضا برزگر و عفت کرباسی، تهران، ۱۳۷۱ش.
(۱۱) ام سلمه بیگم، شیرازی، جامع الکلیات، به کوشش مهدی افتخار، قم، ۱۳۸۱ش.
(۱۲) بابا رکن‌الدین، شیرازی، مسعود، نصوص الخصوص، به کوشش رجبعلی مظلومی، تهران، ۱۳۵۹ش.
(۱۳) باخرزی، یحیی، اورادالاحباب و فصوص الآداب، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۴۵ش.
(۱۴) جامی عبدالرحمان، اشعةاللمعات، به کوشش حامد ربانی، تهران، ۱۳۵۲ش.
(۱۵) جامی عبدالرحمان، نقدالنصوص، به کوشش ویلیام چیتیک، تهران، ۱۳۵۶ش.
(۱۶) جندی، مؤیدالدین، شرح فصوص الحکم، به کوشش جلال‌الدین آشتیانی، مشهد، ۱۳۶۱ش.
(۱۷) جهانگیری، محسن، محیی‌الدین بن عربی چهرۀ برجستۀ عرفان اسلامی، تهران، ۱۳۵۹ش.
(۱۸) جیلانی، عبدالکریم، الانسان الکامل، قاهره، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م.
(۱۹) حکمی یزدی، علی‌اکبر، رسائل حکمیه، تهران، ۱۳۶۵ش.
(۲۰) خراسانی (شرف) شرف‌الدین، «ابنعربی»، ه‌ د.
(۲۱) خواجوی، محمد، مقدمه بر فتوحات مکیۀ ابنعربی، ترجمۀ همو، تهران، ۱۳۸۳ش.
(۲۲) خواجوی، محمد، مقدمه بر مصباح‌الانس حمزۀ فناری، ترجمۀ همو، تهران، ۱۳۷۴ش.
(۲۳) خواجه عبدالله انصاری، طبقات الصوفیه، به کوشش محمد سرور مولایی، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۲۴) خوارزمی، حسین، شرح فصوص الحکم، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۴ش.
(۲۵) روزبهان بقلی، شرح شطحیات، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۶۰ش/۱۹۸۱م.
(۲۶) سراج طوسی، عبدالله، اللمع فی التصوف، به کوشش نیکلسن، لیدن، ۱۹۱۴م.
(۲۷) سعدالدین، حمویه، المصباح فی التصوف، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۲۸) سنایی، حدیقةالحقیقه، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۲۹) قونوی، صدرالدین، محمد، اعجاز البیان، حیدرآباد دکن، ۱۳۶۸ق/۱۹۴۹م.
(۳۰) قونوی، صدرالدین، الفکوک، به کوشش محمدجواد خواجوی، تهران، ۱۳۷۱ش.
(۳۱) طریق التحقیق، منسوب به سنایی (احتمالاً از احمد بن حسن نخجوانی)، به کوشش بو اوتاس، تهران، ۱۳۸۱ش.
(۳۲) عبادی، منصور، التصفیة فی احوال المتصوفه، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۳۳) کاشانی، عبدالرزاق ، شرح فصوص الحکم، قم، ۱۳۷۰ش.
(۳۴) غزالی، احمد، بحرالحقیقه، به کوشش نصرالله پورجوادی، تهران، ۱۳۵۶ش.
(۳۵) فیض کاشانی محسن، کلمات مکنونه، به کوشش عزیزالله عطاردی، تهران، ۱۳۴۲ش.
(۳۶) آشتیانی، جلال‌الدین، مقدمه بر تمهیدالقواعد صاین‌الدین ترکه، به کوشش همو، تهران، ۱۳۶۰ش.
(۳۷) قشیری، عبدالکریم، الرسالة القشیریة، به کوشش معروف زریق و علی عبدالحمید بلطه‌جی، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
(۳۸) قمشه‌ای، محمدرضا، حواشی بر شرح فصوص الحکم قیصری، به کوشش جلال‌الدین آشتیانی، تهران، ۱۳۷۵ش.
(۳۹) قیصری، داوود، شرح فصوص الحکم، چ سنگی، تهران، ۱۲۹۹ق.
(۴۰) کلابادی محمد، التعرف لمذهب اهل التصوف، به کوشش عبدالحلیم محمود و طه عبدالباقی سرور، قاهره، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۰م.
(۴۱) مؤذن خراسانی، محمدعلی، تحفۀ عباسی، تهران، ۱۳۸۱ش.
(۴۲) میبدی احمد، کشف الاسرار، به کوشش علی‌اصغر حکمت، تهران، ۱۳۵۷ش.
(۴۳) هجویری، علی، کشف المحجوب، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۵۸ش/۱۹۷۹م.
(۴۴) Izutsu, T, Sufism and Taoism, London, ۱۹۸۳.


۱. کلابادی، محمد، التعرف لمذهب اهل التصوف، ج۱، ص۱۳۴، به کوشش عبدالحلیم محمود و طه عبدالباقی، دارالکتب العلمیه، بیروت.    
۲. روزبهان بقلی، شرح شطحیات، ج۱، ص۶۴، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۶۰ش/۱۹۸۱م.
۳. شوری/سوره۴۲، آیه۱۱.    
۴. کلابادی، محمد، التعرف لمذهب اهل التصوف، ج۱، ص۳۳، به کوشش عبدالحلیم محمود و طه عبدالباقی، دارالکتب العلمیه، بیروت.    
۵. قشیری، عبدالکریم، الرسالة القشیریة، ج۱، ص۲۷، به کوشش معروف زریق و علی عبدالحمید بلطه‌جی، دارالمعارف، قاهره.    
۶. ابوطالب مکی، قوت القلوب، قاهره، ج۲، ص۱۶۸-۱۷۰، ۱۳۸۱ق/۱۹۶۱م.
۷. سراج طوسی، عبدالله، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۸، به کوشش نیکلسن، لیدن، ۱۹۱۴م.
۸. سراج طوسی، عبدالله، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۰، به کوشش نیکلسن، لیدن، ۱۹۱۴م.
۹. سراج طوسی، عبدالله، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۷-۳۸، به کوشش نیکلسن، لیدن، ۱۹۱۴م.
۱۰. سراج طوسی، عبدالله، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۱، به کوشش نیکلسن، لیدن، ۱۹۱۴م.
۱۱. قشیری، عبدالکریم، الرسالة القشیریة، ج۱، ص۲۱، به کوشش معروف زریق و علی عبدالحمید بلطه‌جی، دارالمعارف، قاهره.    
۱۲. قشیری، عبدالکریم، الرسالة القشیریة، ج۱، ص۴۵، به کوشش معروف زریق و علی عبدالحمید بلطه‌جی، دارالمعارف، قاهره.
۱۳. هجویری، علی، کشف المحجوب، ج۱، ص۳۴۶، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۵۸ش/۱۹۷۹م.
۱۴. هجویری، علی، کشف المحجوب، ج۱، ص۳۶۰، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۵۸ش/۱۹۷۹م.
۱۵. عبادی، منصور، التصفیة فی احوال المتصوفه، ج۱، ص۱۹۵، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، ۱۳۶۸ش.
۱۶. طریق التحقیق، منسوب به سنایی (احتمالاً از احمد بن حسن نخجوانی)، ج۱، ص۱۰۱-۱۰۲، به کوشش بو اوتاس، تهران، ۱۳۸۱ش.
۱۷. سنایی، حدیقةالحقیقه، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، ج۱، ص۶۱-۶۴، تهران، ۱۳۶۸ش.
۱۸. سنایی، حدیقةالحقیقه، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، ج۱، ص۶۶-۶۷، تهران، ۱۳۶۸ش.
۱۹. باخرزی، یحیی، اورادالاحباب و فصوص الآداب، ج۲، ص۳-۴، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۴۵ش.
۲۰. مؤذن خراسانی، محمدعلی، تحفۀ عباسی، ج۱، ص۹۸-۹۹، تهران، ۱۳۸۱ش.
۲۱. خواجه عبدالله انصاری، طبقات الصوفیه، ص۶۴۲، به کوشش محمد سرور مولایی، تهران، ۱۳۶۲ش.
۲۲. میبدی، احمد، کشف الاسرار، به کوشش علی‌اصغر حکمت، تهران، ۱۳۵۷ش.
۲۳. غزالی، احمد، بحرالحقیقه، ج۱، ص۲، به کوشش نصرالله پورجوادی، تهران، ۱۳۵۶ش.
۲۴. سعدالدین، حمویه، المصباح فی التصوف، ج۱، ص۶۷، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۲ش.
۲۵. احمد جام، ابونصر، منتخب سراج السائرین، ج۱، ص۹۵، به کوشش علی فاضل، مشهد، ۱۳۶۸ش.
۲۶. احمد جام، ابونصر، منتخب سراج السائرین، ج۱، ص۹۵، به کوشش علی فاضل، مشهد، ۱۳۶۸ش.
۲۷. ابنعربـی، محیی‌الدین، فصوص الحکم، ج۱، ص۷۰، به کـوشش ابوالعلاء عفیفـی، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
۲۸. قیصری، داوود، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۱۳۳-۱۳۵، چ سنگی، تهران، ۱۲۹۹ق.
۲۹. بابا رکن‌الدین شیرازی، مسعود، نصوص الخصوص، ج۱، ص۲۵۱-۲۵۵، به کوشش رجبعلی مظلومی، تهران، ۱۳۵۹ش.
۳۰. اسیری لاهیجی، محمد، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ج۱، ص۶۸-۶۹، به کوشش محمدرضا برزگر و عفت کرباسی، تهران، ۱۳۷۱ش.
۳۱. فیض کاشانی، محسن، کلمات مکنونه، ج۱، ص۴۲-۴۴، به کوشش عزیزالله عطاردی، تهران، ۱۳۴۲ش.
۳۲. جهانگیری، محسن، محیی‌الدین بن عربی چهرۀ برجستۀ عرفان اسلامی، ج۱، ص۲۱۲-۲۱۹، تهران، ۱۳۵۹ش.
۳۳. ابنعربـی، محیی‌الدین، فصوص الحکم، ج۱، ص۶۸، به کـوشش ابوالعلاء عفیفـی، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
۳۴. قیصری، داوود، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۱۲۷-۱۲۸، چ سنگی، تهران، ۱۲۹۹ق.
۳۵. خوارزمی، حسین، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۱۶۴، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۴ش.
۳۶. جامی، عبدالرحمان، اشعةاللمعات، ص۵-۶، به کوشش حامد ربانی، تهران، ۱۳۵۲ش.
۳۷. جیلانی، عبدالکریم، الانسان الکامل، ج۱، ص۲۲، قاهره، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م.
۳۸. قونوی صدرالدین، محمد، اعجاز البیان، ص۴۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۶۸ق/۱۹۴۹م.
۳۹. ام سلمه بیگم، شیرازی، جامع الکلیات، ج۱، ص۴۴-۴۵، به کوشش مهدی افتخار، قم، ۱۳۸۱ش.
۴۰. ابنعربـی، محیی‌الدین، فصوص الحکم، ج۱، ص۱۸۸، به کـوشش ابوالعلاء عفیفـی، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
۴۱. کاشانی، عبدالرزاق ، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۱۵۹-۱۶۲، قم، ۱۳۷۰ش.
۴۲. قیصری، داوود، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۴، چ سنگی، تهران، ۱۲۹۹ق.
۴۳. آملی، حیدر، «نقدالنقود»، همراه جامع‌الاسرار، ص۶۳۱-۶۳۲.
۴۴. خوارزمی، حسین، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۱۲، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۴ش.
۴۵. آشتیانی، جلال‌الدین، هستی از نظر فلسفه و عرفان، ج۱، ص۱۵۲-۱۵۳، مشهد، چاپخانۀ خراسان.
۴۶. آشتیانی، جلال‌الدین، هستی از نظر فلسفه و عرفان، ج۱، ص۱۶۲-۱۶۳، مشهد، چاپخانۀ خراسان.
۴۷. خواجوی، محمد، مقدمه بر مصباح‌الانس حمزۀ فناری، ج۱، ص۸۰-۸۱، ترجمۀ همو، تهران، ۱۳۷۴ش.
۴۸. Izutsu, T, Sufism and Taoism, London, ۱۹۸۳، ص۲۴-۲۵.
۴۹. قمشه‌ای، محمدرضا، حواشی بر شرح فصوص الحکم قیصری، ج۱، ص۵۰۰، به کوشش جلال‌الدین آشتیانی، تهران، ۱۳۷۵ش.
۵۰. قیصری، داوود، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۵، چ سنگی، تهران، ۱۲۹۹ق.
۵۱. قیصری، داوود، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۱۲۷، چ سنگی، تهران، ۱۲۹۹ق.
۵۲. آشتیانی، جلال‌الدین، هستی از نظر فلسفه و عرفان، ج۱، ص۱۶۱-۱۶۲، مشهد، چاپخانۀ خراسان.
۵۳. خمینی، روح‌الله، الطلب و الاراده، ص۲۶، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۹.    
۵۴. خمینی، روح‌الله، الطلب و الاراده، ص۲۶، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۹.    
۵۵. خمینی، روح‌الله، شرح دعاء السحر، ص۵۷، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۶.    
۵۶. خمینی، روح‌الله، تعلیقه بر فوائد الرضویه، ص۱۰۴، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.    
۵۷. خمینی، روح‌الله، شرح دعاء السحر، ص۱۱۹، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۶.    
۵۸. خمینی، روح‌الله، تعلیقات علی شرح الفصوص الحکم و مصباح الانس، ص۵۶، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۱۰ قمری.    
۵۹. خمینی، روح‌الله، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۳۵۶، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.
۶۰. خمینی، روح‌الله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۲۹۷، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۲.    
۶۱. قیصری، داوود، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۱۲۷، چ سنگی، تهران، ۱۲۹۹ق.
۶۲. آملی، حیدر، «نقدالنقود»، همراه جامع‌الاسرار، ص۶۶۱-۶۶۶.
۶۳. خواجوی، محمد، مقدمه بر فتوحات مکیۀ ابنعربی، ج۱، ص۸۳، ترجمۀ همو، تهران، ۱۳۸۳ش.
۶۴. آشتیانی، جلال‌الدین، هستی از نظر فلسفه و عرفان، ج۱، ص۱۶۴-۱۶۷، مشهد، چاپخانۀ خراسان.
۶۵. جهانگیری، محسن، محیی‌الدین بن عربی چهرۀ برجستۀ عرفان اسلامی، ج۱، ص۲۱۳-۲۱۴، تهران، ۱۳۵۹ش.
۶۶. آشتیانی، جلال‌الدین، هستی از نظر فلسفه و عرفان، ج۱، ص۵۳-۵۴، مشهد، چاپخانۀ خراسان.
۶۷. آشتیانی، جلال‌الدین، هستی از نظر فلسفه و عرفان، ج۱، ص۱۵۷، مشهد، چاپخانۀ خراسان.
۶۸. خواجوی، محمد، مقدمه بر فتوحات مکیۀ ابنعربی، ج۱، ص۸۳، ترجمۀ همو، تهران، ۱۳۸۳ش.
۶۹. شوری/سوره۴۲، آیه۱۱.    
۷۰. صافات/سوره۳۷، آیه۱۸۰.    
۷۱. ابنعربی، محیی‌الدین، الفتوحات المکیه، ج۳، ص۵۳۴-۵۳۵، بیروت، دارصادر.    
۷۲. ابنعربی، محیی‌الدین، الفتوحات المکیه، ج۲، ص۱۶۸-۱۶۹، بیروت، دارصادر.    
۷۳. اسیری لاهیجی، محمد، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، به کوشش محمدرضا برزگر و عفت کرباسی، تهران، ۱۳۷۱ش.
۷۴. آشتیانی، جلال‌الدین، مقدمه بر تمهیدالقواعد صاین‌الدین ترکه، ج۱، ص۶۶-۶۷، به کوشش همو، تهران، ۱۳۶۰ش.
۷۵. ابنعربی، محیی‌الدین، الفتوحات المکیه، ج۱، ص۱۱۸-۱۱۹، بیروت، دارصادر.    
۷۶. ابنعربی، محیی‌الدین، الفتوحات المکیه، ج۱، ص۱۲۶، بیروت، دارصادر.    
۷۷. ابنعربی، محیی‌الدین، الفتوحات المکیه، ج۲، ص۶۹-۷۰، بیروت، دارصادر.    
۷۸. ابنعربـی، محیی‌الدین، الفتوحات المکیـه، ج۲، ص۱۳۰، بیروت، دارصادر.
۷۹. ابنعربی، محیی‌الدین، الفتوحات المکیه، ج۱، ص۳۱، بیروت، دارصادر.    
۸۰. ابنعربی، محیی‌الدین، الفتوحات المکیه، ج۲، ص۲۹۷-۲۹۸، بیروت، دارصادر.    
۸۱. ابنعربـی، محیی‌الدین، الفتوحات المکیـه، ج۲، ص۳۱۸، بیروت، دارصادر.
۸۲. ابنعربـی، محیی‌الدین، الفتوحات المکیـه، ج۴، ص۲۳۴-۲۳۵، بیروت، دارصادر.
۸۳. ابنعربـی، محیی‌الدین، فصوص الحکم، ص۶۹-۷۰، به کـوشش ابوالعلاء عفیفـی، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
۸۴. ابنعربـی، محیی‌الدین، الفتوحات المکیـة، ج۴، ص۳۲۷، بیروت، دارصادر.
۸۵. ابنعربـی، محیی‌الدین، «المسائل»، رسـائل، ص۱۷، حیدرآباد دکن، ۱۳۶۷ق/۱۹۴۸م.
۸۶. ابنعربـی، محیی‌الدین، فصوص الحکم، ج۱، ص۶۹، به کـوشش ابوالعلاء عفیفـی، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
۸۷. قیصری، داوود، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۱۲۷-۱۲۸، چ سنگی، تهران، ۱۲۹۹ق.
۸۸. خوارزمی، حسین، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۱۶۳-۱۶۵، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۴ش.
۸۹. خوارزمی، حسین، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۱۶۹-۱۷۰، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۴ش.
۹۰. جامی عبدالرحمان، نقدالنصوص، ص۱۲۷، به کوشش ویلیام چیتیک، تهران، ۱۳۵۶ش.
۹۱. فیض کاشانی، محسن، کلمات مکنونه، ج۱، ص۴۳، به کوشش عزیزالله عطاردی، تهران، ۱۳۴۲ش.
۹۲. اسیری لاهیجی، محمد، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ج۱، ص۶۸-۶۹، به کوشش محمدرضا برزگر و عفت کرباسی، تهران، ۱۳۷۱ش.
۹۳. جامی عبدالرحمان، نقدالنصوص، ص۱۲۷-۱۲۸، به کوشش ویلیام چیتیک، تهران، ۱۳۵۶ش.
۹۴. حکمی یزدی، علی‌اکبر، رسائل حکمیه، ج۱، ص۴۲-۴۳، تهران، ۱۳۶۵ش.
۹۵. شوری/سوره۴۲، آیه۱۱.    
۹۶. ابنعربـی، محیی‌الدین، فصوص الحکم، ج۱، ص۷۰، به کـوشش ابوالعلاء عفیفـی، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
۹۷. ابنعربـی، محیی‌الدین، الفتوحات المکیـة، ج۲، ص۵۱۰، بیروت، دارصادر.
۹۸. ابنعربـی، محیی‌الدین، الفتوحات المکیـة، ج۳، ص۵۳۴-۵۳۵، بیروت، دارصادر.
۹۹. جندی، مؤیدالدین، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۲۸۷، به کوشش جلال‌الدین آشتیانی، مشهد، ۱۳۶۱ش.
۱۰۰. قیصری، داوود، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۱۳۳-۱۳۵، چ سنگی، تهران، ۱۲۹۹ق.
۱۰۱. خوارزمی، حسین، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۱۷۶، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۴ش.
۱۰۲. جامی عبدالرحمان، نقدالنصوص، ص۱۲۹-۱۳۱، به کوشش ویلیام چیتیک، تهران، ۱۳۵۶ش.
۱۰۳. جامی عبدالرحمان، نقدالنصوص، ص۱۸۱-۱۸۲، به کوشش ویلیام چیتیک، تهران، ۱۳۵۶ش.
۱۰۴. ابنعربـی، محیی‌الدین، الفتوحات المکیـة، ج۴، ص۴۲۳، بیروت، دارصادر.
۱۰۵. قیصری، داوود، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۴۱۳-۴۱۴، چ سنگی، تهران، ۱۲۹۹ق.
۱۰۶. خوارزمی، حسین، شرح فصوص الحکم، ج۲، ص۶۶۰-۶۶۳، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۴ش.
۱۰۷. ابنعربـی، محیی‌الدین، فصوص الحکم، ج۱، ص۱۸۱-۱۸۲، به کـوشش ابوالعلاء عفیفـی، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
۱۰۸. ابنعربـی، محیی‌الدین، الفتوحات المکیـة، ج۴، ص۴۰۴، بیروت، دارصادر.
۱۰۹. قیصری، داوود، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۴۱۳-۴۱۴، چ سنگی، تهران، ۱۲۹۹ق.
۱۱۰. ابنعربـی، محیی‌الدین، الفتوحات المکیـة، ج۳، ص۷۷، بیروت، دارصادر.
۱۱۱. قیصری، داوود، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۱۵۱، چ سنگی، تهران، ۱۲۹۹ق.
۱۱۲. جامی عبدالرحمان، نقدالنصوص، ص۱۳۷-۱۳۸، به کوشش ویلیام چیتیک، تهران، ۱۳۵۶ش.
۱۱۳. خوارزمی، حسین، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۲۰۷-۲۰۸، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۴ش.
۱۱۴. کاشانی، عبدالرزاق ، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۷۳-۷۴، قم، ۱۳۷۰ش.
۱۱۵. ابنعربـی، محیی‌الدین، فصوص الحکم، ج۱، ص۷۰-۷۱، به کـوشش ابوالعلاء عفیفـی، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
۱۱۶. قونوی، صدرالدین، الفکوک، ج۱، ص۲۵-۲۶، به کوشش محمدجواد خواجوی، تهران، ۱۳۷۱ش.    
۱۱۷. کاشانی، عبدالرزاق، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۶۰-۶۱، قم، ۱۳۷۰ش.    
۱۱۸. جندی، مؤیدالدین، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۲۸۷-۲۸۸، به کوشش جلال‌الدین آشتیانی، مشهد، ۱۳۶۱ش.
۱۱۹. کاشانی، عبدالرزاق، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۶۱، قم، ۱۳۷۰ش.    
۱۲۰. کاشانی، عبدالرزاق، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۶۲، قم، ۱۳۷۰ش.    
۱۲۱. خوارزمی، حسین، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۱۷۹، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۴ش.
۱۲۲. آل عمران/سوره۳، آیه۱۱۰.    
۱۲۳. قیصری، داوود، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۱۳۵-۱۳۷، چ سنگی، تهران، ۱۲۹۹ق.
۱۲۴. کاشانی، عبدالرزاق، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۶۲-۶۳، قم، ۱۳۷۰ش.    
۱۲۵. خوارزمی، حسین، شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۱۷۹-۱۸۰، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۴ش.
۱۲۶. جیلانی، عبدالکریم، الانسان الکامل، ج۱، ص۵۳-۵۵، قاهره، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م.



دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «تشبیه و تنزیه»، شماره۵۹۳۷.    
• دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.






جعبه ابزار