تسلیم (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تسلیم به معنای
سلام کردن، اعطای چیزی به کسی، گردن نهادن، راضی شدن به چیزی،
اطاعت و
انقیاد و فرمانبرداری و سرسپردگی است.
منظور از
تسلیم این که فرد
مسلمان به همه اوامر، نهیها و
تقدیرات خدای
حکیم، در
اعتقاد و هم در
عمل ایمان داشته و در حد توانش به آن عمل کند؛ و ثمره آن دارا شدن
قلب سلیم خواهد بود که حتی در همه اعضاء
بدن تاثیرگذار است و سبب
سلامت جسمی و داشتن
آرامش روحی خواهد شد.
آرامش، از آثار
تسلیم در برابر خداوند، به همراه
نیکوکاری است:
بلی من
اسلم وجهه لله وهو محسن فله اجره عند ربه ولا خوف علیهم ولا هم یحزنون.
آری، کسی که روی خود را
تسلیم خدا کند و نیکوکار باشد، پاداش او نزد پروردگارش ثابت است نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین میشوند. (بنابراین،
بهشت خدا در انحصار هیچ گروهی نیست.)
خلاصه اینکه بهشت و پاداش خداوند و نیل به
سعادت جاودان در انحصار هیچ
طایفه نیست، بلکه از آن کسانی است که واجد دو شرط باشند:
در مرحله اول
تسلیم محض در مقابل فرمان
حق و ترک
تبعیض در
احکام الهی، چنان نباشد که هر دستوری موافق منافعشان است بپذیرند و هر چه مخالف آن باشد پشت سر اندازند، آنها به طور کامل
تسلیم حقند.
و در مرحله بعد آثار این ایمان در عمل آنها به صورت انجام
کار نیک منعکس گردد، آنها نیکوکارند، نسبت به همگان و در تمام برنامهها. در
حقیقت قرآن با این بیان مساله نژاد پرستی و تعصبهای نابجا را بطور کلی نفی میکند و سعادت و خوشبختی را از انحصار طایفه خاصی بیرون میآورد ضمنا معیار رستگاری را که ایمان و
عمل صالح است، مشخص میسازد.
قرار گرفتن در شمار
صالحان، از آثار
تسلیم در برابر خداوند میباشد:
... وانه فی الاخرة لمن الصــلحین• اذ قال له ربه
اسلم قال
اسلمت لرب العــلمین.
... و او در
جهان دیگر، از صالحان است. در آن هنگام که پروردگارش به او گفت:
اسلام بیاور! (و در برابر حق،
تسلیم باش! او فرمان پروردگار را، از
جان و
دل پذیرفت و) گفت: «در برابر پروردگار جهانیان،
تسلیم شدم.»
رب قد ءاتیتنی من الملک... توفنی مسلمـا والحقنی بالصــلحین.
پروردگارا! بخشی (عظیم) از
حکومت به من بخشیدی، ... مرا
مسلمان بمیران و به صالحان ملحق فرما!»
ان ابرهیم کان امة قانتـا لله حنیفـا ولم یک من المشرکین• وءاتینـه فی الدنیا حسنة وانه فی الاخرة لمن الصــلحین.
ابراهیم (به تنهايى) امّتى بود مطيع فرمان خدا خالى از هر گونه
انحراف و از
مشرکان نبود.
ما در
دنیا به او (همّت) نيكويى داديم و در
آخرت از نيكان است!
کلمه (اصطفاء) به معنای گرفتن چکیده و
خالص هر چیز است، بطوری که بعد از اختلاط آن با چیزهای دیگر از آنها جدا شود، و این کلمه وقتی با مقامات
ولایت ملاحظه شود، منطبق بر
خلوص عبودیت میشود، و خلاصه اصطفاء در این مقام این است که،
بنده در تمامی شئونش به مقتضای مملوکیتش و عبودیتش رفتار کند، یعنی برای پروردگارش
تسلیم صرف باشد، و این معنا با همان
عمل به
دین در جمیع شئون تحقق مییابد، برای اینکه دین چیز دیگری نیست، همان مواد عبودیت در امور دنیا و آخرت است، دین نیز میگوید: بنده باید در تمامی امورش
تسلیم رضای خدا باشد، هم چنان که در آیه: (ان الدین عند الله
الاسلام) نیز دین را همان
تسلیم خدا شدن معرفی کرده است.
پس معلوم شد که مقام اصطفاء عینا همان مقام
اسلام است، و شاهد بر آن آیه: (اذ قال له ربه:
اسلم قال:
اسلمت لرب العالمین) است، که از ظاهرش بر میآید ظرف (اذ- زمانی که) متعلق است به جمله (اصطفیناه) در نتیجه معنا چنین میشود اصطفاء ابراهیم در زمانی بود که پروردگارش به او گفت:
اسلام آور، و او هم برای خدای رب العالمین
اسلام آورد پس جمله: (اذ قال له ربه:
اسلم قال:
اسلمت لرب العالمین)، به منزله تفسیری است برای جمله: (اصطفیناه).
بصیرت در
دین، یکی دیگر از آثار
تسلیم در برابر خدا است:
ولو انا کتبنا علیهم ان اقتلوا انفسکم او اخرجوا من دیـرکم ما فعلوه الا قلیل منهم ولو انهم فعلوا ما یوعظون به لکان خیرا لهم واشد تثبیتـا.
اگر (همانند بعضی از امتهای پیشین،) به آنان دستور میدادیم: «یکدیگر را به
قتل برسانید»، و یا: «از
وطن و
خانه خود، بیرون روید»، تنها عده کمی از آنها عمل میکردند! و اگر اندرزهایی را که به آنان داده میشد انجام میدادند، برای آنها بهتر بود و موجب تقویت
ایمان آنها میشد.
«اشد تثبیتا» در احتمالی به معنای بصیرت در دین است.
می فرماید: اگر آنها اندرزهای
خدا و
پیامبر صلیاللهعلیهوآله
وسلّم را بپذیرند هم به سودشان است، و هم باعث تقویت ایمان آنها است، (و لو انهم فعلوا ما یوعظون به لکان خیرا لهم و اشد تثبیتا).
جالب توجه اینکه در این آیه، از فرمانها و احکام الهی تعبیر به
موعظه و
اندرز شده است، اشاره به اینکه احکام مزبور چیزی نیست که به
سود فرمان دهنده (خداوند) بوده باشد، بلکه در
حقیقت اندرزهایی است که به سود خود شما است، و لذا بلافاصله میفرماید اطاعت اینها هم به سود شما است و هم موجب تقویت ایمان شما میگردد.
به این نکته نیز باید توجه داشت که آخر آیه میگوید: هر قدر
انسان در مسیر اطاعت فرمان خدا گام بردارد ثبات و
استقامت او بیشتر میشود، در واقع اطاعت فرمان یک نوع
ورزش روحی برای انسان است که ادامه و تکرار آن همانند ورزشهای جسمانی
روز بروز قوت و
قدرت و ثبات و استحکام بیشتری میآفریند، و تدریجا انسان به جایی میرسد که هیچ قدرتی نمیتواند بر نیروی ایمان او غلبه کند و او را بفریبد.
بهره مندی از
بشارت قرآن، از آثار
تسلیم در برابر
حکم خداوند میباشد:
... ونزلنا علیک الکتـب تبیـنـا لکل شیء وهدی ورحمة وبشری للمسلمین.
... و ما این
کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز، و مایه
هدایت و
رحمت و
بشارت برای
مسلمانان است!
قل نزله روح القدس من ربک بالحق لیثبت الذین ءامنوا وهدی وبشری للمسلمین.
بگو،
روح القدس آن را از جانب پروردگارت به حق نازل کرده، تا افراد باایمان را ثابت قدم گرداند و هدایت و بشارتی است برای عموم مسلمانان!
«
مسلمین» کسانیاند که
تسلیم حکم خداوندند و اعتراض و چون و چرایی ندارند.
این
آیه به
پیامبر صلیاللهعلیهوآله
وسلّم دستور میدهد، بگو: آن را روح القدس از جانب پروردگارت بر حق نازل کرده است (قل نزله روح القدس من ربک بالحق). روح القدس یا روح مقدس همان پیک
وحی الهی،
جبرئیل امین است، او است که به فرمان خدا آیات را اعم از
ناسخ و منسوخ، بر پیامبر صلیاللهعلیهوآله
وسلّم نازل میکند، آیاتی که همه حق است همه واقعیتی را تعقیب میکند و آن واقعیت چیزی جز
تربیت انسانها نیست، تربیتی که وصول به آن گاهی احکام ناسخ و منسوخ را ایجاب میکند. به همین دلیل به دنبال آن میفرماید: هدف این است که افراد با ایمان را در مسیر خود ثابت قدمتر گرداند، و هدایت و بشارتی برای عموم
مسلمین است (لیثبت الذین آمنوا و هدی و بشری للمسلمین). به گفته مفسر عالیقدر نویسنده
تفسیر المیزان آیه فوق در مورد
مؤمنان میگوید: هدف آنست که در خط خود تثبیت شوند، اما درباره
مسلمین میگوید: هدف هدایت و بشارت است، این به خاطر تفاوتی است که میان
مؤمن و
مسلم وجود دارد چرا که ایمان در
قلب است و
اسلام در ظاهر
عمل. و به هر حال برای محکم کردن نیروی ایمان و پیمودن
راه هدایت و بشارت، گاهی چارهای جز برنامههای کوتاه مدت و موقت که بعدا جای خود را به برنامه نهایی و ثابت میدهد نیست، و این است رمز وجود ناسخ و منسوخ در آیات الهی.
بهرهمندی از
رحمت الهی، از آثار
تسلیم در برابر
قرآن است:
... ونزلنا علیک الکتـب تبیـنـا لکل شیء وهدی ورحمة وبشری للمسلمین.
... و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز، و مایه هدایت و رحمت و بشارت برای مسلمانان است!
در آیه فوق، چهار تعبیر برای
هدف نزول قرآن ذکر شده است:
۱. تبیانا لکل شی ء:
قرآن بیانگر همه چیز است. ۲. مایه
هدایت است (هدی). ۳. اسباب
رحمت است (و رحمة). ۴. در آخرین مرحله میگوید موجب
بشارت برای عموم مسلمانان است (و بشری للمسلمین).
اگر درست بیندیشیم پیوند منطقی روشنی در میان این چهار مرحله وجود دارد، زیرا در مسیر هدایت و راهنمایی انسانها، نخستین مرحله، بیان و آگاهی است، و
مسلم است که بعد از آگاهی، هدایت و راهیابی قرار دارد، و به دنبال آن عملکردها است که مایه رحمت خواهد بود، و سرانجام که انسان عمل مثبت و
صالح انجام داد خود را در برابر پاداش بی پایان
خدا میبیند که مایه بشارت و سرور همه رهروان این
راه است.
و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی ء: قرآن را بر تو نازل کردیم، تا بیان هر امر مشکلی باشد. یعنی برای اینکه هر امر مشکلی را که از لحاظ شرعی مورد
احتیاج مردم باشد، بیان کند، زیرا هیچ چیزی نیست که از لحاظ دینی مورد احتیاج مردم باشد و در قرآن کریم تصریح به آن نشده باشد یا رجوع به بیان پیامبر و جانشینانش نداده باشد، یا به
اجماع امت واگذار نشده باشد، بنابراین حکم همه اینها از قرآن کریم استفاده میشود.
و هدی و رحمة: قرآن کتابی است که مردم را به
رشد فکری و روحی فرا میخواند و برای مردم نعمتی است، زیرا همه احکام در آن آمده است و منجر به نعمتهای
آخرت میشود. و بشری للمسلمین: علاوه بر اینها قرآن کریم مردم را بپاداش همیشگی و نعمت پایدار، بشارت میدهد.
بهرهمندی از نعمتهای خداوند در
دنیا، از آثار
تسلیم در برابر خداوند است:
ان ابرهیم کان امة قانتـا لله حنیفـا ولم یک من المشرکین• ... وءاتینـه فی الدنیا حسنة وانه فی الاخرة لمن الصــلحین.
ابراهیم (به تنهایی) امتی بود مطیع فرمان
خدا خالی از هر گونه انحراف و از
مشرکان نبود.
ما در دنیا به او (
همت) نیکویی دادیم و در
آخرت از نیکان است!
و آتیناه فی الدنیا حسنة: ما در این
جهان به او نعمتی نیکو بخشیدیم تا خودش و اولادش خوشدل باشند. این
نعمت، همان است که ما میگوییم: «خدایا بر
محمد و آلش درود فرست، هم چنان که بر ابراهیم و آلش درود فرستادی.»
حسن گوید: این نعمت،
رسالت و
نبوت است.
قتاده گوید: این نعمت این است که پیروان هر دینی
ابراهیم را
دوست میدارند.
برخی گویند: مقصود این است که خداوند همه جا ستایشگر اوست. خداوند او را میستاید: وی همواره خدا را اطاعت کرد و در
راه تحصیل خشنودیش کوشید تا
امام و مقتدای
خلق شد و مردم به نور او هدایت یافتند. برخی گویند: این نعمت، همان است که خداوند دعای وی را اجابت کرد و نبوت را در فرزندانش قرار داد.
و انه فی الآخرة لمن الصالحین: او در آخرت از مردم شایسته است.
در اینجا مناسب بود، ابراهیم را در عالیترین درجه صلاحیت و شایستگی قرار دهد، زیرا موقعیت او چنین اقتضایی را داشت، لکن چنین نکرد، تا مردم را به شایستگی ترغیب کند و نشان دهد که مردم صالح، با
پیامبران در یک ردیفند. این خود برای مردم صالح افتخاری بزرگ است که ابراهیم خلیل با همه عظمت مقامی که دارد، از آنها باشد. گذشته از این، خداوند،
پیامبر اسلام را نیز
دعوت میکند که از
کیش ابراهیم پیروی کند و خود را در همان صفی قرار دهد که ابراهیم از آنهاست.
بهرهمندی از هدایت خداوند، از آثار
تسلیم در برابر خداوند میباشد:
قولوا ءامنا بالله وما انزل الینا وما انزل الی ابرهیم... ونحن له مسلمون• فان ءامنوا بمثل ما ءامنتم به فقد اهتدوا...
بگویید: «ما به
خدا ایمان آوردهایم و به آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهیم ... و در برابر فرمان خدا
تسلیم هستیم (و تعصبات نژادی و اغراض شخصی، سبب نمیشود که بعضی را بپذیریم و بعضی را رها کنیم.)»
اگر آنها نیز به مانند آنچه شما ایمان آوردهاید ایمان بیاورند، هدایت یافتهاند.
فان حاجوک فقل
اسلمت وجهی لله ومن اتبعن وقل للذین اوتوا الکتـب والامیین ءاسلمتم فان اسلموا فقد اهتدوا...
اگر با تو، به گفتگو و ستیز برخیزند، (با آنها
مجادله نکن! و) بگو: «من و پیروانم، در برابر خداوند (و فرمان او)،
تسلیم شدهایم.» و به آنها که
اهل کتاب هستند (
یهود و
نصاری) و بی سوادان (مشرکان) بگو: «آیا شما هم
تسلیم شدهاید؟» اگر (در برابر فرمان و
منطق حق،
تسلیم شوند، هدایت مییابند... .
آیه به
مسلمانان دستور میدهد که به مخالفان خود، بگوئید: ما به
خدا ایمان آوردهایم، و به آنچه از ناحیه او بر ما نازل شده و به آنچه بر
ابراهیم و
اسماعیل و
اسحاق و
یعقوب و
پیامبران اسباط بنی اسرائیل نازل گردید و همچنین به آنچه به
موسی و
عیسی و
پیامبران دیگر از ناحیه پروردگارشان داده شده ایمان داریم (قولوا آمنا بالله و ما انزل الینا و ما انزل الی ابراهیم و
اسماعیل و اسحاق و یعقوب و الاسباط و ما اوتی موسی و عیسی و ما اوتی النبیون من ربهم). ما هیچ فرقی میان آنها نمیگذاریم و در برابر فرمان
حق تسلیم هستیم (لا نفرق بین احد منهم و نحن له مسلمون).
سپس اضافه میکند، اگر آنها به همین امور که شما ایمان آوردهاید ایمان بیاورند هدایت یافتهاند (فان آمنوا بمثل ما آمنتم به فقد اهتدوا). و اگر سرپیچی کنند از حق جدا شدهاند (و ان تولوا فانما هم فی شقاق).
اگر آنها مسائل نژادی و قبیلگی و مانند آن را در
مذهب دخالت ندهند، و همه پیامبران الهی را بدون استثنا به رسمیت بشناسند آنان نیز هدایت یافتهاند در غیر این صورت حق را رها کرده و سراغ
باطل رفتهاند.
کلمه شقاق در اصل به معنی شکاف و منازعه و
جنگ است، و در اینجا بعضی آن را به
کفر تفسیر کردهاند و بعضی به گمراهی، و گاه به جدایی از
حق و توجه به باطل، و همه اینها در واقع به یک
حقیقت باز میگردد.
به هر حال در پایان آیه به
مسلمانان دلگرمی میدهد که از توطئههای دشمنان نهراسند میگوید: خداوند دفع
شر آنها را از شما میکند و او شنونده و
دانا است سخنانشان را میشنود و از توطئههاشان آگاه است (فسیکفیکهم الله و هو السمیع العلیم).
هدایت به
راه مستقیم، از آثار
تسلیم در برابر خداوند است:
ولو انا کتبنا علیهم ان اقتلوا انفسکم او اخرجوا من دیـرکم ما فعلوه الا قلیل منهم ولو انهم فعلوا ما یوعظون به لکان خیرا لهم واشد تثبیتـا• ولهدینـهم صرطـا مستقیما.
اگر (همانند بعضی از امتهای پیشین،) به آنان دستور میدادیم: «یکدیگر را به
قتل برسانید»، و یا: «از
وطن و
خانه خود، بیرون روید»، تنها عده کمی از آنها عمل میکردند! و اگر اندرزهایی را که به آنان داده میشد انجام میدادند، برای آنها بهتر بود و موجب تقویت ایمان آنها میشد.
و آنان را به راه راست، هدایت میکردیم.
ان ابرهیم کان امة قانتـا لله حنیفـا ولم یک من المشرکین• شاکرا لانعمه اجتبـه وهده الی صراط مستقیم.
ابراهیم (به تنهایی) امتی بود مطیع فرمان خدا خالی از هر گونه
انحراف و از
مشرکان نبود.
شکرگزار نعمتهای پروردگار بود خدا او را برگزید و به راهی
راست هدایت نمود!
«حنیف» بودن ابراهیم علیه
السّلام به معنای
تسلیم بودن وی در برابر خداوند است.
در اینجا درباره کسانی که از داوریهای عادلانه
پیامبر صلیاللهعلیهوآله
وسلّم گاهی احساس ناراحتی میکردند اشاره به پارهای از
تکالیف طاقت فرسای امم پیشین کرده و میگوید: ما
تکلیف شاق و مشکلی بر دوش اینها نگذاشتیم، اگر همانند بعضی از امم پیشین (مانند
یهود که پس از
بت پرستی و
گوساله پرستی به آنها دستور داده شد که یکدیگر را به
کفاره این
گناه بزرگ به
قتل برسانند و یا از
وطن مورد علاقه خود بیرون روند) به اینها نیز چنین دستور سنگین و سختی را میدادیم، چگونه در برابر انجام آن طاقت میآوردند، اینها که درباره آبیاری کردن یک
نخلستان و داوری پیامبر صلیاللهعلیهوآله
وسلّم نسبت به آن،
تسلیم نیستند، چگونه میتوانند از عهده آزمایشهای دیگر در آیند، مسلما اگر چنان دستوری به آنها میدادیم که یکدیگر را بکشید یا از وطن خود خارج شوید، تنها عده کمی از آنها آن را انجام میدادند.
(و لو انا کتبنا علیهم ان اقتلوا انفسکم او اخرجوا من دیارکم ما فعلوه الا قلیل منهم). به گفته بعضی از مفسران، مسئله،
تن در دادن به کشته شدن و خارج شدن از وطن، از جهاتی شبیه به یکدیگرند، زیرا بدن وطن
روح آدمی است، همانطور که وطن همانند
جسم انسان است، هم ترک وطن جسم، کار مشکلی است و هم
چشم پوشی از وطنی که زادگاه و جایگاه انسان است.
سپس میفرماید: اگر آنها اندرزهای
خدا و پیامبر صلیاللهعلیهوآله
وسلّم را بپذیرند هم به سودشان است، و هم باعث تقویت
ایمان آنها است، (و لو انهم فعلوا ما یوعظون به لکان خیرا لهم و اشد تثبیتا).
در آیه بعد سومین فایده
تسلیم و اطاعت در برابر خدا را بیان کرده، میگوید: در این هنگام (علاوه بر آنچه گفته شد) پاداش عظیمی نیز به آنها خواهیم داد (و اذا لآتیناهم من لدنا اجرا عظیما). و در آخرین آیه از آیات فوق به چهارمین نتیجه اشاره کرده میفرماید: ما آنها را به
راه راست هدایت میکنیم (و لهدیناهم صراطا مستقیما). روشن است که منظور از این هدایت، راهنمایی به اصل
دین و
آئین نیست بلکه الطاف تازهای است که از طرف خداوند به صورت هدایت ثانوی و به عنوان پاداشی به این گونه افراد شایسته داده میشود، و مانند چیزی است که در آیه ۱۷
سوره محمد صلیاللهعلیهوآله
وسلّم به آن اشاره شده است و الذین اهتدوا زادهم هدی: کسانی که در راه هدایت گام بردارند، خداوند هدایت آنها را بیشتر میکند.
بهرهمندی از
هدایت قرآن، از آثار
تسلیم در برابر
حکم خداوند میباشد:
قل نزله روح القدس من ربک بالحق لیثبت الذین ءامنوا وهدی وبشری للمسلمین.
بگو،
روح القدس آن را از جانب پروردگارت بحق نازل کرده، تا افراد باایمان را ثابت قدم گرداند و هدایت و بشارتی است برای عموم
مسلمانان.
در جمله لیثبت الذین آمنوا، تثبیت به معنای تحکیم ثبات و تاکید آن است به اینکه ثباتی بعد از ثبات دیگر بر آنان القاء کند. گویا ایشان با
ایمان به خدا و
رسول و
روز جزا بر حق ثابت شدهاند، و به خاطر تجدد حکم بر اساس تجدد
مصلحت خداوند ثبات دیگری به ایشان میدهد و نمیگذارد از این جهت ثبات اولشان دستخوش ضعف گردد و کارهایی بر طبق حکم سابق انجام دهند که با مصلحت امروز سازگاری ندارد، زیرا این مطلب پر واضح است که وقتی کسی مامور شود راهی را به خاطر مصلحتی که تا مدتی دارد
سلوک کند، و مامور، با ایمانی که به آخر دارد شروع کند به سلوک آن راه و پس از پیمودن قطعهای از آن، مطابق آنچه که آمرش دستور داده از
سرعت و کندی و در
شب و
روز ناگهان مصلحت مذکور وجههاش دگرگون گشته و عمل به نحو سابق، دیگر بی مصلحت شده و به نحوی جدید دارای مصلحت گردد، و در این فرض اگر آمر که راهنمای اوست او را خبر ندهد، و هم چنان امر سابق خود را دنبال کند و بترسد که اگر به عامل بگوید، مصلحت تغییر کرده امتثال نکند، همین راهنمایی نکردن او ایمان وی را سست نموده به کلی یاغی میگردد، و اما اگر بگوید امر تازه و امتثال به نحو تازه دارای مصلحت است نه به نحو سابق ایمان عامل بیشتر و ثباتی بر ثبات قبلیش اضافه میشود، پس اینکه
قرآن کریم مشتمل بر
نسخ و تجدید حکم بر حسب تجدد مصالح میباشد باعث تثبیت کسانی است که ایمان آوردهاند، و ثباتی بر ثبات آنان میافزاید، و مقصود از
مسلمین در جمله و هدی و بشری للمسلمین، کسانی هستند که
تسلیم حکم خدای تعالی هستند و اعتراض و چون و چرایی ندارند، پس آیه
ناسخ برای اینگونه افراد ارائه طریق و
بشارت به
سعادت و جنت است، و اگر آثار آن را از هم جدا نموده تثبیت را به
مؤمنین و هدایت و بشری را به
مسلمین اختصاص داده، برای این است که میان
ایمان و
اسلام فرق هست، ایمان کار
قلب است و سهمش از آثار نسخ تثبیت در علم و اذعان است، و
اسلام مربوط به ظاهر عمل و مرحله جوارح
بدن است و نصیبش اهتداء به عمل
واجب و بشارت به نتیجه آن یعنی
بهشت و سعادت است.
توکل بر خدا، از آثار و لوازم
تسلیم است:
وقال موسی یـقوم ان کنتم ءامنتم بالله فعلیه توکلوا ان کنتم
مسلمین.
موسی گفت: «ای
قوم من! اگر شما به خدا ایمان آوردهاید، بر او توکل کنید اگر
تسلیم فرمان او هستید!»
و موسی نیز به مردمی که به وی ایمان آورده بودند چنین گفت: اگر به راستی چنانچه اظهار میکنید (در باطن) به خدا ایمان آورده و به حقیقت
مسلمان و
تسلیم فرمان او هستید بر خدا توکل کنید... و اینکه دنبال ذکر ایمان به خدا سخن از
تسلیم و
اسلام نیز به میان آورده برای آن است که هر دو معنی یعنی
تصدیق و انقیاد را به صورت اجتماع بیان فرماید، یعنی اگر به راستی به خدا ایمان آوردهاید در برابر فرمان او
تسلیم شوید، و فائده این آیه بیان این مطلب است که در وقت نزول شدت و سختی باید به خدا توکل کرد، و با
اطمینان کامل به
تدبیر نیکوی وی
تسلیم فرمان او گردید و کار را بدو واگذار نمود.
موفقیت در
آزمون الهی، از آثار
تسلیم بودن
ابراهیم و
اسماعیل علیهماالسلام:
فلما اسلما وتله للجبین• ان هـذا لهو البلـؤا المبین.
هنگامی که هر دو
تسلیم شدند و ابراهیم
جبین او را بر
خاک نهاد...
این مسلما همان
امتحان آشکار است!
فلما اسلما و تله للجبین،
اسلام به معنای
رضایت دادن و
تسلیم شدن است. و کلمه تل به معنای به
زمین انداختن کسی است. و کلمه جبین به معنای یکی از دو طرف پیشانی است. و لام در للجبین بیان میکند که کجای
اسماعیل روی زمین قرار گرفت، نظیر آیه یخرون للاذقان سجدا
و معنای آیه این است که: ابراهیم و
اسماعیل تسلیم امر خدا شدند و به آن رضایت دادند، و ابراهیم علیه
السّلام فرزندش را به پهلو خواباند.
و این جمله پاسخی میخواهد که در کلام نیامده، چون معنای تحت اللفظی کلام چنین است: پس همین که
تسلیم شدند، ابراهیم فرزند خود را به زمین خواباند و یک طرف پیشانی اش را به زمین نهاد، و دیگر نفرموده که چه شد، و این به خاطر آن است که بفهماند جواب لما از بس مهم و
مصیبت آن جناب آن قدر شدید و تلخ بود که قابل گفتن نیست.
انا کذلک نجزی المحسنین ان هذا لهو البلاء المبین، کلمه کذلک، اشاره به داستان قربانی کردن
اسماعیل است که در آن آزمایشی سخت و محنتی دشوار بود. و مشار الیه به کلمه هذا، نیز همان داستان است و میخواهد شدت امر را تعلیل کند.
و معنایش این است که: ما به همین منوال نیکوکاران را جزاء میدهیم: نخست امتحانهای به ظاهر شاق و دشوار و در واقع
آسمان برایشان پیش میآوریم، تا وقتی به شایستگی از امتحان درآمدند، بهترین جزا را هم در
دنیا و هم در
آخرت به ایشان بدهیم. و این را بدان دلیل میگوییم که در داستان ابراهیم به روشنی دیدند که ابتلایش صرف امتحان بود و واقعیت نداشت و همان ظاهر هم بسیار شاق و ناگوار بود.
نجات
انسان از
ترس، از آثار
تسلیم در برابر خداوند است:
فما ءامن لموسی الا ذریة من قومه علی خوف من فرعون وملاهم ان یفتنهم... • وقال موسی یـقوم ان کنتم ءامنتم بالله فعلیه توکلوا ان کنتم
مسلمین.
(در آغاز،) هیچ کس به موسی ایمان نیاورد، مگر گروهی از فرزندان قوم او (آن هم) با ترس از
فرعون و اطرافیانش، مبادا آنها را
شکنجه کنند... .
موسی گفت: «ای قوم من! اگر شما به خدا ایمان آوردهاید، بر او توکل کنید اگر
تسلیم فرمان او هستید!»
در این آیات مرحله دیگری از داستان مبارزات انقلابی موسی و فرعون منعکس شده است.
در آغاز وضع نخستین گروه ایمان آورندگان به موسی را بیان میکند و میگوید: بعد از این ماجرا تنها گروهی که به موسی ایمان آوردند، فرزندانی از قوم او بودند (فما آمن لموسی الا ذریة من قومه).
این گروه کوچک و اندک که به مقتضای ظاهر کلمه
ذریه، بیشتر از جوانان و نوجوانان تشکیل میشدند، تحت فشار شدیدی از ناحیه فرعون و اطرافیانش قرار داشتند، و هر زمان از این بیم داشتند که دستگاه فرعونی با فشارهای شدیدی که روی
مؤمنان وارد میکرد، آنان را وادار به ترک
آئین و
مذهب موسی کند(علی خوف من فرعون و ملائهم ان یفتنهم). چرا که، فرعون مردی بود که در آن سرزمین برتری جویی داشت (و ان فرعون لعال فی الارض). و اسرافکار و تجاوزکار بود و هیچ حد و مرزی را به رسمیت نمیشناخت (و انه لمن المسرفین).
بعضی مفسرین معتقدند که این گروه از
بنی اسرائیل بودند، و ضمیر به موسی بر میگردد، چرا که قبل از آن نام موسی ذکر شده، و طبق قواعد ادبی
ضمیر باید به او باز گردد. شاهد دیگری که آن را تایید میکند آیه بعد است که میگوید: و قال موسی یا قوم... (موسی به گروه مؤمنان گفت: ای قوم من...) یعنی مؤمنان را به عنوان قوم من خطاب میکند.
به هر حال موسی برای
آرامش فکر و
روح آنها با لحنی
محبت آمیز به آنان گفت: ای قوم من اگر شما به خدا ایمان آوردهاید، و در گفتار خود و ایمان و
اسلام خود صادقید، باید بر او توکل و تکیه کنید، از امواج و طوفان بلا نهراسید، چرا که ایمان از توکل جدا نیست (و قال موسی یا قوم ان کنتم آمنتم بالله فعلیه توکلوا ان کنتم
مسلمین).
و قال موسی یا قوم ان کنتم آمنتم بالله فعلیه توکلوا ان کنتم
مسلمین، از آنجا که ایمان به خدا،
مؤمن را به مقام پروردگارش هر چند بطور اجمال آشنا میسازد، و مؤمن
عالم به این معنا میشود که خدای تعالی سببی است فوق همه اسباب، سببی است که سببیت همه اسباب به او منتهی میشود، و نیز او را آگاه میکند به اینکه تدبیر همه امور به
دست خداست، و لذا ایمان، مؤمن را وا میدارد به اینکه امور را
تسلیم به خدا کند.
و هرگز به ظاهر چیزهایی که از نظر دیگران سبب مستقل است
اعتماد نکند، زیرا اعتماد به این سببهای ظاهری
جهل محض است. و لازمه این کار آنست که مؤمن همه امور را به خدا ارجاع داده و همه توکلش بر خدا شود، و لذا میبینیم در آیه مورد بحث هم که
مؤمنین صاحب
تسلیم را امر به توکل بر خدا کرده نخست این امر خود را مشروط به شرطی کرده و آن داشتن ایمان است، و سپس کلام را با شرطی دیگر تمام کرده که آن
اسلام است.
بنابراین گفتار، آیه شریفه از نظر معنا در این تقدیر است که فرموده باشد: اگر شما به خدا ایمان دارید و
تسلیم او شدهاید پس بر او توکل و اعتماد کنید. خواهید گفت اگر تقدیر کلام چنین است پس چرا در آیه شریفه هر دو شرط را پهلوی هم نیاورده و جمله فعلیه توکلوا، را بین دو شرط فاصله قرار داده با اینکه میتوانست بفرماید: ان کنتم آمنتم بالله و اسلمتم له فتوکلوا علیه، در پاسخ میگوییم: شاید وجهش این باشد که وضع آن دو شرط مختلف است، برای اینکه برخی فقط یکی از این دو شرط را داشتهاند، و آن عبارت است از ایمان، و اما
اسلام را همه نداشتند، چون
تسلیم در برابر خدا شدن از مراتب
کمال ایمان است، و چنین نیست که ایمان بدون
اسلام فرض نداشته باشد، و
واجب و ضروری باشد که هر مؤمنی
مسلم هم باشد، بلکه بهتر آن است که مؤمن ایمان خود را به وسیله
اسلام تکمیل کند.
بنابراین، میتوان گفت جدا سازی بین دو شرط برای اشعار به این معنا بوده که یکی از این دو شرط واجب و ضروری است و مخاطبین به کلام
موسی علیه
السّلام آن را دارا بودهاند، و شرط دیگر
مستحب است، یعنی چیزی است که سزاوار است هر مؤمنی خود را دارای آن بسازد. پس معنای کلام موسی علیه
السّلام اینست که: ای قوم اگر چنانچه به خدای تعالی ایمان دارید (که البته دارید) و اگر
تسلیم امر خدا هستید (که جا دارد بوده باشید) پس بر خدا توکل کنید. و بنابراین، در آیه شریفه نکتهای لطیف به کار رفته که لطفش بر کسی پوشیده نیست.
امام خمینی در آثار خود ضمن بیان حقیقت
تسلیم به فواید و آثار آن نیز اشاره کرده است. به اعتقاد ایشان
تسلیم عبارت است از انقیاد باطنی در مقابل حق پس از
سلامت نفس از عیوب و خالی بودن آن از ملکات خبیثه است البته مقابل
تسلیم شک و خاضع شدن در نزد حقتعالی است.
امام خمینی در بیان آثار و فواید
تسلیم بر این باور است که
تسلیم یکی از صفات نیکوی مؤمن است که بهواسطه آن مقامات معنوی را طی طریق میکند؛ زیرا کسی که
تسلیم حق و اولیای الهی شد و در مقابل آنها چونوچرا نکند و با قدم آنها سیر ملکوتی کند، زودتر به مقصد میرسد. ازاینروی انسان باید کوشش کند تا طبیب حاذق پیدا کند و
تسلیم او شود، اگر بخواهد با عقل خود، خویش را علاج کند چهبسا که به هلاکت برسد. اگر انسان بخواهد فلسفه احکام را با عقل ناقص خود دریابد از جاده مستقیم منحرف میشود؛ بلکه باید
تسلیم شریعت شود.
امام خمینی با استناد به آیه
(لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّیَ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُواْ فِی اَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا) معتقد است طعم ایمان آن گاه در ذائقه روح انسانی حاصل میشود که به احکام الهی
تسلیم باشد بهطوری که در وجودش تنگی از آنها حاصل نشود.
امام خمینی
تسلیم را از لشکر عقل و رحمان میداند که لازمه
فطرت مخموره است و معتقد است بهواسطه
سلامت فطرت انسان
تسلیم حق میشود. از این رو مقابل
تسلیم مطلق، تزلزل و
شک است. اگر روح انسان
تسلیم شد، تمام ممالک وجودی انسان
تسلیم شده و از خود
انانیت، حرکت و سکونی ندارد.
•
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۸، ص۹۰، برگرفته از مقاله «تسلیم». •
دانشنامه امام خمینی ، تهران،
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، ۱۴۰۰ شمسی.