ترک مبارزه با استبدادگران (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
استبداد در لغت به
معنای تک روی و تک رأیی است. هر نوع خودکامگی در رای و فرمان روایی را استبداد میگویند.
در
قرآن کریم به سرگردانی قوم موسی و محرومیت آنان از تسلط بر
سرزمین مقدس و همچنین درخواست
حضرت موسی بر جدایی خود و برادش هارون با فاسقان، در پی ترک
جهاد با مستبدان شهر بیت المقدس اشاره شده است آنجاکه میفرماید:
«قالوا یـموسی ان فیها قوما جبارین وانا لن ندخلها حتی یخرجوا منها فان یخرجوا منها فانا دخلون؛
گفتند اى موسى در آنجا مردمى زورمندند و تا آنان از آنجا بيرون نروند ما هرگز وارد آن نمىشويم پس اگر از آنجا بيرون بروند ما وارد خواهيم شد.»• «قالوا یـموسی انا لن ندخلهآ ابدا ما داموا فیها فاذهب انت وربک فقـتلا انا هـهنا قـعدون؛
گفتند اى موسى تا وقتى آنان در آن (شهر)ند ما هرگز پاى در آن ننهيم تو و پروردگارت برو(يد) و
جنگ كنيد كه ما همين جا مىنشينيم.»• «قال رب انی لا املک الا نفسی واخی فافرق بیننا وبین القوم الفـسقین؛
(موسى) گفت پروردگارا من جز اختيار شخص خود و برادرم را ندارم پس ميان ما و ميان اين
قوم نافرمان جدايى بينداز.»• «قال فانها محرمة علیهم اربعین سنة یتیهون فی الارض...
(خدا به موسى) فرمود (ورود به) آن (سرزمين) چهل
سال بر ايشان
حرام شد (كه) در
بیابان سرگردان خواهند بود پس تو بر گروه نافرمانان اندوه مخور.»
در این
آیات براى زنده کردن روح حق شناسى در
یهود، و بیدار کردن وجدان آنها در برابر خطاهائى که در گذشته مرتکب شدند، تا به فکر جبران بیفتند، نخست چنین میگوید، به خاطر بیاورید زمانى را که موسى به پیروان خود گفت: اى
بنی اسرائیل نعمتهائى را که خدا به شما ارزانى داشته است فراموش نکنید.
(و اذ قال موسى لقومه یا قوم اذکروا
نعمة الله علیکم ).
روشن است که کلمه
نعمة الله همه مواهب و
نعمتهاى پروردگار را شامل میشود ولى بدنبال آن اشاره به سه قسمت مهم از آنها کرده است.
نخست
نعمت وجود
پیامبران و رهبران فراوان در میان آنها است که بزرگترین موهبت الهى درباره آنان بود (اذ جعل فیکم انبیاء) تا آنجا که میگویند تنها در زمان موسى بن عمران بالغ بر هفتاد
پیامبر وجود داشت و تمام هفتاد نفرى که با او به
کوه طور رفتند در زمره پیامبران قرار گرفتند.
در پرتو این
نعمت بود که از دره هولناک
شرک و بت پرستى و گوساله پرستى رهائى یافتند و از انواع خرافات و موهومات و زشتیها و پلیدیها نجات پیدا کردند، و این بزرگترین
نعمت معنوى در حق آنها بود.
سپس به بزرگترین موهبت مادى که بنوبه خود مقدمه مواهب
معنوى نیز میباشد اشاره کرده میفرماید: شما را صاحب اختیار جان و مال و زندگى خود قرار داد (و جعلکم ملوکا).
زیرا بنى اسرائیل سالیان دراز در زنجیر
اسارت و بردگى
فرعون و فرعونیان بودند و هیچگونه اختیارى از خود نداشتند، و با آنها همچون حیوانات اسیر معامله مىشد،
خداوند به برکت قیام موسى بن عمران زنجیرهاى بردگى و
استعمار را از دست و پاى آنها گشود و آنها را صاحب اختیار هستى و زندگى خود ساخت.
بعضى چنین پنداشتهاند که منظور از ملوک در اینجا سلاطین و پادشاهانى است که از بنى اسرائیل برخاستند.
در حالى که مىدانیم بنى اسرائیل تنها در دوران کوتاهى داراى
حکومت و
سلطنت بودند و به علاوه تنها بعضى از آنها به چنین مقامى رسیدند، در حالیکه آیه فوق میگوید: و جعلکم ملوکا: خداوند همه شما را این مقام داد، از این روشن میشود که منظور از آیه همان است که در بالا گفتیم.
گذشته از این (ملک) (بر وزن الف) در لغت هم به
معنى سلطان و زمامدار آمده و هم به
معنى کسى که مالک و صاحب اختیار چیزى است. در حدیثى در
تفسیر در المنثور از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) چنین نقل شده است:کانت بنو اسرائیل اذاکان لاحدهم خادم و دابة و امراة کتب ملکا:
(هنگامى که کسى از بنى اسرائیل داراى همسر و خدمتکار و مرکب بود، به او ملک مىگفتند.)
و در آخر
آیه بطور کلى
بنعمتهاى مهم و برجستهاى که در آن
زمان به احدى داده نشده بود اشاره فرموده میگوید: (به شما چیزهائى داد که به احدى از عالمیان نداد.)
(و آتاکم ما لم یؤ ت احدا من العالمین).
با توجه به برخی از
آیات قرآن، استمداد از خداوند و
صبر از راههای مبارزه با استبدادگران شمرده شده است آنجاکه میفرماید:
«وقال الملا من قوم فرعون اتذر موسی وقومه لیفسدوا فی الارض ویذرک وءالهتک قال سنقتل ابنآءهم ونستحی نسآءهم وانا فوقهم قـهرون؛
و سران قوم فرعون گفتند آيا موسى و قومش را رها مىكنى تا در اين سرزمين فساد كنند و (موسى) تو و خدايانت را رها كند (فرعون) گفت بزودى پسرانشان را مىكشيم و زنانشان را زنده نگاه مىداريم و ما بر آنان مسلطيم.»• «قال موسی لقومه استعینوا بالله واصبروا ان الارض لله یورثها من یشآء من عباده والعـقبة للمتقین؛
موسى به قوم خود گفت از خدا يارى جوييد و پايدارى ورزيد كه
زمین از آن خداست آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد مىدهد و فرجام (نيك) براى پرهيزگاران است.»
این جمله حکایت گفتارى است که قومش با فرعون داشته و مىخواستند او را فریب دهند و به قتل موسى و قوم او تحریکش کنند، لذا فرعون در رد پیشنهاد آنان گفت: کشتن موسى و
بنی اسرائیل براى ما مهم نیست، براى اینکه فعلا
قدرت در دست ما است، و در هر حال برایشان تسلط داریم، پس چه بهتر همان عذاب قبلى را در حق ایشان اجراء نموده فرزندانشان را کشته و زنانشان را زنده نگهداریم. و این جواب خود دلیل روشنى است بر اینکه قوم فرعون از او خواستند تا موسى و قومش را بکشد، زیرا اگر پیشنهاد ایشان چیز دیگرى غیر از کشتن بود جمله (و انا فوقهم قاهرون) آن موقعیتى را که مىبایست داشته باشد نمىداشت.
فرعون هم مدعى خدایى بوده و هم خدایانى را مى پرستیده است
و اینکه گفتند: (و یذرک و آلهتک) تأکید در تحریک وى بر قتل ایشان است، و معنایش این است که: اى فرعون! این شخص علاوه بر فسادى که او و قومش در زمین انگیختهاند زیر بار پرستش تو و خدایانت هم نرفتهاند. از این جمله به خوبى بر مىآید که فرعون هم ادعاى
الوهیت مىکرده و مردم را به پرستش خود مىخوانده و هم خودش خدایانى براى خود داشته و آنها را مىپرستیده. تاریخ هم این معنا را درباره پارهاى از امتهاى گذشته اثبات کرده، از آن جمله نقل شده که در
روم و ممالک دیگر، مردم، بزرگ خانواده و روساى قبائل و
عشایر را مىپرستیدند، و آن بزرگان و رؤسا هم، پدران نخستین و بتها را پرستش مىکردهاند. و نیز در
تاریخ دارد که بعضى از بت پرستان براى بتهایى که مىپرستیدند بتها و ارباب دیگرى قائل بودند، و معتقد بودند که بتهاى مورد پرستش آنان آن بتها را مىپرستند، از آن جمله
پدر و
مادر را رب خود مىدانستند و براى پدر و مادر ارباب دیگرى قائل بودند.
این آن چیزى است که از جمله مورد بحث به دست مىآید، الا اینکه از کلامى که فرعون با قوم خود داشته و قرآن از او چنین حکایت مىکند: (انا ربکم الاعلى) و همچنین از جمله دیگرى که گفت: (ما علمت لکم من اله غیرى) بر مىآید که او براى خود معبودى اتخاذ نکرده بوده، و تنها خود را معبود مردم مىدانسته است.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۳، ص۱۰۲، برگرفته از مقاله «مبارزه با استبدادگران».