تالش
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تالِش، سرزمینی در جنوب غربی
دریای خزر و نیز رشته کوه و قومی به همین نام، همچنین نام شهرستانی در
استان گیلان میباشد.
سرزمین تالش با وسعتی حدود ۸۴۰، ۸ کم ۲ در امتداد کرانههای جنوب باختری دریای مازندران، از شمال تالاب انزلی تا مصب رودخانۀ کورا، در جمهوری آذربایجان کشیده شده است. این سرزمین از خاور به دریای مازندران و از باختر به رشته کوههای تالش محدود است و اقلیمی همانند گیلان دارد.
بخش شمالی این سرزمین نخست در ۱۲۲۸ق/۱۸۱۳م پس از پایان نخستین
جنگ ایران و
روسیه برپایۀ عهدنامۀ گلستان از ایران جدا، و ضمیمۀ خاک روسیۀ تزاری شد؛ اما بهسبب ناخرسندی مردم محلی از روسها و بیرون رانده شدن نیروهای روسیه توسط مردم آنجا، دوباره به خاک ایران پیوست.
با سرنگونی حکومت تزاری روسیه در ۱۹۱۷م، تالش شمالی در قلمرو جمهوری نوبنیان مغان قرار گرفت، اما پس از چندی اراضی این جمهوری نوپا به تصرف حکومت مساواتیها در آمد و این بخش از تالش بر قلمرو آنان افزوده شد و سرانجام با چیرگی بلشویکها بر قفقاز و سرنگونی حکومت مساواتیها و با تشکیل اتحاد جماهیر شوروی بخش شمالی تالش در اراضی جمهوری آذربایجان شوروی قرار گرفت و در ۱۳۷۰ش/۱۹۹۱م پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و استقلال جمهوری آذربایجان این بخش از تالش همچنان در قلمرو این کشور باقی ماند.
بخش جنوبی این سرزمین که در ایران قرار دارد، از لحاظ تقسیمات کشوری جزئی از استان گیلان به شمار می
رود و مشتمل بر ۴ شهرستان به نامهای تالش، رضوانشهر،
ماسال و آستارا ست.
اما بخش شمالی آنکه در اراضی جمهوری آذربایجان واقع است، از ۶ واحد اداری به نامهای لنکران، جلیلآباد، ماساللی، آستارا، لریک و یاردیملی تشکیل شده است.
سرزمین تالش باریکهای جنگلی و مرطوب است که از لحاظ ناهمواریها به دو ناحیۀ کاملاً متمایز جلگهای در شرق و کوهستانی در غرب تقسیم میشود. پهنای ناحیۀ جلگهای آن به تفاوت از ۱ تا۵۰ کم است.
بخش کوهستانی تالش به سبب همجواری با دریای مازندران پوشیده از جنگل و مراتع نسبتاً وسیع است.
آب و هوای تالش در ناحیۀ جلگهای معتدل و مرطوب، و در ناحیۀ کوهستانی مرطوب و سرد است و بارندگی سالانۀ آن میان ۳۰۰، ۱-۸۰۰، ۱ میلیمتر است.
رشته کوههای تالش به درازای ۲۷۰ کم در جهت شمال غربی به جنوب شرقی امتداد دارد. این رشته کوه از جنوب شهرستان مغان شروع میشود و رو به سوی جنوب خاوری تا درۀ آستارا به صورت کوههای مرزی میان ایران و جمهوری آذربایجان ادامه مییابد و از گردنۀ حیران منحرف شده، تا باختر هشتپر تقریباً به صورت مستقیم کشیده میشود. سپس از باختر هشتپر دوباره به سوی جنوب خاوری امتداد دارد و در جنوب شهرستان رشت به درۀ سفید
رود میرسد. این کوهستان از کوههای بسیاری تشکیل یافته است که مهمترین آنها عبارتاند از آقداغ (۳۲۲، ۳ متر)، سبله خونی (۱۱۰، ۳ متر)، میریش یوردی (۹۴۸، ۲ متر) و خیلگاه (۸۶۰، ۲ متر)
رودهای چندی از بلندیهای کوههای تالش سرچشمه میگیرند که بیشتر از آب
برف تغذیه میشوند و به دریای مازندران میریزند. از مهمترین این رودخانهها در ناحیۀ جنوبی تالش، شاندرمن، شفارود، لمیر، کرگان
رود، لندویل و آستارا را میتوان نام برد. در ناحیۀ شمالی نیز رودخانههای ویلشن، لنکران و تنگ
رود جریان دارد.
آب و هوای مناسب و خاک حاصلخیز، سرزمین تالش را به یکی از کانونهای مهم کشاورزی بدل ساخته است.
برنج، غلات،
چای و
توتون از مهمترین محصولات کشاورزی تالش است؛ افزون بر اینها، پرورش کرم ابریشم نیز در آنجا رواج دارد.
دامپروری و صیدماهی نیز از دیگر منابع اقتصادی تالش به شمار می
رود.
این شهرستان با وسعت ۶، ص۲۱۵، ۲کم ۲ در شمال غربی استان گیلان و کرانۀ
دریای مازندران جای دارد و از شمال به شهرستان آستارا، از جنوب به شهرستان رضوانشهر، از خاور به دریای مازندران و از باختر به شهرستانهای نمین،
اردبیل، کیوی و
خلخال در استان اردبیل محدود است.
این شهرستان با ۵ شهر به نامهای هشتپر، اسالم، حویق، جوپر و لیسار، از ۴ بخش به نامهای مرکزی، اسالم، حویق و کرگان
رود و ۱۰ دهستان تشکیل شده، و مرکز آن شهر هشتپر است.
در سرشماری ۱۳۷۵ش جمعیت شهرستان تالش ۷۸۴، ۱۵۵ تن بوده است.
مردم شهرستان تالش به زبانهای ترکی و فارسی با گویش تالشی گفتوگو میکنند و از لحاظ دینی
مسلمان و
شیعه اثنا عشری، و برخی
سنی شافعی هستند.
شهرستان تالش با داشتن ویژگیهای جغرافیایی و آب و هوای مناسب از نواحی ممتاز و مهم اقتصادی استان گیلان به شمار می
رود و اساس
اقتصاد آن بر کشاورزی، دامداری و صنایع استوار است.
گندم،
جو، بنشن، ترهبار، گیاهان علوفهای و انواع میوه مهمترین محصولات کشاورزی این شهرستان است و دامداری و مرغداری در آنجا به شیوههای سنتی و صنعتی رواج دارد. کارخانههای چوکا و صنایع وابسته به آن، کارتنسازی، پارچهبافی، یخچالسازی و شیلات از عمدهترین فعالیتهای صنعتی شهرستان تالش است.
شهر هشتپر مرکز شهرستان تالش در °۳۷ و ´۴۸ عرض شمالی و °۴۸ و ´۵۴ طول شرقی، در ارتفاع ۵۰ متری از سطح دریا در جلگهای ساحلی، در فاصلۀ ۶ کیلومتری از کرانۀ دریای مازندران، کنار رودخانۀ کرگان
رود جای دارد.
این شهر از باختر به رشته کوههای تالش منتهی میگردد. ارتفاع بلندیهای مشرف بر شهر هشتپر از هزار متر تجاوز نمیکند و جملگی با درههای باریک بریده شدهاند؛ درۀ کرگان
رود که بخشی از شهر در امتداد آن کشیده شده، و همچنین درۀ سراگاه در شمال باختری شهر و تپۀ
ساسانیان مهمترین عوارض اطراف شهر هشتپر است.
در سرشماری آبان ۱۳۷۵ این شهر ۶۴۰، ۳۳ تن جمعیت داشته است.
دربارۀ نام تالش آراء و نظریات مختلفی ارائه شده است. کسروی در کاروند
این نام را برگرفته از «کادوش» یا «کادوس» دانسته، و بر این باور است که حرف «ک» در نام کادوس به حرف «ت» و حرف «د» در آن به حرف «ل» بدل شده، و «تالوش» یا «تالش» گردیده است. برخی نیز نام تالش را برگرفته از واژۀ «تول» به معنای گِل و لای و پسوند مکان «ش» در زبان تالشی دانستهاند و این نام را «گِلزار» یا جای «گِلخیز» معنا کردهاند.
سرزمینی که امروزه زیستگاه تالشان است، یکی از کهنترین مراکز تمدنی در پیرامون دریای مازندران بوده است. یافتههای باستان شناسان در این سرزمین دیرینگی آن را به هزارۀ نخست پیش از میلاد میرساند. احتمالاً در همین دوره اقوام کادوسی در آن منطقه استقرار داشتند. گورهای بر جای مانده از آنان و سنت دفنشان مؤید ارتباط آنان با سکاییان آریاییتبار است.
تا پیش از تشکیل حکومت ماد در ایران، سرزمین کادوسیان گاهی به تصرف آشوریان در میآمد و زمانی به قلمرو اورارتوها افزوده میگشت. با به قدرت رسیدن مادها و اضمحلال آشوریان و اورارتوها، کادوسیان اگرچه تابع مادها نشدند، اما از متحدان سیاسی آنان به شمار میآمدند. بعدها در زمان هخامنشیان سرزمین کادوسیان در درون مجموعۀ نظامی و اداری واحدی ادغام شد.
به هنگام حملۀ
اسکندر مقدونی به ایران و سقوط
هخامنشیان سرزمین کادوسیان بخشی از ماد کوچک به شمار میرفت. کادوسیان به انقیاد مقدونیان درنیامدند و مقدونیها به همین بسنده کردند که اجازۀ عبور از خاک آنان به مقصد هیرکانیا و پارت را دریافت دارند. روابط کادوسیان با دولت ماد کوچک که در این زمان آتروپاتگان خوانده میشد، روشن نیست، اما به نظر میرسد کادوسیان به مرور زمان به اطاعت از آتروپاتنیها درآمدهاند و اگر هم توانسته باشند استقلال خود را حفظ کنند، برتری آتروپاتنیها را پذیرفتهاند.
در دورۀ
اشکانیان، چون آن دولت در بخشهای شمالی البرز هیچگونه قدرتی نداشت و یا نفوذ سیاسی و نظامی آنها در آن صفحات اندک بود،
امیرنشینهای محلی نیرومندی در سرزمین کادوسیان شکل گرفت. معیشت این امیرنشینان از دامداری و گاه با مزدوری در سپاه برای دیگران تأمین میشد و ظاهراً عضو اتحادیهای محلی بودند که شامل همسایگان آنان از جمله ماد آتروپاتن نیز میشد.
پس از سقوط اشکانیان و برآمدن
ساسانیان، شاپور اول (سل ۲۴۰- ۲۷۰م) با لشکرکشی به کرانههای دریای مازندران، اقوام این نواحی را به انقیاد خود درآورد.
در روزگار ساسانیان سرزمین کادوسیان به سبب همجواری با سرزمین آلبانی (اران) و اقوام شمالی، از اهمیت نظامی خاصی برخوردار بود. شاهان ساسانی بر آن بودند تا با جلب خشنودی این کوهنشینان جنگجو، امنیت تنگهها و گذرگاههای دربند قفقاز را حفظ کنند.
سرزمین تالشان در ۲۲ق/۶۴۳م به روزگار
عمر به دست تازیان گشوده شد، اما وضع جغرافیایی آنجا و جنگاوری مردم به این تازهواردان اجازۀ ماندگاری در آن سرزمین را نداد. از اینرو، عربها ناگزیر برای پاسداری آذربایجان از هجوم تالشان همواره گروههای انبوهی از مجاهدان و غازیان را در آذربایجان مستقر میساختند.
به همین سبب، دین رسمی دستگاه خلافت در سرزمین تالشان کمتر راه یافت و مردم این سرزمین که به بیدینی متهم بودند، بر اثر تبلیغات
زیدیان، گرایشهای شیعی و باطنی پیدا کردند.
حمدالله مستوفی در نیمۀ نخست سدۀ ۸ق دربارۀ مردم تالش مینویسد: «مردم آنجا جنگی و مردانه باشند ... و از مذاهب فراغتی دارند، اما به قوم
شیعه و بواطنه نزدیکترند».
بدینسبب، از آغاز برآمدن شیوخ
صفویه، مردم تالش نقش مهمی در به قدرت رسیدن آنان ایفا نمودند.
شیخ صفی، سرسلسلۀ این طایفه از جانب امرای تالش حمایت میشد
و در حلقۀ مریدان او شمار بسیاری از مردم تالش حضور داشتند.
شیخ صدرالدین موسی فرزند و جانشین شیخ صفی که از ملک اشرف چوپانی بیمناک بود، نزد هواخواهان تالش خود پناه جست.
در ۸۰۶ق/۱۴۰۳م تیمور پس از ملاقات با خواجه علی در
اردبیل بسیاری از مزارع و روستاهای منطقۀ تالش، از آن میان، آستارا و کرگان
رود را در تیول خاندان او قرار داد.
یکی از پسران خواجه علی به نام عبدالرحمان با خانوادۀ خود در منطقۀ تالشنشین گسکر اقامت دائمی گزید و در همانجا نیز درگذشت.
در نخستین لشکرکشی شیخ حیدر به داغستان، بخش مهمی از سپاه او را تالشان تشکیل میدادند. در منابع از آنان با عنوان «آبی جامه» یاد شده است.
پس از کشته شدن شیخ حیدر، پسرش اسماعیل که نوجوانی بیش نبود، جانشین او شد. در این زمان اسماعیل که در اردبیل بهسر میبرد، از بیم جان در خفا رهسپار
گیلان شد. در این سفر دده بیگِ تالش از همراهان او بود و مردم تالش در سراسر مسیر اردبیل به لاهیجان، از او به گرمی استقبال و پذیرایی کردند.
یکی از علل گرایش مردم تالش به
شاه اسماعیل و صفویان، ضدیت آنان با شروانشاهان بود. تالشها با آگاهی از دشمنی میان صفویان و شروانشاهان، رهایی خود را از استیلای آنان در قدرت گرفتن صفویان میدیدند.
همراهی و پشتیبانی تالشان از حکومت صفویه موجب جلب اعتماد شاهان صفوی به آنان شده بود؛ این اعتماد به حدی بود که در روزگار شاه صفی (سل ۱۰۳۸-۱۰۵۲ق)، پس از سرکوب شورش غریبشاه در گیلان، همۀ مردم گیلکنشین مناطق گیلان خلع سلاح شدند و از حمل هرگونه جنگ افزار منع گردیدند و فقط اجازه داشتند برای کارهای کشاورزی از داس استفاده کنند؛ اما تالشان مجاز به حمل هر نوع جنگافزاری بودند.
در دورۀ سلطنت شاه سلیمان صفوی (سل ۱۰۷۷-۱۱۰۵ق) سراسر زمینهای نواحی تالش جزو املاک خاصه یا خالصه درآمد و به دست پیشکاران شاه که وزیر نامیده میشدند، اداره میگشت. عواید این املاک صرف مخارج دربار و همچنین پرداخت حقوق صاحب منصبان لشکری و کشوری میشد و آنچه از این عواید باقی میماند، به خزانۀ دولتی واریز میگشت.
به هنگام آشفتگیهای سیاسی ایران در واپسین سالهای سلطنت شاه سلطان حسین (سل ۱۱۰۵-۱۱۳۵ق)، روسها به تدریج دستدرازیهای خود را به خاک ایران آغاز کردند. در زمان سقوط
اصفهان و به هنگامی که طهماسب دوم میکوشید تا تاج و تخت صفویه را از افغانان بازستاند، حیدرخان تالش حاکم آستارا، نامهای به طهماسب نوشت و اظهار داشت که حاضر است با دریافت ۱۲ هزار تومان با ۱۲ هزار سپاهی که در اختیار دارد، به جنگ روسها برود و آنان را از سرزمینهای اشغالی بیرون براند. شاه طهماسب این پیشنهاد را پذیرفت،
اما این سپاه ناآزموده نتوانست در برابر نیروهای روسی کاری از پیش ببرد و آنان را از منطقه بیرون براند.
در دورۀ سلطنت نادرشاه افشار با تثبیت اوضاع سیاسی، روسها از اراضی ایران بیرون رانده شدند، اما به علت فشارهای مالیاتی، مردم یکی از مناطق کوهستانی تالش به سرکردگی یکی از امرای کوچک محلیِ
اهل سنت به نام جلالخان سیاه کلاهی از پرداخت مالیات خودداری کردند و محصلان مالیاتی را از منطقۀ خود بیرون راندند. مردم نواحی مجاور هم به تأسی از این اقدام از پرداخت
مالیات سر باز زدند. محصلان ناموفق مالیاتی این واقعۀ کوچک را نزد نادرشاه بزرگ جلوه دادند. نادر نیز پس از کشتن جلالخان سیاهکلاهی که خود را به او تسلیم کرده بود و با استفاده از اختلافات و درگیریهای میان سرکردگان تالش، این شورش را به شدت سرکوب کرد
و سپس قرهبیگ تالش را به حکومت تالش گماشت. بعدها قرهبیگخان ضمن اطاعت از جانشینان نادر و حتی کریمخان زند، توانست بر مدعیان محلی فائق آید و حکومتخود را در آن ناحیه تثبیت کند.
جانشینان کریمخان زند نتوانستند حضور خود را در تالش حفظ کنند و این سرزمین در دورۀ آنان مواجه با ترکتازی مدعیان غیرتالش بود که بر سر کسب قدرت با یکدیگر در ستیز بودند. قره بیگخان برای مقابله با این مدعیان به روسیۀ تزاری متوسل شد و عملاً پای روسها را به خاک ایران باز کرد.
پس از درگذشت قره بیگخان، فرزندش میرمصطفیخان بر جای او نشست. نخستین سالهای حکومت میرمصطفیخان مصادف با به قدرت رسیدن آقامحمدخان قاجار بود. میرمصطفیخان که یارای مقابله با آقامحمدخان را در خود نمیدید، کوشید تا حمایت حاکمان قفقاز را جلب کند. بدینمنظور، هیئتی را نزد اراکلی، پادشاه
گرجستان فرستاد و در جلسهای که هیئتی نیز از سوی محمدخان، حاکم ایروان در آن حضور داشت، ۳ طرف توافق کردند که ضمن جلب حمایت روسیه، در مقابل آقامحمدخان قاجار متحد شوند.
آقامحمدخان که در صدد بازگرداندن
آرامش به کشور بود، با ارسال نامههایی به خانات نواحی مختلف قفقاز و تالش از آنها خواست که همانند دورۀ صفویه از حکومت مرکزی تبعیت کنند. آقا عبدل تالشی که بر منطقۀ وسیعی در تالش جنوبی حکومت داشت، اطاعت شاه قاجار را گردن نهاد، اما میرمصطفیخان به پشتگرمی روسیه پاسخ گستاخانهای به نامۀ آقامحمدخان داد و در ۱۲۰۹ق/۱۷۹۴م به هنگامی که آقامحمدخان قصد تصرف گرجستان را داشت، برضد نیروهای شاه قاجار وارد عمل شد. آقامحمدخان نیز نیروهایی را به تالش گسیل داشت و لنکران مرکز حکومت میرمصطفیخان را به تصرف درآورد و میرمصطفیخان به کوههای اطراف گریخت و پس از آنکه نیروهای آقامحمدخان، لنکران را ترک کردند، به آنجا بازگشت و کوشید تا بیش از پیش خود را به روسیه نزدیک سازد.
در دورۀ سلطنت فتحعلیشاه قاجار و با آغاز دورۀ نخست جنگهای ایران و روسیه، عباس میرزا و
قائم مقام فراهانی کوشیدند با گفتوگو میرمصطفیخان را از نزدیکی به روسیه بازدارند، اما میرمصطفیخان در اطاعت و فرمانبرداری از روسها اصرار میورزید و اگرچه در تداوم یک رشته اقدامات، گاهی به سمت ایران و گاهی به سمت روسیه تمایل پیدا میکرد،
اما سرانجام، بهرغم ممانعتها و مخالفتهای نامورترین روحانی تالش، یعنی میرزا طاهر بن میرزا مهدی محمو دآبادی، هیئتی را از جانب خود، برای پذیرش تحتالحمایگی به دربار روسیه گسیل داشت.
هرچند مصطفیخان توانست به پشتگرمی روسها منصب خود را حفظ کند، اما پس از آن عملاً از یک خان مقتدر و صاحبنفوذ به یک مهرۀ مطیع و مجری سیاستهای روسیه تنزل کرد. سرانجام با شکست
ایران در
جنگ با
روسیه در
شوال ۱۲۲۸، ص اکتبر ۱۸۱۳، برپایۀ عهدنامۀ گلستان بخش شمالی سرزمین تالش از ایران جدا، و به قلمرو روسیه تزاری افزوده شد.
با درگذشت میرمصطفیخان پسرش، میرحسنخان بر جای او نشست و روسها نیز بر این امر رسماً صحه گذاشتند، اما ژنرال ایلینسکی که از طرف مقامات روسیه دستور داشت با اختلافافکنی میان خاندانِ خان تالش این خاندان را ساقط و چیرگی کامل روسیه را بر تالش شمالی فراهم کند، به اختلافات خانوادگی آنان دامن میزد و در خفا اهالی و طوایف تالش را برضد او تحریک میکرد
میرحسنخان که دریافته بود روسها درصدد کشتن او و تسلط کامل بر تالش شمالی هستند، دل از بیگانگان برید و به تشویق تنی چند از
مراجع شیعه، کوشید تا مناسباتش را با حکومت ایران بهبود بخشد. روسها که این کار را برنمیتافتند، درصدد برآمدند تا با کمک برادرهای میرحسنخان، او را دستگیر کنند، اما میرحسنخان از تالش گریخت و به اردبیل، نزد بستگانش پناه جست. از سویی دیگر مردم
مسلمان قفقاز و ناحیۀ شمالی تالش که از رفتار بد روسها که همراه با کشتار و تعدی نسبت به اموال آنان بود، ناخرسند بودند، با نامههایی نزد
علمای شیعه دادخواهی کردند. در ۱۷
ذیقعده ۱۲۴۱ق/۲۳ ژوئن ۱۸۲۶م شماری از علمای بزرگ شیعه که در میان آنها نام سیدعزیزالله تالش در کنار
ملااحمد نراقی، آقا
سیدمحمد اصفهانی و دیگران دیده میشد، به لشکرگاه سلطانیه نزد فتحعلیشاه آمدند و برای رهایی مسلمانان از سلطۀ روسها، خواستار جنگ با روسیه شدند.
عباس میرزا نایبالسلطنه با وجود مخالفت با این کار، به ناچار در
ذیحجه ۱۲۴۱ نیروهایی را به فرماندهی محمدخان دَوَلّو قاجار به نواحی شمالی تالش گسیل کرد و عملاً دورۀ دوم جنگهای ایران و روسیه آغاز شد. طی جنگهای خونینی که میان دو طرف درگرفت، نیروهای ایرانی در
محرم ۱۲۴۲/ اوت ۱۸۲۶ لنکران را از روسها بازپس گرفتند.
پس از این پیروزی، میرحسنخان به همراه اعیان و اشراف تالش نزد فتحعلیشاه بار یافت و از جانب وی با لقب اسبق المجاهدین به حکومت سراسر تالش منصوب شد.
اما دیری نپایید که روسها تهاجمات گستردۀ خود را بار دیگر به اراضی ایران آغاز کردند. نیروهای ایرانی به سبب نداشتن تجهیزات لازم برای دفاع در برابر سیل نیروهای روسیه و فرسوده بودن از جنگهای ممتد داخلی و خارجی، نتوانستند در برابر این تهاجمات ایستادگی کنند و سرانجام با انعقاد عهدنامۀ ترکمانچای در ۱۲۴۳ق/ ۱۸۲۸م و برپایۀ بند چهارم آن، سرزمین تالش به دو پاره تقسیم شد و مرز آن دوپاره،
رود آستارا تعیین گردید.
روسها پس از چیرگی دوباره بر ناحیۀ شمالی تالش به صورت گستردهای به ویرانی آثار و ابنیۀ تالش به ویژه مساجد و ساختمانهای حکومتی پرداختند. روسها به سبب عدم اطمینان به مسلمانان، به زور وارد خانۀ آنها به ویژه روحانیان میشدند و آنها را
استهزا میکردند. بر اثر این بدرفتاریها شمار بسیاری از تالشانِ شمالی به تالش جنوبی کوچ کردند. روسها برای افزایش نفوذ خود در منطقه، گروههای بزرگی از ارمنیان و ترکیزبانان قفقاز را در تالش جای دادند. در ایستادگیها و درگیریهایی که میان تالشان و این مهاجرانِ ناخوانده، درمیگرفت، معمولاً نتیجۀ درگیری با حمایت روسها به سود مهاجران پایان مییافت. رفت و آمد از تالش جنوبی به تالش شمالی تقریباً غیرممکن شد و فقط با اجازۀ کتبی کنسول روسیه در
تبریز میسر میشد. از سوی دیگر تالشان شمالی تا سالیانی اجازۀ آمدوشد محدودی داشتند و برای مسافرت به نواحی خارج از تالش شمالی نیازمند دریافت مجوز از فرمانده روسی لنکران بودند.
روسها بدون توجه به حقوق مردم تالش به استفاده از منابع اقتصادی منطقه پرداختند، قطع درختان جنگلی و انتقال آن به روسیه، دست گذاشتن بر روی زنبورداری تالشان که یکی از منابع عمدۀ درآمد آنان بود، وصول مالیاتهای سنگین و بیگاری از تالشان برای کارهای خدماتی از جمله اقدامات روسها در ناحیۀ تالش شمالی بود؛ افزون بر اینها، روسرها با مستقر ساختن کشتیهای جنگی خود در سراسر کرانههای تالش جنوبی به بهانۀ حمایت از صیادان و تجار روسی، امکان هرگونه کسب و کار را از مردم منطقه سلب کردند.
بخش شمالی تالش پس از آنکه تحت حاکمیت روسیه قرار گرفت، نخست به صورت مستعمره اداره میشد و حاکم روسی آن تابع جانشین فرمانروای کل قفقاز بود. به ۵ ناحیۀ اداری به نامهای لنکران به مرکزیت شهر لنکران، آستارا به مرکزیت شهر آستارا، زووَند به مرکزیت شهر لریک، ارکیوان به مرکزیت شهر نیکلایوسکی که نام تزار وقت روسیه را گرفته بود، و سپیدجان به مرکزیت شهر پرشیب تقسیم شد.
در پی انقلاب فوریۀ ۱۹۱۷ و سرنگونی نظام سلطنتی روسیه، حکومت شورایی در آن کشور تشکیل شد. در ۲۰
رجب ۱۳۳۶ق/۲ مۀ ۱۹۱۸م کنگرۀ شورای نمایندگان کارگران و دهقانان در شهر لنکران برپا شد و برپایۀ مصوبات آن مقرر گردید که جمهوری مغان در اراضی تالش شمالی به مرکزیت لنکران تشکیل گردد. این جمهوری نوپا، حکومت مساواتیان را که بر نواحی مسلماننشین و ترکیزبان قفقاز حکومت داشتند و بر خود نام جمهوری آذربایجان نهاده بودند، به رسمیت نمیشناخت؛ به همین سبب، درگیریهایی میان نیروهای جمهوری مغان و مساواتیان درگرفت که حدود ۴ ماه به درازا کشید. سرانجام جمهوری مغان سرنگون، و به اراضی تحت حاکمیت مساواتیان افزوده شد. اما دیری نپایید که با چیرگی بلشویکها بر باکو و سرنگونی حکومت مساواتیان و تشکیل جمهوری شوروی آذربایجان در ۱۹۲۰م، اراضی تالش شمالی در قلمرو آن جمهوری نوپا قرار گرفت.
با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در ۱۳۷۰ش/۱۹۹۱م و استقلال جمهوری آذربایجان، تالشان شمالی که از سیاستهای فرهنگی جمهوری آذربایجان در قبال اقلیتهای قومی و زبانی ساکن آن جمهوری ناخرسند بودند، ناخشنودی خود را به راههای گوناگون نشان دادند، تا آنکه در ۱۳۷۲ش/۱۹۹۳م گروهی از ارتشیان و سیاستپیشگان تالشی به رهبری علی اکرم همتاف در اقدامی نسنجیده سرزمینهای جنوب رودخانۀ کورا را مستقل اعلام کردند و آنجا را «جمهوری تالش ـ مغان» خواندند. این گروه افکار و خواستههای خود را به وسیلۀ نشریۀ «جنگ» انتشار میدادند و خواهان تشکیل جمهوری خود مختار مانند نخجوان برای تالشان و اتحاد با
ایران و مقابله با نفوذ روزافزون اندیشههای
پانترکیسم بودند.
سرانجام این جنبش استقلالطلبانه با به قدرت رسیدن حیدر علییف در جمهوری آذربایجان، سرکوب شد.
(۱) آقاجانی تالش، عبدالکریم، جستارهایی در تاریخ تالش، تهران، ۱۳۷۸ش.
(۲) احمدی، حسین، تالشان از دورۀ صفویه تا پایان جنگ دوم ایران و روس، تهران، ۱۳۸۰ش.
(۳) اسداف، فریدون، نگاهی به گذشتۀ تالش، ترجمۀ علی عبدلی، تهران، ۱۳۸۴ش.
(۴) افشار، مصطفی، سفرنامۀ خسرو میرزا، به کوشش محمد گلبن، تهران، ۱۳۴۹ش.
(۵) اطلس گیتاشناسی استانهای ایران، تهران، ۱۳۸۳ش.
(۶) امیراحمدیان، بهرام، تالش ولایتی در جنوب قفقاز، فصلنامۀ تحقیقات تالش، تالش، ۱۳۸۰ش، س ۱، شم ۱.
(۷) اُلئاریوس، آدام، اصفهان خونین شاهصفی، ترجمۀ حسین کردبچه، تهران، ۱۳۷۹ش.
(۸) بازن، مارسل، طالش منطقهای قومی در شمال ایران، ترجمۀ مظفر امین فرشچیان، مشهد، ۱۳۶۷ش.
(۹) برادگاهی لنکرانی، سعیدعلی، جواهرنامۀ لنکران، چهار رساله در زمینۀ تاریخ و جغرافیای تالش، به کوشش علی عبدلی، رشت، ۱۳۷۸ش.
(۱۰) پاپلی یزدی، محمدحسین، فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور، مشهد، ۱۳۶۷ش.
(۱۱) پیرزادۀ زاهدی، حسین، سلسلة النسب صفویه، برلین، ۱۳۴۳ق.
(۱۲) مستوفی، حمدالله، نزهة القلوب، به کوشش گ لسترنج، لیدن، ۱۳۳۱ق/۱۹۱۳م.
(۱۳) جعفری، عباس، دایرة المعارف جغرافیایی ایران، تهران، ۱۳۷۹ش.
(۱۴) جعفری، عباس، کوهها و کوهنامۀ ایران، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۱۵) جغرافیای استان گیلان، وزارت آموزش و پرورش، تهران، ۱۳۸۰ش.
(۱۶) دیاکونف، ا.م.، تاریخ ماد، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۷ش.
(۱۷) رهنمایی، محمدتقی، کجایی تالش و کیستی تالشان، فصلنامۀ تحقیقات تالش، تالش، ۱۳۸۰ش، س ۱، شم ۱.
(۱۸) روملو، حسن، احسن التواریخ، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۵۷ش.
(۱۹) زینالعابدین، شیروانی، بستان السیاحة، تهران، ۱۳۱۵ق.
(۲۰) سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ (تاریخ قاجاریه)، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷ش.
(۲۱) سیمای میراث فرهنگی گیلان، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران، ۱۳۸۰ش.
(۲۲) سرشماری عمومی نفوس و مسکن (۱۳۷۵ش)، نتایج تفصیلی، شهرستان طوالش، مرکز آمار ایران، تهران، ۱۳۷۶ش.
(۲۳) شفیقی عنبرانی، هارون، تالش، گیلاننامه، مجموعه مقالات گیلانشناسی، ج ۲، به کوشش م پ جکتاجی، رشت، ۱۳۶۹ش.
(۲۴) شمیم، علیاصغر، ایران در دورۀ سلطنت قاجار، تهران، ۱۳۴۲ش.
(۲۵) عبدلی، علی، تاریخ کادوسها، تهران، ۱۳۷۸ش.
(۲۶) عبدلی، علی، یک کتاب و یک مسئله، گیلهوا، رشت، ۱۳۷۶ش، س ۶، شم ۴۴.
(۲۷) فرای، ریچارد، میراث باستانی ایران، ترجمۀ مسعود رجبنیا، تهران، ۱۳۷۷ش.
(۲۸) فرهنگ جغرافیایی آبادیهای کشور، سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، تهران، ۱۳۷۷ش.
(۲۹) فرهنگ جغرافیایی
رودهای کشور (حوضۀ آبریز دریای خزر)، سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، تهران، ۱۳۸۲ش.
(۳۰) فرهنگ جغرافیایی کوههای کشور، سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، تهران، ۱۳۷۹ش.
(۳۱) کریستنسن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمۀ غلامرضا رشید یاسمی، تهران، ۱۳۴۵ش.
(۳۲) کسروی، احمد، شهریاران گمنام، تهران، ۱۳۵۵ش.
(۳۳) کسروی، احمد، کاروند، به کوشش یحیی ذکاء، تهران، ۱۳۵۲ش.
(۳۴) کمپفر، انگلبرت، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۳۵) گاه شمار، مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، تهران، ۱۳۷۲ش، س ۲، شم ۲-۳.
(۳۶) گیلاننتز، پطرس دی سرکیس، سقوط اصفهان، ترجمۀ محمد مهریار، اصفهان، ۱۳۴۴ش.
(۳۷) لاکهارت، لارنس، انقراض سلسلۀ صفویه و ایام استیلای افاغنه در ایران، ترجمۀ مصطفیقلی عماد، تهران، ۱۳۴۳ش.
(۳۸) لنکرانی، میرزا احمد، اخبارنامه، به کوشش علی عبدلی، تهران، ۱۳۸۰ش.
(۳۹) محمودی، فرجالله، گذری بر ارتفاعات تالش، قلمرو یخچالهای قدیمی، فصلنامۀ تحقیقات تالش، تالش، ۱۳۸۰ش، س ۱، شم ۱.
(۴۰) مینورسکی، و.، سازمان اداری حکومت صفوی، ترجمۀ مسعود رجبنیا، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۴۱) نشریه عناصر و واحدهای تقسیمات کشوری، وزارت کشور، تهران، ۱۳۸۴ش.
(۴۲) نفیسی، سعید، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ معاصر، تهران، ۱۳۶۱ش.
(۴۳) هدایت، رضا قلی، روضة الصفا، تهران، ۱۳۳۹ش.
(۴۴) Azerbayjan Sovet ensiklopediyasy, Baku, ۱۹۷۶.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «تالش»، شماره۵۷۲۵.