تاریخ و اسباب پیدایش علم کلام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
علم کلام یا
کلامشناسی دانشی است که به
بحث پیرامون
اصول اعتقادی و
جهانبینی دینی بر مبنای
استدلال عقلی و
نقلی میپردازد و به شبهههایی که در این زمینه مطرح میشود، پاسخ میدهد. علم
کلام از علوم اسلامی است که بیشتر بر کاربرد
عقل،
علم و تحقیق در مسائل اعتقادی تکیه دارد تا باور تقلیدی.
قول مشهور این است که علم
کلام اسلامی پس از انتشار عقاید و آراء مذاهب و ادیان مختلف در میان
مسلمانان از طریق فتوحات اسلامی و گسترش دامنه حکومت اسلامی و اختلاط و آمیزش مسلمانان با پیروان ادیان و مذاهب دیگر پدید آمد تا از عقاید اسلامی دفاع کند و به اشکالات و شبهات اعتقادی پاسخ گوید.
ولی مقتضای تامل و تحقیق در این باره این است که قبل از هر چیز مقصود خود را از
علم کلام روشن سازیم.
هر گاه مقصود از علم
کلام، مطلق
بحث و گفتگو درباره عقاید دینی، جهت تبیین و
اثبات آنها و پاسخگویی به اشکالات درباره آنها باشد، باید گفت تاریخ پیدایش علم
کلام مقارن با تاریخ
ظهور اسلام است، زیرا با مراجعه به
قرآن،
روایات و
تاریخ اسلام روشن میشود که
بحث
های کلامی از نخستین روزهای ظهور اسلام در شکلی گسترده مطرح بوده است. بخش عظیمی از
مباحثات کلامی پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) با بتپرستان و
اهل کتاب درباره
توحید،
نبوت و
معاد در قرآن کریم بیان شده است. چنان که بخش عظیم دیگری از آن در کتب و تاریخ ثبت و نقل گردیده است.
و اگر مقصود طرح
مباحثات کلامی در میان خود مسلمانان و پیدایش فرقه
های دینی و
کلامی است، تاریخ پیدایش علم
کلام به پس از
رحلت پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) باز میگردد. یکی از نخستین و مهمترین اختلافات مربوط به مسئله
امامت و
خلافت است و پس از آن اختلاف درباره
قضاء و قدر،
صفات خداوند، ماجرای
حکمیت و مانند آن است که به دنبال این اختلافات فرقه
های قدریه،
مشبِّهه،
خوارج و دیگران پدید آمدند.
و اگر مقصود از
کلام اسلامی، ظهور مذاهب
کلامی دارای
اصول و قواعد تعریف شده و روش معین
کلامی است، تاریخ و پیدایش آن به اوایل قرن دوم هجری باز میگردد. در این تاریخ، مذهب
کلامی معتزله پدید آمد که دارای اصول و روش ویژه و روش
کلامی است. البته مذهب
امامیه از این نظر بر مذهب معتزله تقدم دارد، زیرا اصول و روش
کلام امامیه از
امام علی (علیهالسّلام) و دیگر
امامان شیعه (علیهمالسّلام) الهام گرفته است و بدین جهت میتوان تاریخ آن را عصر امام علی (علیهالسلام) دانست.
در هر حال قرن دون هجری را میتوان عصر رونق یافتن علم
کلام و عصر تطور در روش
بحث
های کلامی خصوصاً در میان
اهل سنت دانست، چنان که
شهرستانی گفته است: رونق علم
کلام از زمان حکومت
عباسیان آغاز شده است.
وی همچنین ترجمه کتب
فلسفه از زبان یونانی به
زبان عربی را سبب تحول در روش
های بحث در علم
کلام دانسته است.
اکنون که با تاریخ ظهور علم
کلام آشنا شدیم، به بررسی علل پیدایش آن میپردازیم:
در رابطه با علل طرح
بحث
های کلامی در عصر رسالت مطالب ذیل را یادآور میشویم:
۱. هدف از تعالیم و آموزش
های کلامی، دعوت به
حق و ارشاد و راهنمایی افکار هدایت جو و حقیقت طلب بوده است، که از شئون و اهداف
رسالت به شمار میرود. بنابراین در مورد این بخش از
مباحث کلامی علت دیگری نمیتوان یافت.
۲. پرسش، گاهی بر سبیل «
تفقُّه» و کسب آگاهی بر مجهولی است، و گاهی بر سبیل «
تعنُّت» و اغراض نفسانی، مانند تحقیر نمودن
سؤال شونده میباشد، و صورت نخست نیز دو گونه است: گاهی مورد سؤال
مجهول است، و گاهی مورد سؤال
معلوم است ولی سؤال شونده مدعایی دارد که سؤال کننده با طرح سؤال، میخواهد صدق مدعای او را روشن سازد. این نوع سؤال را «
امتحان» نیز میگویند.
غالب پرسش
های کلامی که توسط
یهود از پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) شده از دو گونه پرسش
های تفقهی است، چنانکه از
ابن عباس روایت شده است که روزی فردی یهودی نزد رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد و گفت: سؤالاتی دارم که مدتها است در ذهنم خلجان میکنند، اگر پاسخ آنها را بگویی
ایمان خواهم آورد، آنگاه پرسشهایی را پیرامون توحید مطرح نمود، یکی از آنها چنین بود: چگونه
خداوند را بیهمتا میدانی، با آنکه همانگونه که او به صفت یگانگی وصف میشود،
انسان نیز به این صف وصف میگردد؟ پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) پاسخ داد: «اللهُ واحِدٌ وَ اَحَدِیُّ الْمَعْنی، وَالاِنْسانُ واحِدٌ وَ ثَنَویُّ الْمَعْنی، جِسْمٌ وَعَرضٌ، وَبَدنٌ وَ رُوحٌ...؛ انسان گرچه
واحد است ولی
ذات او
بسیط نیست، لیکن خداوند بسیط و اَحَدیُّ المعنی است. وی سپس درباره تعداد و نام جانشینان پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) پرسید، که رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) امامان دوازدهگانه (علیهمالسّلام) را برای او نام برد. در این هنگام وی سخن پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) را
تصدیق کرده گفت: همه آنچه گفتی در کتاب
های پیامبران پیشین موجود است.
همانگونه که ملاحظه میفرمایید از ظاهر بخش اول سؤال به دست میآید که مورد سؤال، خود مجهول بوده است، ولی در مورد بخش اخیر،
سائل نسبت به مورد سؤال آگاه بوده، و غرض او، آگاهی بر
صدق دعوی پیامبری رسول اکرم (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده است. نمونه
های زیادی از اینگونه سؤالات در کتب شیعه آمده است.
و امّا مناظرات و مجادلاتی که توسط مخالفان
اسلام با پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) صورت گرفته است، غالباً ناشی از انگیزه
های نفسانی و تعصبات دور از
منطق و حفظ امتیازات قومی و مذهبی بوده است، چنانکه
طبرسی در کتاب
الاحتجاج خود
مناظره مشروحی از سران
قریش با پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) را نقل نموده، و در آغاز آورده است:
روزی پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) در کنار خانه
کعبه، آیات الهی را بر جمعی از
اصحاب خود
تلاوت مینمود، در این حال گروهی از سران قریش که عبارت بودند از:
ولید بن مغیره مخزومی،
ابوالبختری بن هشام،
ابوجهل،
عاص بن وائل سهمی و
عبدالله بن ابی امیه مخزومی گرد آمده و درباره پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) و پیشرفت برنامه او سخن میگفتند، سرانجام تصمیم گرفتند تا با او به
احتجاج پرداخته و (به زعم باطل خود) او را در جمع اصحابش
تحقیر نمایند...
اهل کتاب نیز با رسول اکرم (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) مجادلات بسیاری داشتند که در
قرآن ذکر گردیده و منشا همه آنها اغراض و انگیزه
های نفسانی بوده است.
این نکته را نیز باید افزود که طرح
مباحثات و مجادلات
کلامی، علاوه بر اهداف و انگیزه
های طراحان آنها، به زمینهها و شرایط مناسب نیز نیاز داشت. به عبارت دیگر، نخست از جانب پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم)
حکم یا موضوع جدیدی مطرح میشد که چون با عقاید دینی بتپرستان و اهل کتاب منافات داشت، تمایلات نفسانی، آنان را به مبارزه
کلامی با پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) برمیانگیخت، مثلاً هنگامی که حکم «
تحویل قبله» از جانب خداوند صادر گردیده، و
قبله مسلمانان از
بیت المقدس به جانب کعبه تغییر داده شد، مخالفان پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) و به ویژه
یهود، به مخالفت برخاسته و مساله محال بودن
نسخ را مطرح کردند، و بر پایه آن، تحویل قبله را مردود دانستند، و در نتیجه یک حکم جدید دینی و به دنبال آن یک حادثه اجتماعی در تاریخ اسلام، منشأ طرح یک
بحث جدید
کلامی گردید.
همه
صحابه پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) به برتری
امام علی (علیهالسّلام) در پاسخگویی به سؤالات علمی اعتراف داشتند، بدین جهت وی در زمینه پاسخگویی به مسائل اعتقادی همان موقعیتی را داشت که قبل از او پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) واجد آن بود بر این اساس شایسته است آن را دوره خاصی از تاریخ
کلام اسلامی به شمار آوریم.
علت مطرح شدن تعالیم و آموزش
های کلامی این دوره، همان است که در مورد دوره قبل بیان گردید و در رابطه با پرسش
های کلامی نیز آنچه از جانب غیر مسلمانان (اهل کتاب) مطرح گردیده است غالباً آهنگ
امتحان داشته و غرض آنان کشف
حقانیت آیین اسلام بوده است. بیشتر این پرسشها در نخستین روزهای پس از رحلت رسول گرامی (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) مطرح میشده،
ولی پرسشهایی که از طرف مسلمانان مطرح گردیده غالباً مربوط به مساله
قضاء و قدر و
جبر و اختیار هستند، هر چند منحصر در آن نمیباشند. این پرسشها نیز غالباً به انگیزه یافتن
حقیقت و زدودن
جهل و
ابهام بوده است، زیرا آنان از یک طرف با الهام از
فطرت و خرد، انسان را فاعل مختار مییافتند، و نیز مجبور بودن او را مخالف با اصل
عدل و
حکمت خداوند میشناختند، و از طرفی دیگر، در تفسیر اصل قضاء و قدر الهی به خطا رفته و آن را مستلزم
جبر میدانستند، بدین جهت از امام علی (علیهالسّلام) میخواستند تا آنان را در این جهت راهنمایی کند.
پرسش
های کلامی مسلمانان در این دوره، نسبت به دوره قبل افزایش چشمگیری دارد، و از جمله عوامل آن یکی این بود که با گذشت زمان مسلمانان فرصت بیشتری یافتند تا به تامل در مفاهیم دینی بپردازند، عامل دیگر ارتباط و آمیزش آنان با ملتها و اقوام مختلف بود که در نتیجه
فتوحات اسلامی تحقق مییافت.
علامه طباطبائی در این باره گفته است: «در این روزگار (عهد خلافت
عمر) دامنه
مباحث کلامی توسعه یافت؛ زیرا فتوحات بسیار، موجب اختلاط مسلمانان با امت
های دیگر با فرهنگها و ادیان مختلف گردید، که در میان آنان دانشمندان عقاید و مذاهب وجود داشتند، و در نتیجه
مباحث کلامی رواج یافت».
در بخش مناظرات
کلامی این دوره، دو نمونه شاخص وجود دارد: یکی در نخستین روزهای آن دوره مطرح گردید که مربوط به مساله خلافت و امامت است، و دیگری در آخرین روزهای آن که مربوط به ماجرای
حکمیّت میباشد.
لازم به یادآوری است که از نظر
متکلمان امامیه، مسأله امامت از مسائل اعتقادی و
کلامی است، ولی از نظر
متکلمان اهل سنت از مسائل اعتقادی به شمار نمیرود.
ابن خلدون در این باره گفته است: «قصاری امر الامامة انها قضیة مصلحیة اجماعیة ولا تلحق بالعقائد؛
آخرین سخن در مورد امامت این است که
میزان، رعایت مصلحت اجتماع، و
اجماع امت است، و از مسائل اعتقادی نیست، بدین جهت آن را از ملحقات مسائل
علم کلام دانستهاند.»
احمد امین مصری نیز آن را یک مساله سیاسی محض دانسته که سیاستمداران جامعه اسلامی با توجه به مصالح عمومی در مورد آن تصمیم میگیرند. نامبرده اختلاف
مهاجران و
انصار را در مورد
خلیفه پیامبر دلیل بر عدم صدور
نص بر امامت از جانب رسول اکرم (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) دانسته است.
در پاسخ به
نظریه متکلمان اهل سنت در این زمینه باید گفت:
اینکه مساله امامت جنبه سیاسی دارد شکی نیست، ولی این امر مانع از عقیدتی بودن آن نمیباشد. این نوع
تفسیر متاثر از اندیشه استعماری
جدایی دین از سیاست است و اگر با این معیار بخواهیم درباره مسائل دینی
داوری نماییم، بسیاری از مسائل حقوقی و قضایی اسلام را نیز باید مسائل سیاسی محض دانسته، از حوزه مسائل دینی جدا نماییم.
وانگهی، اختلاف مهاجران و انصار منحصر در دو گروه که در
سقیفه اجتماع کرده بودند نبود، بلکه گروه سومی نیز بودند که با استناد به نصوص وارد از پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) امام علی (علیهالسّلام) را جانشین وی میدانستند که به عنوان نمونه
شیخ صدوق نام دوازده تن از آنان را ذکر نموده است.
مهمترین عامل پیدایش ماجرای حکمیت و به دنبال آن ظهور فرقه خوارج، کج فکری و سادهاندیشی بود خوارج در مرحله نخست فریب نیرنگ
معاویه را خورده و با اصرار زیاد، امام (علیهالسّلام) را وادار به قبول حکمیت نمودند، و در مورد نماینده سپاه امام نیز با افراد مورد قبول امام (
عبدالله بن عباس و
مالک اشتر) مخالفت نمودند، و پس از آشکار شدن
مکر معاویه گرفتار خطای دیگری شدند و اصل حکمیت را مخالف با قرآن و
گناه کبیره انگاشته و ارتکاب آن را مایه
شرک پنداشتند.
آنان در این موضعگیری
های نادرست و افراطی، به دنبال کسب قدرت و
حکومت نبودند، بلکه خواهان و طرفداران حق بودند، لیکن آنچه میخواستند در حقیقت چیزی جز
باطل نبود که در نظر آنان به صورت
حق جلوهگر شده بود. چنانکه امام علی (علیهالسّلام) هر دو نکته را یادآور شده است و آنان را افرادی سبک عقل و کودن وصف نموده و فرموده است: «وَاَنْتُمْ مَعاشِر اَخِفّاءُ الْهامِ، سُفَهاءُ الْاَحْلام».
و نیز درباره اینکه آنان خواهان حق بودند، ولی در تشخیص آن دچار اشتباه شده بودند فرموده است: «لا تُقاتِلوا الخَوارِجَ بَعْدی، فَلَیْس مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَاَخْطَاه، کَمَنْ طَلَبَ الباطِلَ فَاَدْرَکه»
پس از من با خوارج
مقاتله نکنید، زیرا کسی که حق را طلب کند و در آن گرفتار
خطا شود، مانند کسی نیست که باطل را طلب نموده و بدان دست مییابد (مقصود معاویه و اصحاب او است).
تا اینجا به طور اختصار با علل طرح
مباحث کلامی در دوره اول و دوم تاریخ
کلام اسلامی آشنا شدیم. اینک به بررسی علل آن در دوره سوم میپردازیم.
مقصود از دوره سوم، پس از
شهادت امام علی (علیهالسّلام) تا
عصر ترجمه است، و با توجه به اینکه ترجمه آثار یونانی و غیره به عربی در ایام خلافت
منصور عباسی (۱۳۷ـ۱۵۸) آغاز گردید و در ایام خلافت
مامون عباسی (۱۹۸ـ۲۱۸) به اوج خود رسید و در نتیجه دوره سوم تاریخ
کلام اسلامی معاصر با ایام خلافت
امویان (۴۱ـ۱۳۲) میباشد، بدین جهت سومین دوره از تاریخ
کلام اسلامی را دوره یا عصر امویان مینامیم.
در این دوره، فرقه
های کلامی بسیاری مانند:
قدریه،
مرجئه، و معتزله پدید آمد و آراء و عقاید مختلف در زمینه عقاید دینی ابراز گردید. عامل مهم پیدایش این عقاید و مذاهب مختلف، سیاست
های خشن و عداوت آمیز حکام اموی در مورد
اهل بیت پیامبر (علیهمالسّلام) بود که آنان را حتی از صحنه فعالیت
های علمی و فرهنگی نیز ممنوع نموده و در انزوای کامل قرار دادند که در نتیجه رابطه امت اسلامی با آنان قطع گردید و از طرفی پرسشها و شبهات
کلامی همچنان مطرح بود، و میبایست کسانی به آنها پاسخ گویند، در نتیجه صاحب نظران، آراء و عقاید مختلفی را در زمینه مسائل
کلامی ابراز نمودند.
آنچه گفته شد عامل مشترک در پیدایش فرق و آراء مختلف
کلامی در این دوره بود. ولی ظهور هر یک از فرق یاد شده، خود عامل یا عوامل ویژهای داشت که بررسی آن از گنجایش این
بحث بیرون است.
در اینجا یادآوری دو نکته لازم و ضروری مینماید:
۱. از مطالب یاد شده روشن شد که پیدایش و تطورات
کلام اسلامی بیش از هر چیز دیگر معلول اسباب و علل درونی بوده است و این نظریه که پیدایش و رشد
کلام اسلامی را ناشی از انتقال آراء فلسفی و نفوذ و رواج
فلسفه در دنیای
اسلام میداند، پذیرفته نیست، از کسانی که این نکته را یادآور شده،
علامه طباطبایی است چنان که گفته است: پیدایش و تطور
کلام، آنگونه که برخی گفتهاند، پس از انتقال فلسفه به زبان عربی صورت نگرفته است.
تنها عامل خارجی که میتوانست در پیدایش یا تحول علم
کلام مؤثر باشد، اختلاط و آمیزش مسلمانان با
ملل و نحل مختلف بود که از دوره قبل آغاز شده و رو به گسترش بود ولی با این حال مراجعه به
قرآن و
روایات از یک سو و استدلال
های باحثان و نیز رخدادهای اجتماعی در دنیای اسلام از سوی دیگر، روشن میسازد که پیدایش و تحول علم
کلام اسلامی بیش از هر چیز متاثر از عوامل داخلی بوده است.
۲. علم
کلام در دوره سوم، از مرحله گفتار گذشت و وارد مرحله
تدوین و نوشتار شد، گواه بر این مطلب سه
رساله معروف
کلامی است که در این عصر نگارش یافته است. یکی رساله منسوب به
حسن بن محمد بن حنفیه (متوفای حدود ۱۰۰) که در سال ۷۳ هجری تالیف گردیده، و دیگری رساله
حسن بصری (متوفای ۱۱۰) و سوم رساله
عمر بن عبدالعزیز (متوفای ۱۰۱) میباشد.
از کسانی که به این نکته توجه نموده
محقق لاهیجی است، چنانکه پس از اشاره به مخالفت
واصل بن عطاء با استادش حسن بصری در مورد حکم مرتکبان کبایر گفته است: «و بالجمله گفتگو دراصول توحید و سایر معارف دینیه نفیاً و اثباتاً متعارف شده از گفتن به نوشتن رسید و به تدوین و تصنیف انجامید و مدارسه و
مباحثه کتب مؤلف شایع شد...»
از مطالبی که در این فصل بررسی گردید نتایج ذیل به دست میآید:
۱.
مباحث کلامی هم زمان با
ظهور آیین اسلام در
جهان اسلام مطرح گردید.
۲. در عصر رسالت از فرق و مذاهب مختلف
کلامی خبری نبود، زیرا
رای و
نظر پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) رای فصل بود و در برابر او به رای و نظر کسی اعتنا نمیشد، چنانکه در عصر
خلفا نیز امام علی (علیهالسّلام) از جنبه علمی مورد قبول همگان بود و به همین جهت جز در مسئله امامت و حکمیت اختلاف دیگری به عنوان فرقه
های کلامی پدید نیامد.
۳. فرق و مذهب
کلامی از دوره سوم (عصر امویان) پدید آمد، زیرا در نتیجه مخالفت
های عداوت آمیز
بنیامیه با اهلبیت پیامبر (علیهمالسّلام)، رابطه مردم با آنان قطع گردید و رای و نظر آنان به عنوان رای فصل مطرح نمیشد.
۴. علم
کلام از آغاز تا اواخر قرن اوّل هجری (ظهور
معتزله) شکل گفتاری داشت و از این دوره شکل تدوین و نوشتار به خود گرفت.
۵. پرسش
های کلامی دوره دوم (از
رحلت پیامبر تا شهادت امام علی) نسبت به دوره اوّل، افزایش چشم گیری را نشان میدهد که دو عامل عمده داشت:
الف. فراهم شدن زمینه تفکر و تامل در مفاهیم دینی.
ب. آمیزش و ارتباط مسلمانان با فرهنگها و عقاید مختلف در نتیجه
فتوحات اسلامی.
۶.
فرضیه آنان که پیدایش علم
کلام اسلامی را پس از عصر ترجمه و تحت تاثیر اندیشه
های فلسفی میدانند نادرست است، زیرا
علم کلام حتی به صورت عقاید و مذاهب
کلامی قبل از آن پدید آمده بود.
۷. مهمترین عوامل پیدایش
کلام اسلامی، عوامل داخلی بوده، و از عوامل خارجی آنچه در پیدایش یا تحول
کلام اسلامی تاثیر داشته، همانا ارتباط
مسلمانان با ملل و نحل مختلف بوده است.
۸. حوادث اجتماعی نقش مؤثری در پیدایش
مباحث کلامی داشته است، چنانچه
تحویل قبله، موجب طرح
بحث نسخ گردید، و ماجرای
حکمیت، منشا پیدایش فرقه
خوارج و طرحاندیشه
کفر فاسق شد.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «تاریخ و اسباب پیدایش علم کلام»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۶/۶.