تاتار
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تاتار (یا تَتار/ تَتَر)، نام برخی از اقوام صحرانورد آسیای شمالی و مرکزی،
که از
قرن هفتم به همه اقوام
مغول و
ترک تشکیل دهنده سپاه
چنگیزخان و اخلافش در غرب
آسیا و
اروپا اطلاق شده است.
دربارۀ نسبشناسی ترکان و تاتاران، آثار اسلامی نسبت به نوشتههای
یهودیان و
مسیحیان از دقت بیشتری برخوردار است.
با این وصف، احوال قوم تاتار را با افسانههایی درآمیختهاند و نسب آنان را به
ترک بن
یافث بن
نوح (علیهالسلام) میرسانند.
در اسطورۀ مربوط به ترکان، تاتاران و مغولان آمده است که یافث فرزندی به نام «ترک» داشت که او را «یافث اُغلان» مینامیدند که همزمان با کیومرث میزیست.
از اخلاف یافث به نیکی یاد نشده است. اینان به عنوان ویرانگران
فرهنگ و تمدن معرفی شدهاند. مؤلف ایرانی ناشناختهای در سدۀ ۶ق/۱۲م از دو فرزند یافث با نامهای ترک و خزر یاد کرده است. به نوشتۀ همین مؤلف، ترک ۴ فرزند به نامهای توتِل (تونگ)، چگل، برسخان و ایلک داشت.
یزدی، شرفالدین علی نامهای این ۴ فرزند را توتک، چکل، برسنجار (برسخان؟) و املاق (ایلاق) آورده است.
در نوشتهها آمده است که النجهخان از اعقاب ترک بن یافث دو پسر همزاد داشت که یکی را تاتار و دیگری را مغول نامید.
یزدی، شرفالدین علی در ذکر «طبقۀ تاتار» از ۸ فرمانروا نام برده است که نخستین آن تاتارخان، و هشتمین آن رسوِنجخان بود.
این واژه در ادوار مختلف به معانی متفاوت آمده است.
برخی از محققان احتمال دادهاند که واژه تاتار از ترکیب واژه تات (فرودست، پَست، رعیت، و در اصطلاح «بیگانه/ غیرخودی») و ار (
مرد، مردم) ساخته شده است، و چنین استنباط کردهاند که حدوداً مقارن ظهور
اسلام، ترکها این نام را نیز مانند خود تات، همواره با بار معنایی تحقیرآمیز، به برخی از اقوام غیرترک و حتی ترک ــ که به سبب اختلافهای قومی یا سیاسی یا مذهبی، «غیرخودی» و اغلب
دشمن یا شورشگر محسوب میشدند ــ اطلاق کردهاند.
با این فرض، چون برخی از اقوام ترک، مانند غُز/ تُغُزغُزها، اویغورها، کیماکها (قیماقها)، قِپْچاقها/ قبچاقها و حتی ترکمنهای آق قوینلو و قراقوینلو، همگی «تاتار» خوانده شدهاند، برخی از محققان احتمال دادهاند که «تاتار» نمیتواند نام
قوم یا اقوام خاصی با
زبان و نژاد یکسان باشد، بلکه همچون تات و عجم و بَربَر، در زمانهای متفاوت به گروههای قومی گوناگون اطلاق شده است.
(ضمناً برای «تغزغز» و «کیماک»، به ترتیب رجوع کنید به این آدرس
)
دربارۀ منشأ تاتارها اختلاف نظرهایی وجود دارد.
رشیدالدین فضلالله تاتارها را از ترکان دانسته است که بعدها در ردۀ مغولان درآمدند و مغول نامیده شدند.
این نظر رشیدالدین فضلالله از سوی بارتولد با تردید تلقی شده است. وی با استناد به نام تاتار در سنگنبشتۀ اورخون، متعلق به سدۀ ۲ق/ ۸م، مینویسد که در آن زمان (دست کم ۴ سده پیش از حملۀ مغولان)، گروه مذکور را مغول مینامیدند و نام ترک بر آنان اطلاق نشده بود.
مؤلف
حدودالعالم تاتارها را بخشیاز
تغزغز معرفی کرده است،
اما
گردیزی آنان را بخشی از کیماک دانسته است.
گومیلف نظر مؤلف حدودالعالم را درست دانسته، نام تاتار را مرادف با اغوز (غز) آورده و افزوده است که نام این گروه را در رویدادنامههای چینی «شی وِی» نوشتهاند که تصحیفی از واژۀ کهن «سیانبی» است.
بارتولد تاتارها را مرکب از دو مجموعه قبایل با نامهای «سی تاتار» و «نه تاتار» دانسته است
که مجموع آنان را ۷۰ هزار خانوار نوشتهاند.
گومیلف بر آن است که در ۵۵۴م امیرنشینهای پراکندۀ تورکوتها (ترکان باستان) متفق شدند و دولتی امپراتوری تشکیل دادند.
در این زمان ۳ قوم به نامهای تاتاب (به زبان چینی خی)، کیدان، و سی تاتار در شرق استقرار داشتند. عنوان تاتار، نخستینبار در میان قبائل مغول پدید آمد.
تاتارها کوچندگانی بودند که در سدههای ۶-۹م در محدودۀ جنوب شرقی دریاچۀ بایکال در
سیبری استقرار داشتند.
برخی زیستگاه تاتاران را در جنوب غرب دریاچۀ بایکال، به تقریب تا ناحیۀ کرولِن دانستهاند.
کاشغری مطالبی دربارۀ اقوامی که به ترکی سخن نمیگفتند، نقل کرده است؛ اما این آگاهیها چندان روشن نیستند و نشانههایی از سرزمینهای دوردست شمال شرقی قارۀ آسیا به دست نمیدهند. همو ضمن بحث دربارۀ اقوام قای (گای) و تاتار، زیستگاه آنان را در غرب سرزمین ترکان نوشته است، اما در عینحال یادآور شده است که تاتارها در اُتوکان (اوتوگِن) ــ که جایگاهی در بیابانهای تاتار (تتار) نزدیک سرزمین اویغور بوده است ــ میزیستند.
نام اوتوگن در سنگنبشتۀ اورخون به صورت اُتوکِن آمده است.
اتوکن در سدۀ ۵ق/۱۱م زیستگاه تاتاران بود.
در ۵۹۴م تولیخان ترک «سی تاتار» را تابع (ایل) کرد.
در متن بزرگ سنگنبشتۀ اورخون ضمن برشمردن طَبقاچ و تغوذ اوغوذ (تُغُز غُز) به عنوان دشمنان شرقی و غربی ترکان، به قرقیزان، کورهکنان، سی تاتار، ختای و تاتابها در ردیف دشمنان خاقان ترک اشاره شده است.
از متن سنگنبشتۀ اورخون چنین بر میآید که در آن زمان هنوز نام ترک بر تاتارها اطلاق نشده بود، ولی در کتاب دیوان لغات الترک که ظاهراً در سدۀ ۵ق/۱۱م نوشته شده، نام تاتار (تتار) در ردیف قبایل ترک آمده است. به نظر میرسد که پس از پیروزیهای ترکان، تاتارها ایل (تابع) شده باشند.
گومیلف
برآن است که شابولیو نخستین خان ترک در اتوکان (اُتوکن) مرکز نواحی تحت فرمان خویش مستقر شد. پس از او قراچورین مقر خود را به آقطاغ (سپیدکوه) در شمال تیانشان انتقال داد. با ظهور دولت قراختاییان، ترکان از اراضی کنونی
مغولستان بیرون رانده شدند و پیشرویهای مغولان آغاز گردید.
در سنگنبشتۀ اورخون
بارها از سرزمین اتوکن به عنوان زیستگاه ترکان یاد شده است. این سرزمین در نیمۀ دوم سدۀ ۵ق/۱۱م در منطقۀ زیستگاه تاتاران واقع بود.
گردیزی جایگاه ۷ قبیله از تاتار را منطقۀ رود ارتش (ایرتیش) دانسته است.
در سدۀ ۲ق/ ۸م تاتارها در اطراف رود آمور مستقر شدند. آنها در کرانههای رود به ماهیگیری، و در محدودۀ دریاچۀ بایکال به دامپروری اشتغال ورزیدند.
در ۲۰۵ق/ ۸۲۰م قبایل تاتار از محدودۀ رود آمور به ناحیۀ اینشان در سیبری نقل مکان کردند.
تاتارها را اغلب از اقوام «تورانی زردپوست» یا از اقوام «اورال ـ آلتایی» دانستهاند،
اما به گفته برخی از متأخرین، بهتر است که تاتارها و ترکها از «تورانیان سفیدپوست» شمرده شوند.
ریشه قومی تاتارها، مانند ریشه بیشتر اقوام مغولی و ترکی، دقیقاً معلوم نیست، اما به عقیده بیشتر محققان، تاتارها از اقوام ترک بودهاند،
که به دلیل اختلاط با مغولها، خصوصیات نژادی آنان را کسب کردهاند.
عدهای نیز با ترک دانستن تاتارها مخالفاند.
همچنین برخی محققان از احتمال انتساب تاتارها، و مغولها، به «شی ـ وِی» ها ــ که آنها را «مغولهای ابتدایی» دانستهاند ــ یا همان هفتالیان (هونهای سفید/ افتالیت/ هپتالیان/ هیاطله)، سخن به میان آوردهاند
ظاهراً نسب هونهای سفید نیز به هونها (همان «هسیونگ ـ نو»ها در منابع چینی) ــ از بازماندگان اقوام «بِی ـ دْی» یا همان «وحشیهای شمالیِ» یاد شده در منابع
چین باستان ــ میرسد
البته در اینباره
تردید شده است.
درباره خاستگاه تاتارها گفتهاند که ایشان نیز مانند ترکها (در ۵۴۵ـ ۵۵۴) و در پی آنان، در نیمه دوم
قرن ششم از ارتفاعات آلتای (بین چین و مغولستان، و سرزمینهای آسیای مرکزی) در جهت شرق و شمال شرق، به اِستپهای مغولستان، منچوری، شمال چین و نواحی جنوبیتر حاشیه جنوبی سیبری مرکزی سرازیر شدند
و مانند بیشتر ترکها و مغولها، همواره ناگزیر بودند که شرایط بسیار سخت اقلیمی آسیای شمالی را تحمل، و کمبودهای ناشی از آن را با
جنگ و غارتگری و
کوچنشینی جبران کنند. اوضاع نامطلوب اقتصادی حاکم بر آن سرزمینها، ایشان را مردمی مقاوم و جنگجویانی قابل بار آورد، اما موجب شد که از لحاظ
فرهنگی و مدنی، از همسایگانشان در چین،
هند و ممالک غرب
آسیا بسیار عقب بمانند.
با اینهمه، کاربرد نام تاتار سابقهای قدیمتر دارد. این نام اول بار به صورت «اوتوز تاتار» («سی (قبیله) تاتار») در سنگ نوشته کول تِگین، قدیمترین بخش سنگ نوشته های اورخون متعلق به ۱۱۲/ ۷۳۰ (در دوران دومین
حکومت ترکها، یعنی در دوران خاقانی اویغور) در ناحیه اورخون مغولستان به کار رفته و در آن، از شرکت «اوتوز تاتار» ها در مراسم سوکواری ایستمی خاقان، دومین و آخرین خاقانِ اولین دوره فرمانروایی ترکها (امپراتوری گُوک تُرک) یاد شده است.
اما در سنگ نوشتههای بعدی اورخون، مانند سنگ نوشته شینه اوسو مربوط به ۱۲۶/ ۷۴۴ متعلق به بایان چُور خاقان، دومین فرمانروای اویغورها، فقط از «تُقوز تاتار» («نُه (قبیله) تاتار») و سرکوب شدن آنان به دست فرمانروایان اویغوری خبر داده شده است.
ازینرو، برخی از محققان چنین نتیجه گرفتهاند که در آن روزگار (نیمه اول قرن دوم) نه قبیله از سی قبیله (ابتدایی) تاتارها یک «واحد سیاسی» تشکیل داده بودهاند
و به عقیده محققان، این تاتارها حدوداً در جنوب غربی دریاچه بایکال تا رود کرولِن در شمال شرقی مغولستان میزیستهاند.
نام تاتار در منابع چینی به صورت «تا ـ تا»، اول بار در ۲۲۷/ ۸۴۲ به کار رفته است.
بر اساس فرمانی به
زبان چینی، تاتارها (همان تُقوز تاتارها) تابع یکی از وزرای اویغورها به نام آپه («وزیر دست چپ») بودند، اما پس از انقراض حکومت اویغورها در ۲۲۶/ ۸۴۱، برخی از آنان به «شی ـ وِی»ها پناه بردند و عدهای دیگر از تاتارها همراه اویغورها در پی آپه، به جنوب و جنوب غربی مغولستان و شمال چین رفتند و در ۲۴۲ـ۲۴۳/ ۸۵۷، نواحی آلاشان را در شمال چین تصرف کردند، و احتمالاً در کنار اویغورهای فاتحِ ایالت سین کیانگ (ترکستان شرقی) در شمال غرب چین حکومتی نیز تشکیل دادند.
اما در منابع، از تشکیل «دولت تاتار» در ۳۵۴/ ۹۶۵ در منطقه آلاشان هم سخن به میان آمده است. به گزارش یکی از سفیران سلسله سونگ در ۳۷۶/ ۹۸۷، تاتارهای آلاشان ــ مانند دوران پیش از ۲۲۶ ــ از نه
قبیله تشکیل میشدهاند و قبیله «تارْکان اُگه» در رأس آنها بوده است.
در دوران حکومت ختاییان (سلسله لیائو، ۳۰۳ـ ۵۰۸/ ۹۱۶ـ ۱۱۱۵) در شمال چین، تاتارها همراه اویغورها بر ختاییان شوریدند (در ۳۷۰/ ۹۸۱). در منابع، همچنین از همکاری تاتارها و اویغورها در استخراج
آهن از سواحل غربی رود زرد تا ۴۶۲/ ۱۰۷۰ خبر داده شده است.
ابن اثیر در بیان حوادث نیمه نخست قرن پنجم ــ که روند اسلامگرایی قبایل ترک شدت گرفته بود ــ گفته است که بعضی از آنان، از جمله اقوام تاتار و ختای که در چین به سر میبردند،
دین اسلام را نپذیرفتند.
در آغاز قرن ششم، اقوامی وحشی از تبار مَنْچوهای تونگوزی زبانِ ناحیه منچوری (در شمال غربی چین) موسوم به نوچن یا جرجن/ جورچن/ جورچیت ــ که «تاتارهای منچو» یا «تاتارهای نوچن» نیز خوانده شدهاند
ــ به حکومت ترکانِ ختایی خاتمه دادند و با عنوان «سلسله طلایی کین/ تسْین» تا ۶۳۱/ ۱۲۳۴ در شمال چین حکومت کردند.
چینیان در دوران حکومت این سلسله، بدون جدا کردن قبایل تاتار از مغول، همه همسایگان شمالی خود را «تاتار» میخواندهاند و آنان را به نسبت دورتر بودنشان از مرز چین و پایینتر بودن سطح فرهنگشان، به سه گروه تقسیم کرده بودند: تاتارهای سفید («آق تاتار») در پشت دیوار چین، که ظاهراً تمدنی شایان توجه داشتهاند؛ تاتارهای سیاه («قره تاتار») که در نواحی جنوبی مغولستان به صورت نیمه وحشی میزیستهاند و
چنگیزخان از آنان بوده است؛ و تاتارهای وحشی، که شکارچی بودهاند و در جنگلهای سیبری نواحی شمالی مغولستان میزیستهاند.
تاتارهای سیاه را میتوان به سه گروه تقسیم کرد: تاتارهای (حوزه) اورخون، تاتارهای سیاه (اصلی ؟) و تاتارهای (حوزه) بوئیرنور. منابع پس از چنگیزخان به گروه اخیر بسیار پرداختهاند. شاخهای از تاتارهای بوئیرنور که «چُغان تاتار» (تاتارهای سفید) نامیده میشدهاند، از تاتارهای سفید نواحی آلاشان جدا بوده و طبق طبقه بندی چینیها، جزو تاتارهای سیاه محسوب میشدهاند.
در
مجمل التواریخ ضمن فهرست شاهان، از شاه تاتار با نام سیمونبیویحیار یاد شده است. بارتولد این نام را سیمون بویوی (بیوی؟) جیار نوشته و افزوده است که در هیچ اثری جز مجمل التواریخ، یادی از این فرمانروای تاتار نشده است.
تا اوایل سدۀ ۳ق/ ۹م تاتارها در مآخذ چینی با نام «شی وِی» شهرت داشتند،
اما در ۲۲۷ق/۸۴۲م نخستینبار چینیان از این گروه با نام «تا ـ تا» یاد کردند.
بارتولد
این نام را به صورت «دا ـ دا» آورده است. محتمل است «شی وی» و «تا ـ تا» یا «دا ـ دا» دو گروه جدا از این قوم بودهاند.
در سدۀ ۲ق هنگامی که شاد مویانچور در رأس حکومت اویغوران قرار گرفت، با
شورش اتباع خود روبهرو شد. در این ماجرا، کیدانها و تاتارها به شورشیان پیوستند. اویغوران با شورشیان به پیکار برخاستند. سپاهیان اویغور با کیدانها و تاتارها در شمال غرب رود سِلِنگا روبهرو شدند و آنها را به سوی رود راندند. کیدانها و تاتارها ناگزیر عقب نشستند. در جریان عقبنشینی، تاتارها که نیمی از نیروی خود را از دست داده بودند، به
اسارت درآمدند.
دومین فرمانروای اویغور، بایان چورخان در ۱۲۶ق/۷۴۴م در کتیبۀ خویش (شینه ـ اوسو) از جنگ با تاتارها و تابع کردن اینان خبر داده است.
سرکوب تاتارها در پاییز ۱۳۳ق/۷۵۰م در شمال غرب منچوری روی داد.
شدت اختلاف میان چین و اویغوران سبب شد که اویغوران در ۱۷۲ق/ ۷۸۸م به اتفاق تاتارها (شیوی) به چین حمله برند. چندی بعد در ۱۷۹ق چینیان درصدد تلافی برآمدند و ۶۰هزار تن از اویغوران و متحدانشان را از دم تیغ گذراندند.
در ۲۲۵ق/۸۴۰م پس از شکست اویغورها در پیکار با چینیان، گروهی از تاتارها که در خدمت اویغوران بودند، به جنوب و سوی مرزهای چین روی آوردند. در ۲۴۳ق/۸۵۷م اویغوران بر کانسو و تورفان مسلط شدند.
در این زمان (تسلط اویغوران بر کانسو و تورفان) گروهی از تاتاران در خدمت اویغوران بودند.
رشیدالدین فضلالله در شرح تاریخ پیش از عهد مغولان به گروهی با نام بویرنائور ــ که بارتولد
آنها را بوئیرنورا نامیده است ــ جدا از مغولان اشاره کرده، و این گروه را از قوم دوربان و تاتار دانسته است.
بارتولد
ضمن بیان این مطلب مینویسد: رشیدالدین که به نظر میرسد از کاربرد و اشاعۀ نام تاتار آگاهی چندانی نداشته، از تاتارها به عنوان اقوامی جدا از مغولان یاد کرده که زیستگاه آنان سرزمینی نزدیک بوئیرنورا (حدود جنوب شرقی کرولن) بوده است. برخی از محققانِ
جامع التواریخ دربارۀ این گروه یادآور شدهاند که تاتارهای بویرنائور مورد بحث رشیدالدین، به احتمال بسیار مغولانی بودهاند که تحت تأثیر زبان و
فرهنگ ترکی قرار داشتهاند.
چغان تاتار (= تاتارهای سفید): این شاخه از تاتارها، برخلاف نظر برخی از محققان جز همنامی هیچگونه مناسبتی با تاتارهای سفید ترکیزبان جنوب وادی آلاشان در همسایگی اویغورهای کانسو و تورفان نداشتهاند.
با تسلط اویغوران بر کانسو و تورفان گروهی از تاتارها که در خدمت آنان بودند، دولتی به فرمانروایی تین ونگ تشکیل دادند که تاتارهای سفید نامیده شدند. اینان به همراه اویغورها شهر کان ـ چو را تصرف کردند.
پیش از هجوم مغولان، بجز تاتارهای بویرنائور و تاتارهای سفید که به آنها اشاره شد، از چند گروه دیگر با نام تاتارهای سیاه و تاتارهای اورخون نیز سخن رفته است.
اینان ظاهراً از اسلاف چنگیز بودند و در کنار رودهای اونان و کلوران با زندگی ابتدایی روزگار میگذراندند. در منابع چینی سدههای ۳ و ۴ق/ ۹ و ۱۰م آگاهیهای اندکی از آنان وجود دارد.
این گروه، از مغولانی بودند که بعدها ایل (تابع) شدند و به صورت گروهی از قبایل ترک درآمدند.
هنگامی که منکوقاآن، هولاکوخان را به
ایران فرستاد، تاتارهای سیاه (قراتاتارها) را ضمیمۀ لشکر او گردانید. زمانی که هولاکو در
تبریز بر تخت نشست، این گروه را به سبب شرارتشان به آسیای صغیر کوچ داد.
در دوران سلطان ابوسعید، این گروه که خود را قراتاتار مینامیدند، ۵۲ گروه شدند و سرکشی آغاز کردند.
تیمور قراتاتاران را که حدود ۳۰ هزار خانوار بودند، به توصیۀ ایلدرم بایزید به آسیای مرکزی کوچ داد؛ گروهی از آنان را به کاشغر فرستاد و جمعی دیگر را به جزیرهای در میان دریاچۀ ایسیغ کول کوچاند.
و نیز گروهی از آنان را در جمع لشکر ارغون شاه درآورد و به حدود خوارزم انتقال داد.
جزیرۀ میان دریاچۀ ایسیغ کول اکنون پدیدار نیست و چهبسا به زیر آب فرو رفته باشد.
پس از
مرگ تیمور قراتاتارها از آنجا گریختند و در مرو سکنا گزیدند. از اینرو، گروه مزبور به تاتارهای مرو نیز شهرت یافتند. برخی از محققان برآناند که قراتاتارهای مقیم مرو بعدها به ترکمانان پیوستند و به صورت گروهی از قبیلۀ یموت درآمدند.
در زمان نادرشاه افشار مرو در اختیار ایل
قاجار، و حومۀ مرو در تصرف قراتاتارها و گروهی از عربها بود. پس از بروز اختلاف میان قاجارها، گروه قراتاتار در این محدوده برتری یافتند. به گزارش مؤلفان عهد افشاریه میان قراتاتارها و قزلباش اختلاف و
دشمنی بود و ظاهراً تلاش مسئولان برای ایجاد
صلح و آشتی میان این دو گروه به جایی نرسید و تاتاران بر قزلباش حمله بردند و آنان را به خاک و
خون کشیدند؛ سپس به شهر مرو درآمدند، به غارت و چپاول پرداختند و
آب را به روی اهالی بستند. در ۱۱۳۶ق/۱۷۲۴م
بیماری طاعون و
وبا در مرو شایع شد که حدود ۳۰-۴۰ هزار تن را از میان برد
و تاتارها به ترکمان قلعه رفتند. چندی بعد نادر برای نبرد با گروه تاتار رهسپار مرو شاهجان شد. در پیکاری که روی داد، قراتاتارها شکست یافتند و ترکمان قلعه نیز به تصرف سپاه نادر درآمد.
در ۱۱۴۰ق/ ۱۷۲۸م کاظمبیک رئیس گروه قراتاتار کشته شد و ساروخان از سوی نادر در رأس آنان قرار گرفت.
طبق مآخذ چینی آنان در ۳۱۲ق/۹۲۴م در شهر اردو بالغ، پایتخت پیشین اویغورها و محل استقرار اردوی بیگله خاقان گوک ترک (تُرکو) میزیستند. در ۴۶۱ق/ ۱۰۶۹م فرمانروای آنان عنوان ترقان (طرخان) داشته است که در سدۀ ۶ق/ ۱۲م در مآخذ چینی یادی از آنها شده است. برخی آنان را از ترکان دانستهاند.
در سدههای ۹-۱۰ق/۱۵-۱۶م خاناتغازان، آستاراخان، کریمه، سیبری و جز آن پدید آمدند و گروههای جداگانهای با عنوان تاتار شکل گرفتند. در میان اینان، شمار تاتارهای اطراف مسیروسطای ولگا و اورال بیش از دیگران بود.
در سدۀ ۷ق/۱۳م با هجوم گروههای مغول ـ تاتار، نام تاتار در
اروپا متداول شد. در سدههای ۷- ۸ق/۱۳-۱۴م این نام به اقوامی از اروپا و آسیا که جزو اردوی زرین بودند، اطلاق گردید. در سدههای ۱۰-۱۳ق/۱۶- ۱۹م در مآخذ و اسناد روسی، ترکیزبانان و نیز اقوامی که اطراف و حوالی روسیه میزیستند، از جمله ترکی زبانان شمال و جنوب
قفقاز، آسیای میانه، حوالی ولگا و جز آن تاتار نامیده شدند که در میان برخی از آنان نام تاتار همچنان باقی ماند.
در خبر لشکرکشی سلطان علاءالدین محمد تکش خوارزمشاه بر ضد قپچاقها از پیکار او با کشلوخان تاتار (کوچلوکخان) و در حوادث سال ۶۱۵ق/ ۱۲۱۸م از پیکار با قدرخان تاتار و پیروزی خوارزمشاه یاد شده است. در این ماجرا، توشی، فرزند چنگیز از چین به لشکر تاتار پیوست. کنار رودی کوچک پیکار درگرفت که حاصلی به بار نیاورد و دو لشکر به جایگاههای خود بازگشتند.
در شرح حوادث مربوط به لشکرکشی مغولان در سدۀ ۷ق/ ۱۳م، فاتحان را در بیشتر نواحی، از جمله چین، ممالک اسلامی،
روسیه و اروپای غربی تاتار نامیدهاند. در زمان پیروزی چنگیز بسیاری از اقوام و قبایل تابع او نام مغول (منغول) بر خود نهادند.
پیش از پیروزی چنگیز تاتارها چندان نیرومند بودند که بسیاری از اقوام و قبایل خود را تاتار نامیدند. پس از او در دوران رشیدالدین نیز در ختای،
هند، سند، چین و ماچین،
قرقیزستان، کرالای
لهستان (کلار)، باشقیر (باشغرد)، دشت قپچاق، سرزمینهای شمالی، نواحی عربنشین،
سوریه (
شام)،
مصر و
مغرب، همۀ اقوام ترک را تاتار مینامیدند.
به نظر میرسد که اقوام دارای منشأ مغولی که به
زبان مغولی سخن میگفتند، همواره خود را تاتار میخواندند و پس از چنگیز این نام در مغولستان و آسیای مرکزی سخت محدود شد و جای خود را به نام منغول که رسماً از سوی چنگیز اعلام شده بود، واگذارد.
در نواحی غربی امپراتوری مغولان، نام منغول چندان تداول نیافت و جای خود را به عنوان رسمی «قزل اوردا» (اردوی زرین) داد. حال آنکه مردم نواحی کوچک، حتی در ادوار متأخر آنان را تاتار مینامیدند. اسناد متعدد حاکی از آن است که ترکیزبانان شبهجزیرۀ کریمه نه تنها از سوی دولت عثمانی، بلکه از سوی روسها تاتار نامیده شدند و خود را نیز تاتار میخوانند.
این گروه را در آغاز با نام قبیلهها و زیستگاههایشان میشناختند، اما اکنون اینان را به صورت دو گروه قومی با عنوانهای بومی (توپ یرلی خلق) و مهاجر میشناسند.
گروه نخست شامل تاتارهای آباکان، چولیم، مِلِت، مینوسین، ینیسئی، کوزنتسک، قوندوما، مراس و چرنووی هستند. ۵ قوم نخست را اکنون با نام گروه قومی خاکاس، و ۳ قوم دیگر را با عنوان گروه قومی شور، و قوم چرنووی را به نام آلتاییها میشناسند. گروه دوم تاتارهای بارابا، ایرتیش، تار، توبولْسْک، تومْسْک، تورا، تیومِن و یالوتوروف هستند که بیشتر
مسلمان و
سنی حنفی مذهباند و هماکنون نیز تاتار نامیده میشوند.
در ۶۰۵ق/۱۲۰۸م تاتارها به سوی دشتهای ترکستان پیش تاختند. در آن روزگار مغولان را نیز تاتار مینامیدند.
تاتارهای سیبری در اوایل سدۀ ۸ق/۱۴م از طریق بازرگانان مسلمان به همراه اردوی زرین به اسلام روی آوردند. این جریان تا اوایل سدۀ ۱۹م ادامه داشت. روسها پس از فتح سیبری کوشیدند تاتارها را به
مسیحیت راغب کنند، ولی کاری از پیش نبردند. بیگمان حضور مسلمانان
بخارا و دیگر نقاط که در اواخر سدۀ ۹ و اوایل سدۀ ۱۰ق/۱۵ و ۱۶م به سیبری رفته بودند،
بیش از مسیحیت در میان تاتارها مؤثر افتاد. تاتارهای سیبری با نقل مکان تاتارهای اطراف ولگا به سرزمین آنها در سدۀ ۱۳ق/ ۱۹م، بیش از پیش به اسلام گرویدند. اکنون تاتارهای سیبری در قلمرو مرکز اسلامی مستقر در اوفا قرار دارند.
در ۸۲۲ق/ ۱۴۱۹م بخشی از تاتارها به شبهجزیرۀ
بالکان روی آوردند و در ناحیۀ فیلیپوپول مسکن گزیدند و شهر «تاتار پازارـ جیک» به نام این گروه نامیده شد. محتمل است که بخشی از اعقاب این گروه در سدۀ ۱۲ق/ ۱۸م به مرو رفته باشند.
بعدها در روسیه و اروپای غربی، اغلب اقوام ترک را «تاتار» نامیدند. البته عثمانیان آناتولی از این قاعده مستثنی بودند.
این نام بعدها در میان مغولان، بهویژه منچورها نیز شایع گردید. در روسیه نام تاتار به اهالی ترکیزبان ساکن اطراف رود ولگا از غازان تا آستاراخان (= حاجی طرخان)، شبهجزیرۀ کریمه و بخشی از سیبری نیز اطلاق میشد. از اینرو، در فهرست اقوام اتحاد جماهیر شوروی که در ۱۹۲۷م انتشار یافت، گروههای قومیِ ترکیزبان مذکور با عناوین تاتارهای کریمه، تاتارهای قاسم افی و تاتارهای توبولسک نامیده شدند. افزون بر آن، گروهی از تاتارهای کریمه که در جنگها
اسیر، و به سرزمین بلوروس آورده شده بودند، تاتارهای بلوروسی نام گرفتند. این گروه که همچنان بر
دین اسلام باقی بودند، به زبان مردم بلوروس گفتوگو میکنند. ترکیزبانان آستاراخان که از اعقاب نوغای (نوگای) ها هستند، از نهادن نام تاتار بر خود امتناع میورزند و ترجیح میدهند خود را مسلمان بنامند، زیرا از این رهگذر مراتب اعراض خود را از اسلاف
بتپرست خویش اعلام میدارند. عثمانیان نیز مدتی دراز از نهادن نام ترک بر خود ابا داشتند. در حوالی مسیر وسطای رود ولگا گروهی از ترکیزبانان که به آیین مسیح گرویده بودند، با عنوان «تاتارهای مسیحی» نامیده شدند.
تاتارهای کریمه (قرم) : اینان شاخهای از اردوی زرین بودند که پس از هجوم مغولان در ۶۲۰ق/۱۲۲۳م در ناحیۀ سوداک مستقر شدند. در سدۀ ۷ق/۱۳م مغولان به شبهجزیرۀ کریمه حمله بردند و در ۶۳۶ق/ ۱۲۳۹م آنجا را متصرف شدند و آلانها، پولووِتسها، اسلاوها، ارمنیان و یونانیان ساکن شبهجزیره را تابع خود کردند. از اواخر سدۀ ۷ق/۱۳م خانهای مغول و قبایل اولوس، شیرین، نارین، آرتین، قپچاق و دیگران، شبهجزیرۀ کریمه را به زیستگاه زمستانی خود بدل کردند. در سدههای ۷- ۸ق/۱۳-۱۴م شبهجزیرۀ کریمه مقر عاملان فرمانروای مغول شد.
پس از جنگهای خانگی میان گروههای مستقر در کریمه، در ۸۳۶ق/۱۴۳۳م دولتی مستقل توسط حاجیگرای که از تاتارها بود، تأسیس یافت. وی چندی بعد دولت دنیپر را نیز تابع خود کرد. پس از مرگ او (۸۷۰ق/۱۴۶۶م)، منگلیگرای (۸۷۳-۹۲۱ق/ ۱۴۶۸-۱۵۱۵م) قدرت را دردست گرفت.
در ۸۸۰ق/۱۴۷۵م ترکان عثمانی در روزگار سلطان محمد دوم به نیروهای جنوایی مقیم شبهجزیرۀ کریمه حمله کردند و جنواییها را از سواحل شمال دریای سیاه بیرون راندند و خانهای کریمه را مطیع خود کردند.
تاتارهای کریمه در سدههای ۱۰-۱۱ق/۱۶-۱۷م به اراضی روسیه، اوکرائین و لهستان حمله بردند و در سدۀ ۱۰ق چندبار مسکو، تولا و دیگر شهرهای روسیه را به محاصره گرفتند و در نیمۀ نخست سدۀ ۱۱ق حدود ۲۰۰ هزار نفر از روسها را اسیر کردند. دولت روسیه در سدههای ۱۰-۱۱ق برای حفاظت از مرزهای جنوبی خود و جلوگیری از هجوم تاتارهای کریمه، استحکامات و پایگاههایی پدید آورد. روسها در ۱۰۹۸-۱۱۰۰ق/۱۶۸۷- ۱۶۸۹م به کریمه حمله بردند.
از زمان فتح کریمه توسط ترکان عثمانی تا ۱۱۸۸ق/۱۷۷۴م، اینان بر شبهجزیرۀ کریمه تسلط داشتند.
جنگ کریمه میان روس و عثمانی نتیجهای به بار نیاورد. در این جنگها، تاتارهای کریمه متحد ترکان عثمانی بودند. سرانجام در ۱۱۸۸ق پس از چند سال جنگ میان روسیه و عثمانی پیمانی در دهکدۀ قِیْنارجۀ کوچک منعقد شد که بنابر آن خانات کریمه از تابعیت دولت عثمانی خارج شد و اعلام استقلال کرد.
این وضع تا ۱۱۹۷ق/ ۱۷۸۳م ادامه یافت. در این سال خاننشین تاتارهای کریمه به روسیه ملحق شد. در دوران حاکمیت روسیه هجوم روسها و دیگر اقوام اسلاو سبب مهاجرت گروه کثیری از تاتارها به مناطق زیر سلطۀ دولت عثمانی شد. با گذشت ۱۰۰ سال از سلطۀ روسها شمار تاتارهای کریمه از نیممیلیون به ۲۰۰ هزار نفر کاهش یافت.
پس از انقلاب ۱۹۱۷م روسیه، در مهر ۱۳۰۰/ اکتبر ۱۹۲۱ در درون جمهوری فدراتیو روسیه، جمهوری خودمختار کریمه تأسیس شد. در این سالها بسیاری از سران تاتار کریمه به خارج، ازجمله
ترکیه و
رومانی مهاجرت کردند. در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۲۳ش/ ۱۸ مۀ ۱۹۴۴م کل جمعیت تاتارهای کریمه به گناه همکاری با آلمانها از سوی دولت شوروی به آسیای مرکزی و قزاقستان تبعید شدند که شمار آنان را حدود ۱۹۴ هزار تن تخمین زدهاند. ۴۶٪ از تاتارها در جریان تبعید جان خود را از دست دادند. در ۱۳۴۶ش/۱۹۶۷م از تاتارهای کریمه اعادۀ حیثیت شد و گروهی از آنان توانستند به زادگاه خود بازگردند. ظاهراً جمعیت کنونی تاتارهای کریمه در منطقۀ شوروی پیشین به ۵۰۰ هزار نفر تخمین زده میشود،
اما حدود ۵ میلیون نفر از تاتارهای کریمه در ترکیه زندگی میکنند.
زبان تاتارهای کریمه به گویش باختری زبان تاتاری تعلق دارد و جزو گروه فرعی زبان قپچاقی ـ پولووتسی است که خود دارای چند گویش فرعی است.
در سدههای ۷- ۹ق/۱۳-۱۵م خانات تاتار آستاراخان، کریمه، سیبری، مسیرمیانی ولگا، حوالی اورال، و غازان پدیدآمدند. تاتارهای اطراف مسیر میانی رود ولگا و حوالی اورال پرجمعیتترین و پیشرفتهترین بخش
فرهنگی تاتارها را تشکیل میدادند. اینان بعدها به گونهای خودمختاری دست یافتند.
بجز گروههای تاتار یاد شده، گروههای کوچک دیگری از این قوم در ماوراء قفقاز، برخی نواحی کوهستانی قفقاز و دیگر جایها وجود دارند که شمارشان اندک است. (برای آگاهی بیشتر، نک : ویکیپدیا)
زبان تاتاری بیشتر در جمهوریهای خودمختار تاتارستان، باشقیرستان، چوواش، مُردوا و چند استان درون جمهوری فدراتیو روسیه رایج است. شمار کسانی که به زبان تاتاری گفتوگو میکنند، بنابر آمار ۱۹۷۰م حدود ۵ میلیون نفر است. زبان تاتاری شاخهای از گروه قپچاقی زبان ترکی است. گویشهای عمدۀ زبان تاتاری اینهاست: ۱. گویش مرکزی یا میانی که تاتارهای غازان بدان سخن میگویند، ۲. گویش غربی یا میشاری، ۳. گویش شرقی که گویش تاتارهای سیبری است.
بیشتر مردم تاتار، مسلمان، سنی و پیرو مذهب حنفی هستند. در سدههای ۱۶- ۱۸م شمار اندکی از تاتارها به آیین مسیحی درآمدند، ولی در اواخر سدۀ ۱۹ و اوایل سدۀ ۲۰م بسیاری از مسیحیشدگان، بار دیگر به اسلام روی آوردند.
فرمانروایان سلسله طلایی کین، که به
مرور چینی شده بودند، برای مهار کردن اقوام صحرانورد آن سوی دیوار چین، آنان را به جان یکدیگر میانداختند
چنانکه در پی کشته شدن قوتوله/ قوتیله/ خوتولا قاآن، آخرین فرمانروای خاقانی مغولها، به دست تاتارهای بوئیرنور در ۵۵۶/ ۱۱۶۱ و با به قدرت رسیدن تاتارها،
حکومت کین در ۵۹۸/ ۱۲۰۲ چند قبیله متحد مغولی را ــ که طغرل (بعدها وانگ/ اونگ خان)، رئیس قبیله
مسیحی کرائیت و تابع حکومت کین، فرماندهی ایشان را به عهده داشت ــ بر ضد تاتارها برانگیخت.
در همین سال، تِموچین (بعدها چنگیزخان) به خونخواهی پدرش، یسوکایْ بهادُر ــ که یکی از رؤسای خرده پای مغول و هم پیمان قدیمی طغرل بود و عدهای از تاتارها او را کشته بودند ــ و نیز به سبب آنکه خود را وارث فرمانروایی قوتوله قاآن میدانست، به عنوان متحد و تابعِ خان کرائیت، همه قبایل رقیب را در سرزمینهای مغولستان مقهور کرد و بویژه از تاتارها
انتقام سختی گرفت.
وی همچنین بقیه آنان را در واحدهای مختلف قومی ـ نظامی خود ــ که به
مرور اقوام دیگری نیز به آنها میپیوستند ــ تقسیم کرد و تاتارها را «جلوداران» لشکر مغول گردانید و برخی از
زنان ایشان را به همسری و برخی از کودکان آنان را به
فرزند خواندگی برگزید. در نتیجه، عدهای از این تاتارها از همان ابتدا در دستگاه چنگیزخان و اخلافش، به مقامهای بالا رسیدند.
بدینسان، پس از آنکه چنگیزخان در ۶۰۲/۱۲۰۶ وحدت قبیلهای و قومی در مغولستان به وجود آورد، تاتارها نیز مانند دیگر اقوام ترک با مغولان درآمیختند
و از آن پس، تفکیک تاتارها و نقش تاریخی آنان، به ویژه از مغولان، تقریباً ناممکن شده است؛ چنانکه جوینی ، حتی در بیان حوادث پیش از چنگیز، تاتارها و مغولها را یکی گرفته
و
ابن اثیر در گزارش مفصّلی که از هجوم چنگیزخان و اخلافش در ابتدای
قرن هفتم آورده، ایشان را در همه جا تاتار خوانده است.
در اشعار
مولوی و
سعدی نیز که هم زمان با
فتنه مغول میزیستهاند، واژه تاتار برای مغول به کار رفته است
(برای اطلاعات بیشتر از وضع
فرهنگی تاتارها رجوع کنید به مغولها، ایلخانان).
به نظر میرسد سه عامل اصلی موجب شده باشد که نام تاتار در بین اغلب ملل
دنیا و منابع گوناگون با نام مغول مترادف شود و حتی بیش از آن
شهرت یابد: ۱) پیش از به قدرت رسیدن تموچین (چنگیزخان)، مغولها شهرت و شوکت خود را از دست داده بودند ــ به عبارت دیگر، پس از آنکه تاتارها، قوتوله قاآن را کشتند، مغولها شوکت خود را از دست دادند ــ و نام تاتارها بر سر زبانها افتاد. حتی بسیاری از اقوام دیگر نیز ــ چنانکه در زمان قدرت مغولها رایج بود ــ برای
تفاخر میکوشیدند تا خود را به تاتارها منتسب کنند.
۲) در زمان چنگیزخان نیز تاتارها، ظاهراً به سبب اینکه جلوداران لشکر وی شدند، به شهرتشان افزوده شد.
برای نمونه، نظامیانی که به احتمال نزدیک به یقین، از جنگجویان مغول و تاتار و ترک بودند و چنگیزخان آنان را مأمور تعقیب خوارزمشاه در غرب
خراسان کرده بود، در برخی منابع، «تاتارهای مغربی» خوانده شدهاند.
۳) در پی تسخیر اروپای شرقی به دست اخلاف چنگیزخان در نیمه نخست قرن هفتم، کشیشان و مبلّغانی با نامههایی خطاب به «پادشاه و مردم تاتار» به دربار مغولان اعزام شدند، تا با ترویج
مسیحیت در بین ایشان،
غضب و احتمالاً حملات ایشان را ــ که بیشتر شَمَنپرست و
کافر محسوب میشدند ــ به سوی جهان اسلام منحرف کنند، و از این راه بقیه اروپا را از گزند آنان نجات دهند.
از آنجا که هجوم ویرانگر مغولان بر جهان اسلام و مسیحیت در
قرون وسطا، به
عذاب فراگیر الاهی تعبیر شده بود و از نشانههای «دوران ضد مسیح» یا «
آخرالزمان» به شمار میآمد
(ضمناً برای دیدگاههایی در زمینه نسبت دادن تاتارها و مغولها به اقوام ویرانگر «
یأجوج و مأجوج» در
قرآن رجوع کنید به این آدرس
) و از سوی دیگر، چون کلمه تاتار اتفاقاً به واژه تارتارُوس به معنای «
دوزخ» در اساطیر
یونان، بسیار شبیه بود، این مبلّغان واژه تارتار را با مفهوم «جهنمی» یا «وحشی»، از واژه تارتاروس، ساختند و آن را برای مهاجمان و فاتحان چنگیزی به کار بردند. در نتیجه، به رغم تأکیدهای بعدی همین مبلّغان مبنی بر اینکه نام صحیح ایشان «تاتار» است، در زبانهای ایتالیایی، انگلیسی و فرانسوی واژه تارتار رواج یافت، اما در زبانهای آلمانی و ممالک اروپای شرقی نام «تاتار» به کار رفت.
پس از مرگ چنگیزخان در ۶۲۴/ ۱۲۲۷، امپراتوری مغول تجزیه شد و اخلاف وی، به ممالک غرب آسیا و سرزمینهای شرق اروپا تاختند و در متصرفات جدید ساکن شدند. از آن پس، در بیشتر منابع، همه مهاجمان تشکیل دهنده حکومتهای مستقل و نیمه مستقل مغولی، به ویژه در امپراتوری «اردوی زرّین» در سرزمینهای روسیه، «تاتار» خوانده شدهاند.
روسها مردم اردوی زرّین را همواره تاتار نامیدهاند؛ چه در زمانی که زبان رسمی ایشان هنوز مغولی بود (تا قرن هشتم و مقارن ظهور عثمانیان) و چه در زمانی که زبان امپراتوری بکلی ترکی شده بود.
گفتنی است که تاتارهای اردوی زرّین بسیار زودتر از همرزمان مغول خود در
ایران، اسلام آوردند. برکه خان (حک: ۶۵۵ـ۶۶۴/ ۱۲۵۷ـ۱۲۶۶) نخستین خان تاتاری اردوی زرّین بود که
مسلمان شد،
اما در ایران در دوره هولاکو، انتشار اسلام در بین
ایلخانان کُندتر بود. اولین ایلخان مغول که به اسلام گروید، تگودار (۶۸۰ ـ۶۸۳/ ۱۲۸۱ـ ۱۲۸۴) بود که پس از او، بسیاری از پیروانش نیز اسلام آوردند.
در آسیای صغیر (ترکیه)، سلجوقیان آناطولی (سلاجقه روم) در ۶۴۰/ ۱۲۴۳، دست نشانده ایلخانان شدند و اقوامی از آنان در آنجا سُکنا گزیدند و با بومیان ترک آناطولی درآمیختند و به دلایلی نامعلوم «قره تاتار» (تاتارهای سیاه) نامیده شدند، که ظاهراً ربطی به گروه «تاتارهای سیاه» در تقسیم بندی چینیان ندارد.
آنان هم زمان با جهانگشایی تیمور، به صورت کوچنشین، بین آماسیه و قیصریه به سر میبردهاند و جمعیتشان بین سی تا چهل هزار خانوار بوده است.
این قره تاتارها ــ که به
مرور فرهنگ ترکمنی غالب در آن نواحی را کسب کردند ــ در ابتدای قرن نهم به امپراتوری عثمانی پیوستند.
در پی پیروزی تیمور بر عثمانیان در ۸۰۲/ ۱۴۰۰، وی گروههایی از قره تاتارهای آناطولی را به موطنشان در آسیای مرکزی (
ماوراءالنهر) بازگرداند، اما برخی از ایشان پس از مرگ تیمور در ۸۰۷/ ۱۴۰۵، دوباره به آناطولی بازگشتند.
گفتنی است که برخی از قره تاتارهای یادشده، در ۸۲۲/ ۱۴۱۹ به نواحی بالکان کوچیدند و در غرب شهر فلبه (فیلیپو پولیس/ پلوودیف امروزی) ساکن شدند. نام شهر تَتَر/ تاتارپازارجق در بلغارستان نیز از نام ایشان گرفته شده است.
در آغاز قرن نهم/ پانزدهم، اردوی زرّین تجزیه شد و خاناتی از قبیل خانات قازان، آستاراخان و کریمه، شکل گرفتند که مردم همه آنها نیز، به ویژه از طرف روسها، همواره تاتار خوانده شدهاند.
این تاتارها به زبان روسیِ رایج در
روسیه سفید سخن میگفتهاند. به گفته بارتولد،
بررسیهای تازه نشان میدهد که ترک زبانان آستاراخان نیز که به قبیله نُوغای منسوب بودهاند، «تاتار» خوانده شدهاند (آستاراخان؛ خانات قازان، خانات کریمه). در تاریخ روسیه، دوران سلطه مهاجمان چنگیزی به دوران «یوغِ تاتار» معروف است.
در قرن دهم/ شانزدهم، روسها همه خانات آسیای مرکزی را مضمحل کردند، اما گرفتن کریمه از عثمانیان به طول انجامید. وارثان اردوی زرّین پس از پشت سر گذاشتن دوران امپراتوری روسیه تزاری، موفق شدند که در ۱۳۳۸/ ۱۹۲۰، کشور جمهوری خود مختار شورایی سوسیالیستی تاتارستان را در قلمرو اتحاد جماهیر شوروی سابق تأسیس کنند، و بدینسان به واژه و نام تاتار، بُعد سیاسی و اجتماعی جدیدی بخشیدند.
(۱) تامس واکر آرنولد، الدّعوة الی الاسلام : بحث فی تاریخ نشر العقیدة الاسلامیة ، ترجمه الی العربیة و علق علیه حسن ابراهیم حسن ، عبدالمجید عابدین ، و اسماعیل نحراوی ، قاهره ۱۹۷۰.
(۲) شیرین آکینر، اقوام مسلمان اتحاد شوروی ، ترجمة علی خزاعی فر، مشهد ۱۳۶۶ش.
(۳) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم ، قاهره ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت (بی تا).
(۴) ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ.
(۵) ابن عربشاه، احمد، زندگانی شگفتآور تیمور ، ترجمة کتاب عجایب المقدور فی اخبار تیمور ، ترجمة محمدعلی نجاتی ، تهران ۱۳۵۶ش.
(۶) ویکتور باریسوویچ اشکلوفسکی، جهانگردی مارکوپولو ، ترجمة م. عباسی، تهران ۱۳۳۴ش.
(۷) اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول: از حملة چنگیز تا تشکیل دولت تیموری، تهران ۱۳۶۴ش.
(۸) پیتر ایوری، بررسی عوامل حملة چنگیزخان به ماوراءالنهر، مجلة دانشکدة ادبیات دانشگاه تهران، سال ۷، ش ۱ (مهر ۱۳۳۸).
(۹) واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، تاریخ ترکهای آسیای مرکزی، ترجمة غفار حسینی، تهران ۱۳۷۶ش.
(۱۰) واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، ترکستان نامه: ترکستان در عهد هجوم مغول، ترجمة کریم کشاورز، تهران ۱۳۶۶ش.
(۱۱) ادوارد گرانویل براون، تاریخ ادبی ایران، ج ۱: از قدیمترین روزگار تا زمان فردوسی، ترجمه و تحشیه و تعلیق علی پاشا صالح، تهران ۱۳۵۶ش.
(۱۲) کارل بروکلمان، تاریخ ملل و دول اسلامی، ترجمة هادی جزایری، تهران ۱۳۴۶ش.
(۱۳) الکساندر بلنیتسکی، خراسان و ماوراءالنهر (آسیای میانه)، ترجمة پرویز ورجاوند، تهران ۱۳۷۱ش.
(۱۴) پیرنیا، حسن، ایران باستان، یا، تاریخ مفصّل ایران قدیم، تهران ۱۳۶۹ش.
(۱۵) تاج بخش، احمد، نژاد و تبعیض نژادی، شیراز ۱۳۷۶ش.
(۱۶) تاریخ سرّی مغولان = یوان چائویی شه، (ترجمه از مغولی به فرانسوی از) پل پلیو، ترجمة (فارسی از) شیرین بیانی، تهران ۱۳۵۰ش.
(۱۷) آرنولد جوزف توینبی، تاریخ تمدن: تحلیلی از تاریخ جهان از آغاز تا عصر حاضر، ترجمة یعقوب آژند، تهران ۱۳۶۸ش.
(۱۸) جوینی.
(۱۹) ایگور دو راکه ویلتس، سفیران پاپ به دربار خانان مغول، ترجمة مسعود رجب نیا، تهران ۱۳۵۳ش.
(۲۰) سامی، شمس الدین، قاموس الاعلام، چاپ مهران، استانبول ۱۳۰۶ـ۱۳۱۶/ ۱۸۸۹ـ ۱۸۹۸.
(۲۱) سامی، شمس الدین، قاموس ترکی، چاپ احمد جودت، استانبول ۱۳۱۷.
(۲۲) جان جوزف ساندرز، تاریخ فتوحات مغول، ترجمة ابوالقاسم حالت، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۲۳) سعدی، مصلح بن عبداللّه، گلستان سعدی، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران ۱۳۷۷ ش.
(۲۴) یزدی، شرفالدین علی، ظفرنامه: تاریخ عمومی مفصّل ایران در دورة تیموریان، چاپ محمد عباسی، تهران ۱۳۳۶ش.
(۲۵) کیکاوس بن اسکندر عنصرالمعالی، قابوس نامه، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران ۱۳۶۴ش.
(۲۶) کاظم قدری، حسین، تورک لغتی، ج ۲، استانبول ۱۹۲۸.
(۲۷) کاشغری، محمود بن حسین، نامها و صفتها و ضمیرها و پسوندهای دیوان لغات الترک، ترجمه و تنظیم و ترتیب الفبایی محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۷۵ش.
(۲۸) نومادنی فوستل دو کولانژ، تمدن قدیم، ترجمة نصراللّه فلسفی، تهران ?( ۱۳۰۹ش).
(۲۹) گردیزی، عبدالحی بن ضحاک، زین الاخبار، چاپ عبدالحی حبیبی، چاپ افست تهران ۱۳۴۷ش.
(۳۰) رنه گروسه، امپراطوری صحرانوردان، ترجمة عبدالحسین میکده، تهران ۱۳۶۵ش.
(۳۱) برنارد لوئیس، نخستین مسلمانان در اروپا، ترجمة م. قائد، تهران ۱۳۷۴ش.
(۳۲) استنلی لین پول و دیگران، تاریخ دولتهای اسلامی و خاندانهای حکومتگر، ترجمة صادق سجادی، تهران ۱۳۶۳ـ۱۳۷۰ش.
(۳۳) مقریزی، احمد بن علی، السلوک لمعرفة دول الملوک، چاپ محمد عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۸/ ۱۹۹۷.
(۳۴) منهاج سراج، عثمان بن محمد، طبقات ناصری، یا، تاریخ ایران و اسلام، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران ۱۳۶۳ش.
(۳۵) مولوی، جلالالدین محمد بن محمد، کلیات شمس، یا دیوان کبیر، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۵ ش.
(۳۶) والتر، تاریخ روسیه: از پیدایش تا ۱۹۴۵، ترجمة نجفقلی معزّی، تهران ۱۳۳۸ش.
(۳۷) جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، بیروت ۱۹۲۸، چاپ افست تهران ۱۳۴۹ش.
(۳۸) یوزف فون هامر ـ پورگشتال، تاریخ امپراطوری عثمانی، ترجمة میرزا زکی علی آبادی، چاپ جمشید کیان فر، تهران ۱۳۶۷ـ۱۳۶۹ش.
(۳۹) ابن عربشاه، احمد، عجائب المقدور، به کوشش احمد فایز حمصی، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۶م.
(۴۰) استرابادی، محمدمهدی، جهانگشای نادری، به کوشش عبدالله انوار، تهران، ۱۳۴۱ش.
(۴۱) حدودالعالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱۳۴۰ش.
(۴۲) رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۴۳) روشن، محمد و موسوی، مصطفی، حاشیه بر جامع التواریخ (نک : هم، رشیدالدین فضلالله).
(۴۴) یزدی، شرفالدین علی، ظفرنامه، به کوشش عصامالدین اورونبایف، تاشکند، ۱۹۷۲م.
(۴۵) کاشغری، محمود، دیوان لغات الترک، استانبول، ۱۳۳۳ق.
(۴۶) مجمل التواریخ والقصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، ۱۳۱۷ش.
(۴۷) محمدکاظم، عالم آرای نادری، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، ۱۳۶۴ش.
(۴۸) میرخواند، محمد، روضةالصفا، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۴۹) نرشخی، محمد، تاریخ بخارا، ترجمۀ احمدبن محمد قباوی، تلخیص محمدبن زفر، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، ۱۳۵۱ش.
(۵۰) حموی، یاقوت، معجم البلدان.
(۵۱) Akiner، Sh، Islamic Peoples of the Soviet Union، London، ۱۹۸۶.
(۵۲) Barthold، W W، Sochineniya، Moscow، ۱۹۶۳-۱۹۶۸.
(۵۳) BSE ۳.
(۵۴) Gumilev، L N، Drevnie Tiurki، Moscow، ۱۹۶۷.
(۵۵) Hammer-Purgstall، J، Geschichte des osmanischen Reiches، Wien، ۱۸۳۲.
(۵۶)» Malaya nadpis' «،» Pamyatnik v chest' Bil'ge-Kagana «،» Pamyatnik v chest' Ton'yukuka «، Chentral'noaziatskiĮ istoricheskiĮ server، wwwkyrgyztsuru/runs/ runs_۰۲shtml.
(۵۷) Saunders، J J، The History of the Mongol Conquests، London، ۱۹۷۱.
(۵۸) Uzunçarԫılı، İ H، Osmanlı tarihi، Ankara، ۱۹۸۲.
(۵۹) Wikipedia، //en Wikipediaorg/wiki.
(۶۰) Abdullah Battal-Taymas، Kazan Tدrkleri ، Ankara ۱۹۸۸.
(۶۱) EI ۱ ، s.v. "Tatar" (by W. Barthold).
(۶۲) EI ۲ ، s.v. "Tatar" (by P.B. Golden).
(۶۳) I A ، s.vv. "Tatar" (by Bahaeddin عgel)، "Tatar. Orta- ìark'ta Tatarlar" (by Faruk Sدmer)، "Tدrkler" (by I .Kafesog §lu).
(۶۴) Muslim peoples: a world ethnographic survey ، ed. Richard V. Weekes، Westport، Connecticut ۱۹۸۴، s.v. "Tatars" (by Victor L. Mote).
(۶۵) Marco Polo، The book of Ser Marco Polo the Venetian concerning the kingdoms and marvels of the East ، translated and edited، with notes by Henry Yule، ۱۸۷۱، ۳rd. ed. by Henri cordier، ۱۹۰۳-۱۹۲۰، repr.، London ۱۹۷۵.
(۶۶) Walter W. Skeant، An ethimological dictionary of the English language ، Oxford ۱۸۸۲.
(۶۷) Faruk Sدmer، Anadolu'da Mog §ollar ، Ankara ۱۹۷۰.
(۶۸) idem، Og §uzlar ) Tدrkmenler ) : Tarihleri-Boy Te íkilہt i -Destanlar i ، Ankara ۱۹۶۷.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائره المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تاتار»، شماره۳۰۰۴. دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «تاتار»، شماره۵۶۴۱.