بینش انسان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جهان بینی
انسان به معنای باورها و تصورات انسان از
جهان هستی است.
از ویژگیهای انسان برخورداری از خرد و نیروی اندیشه است که او را از
حیوانات تمایز میبخشد. این توانایی ذاتی میتواند آدمی را از مرحله مادی فراتر برد و
به رشد و تکامل معنوی راه نماید. بنابر آموزههای دینی، این تکامل آن گاه تحقق مییابد که آدمی از بینش درست و استوار بهره برد و از حقایق جهان پیرامون خویش شناخت پیدا کند.
بدین سان، بینش انسان، ابزاری است که از رهگذر
عقل و خرد- همراه
فطرت- فراچنگ میآید و راه درست رشد و تکامل را مینمایاند.
منابع اسلامی برای بینش دو معنا برنهادهاند:
جهان بینی بر دو گونه است: الهی و مادی. تفاوت این دو بینش، از
اعتقاد به خدا برمی خیرد؛ زیرا بینش الهی بر
ایمان به خدا استوار است؛ بر خلاف بینش مادی که
خداوند را باور ندارد.
سه موضوع بنیادی در این معنای بینش مطرحاند: انسان، خالق هستی و
جهان هستی. در بینش الهی، انسان خدامحور است و همه هستی را در پیوند با آفریدگار میبیند و بازمی شناسد. او جهان آفرینش را قائم
به خود نمیانگارد و بی تدبیر و برنامه نمیپندارد. بر آن است که هر چیز را در جهان،
حکمت و تدبیری است و انسان موجودی هدفمند و مسئول است و روزی باید برای آنچه کرده است، بازخواست شود. در برابر، بینش مادی، بنیان جهان را بر ماده میگذارد و جهان آفرینش را دستخوش تصادف میپندارد. در این نوع از بینش، انسان هیچ مسئولیتی در برابر آموزههای دینی و فرمانهای الهی ندارد و خویشتن را پایبند دستورهای دینی نمیبیند.
این معنای بینش،
از معنای نخست عام تر است و آن را نیز در خود دارد. مراد از آن بصیرتی است که آدمی بر اثر تامل
به دست میآورد. این بصیرت- که از گذر حواس ظاهری و کشف و شهود باطنی و
عقل پدید میآید- انسان را برای یافتن پندار و کردار درست یاری میبخشد. بدین سان میتوان گفت، بصیرت در امور، دستاورد راههایی گوناگون است که آدمی
به واسطه آن
به کشف حقایق نایل میآید و کنه و باطن امور را بازمی شناسد و از این گذر میتواند
به راه هدایت درآید.
قرآن میفرماید: «
به راستی، رهنمودهایی از جانب پروردگارتان برای شما آمده است. پس هر که
به دیده بصیرت بنگرد،
به سود خود او است و هر که از سر بصیرت ننگرد،
به زیان خود او است، و من بر شما نگهبان نیستم.»
مفسران در
تفسیر این آیه گفتهاند، مراد این است که خداوند دلایلی آشکار
به انسان بخشیده است تا راه هدایت را بازشناسد. هر کس در آنها بیندیشد و
یقین برگیرد،
به بصیرتی دست مییابد که سود آن نصیب خود او میشود.
امام علی علیهالسّلام درباره بصیرت میفرماید:
«بصیر کسی است که بشنود و بیندیشد، و بنگرد و ببیند و
عبرت بیاموزد و آن گاه راههای روشن را بپیماید و از لغزیدن
به پرتگاهها مصون ماند.» .
دستاورد این گونه بینش،
بازگشت به فطرت و بهره مندی از ایمان و محبت و امید
به خدا و پرهیزگاری است. جایگاه این گونه بینش بسی والا است و
حقیقت را مستقیم و بی واسطه
به انسان بازمی شناساند.
کثرت گرایی دینی؛ حقانیت همه ادیان کلمه «پلورالیسم») Pluralism (
به معنای وجود نژادهای گوناگون یا عقاید دینی و سیاسی گوناگون در
جامعه است.
از شاخههای پلورالیسم، کثرت گرایی دینی است که در دو معنا آن را
به کار میبرند: یکی برداشتهای متفاوت از
دین و
به عبارت دیگر، قرائتهای مختلف از دین، و دیگر، همسنگ دانستن همه ادیان برای رسیدن
به حقیقت. بنابر این معنا، ادیان مختلف، راههای گوناگونی برای رسیدن
به یک حقیقتاند.
بنابر معنای نخست، که آن را «کثرت گرایی در فهم دین» میخوانند، انسانها برای رسیدن
به سعادت ، میتوانند قرائتهای مختلفی از آموزههای دینی فراچنگ آورند.
به عبارتی دیگر، رسیدن
به سعادت، تنها از گذر یک قرائت ممکن نمیشود؛ بلکه قرائتهای مختلفی دارد و هر کس میتواند از آن طریق
به سعادت دست یابد. معنای دوم نیز- که آن را «کثرت گرایی دینی» نام کردهاند- بر آن است که انسانهای سعادت طلب میتوانند هر یک از
ادیان الهی را که میخواهند برگزینند و
به تعالیمش عمل کنند و
به حقیقت متعالی برسند. رگههایی رقیق از کثرت گرایی دینی را میتوان در آثار علمای متقدم
مسلمان همچون یوحنای دمشقی،
امام محمد غزالی ، اخوان الصفا و
محی الدین ابن عربی بازیافت
؛ اما بروز و نمود فعلی آن وامدار دغدغههای فکری اندیشه مندان غربی در دهههای اخیر است.
مواجهه با کاستیهای تعالیم
کتاب مقدس ، نگرانی برای یافتن راه حلی برای زندگی مسالمت آمیز پیروان مذاهب گوناگون و آرزوی سعادت برای همه افراد
بشر ، از مهمترین علل پدید آمدن کثرت گرایی دینیاند.
شیعیان معتقدند که آموزههای اسلامی بر دو بخشاند: یکی ضروریات دینی که تغییر نمیپذیرند، و دیگر، قوانین متغیر.
اگر مراد کثرت گرایان این است که میتوان از اصول ثابت
اسلام قرائتهای گوناگون
به دست داد، باید گفت که اصول ثابت، ضروری دیناند و تغییر و قرائتهای گوناگون نمیپذیرند و
وحی الهیاند که بر
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نازل شده است.
بنابر گفتار صریح پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و
امامان معصوم علیهالسّلام ، اصول ثابت اسلام، ابدیاند و هیچ گاه دگرگونی نخواهند پذیرفت.
از این قوانین است حرمت
ظلم ، وجوب
عدل ، لزوم ادای امانت و دفع غرامت و وفا
به عهد. بدین سان، پلورالیسم-
به معنای تغییر اصول ثابت اسلام- نزد همه علمای شیعه مردود و مطرود است.
چنانچه مراد کثرت گرایان این است که میتوان از قوانین متغیر اسلام، برداشتهای گوناگون
به فهم آورد، شیعه نیز- با شرایطی- آن را پذیرفته است. بنابر باورهای شیعیان، پیش آمدن وقایع نو در عرصه زندگی فردی و اجتماعی انسان، مقرراتی جدید طلب میکند و وظیفه وضع این مقررات بر عهده علمای دین است. عالم دینی با بهره گیری از روش
استنباط و
ادله اربعه ، میکوشد تا برای نیازهای نوپیدای انسان، پاسخ بیابد. این کوشش- که روش مند و منضبط است- «اجتهاد» نام دارد.
اجتهاد از آن رو که از روشی ویژه بهره میبرد و شرطهایی دارد، با اباحی گری و استنباطهای غیر مستند متفاوت است.
اجتهاد وسیلهای است که احکام کلی
شریعت را درباره همه موضوعات- از جمله موضوعات نوپیدای زندگی فردی و اجتماعی انسان- بیان میکند.
حکم موضوعاتی همانند مواصلات، فنون جنگی، درمان بیماریها، نوع مسکن و پوشاک و... از
احکام و قوانین متغیر اسلام است.
شیعیان بر آناند که دین، کثرت نمیپذیرد و یکی بیش نیست. حقیقت دین، یکی است که همانا تسلیم در برابر
خداوند است؛ خداوندی که سلطه و حاکمیت مطلق و آفریدگاری از آن او است و پرستش تنها او را میسزد؛ اما هر امتی بسته
به توانایی و دانایی و عصر و دوره زندگیاش،
به این دین یگانه فراخوانده شده است.
از نظرگاه اسلامی، همه شریعتهای پیشین در روزگار خویش حقانیت داشتهاند
؛ اما پس از ظهور اسلام،
نسخ شده و کنار رفتهاند و از آن پس، حقانیت تنها از آن دین اسلام است.
این مدعا سه دلیل دارد که عبارتاند از:
بنابر آیات
قرآنی،
پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلّم خاتم پیامبران و شریعت اسلام، کامل کننده شرایع پیشین است. از این رو، قوانین این شریعت هدایت بشر را تا ابد بر عهده دارد.
آموزههای بنیادی شرایع پیشین همچنان بر جای ماندهاند و اسلام نیز آنها را پذیرفته است؛ اما آموزههای فرعی را- اگر نیازمند نسخ بودهاند- نسخ کرده است.
بسیاری از آموزههای ادیان پیشین که امروزه در دسترساند، با یکدیگر در
تعارض و ناسازگاریاند.
بنابر حکم
عقل ، یا همه این آموزهها برحقاند یا همگی بر باطلاند و یا پارهای برحق و پارهای دیگر بر باطل. فرض نخست
به حکم عقل ممکن نیست؛ زیرا اجتماع نقیضین حاصل میآید. فرض دوم نیز ممکن نیست؛ زیرا
خداوند حکیم راه هدایت را بر بشر نمیبندد. نتیجه عقلی این است که فرض سوم درست است.
اینکه پیامبر اسلام
به سوی مردم دیگر مناطق جهان و تمدنهای مطرح روزگار، سفیرانی گسیل کرد و پیام اسلام را
به گوش آنان رسانید، دلیلی روشن بر جهانی بودن اسلام است و نشان میدهد که پیروان دیگر شرایع میباید از
شریعت اسلام پیروی کنند
و پس از اسلام، ادیان دیگر حقانیت خویش را از دست دادهاند.
فرهنگ شیعه، برگرفته از مقاله«بینش انسان».