بیعت عمر با امام علی در غدیر خم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پس از آن که
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) امیر مؤمنان (علیهالسّلام) را به عنوان
خلیفه و جانشین خود انتخاب و آن را بر همگان اعلام کرد، به مردم دستور داد که با آن حضرت
بیعت کرده و این منصب جدید را تبریک بگویند. طبق روایات صحیح السندی که در کتابهای اهل سنت وجود دارد،
خلیفه دوم از کسانی است که خود را به امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) رساند و پس از بیعت با آن حضرت، منصب جدیدش را تبریک گفت.
غزالی، دانشمند شهیر
قرن ششم در باره تبریک و تهنیت خلیفه دوم و پیمانی که در آن روز بست و فقط چند روز بعد آن را فراموش کرد، مینویسد: "واجمع الجماهیر علی متن الحدیث من خطبته فی یوم عید یزحم باتفاق الجمیع وهو یقول: «من کنت مولاه فعلی مولاه» فقال عمر بخ بخ یا ابا الحسن لقد اصبحت مولای ومولی کل مولی فهذا تسلیم ورضی وتحکیم ثم بعد هذا غلب الهوی تحب الریاسة وحمل عمود الخلافة وعقود النبوة وخفقان الهوی فی قعقعة الرایات واشتباک ازدحام الخیول وفتح الامصار وسقاهم کاس الهوی فعادوا الی الخلاف الاول: فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قلیلا؛ از خطبههای رسول گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
خطبه غدیر خم است که همه مسلمانان بر متن آن اتفاق دارند. رسول خدا فرمود: هر کس من مولا و سرپرست او هستم، علی مولا و سرپرست او است.
عمر پس از این فرمایش رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به علی (علیهالسّلام) این گونه تبریک گفت: «تبریک، تبریک، ای ابوالحسن، تو اکنون مولا و رهبر من و هر مولای دیگری هستی.» این سخن عمر حکایت از تسلیم او در برابر فرمان پیامبر و
امامت و رهبری علی (علیهالسّلام) و نشانه رضایتش از انتخاب علی (علیهالسّلام) به رهبری امت دارد؛ اما پس از گذشت آن روزها، عمر تحت تاثیر
هوای نفس و علاقه به ریاست و رهبری خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مکان اصلی تغییر داد و با لشکر کشیها، برافراشتن پرچمها و گشودن سرزمینهای دیگر، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلی هموار کرد و از مصادیق این سخن شد: «فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قلیلا؛
پس، آن عهد را پشتِ سرِ خودانداختند و در برابر آن، بهایی ناچیز به دست آوردند، و چه بد معاملهای کردند».
روایات بسیاری در کتابهای اهل سنت وجود دارد که سخن غزالی را ثابت میکند؛ اما به جهت اختصار به دو روایت همراه با تصحیح سند آن، بسنده میکنیم:
احمد بن حنبل و بسیاری از بزرگان اهل سنت داستان بیعت خلیفه دوم را این گونه نقل میکنند: "حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی ابی ثنا عَفَّانُ ثنا
حَمَّادُ بن سَلَمَةَ انا عَلِیُّ بن زَیْدٍ عن عَدِیِّ بن ثَابِتٍ (وابیهارون العبدی) عَنِ الْبَرَاءِ بن عَازِبٍ قال کنا مع رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم فی سَفَرٍ فَنَزَلْنَا بِغَدِیرِ خُمٍّ فنودی فِینَا الصَّلاَةُ جَامِعَةٌ وَکُسِحَ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم تَحْتَ شَجَرَتَیْنِ فَصَلَّی الظُّهْرَ وَاَخَذَ بِیَدِ علی رضی الله عنه فقال اَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ انی اَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ من اَنْفُسِهِمْ قالوا بَلَی قال اَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ انی اَوْلَی بِکُلِّ مُؤْمِنٍ من نَفْسِهِ قالوا بَلَی قال فَاَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ فقال من کنت مَوْلاَهُ فعلی مَوْلاَهُ اللهم وَالِ من ولاه وَعَادِ من عَادَاهُ قال فَلَقِیَهُ عُمَرُ بَعْدَ ذلک فقال له هنیاء یا بن ابی طَالِبٍ اَصْبَحْتَ وَاَمْسَیْتَ مولی کل مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ؛
براء بن عازب میگوید: در
حجةالوداع همراه رسول خدا بودیم، زیر درختها را تمیز کردند، فرمان اقامه
نماز جماعت صادر شد، سپس رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دست علی را گرفت و سمت راستش قرار داد و فرمود: آیا من نسبت به مؤمنان از جان آنان به خودشان برتر نیستم؟ گفتند: آری، فرمود: آیا همسران من مادران شما نیستند؟ گفتند: آری، فرمود: این علی
رهبر است و من رهبر او هستم، خداوندا دوست بدار آن که علی را دوست بدارد و دشمن بدار دشمن او را، عمر گفت: مبارک باشد بر تو ای علی، تو اکنون مولا و رهبر من و تمام مؤمنان هستی".
ملاعلی هروی بعد از نقل و شرح این روایت میگوید: "(رواه
احمد) ای فی مسنده، و اقل مرتبته ان یکون حسنا فلا التفات لمن قدح فی ثبوت هذا الحدیث؛ این روایت را
احمد در مسند خود نقل کرده است، کمترین درجه این حدیث این است که «
حسن» باشد؛ پس سخن کسانی که به این روایت ایراد گرفتهاند، ارزش توجه ندارد".
•
عفان بن
مسلم بن
عبدالله باهلی (۲۱۹هـ):
از روات
صحیح بخاری،
مسلم،
ابوداود،
الترمذی،
النسائی،
ابن ماجه.
•
حماد بن سلمة (۱۶۷هـ):
از روات صحیح بخاری (تعلیقا)، مسلم، ابوداود، الترمذی، النسائی، ابن ماجه.
• علی بن زید بن جدعان (۱۳۱هـ):
از روات صحیح مسلم و بقیه
صحاح سته و بخاری در
ادب المفرد.
• عدی بن ثابت (۱۱۶هـ):
از روات بخاری، مسلم، ابوداود، الترمذی، النسائی، ابن ماجه.
• ابیهارون العبدی (۱۳۴هـ):
از روات بخاری، ترمذی، ابن ماجه.
طبق قواعد رجالی اهل سنت، هر کس که در صحیح بخاری و مسلم روایتی نقل کرده باشد، وثاقت و عدالتش قطعی است؛ چنانچه
ابن حجر عسقلانی در
فتح الباری مینویسد: "وقد نقل بن دقیق العید عن بن المفضل وکان شیخ والده انه کان یقول فیمن خرج له فی الصحیحین هذا جاز القنطرة؛ ابن دقیق العید از ابن مفضل که استاد پدرش بوده است
نقل حدیث دارد که میگفت: کسی که در طریق راویان بخاری باشد از پل عبور کرده است".
ابن تیمیه حرّانی در باره صحیح بخاری و مسلم میگوید: "ولکن جمهور متون الصحیحین متفق علیها بین ائمة الحدیث تلقوها بالقبول واجمعوا علیها وهم یعلمون علما قطعیا ان النبی قالها؛ محتوای صحیح بخاری و مسلم در بین پیشوایان حدیث پذیرفته شده و مورد قبول است، و همگان بر این مطلب
اجماع دارند که به طور قطع و
یقین احادیث موجود در این دو کتاب از رسول خدا است".
سند حدیث مورد بحث ما همان روایت
ابن ماجه قزوینی (از
حماد بن سلمه تا براء بن عازب) در باره غدیر است که
محمدناصر البانی در
السلسلة الصحیحه، آن را تصحیح کرده است.
در نتیجه ادعای برخی از علمای سنی که گفتهاند: "و هذا ضعیف فقد نصوا ان علی بن زید وابا هرون وموسی ضعفاء لایعتمد علی روایتهم وفی السند ایضا ابو اسحق و هو شیعی مردود الروایة؛ این روایت ضعیف است، علما تصریح کردهاند که علی بن زید و اباهارون، ضعیف هستند و به روایات آنها اعتماد نمیشود. همچنین در سند این روایت ابواسحاق وجود دارد که او شیعی و روایتش مردود است".
پایه و اساس ندارد؛ زیرا در غیر این صورت، باید بسیاری از روایات بخاری و مسلم و بقیه صحاح سته اهل سنت را دور بریزیم.
ابن کثیر دمشقی سلفی این روایت را این گونه نقل میکند: "وقال عبد الرزاق: انا معمر عن علی بن زید بن جدعان، عن عدی بن ثابت، عن البراء بن عازب قال: خرجنا مع رسول الله حتی نزلنا غدیر خم بعث منادیا ینادی، فلما اجتمعا قال: الست اولی بکم من انفسکم؟ قلنا: بلی یا رسول الله! قال: الست اولی بکم من امهاتکم؟ قلنا: بلی یا رسول الله قال: الست اولی بکم من آبائکم؟ قلنا: بلی یا رسول الله! قال: الست الست الست؟ قلنا: بلی یا رسول الله قال: من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه " فقال عمر بن الخطاب: هنیئا لک یا ابن ابی طالب اصبحت الیوم ولی کل مؤمن. وکذا رواه ابن ماجة من حدیث
حماد بن سلمة عن علی بن زید وابیهارون العبدی عن عدی بن ثابت عن البراء به. وهکذا رواه موسی بن عثمان الحضرمی عن ابی اسحاق عن البراء به. وقد روی هذا الحدیث عن سعد وطلحة بن عبید الله وجابر بن
عبدالله وله طرق عنه وابی سعید الخدری وحبشی بن جنادة وجریر بن
عبدالله وعمر بن الخطاب وابی هریرة؛ براء بن عاذب میگوید: به همراه رسول خدا خارج شدیم تا این که به غدیر خم رسیدیم، آن حضرت کسی را فرستاد تا مردم را صدا بزند، وقتی مردم جمع شدند، آن حضرت فرمود: آیا من نسبت به مؤمنان از جان آنان به خودشان سزاوارتر نیستم؟ گفتند: آری، فرمود: آیا من از مادرانتان پیش شما سزاوارتر نیستم؟ گفتند: آری ای پیامبر خدا، فرمود: آیا من از پدران شما در نزد شما سزاوارتر نیستم؟ گفتند: این چنین است ای رسول خدا، فرمود: آیا نیستم؟ آیا نیستم؟ آیا نیستم؟ گفتند: بلی ای رسول خدا، سپس فرمود: هر کس من مولای او هستم، پس این علی مولای او است، خداوندا دوست بدار آنکه علی را دوست بدارد و دشمن بدار دشمن او را. پس عمر گفت: مبارک باشد بر تو ای علی، تو اکنون مولا و رهبر من و تمام مؤمنان هستی.
این روایت را به همین صورت ابن ماجه از
حماد بن سلمه از علی بن زید و ابیهارون عبدی از عدی بن ثابت از براء نقل کرده است. همچنین موسی بن عثمان خضرمی از ابیاسحاق از براء نقل کرده است. و نیز این حدیث از
سعد بن ابیوقاص،
طلحة بن عبیدالله،
جابر بن عبدالله که چندین طریق دارد، و
ابیسعید خدری،
حبشی بن جناده،
جریر بن عبدالله،
عمر بن خطاب و
ابیهریره نقل شده است.
جلالالدین سیوطی نیز این روایت را از ابن ماجه با ادامه آن نقل کرده است: "واخرج
احمد، وابن ماجه عن البراء بن عازب قال: کنا مع رسول الله صلی الله علیه وسلّم فی سفر فنزلنا بغدیر خم فنودی فینا الصلاة جامعة فصلی الظهر واخذ بید علی فقال... فلقیه عمر بعد ذلک فقال له: هنیئاً لک یا ابن ابی طالب اصبحت وامسیت مولی کل مؤمن ومؤمنة".
در حالی که متاسفانه در نسخههای فعلی سنن ابن ماجه جمله «فَلَقِیَهُ عُمَرُ بَعْدَ ذلک فقال له هنیاء یا بن ابی طَالِبٍ اَصْبَحْتَ وَاَمْسَیْتَ مولی کل مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ» وجود ندارد و حذف شده است.
ذهبی نیز بعد از نقل این روایت میگوید: "ورواه عبد الرزاق، عن معمر، عن علی بن زید" در حالی که ما این روایت را در
مصنف عبدالرزاق نیز نیافتیم. البته امکان دارد که عبدالرزاق آن را در کتاب دیگری نقل کرده باشد که به دست ابن کثیر و ذهبی رسیده است.
خطیب بغدادی در ترجمه حبشون بن موسی مینویسد: "انبانا
عبدالله بن علی بن
محمد بن
بشران انبانا علی بن عمر الحافظ حدثنا ابو نصر حبشون بن موسی بن ایوب الخلال حدثنا علی بن سعید الرملی حدثنا ضمرة بن ربیعة القرشی عن بن شوذب عن مطر الوراق عن شهر بن حوشب عن ابی هریرة قال: من صام یوم ثمان عشرة من ذی الحجة کتب له صیام ستین شهرا وهو یوم غدیر خم لما اخذ النبی صلی الله علیه وسلم بید علی بن ابی طالب فقال الست ولی المؤمنین قالوا بلی یا رسول الله قال من کنت مولاه فعلی مولاه. فقال عمر بن الخطاب بخ بخ لک یا بن ابی طالب اصبحت مولای ومولی کل مسلم فانزل الله الیوم اکملت لکم دینکم. اشتهر هذا الحدیث من روایة حبشون وکان یقال انه تفرد به وقد تابعه علیه
احمد بن
عبدالله بن النیری فرواه عن علی بن سعید اخبرنیه الازهری حدثنا
محمد بن
عبدالله بن اخی میمی حدثنا
احمد بن
عبدالله بن
احمد بن العباس بن سالم بن مهران المعروف بابن النیری املاء حدثنا علی بن سعید الشامی حدثنا ضمرة بن ربیعة عن بن شوذب عن مطر عن شهر بن حوشب عن ابی هریرة قال من صام یوم ثمانیة عشر من ذی الحجة وذکر مثل ما تقدم او نحوه. ومن صام یوم سبعة وعشرین من رجب کتب له صیام ستین شهرا وهو اول یوم نزل جبریل (علیهالسّلام) علی
محمد صلی الله علیه وسلم بالرسالة؛ از
ابوهریره نقل شده است که گفت: کسی که روز هجدهم
ذیحجه را
روزه بگیرد ثواب روزه شصت ماه برای وی نوشته میشود، این روز،
روز غدیر خم است، روزی که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دست علی را گرفت و فرمود: آیا من رهبر مؤمنان نیستم؟ گفتند: چرا ای رسول خدا. فرمود: هر کس من مولای او هستم علی مولای او است. عمر گفت: تبریک، تبریک ای پسر
ابوطالب، تو اکنون مولای من و مولای هر مسلمانی، سپس این
آیه نازل شد: امروز
دین شما را کامل کردم. این
حدیث به عنوان روایت حبشون مشهور شده است، گفته شده که فقط او این روایت را نقل کرده است؛ در حالی
احمد بن
عبدالله نیز از علی سعید... از ابی هریره نقل کرده است... .
همین روایت را
شجری جرجانی در کتاب الامالی با همین سند در سه جای از کتابش و
ابن عساکر در
تاریخ مدینه دمشق نقل کردهاند.
•
عبدالله بن علی بن
محمد بن
بشران:
وی استاد خطیب بغدادی و
ثقه است؛ چنانچه
ذهبی در باره او مینویسد: "
عبدالله بن علیّ بن
محمد بن
عبدالله بن
بشران البغدادی الشاهد... قال الخطیب: کان سماعه صحیحاً. وتوفی فی شوال؛
عبدالله بن علی... خطیب درباره او گفته: شنیدههای او صحیح بود. در
ماه شوال از دنیا رفت.
• علی بن عمر الحافظ:
علی بن عمر، همان
دارقطنی معروف و صاحب سنن است که در وثاقت او تردیدی نیست؛ چنانچه ذهبی در باره او میگوید: "قال ابو بکر الخطیب کان الدارقطنی فرید عصره وقریع دهره ونسیج وحده وامام وقته انتهی الیه علو الاثر والمعرفة بعلل الحدیث واسماء الرجال مع الصدق والثقة وصحة الاعتقاد والاضطلاع من علوم سوی الحدیث منها القراءات؛ دارقطنی یگانه روزگار و پهلوان میدان بود و مانندی نداشت اوپیشوای زمانش بود، دانش و معرفت اسباب شناسائی حدیث و شناخت نامهای راویان به او ختم میشد، راستگو و مورد اعتماد و دارای اعتقادی صحیح بود و در دیگر علوم غیر از حدیث مانند دانش قراآت نیز قوی بود".
• ابونصر حبشون بن موسی بن ایوب الخلال:
ذهبی در باره او میگوید: "حبشون بن موسی بن ایوب الشیخ ابو نصر البغدادی الخلال... وکان احد الثقات؛ حبشون بن موسی، یکی از افراد مورد اعتماد بود".
خطیب بغدادی در باره او میگوید: "و کان ثقة یسکن باب البصرة؛ حبشون مورد اعتماد بود و در باب البصره سکونت داشت".
و بعد از نقل روایت اکمال نیز روایت دیگری را نقل کرده و میگوید: "الازهری انبانا علی بن عمر الحافظ قال حبشون بن موسی بن ایوب الخلال صدوق...؛ علی بن عمر الحافظ گفته است: حبشون بن موسی راستگو است".
• علی بن سعید الرملی:
ذهبی در باره او میگوید: "علی بن ابی حملة شیخ ضمرة بن ربیعة ما علمت به باسا ولا رایت احدا الآن تکلم فیه وهو صالح الامر ولم یخرج له احد من اصحاب الکتب الستة مع ثقته؛ علی بن ابیحمله بزرگ
قبیله ضمره است، من در او ایرادی نمیبینم و کسی را هم ندیدهام که در باره او سخنی گفته باشد، او کارهایش خوب بود ولی با این که ثقه است صاحبان کتب سته از وی روایت نقل نکردهاند".
ابن حجر عسقلانی درباره او مینویسد: ""و اذا کان ثقة ولم یتکلم فیه احد فکیف نذکره فی الضعفاء؛ علی بن سعید رملی ثقه است و کسی درباره وی سخنی نگفته است، پس چرا باید نام وی را در ردیف افراد ضعیف بیاوریم".
• ضمرة بن ربیعة القرشی:
ذهبی در باره او میگوید: "ضمرة بن ربیعة. الامام الحافظ القدوة محدث فلسطین ابو
عبدالله الرملی... روی
عبدالله بن
احمد بن حنبل عن ابیه قال ضمرة رجل صالح صالح الحدیث من الثقات المامونین لم یکن بالشام رجل یشبهه هو احب الینا من بقیة بقیة کان لا یبالی عمن حدث وقال ابن معین والنسائی ثقة. و قال ابو حاتم صالح قال آدم بن ابی ایاس ما رایت احدا اعقل لما یخرج من راسه من ضمرة وال ابن سعد کان ثقة مامونا خیرا لم یکن هناک افضل منه ثم قال مات فی اول رمضان سنة اثنتین ومئتین. و قال ابو سعید بن یونس کان فقیههم فی زمانه مات فی رمضان سنة اثنتین ومئتین، ضمرة بن ربیعه، پیشوا، حافظ، رهبر و محدث
فلسطین بود.
عبدالله بن
احمد بن حنبل از پدرش نقل کرده که گفت: ضمره، مرد پاک سرشت بود و در
نقل حدیث صالح بود، از افراد مورد وثوق و اعتماد بود، در
شام مانند او نبود. او در نزد من محبوبتر از دیگرانی بود که در نقل حدیث دقت نمیکردند که از چه کسانی نقل کنند.
ابن معین و
نسائی گفتهاند: مورد اعتماد بود. ابوحاتم گفته: درست کار بود، آدم بن ایاس گفته: کسی را داناتر از او در آن چه از مغزش خارج میشود (فکر و اندیشه)، ندیدم، ابن سعد گفته: مورد اعتماد و اطمینان و آدم خوبی بود، در این جا شخصی بهتر از او نیست. ابوسعید بن یونس گفته: او فقیه اهل زمان خود بود...".
•
عبدالله بن شوذب:
شمسالدین ذهبی درباره او مینویسد: "
عبدالله بن شوذب. البلخی ثم البصری الامام العالم ابو عبد الرحمن نزیل بیت المقدس... وثقه
احمد بن حنبل وغیره. قال ابو عمیر بن النحاس حدثنا کثیر بن الولید قال کنت اذا رایت ابن شوذب ذکرت الملائکة. قال ابو عامر العقدی سمعت الثوری یقول کان ابن شوذب عندنا ونحن نعده من ثقات مشایخنا وقال یحیی بن معین کان ثقة؛
عبدالله بن شوذب، پیشوا و دانشمند بود،
احمد بن حنبل و دیگران او را توثیق کردهاند. ابوعمیر نحاس گفته: کثیر بن ولید میگفت: من هر وقت ابن شوذب را میبینم به یاد
ملائکه میافتم. ابوعامر عقدی گفته: از ثوری شنیدم که میگفت: ابن شوذب پیش ما بود و ما او را جزء اساتید مورد اعتماد میشمردیم، یحیی بن معین گفته: او مورد اعتماد بود.
ابن حجر عسقلانی میگوید: "
عبدالله بن شوذب الخراسانی ابو عبد الرحمن سکن البصرة ثم الشام صدوق عابد من السابعة؛
عبدالله بن شوذب خراسانی ساکن بصره بود سپس به شام رفت، انسانی راستگو و اهل عبادت و از طبقه هفتم از محدثین است".
• مطر الوراق:
ذهبی در باره او میگوید: "مطر الوراق. الامام الزاهد الصادق ابو رجاء بن طهمان الخراسانی نزیل البصرة مولی علباء بن احمر الیشکری کان من العلماء العاملین وکان یکتب المصاحف و یتقن ذلک؛ مطر الوراق پیشوای زاهد راستگو، اصل او خراسانی است و ساکن
بصره شد، وی از دانشمندان شایسته و از نویسندگان قرآن بود که به درستی آن را انجام میداد".
او در کتاب دیگرش میگوید: "فمطر من رجال مسلم حسن الحدیث؛ مسلم در کتاب صحیحش از او نقل روایت دارد و از رجال این کتاب است، و روایاتش نیکو است".
• شهر بن حوشب:
شهر بن حوشب از روات صحیح مسلم است و در وثاقت وی تردید نیست؛ چنانچه ذهبی در
تاریخ الاسلام در باره او میگوید: "قال حرب الکرمانی: قلت
لاحمد بن حنبل: شهر بن حوشب، فوثقه وقال: ما احسن حدیثه. وقال حنبل: سمعت ابا
عبدالله یقول: شهر لیس به باس. قال الترمذی: قال
محمد یعنی البخاری: شهر حسن الحدیث، وقوی امره؛ شهر بن حوشب مشکلی ندارد، حدیثش نیکو و کارش استوار بود".
ترمذی در سنن خود بعد از نقل روایتی که در سند آن شهر بن حوشب وجود دارد، مینویسد: "وَسَاَلْتُ
مُحَمَّدَ بن اسماعیل عن شَهْرِ بن حَوْشَبٍ فَوَثَّقَهُ وقال انما یَتَکَلَّمُ فیه بن عَوْنٍ ثُمَّ رَوَی بن عَوْنٍ عن هِلَالِ بن ابی زَیْنَبَ عن شَهْرِ بن حَوْشَبٍ قال ابو عِیسَی هذا حَدِیثٌ حَسَنٌ صَحِیحٌ؛ بخاری شهر بن حوشب را توثیق کرد و روایت وی را حسن وصحیح دانستهاند".
عجلی در
معرفة الثقات مینویسد: "شهر بن حوشب شامی تابعی ثقة؛ شهر بن حوشب اهل شام و از تابعان و ثقه بود".
در نتیجه سند این روایت نیز کاملا صحیح است و هیچ ایرادی در آن دیده نمیشود.
تبریک گفتن مردم و به ویژه
خلیفه دوم ثابت میکند که منظور رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه»
ولایت و
امامت امیر مؤمنان (علیهالسّلام) بوده نه صرف
محبت و دوست داشتن ایشان؛ چرا که اگر مقصود صرف دوست داشتن بود، نیازی به تبریک گفتن نداشت. ضمن این که خلیفه دوم میگوید که «اصبحت مولای و مولی کل مولی؛ تو از امروز مولای ما شدی» و در روایت
ابن کثیر دمشقی آمده بود: «اصبحت الیوم ولی کل مؤمن؛ تو از امروز سرپرست هر مؤمنی شدی»؛ در حالی که دوست داشتن تمام مؤمنان از واجباتی است که قبل از آن نازل شده و از مسلمات بود و اگر کلمه «ولی» را به معنای محبت و دوستی بگیریم این معنا به ذهن تبادر خواهد کرد که عمر میگوید ما تا کنون با تو دوست نبودیم و تو از امروز با ما دوست شدی. آیا
اهل سنت میتوانند این مطلب را بپذیرند؟ در نتیجه چارهای نیست جز این که
حدیث غدیر به معنای «امامت و خلافت» گرفته شود.
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله "آیا عمر در غدیر خم با امیرمؤمنان (علیهالسّلام) بیعت کرده است؟"