بهادرشاه گورکانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بَهادُرْشاهِ گورَکانی، عنوانِ دو تن از فرمانروایان بابری شبه قاره که حدود ۴۰۰ سال براین سرزمین فرمان راندند و در زمان حکومت بهادرشاه دوم، سلسلۀ
گورکانیان منقرض شد.
بهادرشاه اول، قطبالدینمحمد معظم (۱۰۵۳-۲۱ محرم ۱۱۲۴ق/۱۶۴۳-۱۸ فوریۀ ۱۷۱۲)، هفتمین پادشاه بابری
هند، مشهور به شاه عالم.
وی دومین پسر اورنگ زیب بود، در برهانپور زاده شد و از نوجوانی به آموختن علوم مختلف پرداخت و ((قرآن)) را از برکرد
چنانکه از برخی مآخذ برمیآید او از ۱۴سالگی وارد امور حکومتی گردید و به صوبهداری دکن منصوب شد؛ از ۱۰۷۵ق/۱۶۶۴م گرفتار مناقشات دکن گردید و در نبردهایی با مهراته، حکومتهای محلی بیجاپور و قطب شاهیان شرکت کرد. بهادرشاه پس از آن نیز دوبار در ۱۰۷۵و۱۰۸۸ق به صوبهداری دکن انتخاب شد. وی در ۱۰۸۵ق به دستور پدر مأمور
کابل شد و لقب شاه عالم گرفت؛
در ۱۰۹۶ق شهر حیدرآباد را تصرف کرد، اما پس از مدت کوتاهی پدرش به او بدگمان شد و از
حکومت برکنارش کرد و به زندانش افکند (۱۰۹۷ق).
شاه عالم حدود ۷سال در
زندان ماند تا در ۱۱۰۶ق/۱۶۹۵م به دستور اورنگ زیب آزاد شد و در همان سال به حکومت اکبرآباد (آگرا) منصوبگردید و لاهور، ملتان، اوچ و سپس کابل نیز در قلمرو او قرارگرفت
شاه عالم در سالهای آخر حکومت پدرش اورنگ زیب، خود را نسبت به تاج و تخت بیعلاقه نشان میداد، اما مخفیانه آمادۀ تصاحب آن میشد. پس از مرگ اورنگ زیب (
ذیقعده ۱۱۱۸)، میان فرزندانش نزاع شد. مدت کوتاهی اعظم شاه و سپس کامبخش در دکن رشتۀ کارها را در دست گرفتند، ولی شاه عالم در
محرم ۱۱۱۹ در منطقهای در شمال
لاهور خود را فرمانروا خواند و لقب بهادرشاه برخود نهاد. وی سپس به برادرش اعظم شاه پیشنهاد کرد که مطابق
وصیت پدر، قلمرو بزرگ
گورکانیان را میان خود تقسیم کنند، ولی وی نپذیرفت و کار به نزاع کشید. اندکی بعد در نبرد جاجو، اعظم شاه و پسرش شکست داد و بکشت و در همان سال برادر دیگر خود کامبخش را نیز در حدود حیدرآباد منهزم کرد که پس از چندی بر اثر زخمهایی که برداشته بود، درگذشت.
بهادرشاه در حکومت کوتاه مدتش درگیر جنگ با راجپوتها و
سیکها بود. در ۱۱۲۰ق/۱۷۰۸م به جنگ راجپوتهای شورشی رفت. هنگام نبرد خبر رسید که سیکها
سرهند را تصرف کردهاند. پس به
سرهند رفت و آنان را شکست داد، ولی چند جنگ دیگر در میانه درگرفت که هیچیک به پیروزی قطعی بهادرشاه نینجامید.
برخی از تاریخنگاران، بهادرشاه را از آنرو که در سالهای نخستین سلطنتش دستور داد که نام
امام علی (علیهالسلام) را به عنوان وصی
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در خطبههای
نماز در مساجد بیاورند، متمایل به
تشیع دانستهاند. این دستور بهادرشاه باعث واکنش بیشتر
مسلمانان سنی مذهب
هند گردید و روحانیان سنی به مخالفت برخاستند و شورشی در لاهور به رهبری حاجی یارمحمد، روحانی قدرتمند پا گرفت. سپاه بهادرشاه در سوکوب شورش ناتوانی نشان داد و چون بیم گسترش آن میرفت، از دستور خود عدول کرد.
بهادرشاه را به عنوان فرمانروایی دارای سجایای اخلاقی و پایبند عقاید دینی دانستهاند. وی در مناصب کشوری و سازمان اداری و مالی دولت تغییراتی ایجاد کرد که باعث نابسامانی نهادهای دولتی گردید و رشتۀ کارها از دستش بیرون شد. چنانکه او را شاه بیخبر مینامیدند. او مانند پدرش مقامهای عالی حکومتی را به مسلمانان میداد و نسبت به هندوانی که در دستگاه حکومتی شغلی داشتند، سختگیری میکرد.
بهادرشاه خود مردی اهل
علم بود و از دانشمندان و ادیبان پشتیبانی میکرد. به علوم قرآنی عنایت تمام داشت و خود حافظ
قرآن بود. زبانهای عربی، فارسی و ترکی را به خوبی میدانست و به
زبان عربی سخن نیز میگفت. اشعاری از او به
زبان فارسی در دست است.
بهادرشاه در لاهور درگذشت و در دهلی به خاک سپرده شد.
بهادرشاه دوم، ابوالمظفرسراجالدین محمد، آخرین فرمانروای بابری هند (حک ۱۲۵۳-۱۲۷۴ق/۱۸۳۷-۱۸۵۸م) بود.
او که فرزند اکبرشاه دوم بود، در ۱۱۸۹ق/۱۷۷۵م در قلعۀ
دهلی زادهشد و بیش از ۶۰ سال سن داشت که با عنوان بهادرشاه بر تخت نشست و از همین زمان لقب سراجالدین را نیز به نام و کنیۀ خود افزود.
دورۀ فرمانروایی بهادرشاه دوم مقارن با گسترش قلمرو و اقتدار کمپانی هند شرقی بود که حتی دهلی را نیز در اختیار داشت و برای شاه مقرری تعیین و پرداخت میکرد
و او در حقیقت حتی برای تعیین ولیعهد خویش هم اقتداری نداشت.
این محدودیتها و نیز مداخلۀ مقامات انگلیسی در ساختار جامعۀ هند و تبلیغات حمایت شدۀ هیئتهای مسیحی که به نزاعهای دینی میانجامید، و نیز تغییراتی که در نظام زمینداری و تولیدی هند ایجاد کرده بودند، همۀ زمینههای بروز شورش عمومی بزرگ بر ضد کمپانی و انگلیسیان را فراهم آورد که بهادرشاه در آن نقش فعالی داشت.
شورش در ۹مۀ۱۸۵۷ در میروت توسط سربازان هند آغاز شد و با پیوستن نظامیان مستقر در پادگان دهلی به شورشیان، دامنۀ آن شدت گرفت و اینان بهادرشاه را که در این زمان ۸۲ سال داشت، پادشاه و رهبر خود خواندند.
این شورش به سرعت به نواحی دیگر نیز راه یافت و کانپور، لکهنو و به ویژه در بخشهایی از بیهار نیز مردم مخالفت خود را با حضور و نفوذ انگلیسیها اعلام کردند.
دو روز بعد بهادرشاه برای هدایت
قیام و تنظیم امور سپاه و کنترل شهر فرمانهایی صادر کرد. وی به خوبی آگاه بود که نیروهای انگلیسی به زودی به سرکوب آنها خواهند آمد؛ از اینرو برای متحد ساختن امیران، شاهزادگان و راجههای مناطق دیگر به پا خاست و در ۱۲مه اعلام کرد که برای آزادی هند میجنگد و پس از آن از دنیای
سیاست کنارهگیری میکند. وی همچنین نامههایی به ۳ گروه زمینداران، سپاهیان و صنعتگران نوشت و یادآوری پایگاه و اهمیت آنان در دورۀ فرمانروایی بابریان، خواهان اتحاد و حمایتشان از شاه و قیام شد. اما این درخواست بیپاسخ ماند و دوران فرمانروایی اوبر دهلی بیش از ۴ماه دوام نیافت.
در پی هجوم انگلیسیان به دهلی، بهادرشاه به آرامگاه همایون، دومین پادشاه تیموری هند پناه برد. در ۲۰سپتامبر ژنرال ویلسن دهلی را تصرف کرد و با تعقیب شورشیان، بهادرشاه و خانوادهاش نیز گرفتار شدند.
بهادر شاه زندانی شد، اما پسرانش بختاورشاه، میرزا مند، مغول بیک و خضر سلطان، و نوهاش میرزا ابوبکر به همراه بیش از ۲۴شاهزادۀ دیگر توسط مهاجمان کشته شدند.
بهادرشاه در محاکمهای که از ۷ ژانویه تا ۹ مارس ۱۸۵۸ ادامه داشت، به همدستی در شورش دهلی محکوم گردید و از آنجا به کلکته و سپس به رانگون در برمه
تبعید شد و حدود ۴سال بقیۀ عمر را بهسختی سپری کرد تا در ۱۴
جمادیالاول ۱۲۷۹ق/۷ نوامبر۱۸۶۲ در همانجا درگذشت.
او را در حیاط زندان دفن کردند. مدتی بعد مولوی عبدالسلام مزار او را در رانگون یافت و با مجوزی از دولت برمه کتیبهای ساده به زبان انگلیسی بر آن نصب کرد.
بهادرشاه به
تصوف گرایش داشت. وی در خطاطی نیز چیره دست، و به
موسیقی علاقهمند بود.
شاه نصیر (د ۱۲۵۴ق)، ذوق (د۱۲۷۱ق) و غالب (د ۱۲۸۵ق) از استادان او در شعر و ادب بودند و از آن میان، تأثیر «ذوق» در اشعار وی بیشتر است.
بهادرشاه که «ظفر» تخلص میکرد، به دو زبان اردو و فارسی شعر میسرود.
شعر او بیانگر درد و رنجی است که روزگار و وضع خاص او برایش فراهم آورده بود. این مضامین خاصه در اشعاری که در رانگون در دورۀ تبعید سرود، بازتاب بیشتری یافته است. «ظفر» ۵ دیوان شعر به اردو داشت که۴ دیوان آن بر جای ماندهاست و گویا دفتر پنجم آن در جریان شورش ۱۸۵۷م از میان رفته است. این دیوانها جداگانه و سپس با عنوان کلیات در یک مجلد، بارها، از جمله در
بمبئی (۱۸۹۰م) و لاهور (۱۹۶۹م) به چاپ رسیده است.
اشعار فارسی ظفر تاکنون به گونۀ مدون چاپ نشده، و به صورت پراکنده در منابع مختلف، ذیل شرح حال او آمده است.
اما شرح او برگلستان سعدی به چاپ رسیده است.
بندی از مخمس ظفر به زبان اردو که برغزل سودا سروده بود، نیز جزو مجموعۀ بیاض رضا در کتابخانۀ ادارۀ ادبیات اردو (شم ۸۸۸) موجود است.
از وی قطعاتی به نسخ، طغرا و نستعلیق در موزۀ باستان شناختی دهلی،
به یادگار مانده است. او همچنین قطعاتی از
قرآن کریم را برای تزیین مسجد دهلی نگاشته بود.
(۱) بختاورخان، مرآةالعالم: تاریخ اورنگ زیب، به کوشش س علوی، لاهور، ۱۹۷۹م.
(۲) مهدی بیانی، احوال و آثار خوشنویسان، تهران، ۱۳۵۶ش.
(۳) محمدهاشم خافیخان نظام الملکی، منتخب اللباب، به کوشش کبیرالدین احمد و غلام قادر، کلکته، ۱۸۷۴م.
(۴) محیی الدین قادری زور، تذکرۀ مخطوطات، دهلی، ۱۹۸۴م.
(۵) نادره زیدی، «بهادرشاه ظفر (۱۷۷۵-۱۸۶۲م)»، تاریخ ادبیات مسلمانان پاکستان و هند، لاهور، ۱۹۷۱م، ج۸.
(۶) رام بابو سکسینه، تاریخ ادب اردو، ترجمۀ محمد عسکری، لاهور، سردار محمودخان.
(۷) شورش هندوستان ۱۸۵۷م/۱۲۷۴ق، ترجمۀ اوانس ماسئیان، به کوشش صفاءالدین تبرائیان، تهران، ۱۳۷۲ش.
(۸) محمد صدیق صدیق حسنخان، نگارستان سخن، کلکته، ۱۲۹۳ق.
(۹) عبدالحی، نزهةالخواطر، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م.
(۱۰) محمدقاسم عبرت لاهوری، عبرت نامه، به کوشش ظهورالدین احمد، لاهور، ۱۹۷۷م.
(۱۱) علی حسنخان، صبح گلشن، کلکته، ۱۲۹۵ق.
(۱۲) قانع تتوی، میرعلی شیر، تحفةالکرام، به کوشش حسامالدین راشدی، حیدرآباد، ۱۹۷۱م.
(۱۳) عبدالحمید لاهوری، پادشاه نامه، به کوشش کبیرالدین احمد و عبدالرحیم، کلکته، ۱۸۶۸م.
(۱۴) مشفق خواجه، جائزۀ مخطوطات اردو، لاهور، ۱۹۷۹م.
(۱۵) مبارک الله واضح، تاریخ ارادت خان، به کوشش غلام رسول مهر، الهور، ۱۹۷۱م.
(۱۶) یونس شاه، تذکرۀ نعت گویان اردو، ایبت آباد، ۱۹۸۲م.
(۱۷) Banerjee, A Ch, The New History of Modern India ۱۷۰۷-۱۹۴۷, Calcutta, ۱۹۸۳.
(۱۸) Burgess, J,The Chronology of Indian History, Delhi، ۱۹۷۵.
(۱۹) Dodwell, H H,» The Development of Sovereignty in British India «, The Cambridge History of India, New Dlhi, ۱۹۸۷, vol V.
(۲۰) Garcin de Tassy, M, Histoire de la littérature Hindouie et Hindoustanie, New York, ۱۹۶۸.
(۲۱) Gardner, B, The East India Company, London, ۱۹۷۱.
(۲۲) Hasan, M,» Bahadur Shah II, His Relation with the British and the Mutiny «, Islamic Culture, Hyderabad Decan، ۱۹۵۹, volXXXIII.
(۲۳) Ikram, S M, History of Muslim Civlisation in India and Pakistan, Lahore, ۱۹۸۲.
(۲۴) Irvine, W, Later Mughals, New Delhi, ۱۹۷۱.
(۲۵) Majumdar, R C, An Advanced History of India, London, ۱۹۵۸.
(۲۶) May, L S, The Evolution of Indo-Muslim Thought after ۱۸۵۷, Lahor, ۱۹۷۰.
(۲۷) Must’ad Khan, S, Maāsir-i- Alamgiri، tr Jadu-Nath Sarkar, Lahor، ۱۹۸۱.
(۲۸) Srivastava, A L, The Mughul Empire, Agra, ۱۹۶۶.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «بهادرشاه گورکانی»، شماره۵۲۱۷.