بهادر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بَهادُر، به معنای پهلوان و دلیر، شکل فارسی شدۀ
واژۀ مغولی با ـ آتور «کهن»، باغاتور «نو»، این دو نیز، خود برگرفته از
واژۀ ترکی باتیر، باتور است.
اگرچه دگرگونی
واژۀ ترکی باتور، باتیر به آتور، باغاتور مغولی.
براساس قاعدهای کهن، یعنی تکرار نخستین مصوت
واژه و تبدیل نخستین آن دو مصوت به «غ» در دورانهای بعدی است، همانند تبدیل قان، خان به قاآن و قاغان، اما یک نام خاص ترکی در سنگ نبشتههای ترکی عهد گوک ترکها، تورکوها (توکیوها در زبان چینی) به صورت باغاتور چیگشی آمده است
که تبدیل باتور، باتیر به باغاتور در یکی از شاخههای زبان ترکی و سپس درآمدن این صورت
واژه به زبان مغولی را محتمل میسازد. همانگونه که دیگر شدۀ قان به شکل خاقان، پیش از صورت مغولی آن در زبان ترکی به کار میرفته، و در روزگار کهنتر به زبانهای ایرانی، فارسی میانه،
ختنی
و فارسی دری
راه یافته است.
ریشه و اشتقاق
واژۀ بهادر، باتور، باتیر ترکی تاکنون ناشناخته ماندهاست. کلاوسن آن را نام خاص هونی (هسیونک ـ نو) میداند و ضبط نام خاص مائوـ تون، موگتون در منابع چینی سالهای ۲۰۹-۱۷۴قم را چینی شدۀ آن
واژه میانگارد.
با این همه، وی باتور، باتیر ترکی را در فرهنگ
ریشه
شناسی واژههای ترکی پیش از سدۀ ۱۳م خویش نیاورده است. آراء پژوهندگان دربارۀ اصل و اشتقاق
واژۀ بهادر، باتور، باتیر متفاوت است. برخی آن را دیگر شدۀ
واژۀ فارسی باستان «بغآدور»، به معنای خداوند آتش، و گروهی دیگر شدۀ
واژۀ فارسی باستان «بغ پوثره» ـ که در فارسی دری «فغفور» شده است ـ و برخی دیگر از جمله هنینگ، بهادر را برگفته از
واژۀ «بغتر» در زبانهای شرقی
ایران و برابر «بختر» اوستایی و «بهاکتر» سنسکریت به معنای پخشکنندۀ هدایا،
سعادت،
برکت،
ثروت و دولت میپندارند. اما از این همه هیچیک درست نمینماید. دورفر همۀ این آراء را طرح، نقد و رد کرده است.
باتور، باتیر در زبانهای مختلف ترکی به شکلهای گوناگون ضبط شده، و کاربرد داشته است و هماکنون نیز در زبان معیار برخی از شاخههای زبان ترکی به کار میرود. از جمله در اویغوری باستان به صورت بادور و باتور تنها به عنوان نام کسان
و در قزاقی به صورت باتیر به معنای دلیر، پهلوان، مبارز، میهن دوست و خردمند
به کار رفته است. این
واژه در اویغوری معاصر به صورت باتیر و باتور، در زبان ترکی یاقوتی به صورت باتیر و بوتور به همان معانی، در زبان تاتاری قازان به صورت باتور و باتیر به معنای زیبا، در آناتولی به صورت باتیر به معنای جوانمرد و جسور
و در زبان چُواشی به صورت پاتتر به معنای نیرومند و تندرست
آمده است. دورفر برآن است که
واژۀ باتور، باتیر ترکی توسط ژوان ـ ژوان (روان ـ روان) ها به زبان مغولی راه یافته،
و در آن زبان، کهنترین کاربرد این
واژه در «تاریخ سری مغول»،
بیشتر به عنوان لقب و بیان صفت دلاوری و پهلوانی به کار رفته است (دربارۀ دیگر گویشهای مغولی، به دورفر مراجعه کنید)
ولادیمیرتسف کوشیده است تا بهادر را لقبی برای طبقۀ
اشراف و نخبگان قبایل دشت قلمداد کند،
اما برخلافنظر وی، بهادر در زبان مغولی تنها برای وصف تواناییهای اشخاص به کار رفته، و فاقد بار معنایی سازگار با دیدگاه وی است.
واژۀ بهادر، پس از حملۀ مغول، از راه
زبان فارسی به دیگر زبانهای
جهان اسلام از جمله
عربی،
اردو،
پشتو، بلوچی، ترکی عثمانی، قرهقالپاقی، ازبکی و جغتایی
راه یافت. این
واژه که در عصر
ایلخانان در زبان فارسی مکتوب گردید، در آغاز بیشتر بهعنوان لقب یا صفت همراه نام کسان، و سپس به عنوان
واژهای عمومی کاربرد یافت. منهاج سراج
و جوینی
که دو تألیف خویش را همزمان در ۶۵۸ق/۱۲۶۰م به پایان بردهاند، نخستین بار آن
واژه را ضبط کردهاند. کاربرد
واژۀ بهادر در جامعالتواریخ و پس از آن وسعت بیشتری یافت..
در سدۀ ۸ق/۱۴م
واژۀ بهادر را میتوان در نوشتههای غیر تاریخی، از جمله در کتابهای مناقب صوفیان به معنای مبارز و جنگاور و نیز به عنوان لقب و صفت اشخاص مشاهده کرد.
در روزگار تیموریان
واژۀ بهادر همچنان به معنای دلاور و مبارز و بیشتر بهعنوان لقب کسان بهکارمیرفت.
در منابع سدههای ۱۰و۱۱ق/۱۶و۱۷م (روزگار صفویان) بهادر کاربرد فراوان داشته است.
امروز
واژۀ بهادر به عنوان نام کسان کاربرد دارد.
(۱) توکل ابن بزاز، صفوةالصفا، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش.
(۲) ابنبطوطه، رحلة، به کوشش طلال حرب، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
(۳) ابوبکر طهرانی، دیاربکریه، به کوشش نجاتی لوغان و فاروق سومر، تهران، ۱۳۵۶ش.
(۴) عبدالله ابوالقاسم کاشانی، تاریخ اولجایتو، به کوشش مهین همبلی، تهران، ۱۳۴۸ش.
(۵) اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، به کوشش محمد اسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
(۶) محمدحسن اعتمادالسلطنه، مرآة البلدان، به کوشش عبدالحسین نوایی و هاشم محدث، تهران، ۱۳۶۷ش.
(۷) احمد افلاکی، مناقب العارفین، به کوشش تحسین یازیجی، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۸) عبدالحفظ بلیاوی، مصباح اللغات، کراچی، ۱۹۸۱.
(۹) داوود بناکتی، تاریخ، به کوشش جعفر شعار، تهران، ۱۳۴۸ش.
(۱۰) عطاملک جوینی، تاریخ جهانگشای، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۲۹-۱۳۵۵ق/۱۹۱۱-۱۹۳۷م.
(۱۱) حدودالعالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱۳۴۰ش.
(۱۲) رشیدالدین فضلالله، جامعالتواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۱۳) بهرام فرهوشی، فرهنگ فارسی به پهلوی، تهران، ۱۳۵۲ش.
(۱۴) منهاج سراج، عثمان، طبقات ناصری، به کوشش عبدالحی حبیبی، کابل، ۱۳۴۳ش.
(۱۵) مصطفی موسوی، تعلیقات بر جامع التواریخ (نک: هم، رشیدالدین فضل الدین فضلالله).
(۱۶) نظامالدین شامی، ظفرنامه، به کوشش محمد پناهی سمنانی، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۱۷) منتخب التواریخ معینی، منسوب به معینالدین نطنزی، به کوشش ژان اُبن، تهران، ۱۳۳۶ش.
(۱۸) Bailey, H W, Opera Minora, ed M Nawabi, Shiraz, ۱۹۸۱.
(۱۹) Blo-Bzan Bstan-’Jin,» Chronique Altan Tobči «, Histoire secrćte des Mongols, ed L, Ligeri, Budapest, ۱۹۷۴.
(۲۰) Clauson, G, An Etymological Dictionart of Pre-Thirteenth-Century Turkish, Oxford, ۱۹۷۲.
(۲۱) Doerfer, G, Türkische und mongolische Elemente im Neupersischen, Wiesbaden, ۱۹۶۵.
(۲۲) Mongqul-un niuča-Tobča-an (Histoire secréte des mongols) , edL Ligeti, Budapest، ۱۹۷۱.
(۲۳) Oralty, H, Kazak Türkçesi Sözlüğü, Istanbul, ۱۹۸۴.
(۴۳) Orkun, HN, Eski Türk yazitlari, Ankara, ۱۹۸۶.
(۲۵) Paasonen, H, Çuvas sözlüğü, Istanbul, ۱۹۵۰.
(۲۶) Shnitnikov, BN, Kazakh-English Dictionary, London/Paris, ۱۹۶۶.
(۲۷) Vladimirtsov, BY, Moğollariniçtimaî teŞkilâti, trA Inan, Ankara, ۱۹۸۷.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «بهادر»، شماره۵۲۱۵.