بنی غفار
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بنی غفار شاخهای از
قبیله کنانه از عرب عدنانی، غارت کنندگان حاجیان و ساکنان میان
مدینه و
مکه بودند. شماری از غفاریها با یهود
خیبر و
بنیاسلم همپیمان بودند. درباره
اسلام آوردن غفاریان، جز اندکی که در دوران مکی یا اوایل
هجرت مسلمان شدند، روایتها گوناگون است. گروهی از بنیغفار با
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سر ناسازگاری داشتند؛ اما گروهی دیگر تابع او و باایمان بودند. از نقش آنها در
سقیفه و دوران
ابوبکر و دوران
خلافت علی گزارشی در دست نیست؛ اما از نقش آنها در
رویداد کربلا،
فتح مصر،
قیام نفس زکیه در تاریخ اشاراتی شده است. در میان شخصیتهای برجسته غفاری،
ابوذر غفاری و نیز شاعران و راویان
حدیث نبوی، پرچمداران در
فتح مکه و
همسران پیامبر میتوان نام برد.
آنان به
غِفار بن مُلَیْل بن ضمره نسب میبرند.
تیرهای دیگر از
عمالقه که در
نجد میزیستند، نیز به غفار شهرت داشتند که در این جا مد نظر نیستند. غفار فرزندانی داشت که شاخههایی کوچکتر میان غفار پدید آوردند.
بنواُحیمِس/اَحْمَس،
بنوجَروه،
بنوحاجب بن عبدالله،
بنوحرام،
بنوحماس،
بنومُعیص،
بنونار و
بنوحرّاق از آن جمله هستند.
شاخههای بنیغفار بیشتر در جنوب مدینه یعنی در نیمه شمالی راه مکه به مدینه در مسیر راه تجارت جنوب به شمال
قریش سکنا داشتند. موقعیت چاههای آب، منازل و سرزمینهای آنان، حاکی از سکونت آنان در مناطق جنوب مدینه است. از بدر،
قاحه (سُقیا)،
شَبکه شَدَخ یا
شبکه جرح،
بُغیبِغه،
غیقه و
اذناب الصفراء به عنوان آبهای مهم بنی غفار یاد شده است؛ آنان در مناطق صَفراء به ویژه دو تیره بنونار و بنوحراق،
کراع الغَمیم محل نزول
آیه تبلیغ (
سوره مائده آیه۶)
در هشت میلی
عُسفان و بَعال در نزدیکی عسفان
پراکنده بودند. از عمدهترین مراکز جمعیتی آنها میتوان به
وَدّان، محل غزوهای به همین نام
در هشت میلی
ابواء و غَیْقَه
اشاره کرد. به دلیل انتساب
چاه رُوْمَه در
وادی عقیق مدینه
و
اَضائه غفار (آبگیر مانندی در مدینه) به غفاریان، برخی از آنها در آن جا مستقر بودند.
غفاریها از غیقه، میان مکه و مدینه، فراوان به مدینه رفت و آمد داشتند.
مناصف به عنوان میقات بنیغفار در پیش از
اسلام،
خَضْخاض نزدیک اضائه
و
تَناضِب در یک منزلی مکه
نیز به بنیغفار منسوب هستند.
راهزنی آنها در مسیر کاروانهای تجاری و غارت اموال
حاجیان موجب شده بود که میان برخی از قبایل به
اهل سَلَّه (دزد)
و
سُرّاق الحَجیج مشهور شوند. به گزارش
سفیان ثوری، غفار در روزگار
جاهلیت دزد بوده است.
قریش در دیدار با یهود
بنینضیر به این نکته اشاره کردند که پیروان محمد (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، بنیغفار هستند که اموال حاجیان را غارت میکنند.
نیز گزارش شده است که
اقرع بن حابس تمیمی در دیدار با رسول خدا به او گفت: «تو را سراق الحجیج مانند قبایل غفار،
جهینه و
اسلم حمایت میکنند.»
برخی از آنان مانند ابوذر که به آیین جاهلی پشت کرد،
موحد بودند.
ابیاللحم غفاری نیز از خوردن گوشتهای قربانی بتان خودداری میکرد.
شماری از غفاریها با یهود خیبر
و بنی
اسلم همپیمان بودند؛ به گونهای که نام غفار در بسیاری از گزارههای تاریخی با نام
اسلم همردیف است. در منابع، نام او با
جنگهای فِجار قرین است. روح عصبیت و
فخرفروشی و عزتطلبی
ابومنیعه غفاری موجب شد تا با خواندن رجزی در
بازار عُکاظ، خود را عزیزترین عرب معرفی کند و از مخالف گفتارش بخواهد تا پای وی را قطع کند. این سبب بروز نبرد جاهلی فِجارِ دوم یا فجار اول
شد که به
فِجار فخر یا
فِجار رِجْل مشهور گشت.
برخی غفاریها از آغاز با
بعثت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) آشنا شدند. وجود ابوذر به عنوان چهارمین یا پنجمین
مسلمان و بازگشت او به میان قبیلهاش و تبلیغ
اسلام نزد آنان
دلیلی بر این مدعا است. درباره
اسلام آوردن غفاریان، جز اندکی که در دوران مکی یا اوایل هجرت
مسلمان شدند، روایتها گوناگون است. برخی از گزارشها به
اسلام آوردن
ایماء بن رَحضه، بزرگ و خطیب و امام غفار، همراه نیمی از قبیلهاش پیش از هجرت اشاره دارند.
در برابر، گزارشی از تصمیم او یا پسرش
خفاف برای یاری رساندن به قریش در بدر همراه مردان جنگی خود حکایت دارد.
بر پایه گزارش
ابن اسحق تیرههای بنونار و بنوحراق از غفاریها دستکم تا هنگام
نبرد بدر مسلمان نبودند؛ چنان که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) هنگام حرکت به سوی بدر، به نامهای زشت
این دو تیره و دو کوه آنها،
مُسْلِح و
مخرئ، تطیر زد و با پرهیز از ورود به مناطق آنان، راهی دیگر را برگزید تا به
ذَفِران رسید و از آن جا به بدر رفت.
روایت
طبرانی نیز گواه
اسلام آوردن غفار در مدینه است. نامه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) به بنیغفار
در سال
دوم ق نیز نامسلمانی غفار را تا آن هنگام و احتمال همکاری آنها را با دشمنان
اسلام نشان میدهد. برخی زمان نوشتن این نامه را پس از سال
هفتم ق یاد کردهاند.
نخستین گزارشها درباره
اسلام آوردن غفاریها پیش از
غزوه خندق (
۵ق) است که برخی از بزرگان یهود بنینضیر برای جلب حمایت قریش در حمله به مدینه با بزرگان مکه دیدار کردند. مکیان همراه برشمردن صفات نیکوی خود، پیروان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) را دزدان بنیغفار خواندند و از بزرگان یهود درباره برتری آیین
اسلام یا
آیین بتپرستی قریش نظرخواهی کردند. یهودیان آیین مکیان را برتر دانستند. خداوند در آیه ۵۱
سوره نساء یهودیان را مؤمنان به
بت و
طاغوت معرفی کرده است. آوردهاند که منظور از
مؤمنان در آیه، مجموعههایی از جمله بنیغفار هستند که یهودیان، قریش را بر آنان ترجیح دادند.
اما این گزارش نیز نمیتواند به تنهایی بر
اسلام آوردن غفار تا پیش از
غزوه احزاب دلالت داشته باشد؛ زیرا یاد کردن پیروی غفار از دولت مدینه، شاید با هدف ویرانی چهره پیامبر رخ داده و تنها میتواند مؤید
اسلام آوردن برخی از غفاریان باشد، به ویژه آن که برخی گزارشها از
اسلام ایماء
بن رحضه غفاری، از بزرگان غفار، اندکی پیش از حدیبیه به سال
ششم ق گزارش دادهاند.
پس از
صلح حدیبیه که به موجب آن، مسلمانان متعهد شده بودند از آن پس تازه مسلمانانی را که به یثرب پناه میبرند، به مکه بازگردانند، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)
ابوبصیر نو
مسلمان را به مکه بازگرداند؛ اما وی گریخت و در مناطق بیابانی میان مکه و مدینه ماند. ۳۰۰ تن از غفاریان
مسلمان همراه وی شدند و بر ضد قریش کارهایی انجام دادند.
این گزارش نیز احتمال
اسلام آوردن غفار را در دوره مدنی و پیش از صلح حدیبیه تقویت میکند؛ درباره نحوه
اسلام آوردن برخی از غفاریها آمده است که گرفتار خشکسالی شده، برای فراهم کردن خوراک به مدینه آمدند و به رغم صائبی بودن، با پذیرایی مدنیها به دستور رسول خدا روبهرو شدند. صبح روز بعد، همگی آنها به مسجد مدینه آمده،
مسلمان شدند.
به باور برخی مفسران،
اسلام آوردن غفار، قریش را در برابر دعوت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) سرسختتر کرد و این موضوع شان نزول آیه ۱۱
سوره احقاف بوده است.
پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) غفار را برای بسیاری از مردم سبب امتحان دانست
و در برابر نکوهش برخی درباره پیروی راهزنانی چون غفار از رسول خدا، غفاریها را دوستان خدا و رسول و از بهترینها در قیامت برشمرده، از قبایلی بزرگ مانند تمیم بهتر دانست.
اما برخی برآنند که
اسلام آوردن شماری از غفاریان با هدف حفظ جان و مال و دور از
ایمان بوده است. از این رو، در مقاطع حساس، نفاق این دسته با سرپیچی از دستور رسول خدا آشکار میشد؛ چنان که در آیه ۱۴ سوره حجرات
خداوند آنها را فاقد ایمان دانسته است.
در آیه ۱۰۱
سوره توبه خداوند برخی از مسلمانان را اهل
نفاق خوانده و آنها را در
دنیا و
آخرت به
عذاب خود تهدید کرده است که در گزارشهای تفسیری، نام بنیغفار نیز میان آنان دیده میشود.
آوردهاند که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) به سال
هشتم ق ابورُهم غفاری را مامور فراخوانی غفار برای فتح مکه کرد
و آنها به تعداد ۴۰۰ تن
به مسلمانان پیوستند. ابوذر یا ایماء
بن رَحضَه در این
غزوه، پرچم غفار را در دست داشت
و همراه
خالد بن ولید از سمت پایین مکه وارد آن شهر شد.
برخی با گزارش تخلّف برخی از غفاریان از دستور پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) برای شرکت در فتح مکه، آیه ۱۱
سوره فتح را در این زمینه یاد کرده اند.
در مجموع میتوان گفت که گروهی از بنیغفار با پیامبر سر ناسازگاری داشتند؛ اما گروهی دیگر تابع او و با ایمان بودند؛ با هجرت غفاریها به مدینه که هنگام دقیق آن مشخص نیست، رسول خدا زمینی به او واگذار کرد که در آن مستقر شود. مسجدی در آن بنا نهادند و خود پیامبر در این
مسجد نماز گزارد.
این مسجد از مساجد نُهگانه مدینه در دوران رسالت شمرده میشد
و اکنون اثری از آن وجود ندارد. این مسجد در غرب بازار مدینه قرار داشته است.
از نقش آنها در سقیفه و دوران ابوبکر گزارشی در دست نیست. اما در فتوحات، برخی از غفاریها در فتح مصر شرکت داشتند و چون تعدادشان برای داشتن پرچم و دیوان یا محلهای ویژه کافی نبود، با برخی از تیرههای عرب زیر یک پرچم گرد آمده، به
اهل الرایه (پرچمداران) معروف شدند و در محله «الرایه» در
فسطاط مصر سکونت گزیدند.
برخی نیز به
عراق کوچ کرده، در
بصره یا
کوفه ساکن گشتند؛ گروهی از غفاریها ابوذر را در ملاقاتی با
عثمان که به
تبعید وی به
ربذه انجامید، همراهی کردند
و از برخورد ظالمانه عثمان با او خشمگین بودند.
از نقش آنها در دوران خلافت علی گزارشی نرسیده است؛ در رویداد کربلا،
عبدالله و
عبدالرحمن پسران
قیس بن ابیعروه غفاری، از بزرگان و دلیران کوفه، شرکت داشتند.
آنها و همچنین
جون بن حری، مولای ابوذر، در شمار
شهدای کربلا هستند.
از نقش آنها در قیام نفس زکیه (
۱۴۴ق) نیز گزارشهایی در دست است.
با خیانت برخی از ایشان در هدایت نیروهای عباسی به مدینه، نفس زکیه به قتل رسید.
ابوذر از نخستین مسلمانان و از ارکان چهارگانه
شیعه به شمار میرفت و همسرش لیلی (امیه، امه یا آمنه) دختر ابوصلت
در شمار راویان حدیث نبوی بود. از دیگر محدثان میتوان به
ابوالاحوص،
ابوحازم تمار،
ابوالغصن ثابت بن قیس،
صالح بن کیسان (
فقیه،
محدث و استاد
عمر بن عبد العزیز)،
نافع بن عباس،
عمرو بن سعد فدکی،
و
صخر بن اسحق حجازی اشاره کرد که همگی از موالیان غفاری بودند؛ ابیاللحم غفاری از اشراف و شاعران عصر جاهلی و
اسلام و از
شهدای حنین (۸ق)، ایماء
بن رحضه، بزرگ و نماینده غفاریان و به سخنی، پرچمدار بنیغفار در فتح مکه،
ابورُهم مامور فراخوانی غفار برای شرکت در فتح مکه،
و
ابوسریحه از اصحاب
بیعت شجره از دیگر برجستگان غفاری به شمار آمدهاند.
ام شریک دختر
جابر و
اسماء دختر نعمان در شمار همسران پیامبر از تیره غفار نام برده شدهاند.
(۱) الاحادیث الطوال، الطبرانی (م،۳۶۰ق)، به کوشش مصطفی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق.
(۲) اسباب النزول، الواحدی (م،۴۶۸ق)، به کوشش عصام
بن عبدالمحسن الحميدان، دار الإصلاح، ۱۴۱۲ق.
(۳) الاستیعاب، ابن عبدالبر (م،۴۶۳ق)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق.
(۴) اسد الغابه، ابن اثیر (م،۶۳۰ق)، بیروت، دار الکتاب العربی.
(۵) الاصابه، ابن حجر العسقلانی (م،۸۵۲ق)، به کوشش علی معوض و عادل عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
(۶) اعلام الوری، الطبرسی (م،۵۴۸ق)، قم، آل البیت، ۱۴۱۷ق.
(۷) الاغانی، ابوالفرج الاصفهانی (م،۳۵۶ق)، به کوشش علی مهنّا و سمیر جابر، بیروت، دار الفکر.
(۸) اقبال الاعمال، ابن طاووس (م،۶۶۴ق)، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۹۰ق.
(۹) اکرام الضیف، ابراهیم
بن اسحق الحربی (م،۲۸۵ق)، به کوشش عبدالله
بن عائض، طنطا، مکتبة الصحابه، ۱۴۰۷ق.
(۱۰) امتاع الاسماع، المقریزی (م،۸۴۵ق)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق.
(۱۱) انساب الاشراف، البلاذری (م،۲۷۹ق)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق.
(۱۲) الانساب، عبدالکریم السمعانی (م،۵۶۲ق)، به کوشش عبدالرحمن، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیه، ۱۳۸۲ق.
(۱۳) بحار الانوار، المجلسی (م،۱۱۱۰ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
(۱۴) البدایة و النهایه، ابن کثیر (م،۷۷۴ق)، به کوشش علی شيری، بیروت، دار إحياء التراث العربي.
(۱۵) تاج العروس، الزبیدی (م،۱۲۰۵ق)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ق.
(۱۶) تاریخ
الاسلام و وفیات المشاهیر، الذهبی (م،۷۴۸ق)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق.
(۱۷) التاریخ الکبیر، البخاری (م،۲۵۶ق)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق.
(۱۸) تاریخ المدینة المنوره، ابن شبّه (م،۲۶۲ق)، به کوشش شلتوت، قم، دار الفکر، ۱۴۱۰ق.
(۱۹) تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک)، الطبری (م،۳۱۰ق)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۳ق.
(۲۰) تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر (م،۵۷۱ق)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق.
(۲۱) التبیان، الطوسی (م،۴۶۰ق)، به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
(۲۲) تفسیر صنعانی (تفسیر عبدالرزاق)، عبدالرزاق الصنعانی (م،۲۱۱ق)، به کوشش مصطفی
مسلم، ریاض، مکتبة الرشد، ۱۴۱۰ق.
(۲۳) تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن)، القرطبی (م،۶۷۱ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق.
(۲۴) تهذیب التهذیب، ابن حجر العسقلانی (م،۸۵۲ق).
(۲۵) تهذیب الکمال، المزی (م،۷۴۲ق)، به کوشش بشار عواد، الرساله، بیروت، ۱۴۱۵ق.
(۲۶) الثقات، ابن حبان (م،۳۵۴ق)، به کوشش شرف الدین، هند، وزارت معارف و شؤون فرهنگی.
(۲۷) جامع البیان، الطبری (م،۳۱۰ق)، به کوشش احمد محمدشاكر.
(۲۸) الجرح و التعدیل، ابن ابیحاتم الرازی (م،۳۲۷ق)، بیروت، دار احياء التراث العربی، ۱۲۷۱ق.
(۲۹) جمهرة انساب العرب، ابن حزم (م،۴۵۶ق)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق.
(۳۰) دلائل النبوه، البیهقی (م،۴۵۸ق)، به کوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق.
(۳۱) در سوگ امیر آزادی (ترجمه مثیر الأحزان)، ابن نما حلی (۶۴۵ق)، مترجم: علی کرمی، قم، حاذق.
(۳۲) سبل الهدی، محمد
بن یوسف الصالحی (م،۹۴۲ق)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق.
(۳۳) سنن الدارقطنی، الدارقطنی (م،۳۸۵ق)، به کوشش مجدی الشوری، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق.
(۳۴) السیرة النبویه، ابن هشام (م،۲۱۳/۲۱۸ق)، به کوشش محمد محيیالدين عبدالحميد ، مصر، مكتبة محمد علی صبيح وأولاده.
(۳۵) صحیح البخاری، البخاری (م،۲۵۶ق)، به کوشش محمد زهير
بن ناصر الناصر، بیروت، دار طوق النجاة، ۱۴۲۲ق.
(۳۶) الطبقات الکبری، ابن سعد (م،۲۳۰ق)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق.
(۳۷) الطبقات، خلیفة
بن خیاط (م،۲۴۰ق)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ق.
(۳۸) فتح الباری، ابن حجر العسقلانی (م،۸۵۲ق)، بیروت، دار المعرفه.
(۳۹) لسان العرب، ابن منظور (م،۷۱۱ق)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۴ق.
(۴۰) اللهوف فی قتلی الطفوف، سید
بن طاووس (م،۶۶۴ق)، قم، انوار الهدی، ۱۴۱۷ق.
(۴۱) مثیر الاحزان، محمد ابن نما الحلی (م،۶۴۵ق)، نجف، المطبعة الحیدریه، ۱۳۶۹ق.
(۴۲) مجمع البیان، الطبرسی (م،۵۴۸ق)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق.
(۴۳) مجمع الزوائد، الهیثمی (م،۸۰۷ق)، به کوشش حسامالدين القدسی، قاهره مكتبة القدسی، ۱۴۱۴ق.
(۴۴) المستدرک علی الصحیحین، الحاکم النیشابوری (م،۴۰۵ق)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق.
(۴۵) مسند احمد، احمد
بن حنبل (م،۲۴۱ق)، بخ کوشش شعيب الأرنؤوط و عادل مرشد و آخرون، بیروت، مؤسسة الرساله، ۱۴۲۱ق.
(۴۶) مشاهیر علماء الامصار، ابن حبان (م،۳۵۴ق)، به کوشش مرزوق علی، دار الوفاء، ۱۴۱۱ق.
(۴۷) المصنّف، ابن ابیشیبه (م،۲۳۵ق)، به کوشش سعید محمد، دار الفکر، ۱۴۰۹ق.
(۴۸) معجم البلدان، یاقوت الحموی (م،۶۲۶ق)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م.
(۴۹) المعجم الکبیر، الطبرانی (م،۳۶۰ق)، به کوشش مصطفى عبدالقادرعطا، دار الكتب العلمية، ۱۴۱۱ق.
(۵۰) معجم قبائل العرب، عمر کحّاله، بیروت، الرساله، ۱۴۰۵ق.
(۵۱) معجم ما استعجم، عبدالله البکری (م،۴۸۷ق)، به کوشش السقاء، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۰۳ق.
(۵۲) المغازی، الواقدی (م،۲۰۷ق)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ق.
(۵۳) مقتل الحسین، ابومخنف (م،۱۵۷ق)، به کوشش الغفاری، قم، المطبعة العلمیه.
(۵۴) مکاتیب الرسول، احمدی میانجی، تهران، دار الحدیث، ۱۴۱۹ق.
(۵۵) المنمق، ابن حبیب (م،۲۴۵ق)، به کوشش احمد فاروق، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۰۵ق.
(۵۶) میزان الاعتدال فی نقد الرجال، الذهبی (م،۷۴۸ق)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۸۲ق.
(۵۷) النکت و العیون، الماوردی (م،۴۵۰ق)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق.
(۵۸) النهایه، مبارک ابن اثیر (م،۶۰۶ق)، به کوشش الزاوی و الطناحی، قم، اسماعیلیان، ۱۳۶۷ش.
(۵۹) وفاء الوفاء، السمهودی (م،۹۱۱ق)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه.
•
حسین حسینیان مقدم، دانشنامه حج و حرمین شریفین، برگرفته از مقاله "بنی غِفار"، تاریخ بازیابی۱۴۰۱/۰۲/۰۶.