• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

برهان وجودی (کلام جدید)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



برهان وجودی دسته‌ای از براهین اثبات وجود خدا هستند، که‌ فقط وجود خداوند را در مفهوم خدا اثبات‌ می‌کند. این برهان از بحث‌انگیزترین براهینی است که اندیشمندان غربی پس از طرح آن از سوی آنسلم به بحث‌ و بررسی آن و مسائل مربوط به آن پرداخته‌اند. جذابیت برهان وجودی، آن‌چندان است که حتی در عصر حاضر نیز بحث دربارۀ آن در میان اندیشمندان، رایج است و برخی با ارائه تقریرهای جدید، آن‌ را تأیید کرده‌اند.
در سنت فلسفه اسلامی نیز مشابه این برهان با نام برهان صدیقین مطرح شده است، با این تفاوت که در برهان صدیقین از مفاهیمی مثل اصالت وجود، وحدت تشکیکی وجود و رابطه علت و معلول استفاده می‌شود تا از حقیقت هستی و وجود، این اصلی‌ترین تفاوت بین دو فلسفه است.
این برهان در میان فلاسفه اسلامی بیش از سایر براهین مورد توجه قرار گرفته‌است؛ نخستین بار ابوعلی سینا، فیلسوف مسلمان ایرانی در جهت مسئلهٔ اثبات وجود خدا به عمل آورده‌است. بعد به صورت کامل‌تر توسط ملاصدرا و علامه طباطبایی ارائه گردید.



براهین عقلی برای‌ اثبات وجود خداوند را می‌توان به سه دسته تقسیم نمود: جهان‌شناختی، غایت‌شناختی و وجودی. برهان‌ وجودی‌، برهانی‌ است‌ که‌ فقط با تعریف خداوند وجود او را اثبات‌ می‌کند و به این منظور بر وجود هیچ شیئ خارجی تکیه نمی‌کند.
[۱] کانت، ایمانوئل، سنجش خرد ناب، ترجمه میر شمس الدین ادیب سلطانی، تهران، انتشارات امیر کبیر، ۱۳۶۲، ص۶۵۶.


۱.۱ - دوره اول

سیر تاریخی برهان وجودی در سنت فلسفی مسیحیت را می‌توان ‌به سه دوره تقسیم کرد: صورت‌بندی کامل این برهان نخستین بار توسط سنت آنسلم (۱۱۹۳-۱۱۰۹) سر اسقف کانتربری اقامه شد. این دوره با تدوین کتاب پروسلوگیون (گفت وگو با غیر) آنسلم آغاز می‌شود و با نقد گونیلون و آکوئیناس همراه است.

۱.۲ - دوره دوم

دوره دوم با طرح مجدد آن بوسیله دکارت آغاز شده و فیلسوفانی مانند اسپینوزا و لایبنیتس آن را مورد توجه جدی قرار می‌دهند؛ ‌ولی با نقدهای کانت و راسل از جذابیت آن کاسته می‌شود.

۱.۳ - دوره سوم

در دوره سوم فیلسوفان معاصری نظیر نورمن مالکولم، ‌چارلز‌ هارتشورن، الوین پلنتینگا و جان هیک دوباره به طرح و بررسی آن پرداخته و آن را به عنوان یکی از براهین اثبات وجود خداوند مطرح می‌کنند.

۱.۴ - فلسفه اسلامی

در سنت فلسفه اسلامی نیز مشابه این برهان با نام برهان صدیقین مطرح شده است. با این تفاوت که در برهان صدیقین از مفاهیمی مثل اصالت وجود، وحدت تشکیکی وجود و رابطه علت و معلول استفاده می‌شود تا از حقیقت هستی و وجود. این اصلی‌ترین تفاوت بین دو فلسفه است. بنابراین این دو برهان، غیر از تشابه در اسم، تشابهی با هم ندارند. این برهان ابتدا توسط بوعلی‌سینا و بعد به صورت کامل‌تر توسط ملاصدرا و علامه طباطبایی ارائه گردید.
[۲] حسین‌زاده، محمد، فلسفه دین، قم، مر کز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۵، ص۹۲-۹۰.



آنسلم این برهان را به دو صورت در فصل‌های دوم و سوم کتاب پروسلوگیون به همراه پاسخ‌های خود به اعتراضات گونیلون، یکی از منتقدان معاصرش اقامه کرده است. این برهان از این حیث اهمیت دارد که در متون مقدس مسیحی ریشه دارد. دلیل این امر آن است که مسیحیان خداوند را کامل‌ترین وجود می‌دانند و در تفکر مسیحیت خدا تنها وجود حقیقی دانسته می‌شود.
[۳] ژیلسن، اتین، روح فلسفه قرون وسطی، ترجمه ‌علیمراد داوودی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۶، ص۸۴.
[۴] ادواردز، پل، خدا در فلسفه، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۰، ص۴۶-۴۵.
بنابراین، این برهان در صورت موفقیت خدای مسیحی را نیز اثبات می‌کند. آنسلم برهان خود را به دو گونه صورت‌بندی و تقریر نموده است:

۲.۱ - تقریر اول

در فصل دوم آنسلم برهان خود را با اشاره به احمقی که بنابر مزامیر داود
[۵] کتاب مقدس، مزامیر، ج۱، ص۱۳.
با خود می‌گفت: «خدا موجود نیست»، شروع می‌کند. بر این اساس مقدمات برهان وی را می‌توان به صورت زیر خلاصه نمود:
مقدمه اول: به اعتقاد آنسلم حتی شخص احمق یا همان منکر خدا، وقتی وجود خدا را انکار می‌کند که تصوری از خداوند در ذهن او باشد. پس انکار خداوند بدون داشتن تصوری از او ممکن نیست.
مقدمه دوم: این تصور که همه انسان‌ها چه مومن یا کافر در ذهن دارند این است که خدا «آن چیزی است که بزرگ‌تر از آن تصور پذیر نیست.» (منظور او از بزرگ‌تر بودن، برخورداری از کمال بیشتر است.)
مقدمه سوم: آنسلم در این مقدمه می‌پرسد آیا آنچه فقط در ذهن وجود دارد بزرگ‌تر است یا آنچه هم در ذهن و هم در خارج وجود دارد؟ (مثلا نقاشی یک نقاش که از نقاشی ذهنی او بزرگ‌تر است.) بدیهی است آنچه‌ هم‌ در ذهن‌ و هم‌ در خارج‌ (عالم‌ واقع‌) وجود داشته‌ باشد بزرگ‌تر از چیزی ‌است‌ که‌ فقط‌ در ذهن‌ وجود دارد. بنابراین اگر خدا هم‌ در ذهن‌ و هم‌ در عالم‌ واقع‌ وجود داشته‌ باشد، بزرگ‌تر از هنگامی‌ است‌ که ‌فقط‌ در ذهن‌ وجود دارد.
در نتیجه‌ خداوند به عنوان بزرگ‌ترین و کامل‌ترین موجود بالضروره در عالم‌ خارج‌ موجود است؛ زیرا اگر خداوند آن گونه‌ که‌ در ذهن‌ و فاهمه است‌ در عالم‌ واقع‌ وجود نداشته‌ باشد، پس‌ می‌توان‌ موجودی‌ بزرگ‌تر را تصور کرد که ‌هم‌ در ذهن‌ و هم‌ در خارج‌ وجود دارد. اما این‌ امر بر خلاف‌ فرض‌ ماست‌، زیرا به موجب ‌تعریف‌ ذکر شده‌ در مقدمه‌ دوم، ‌ خدا موجودی‌ است‌ که‌ بزرگ‌تر از آن‌ قابل‌ تصور نیست‌. پس باید خداوند خارج از ذهن ما وجود داشته باشد.
چنانکه آنسلم خود می‌نویسد: «اما بدیهی است که موجودی که بزرگ‌تر از آن تصورپذیر نیست، نمی‌تواند فقط در ذهن موجود باشد، زیرا در واقع اگر فقط در ذهن موجود باشد در این صورت همان شیئ متصور در ذهن را می‌توان به گونه‌ای که در جهان خارج نیز وجود داشته باشد، تصور کرد که (در این صورت) بزرگ‌تر است. بنابراین اگر «آن‌چه بزرگ‌تر از آن تصورپذیر نیست.» فقط در ذهن موجود باشد، در این صورت همان چیزی که بزرگ‌تر از آن تصورپذیر نیست، چیزی خواهد بود که بزرگ‌تر ازآن تصور پذیر است. اما این امر محال است. پس بی‌تردید آنچه بزرگ‌تر از آن تصورپذیر نیست، هم در ذهن موجود است و هم در خارج.»
[۶] Anselm، Saint، St Anselm´s Proslogion، ۱۹۶۵، translated by M. J. charlesworth. Oxford: clarendon press. chapter ۲،vol. I،p. ۱۰۱-۱۰۲.


۲.۲ - تقریر دوم

آنسلم در فصل سوم ‌پیش‌گفتار به بیان صورت‌بندی دیگری از برهان وجودی می‌پردازد. وی در این فصل برهان را نه تنها در مورد وجود خداوند به‌ کار می‌برد، بلکه به وجوب وجود او نیز اشاره می‌کند. وی می‌نویسد:
«این موجود (خدا) آن چنان وجودی حقیقی دارد که عدمش قابل تصور نیست؛ زیرا چیزی را می‌توان فرض کرد وجود دارد، که نتوان تصور کرد وجود ندارد و این موجود از موجودی که عدمش قابل تصور باشد بزرگ‌تر است. در این صورت، اگر موجودی که بزرگ‌تر از آن قابل تصور نیست عدمش قابل تصور باشد، در این صورت همان موجودی نیست که بزرگ‌تر از آن قابل تصوّر نیست. و این امری محال است. پس (موجودی که بزرگ‌تر از آن قابل تصور نیست) وجودی چنان حقیقی دارد که نمی‌توان عدم او را تصور کرد.»
[۷] Anselm، Saint، St Anselm´s Proslogion، ۱۹۶۵، translated by M. J. charlesworth. Oxford: clarendon press. chapter ۳، p. ۱۰۲

توضیح این‌که وقتی «بزرگ‌ترین امر قابل تصور» وجود خارجی داشته باشد، به لحاظ محتوای مفهومی بزرگ‌تر از هنگامی است که وجود خارجی نداشته باشد. یعنی اگر بزرگ‌ترین امر قابل تصور وجود نداشته باشد پس دیگر بزرگ‌ترین امر قابل تصور نیست.
وجه اشتراک این صورت‌بندی با تقریر قبل آن است که در هر دو، خداوند بزرگ‌ترین موجودی است که نمی‌توان برتر از آن را تصور کرد؛ و تفاوت این دو در این است که در تقریر اول، آنسلم وجود خارجی را دلیل برتری می‌شمارد؛ یعنی در واقع خدا موجودی است که کامل‌تر از آن را نمی‌توان تصور کرد و چنین موجودی باید در خارج موجود باشد؛ زیرا وجود در خارج کامل‌تر و برتر است؛ ولی در تقریر دوم خدا باید موجود باشد نه به این دلیل که موجود بودن در خارج عامل برتری و کمال است بلکه به این دلیل که مفهوم خدا مفهومی است که وجود برای آن ضروری و عین ذات او است و نمی‌توان او را بدون وجود تصور کرد.
این موجود در وجود داشتنش وابسته به هیچ موجود دیگری نیست. پس با تامل در خود مفهوم خداوند (واجب‌الوجود) بدون وابستگی به وجود خارجی، به وجودش استدلال می‌شود. بنابراین بر تقریر اول ترجیح دارد، چرا که حتی اگر کسی وجود خارجی را انکار نماید اشکالی متوجه این بیان نمی‌شود.


نقد و بررسی اندیشمندان غرب بر برهان وجودی آنسلم بدین شرح هست:

۳.۱ - نقد گونیلون‌

گونیلون‌ با نوشتن‌ رساله‌ای‌ تحت عنوان «در دفاع احمق» برهان آنسلم را مورد اعتراض قرار داد و انتقادهایی را به او وارد نمود بدین‌صورت که:
اولاً: اگر خداوند «موجودی‌ است‌ که‌ بزرگ‌تر از آن‌ قابل‌ تصور نیست‌.»، پس‌ باید اذعان‌ کرد فهم انسان نمی‌تواند کلمه خدا را درک کند و برای‌ ذهن‌ آدمی ‌کاملاً بی‌معناست‌. واقعیتی‌ که دراین‌ واژه‌ است‌ متعالی و فراتر از معرفت‌ بشری ‌است‌.
ثانیا: حتی‌ اگر فرض‌ کنیم‌ که‌ مفهوم‌ خدا به‌ عنوان‌ «آن‌چه‌ بزرگ‌تر از آن‌ تصورپذیر نیست‌.» در فاهمه‌ ما بگنجد، با این وصف هیچ‌ دلیلی‌ در دست‌ نیست‌ که‌ ثابت کند این‌ مفهوم‌ واقعیت خارجی خدا را موجب می‌شود.
گونیلون‌ این اشکال‌ خود را با ذکر مثال ‌جزیره توضیح‌ می‌دهد؛ می‌توان‌ جزیره‌ای‌ را تصور کرد که‌ همه‌ انواع‌ ثروت‌ و فراوانی‌ را دارا باشد، جزیره‌ای‌ در نهایت‌ شکوه‌ که‌ «بزرگ‌تر از آن‌ تصورپذیر نیست‌.»، با استدلالی‌ نظیر آنچه‌ آنسلم‌ در برهان‌ وجودی‌ ارائه‌ می‌دهد می‌توان ‌نشان‌ داد که‌ این‌ کامل‌ترین‌ جزیره‌ باید وجود داشته‌ باشد، زیرا‌ در غیر این ‌صورت‌ کامل‌ترین‌ نخواهد بود و این‌ بر خلاف‌ فرض‌ است‌. در حقیقت گونیلون‌ قصد دارد با طرح‌ این‌ انتقاد نشان‌ دهد که‌ در تصور ذهنی‌ ما از خداوند یا هر آنچه کامل‌ترین‌ امر تصورپذیر است، ‌چیزی‌ وجود ندارد که وجود خارجی آن را برای ما ثابت کند.
[۸] ایلخانی، محمد، تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس، تهران، انتشارات سمت، ۱۳۸۲، چاپ اول، ص۲۰۶-۲۰۵.


۳.۱.۱ - پاسخ آنسلم

وی معتقد است ما اگرچه نمی‌توانیم ذات خداوند را کامل بشناسیم، در عین حال، به‌اندازه‌ای از خداوند شناخت داریم که بدانیم او باید موجودی باشد که بزرگ‌تر از آن قابل تصور نیست. و نیز می‌توان با تشبیه و تمثیل، فهم و تصوری از خدا داشت؛ زیرا چنان‌که موجوداتِ با کمال کمتر را می‌شناسیم، ذهن می‌تواند از همین مفاهیم به بازسازی مفهومی از موجودی که کامل‌تر است، دست یابد.
آنسلم‌ در پاسخ به اشکال دوم ‌ضمن‌ بیان‌ این‌ نکته‌ که‌ گونیلون‌ در نقل‌ و فهم‌ برهان‌ او دچار اشتباه‌ شده‌ است‌، بر این‌ نکته‌ تاکید می‌کند که‌ نمی‌توان وجود خدا را با وجود جزیره قیاس‌ کرد، زیرا «وجود» برای ‌خداوند که‌ موجودی‌ سرمدی‌ و بی‌آغاز و پایان‌ است‌ ضروری است، ‌ اما این ‌ویژگی‌ در مورد کامل‌ترین‌ جزیره‌ صادق نیست‌. به عبارت دیگر وقتی‌ عدم‌ چیزی‌ ـ و از جمله عدم ‌کامل‌ترین‌ جزیره‌ ـ قابل‌ تصور باشد، می‌توان‌ نتیجه‌ گرفت‌ که‌ وجود برای‌ آن غیرضروری است‌. در حالی که وقتی‌ می‌گوییم‌ وجود خدا ضروری‌ است‌ مقصود این‌ است‌ که‌ نمی‌توان عدم او را تصور کرد‌.
[۹] ایلخانی، محمد، تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس، تهران، انتشارات سمت، ۱۳۸۲، چاپ اول، ص۲۰۸-۲۰۷.


۳.۲ - نقد توماس آکویناس

توماس آکویناس در کتاب «خلاصه الاهیات» و در کتاب «رد کفار» به نقد برهان وجودی آنسلم می‌پردازد. او در کتاب اول بر این مطلب تاکید می‌کند که وجود خداوند گرچه بدیهی است، ولی فهم این مطلب و بداهت آن برای ما انسان‌ها که از شناختی محدود برخورداریم و هرگز قادر به درک کنه ذات خداوند نیستیم ناممکن است. به عبارت دیگر قضیه خدا موجود است، اگرچه به خودی خود بدیهی و واضح است اما برای ما انسان‌ها بداهت ندارد. چرا که عامه انسان‌ها تصور کاملی از ذات خدوند ندارند و نیز قادر نیستند درک کنند که وجود او همانند ذات اوست.
این قضیه هنگامی برای ما بدیهی است که ذات و اوصاف خداوند را بشناسیم و برای این شناخت باید به آثار او متوسل شویم. پس باید ابتدا وجود خارجی خداوند را اثبات نماییم و بعد ثابت کنیم که وجود خداوند عین ذات اوست نه زائد بر آن. بنابراین آنسلم میان ذات مطلق خداوند که وجود او را ضروری می‌نماید و مفهوم و تصوری که ما انسان‌ها از خداوند داریم (که مستلزم وجود نیست)، تمایزی قائل نشده است.
[۱۰] ژیلسون، اتین، مبانی فلسفه مسیحیت، ترجمه محمد محمد رضایی و محمود موسوی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۵، چاپ اول، ص۸۱-۷۹.
[۱۱] ژیلسن، اتین، روح فلسفه قرون وسطی، ترجمه ‌علیمراد داوودی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۶، ص۸۷-۸۶.



دکارت همانند آنسلم برهان خود را از تحلیل تصور ذهنی خداوند آغاز می‌کند. با این تفاوت که دکارت خداوند را به عنوان موجودی علیم، قدیر و کامل مطلق معرفی می‌کند. برهان دکارت در قالب قیاس به شکل ذیل است:
۱. من در ذهن خود تصوری از خداوند دارم که بنابر تعریف یک وجود کامل مطلق است.
۲. یک وجود کامل مطلق دارای همه کمالات ممکن است.
۳. وجود یک کمال است.
۴. پس خداوند بالضروره دارای صفت وجود است، پس خداوند وجود دارد.
او استدلال می‌کند همان‌طور که مثلث را نمی‌توان بدون این تعریف که «مجموع زوایای داخلی مثلث برابر با مجموع دو زاویه قائمه است.» تصور کرد، خداوند را نیز به عنوان موجودی که کامل مطلق و متعالی است نمی‌توان بدون وجود که یکی از کمالات است، تصور کرد.
[۱۲] دکارت، رنه، اصول فلسفه، ترجمه منوچهر صانعی، تهران، انتشارات آگاه، ۱۳۶۴، چاپ اول، ص۵۰-۴۸.


۴.۱ - نقد کانت بر دیدگاه دکارت

این برهان توسط ایمانوئل کانت (۱۷۲۴-۱۸۰۴م) مورد نقادی قرار گرفت. از مهمترین انتقادات کانت به این برهان این است که علت این که در این برهان انکار خداوند منجر به تناقض می‌شود این است که ما وجود را قبلا در تعریف خداوند گنجانده‌ایم و سپس همان وجود را بر خدا حمل می‌کنیم و می‌گوئیم خدا وجود دارد و این هم چیزی جز یک همان‌گویی بی‌حاصل نیست و موجب هیچ افزایشی در معرفت ما نمی‌شود.
در واقع وجود یکی از اوصاف کمالی نیست چون به مفهوم موضوع چیزی اضافه نمی‌کند. همچنین این برهان برای اثبات وجود خداوند، به مفهوم ضروری و نامشروط خداوند تکیه می‌کند در حالی که بشر نمی‌تواند چنین مفهومی را تصور کند.
[۱۳] کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ترجمه اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی و سروش، ۱۳۸۰، چاپ سوم، ص۳۰۶-۳۰۵.


۴.۲ - نقد اندیشمندان دیگر

بعداز نقادی‌های مهم کانت برخی از فیلسوفان معاصر نظیر مالکوم،‌ هارتشورن و پلانتینگا به بررسی مجدد این برهان پرداختند. ایشان مدعی‌اند که در آثار آنسلم مانند "گفتگو با غیر" برهان قانع‌کننده‌تری یافته‌اند. تفاوت این دو نوع برهان در نحوه تلقی از «وجود داشتن» است.‌ هارتشورن با منتقدان آنسلم در این خصوص موافق است که همیشه نمی‌توان «وجود» را صفت تلقی کرد اما از این ادعا نتیجه نمی‌شود که «وجود» هیچگاه صفت نیست.
وجود صرف، صفت نیست، اما وجود ضروری صفت است. در نتیجه اگر از میان دو چیز، یکی بالضروره وجود داشته باشد و دیگری نه یعنی موجود به وجود امکانی باشد به نحوی که وجود و عدمش ممکن باشد. در آن صورت اولی برتر از دومی خواهد بود. پس اگر وجود خداوند ممکن باشد، در آن صورت موجودیت‌اش محکوم به بخت و اتفاق محض یا مسبوق به پاره‌ای علل خواهد بود، در نتیجه برترین موجود قابل تصور نخواهد بود اما خداوند به منزله‌ برترین موجود ممکن، واجد وجود ضروری است. بنابراین وجود خداوند منطقاً محال نیست، پس منطقاً ضروری است.
[۱۴] پترسون، مایکل، عقل واعتقاد دینی، تهران، انتشارات طرح نو، ۱۳۷۹، چاپ سوم، ص۱۴۰-۱۳۹.



در این برهان سعی می‌شود تا بدون وابستگی به مخلوقات و تجربه جهان خارج (یعنی به صورت پیشینی) و فقط با توجه به مفهوم کامل‌ترین موجود و وجود ضروری بر وجود واقعی او استدلال شود. اما اشکال اساسی این برهان این است که احکام وجود و مفاهیم ذهنی را با وجود خارجی (عینی) خلط می‌کند (خلط بین مفهوم و مصداق). این دو مفهوم بدون این که به وجود خارجی وابسته باشند، در حیطه مفاهیم ذهنی با معنا هستند.
اما انکار وجود خارجی این مفاهیم موجب تناقضی نمی‌شود. چرا که آنچه در نتیجه اثبات می‌شود با مقدمات متفاوت است. در نتیجه وجود خارجی خدا منظور است، اما حد وسط برهان، مفهوم خدا است. پس مقدمات برهان، وجود ذهنی خدا (کامل‌ترین وجود ممکن) را اثبات می‌نماید و انکار آن به این صورت که بگوئیم در خارج مصداقی ندارد، مستلزم تناقضی نیست.
[۱۵] جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، قم، نشر اسرا، ۱۳۷۸، چاپ سوم، ص۱۹۶-۱۹۴.



۱. کانت، ایمانوئل، سنجش خرد ناب، ترجمه میر شمس الدین ادیب سلطانی، تهران، انتشارات امیر کبیر، ۱۳۶۲، ص۶۵۶.
۲. حسین‌زاده، محمد، فلسفه دین، قم، مر کز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۵، ص۹۲-۹۰.
۳. ژیلسن، اتین، روح فلسفه قرون وسطی، ترجمه ‌علیمراد داوودی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۶، ص۸۴.
۴. ادواردز، پل، خدا در فلسفه، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۰، ص۴۶-۴۵.
۵. کتاب مقدس، مزامیر، ج۱، ص۱۳.
۶. Anselm، Saint، St Anselm´s Proslogion، ۱۹۶۵، translated by M. J. charlesworth. Oxford: clarendon press. chapter ۲،vol. I،p. ۱۰۱-۱۰۲.
۷. Anselm، Saint، St Anselm´s Proslogion، ۱۹۶۵، translated by M. J. charlesworth. Oxford: clarendon press. chapter ۳، p. ۱۰۲
۸. ایلخانی، محمد، تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس، تهران، انتشارات سمت، ۱۳۸۲، چاپ اول، ص۲۰۶-۲۰۵.
۹. ایلخانی، محمد، تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس، تهران، انتشارات سمت، ۱۳۸۲، چاپ اول، ص۲۰۸-۲۰۷.
۱۰. ژیلسون، اتین، مبانی فلسفه مسیحیت، ترجمه محمد محمد رضایی و محمود موسوی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۵، چاپ اول، ص۸۱-۷۹.
۱۱. ژیلسن، اتین، روح فلسفه قرون وسطی، ترجمه ‌علیمراد داوودی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۶، ص۸۷-۸۶.
۱۲. دکارت، رنه، اصول فلسفه، ترجمه منوچهر صانعی، تهران، انتشارات آگاه، ۱۳۶۴، چاپ اول، ص۵۰-۴۸.
۱۳. کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ترجمه اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی و سروش، ۱۳۸۰، چاپ سوم، ص۳۰۶-۳۰۵.
۱۴. پترسون، مایکل، عقل واعتقاد دینی، تهران، انتشارات طرح نو، ۱۳۷۹، چاپ سوم، ص۱۴۰-۱۳۹.
۱۵. جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، قم، نشر اسرا، ۱۳۷۸، چاپ سوم، ص۱۹۶-۱۹۴.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «برهان وجودی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۸/۰۹/۰۴.    






جعبه ابزار