برزویه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بُرْزویه، پزشک نامدار و پیشوای پزشکان
ایران در
عصر خسرو اول ساسانی، گردآورنده کلیله و دمنه و احتمالاً مترجم پنجه تنتره از سنسکریت به
زبان پهلوی که بخشی از کلیله و دمنه را تشکیل میدهد. این نام در فارسی میانه به شکل برزوی، مرکب از دو جزء برز به معنای بلند (مرتبه)، متعالی؛ و پسوند تحبیب اوی (oy) و در فارسی باستان به صورت Brz-auya آمده است
اطلاعات ما درباره زندگی برزویه و سفر او به
هند، برگرفته از سرگذشت ظاهراً خود نوشت او در آغاز کلیله و دمنه (باب برزویه طبیب)، و نیز آنچه در روایت افسانهآمیز
شاهنامه فردوسی به روایت شادان برزین
و
غرر السیر ثعالبی، احتمالاً از طریق خداینامهها و شاهنامه ابومنصوری، آمده است. مطابق «باب برزویه»، پدر وی مردی لشکری، و مادرش از خاندان علمای
دین زردشت بود.
پدر و
مادر، او را از دیگر فرزندان برتر گردانیده، به تربیتش همت گماشتند در هفت سالگی به
مدرسه رفت و پس از تکمیل آموزش مقدماتی به تحصیل
طب پرداخت. تا بزرگ شد و در پزشکی شهرتی یافت (
اصطخری محل تولّد برزویه را اَبَرشهر ذکر کرده که نام باستانی
نیشابور است، اما در چاپ
فارسی کتاب اصطخری
زادگاه او
مرو ذکر شده است.).
او، بیماران را به گفته خود به رایگان مداوا میکرد تا آن که اندک اندک شکّهایی جدّی درباره
دین و سوء ظنهایی نسبت به رفتار رهبران دینی در ذهن او پدید آمد. وی مدتی به جمع
مال راغب شد، ولی به زودی خود را سخت نکوهید و با
نفس سرکش به مبارزه برخاست و به بررسی و تحلیل افکار و عقاید خویشتن و اظهار
تردید در درستی ادیان موجود و رفتار پیروان آنها پرداخت. در این محاکات نفس دریافت که شرایع و عقاید موجود اقناع کننده نیست و هر کس حقیقت و راستی را از جایی میجوید، و راههای وصول به حقیقت، تاریک و ناپیداست؛ آنگاه به تحصیل رضای باطن و
ریاضت نفس برخاست، تا سفر
هند پیش آمد.
«باب برزویه» در کلیله و دمنه خود داستانی دلکش از گفت و گو با خود خویشتن، و تردیدهایی است که در هدف از
آفرینش گیتی و شناخت زندگانی و جایگاه آدمی و تبیین فضایل و تعیین رذایل، بر جان
انسان اندیشمند رخنه میکند و حاکی از تلاطم یک روح حقیقت جوست.
به هر حال، در معدود روایات موجود در منابع (برایبررسیتحریرها و ترجمههای عربی، سریانی و عبری کهن از روی متن فارسی میانه، و ترجمههای متأخرتر، و نیز متن سنسکریت پنجه تنتره و دیگر منابع کلیله و دمنه) درباره سفر برزوی به هند، اختلاف یا اجمال و تفصیل است. خلاصه این داستان افسانهآمیز این است که برزوی، بزرگترین و دانشمندترین اطبای دربار خسرو انوشیروان،
در کتابی خواند که در کوهی در هند، گیاهی است که همه دردها را درمان میکند و مرده را زنده میگرداند. داستان را با شاه در میان گذاشت و شاه نیز او را مأمور کرد تا به هند رفته، آن
گیاه را بیابد و خود نیز نامهای به شاه (رای) هند نوشت و با هدایایی گران، همراه برزویه روان کرد. شاه هند، برزویه را بسی محترم داشت و پزشکانی نامدار با او یار گردانید تا آن گیاه را بجوید. برزویه روزگاری دراز
به جست و جو برخاست و رنجها برد، اما آنچه را میخواست نیافت، تا او را نزد پارسایی خردمند رهنمون شدند و آن دانا مرد، او را گفت که مراد از «کوه، گیاه و مرده» به ترتیب،
دانش، کلمه (سخن) و نادانی (بیدانشی) است.
با مقایسه این افسانه با آنچه برزویه در «باب برزویه طبیب» اظهار داشته است نتیجه گرفته میشود که برزویه براساس طبّ هندی مداوا میکرده و
سفر او نیز به همین انگیزه بوده است. در هند پیرو
عرفان هند شد و با ادبیات سنسکریت آشنایی یافت؛ در بازگشت، چندین نمونه از این ادبیات، از جمله داستان کلیله و دمنه را با خود به ایران آورد و آنها را به پهلوی ترجمه کرد.
پارسا از کتابی که علاج نادانی بود و کلیله خوانده میشد، با برزویه سخن گفت و اظهار داشت که آن کتاب در خزانه نگهداری میشود و کسی را به آن راه نیست و مقصود از گیاه معجزهآسا همان است. برزویه از شاه خواست تا آن کتاب را در اختیار او نهد. شاه با اینکه قلباً مایل نبود، پذیرفت، بدان شرط که آن را در برابر خود او بخواند و نسخهای از آن برندارد. برزویه پذیرفت، اما هرچه روزها میخواند، از بر میکرد و شبانگاه به رشته تحریر میکشید تا کار به انجام رسید و از خسرو دستوری خواست و به
ایران بازگشت.
آنچه در مقدمه کلیله و دمنه آمده، با روایات یاد شده متفاوت است. بنابر این مقدمه خسرو خود از وجود کتاب کلیله و دمنه در هند آگاه شد و در پی مردی فاضل و هنرمند که زبان پارسی و هندی بداند، برآمد، تا جوانی برزویه نام را که به صناعت
طب شهرتی داشت، یافتند و خسرو او را به هند فرستاد تا آن کتاب و دیگر آثار هندوان را بیاورد. برزویه در زی دانشاندوزان، بیآنکه مقصود خود را فاش سازد، به آن دیار رفت و همهجا گشت تا از آن کتابها نشانی بیابد. سرانجام به یاری مردی هندی و وفادار به او، بر آن کتاب و آثار دیگر در خزانه شاه هند دست یافت و از آنها نسخه برداشت و به ایران بازگشت.
در سایر منابع اسلامی، نگارش بخشهایی از کلیله
یا مقدّمه آن
به بزرگمهر منسوب است.
به گفته
گردیزی حتی امتیاز آوردن کلیله از هند به بزرگمهر نسبت داده شده است.
خسرو انوشیروان برزویه را بزرگیها افزود و صلهها داد، اما برزویه از شاه خواست تا وزیر خود بزرگمهر را دستور دهد که بخشی با عنوان «باب برزویه» بر کتاب بیفزاید. خسرو هم با آنکه این درخواست را فراتر از پایگاه او میدانست، پذیرفت.
روایت
ثعالبی نیز چنین است،
جز آنکه وی تصریح کرده که بزرگمهر مأمور شد تا کتاب را به زبان پهلوی بازگرداند و باب برزویه را در آغاز آن قرار دهد.
بنابر این گزارش که با روایت یاد شده در مقدمه کلیله و دمنه تفاوت دارد، برزوی، سنسکریت یا زبان متن اصلی کتاب را نمیدانسته، و در این صورت معلوم نیست که چگونه کتاب را در حضور شاه هند میخوانده، و از بر میکرده و سپس مینوشته است. اگر داستان ترجمه کتاب توسط بزرگمهر درست باشد، به ناچار روایت ثعالبی و فردوسی که آوردهاند برزویه کتاب را میخواند، و از بر میکرد و نیز آنچه در مقدمه کلیله و دمنه آمده که وی پارسی و هندی میدانست، مخدوش خواهد بود. در حالی که برخی گزارشها به صراحت یا کنایه از ترجمه کتاب توسط خود برزویه سخن راندهاند.
برخی از محققان برای حل این مسأله کوشیدهاند تا اثبات کنند که برزویه و بزرگمهر هر دو یک تنند. کریستن سن («ایران... ۱»، که روایات ثعالبی و فردوسی را افسانه، و حاکی از علاقه ایرانیان به آن کتاب دانسته است، برای اثبات یگانگی برزویه و بزرگمهر دلایلی آورده است که در نگاه اول جلب توجه میکند: نخست آنکه در هیچیک از منابع کهن تاریخی سریانی، ارمنی و بیزانسی معاصر ساسانیان، و نیز در خداینامه و آثار
طبری و
ابن قتیبه و اوتیخیوس (
سعید بن بطریق) از بزرگمهر یاد نشده است. دوم آنکه برزوی، شکل مصغر (با توجه به پسوند تحبیب oy -) یک نام ترکیبی با برز (یوستی، است که به احتمال بسیار اصلاً برزمهر بوده، و بعداً به صورت بزرجمهر
تحریف شده است و از طریق شکل عربی دوباره به صورت بزرگمهر فارسی میانه درآمده است و سرانجام کتاب ایادگار وزرگمهر و وزارشنِ چترنج که حدود سده ۳ق/۹م نوشته شده، شباهت قابل ملاحظهای با عبارات سرگذشت خود نوشت برزوی دارد. یعنی سخنان برزوی اساس کتابی را تشکیل داده که سپس به وزرگمهر افسانهای نسبت داده شده است، و یک کاتب مزدایی گفتارهای برزوی/برزمهر/بزرجمهر را دوباره به فارسی میانه بازگردانده، و نام فارسی میانهای بزرگمهر را جعل کرده است
انتساب کلیله به بزرگمهر را باید قصهای جعلی دانست که در اواخر دوره
ساسانیان درباره زندگیِ وزیر دانا و معروف خسرو اول ساخته و پرداخته شده است. در آن زمان، بسیاری از کتابها و حتی امتیاز اختراع بازی
تخت نرد، به او نسبت داده شد، که موضوعی کاملاً خیالی است.
این استدلالها از سوی برخی ازمحققان دیگر نااستوار و قابل نقض دانسته شده است؛ چه، اولاً ابن قتیبه که مقدم بر طبری و سعید بن بطریق است، و نیز
دینوری و ثعالبی، بارها از بزرگمهر یاد کردهاند. دیگر آنکه شباهت میان ایادگار وزرگمهر با احوال برزوی در کلیله و دمنه دلیل یگانگی دو اثر و دو نام نیست، زیرا شباهت احوال برزوی با برخی از آثار دیگر حتی بیشتر است. آنگاه این نظر که ایادگار ۳۰۰ سال پس از سقوط ساسانیان نوشته شده، نیز با تحقیقات هنینگ مردود شمرده میشود. از اینرو، باید گفت برزوی، خود یک شخصیت حقیقی و تاریخی مستقل است
نیز به بیانِ درست خالقی مطلق
اگر هم برزمهر نام کامل و درست برزویه باشد، دلیلی بر اثبات اینکه او همان برزمهر (بزرگمهر)، دبیر و وزیرخسرو باشد، نیست. البته این معنی که گردیزی
از بزرگمهر وزیر به عنوان آورنده کلیله و دمنه به
ایران یاد کرده، قابل توجه است و نشان میدهد که دست کم در نیمههای سده ۵ق در ایران شرقی این نظر رواج داشته است، اما باید گفت که این نیز از داستانهایی است که از اواخر عهد ساسانی درباره بزرگمهر، وزیر پر آوازه خسرو ساختهاند و هیچ دلیلی وجود ندارد که بتوان براساس آن
گمان کرد که بزرگمهر زبان سنسکریت میدانسته، یا مداخلهای در ترجمه کتاب، یا حتی نگارش «باب برزویه» داشته است.
می توان گمان برد که خود برزویه مفتون قصه کلیله شده، به هند رفته، سنسکریت آموخته و کتاب را به ایران آورده، ولی ترجمه پهلوی آن را به دیگری واگذار کرده است؛ زیرا هیچ مدرکی گواه آن نیست که بزرگمهر سنسکریت میدانسته است، و حتی نمیتوان چنین موضوعی را فرض کرد. در کلیله و مقدّمه آن، از بزرگمهر یاد نشده، فقط در بعضی از نسخههای متأخر این اثر، مقدّمه به بزرگمهر نسبت داده شده است. در واقع، از مقدمه پیداست که برزویه درباره خود اطّلاعاتی به دست میدهد، نه بزرگمهر درباره برزویه.
قطع نظر از بحث برزوی و بزرگمهر، درباره تاریخ نگارش و همچنین نویسنده «باب برزویه طبیب» نیز اختلاف است. ظاهراً
ابوریحان بیرونی نخستین کسی است که در اصالت آن تردید کرده، و آن را ساخته خود
ابن مقفع دانسته است تا در عقاید دینی تشکیک کند و مردم را آماده پذیرش مانویت گرداند. نولدکه نیز با استناد به این معنی که فضای دینی وصف شده در این باب، با احوال
عصر ابن مقفع سازگاری دارد، نظر بیرونی را درست دانسته است، ولی کریستنسن (چنانکه از همین باب برمیآید) آنرا نوشته خود برزویه میداند.
واقع آن است که انتساب این داستان به ابن مقفع، با سیطره کم مانند
اسلام در آن ایام (گرچه برخی تشکیکهای اصحاب ادیان دیگر هم وجود داشته) چندان وجهی ندارد. در حالی که میدانیم در عصر خسرو اول و اندکی پیش و پس از آن، کشمکشهای دینی میان
موبدان،
مسیحیان و
مزدکیان جریان داشته است و همین امر انتساب این باب را به آن روزگار موجهتر میگرداند، خاصه که
فکر عزلت از
دنیا، اندیشهای است که در هند و میان مسیحیان،
مانویان و مزدکیان سخت رواج داشته است. با اینهمه، بهار در اینکه برزوی در آن عهد از بیم روحانیان زردشتی میتوانسته چنین عقایدی اظهار کند، تردید کرده است.
از آن سوی کشف متن سریانی کهن کلیله و دمنه که از روی متن فارسی میانه ترجمه شده، و تنها یک برگ از آغاز و چند سطر از انجام آن افتاده، دیرینگی اثر را نشان میدهد. این معنی که «بذ»، مترجم کتاب به سریانی کهن، خود آثاری در رد مانویت و آیین مزدکی داشته است،
هم حاکی از نزاعهای دینی عصر خسرو است، و هم میتواند متأثر از «باب برزویه طبیب» باشد.
به نظر من، هم موضوع سستیِ ایمان هم تغییرات در متن، که هر دو به ابن مقفّع نسبت داده شده، باید در وهله اول به خود برزویه نسبت داده شود.
قضیّه هر چه باشد، به هر صورت، در مقدّمه کلیله چیزی نیست که انتساب آن را به ابن مقفّع اجازه بدهد، اما به برزویه ندهد، گرچه ابن مقفّع، هم از دیدگاه مذهبی و هم از نظر کارهای ادبی به برزویه شباهت داشت.
به سخنی دیگر، هر دو مترجم، یعنی برزویه و ابن مقفّع، این اثر را نه فقط ترجمه بلکه بازنگاری کردهاند.
سرانجام باید گفت که برزویه، پزشکی که در پی دست یافتن به حقیقت، به سیر آفاق و انفس دست زد، خود در هند به مطالعه پرداخت و آنچه را برای مقصود خود (باز نمودن مطامع و خصایل اخلاقی و دست یافتن به نوعی جهان بینی، و نیز شیوه ملکداری) مناسب دید، گرد آورد و انتخاب کرد و در برخی تغییراتی داد و همه را در یک کتاب جمع کرد. هم اینجا باید گفت که احتمال میرود دست کم یک باب از ابواب کلیله و دمنه، نوشته خود برزویه باشد (
که اصل کتاب را ایرانی یا ساخته بزرگمهر میداند).
در اواخر عهد ساسانی، همه بزرگان و اشرافی که کلیله میخواندند اندیشههای سلطنت در سر داشتند.
به گفته
فردوسی این قضیّه درباره بهرام چوبین، سردار
هرمز چهارم (حک: ۵۷۹ـ۵۹۰) و شیرویه در عهد قباد دوم (۶۲۸) صادق بود.
کلیله پس از ترجمه به پهلوی، شهرت بسیاری یافت و چندی نگذشت که از پهلوی به سریانی و نیز چندین بار به عربی، فارسی و سایر زبانها ترجمه شد.
(۱) ابن ابی اصیبعه احمد، عیون الانباء، قاهره، ۱۲۹۹ق.
(۲) ابنندیم محمد، الفهرست.
(۳) اصطخری ابراهیم، مسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۹۲۷م.
(۴) اصطخری ابراهیم، مسالک و ممالک، ترجمه کهن فارسی، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۴۷ش.
(۵) بهار محمدتقی، سبکشناسی، تهران، ۱۳۳۷ش.
(۶) بیرونی ابوریحان، تحقیق ما للهند، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۷ق/۱۹۵۸م.
(۷) ثعالبی مرغنی، حسین، غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، به کوشش زُتنبرگ، پاریس، ۱۹۰۰م.
(۸) حکمت علی اصغر، حاشیه بر تاریخ ادبی ایران (از سعدی تا جامی) ادوارد براون، تهران، ۱۳۵۷ش.
(۹) خانلری پرویز، مقدمه بر داستانهای بیدپای، ترجمه کهن فارسی، تهران، ۱۳۶۱ش.
(۱۰) فردوسی فردوسی، شاهنامه، به کوشش رستم علی اف، مسکو، ۱۹۷۰م.
(۱۱) کلیله و دمنه، ترجمه نصرالله منشی، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، ۱۳۶۱ش.
(۱۲) گردیزی عبدالحی، زینالاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۱۳) ابن مهلب، مجمل التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، ۱۳۱۸ش.
(۱۴) De Blois F, Burzoy's Voyage to India and the Origin of the Book of Kal/ leh wa Dimnah, London, ۱۹۹۰.
(۱۵) Christensen A, L'Iran sous les Sassanides, Copenhagen, ۱۹۴۴.
(۱۶) id, X La L E gende du sage Buzurjmihr n , Acta Orientalia, Leiden, ۱۹۲۹, vol VIII (۲).
(۱۷) Gignoux Ph, Noms propres Sassanides en Moyen-Perse Epigraphique, ed M Mayrhofer and R Schmitt, Wien, ۱۹۸۶.
(۱۸) Iranica.
(۱۹) Justi F, Iranisches Namenbuch, Hildesheim, ۱۹۶۳.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «برزویه»، شماره۴۷۴۲. دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «برزویه»، شماره۹۵۳.