• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

بجلیه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



بَجَلیّه‌، نام‌ فرقه‌ای شیعی‌ مذهب‌ که‌ بیش‌ از دو قرن‌ در محدوده جغرافیایی‌ کشور مغرب‌ کنونی‌ وجود داشته‌ است‌.



به‌ گزارش‌ ابن‌حوقل‌ (د بعد از ۳۶۷ق‌/۹۷۸م‌) در منتهی‌الیه‌ قلمرو سرزمین‌های اسلامی‌ در مغرب‌ زمین‌ که‌ به‌ کرانه‌های اقیانوس‌ اطلس‌ ختم‌ می‌شد، در منطقه‌ای به‌ نام‌ سوس‌ دور (السوس‌ الاقصی‌) گروهی‌ از شیعیان‌ موسوی می‌زیستند که‌ از شخصی‌ به‌ نام‌ علی‌ بن‌ ورصند پیروی می‌کردند. بسیار محتمل‌ است‌ که‌ این‌ گروه‌ همان‌ باشد که‌ طبق‌ گزارش‌های مؤلفان‌ پس‌ از ابن‌حوقل‌، از شخصی‌ به‌ نام‌ ابن‌ورصند بجلی‌ پیروی می‌کردند و به‌ بجلیه‌ معروف‌ بودند، با این‌ تفاوت‌ آشکار که‌ آنان‌ از نظر ابن‌حوقل‌ و دیگرانی‌ که‌ از او نقل‌ کرده‌اند،
[۳] یاقوت‌ حموی، بلدان‌، ج۱، ص۳۲۰.
جریان‌ امامت‌ را به‌ موسی‌ بن‌ جعفر (ع‌) می‌رسانده‌اند
[۴] حسن‌ نوبختی‌، فرق‌ الشیعه، ج۱، ص۶۷_۶۹، به‌ کوشش‌ ریتر، استانبول‌، ۱۹۳۱م‌.
[۵] سعد بن‌ عبدالله‌ اشعری، المقالات‌ و الفرق‌، ج۱، ص۹۱_۹۳، به‌ کوشش‌ محمدجواد مشکور، تهران‌، ۱۳۶۱ش‌.
[۶] عبدالقاهر بغدادی، الفرق‌ بین‌ الفرق‌، ج۱، ص۳۹_۴۰، به‌ کوشش‌ عزت‌ عطار حسینی‌، قاهره‌، ۱۳۶۷ق‌/۱۹۴۸م‌.
[۷] محمد شهرستانی‌، الملل‌ و النحل‌، ج۱، ص۱۴۹_۱۵۰، به‌ کوشش‌ محمد بدران‌، قاهره‌، مکتبه الانجلو المصریه‌.
اما از نظر ابن‌حزم‌
[۸] ابن‌حزم‌، الفصل‌، ج۵، ص۴۱، به‌کوشش‌ محمد ابراهیم‌ نصر و عبدالرحمان‌ عمیره‌، ریاض‌، ۱۴۰۲ق‌/۱۹۸۲م‌.
که‌ گویا نخستین‌ بار او آنان‌ را بجلیه‌ خوانده‌ است‌، فرقه‌ای منشعب‌ از کیسانیه‌ (ه م‌) بوده‌اند که‌ امامت‌ را در فرزندان‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) منحصر می‌دانسته‌اند. البته‌ ابوعبید بکری نیز با ارائه گزارشی‌ که‌ تردید وی در انتهای آن‌ نمایان‌ است‌،
[۹] ابوعبید بکری، المسالک‌ و الممالک‌، ج۱، ص‌۸۵۳، به‌ کوشش‌ وان‌ لون‌ و ا فره‌، تونس‌، ۱۹۹۲م‌.
به‌ گونه‌ای به‌ تکرار قول‌ ابن‌حزم‌ پرداخته‌ است‌. در این‌ میان‌، پاره‌ای دیگر از منابع‌، درباره این‌ فرقه‌، تنها به‌ اطلاق‌ عنوان‌ «رافضی‌» اکتفا کرده‌اند.
[۱۰] ابن‌ابی‌ زرع‌، الانیس‌ المطرب‌، ج۱، ص۱۲۹، رباط، ۱۹۷۲م‌.
[۱۱] احمد سلاوی، الاستقصاء، ج۲، ص۱۴، به‌ کوشش‌ جعفر ناصری و محمد ناصری، دارالبیضا، ۱۹۵۴م‌.
گفتنی‌ است‌ که‌ نظر ابن‌حوقل‌ در حدود یک‌ قرن‌ پیش‌ از دیگران‌ ابراز شده‌، و مستند به‌ دیده‌ها و شنیده‌های خود اوست‌، به‌ ویژه‌ آنکه‌ از گفته وی به‌ روشنی‌ برمی‌آید که‌ او پس‌ از اواخر دهه ۳۰ از سده ۴ق‌ بار دوم‌ به‌ آن‌ دیار سفر کرده‌، و به‌ بازبینی‌ و تأیید گزارش‌ قبلی‌ خویش‌ پرداخته‌ است‌. این‌ نکته‌ای است‌ که‌ نقل‌ نخست‌ وی را تأکید می‌کند و بر استحکام‌ آن‌ می‌افزاید.


در آن‌ روزگار، سوس‌ منطقه‌ای پر آب‌ و حاصل‌خیز بود که‌ در آن‌جا محصولات‌ بسیار به‌ عمل‌ می‌آمد و به‌ دیگر نقاط روانه‌ می‌شد. همین‌ امر باعث‌ شده‌ بود که‌ ساکنان‌ شهرهای متعدد آن‌ خطه‌، همواره‌ در رفاه‌ زندگی‌ کنند.
[۱۶] ابوعبید بکری، المسالک‌ و الممالک‌، ج۱، ص‌۸۵۳، به‌ کوشش‌ وان‌ لون‌ و ا فره‌، تونس‌، ۱۹۹۲م‌.
[۱۸] ابن‌عبدالمنعم‌ حمیری، الروض‌ المعطار، ج۱، ص۳۲۹_۳۳۰، به‌ کوشش‌ احسان‌ عباس‌، بیروت‌، ۱۹۸۰م‌.



در حوزه‌ای که‌ مرکز سوس‌ را تشکیل‌ می‌داد، دو شهر تارودنت‌ (رودانه‌) و تویوین‌ وجود داشت‌ که‌ ساکنان‌ شهر اول‌ مذهب‌ مالکی ، و اهالی‌ شهر دوم‌ (که‌ همان‌ قبیله بنی‌ لماس‌ بوده‌اند)،
[۱۹] ابوعبید بکری، المسالک‌ و الممالک‌، ج۱، ص۸۵۲، به‌ کوشش‌ وان‌ لون‌ و ا فره‌، تونس‌، ۱۹۹۲م‌.
تشیع‌ موسوی داشته‌اند.
[۲۱] ابن‌ابی‌ زرع‌، الانیس‌ المطرب‌، ج۱، ص۱۲۹، رباط، ۱۹۷۲م‌.



اما دور افتادگی‌ آن‌ سامان‌ از مناطق‌ شهری و مراکز دانش‌ و تمدن‌ در قلمرو شرقی‌، موجب‌ انزوا و بی‌خبری ساکنانش‌ را فراهم‌ آورده‌ بود. این‌ خصیصه ناآگاهی‌ و رفاه‌طلبی‌ ساکنان‌ مغرب‌ِ دور، چنان‌ سیاحان‌ و جغرافی‌دانان‌ شرق‌ اسلامی‌ را به‌ شگفت‌ آورده‌ بود که‌ در مجموع‌، از آنان‌ به‌ عنوان‌ مردمی‌ یکسره‌ بدوی و بی‌فرهنگ‌ یاد کرده‌اند.
[۲۴] ابن‌ابی‌ زرع‌، الانیس‌ المطرب‌، ج۱، ص۲۲، رباط، ۱۹۷۲م‌.
این‌ توصیف‌ها را که‌ به‌ طور مشخص‌ در روایات‌ مربوط به‌ نزاع‌های مذهبی‌ میان‌ بجلیان‌ و مالکیان‌ قوت‌ بیشتری می‌گیرد، لزوماً نباید بسیار جدی گرفت‌. در واقع‌ نوع‌ رفتار بجلیان‌ را نمی‌توان‌ از الگوی جامع‌ رفتاری در آن‌ خطه‌ مستثنی‌ دانست‌. می‌توان‌ چنین‌ انگاشت‌ که‌ مردم‌ آن‌ منطقه‌ بیشتر به‌ توسعه امر زراعت‌ و داد و ستد اهتمام‌ داشته‌اند و بیش‌تر مردمی‌ اقتصاد مدار بوده‌اند، تا دین‌ مدار. در این‌باره‌، این‌ نکته‌ را که‌ مرکز منطقه ثروتمندی چون‌ سوس‌، تنها یک‌ مسجد داشته‌ است‌، می‌توان‌ مدنظر قرار داد.


افزون‌ بر آنچه‌ گذشت‌، باید گفت‌ که‌ اصولاً خصیصه رفاه‌ مادی و برخورداری از مواهب‌، نه‌ تنها به‌ طور طبیعی‌ با روحیه جنگاوری چندان‌ سازگاری ندارد، بلکه‌ خود نوعی‌ انگیزه همزیستی‌ و تمایل‌ به‌ آبادانی‌ و توسعه‌ نیز هست‌. درک‌ این‌ واقعیت‌ می‌تواند گره‌ از این‌ نکته‌ بگشاید که‌ چگونه‌ سوس‌نشینان‌، قبیله‌ به‌ قبیله‌ و شهر به‌ شهر، هر یک‌ مذهب‌ و آیینی‌ برای خود برگزیده‌ بودند، چندان‌ که‌ بجز تشیع‌ و تسنن‌ رسمی‌، می‌توان‌ از تمایلات‌ اعتزالی‌ و خارجی‌ نیز در آن‌جا نشانه‌هایی‌ یافت‌. همچنین‌ آمده‌ است‌ که‌ در همان‌ حوالی‌ گروهی‌ از مجوسیان‌ - بدون‌ آنکه‌ از هرگونه‌ تعرض‌ به‌ آن‌ها گزارشی‌ در دست‌ باشد - از دیر زمان‌ تا حدود سال‌ ۴۴۸ق‌/۱۰۵۶م‌ می‌زیسته‌اند.
[۲۹] ابوعبید بکری، المسالک‌ و الممالک‌، ج۱، ص۸۵۲، به‌ کوشش‌ وان‌ لون‌ و ا فره‌، تونس‌، ۱۹۹۲م‌.
[۳۰] ابن‌ابی‌ زرع‌، الانیس‌ المطرب‌، ج۱، ص۲۱، رباط، ۱۹۷۲م‌.
[۳۱] ابن‌ابی‌ زرع‌، الانیس‌ المطرب‌، ج۱، ص۱۲۹، رباط، ۱۹۷۲م‌.
سرانجام‌ جالب‌ توجه‌ است‌ که‌ در جریان‌ سقوط سوس‌ به‌ دست‌ مرابطون‌، با آنکه‌ گزارش‌هایی‌ از کشتگان‌ بسیار از بجلیان‌ هست‌، اما از سر سختی‌ و مقاومت‌ آنان‌ و همچنین‌ تلفات‌ بسیارِ طرف‌ مقابل‌، خبری نیست‌،
[۳۲] ابن‌ابی‌ زرع‌، الانیس‌ المطرب‌، ج۱، ص۱۲۹، رباط، ۱۹۷۲م‌.
و دور نیست‌ که‌ سپاه‌ فاتح‌، تنها رنج‌ عبور از مسیرهای کوهستانی‌ و نفوذ در استحکامات‌ را برخود هموار کرده‌ باشد. از این‌رو، می‌توان‌ دریافت‌ که‌ چرا میان‌ بجلیان‌ و همسایگان‌ مالکی‌ آنان‌، که‌ از قضا پرخاشگر وصف‌ شده‌اند، نوعی‌ مدارا در رفتار دیده‌ می‌شده‌ است‌، تا آن‌جا که‌ در مسجد جامع‌ شهر ۱۰ مرتبه‌ نماز بر پا می‌داشته‌اند و هر گروه‌ نمازهای پنجگانه خود را به‌ نوبت‌ می‌خوانده‌اند.


بجلیان‌ همچون‌ دیگر ساکنان‌ منطقه سوس‌ دور، مردمی‌ اُمی‌ بودند که‌ به‌ دور از دغدغه‌های دینی‌ و تمایلات‌ سیاسی‌، شادمانه‌ از خاک‌ حاصل‌خیز و طبیعت‌ غنی‌ سرزمین‌ خویش‌ بهره وافی‌ می‌بردند و نیز از عیش‌ و عشرت‌ و باده‌گساری پرهیز نمی‌کردند.
[۳۶] ابن‌عبدالمنعم‌ حمیری، الروض‌ المعطار، ج۱، ص۳۲۹_۳۳۰، به‌ کوشش‌ احسان‌ عباس‌، بیروت‌، ۱۹۸۰م‌.
آنان‌ اهل‌ دانش‌ و فرزانگی‌ نبودند، تا دفاع‌ از عقیده‌ای را وجهه نظر خود قرار دهند یا به‌ رد و نقض‌ عقیده‌ای دیگر بپردازند. شاید به‌ همین‌ سبب‌ است‌ که‌ منابع‌ موجود از ارائه عقاید کلامی‌ آنان‌ و بحث‌ درباره آن‌، عاجز مانده‌اند. اهتمام‌ ابن‌ورصند همان‌ قدر بود که‌ این‌ مردم‌ را به‌ لباس‌ تشیع‌ درآورد تا ولایت‌ امامی‌ را بر گردن‌ گیرند و شاید که‌ مقصود او جز این‌ هم‌ چیزی نبود.


رمز دوام‌ این‌ مذهب‌ در این‌ نقطه‌ هم‌ همین‌ بود که‌ فراگیری پاره‌ای آداب‌ دینی‌، مستلزم‌ ایجاد تغییر و تحول‌ در الگوی زندگی‌ این‌ مردم‌ نبود. اینان‌ نیز نسل‌ اندر نسل‌، چیزی بر آن‌ نیفزودند و چیزی بیش‌تر نخواستند
[۳۷] ابن‌ابی‌ زرع‌، الانیس‌ المطرب‌، ج۱، ص۱۲۹، رباط، ۱۹۷۲م‌.
[۳۸] احمد سلاوی، الاستقصاء، ج۲، ص۱۴، به‌ کوشش‌ جعفر ناصری و محمد ناصری، دارالبیضا، ۱۹۵۴م‌.
گویی‌ که‌ می‌پنداشتند دنیا تا ابد چنین‌ تواند بود و بر همین‌ منوال‌ خواهد گردید.
[۳۹] ابن‌حزم‌، الفصل‌، ج۵، ص۴۱، به‌کوشش‌ محمد ابراهیم‌ نصر و عبدالرحمان‌ عمیره‌، ریاض‌، ۱۴۰۲ق‌/۱۹۸۲م‌.
وصف‌ ابوعبید بکری
[۴۰] ابوعبید بکری، المسالک‌ و الممالک‌، ج۱، ص‌۸۵۲، به‌ کوشش‌ وان‌ لون‌ و ا فره‌، تونس‌، ۱۹۹۲م‌.
از بغض‌ دینی‌ آنان‌ نسبت‌ به‌ صحابیان‌ پیامبر (ص‌)، چندان‌ مقرون‌ به‌ صحت‌ نیست‌، زیرا این‌ موضوع‌، پیش‌ از هر چیز، حق‌ تعامل‌ با همسایگان‌ مالکی‌ مذهب‌ را از آنان‌ سلب‌ می‌کرد.


با این‌همه‌، پاره‌ای گزارش‌ها، از آنچه‌ می‌توان‌ به‌ حوزه احکام‌ عملی‌ آنان‌ مربوط دانست‌، در دست‌ هست‌. این‌ احکام‌ عملی‌ چندان‌ اندک‌ و ابتداییند که‌ تنها می‌توانند رنگ‌ و بویی‌ از گونه‌ای گرایش‌ شیعی‌ را بنمایانند، وبه‌طورعمده‌ درافزودن‌ یک‌ - دو عبارت‌ در اذان‌
[۴۱] ابوعبید بکری، المسالک‌ و الممالک‌، ج۱، ص۸۵۲_۸۵۳، به‌ کوشش‌ وان‌ لون‌ و ا فره‌، تونس‌، ۱۹۹۲م‌.
خلاصه‌ می‌شوند، بسا که‌ همین‌ اصرار بر افزودن‌ آن‌ دو جمله‌، بیشترین‌ گرانیگاه‌ تمایل‌ شیعی‌ آنان‌ را شکل‌ می‌داده‌ است‌، تا آن‌جا که‌ نمازهای خود را در مسجد، با اذان‌ و اقامه مستقل‌ شروع‌ کنند. بدین‌سان‌، به‌ نظر می‌رسد که‌ ابن‌حزم‌
[۴۳] ابن‌حزم‌، الفصل‌، ج۵، ص۴۱، به‌کوشش‌ محمد ابراهیم‌ نصر و عبدالرحمان‌ عمیره‌، ریاض‌، ۱۴۰۲ق‌/۱۹۸۲م‌.
در حکم‌ به‌ اینکه‌ نماز آنان‌ غیر از نماز مسلمانان‌ (یعنی‌ اهل‌ سنت‌ ) است‌، قدری راه‌ افراط پیموده‌ است‌. ابوعبید بکری نیز که‌ ادعا کرده‌ بود که‌ ابن‌ورصند محرمات‌ را بر پیروان‌ خویش‌ حلال‌ کرده‌ است‌،
[۴۴] ابوعبید بکری، المسالک‌ و الممالک‌، ج۱، ص‌۸۵۲، به‌ کوشش‌ وان‌ لون‌ و ا فره‌، تونس‌، ۱۹۹۲م‌.
تنها به‌ بیان‌ یک‌ مورد بسنده‌ می‌کند که‌ چیزی جز حکم‌ دادن‌ به‌ حلیت‌ ربا ، آن‌ هم‌ از طریق‌ داخل‌ دانستن‌ آن‌ در مصادیق‌ عنوان‌ بیع‌ محلل‌ نیست‌. اما بیش‌ از این‌ معلوم‌ نیست‌ که‌ آیا محافظه‌کاری ابوعبید بکری مانع‌ بوده‌ است‌ که‌ از ذکر سایر مصادیق‌ تحلیل‌ حرام‌ ، برای مثال‌ در روابط زن‌ و مرد، خودداری ورزد، یا نه‌. اما این‌ مسأله‌ که‌ بجلیان‌ از خوردن‌ میوه درختانی‌ که‌ ریشه آن‌ها خشک‌ شده‌ بود، امتناع‌ می‌کرده‌اند،
[۴۵] ابن‌حزم‌، الفصل‌، ج۵، ص۴۱، به‌کوشش‌ محمد ابراهیم‌ نصر و عبدالرحمان‌ عمیره‌، ریاض‌، ۱۴۰۲ق‌/۱۹۸۲م‌.
می‌تواند از جمله همان‌ افکار خرافی‌ باشد که‌ در آن‌ منطقه‌ بسیار شایع‌ بوده‌، و دیگر گزارش‌ها و بررسی‌ها بر آن‌ صحه‌ گذارده‌ است‌.
[۴۶] ابن‌عبدالمنعم‌ حمیری، الروض‌ المعطار، ج۱، ص۳۲۹_۳۳۰، به‌ کوشش‌ احسان‌ عباس‌، بیروت‌، ۱۹۸۰م‌.
[۴۷] عبدالمجید نجار، المهدی بن‌ تومرت‌، ج۱، ص۳۷، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.
[۴۸] وداد قاضی‌، «الشیعة البجلیه فی‌ المغرب‌ الاقصی‌»، ج۱، ص۱۸۳_۱۸۴، اشغال‌ المؤتمر الاول‌ لتاریخ‌ المغرب‌ العربی‌ و حضارته‌، تونس‌، ۱۹۷۹م‌.



اطلاعات‌ مندرج‌ در منابع‌ موجود درباره عقاید بجلیان‌، از این‌ حد فراتر نمی‌رود و این‌ گزارش‌ها اصولاً چندان‌ کمکی‌ در زمینه شناخت‌ پایه‌گذار این‌ فرقه‌ و ماهیت‌ آموزه‌های او ارائه‌ نمی‌کنند. منابع‌ دست‌ اول‌، ضمن‌ اتفاق‌ نسبی‌ بر اینکه‌ نام‌ پدر یا یکی‌ از اجداد او «ورصند» بوده‌ است‌، در نام‌ خود او هیچ‌ اشتراک‌ نظری ندارند و از وی به‌ صورت‌های «علی‌»، «حسن‌ بن‌ علی‌»، «محمد»، «عبدالله‌» و «علی‌ بن‌ عبدالله‌» یاد کرده‌اند.
[۵۰] ابن‌حزم‌، الفصل‌، ج۵، ص۴۱، به‌کوشش‌ محمد ابراهیم‌ نصر و عبدالرحمان‌ عمیره‌، ریاض‌، ۱۴۰۲ق‌/۱۹۸۲م‌.
[۵۱] ابوعبید بکری، المسالک‌ و الممالک‌، ج۱، ص‌۸۵۲، به‌ کوشش‌ وان‌ لون‌ و ا فره‌، تونس‌، ۱۹۹۲م‌.
[۵۲] ابن‌ابی‌ زرع‌، الانیس‌ المطرب‌، ج۱، ص۱۲۹، رباط، ۱۹۷۲م‌.
[۵۳] احمد سلاوی، الاستقصاء، ج۲، ص۱۴، به‌ کوشش‌ جعفر ناصری و محمد ناصری، دارالبیضا، ۱۹۵۴م‌.
اما این‌ نکته‌ که‌ قاضی‌ نعمان‌ (د ۳۶۳ق‌/ ۹۷۴م‌) در یکی‌ از آثار خویش‌ دو بار از ابن‌ورصند نام‌ برده‌، خود بر پیچیدگی‌ مسأله‌ افزوده‌ است‌، زیرا او هربار به‌ گونه‌ای از او یاد کرده‌ است‌: یک‌ بار «ابوالحسین‌ علی‌ بن‌ فرصند» و بار دیگر «ابوالحسن‌ علی‌ بن‌ الحسین‌ بن‌ ورصند بجلی‌»، آن‌ هم‌ در احادیثی‌ که‌ اسناد آن‌ها یا مقطوع‌ است‌ و یا مجهول، به‌ گونه‌ای که‌ می‌توان‌ گفت‌ این‌ موضوع‌ بر دانسته‌های قطعی‌ ما چیزی نمی‌افزاید. در هر صورت‌ نامی‌ از برخی‌ کتاب‌های منسوب‌ به‌ ابن‌ورصند و نیز اشاره‌ای به‌ این‌ احتمال‌ که‌ او احادیثی‌ را که‌ گردآورده‌، در عراق‌ سماع‌ کرده‌ باشد، به‌ میان‌ آمده‌ است‌.
ابن‌ورصند خود اهل‌ نَفطه‌ از توابع‌ قفصه‌ و قسطیلیه‌ (واقع‌ در کشور تونس‌ کنونی‌) بوده‌ که‌ به‌ سوس‌ آمده‌، و به‌ تعبیر ابن‌حزم‌ به‌ گمراه‌ کردن‌ مردم‌ پرداخته‌ است‌.
[۵۴] ابن‌حزم‌، الفصل‌، ج۵، ص۴۱، به‌کوشش‌ محمد ابراهیم‌ نصر و عبدالرحمان‌ عمیره‌، ریاض‌، ۱۴۰۲ق‌/۱۹۸۲م‌.
نفطه‌ شهری است‌ که‌ از دیرباز، دست‌کم‌ از نیمه قرن‌ ۲ق‌/۸م‌ به‌ تشیع‌ معروف‌ بوده‌ است‌.
[۵۵] قاضی‌ نعمان‌، افتتاح‌ الدعوه، ج۱، ص۵۴_۵۸، به‌ کوشش‌ وداد قاضی‌، بیروت‌، ۱۹۷۰م‌.
[۵۶] وداد قاضی‌، «الشیعة البجلیه فی‌ المغرب‌ الاقصی‌»، ج۱، ص۱۷۳، اشغال‌ المؤتمر الاول‌ لتاریخ‌ المغرب‌ العربی‌ و حضارته‌، تونس‌، ۱۹۷۹م‌.
اینکه‌ ابن‌ورصند خود از نژاد بربر افریقا بوده‌، و نسبت‌ «بجلی‌» او (منسوب‌ به‌ قبیله عربی‌ بَجیله‌) صورت‌ ولایی‌ داشته‌ است‌، کاملاً محتمل‌ می‌نماید.
[۵۷] وداد قاضی‌، «الشیعة البجلیه فی‌ المغرب‌ الاقصی‌»، ج۱، ص۱۷۱_۱۷۲، اشغال‌ المؤتمر الاول‌ لتاریخ‌ المغرب‌ العربی‌ و حضارته‌، تونس‌، ۱۹۷۹م‌.
ابن‌ورصند اگر پیش‌ از ابوعبدالله‌ شیعی‌ (د ۲۹۸ق‌/۹۱۱م‌)
[۵۸] ابوعبید بکری، المسالک‌ و الممالک‌، ج۱، ص‌۸۵۲، به‌ کوشش‌ وان‌ لون‌ و ا فره‌، تونس‌، ۱۹۹۲م‌.
و یا مقارن‌ با مهدی فاطمی‌ (د ۳۲۳ق‌/۹۳۵م‌)،
[۵۹] ابن‌ابی‌ زرع‌، الانیس‌ المطرب‌، ج۱، ص۱۲۹، رباط، ۱۹۷۲م‌.
به‌ آن‌ سامان‌ آمده‌ باشد، تاریخ‌ ورود وی را می‌توان‌ پیش‌ از ۲۸۶ق‌/۸۹۹م‌ و یا در حوالی‌ سال‌ ۲۹۶ق‌/۹۰۹م‌ دانست‌.
[۶۰] وداد قاضی‌، «الشیعة البجلیه فی‌ المغرب‌ الاقصی‌»، ج۱، ص۱۷۸، اشغال‌ المؤتمر الاول‌ لتاریخ‌ المغرب‌ العربی‌ و حضارته‌، تونس‌، ۱۹۷۹م‌.



چنین‌ به‌ نظر می‌رسد که‌ ابن‌ورصند در اجتماع‌ سوسیان‌، بیش‌ از یک‌ مرشد اخلاقی‌ ، از آن‌ نوع‌ که‌ در قلوب‌ عوام‌ جای می‌گیرند، نبوده‌ است‌. سندی در دست‌ نیست‌ که‌ او در آنجا، مجلس‌ درسی‌ به‌پا داشته‌، و یا شاگردانی‌ به‌ معنای خاص‌ تربیت‌ کرده‌ باشد. از این‌ روست‌ که‌ حتی‌ نام‌ و نسب‌ او در اذهان‌ آن‌ مردمان‌ و نسل‌ های بعد، به‌ درستی‌ ثبت‌ نشده‌، و از شرح‌ احوالش‌ چیزی برجای نمانده‌ است‌. دور نیست‌ که‌ همین‌ فقدان‌ منابع‌، به‌این‌احتمال‌ که‌ اصولاً بجلیان‌ تنها ازطریق‌ آموزه‌های ابن‌ورصند با عقاید وی آشنا شده‌اند و او باید بسیار پیش‌تر از زمان‌ مهدی فاطمی‌ به‌ نفطه‌ بازگشته‌، و در همان‌جا درگذشته‌ باشد، مجال‌ طرح‌ داده‌ باشد. به‌ مجموعه این‌ عوامل‌ می‌توان‌ در بررسی‌ علل‌ اختلاف‌ نام‌ ابن‌ورصند، در میان‌ مؤلفانی‌ که‌ بعدها از وجود چنین‌ فرقه‌ای خبر داده‌اند، توجه‌ کرد. آنان‌ همگی‌ در نام‌ بردن‌ از او، تنها به‌ یک‌ برهه زمانی‌ و یک‌ شخص‌ خاص‌ اشاره‌ داشته‌اند و اختلاف‌، در واقع‌ بر سر یک‌ تن‌ بیشتر نمی‌توانسته‌ باشد. احتمال‌ اینکه‌ آن‌ اسامی‌ به‌ افرادی مختلف‌ از خاندان‌ «بنی‌ ورصند» ناظر باشد که‌ در دوره حیات‌ بجلیه‌، هر یک‌ از پس‌ دیگری به‌ پیشوایی‌ این‌ فرقه‌ رسیده‌ باشند، چیزی جز یک‌ فرض‌ نیست‌.
[۶۱] وداد قاضی‌، «الشیعة البجلیه فی‌ المغرب‌ الاقصی‌»، ج۱، ص۹۵_۹۲، اشغال‌ المؤتمر الاول‌ لتاریخ‌ المغرب‌ العربی‌ و حضارته‌، تونس‌، ۱۹۷۹م‌.
[۶۲] وداد قاضی‌، «الشیعة البجلیه فی‌ المغرب‌ الاقصی‌»، ج۱، ص۱۷۰، اشغال‌ المؤتمر الاول‌ لتاریخ‌ المغرب‌ العربی‌ و حضارته‌، تونس‌، ۱۹۷۹م‌.
[۶۳] وداد قاضی‌، «الشیعة البجلیه فی‌ المغرب‌ الاقصی‌»، ج۱، ص۱۸۷_۱۸۸، اشغال‌ المؤتمر الاول‌ لتاریخ‌ المغرب‌ العربی‌ و حضارته‌، تونس‌، ۱۹۷۹م‌.



آنچه‌ درباره بجلیه‌ توجه‌ انظار را از دیرباز به‌ خود جلب‌ کرده‌، تنها وجود یک‌ مرکز شیعی‌ در دورترین‌ نقطه‌ از قلمرو حکومت‌ اسلامی‌ ، با اکثریت‌ دارای تمایلات‌ سنی‌ بوده‌ است‌ که‌ به‌ شکل‌ یک‌ کانون‌ یکپارچه‌ برای مدتی‌ مدید دوام‌ یافت‌، نه‌ آنکه‌ اصولاً حضور این‌ اجتماع‌ در آن‌ منطقه‌، منشأ اثری سیاسی‌ و یا تحول‌ تاریخی‌ درخوری بوده‌ باشد. چنانکه‌ می‌دانیم‌، بجلیه‌ فاقد هرگونه‌ قدرت‌ سیاسی‌ و نظام‌ حکومتی‌ و اداری ویژه خویش‌ بوده‌اند و بر این‌ موضوع‌، کلمه «قبیل‌» در گزارش‌ ابوعبید بکری
[۶۴] ابوعبید بکری، المسالک‌ و الممالک‌، ج۱، ص‌۸۵۲، به‌ کوشش‌ وان‌ لون‌ و ا فره‌، تونس‌، ۱۹۹۲م‌.
به‌ نیکی‌ گواهی‌ می‌دهد. این‌ نکته‌ البته‌ از عدم‌ انسجام‌ آموزه‌های ابن‌ ورصند و فقدان‌ تبیین‌ یک‌ نظام‌ اداری در افکار عمومی‌ مردم‌ آن‌ نقطه‌ - که‌ جز به‌ گذران‌ زندگی‌ به‌ چیزی دیگر نمی‌اندیشیدند - نیز حکایت‌ دارد. بجلیان‌ همواره‌ تابعیت‌ والیان‌ ادریسی‌ منطقه‌ را، احتمالاً حتی‌ در زمان‌ خود ابن‌ورصند، می‌پذیرفتند و از میان‌ خود رهبر یا امامی‌ نداشته‌اند. همین‌ امر باعث‌ شده‌ است‌ تا برخی‌ از صاحب‌نظران‌، به‌ تبع‌ پاره‌ای مصادر قدیم‌
[۶۵] ابن‌حزم‌، الفصل‌، ج۵، ص۴۱، به‌کوشش‌ محمد ابراهیم‌ نصر و عبدالرحمان‌ عمیره‌، ریاض‌، ۱۴۰۲ق‌/۱۹۸۲م‌.
[۶۶] ابوعبید بکری، المسالک‌ و الممالک‌، ج۱، ص۸۵۳، به‌ کوشش‌ وان‌ لون‌ و ا فره‌، تونس‌، ۱۹۹۲م‌.
بپندارند که‌ اینان‌ هم‌ شیعه حسنی‌ بوده‌اند.
[۶۷] وداد قاضی‌، «الشیعة البجلیه فی‌ المغرب‌ الاقصی‌»، ج۱، ص۱۷۵، اشغال‌ المؤتمر الاول‌ لتاریخ‌ المغرب‌ العربی‌ و حضارته‌، تونس‌، ۱۹۷۹م‌.
از سوی دیگر، این‌ مسأله‌ می‌توانسته‌ است‌ برای حکام‌ ادریسی‌ منطقه‌، به‌ ویژه‌ پس‌ از آنکه‌ قلمرو تحت‌ تصرف‌ ادریس‌ دوم‌ (۱۷۷-۲۱۳ق‌/۷۹۳- ۸۲۸م‌) در میان‌ فرزندان‌ وی تقسیم‌ شد، حائز اهمیت‌ باشد.


بجلیه‌ سرانجام‌ در هجوم‌ مرابطون‌ که‌ در ربیع‌الاخر ۴۴۸ق‌/ژوئیه ۱۰۵۶م‌ به‌ قصد تصرف‌ سوس‌ صورت‌ گرفت‌، از هم‌ پراکندند،
[۶۹] ابن‌ابی‌ زرع‌، الانیس‌ المطرب‌، ج۱، ص۱۲۹، رباط، ۱۹۷۲م‌.
[۷۰] احمد سلاوی، الاستقصاء، ج۲، ص۱۳_۱۴، به‌ کوشش‌ جعفر ناصری و محمد ناصری، دارالبیضا، ۱۹۵۴م‌.
هرچند مسلم‌ نیست‌ که‌ بر اثر این‌ حادثه‌ کاملاً از میان‌ رفته‌ باشند.


درباره بجلیه‌ دو تحقیق‌ مستقل‌ در دست‌ است‌: یکی‌ «نکاتی‌ درباره تشیع‌ غیر اسماعیلی‌ در مغرب‌» نگاشته ویلفرد مادلونگ‌، و دیگری «الشیعة البجلیه فی‌ المغرب‌ الاقصی‌» به‌ قلم‌ وداد قاضی‌.


(۱) ابن‌ابی‌ زرع‌، الانیس‌ المطرب‌، رباط، ۱۹۷۲م‌.
(۲) ابن‌حزم‌، الفصل‌، به‌کوشش‌ محمد ابراهیم‌ نصر و عبدالرحمان‌ عمیره‌، ریاض‌، ۱۴۰۲ق‌/۱۹۸۲م‌.
(۳) ابن‌حوقل‌، صورة الارض‌، به‌ کوشش‌ کرامرس‌، لیدن‌، ۱۹۳۸م‌.
(۴) ابن‌عبدالمنعم‌ حمیری، الروض‌ المعطار، به‌ کوشش‌ احسان‌ عباس‌، بیروت‌، ۱۹۸۰م‌.
(۵) ابوعبید بکری، المسالک‌ و الممالک‌، به‌ کوشش‌ وان‌ لون‌ و ا فره‌، تونس‌، ۱۹۹۲م‌.
(۶) محمد ادریسی‌، نزهة المشتاق‌، بیروت‌، ۱۴۰۹ق‌/۱۹۸۹م‌.
(۷) عبدالقاهر بغدادی، الفرق‌ بین‌ الفرق‌، به‌ کوشش‌ عزت‌ عطار حسینی‌، قاهره‌، ۱۳۶۷ق‌/۱۹۴۸م‌.
(۸) سعد بن‌ عبدالله‌ اشعری، المقالات‌ و الفرق‌، به‌ کوشش‌ محمدجواد مشکور، تهران‌، ۱۳۶۱ش‌.
(۹) احمد سلاوی، الاستقصاء، به‌ کوشش‌ جعفر ناصری و محمد ناصری، دارالبیضا، ۱۹۵۴م‌.
(۱۰) محمد شهرستانی‌، الملل‌ و النحل‌، به‌ کوشش‌ محمد بدران‌، قاهره‌، مکتبه الانجلو المصریه‌.
(۱۱) وداد قاضی‌، «الشیعة البجلیه فی‌ المغرب‌ الاقصی‌»، اشغال‌ المؤتمر الاول‌ لتاریخ‌ المغرب‌ العربی‌ و حضارته‌، تونس‌، ۱۹۷۹م‌.
(۱۲) قاضی‌ نعمان‌، افتتاح‌ الدعوه، به‌ کوشش‌ وداد قاضی‌، بیروت‌، ۱۹۷۰م‌.
(۱۳) عبدالمجید نجار، المهدی بن‌ تومرت‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.
(۱۴) حسن‌ نوبختی‌، فرق‌ الشیعه، به‌ کوشش‌ ریتر، استانبول‌، ۱۹۳۱م‌.
(۱۵) یاقوت‌ حموی، بلدان‌.


۱. ابن‌حوقل‌، صورة الارض‌، ج۱، ص۹۱، به‌ کوشش‌ کرامرس‌، لیدن‌، ۱۹۳۸م‌.    
۲. محمد ادریسی‌، نزهة المشتاق‌، ج۱، ص۲۲۸، بیروت‌، ۱۴۰۹ق‌/۱۹۸۹م‌.    
۳. یاقوت‌ حموی، بلدان‌، ج۱، ص۳۲۰.
۴. حسن‌ نوبختی‌، فرق‌ الشیعه، ج۱، ص۶۷_۶۹، به‌ کوشش‌ ریتر، استانبول‌، ۱۹۳۱م‌.
۵. سعد بن‌ عبدالله‌ اشعری، المقالات‌ و الفرق‌، ج۱، ص۹۱_۹۳، به‌ کوشش‌ محمدجواد مشکور، تهران‌، ۱۳۶۱ش‌.
۶. عبدالقاهر بغدادی، الفرق‌ بین‌ الفرق‌، ج۱، ص۳۹_۴۰، به‌ کوشش‌ عزت‌ عطار حسینی‌، قاهره‌، ۱۳۶۷ق‌/۱۹۴۸م‌.
۷. محمد شهرستانی‌، الملل‌ و النحل‌، ج۱، ص۱۴۹_۱۵۰، به‌ کوشش‌ محمد بدران‌، قاهره‌، مکتبه الانجلو المصریه‌.
۸. ابن‌حزم‌، الفصل‌، ج۵، ص۴۱، به‌کوشش‌ محمد ابراهیم‌ نصر و عبدالرحمان‌ عمیره‌، ریاض‌، ۱۴۰۲ق‌/۱۹۸۲م‌.
۹. ابوعبید بکری، المسالک‌ و الممالک‌، ج۱، ص‌۸۵۳، به‌ کوشش‌ وان‌ لون‌ و ا فره‌، تونس‌، ۱۹۹۲م‌.
۱۰. ابن‌ابی‌ زرع‌، الانیس‌ المطرب‌، ج۱، ص۱۲۹، رباط، ۱۹۷۲م‌.
۱۱. احمد سلاوی، الاستقصاء، ج۲، ص۱۴، به‌ کوشش‌ جعفر ناصری و محمد ناصری، دارالبیضا، ۱۹۵۴م‌.
۱۲. ابن‌حوقل‌، صورة الارض‌، ج۱، ص۸۳، به‌ کوشش‌ کرامرس‌، لیدن‌، ۱۹۳۸م‌.    
۱۳. ابن‌حوقل‌، صورة الارض‌، ج۱، ص۱۰۴، به‌ کوشش‌ کرامرس‌، لیدن‌، ۱۹۳۸م‌.    
۱۴. ابن‌حوقل‌، صورة الارض‌، ج۱، ص۹۱، به‌ کوشش‌ کرامرس‌، لیدن‌، ۱۹۳۸م‌.    
۱۵. ابن‌حوقل‌، صورة الارض‌، ج۱، ص۱۰۳، به‌ کوشش‌ کرامرس‌، لیدن‌، ۱۹۳۸م‌.    
۱۶. ابوعبید بکری، المسالک‌ و الممالک‌، ج۱، ص‌۸۵۳، به‌ کوشش‌ وان‌ لون‌ و ا فره‌، تونس‌، ۱۹۹۲م‌.
۱۷. محمد ادریسی‌، نزهة المشتاق‌، ج۱، ص۲۲۷ ۲۲۹، بیروت‌، ۱۴۰۹ق‌/۱۹۸۹م‌.    
۱۸. ابن‌عبدالمنعم‌ حمیری، الروض‌ المعطار، ج۱، ص۳۲۹_۳۳۰، به‌ کوشش‌ احسان‌ عباس‌، بیروت‌، ۱۹۸۰م‌.
۱۹. ابوعبید بکری، المسالک‌ و الممالک‌، ج۱، ص۸۵۲، به‌ کوشش‌ وان‌ لون‌ و ا فره‌، تونس‌، ۱۹۹۲م‌.
۲۰. محمد ادریسی‌، نزهة المشتاق‌، ج۱، ص۲۲۷ ۲۲۹، بیروت‌، ۱۴۰۹ق‌/۱۹۸۹م‌.    
۲۱. ابن‌ابی‌ زرع‌، الانیس‌ المطرب‌، ج۱، ص۱۲۹، رباط، ۱۹۷۲م‌.
۲۲. ابن‌حوقل‌، صورة الارض‌، ج۱، ص۹۱ ۹۲، به‌ کوشش‌ کرامرس‌، لیدن‌، ۱۹۳۸م‌.    
۲۳. محمد ادریسی‌، نزهة المشتاق‌، ج۱، ص۲۲۷ ۲۲۹، بیروت‌، ۱۴۰۹ق‌/۱۹۸۹م‌.    
۲۴. ابن‌ابی‌ زرع‌، الانیس‌ المطرب‌، ج۱، ص۲۲، رباط، ۱۹۷۲م‌.
۲۵. ابن‌حوقل‌، صورة الارض‌، ج۱، ص۹۱، به‌ کوشش‌ کرامرس‌، لیدن‌، ۱۹۳۸م‌.    
۲۶. محمد ادریسی‌، نزهة المشتاق‌، ج۱، ص۲۲۷ ۲۲۹، بیروت‌، ۱۴۰۹ق‌/۱۹۸۹م‌.    
۲۷. ابن‌حوقل‌، صورة الارض‌، ج۱، ص۹۱، به‌ کوشش‌ کرامرس‌، لیدن‌، ۱۹۳۸م‌.    
۲۸. ابن‌حوقل‌، صورة الارض‌، ج۱، ص۱۰۲ ۱۰۳، به‌ کوشش‌ کرامرس‌، لیدن‌، ۱۹۳۸م‌.    
۲۹. ابوعبید بکری، المسالک‌ و الممالک‌، ج۱، ص۸۵۲، به‌ کوشش‌ وان‌ لون‌ و ا فره‌، تونس‌، ۱۹۹۲م‌.
۳۰. ابن‌ابی‌ زرع‌، الانیس‌ المطرب‌، ج۱، ص۲۱، رباط، ۱۹۷۲م‌.
۳۱. ابن‌ابی‌ زرع‌، الانیس‌ المطرب‌، ج۱، ص۱۲۹، رباط، ۱۹۷۲م‌.
۳۲. ابن‌ابی‌ زرع‌، الانیس‌ المطرب‌، ج۱، ص۱۲۹، رباط، ۱۹۷۲م‌.
۳۳. محمد ادریسی‌، نزهة المشتاق‌، ج۱، ص۲۲۹ ۲۳۰، بیروت‌، ۱۴۰۹ق‌/۱۹۸۹م‌.    
۳۴. ابن‌حوقل‌، صورة الارض‌، ج۱، ص۹۱ ۹۲، به‌ کوشش‌ کرامرس‌، لیدن‌، ۱۹۳۸م‌.    
۳۵. محمد ادریسی‌، نزهة المشتاق‌، ج۱، ص۲۲۸، بیروت‌، ۱۴۰۹ق‌/۱۹۸۹م‌.    
۳۶. ابن‌عبدالمنعم‌ حمیری، الروض‌ المعطار، ج۱، ص۳۲۹_۳۳۰، به‌ کوشش‌ احسان‌ عباس‌، بیروت‌، ۱۹۸۰م‌.
۳۷. ابن‌ابی‌ زرع‌، الانیس‌ المطرب‌، ج۱، ص۱۲۹، رباط، ۱۹۷۲م‌.
۳۸. احمد سلاوی، الاستقصاء، ج۲، ص۱۴، به‌ کوشش‌ جعفر ناصری و محمد ناصری، دارالبیضا، ۱۹۵۴م‌.
۳۹. ابن‌حزم‌، الفصل‌، ج۵، ص۴۱، به‌کوشش‌ محمد ابراهیم‌ نصر و عبدالرحمان‌ عمیره‌، ریاض‌، ۱۴۰۲ق‌/۱۹۸۲م‌.
۴۰. ابوعبید بکری، المسالک‌ و الممالک‌، ج۱، ص‌۸۵۲، به‌ کوشش‌ وان‌ لون‌ و ا فره‌، تونس‌، ۱۹۹۲م‌.
۴۱. ابوعبید بکری، المسالک‌ و الممالک‌، ج۱، ص۸۵۲_۸۵۳، به‌ کوشش‌ وان‌ لون‌ و ا فره‌، تونس‌، ۱۹۹۲م‌.
۴۲. ابن‌حوقل‌، صورة الارض‌، ج۱، ص۹۱ ۹۲، به‌ کوشش‌ کرامرس‌، لیدن‌، ۱۹۳۸م‌.    
۴۳. ابن‌حزم‌، الفصل‌، ج۵، ص۴۱، به‌کوشش‌ محمد ابراهیم‌ نصر و عبدالرحمان‌ عمیره‌، ریاض‌، ۱۴۰۲ق‌/۱۹۸۲م‌.
۴۴. ابوعبید بکری، المسالک‌ و الممالک‌، ج۱، ص‌۸۵۲، به‌ کوشش‌ وان‌ لون‌ و ا فره‌، تونس‌، ۱۹۹۲م‌.
۴۵. ابن‌حزم‌، الفصل‌، ج۵، ص۴۱، به‌کوشش‌ محمد ابراهیم‌ نصر و عبدالرحمان‌ عمیره‌، ریاض‌، ۱۴۰۲ق‌/۱۹۸۲م‌.
۴۶. ابن‌عبدالمنعم‌ حمیری، الروض‌ المعطار، ج۱، ص۳۲۹_۳۳۰، به‌ کوشش‌ احسان‌ عباس‌، بیروت‌، ۱۹۸۰م‌.
۴۷. عبدالمجید نجار، المهدی بن‌ تومرت‌، ج۱، ص۳۷، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.
۴۸. وداد قاضی‌، «الشیعة البجلیه فی‌ المغرب‌ الاقصی‌»، ج۱، ص۱۸۳_۱۸۴، اشغال‌ المؤتمر الاول‌ لتاریخ‌ المغرب‌ العربی‌ و حضارته‌، تونس‌، ۱۹۷۹م‌.
۴۹. ابن‌حوقل‌، صورة الارض‌، ج۱، ص۹۱، به‌ کوشش‌ کرامرس‌، لیدن‌، ۱۹۳۸م‌.    
۵۰. ابن‌حزم‌، الفصل‌، ج۵، ص۴۱، به‌کوشش‌ محمد ابراهیم‌ نصر و عبدالرحمان‌ عمیره‌، ریاض‌، ۱۴۰۲ق‌/۱۹۸۲م‌.
۵۱. ابوعبید بکری، المسالک‌ و الممالک‌، ج۱، ص‌۸۵۲، به‌ کوشش‌ وان‌ لون‌ و ا فره‌، تونس‌، ۱۹۹۲م‌.
۵۲. ابن‌ابی‌ زرع‌، الانیس‌ المطرب‌، ج۱، ص۱۲۹، رباط، ۱۹۷۲م‌.
۵۳. احمد سلاوی، الاستقصاء، ج۲، ص۱۴، به‌ کوشش‌ جعفر ناصری و محمد ناصری، دارالبیضا، ۱۹۵۴م‌.
۵۴. ابن‌حزم‌، الفصل‌، ج۵، ص۴۱، به‌کوشش‌ محمد ابراهیم‌ نصر و عبدالرحمان‌ عمیره‌، ریاض‌، ۱۴۰۲ق‌/۱۹۸۲م‌.
۵۵. قاضی‌ نعمان‌، افتتاح‌ الدعوه، ج۱، ص۵۴_۵۸، به‌ کوشش‌ وداد قاضی‌، بیروت‌، ۱۹۷۰م‌.
۵۶. وداد قاضی‌، «الشیعة البجلیه فی‌ المغرب‌ الاقصی‌»، ج۱، ص۱۷۳، اشغال‌ المؤتمر الاول‌ لتاریخ‌ المغرب‌ العربی‌ و حضارته‌، تونس‌، ۱۹۷۹م‌.
۵۷. وداد قاضی‌، «الشیعة البجلیه فی‌ المغرب‌ الاقصی‌»، ج۱، ص۱۷۱_۱۷۲، اشغال‌ المؤتمر الاول‌ لتاریخ‌ المغرب‌ العربی‌ و حضارته‌، تونس‌، ۱۹۷۹م‌.
۵۸. ابوعبید بکری، المسالک‌ و الممالک‌، ج۱، ص‌۸۵۲، به‌ کوشش‌ وان‌ لون‌ و ا فره‌، تونس‌، ۱۹۹۲م‌.
۵۹. ابن‌ابی‌ زرع‌، الانیس‌ المطرب‌، ج۱، ص۱۲۹، رباط، ۱۹۷۲م‌.
۶۰. وداد قاضی‌، «الشیعة البجلیه فی‌ المغرب‌ الاقصی‌»، ج۱، ص۱۷۸، اشغال‌ المؤتمر الاول‌ لتاریخ‌ المغرب‌ العربی‌ و حضارته‌، تونس‌، ۱۹۷۹م‌.
۶۱. وداد قاضی‌، «الشیعة البجلیه فی‌ المغرب‌ الاقصی‌»، ج۱، ص۹۵_۹۲، اشغال‌ المؤتمر الاول‌ لتاریخ‌ المغرب‌ العربی‌ و حضارته‌، تونس‌، ۱۹۷۹م‌.
۶۲. وداد قاضی‌، «الشیعة البجلیه فی‌ المغرب‌ الاقصی‌»، ج۱، ص۱۷۰، اشغال‌ المؤتمر الاول‌ لتاریخ‌ المغرب‌ العربی‌ و حضارته‌، تونس‌، ۱۹۷۹م‌.
۶۳. وداد قاضی‌، «الشیعة البجلیه فی‌ المغرب‌ الاقصی‌»، ج۱، ص۱۸۷_۱۸۸، اشغال‌ المؤتمر الاول‌ لتاریخ‌ المغرب‌ العربی‌ و حضارته‌، تونس‌، ۱۹۷۹م‌.
۶۴. ابوعبید بکری، المسالک‌ و الممالک‌، ج۱، ص‌۸۵۲، به‌ کوشش‌ وان‌ لون‌ و ا فره‌، تونس‌، ۱۹۹۲م‌.
۶۵. ابن‌حزم‌، الفصل‌، ج۵، ص۴۱، به‌کوشش‌ محمد ابراهیم‌ نصر و عبدالرحمان‌ عمیره‌، ریاض‌، ۱۴۰۲ق‌/۱۹۸۲م‌.
۶۶. ابوعبید بکری، المسالک‌ و الممالک‌، ج۱، ص۸۵۳، به‌ کوشش‌ وان‌ لون‌ و ا فره‌، تونس‌، ۱۹۹۲م‌.
۶۷. وداد قاضی‌، «الشیعة البجلیه فی‌ المغرب‌ الاقصی‌»، ج۱، ص۱۷۵، اشغال‌ المؤتمر الاول‌ لتاریخ‌ المغرب‌ العربی‌ و حضارته‌، تونس‌، ۱۹۷۹م‌.
۶۸. ابن‌حوقل‌، صورة الارض‌، ج۱، ص۱۰۳ ۱۰۴، به‌ کوشش‌ کرامرس‌، لیدن‌، ۱۹۳۸م‌.    
۶۹. ابن‌ابی‌ زرع‌، الانیس‌ المطرب‌، ج۱، ص۱۲۹، رباط، ۱۹۷۲م‌.
۷۰. احمد سلاوی، الاستقصاء، ج۲، ص۱۳_۱۴، به‌ کوشش‌ جعفر ناصری و محمد ناصری، دارالبیضا، ۱۹۵۴م‌.



دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بجلیه»، ج۱۱، ص۲۷.    


رده‌های این صفحه : فرق شیعه | فرق و مذاهب




جعبه ابزار