بت در ادبیات فارسی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی ازواژههایی که از آن در
ادبیات فارسی بحث شده بت میباشد.
بت،
صنم و
وَثَن در
ادبیات فارسی از دیرباز در دو معنای حقیقی و مجازی به کار رفته است. در کاربرد این کلمات در معنای حقیقی همواره نکوهش
بت پرستی و
ستایش بت شکنی مراد بوده است.
شعراء به استناد
آیه «وَاِذْقالَ اِبْراهیمُ لاِ َبیه آزَرَ اَتَتَّخِذُ اَصْناماً اِلهَةً اِنّی اریکَ وَ قَوْمَکَ فی ضَلالٍ مُبین»
که در آن
آزر، پدر یا عموی
حضرت ابراهیم علیه السّلام به
بت تراشی منسوب شده است،
اشعار زیادی سروده اند.
همچنین در شعر اخلاقی بت را مظهر بی ارزشی، عجز و سنگدلی و عاری بودن از حقیقت دانسته اند
و نیز کلماتی چون بتک و بت پرستک را در ذمّ بت پرستی به کار برده اند.
در ادب فارسی از پرستندگان
بت با عنوان
بت پرست یا شمن یاد شده است
و مکان پرستش بت را بهار، فَرْخار،
هَیکَل، فَغِستان، بتخانه، بتکده خوانده اند
شعرا گاهی نام بتهای دورة جاهلی چون عزّی و لات و منات را در شعر خود آورده اند.
از آثار شعرا درباره بت، می توان به منظومة «خنگ بت و سرخ بت» عنصری اشاره کرد، که داستان دو بت است در بامیانِ بلخ. این داستان را ابوریحان بیرونی به عربی ترجمه کرده و آن را «حدیث صنمی البامیان» نامیده است (معین، ذیل «خنگ بت و سرخ بت»). فرخی
ضمن قصیدة مشهور خود، در مدح محمود غزنوی و پیروزیش در فتح سومنات سرنگونی بتها و ویرانی بتخانة سومنات را وصف کرده، و سنایی نیز به این ماجرا اشاره داشته است.
همچنین
سعدی ضمن بیانِ سفر خود به
سومنات به ذکر داستان بتی زیبا و مرصّع میپردازد که مورد تقدیس خاص برهمنان بوده است و چون علت محبوبیتِ بت را جویا میشود، برهمنان میگویند: این بت سحرگاهان دست دعا به سوی یزدان برمی آورد. سعدی با مشاهدة این عمل، ظاهراً به بت
ایمان میآورد اما شب هنگام موضوع را بهطور پنهانی بررسی میکند و درمی یابد که پشت پرده، مَطْرانی با کشیدن سر ریسمان، بت را به فریادخوانی وامی دارد. چون راز مطران فاش میشود شاعر به کشتن او مبادرت میکند و از آنجا میگریزد.
از مضامین دیگر بت در شعر فارسی آن است که زلیخا به قصد کامیابی از حضرت یوسف علیه السّلام روی بت را میپوشاند تا ناظر اعمال او نباشد و حضرت یوسف علیه السّلام به او میگوید: وقتی تو از سنگی شرم داری، من چگونه از خدای خود شرمناک نباشم.
در زبان فارسی واژه های
دوبتی و
بت اشرفی دلالت بر نوعی از سکه های اشرفی دارند.
بت، فغ، پیکر، صنم و وثن در معنای مجازی دلالت بر کمالِ زیبایی، شکوه و جلال، ستمگری، بی اعتنایی و معبود بودن معشوق دارد
در این معنی غالباً حوزة حسن خیز ماوراءالنّهر مثل بوده است، چنانکه تعبیراتی چون بتان طَراز، خُتَن و تبّت و خَرخیز، کشمیر و یغما، چین و بت فرخار در شعر فارسی به کار رفته است
شعرا در توصیف
بهار،
جهان را
بتکده و بتخانه
و طبیعت را که گلها و
درختان را پدید میآورد بتگر خوانده اند.
صوفیه، صنم یا بت را مطلوب و خواستة قلبی میدانند که اگر در این خواسته غیرحق مراد باشد مذموم است و اگر طلب مقامی از مقامات
سلوک باشد، ممدوح و مطلوب به شمار میرود.
همچنین از نفس به عنوان بت نفس یا بت باطن یاد کرده و دوستی نفس را منشأ وجود بتهای دیگر دانستهاند و گفتهاند که همة بتها را میتوان شکست بجز دوستی نفس که بتی بزرگ است.
به گفتة نسفی،
شهوت شکم و فرْج و دوست داشتن فرزند، سه بت عواماند که آدمی را به خود مشغول کرده اند. همچنین دوستیِ ظاهر، بت صغیر و دوستی مال، بت کبیر و دوستی جاه، بت اکبر است و چون بت صغیر و کبیر و اکبر غالب شوند بت عوام را مغلوب میکنند. اما برخی به حکم آیة «وَقَضی رَبُّکَ اَلاَّ تَعْبُدُوا الاّ ایّاهُ»
بت را مظهر هستی مطلق و توحید میدانند و بت پرستی را عین حق پرستی میشمارند و به موجب آیة «رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا' باطِلاً»
بت پرستان را عابدِ حق میخوانند.
عرفا بتکده و بتخانه را باطن عارف کامل یا عالم لاهوت و وحدت کل دانستهاند که مظهر ذات حق است.
بت در تعبیر
مولوی ساقی
خمار و عاشق واصلی است که خانة بت نفس را ویران میکند و جانها از نَفَس گرم او تأثیر میپذیرند
اما او گاهی صنم را برای مخاطب خود بهطور مطلق به کار برده است.
تعبیر بت و
زنّار نیز در
متون عرفانی مضمونی رایج است. چنانکه مرادِ صوفیه از بت اشاره به وحدت است و مراد از زنّار، خدمت و طاعت و ریاضت در برابر حق.
(۱) قرآن.
(۲) علی بن احمد اسدی، گرشاسب نامه، چاپ حبیب یغمائی، تهران ۱۳۶۵ ش.
(۳) علی بن احمد اسدی، لغت فرس، چاپ فتح اللّه مجتبائی و علی اشرف صادقی، تهران ۱۳۶۵ ش.
(۴) محمدبن عبدالملک امیر معزّی، کلیات دیوان معزی، چاپ ناصر هیری، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۵) عبداللّه بن محمد انصاری، رسائل خواجه عبداللّه انصاری، چاپ وحید دستگردی، تهران ۱۳۴۷ ش.
(۶) یحیی بن احمد باخرزی، اوراد الاحباب و فصوص الا´داب، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۵۸ ش.
(۷) شمس الدین محمد حافظ، دیوان حافظ، چاپ پرویز ناتل خانلری، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۸) بدیل بن علی خاقانی، دیوان افضل الدّین بدیل بن علی نجار خاقانی شروانی، چاپ ضیاءالدین سجادی، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۹) محمودبن علی خواجوی کرمانی، دیوان اشعار خواجو کرمانی، چاپ احمد سهیلی خوانساری، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۱۰) محمدبن احمد دقیقی، دیوان ابومنصور محمدبن احمد دقیقی طوسی، چاپ محمد جواد شریعت، ۱۳۶۸ ش.
(۱۱) علی اکبر دهخدا، لغت نامه، زیرنظر محمد معین، تهران ۱۳۲۵ـ۱۳۶۱ ش، ذیل «بهار»، «صنم»، «فغ»، «وثن».
(۱۲) جعفر سجّادی، فرهنگ معارف اسلامی، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۱۳) مصلح بن عبداللّه سعدی، متن کامل دیوان شیخ اجل سعدی شیرازی، چاپ مظاهر مصفا، تهران ۱۳۴۰ ش.
(۱۴) مجدودبن آدم سنایی، دیوان سنایی، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۱۵) محمدبن مسعود سوزنی، دیوان سوزنی سمرقندی، چاپ ناصر هیری، تهران ۱۳۳۸ ش.
(۱۶) حسن بن احمد عنصری، دیوان ابوالقاسم حسن بن احمد عنصری، چاپ یحیی قریب، تهران ۱۳۴۱ ش.
(۱۷) علی بن جولوغ فرّخی، دیوان حکیم فرخی سیستانی، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۷۱ ش.
(۱۸) ابوالقاسم فردوسی، شاهنامة فردوسی، ج ۳، چاپ او اسمیر نوا و ع نوشین، مسکو ۱۹۶۵.
(۱۹) عباس کی منش، پرتو عرفان: شرح اصطلاحات عرفانی کلیّات شمس، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۲۰) محمدبن یحیی لاهیجی، مفاتیح الاعجاز فی شرح.
(۲۱) گلشن راز، چاپ کیوان سمیعی، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۳۷ ش).
(۲۲) محمدمعین، فرهنگ فارسی، تهران ۱۳۶۳ ش، ذیل «فرخار»، «فغ»، «
هیکل».
(۲۳) احمدبن قوص منوچهری، دیوان منوچهری دامغانی، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۲۴) جلال الدین محمدبن محمد مولوی، کلیات شمس تبریزی، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۷۲ ش.
(۲۵) جلال الدین محمدبن محمد مولوی، مثنوی معنوی، تصحیح نیکلسون، چاپ پورجوادی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۲۶) ناصرخسرو، دیوان ناصرخسرو، چاپ مجتبی مینوی و مهدی محقق، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۲۷) عزیزالدین بن محمد نسفی، مجموعة رسائل مشهور به کتاب الانسان الکامل، چاپ ماریژان موله، تهران ۱۳۵۰ ش.
(۲۸) سعید نفیسی، محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی، تهران ۱۳۳۶ ش.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بت در ادبیات فارسی»، شماره۴۶۵.