باسط در قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
باسط ، گستراننده، فراخ کننده، از اسما و
صفات الهی است.
باسط بر وزن فاعل، از
ریشه (ب س ط) از اسمای خداوند و به معنای گستراننده، و فراخکننده است.
بسط در اصطلاح عرفا، ورود چیزی در قلب عارف است که در آن بشارت به لطف و شادمانی باشد و گاهی صاحب آن، سبب بسط را نمیداند.
نسبت بسط به انس نسبت
نقص به تمام است، زیرا شادمانی در انس بیشتر است و نسبت بسط به رجا نسبت تمام به نقص است، زیرا بسط در مقام قلب (مرتبه سوم از مراتب هفت گانه وجود
انسان ) و بالاتر از آن و رجا در مقام نفس (مرتبه دوم از مراتب یاد شده) است. آخرین درجه بسط، شادمانی بنده به جمال مطلق و شهود آن در همه چیز است.
برخی در توضیح اسم باسط گفتهاند:
خداوند حیات را که وجود منبسط بر هر چیز و روح ساری در هر چیزی است در هر آن، بر قالبهای اعیان و هیاکل ماهیات میگستراند و این وجود ساری، بسط روح بر اشیا و افاضه حیات برآنهاست.
این اسم الهی به صورت مذکور در
قرآن نیامده است؛ ولی در آیاتی به صورت فعلی آمده که یک مورد از آنها در ظاهر مطلق،
یک مورد مربوط به ابر و ۱۰ مورد مربوط به
رزق است؛ همچنین ۴ بار به صورت اسمی (مَبسوطَتانِ، بَسطَةً، بَصطَةً، و، بَساطاً) به آن اشاره شده است. برخی از آیاتی را که به هیچ نحو مشتمل بر واژه صفت مذکور نیست نیز میتوان با بحث مرتبط دانست؛
مانند آیه ۳۰
سوره نازعات که در آن
دحو الارض آمده و به معنای بسط و گسترش زمین است.
آیه ۴۵
سوره فرقان که در آن «مدّ الظل» بهمعنای بسط سایه است.
امام خمینی در آثار خود کوشیده است، نفس رحمانی و وجود منبسط را با برخی آیات الهی تفسیر کند. ایشان با استناد به آیه
(اَلَمْ تَرَ اِلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاء لَجَعَلَهُ سَاکِنًا) به جلوهگری و ظهور سریانی نفس رحمانی و وجود منبسط پرداخته و بر این باور است که وجود منبسط ظلی هستی نما است که چیزی جز یک سایه نیست. البته عدم بحت و بسیط نیست؛ بلکه عدمی است که مربوط به نور بوده و افاضه به آن دارد و این وجود منبسط ظل ربّ است.
مرتبه وجود منبسط برخلاف وجودات مقیده، هیچ قید و حدی ندارد و مطلق است. امام خمینی در بیان اطلاق و گستره بسط،
وجود منبسط معتقد است وجود باسط منبسط عمومیت اطلاقی دارد نه عمومیت حاصل از کلیت مفهومی، زیرا عمومیت ناشی از کلیت همواره با ابهام همراه است. بلکه کلیت وجود منبسط اطلاقی سِعی است و این وجود منبسط سِعی معلولی و رابطی دارای اشد مراتب حضور میباشد که «لا یشدّ عن هذا الوجود المنبسط المقدس الاطلاقی شی».
درحقیقت وجود منبسط و نفس رحمانی هویتی دارد که از عرش تا فرش، تمام تعینات و تجلیات را دربرگرفته است این حقیقت وحدانی درعینحال که ساری در مراتب است دارای سعه، شمول و احاطه نیز میباشد و موجودات با تمام مراتبشان و با تمام اوصاف و آثارشان از شئونات این
مشیت مطلقه و نفس رحمانی میباشند.
به باور ایشان اطلاق وجود منبسط تنها اطلاق از قیود است، یعنی مطلق بیقید اطلاق است نه اینکه مطلق حتی از قید اطلاق باشد. پس لابشرطیت در وجود منبسط، لابشرطیت قسمی است نه لابشرطیت مقسمی. ازاینرو، مرز مرتبه ذات حق از مرتبه وجود منبسط به لحاظ هستیشناختی همواره برقرار میماند ازاینرو وجود لابشرط و وجود منبسط ظل وجود حق و صرف الربط است.
بنابراین نخستین ظهور حضرت جمع و واحدیت وجود عام منبسط یا نفس رحمانی است که حقیقت واحد بسیط سریانی است که بر هیاکل همه موجودات خلقی منبسط شده است.
در بسیاری از روایات هم اسم باسط در ضمن مجموعه اسما و صفات الهی ذکر شده است. از
امام صادق (علیهالسلام) از پدرانش نقل شده که برای خداوند ۹۹ اسم است و آن اسما عبارت است از:
الله ،
حلیم ،
حکیم ،
قابض ، باسط و... .
باسط در طبقهبندی اسمای الهی در زمره اسمای فعل خداست
و با قابض که به معنای تنگگیرنده و بازگیرنده است
از اسما و صفات متضاد و متقابل الهی هستند.
خداوند برخلاف
یهود که به وی نسبت بخل داده و گفتهاند: دست خدا بسته است: «یَدُ اللّهِ مَغلولَةٌ...»
خود را
مبسوط الید (گشاده دست) معرفی کرده است که هر گونه بخواهد میبخشد: «بَل یَداهُ مَبسوطَتانِ یُنفِقُ کَیفَ یَشاءُ»
با توجه به اینکه خدا جسم نیست و دست ندارد، بسته بودن دست وی
کنایه از
بخل و گشاده دستی او کنایه از بخشش است و سرّ این گونه تعبیرها آن است که چنانچه معنای غیرمحسوس را به صورت
محسوس درآورند بهتر فهمیده میشود.
شایان ذکر است که در روایات و ادعیه به معنای کنایی مذکور تصریح شده است؛ مانند: «الحمد لله الناشر فی الخلق فضله والباسط فیهم بالجود یده»
و «یا دائم الفضل علی البریّة یا باسط الیدین بالعطیّة».
شایسته تأکید است که
انسان کامل چون در ذات احدیّت فانی است در مقام «قرب فرایض» عنوان «یداللّه الباسطة»
بر وی اطلاق میگردد، چنانکه در
زیارت امیرمؤمنان ،
علی بن ابیطالب (علیهالسلام) آمده است: «السلام علیک یا عین اللّه الناظرة و یده الباسطة...».
در بسیاری از آیات مربوط به بحث، ارزاق و نعمتها، متعلق بسط قرار گرفته و خداوند خود را، باسط و قابض روزیها و نعمتها معرفی میکند،
زیرا کلید ارزاق و نعمتهای آسمانها و زمین به دست وی و اسباب آنها از آن اوست: «اِنَّ رَبَّکَ یَبسُط الرِّزقَ لِمَن یَشاءُ ویَقدِرُ».
او همان کسی است که بادها را میفرستد و ابرها را برمیانگیزد و آنها را در آسمان هرگونه بخواهد میگستراند و انبوهشان میگرداند، پس میبینی باران از لابهلای آنها بیرون میآید: «اَللّهُ الَّذی یُرسِلُ الرّیحَ فَتُثیرُ سَحابًا فَیَبسُطُهُ فِی السَّماءِ کَیفَ یَشاءُ ویَجعَلُهُ کِسَفًا فَتَرَی الوَدقَ یَخرُجُ مِن خِللِهِ».
خداوند درهای روزی خود را بر روی هرکس که بخواهد میگشاید و نعمتهای خود را بر او ارزانی میدارد.
البته خدا روزی بندگان را براساس
حکمت و
مصلحت به اندازه نازل میگرداند تا
ظلم و
طغیان نکنند: «ولَو بَسَطَ اللّهُ الرِّزقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوا فِی الاَرضِ ولکِن یُنَزِّلُ بِقَدَر ما یَشاءُ اِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبیرٌ بَصیر»
و این بدان معنا نیست که نقش بندگان در فراهم ساختن اسباب بسط روزی، نادیده گرفته شود، چنان که
صدقه دادن به دیگران مایه افزایش مال میگردد: «... ویُربِی الصَّدَقتِ»،
زیرا
اراده الهی در طول اسباب دیگر است؛ نه در عرض آن.
آیه ۲۴۵
سوره بقره نیز پس از آنکه
انفاق در راه خدا را
قرض به خدا میشمارد تا بدینوسیله به آن
ترغیب کند، به ذکر اسمای سه گانه قابض، باسط و مرجع پرداخته تا به این نکته توجه دهد که آنچه انفاق شده باطل نمیگردد، بلکه چندین برابر شدن آن بعید نیست، زیرا خداوند قابض و باسط است؛ آنچه را بخواهد کاهش یا افزایش میدهد و بازگشت همه بهسوی اوست، بنابراین آنچه را به او قرض داده شده بهطور کامل پرداخت خواهد کرد: «مَنذَا الَّذی یُقرِضُ اللّهَ قَرضًا حَسَنًا فَیُضعِفَهُ لَهُ اَضعافًا کَثیرَةً واللّهُ یَقبِضُ ویَبصُطُ واِلَیهِتُرجَعون».
بصط همان بسط است که حرف «سین» در آن به جهت مجاورت با حرف
اطباق و
تفخیم (طاء) به حرف «صاد» تبدیل شدهاست.
در آیه ۱۹
سوره نوح چنین آمده است: و خدا زمین را برای شما فرشی (گسترده) ساخت: «و اللّهُ جَعَلَ لَکُم الاَرض بَساطاً» و در آیاتی نیز بسط و گسترش
زمین و جوشاندن چشمهها از آن و جاری ساختن نهرها و رویاندن گیاه و استوار ساختن
کوهها بر زمین بیان شده که آن پس از بنای آسمان و
برافراشتن سقف آن و ترتیب اجزای آسمان و ترکیب آنها براساس حکمت و تاریک ساختن شب و همچنین
آشکار کردن روز به وسیله گستراندن
خورشید صورت گرفته است: «رَفَعَ سَمکَها فَسَوها واَغطَشَ لَیلَها واَخرَجَ ضُحها والاَرضَ بَعدَ ذلِکَ دَحها اَخرَجَ مِنها ماءَها ومَرعها والجِبالَ اَرسها».
گفتنی است که معنای اصلی «ضُحی» انبساط (گسترش یافتن) خورشید و امتداد (گسترده شدن) روز است،
گرچه در آیه یاد شده به قرینه مقابل قرار گرفتن آن با
شب ، مراد از آن مطلق روز است.
خورشید با نور خود بر وجود سایه و باگسترده شدنش بر گسترش تدریجی سایه دلالت میکند، زیرا به هر میزان که خورشید پس از
زوال ظهر به افق غربی نزدیکتر میشود تا غروب کند سایهای که پس از زوال
حادث میشود امتداد بیشتری مییابد: «اَلَم تَرَ اِلی رَبِّکَ کَیفَ مَدَّ الظِّلَّ ولَو شاءَ لَجَعَلَهُ ساکِنًا ثُمَّ جَعَلنَا الشَّمسَ عَلَیهِ دَلیلا ثُمَّ قَبَضنهُ اِلَینا قَبضًا یَسیرا».
برخی با استشهاد به آیه مذکور، ماهیات را غواسق و ظلمات و وجود منبسط را سایه بلند پایه خداوند دانستهاند.
آیه ۲۴۷
سوره بقره علت
گزینش طالوت را برای فرماندهی سپاهی در
جنگ با
جالوت و لشکریان او این میداند که خداوند وی را در دانش و نیروی بدن بسط و گسترش داده است: «وزادَهُ بَسطَةً فِی العِلمِ والجِسمِ». این سخن پاسخ
اعتراض گروهی از
بنیاسرائیل به پیامبر خویش است که چرا خداوند طالوت را برگزیده، در حالی که گشایش در مال به او داده نشده است: «قالوا اَنّی یَکونُ لَهُ المُلکُ عَلَینا... ولَم یُؤتَ سَعَةً مِنَ المال».
خداوند در آیه ۶۹
سوره اعراف هم، از باب یادآوری نعمتهایی که به
قوم عاد ارزانی داشته، به اختصاص ایشان در میان سایر اقوام به بسط در
خلق و درشتی هیکل که ملازم با نیروی فراوان است، تصریح کرده است: «وزادَکُم فِی الخَلقِ بَصطَةً فَاذکُروا ءالاءَ اللّهِ لَعَلَّکُم تُفلِحون».
اصطلاحات الصوفیه؛ اصول الدین؛ بحارالانوار؛ تفسیرالصافی؛ جامع البیان عن تأویل آی
القرآن؛ الحکمةالمتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه؛ دررالفوائد؛ روح الارواح؛ شرح الاسماء او شرح دعاءالجوشن الکبیر؛ شرح تجرید؛ شرح توحید الصدوق؛ شرح المنظومة السبزواری؛ العقائد الاسلامیه؛ علم الیقین فی اصول الدین؛ کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال؛ لسان العرب؛ لغتنامه؛ مفردات الفاظ
القرآن؛ المیزان فی تفسیر
القرآن؛ نثر طوبی؛ نهجالبلاغه.
•
دائرةالمعارف قرآن کریم، مقاله باسط. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.