بارکزایی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بارَکْزایی، طایفهای بزرگ از گروه قومی دُرانیها (ابدالیهای) پشتون در
افغانستان و بخش جنوب شرقی
ایران میباشند؛ در این مقاله به این طایفه در ایران و افغانستان بصورت جدا جدا در مورد گویش،
جمعیت،
اقتصاد،
مذهب و پیشینه تاریخی هر یک اشاره میشود.
بارَکْزایی، طایفهای بزرگ از گروه قومی دُرانیها (ابدالیهای) پشتون در
افغانستان و بخش جنوب شرقی
ایران میباشند.
این طایفه در افغانستان به بارَکزی، بارَکزَی یا بارَکزای، و در ایران به بارکزایی و بارَکزِهی
شهرت دارند. نام طایفه از دو کلمه بارک (نام نیای بزرگ طایفه) و زی (جمع زَی در
زبان پشتو)، یازای و زِه (پسوند گونهای به معنای فرزند و زادگان) ترکیب یافته است.
بنابر شجرهنگاری پشتوهای افغان، بارک یکی از ۴ فرزند زیرُک یا زیرَک بود که طایفههای بارکزی، پوپلزی، اَلِکُزی، اَچَکزی (یا «موسازی»،
را تشکیل دادند. بارک در
سده ۸ق/۱۴م و احتمالاً همزمان با
امیر تیمور لنگ میزیسته است
درباره سرگذشت زیرک و فرزندانش،
برخی احتمال میدهند که طایفه بارکزایی از قوم بَرَکی یا بارَکیِ لوگار، و از قبیله بارک ایل خَتَک بوده، و در زمانهای بسیار دور از آنها جدا شدهاند و اکنون قرابت و وابستگی خود را با آنها از یاد بردهاند
در گذشته، بارکزاییهای افغانستان در
جنوب قندهار و در دره «اَرغَسان» (ارغستان) و در کرانه رود هیرمند میزیستند
و در حال حاضر با طایفههای دیگر درانی در این ۳ منطقه بزرگ پراکندهاند:
۱.
غرب افغانستان در میان
هرات و نزدیکیهای دره هیرمند که از چند سده پیش از
دوره صفوی با گروههایی از ایلات دیگر به این ناحیه آمده، و به صورت پراکنده اقامت گزیدهاند.
۲. منطقه بارکزایینشین در دو واحه بزرگ قندهار و هیرمند وسطی در دو سوی تلاقی رودخانه هیرمند با ارغنداب. این ناحیه از سده ۱۲ق/۱۸م قلمرو بزرگ بارکزاییها بوده، و اکنون نیز مرکز اصلی آنهاست.
۳. ناحیه بارکزایی
شمال افغانستان که از اواخر سده ۱۹م همراه گروههای دیگر ایلی به آنجا کوچیدهاند. محل استقرار این دسته از بارکزاییها در شمال ناحیه بالا مرغاب تا
غرب و شمال
میمند، پیرامون
قَیسار و
جلایر است
آمارهای متفاوتی از
جمعیت بارکزاییهای افغانستان در دو سده گذشته دادهاند. شمار خانوار آنها را به بیش از ۳۰هزار
تخمین زدهاند. در ۱۳۴۶ش/۱۹۶۷م شمار آنها را ۳۰۰هزار تن دانستهاند.
بارکزاییهای افغانستان به گویش پشتوی غربی سخن میگویند و
مسلمان سنی مذهبند و همچون طوایف دیگر درانی به
نماز و
روزه سخت پای بندند. هر یک از دهکدهها و اردوهای گروههای کوچنده بارکزایی یک ملا یا امام نیز دارد)
طایفه بارکزایی به ۵ تیره بزرگ باییزی، نورالدین زی، عبدالله زی، رکنالدین زی و نصرت زی تقسیم میشدند.
شیرمحمدخان
دوطاره را هم در زمره تیرههای بارکزایی آورده است. نورالدین زی مهمترین تیره بارکزایی بود که خاندان محمدزایی از خاندانهای پادشاهی افغانستان و خاندان بزرگ اچکزی از آن برخاستند.
رئیس هر تیره را مردان همان تیره و سرپرستان زیرتیرهها و خاندانهای آن از اعضای خانوادهای که منصب سرپرستی حق موروثی آن بود، با مشورت امیر کابل بر میگزیدند و در غیاب رئیس تیره، یکی از منسوبان نزدیک و برگزیده او تیره را سرپرستی میکرد. رئیس طایفه فرمانروای
قندهار و نماینده امیر کابل و تابع دستورهای او بود. او در همه امور ایلی اقتدار مطلق داشت
ستیزههای حقوقی، مدنی و مالی را بزرگان و ریش سفیدان دهکده و دوستان دو طرف منازعه، یا قاضی دهکده که مسئول اجرای
احکام اسلامی بود، حل و فصل مینمود
فعالیتهای عمده اقتصادی در جامعه افغان در دست طوایف درانی بود و از این میان بارکزاییها صاحب گلههای بزرگ و زمینهای گسترده قابل کشت و چمنزارهای بزرگ در ناحیه ارغسان، در کرانه هیرمند بودند. کشاورزان بارکزایی در نواحی حاصلخیز، و شبانان در نواحی دشتها میزیستند
بارکزاییهای منطقه میان هرات و دره هیرمند (ناحیه ارغسان) عموماً تا ۱۳۵۷ش کوچ میکردند. در این سال ۶۹۶ خانوار کوچنده در ۱۴ اردوی زمستانی در امتداد دره هریرود پراکنده بودند که بیشتر آنها تابستانها را در جنوب غور میگذراندند. بارکزاییهای واحه قندهار تا آغاز سده ۱۹م بیشتر کوچ میکردند، اما اکنون همه آنها، به ویژه ساکنان بخش جنوبی قندهار، یکجانشین شدهاند. از بارکزاییهای شمال افغانستان در همان
سال، ۳۳۰ خانوار کوچنده و ۸۴۰ خانوار نیمه کوچنده بودند. یک چهارم بقیه هم کوچ کوتاه بهاره داشتند و به کشاورزی میپرداختند. بیشتر آنها تابستانها را در چراگاههای کوهستانی سفید کوه و بند ترکستان میگذراندند
در تاریخ نوین سرزمین افغانستان بارکزاییها نقش مهمی داشتهاند. از ۱۱۶۰ق/۱۷۴۷م که احمدخان ابدالی، سردار دودمان سَدوزایی از طایفه پوپلزایی به کمک و دستیاری سران ابدالی کابل و قندهار، به ویژه حاجی جمال خان بارکزایی (د ۱۱۸۴ق) به پادشاهی افغانستان رسید و خود را
احمدشاه دُرانی (ه م) خواند، مدتها شاهان یا امیران افغانستان از درانیها، و وزیران از بارکزاییها برگزیده میشدند
از ۱۲۳۵ق/۱۸۲۰م قدرت سیاسی در افغانستان به دست خاندان متنفذ محمدزایی، از تیره نورالدین زی افتاد و بخش بزرگی از خاک افغانستان در اختیار فرزندان پایندهخان، پسرحاجی جمالخان بود. از بیست و چند فرزند پایندهخان، که به «برادران بارکزایی» شهرت داشتند، دوست محمدخان، نخستین امیر یا پادشاه بارکزایی، نقش بزرگ و مؤثری در تاریخ سیاسی این سرزمین ایفا کرد.
برادران بارکزایی به سبب اختلاف میان خود و جنگهای قبیلهای، بهویژه باسدوزاییها، نتوانستند در ایجاد وحدت سیاسی در افغانستان و تشکیل یک دولت مرکزی مقتدر توفیق یابند. سرانجام برای تقویت بنیاد رشته دودمانی خود با هم از در
صلح درآمدند و طبق عهدنامه ۱۲۴۲ق/۱۸۲۶م، اراضی متصرفه را میان خود تقسیم کردند.
فرزندان دوستمحمدخان نیز از ۱۲۳۵ق/۱۸۲۰م تا ۱۳۰۷ش/۱۹۲۹م، بجز یک انقطاع کوتاه چند ساله در زمان سلطنت دوباره سدوزایی، در افغانستان حکمروایی میکردند. سپس سرداران
پیشاور (که فرزندان
سلطان محمد طلایی، برادر ناتنی دوست محمد، و از رقبای سرداران
کابل بودند و به «مصاحبان» شهرت داشتند) از ۱۳۰۸ش جانشین امیران کابل شدند و تا ۱۳۵۲ش بر اریکه قدرت بودند، تا اینکه با اعلام نخستین جمهوری افغان، نظام پادشاهی در افغانستان از میان رفت. استیلای سیاسی بارکزایی حدود یک سده و نیم در افغانستان به درازا کشید. در تمام این دوره که خصوصیت قوم گرایی ایلی در آن مشخص بود، تمام طایفه بارکزایی، به ویژه شاخه محمدزایی، موقعیت ممتازی در مناصب بالای کشوری و لشکری دولت افغانستان یافته بودند.
گروهی از طایفه بارکزایی در جنوب شرقی
ایران و در
سیستان و بلوچستان زندگی میکنند. ورود بارکزاییها را به این نواحی در اوایل سده ۱۳ق/۱۹م نوشتهاند
اسناد تاریخی حاکی از استقرار کامل آنها در میانه سده ۱۳ق در سیستان است. در «کتابچه تحدید حدود
بلوچستان»، خانواده برکزایی (بارکزایی) و خوانین آنها از جمله چاکران مطیع دولت ایران، و حکومتشان در سیستان طبق مقررات داخلی ایران به شمار آمده است
نسب این گروه بارکزایی را به
امیر شاهوخان نامی از خویشاوندان حاجی جمالخان و دو فرزند او، امیر کلانخان و امیر نایبخان میرسانند. ظاهراً پس از برخاستن اختلافهای طایفگی میان بارکزاییها، میربابکرخان و میرنوراخان پسران امیرکلانخان، و میرباران خان نوه امیر نایبخان با خانوادهها و وابستگانشان از ناحیه نوده فرخ در
افغانستان به سیستان
مهاجرت کردند. بعدها میربارانخان با وابستگانش به
بلوچستان کوچید و در آنجا اقامت گزید.
این گروه بعداً به نام بزرگ خاندانشان به «بارانزایی» یا «باران زهی» شهرت یافتند.
افضلالملک کرمانی در شرح طایفههای مستقر در
بلوچستان در اوایل سده ۱۴ق از ۵۰ خانوار بروکزاده (بارکزاده) ساکن در دزک (
زاهدان کنونی) یاد میکند.
هنری فیلد در ۱۳۱۳ش به طایفهای افغانی تبار به نام باران زایی در جالق و دره دزک اشاره میکند.
(و
رزمآرا از این طایفه در
بمپور و
دزک یاد میکند
و مینویسد: این گروه ابتدا در دره دزک و جالق مینشستند و در زمان بهرامخان بارکزایی قدرت یافتند و از طایفه بزرگزایی یا بزرگ زاده در دزک سلب قدرت کردند.
لمتن در شرح اراضی خالصه سیستان به طایفه بارانی (احتمالاً همان طایفه بارانزایی است) و سرپرست طایفه سردار غلامحسین بارانی اشاره میکند
بارکزاییها در سراسر
بلوچستان پراکندهاند و بیشترشان در نواحی
سراوان،
ایرانشهر،
سرباز و زاهدان زندگی میکنند. میرزامهدی در شرح ناحیه دزک و توابع آن در ۱۲۹۲ق به ۴۰ خانوار طایفه باران زهی در شصتان اشاره میکند.
جهانبانی
جمعیت کل طایفه بارکزایی را در سراوان ۵۱۰خانوار، و جمعیت تیره بارکزایی از تیرههای هفتگانه طایفه را ۱۰۰ خانوار آورده است
همچنین از ۴۰ خانوار بارکزایی نیز در دهکده کومیتک سرباز و ۳۱۰ خانوار بارانزهی، با محاسبه ۵۰ خانوار جمشید زهی که خود طایفهای مستقل از باران زهی یا بارکزهی است، در دهکدههای کوران و کهنملا یاد میکند.
جمعیت بارکزاییها در ۱۳۶۱ش، ۷ هزارتن و در ۱۳۶۳ش، ۷۰۰، ۳خانوار آمده است.
در ۱۳۷۷ش تنها ۵۵ خانوار از طایفه باران زهی سراوان و ۱۱ خانوار از باران زهی
چابهار و ۲۵ خانوار از طایفه بارکزهی ایرانشهر
بلوچستان کوچ میکردند
ساختار رده بندی ایلی در طایفه بارکزایی پراکنده در
بلوچستان و سیستان، از نظر ملاکهای مردم شناختی ناروشن است. در تقسیمبندی سازمان ایلی ۶ تا ۱۲ تیره منسوب به طایفههای بارکزایی و باران زهی نام برده شده است.
تمام ردهبندیهای مربوط به ساختار اجتماعی - سیاسی طایفه بارکزایی به سبب درهم آمیختن مثلاً قشرهای اجتماعی جامعه بلوچ، مانند «ارباب» و «دُرزاده» با تیره در ردهبندی ایلی،
یا به شمار آوردن برخی از خانوادههای بارکزایی با نام خانوادگی، مانند مرادی، صداقتی و ابراهیم نژاد در ردهبندی تیرههای «جنگی» از طایفه بارکزایی،
از لحاظ اعتبار علمی نادرست و استنادناپذیر است.
امروزه بارکزاییها با بلوچها درآمیخته، و هویت قومی خود را از دست داده، فرهنگ بلوچی یافتهاند و به
زبان بلوچی سخن میگویند. بارکزاییها خود را در سنجش با قومهای بیرون از جامعه بلوچ، عضوی از جامعه بلوچ میدانند، اما در میان بلوچها، طایفهای غیربلوچ به شمار میآیند
بارکزاییها با ایجاد رشتههای پیوند سببی با سرکردگان ایلات و طایفههای مکران به تدریج بر قدرت خود در منطقه افزودند و یکی از دودمانهای حکومتگرا را در
بلوچستان پدید آوردند. بهرامخان باران زایی یکی از امیران بزرگ بارکزایی بود که در ۱۳۲۵ق/۱۹۰۷م با یاری و همراهی سعیدخان، پسر حسینخان، والی
بلوچستان، به بمپور و
فهرج حمله کرد، سعیدخان تسلیم شد و به
حکومت بلوچستان منصوب گردید، اما قدرت واقعی در
بلوچستان همچنان در دست بهرام باران زهی بود. پس از
مرگ بهرامخان در ۱۲۹۹ یا ۱۳۰۰ش، امیردوست محمدخان، عموزادهاش جانشین او شد و حکومت
بلوچستان را در دست گرفت.
نفوذ سیاسی بارکزاییها در دوره دوست محمدخان بر بخش بزرگی از جنوبشرقی ایران و مناطقی در
بلوچستان هند
گسترش یافت. او در دوران حکومتش از درآمد خالصه برای عمران و آبادی
بلوچستان هزینه کرد و ۲۰۰ غلام تفنگدار و اسلحه بسیاری فراهم آورد و ناحیه سراوان را که قلاع استواری داشت، به پدر و برادرش سپرد. وی در ایجاد اتحاد میان گروههای مختلف بلوچ بسیار کوشید، اما در این کار توفیق نیافت.
رضاشاه که بارکزاییها را خطری جدی در
بلوچستان میپنداشت، در ۱۳۰۷ش
سپهبد امانالله جهانبانی را به فرماندهی لشکری به
بلوچستان فرستاد. او به قلعه بمپور، مرکز اقامت دوست محمدخان حمله برد و او را دستگیر کرد و به
تهران آورد که یک سال بعد اعدامش کردند.
پس از
اعدام دوست محمدخان، خانوادهاش همراه گروهی از بارکزاییها به قلمرو
انگلیس در
پاکستان پناهنده شدند و با رفتن انگلیسیان از منطقه، دوباره به
ایران بازگشتند و زمینهای خالصه را که در آن کشاورزی میکردند و منبع اصلی درآمدشان تا ۱۳۰۷ش بود، بازپس گرفتند.
(۱) افشار سیستانی، ایرج،
عشایر و طوایف سیستان و
بلوچستان، تهران، ۱۳۷۰ش.
(۲) افشار سیستانی، ایرج، مقدمهای برشناخت ایلها، چادرنشینان و طوایف
عشایری ایران، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۳) افشار سیستانی، ایرج، مقدمهای بر شناخت طوایف سرگلزایی و بارکزایی، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۴) افشار یزدی، محمود، افغان نامه، تهران، ۱۳۵۹ش.
(۵) افضلالملک کرمانی، محمود، «
بلوچستان»، یادگار، ۱۳۲۸ش، س۵، شم ۸.
(۶) ترنزیو، پیو - کارلو، رقابت روس و انگلیس در ایران و افغانستان، ترجمه عباس آذرین، تهران، ۱۳۵۹ش.
(۷) جهانبانی، امانالله، سرگذشت
بلوچستان و مرزهای آن، تهران، ۱۳۳۸ش.
(۸) خان، شیرمحمد، تواریخ خورشید جهان، لاهور، ۱۳۱۱ق.
(۹) رزمآرا، علی، جغرافیای نظامی ایران: مکران، تهران، ۱۳۲۰ش.
(۱۰) سرشماری اجتماعی - اقتصادی
عشایر کوچنده (۱۳۶۶ش)، نتایج تفصیلی (استان سیستان و
بلوچستان)، مرکز آمار، ایران، تهران، ۱۳۶۹ش.
(۱۱) طبیبی، حشمتالله، مبانی جامعهشناسی و مردمشناسی ایلات و
عشایر، تهران، ۱۳۷۴ش.
(۱۲) غبار، غلام محمد، افغانستان در مسیر تاریخ، قم، ۱۳۵۹ش.
(۱۳) «کتابچه تحدید حدود سیستان و
بلوچستان»، فرهنگ ایران زمین، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۶۸ش، ج ۲۸.
(۱۴) لینپول، استانلی، طبقات سلاطین اسلام، ترجمه عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۱۲ش.
(۱۵) مجموعه اطلاعات و آمار ایلات و طوایف
عشایری ایران، مرکز
عشایری ایران، تهران، ۱۳۶۱ش.
(۱۶) میرزامهدی خان سرتیپ قاینی، «کتابچه سیاحتنامه
بلوچستان»، به کوشش ایرج افشار، فرهنگ ایران زمین، تهران، ۱۳۶۸ش، ج ۲۸.
(۱۷) Bellew، HW، An Inquiry into the Ethnography of Afghanistan، Graz، ۱۹۷۳.
(۱۸) Bosworth، CE، The Islamic Dynasties، Edinburgh، ۱۹۶۷.
(۱۹) Caroe، O، The Pathans ۵۵۰ BC- AD ۱۹۷۵، London، ۱۹۶۴.
(۲۰) Dupree، L، Afghanistan، Princeton، ۱۹۷۳.
(۲۱) EI ۲.
(۲۲) Elphinstone، M، An Account of the Kingdom of Caubul، London، ۱۹۷۹.
(۲۳) Field، H، Contributions to the Anthropology of Iran، Chicago، ۱۹۳۹.
(۲۴) Gregorian، V، The Emergence of Modern Afghanistan، California، ۱۹۶۹.
(۲۵) GSE.
(۲۶) Iqbal، A، Circumstances Leading to the First Afghan War، Punjab.
(۲۷) Iranica.
(۲۸) Khan، MH، Afghansitan and its Inhabitants، tr H Priestley، Lahore، ۱۹۸۱.
(۲۹) Lambton، AKS، Landlord and Peasant in Persia، London، ۱۹۵۳.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۱، ص۴۳۳۳، برگرفته از مقاله «بارَکْزایی».