بارزانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بارْزانی، عنوان جمعی از تیرهها و عشیرههای مختلف قبایل کرد که در تاریخ سیاسی معاصر کردان، به ویژه در
ایران و
عراق نقش مهمی داشتند. این گروه به بارزان روستایی واقع در شمال زاب اعلی و در منتهیالیه شمال عراق منسوبند؛ در این مقاله به نسب و گویش و رهبران سیاسی، اجتماعی، نظامی بارزانیها پرداخته میشود.
بارْزانی، عنوان جمعی از تیرهها و عشیرههای مختلف قبایل کرد که در تاریخ سیاسی معاصر کردان، به ویژه در
ایران و
عراق نقش مهمی داشتند. این گروه به بارزان (روستایی واقع در شمال زاب اعلی و در منتهیالیه شمال عراق) منسوبند.
بارزانیها را برخی اصلاً از تیرههای قبیله کرد زیباری،
و برخی دیگر مستقل دانستهاند.
درباره نام بارزان و اشتقاق آن،
در منابع مکتوب متقدم از
قبیله یا عشیره بارزان نام نبردهاند و بنابر اطلاعات تاریخی، بارزانی از پیوستن مردمی از قبایل و تیرههای مختلف کرد به «شیخ بارزان» که یکی از شیوخ
طریقت نقشبندیه ساکن در روستای بارزان بود، شکل گرفته است.
شیخ محمد، از نقشبندیهای ایران، در اوایل سده ۱۳ق به
سلیمانیه عراق رفت و در نواحی کوهستانی آن دیار ماندگار شد و پیروانی یافت. پس از او فرزندش شیخ تاجالدین عبدالرحیم (که گفتهاند خلیفه مولانا
خالد نهری یا
شیخ سید طه نهری، از نوادگان
عبدالقادر گیلانی بود) بر روستای بارزان غلبه یافت و آنجا را مرکز تبلیغ خود قرار داد و طریقت را میان کردها گسترش داد و به شیخ بارزان نامبردار شد و پس از آن اعقاب و پیروانش به بارزانی مشهور شدند.
درباره طریقت او،
یکی از جانشینان او به نام
عبدالسلام اول در منطقه شهرتی یافت و به سبب ابراز بعضی اعتقادات، رقبایش او و پیروانش را دیوانه خواندند
و به گمراهی منسوبش کردند. به سبب ترویج این اعتقادات، یکی از سران طریقت به نام شیخ عبیدالله نهری (که بر آن بود عبدالسلام طریقت نقشبندی را به گمراهی کشیده) بر ضد او برخاست و برخی از طوایف کرد را بر او شوراند و عبدالسلام به ناچار گریخت.
پس از او پسرش شیخ محمد رشته کارها را در دست گرفت و چون به اطاعت شیخ عبیدالله گردن نهاد،
خلیفه او شد و شهرتی یافت. بارزانیها شیخ محمد و پدرش عبدالسلام را
مهدی موعود میخواندند.
شیخ احمد و ملامصطفی دو تن از نامدارترین رهبران بارزانی و پسران این شیخ محمد بودند،
در دوران شیخ احمد و ملامصطفی، بارزانیها به صورت یک جامعه قبیلهای منسجم که از چند تیره تشکیل میشد، درآمدند.
برخی آن را دو تیره، برخی دیگر ۴ تیره و گروهی آن را مرکب از ۶ تیره شیروان، مِزوری، بَروش (بروژ)،
دُله میری، ریکان و نیروا دانستهاند
بیشتر این تیرهها از ۱۳۲۴ق/۱۹۰۶م به این سو از ایلها و قبایل بهدینان (بادینان) هکّاری و زیباری و مزوری به بارزانیها پیوستهاند
محمد امین زکی تیره مزوری را از بازماندگان «میسوری» یا «میسری» عهد آشوریهای ساکن در منطقه،
و درّه تیره ریکانی را رقیب و دشمن بارزانی دانسته است.
ناحیه نسبتاً بزرگی که بارزانیها در آن سکنی داشتند، علاوه بر روستای بارزان، شامل حدود صد روستای کوچک و بزرگ در سرزمینی کوهستانی در کرانه شمالی رود زاب اعلی در شمال
اربیل، اطراف
عَقره، شرق روکچوک (رود کوچک) و شمال غربی کوه کونده به موازات مرز
ترکیه میشده است
بارزانیها همه
شافعی مذهب، و پیرو طریقه نقشبندیهاند و به گویشی از
زبان کردی شاخه کُرمانجی جنوبی سخن میگویند. بیشتر افراد بارزانی کشاورزند و درگذشته به پرورش تاک و کشت
تنباکو، حبوبات و برنج اشتغال داشتند و عمدتاً با شهر
موصل تجارت میکردند
جمعیت بارزانیها در ۱۳۱۰ش، ۷۵۰، ۲خانوار،
و در سرشماری ۱۳۲۶ش، ۷۶۲، ۱۰تن بوده است
ایگلتن جمعیت مهمترین تیره بارزانیها، یعنی شیروانی را ۸۰۰، ۱خانوار نوشته است.
از دیدگاه تاریخی آنچه درباره بارزانیها میدانیم، عمدتاً از دوره شیخ عبدالسلام دوم آغاز میشود که تاریخ اجتماعی و سیاسی این جماعت کرد به طور نسبتاً منظم و مفصل نوشته شده است. عبدالسلام دوم، جانشین شیخ محمد، دوران کوتاهی زمام امور بارزانیها را در دست داشت. پس از
مرگ او در ۱۳۳۲ق/۱۹۱۴م، برادرش شیخ احمد رشته کارها را در دست گرفت. گفتهاند: وی نیز عقاید نوینی ابراز کرد، تا آنجا که دین جدیدی آورد و خود را
تجسّم خدا دانست و بعضی از
محرمات را
حلال شمرد
بعضی برآنند که عقاید او ترکیبی از
اسلام و
مسیحیت بود و این با مخالفت شدید دیگر قبایل کرد روبهرو شد. گرچه شیخ احمد بعدها به اسلام سنتی بازگشت، ولی نتوانست دوستی و اتحاد قبایل را به دست آورد
از اوایل ایام زمامداری شیخ احمد، برادرش ملامصطفی به تدریج اداره بعضی امور به ویژه کارهای سیاسی و نظامی بارزانیها را در دست گرفت و به رهبری برجسته و نامور تبدیل شد و نقش مهمی در تاریخ اجتماعی و سیاسی کردهای عراق ایفا کرد. در واقع شیخ احمد رهبری روحانی قوم، و ملامصطفی رهبری سیاسی را برعهده داشت
از دوره عبدالسلام دوم، جنگها و مبارزات بارزانیها با طوایف مخالف و رقیب، و نیز دولتهای عثمانی، ایران و عراق آغاز شد. پس از اینکه ملامصطفی
قدرت گرفت، این جنگها به اوج خود رسید. عبدالسلام نخست با رقبای عمده خود، خاصه اکراد زیباری به
جنگ برخاست و چند بار نیز برضد
حکومت عثمانیِ موصل قیام کرد
و نفوذ خود را بر شماری از قبایل و عشایر کرد منطقه تحمیل نمود و سرزمین بزرگی را زیر سلطه گرفت
با آنکه در ۱۳۲۷ق وی با ناظم پاشا، والی
بغداد صلح کرد، ولی مدتی بعد با شروع
جنگ جهانی اول از فرصت استفاده کرد و نه تنها
مالیات نپرداخت، بلکه به عقره نیز هجوم برد و برضد سلیمان نظیف، والی عثمانی موصل دست به شورش زد. بعضی این شورش را به تحریک روسها و برای تضعیف عثمانیان دانستهاند. به هر حال، وی شکست خورد و به
اورمیه در ایران گریخت، ولی به زودی دستگیر، و به موصل منتقل شد و در آنجا اعدامش کردند
جانشین او شیخ احمد از یک سو با
ازدواج با دخترِ
شیخ زیباری کوشید به دشمنی دیرینه خاتمه دهد، و از سوی دیگر برخلاف عبدالسلام به عثمانیان گرایید و با انگلیسیان در عراق به جنگ برخاست
و بار دیگر با همکاری اکراد زیباری به مواضع و منافع انگلیسیان که از ۱۹۲۰م بر عراق قیمومت یافته بودند، هجوم برد
وی در ۱۳۱۰ش/۱۹۳۱م به حمایت از شورشیان کرد آرارات برخاست
و سال بعد با اسکان آشوریانی که از ترکیه اخراج شده بودند و بنا به صلاحدید
انگلستان قرار بود در بارزان یا روستای مجاور آن سکنی یابند، به مخالفت برخاست و مجبور شد با نیروهای زمینی و هوایی دولت قیمومت بجنگد و به شکست سنگینی تن در دهد
از سوی دیگر شیخ رشید لولان، رهبر نقشبندیان قبایل کرد برادوست، و نیز قبایل زیباری به بارزانیها هجوم بردند و با کمک انگلیسیان بر آنها چیره شدند. بدین ترتیب، شیخ احمد و یارانش در ۱۹۳۳م به ترکیه گریختند
چندی بعد دولت وقت عراق اعلام
عفو عمومی کرد و شیخ احمد و ملامصطفی به عراق بازگشتند و به اجبار در
حله و سپس در
سلیمانیه سکنی گزیدند
شیخ احمد و ملامصطفی در ۱۳۲۲ش/۱۹۴۳م از سلیمانیه گریختند و به بارزان رفتند
از همین تاریخ ملامصطفی عملاً رهبری سیاسی و نظامی بارزانیها را برعهده گرفت و برای تشکیل جبههای واحد از کردها، به اتحاد با برخی عشایر دست زد و بر دولت عراق شورید و در نخستین تهاجم پیروز شد.
آنگاه دولت عراق حق خودمختاری کردها را تایید کرد، ولی چندی بعد آن را نادیده گرفت و بر بارزانیها تاخت. با آنکه ملامصطفی با قدرت تمام به مقابله پرداخت، ولی به سبب همراهی عشایر برادوستی و زیباری با نیروهای انگلیسی عراق و بمباران مساکن بارزانیها، مجبور به عقبنشینی شد و همراه با شیخ احمد و چند هزار خانواده کرد به خاک ایران وارد شد،
ملامصطفی در ایران به
قاضی محمد رهبر دموکراتهای کرد پیوست و چون جمهوری خودمختار کردستان ایران در
مهاباد اعلام موجودیت کرد، ملامصطفی به عنوان یکی از فرماندهان ارشد ارتش این جمهوری به کار پرداخت.
پس از سقوط این جمهوری در
آذر ۱۳۲۵/دسامبر ۱۹۴۶ به دست ارتش ایران، ملامصطفی ناگزیر به عراق گریخت. شیخ احمد نیز چندی بعد خود را تسلیم دولت عراق کرد و تا ۱۳۲۷ش/۱۹۵۸م در
بغداد و
بصره به حالت
تبعید زیست
ملامصطفی و یارانش اندکی بعد به سبب تهاجم ارتش عراق به بارزانیها، دوباره وارد ایران شدند (۱۳۲۶ش/۱۹۴۷م) و با پیمودن گذرگاههای صعب کوهستانی مرزهای عراق، ترکیه و ایران، و جنگ و گریز با نظامیان ایران به سوی ارس رفتند و از آنجا وارد خاک شوروی شدند
بارزانیها ۱۱ سال در شوروی ماندند و به تحصیل و کار پرداختند.
پس از کودتای عبدالکریم قاسم در عراق، ملامصطفی با موافقت دولت جدید عراق به این کشور بازگشت و مورد استقبال گرم عبدالکریم قاسم واقع شد
با آنکه میان بارزانیها و دولت قاسم روابط حسنه برقرار شد، ولی مدتی بعد به سبب وجود موانع و مشکلات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی که کردان در عراق با آن روبهرو بودند، کار به کشمکش کشید
و سلسله جنگهایی میان بارزانیها و دولتهای قاسم، عبدالسلام عارف، عبدالرحمان عارف و
حسن البکر درگرفت که تا ۱۳۴۹ش/۱۹۷۰م، جز وقفههایی کوتاه، دوام یافت.
در این سال میان دولت عراق و بازرانیها بر سر اعطای خودمختاری توافقهایی حاصل شد و چند وزیر کرد از حزب دموکرات کردستان به هیات دولت عراق راه یافت،
برنامه عربی کردن کردستان و مساله نفت
کرکوک و سرکوب جنبشهای ناسیونالیستی کرد توسط دولت عراق دوباره منجر به نزاعهایی شد که تا ۱۳۵۴ش/۱۹۷۵م ادامه یافت و ملامصطفی در این دوره همواره از حمایت و کمکهای
شاه ایران برخوردار بود
پس از رفع اختلاف میان ایران و عراق و انعقاد
معاهده الجزیره در ۱۳۵۳ش، نیروهای عراق حملات خود را برضد بارزانیها تشدید کردند و دولت ایران از حمایت کردها دست کشید. ملامصطفی نیز به رغم تمایل خود پایان جنگ را اعلام کرد و با سران بارزانی و چند هزار خانواده کرد به ایران پناهنده شد و سرانجام در ۱۳۵۸ش بر اثر بیماری در
آمریکا درگذشت و در ایران در
اشنویه به خاک سپرده شد
پس از ملامصطفی جوانترین فرزندانش، ادریس و مسعود نقشهای کوچکی در جنبشهای کرد ایفا کردند و از جمله در جنگ ایران و عراق جانب ایران را گرفتند و به مخالفت با خودمختاری کردها در
کردستان ایران پرداختند
دولت ترکیه در
اردیبهشت ۱۳۶۲/ مه ۱۹۸۳ به بهانه
قتل چند تن سرباز ترک به دست بارزانیها، به آنان حمله برد و دولت عراق نیز تمام تیرههای این عشیره را از بارزان پراکند و به مناطق دیگر کوچ داد.
(۱) اشمیت، د.آ.، رحله ابی رجال شجعان فی کردستان، ترجمه جرجیس فتحالله، بیروت، دارمکتبه الحیاه.
(۲) بدلیسی، شرفالدین، شرفنامه، به کوشش محمد عباسی، تهران، ۱۳۴۳ش.
(۳) بیات، کاوه، شورش کردهای ترکیه و تاثیر آن بر روابط خارجی ایران، تهران، ۱۳۷۴ش.
(۴) پارسادوست، منوچهر، ریشههای تاریخی اختلافات ایران و عراق، تهران، ۱۳۶۹ش.
(۵) توکلی، محمدرئوف، جغرافیا و تاریخبانه کردستان، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۶) حسین، خلیل ابراهیم، الصراعات بین عبدالکریم قاسم و الشیوعیین و رفعت الحاج سری و القومیین، بغداد، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
(۷) درّه، محمود، القضیه الکردیه، بیروت، ۱۹۶۶م.
(۸) دملوجی، صدیق، اماره بهدینان او اماره العمادیه، موصل، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۲م.
(۹) زربخت، مرتضی، از کردستان عراق تا آن سوی رود ارس، تهران، ۱۳۷۷ش.
(۱۰) زکی، محمدامین، خلاصه تاریخ الکرد و کردستان، ترجمه محمدعلی عونی، قاهره، ۱۹۳۹م.
(۱۱) صفیزاده، صدیق، تاریخ کرد و کردستان، تهران، ۱۳۷۸ش.
(۱۲) طبیبی، حشمتالله، مقدمه بر تحفه ناصری در تاریخ و جغرافیای کردستان شکرالله سنندجی، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۱۳) عزاوی، عباس، عشائر العراق الکردیه، بغداد، ۱۳۶۶ق/۱۹۴۷م.
(۱۴) قاسملو، عبدالرحمان، کردستان و الاکراد، بیروت، ۱۹۷۰م.
(۱۵) کوچرا، کریس، جنبش ملی کرد، ترجمه ابراهیم یونسی، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۱۶) مردوخ کردستانی، محمد، تاریخ، تهران، چاپخانه ارتش.
(۱۷) مصطفی، حسن، البارزانیون، بیروت، ۱۹۸۳م.
(۱۸) نیکیتین، واسیلی، کرد و کردستان، ترجمه محمد قاضی، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۱۹) M.M.van، Agha، Shaikh and State، Utrecht، ۱۹۷۸.
(۲۰) Eagleton، W.، An Introduction to Kurdish Rugs and Other Weavings، New York، ۱۹۸۸.
(۲۱) EI ۲.
(۲۲) Entessar، N.، Kurdish Ethnonationalism، Colorado، ۱۹۹۲.
(۲۳) GSE.
(۲۴) Iranica.
(۲۵) Kinnane، D.، The Kurds and Kurdistan، London، ۱۹۶۴.
(۲۶) Meydan Larousse، Istanbul، ۱۹۸۷.
(۲۷) O'Ballance، E.، The Kurdish Revolt: ۱۹۶۱-۱۹۷۰، London، ۱۹۷۳.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۱، ص۴۳۲۹، برگرفته از مقاله «بارزانی».