باران خواهی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بارانْ خواهی،
دعا و افسون
باران خواستن به هنگام تأخیر در بارش باران میباشد.
برای مردمی که در مناطق خشک و کم
آب زندگی میکنند، نزول باران امری حیاتیاست. «بعل» خدای بزرگ کوچنشینان
سوری فلسطینی «سوارکار ابرها» خوانده میشد و او را همچون تقسیم کننده نعمتها پرستش میکردند. عبرانیان کهن باران را به صورت مخزنی تصور میکردند که در
آسمان قرار دارد، و معتقد بودند کسانی که
خدا را دوست بدارند و از قوانین الهی
اطاعت کنند، خداوند به آنها
نعمت و
برکت میبخشد و برایشان باران نازل میکند و کسانی که
گناه کنند، خداوند نعمت باران را از آنها دریغ میدارد.
پرستش خدای باران به مثابه مظاهر فراوانی در میان مردم شرق و شاخههای اصلی آریاییهای اروپایی کهن و بخشی از
افریقا ،
اقیانوسیه و بومیان
آمریکا رواج داشته است. خدایان مصری به نوعی با آب در ارتباط بودند.
اهورامزدا در وندیداد وعده میدهد که «به زمین باران بباراند تا برای مؤمنان
غذا و برای گاوان سودمند علف بیاورد». در سرزمین گرم و خشک و کم آب
ایران ، باران و آب همواره از بزرگترین نعمتهای خدا به شمار میرفته است. ایرانیان به ایزدان آب و باران اعتقاد داشتند و آنها را نیایش میکردند. مثلاً از آناهیتا (ناهید) که هم نام رودی است مینوی و هم اسم فرشته موکّل آب، تمنای باران میکردند. پرستندگان ناهید در زمان کمآبی به
نیایش او میپرداختند و برای او قربانی میکردند و او که انگاشته میشد بر گردونهای
سوار است، به
فرمان اهورامزدا از فراز آسمان باران و
تگرگ و
برف و ژاله برای مردم فرو میبارید.
در اوستا از جدال فرشته باران و دیو خشکی سخن رفته است. همیشه در فصل باران، اپوش، دیو قحطی و خشکسالی، در مقابل تشتر یا تیر، فرشته باران، به مقابله بر میخاسته است. فرشته باران با شکست دیو خشکی، خاک را خرمی و مردم را روزی میبخشیده است.
در «تیریشت» به تفصیل از جدال فرشته باران و دیو خشکی یاد شده است.
در آثار الباقیه آمده است که در زمان فیروز، جد انوشیروان، چند
سال باران نبارید و مردم به خشکسالی افتادند. سرانجام فیروز به
آتشکده رفت و در آنجا
نماز خواند و
سجده کرد و از خدا خواست که بلای خشکسالی را برطرف کند. پس از بیرون شدن فیروز از آتشکده و رسیدن به صحرایی که امروز روستای کامفیروز در آنجاست، ابری از آسمان برخاست و چندان بارید که مانند آن تا آن روز دیده نشده بود و آب همه جا را فرا گرفت و بهاینترتیب، دعای فیروز برآورده شد.
اعراب جاهلی نیز برای نزول باران به شیوههای گوناگون متوسل میشدند. اهالی بَلقاء بُتانی را میپرستیدند و میگفتند: به
شفاعت آنها باران طلب میکنیم.
پیش از ظهور
اسلام ، در میان اقوام سامی مانند بابلیان، عبرانیان، نبطیان و قبایل ساکن عربستان مرکزی، الله، خالق آسمانها و نازل کننده باران، شناخته و نیایش میشد.
در سرزمین
شام و
حجاز هرگاه باران نمیبارید، مردم به
مکه میآمدند و در آنجا قربانی، و از خدا طلب باران میکردند و خداوند حاجتشان را، هر چند که
کافر بودند، روا میکرد.
گذشته از ستایش بتها و باران خواهی از آنها، رسم آتشافروزی یا «نارُ الاستمطار» نیز از رسمهای باران خواهی در میان عربهای جاهلی بوده است. وقتی که
باران نمیآمد و قحطی مردمان را تهدید میکرد، پیران قوم و کاهنان مراسم نار الاستمطار برپا میکردند، بدینترتیب که به دُم و پاهای گاوهای ماده دستههایی
هیزم از شاخههای درخت «سَلَع» و ساقههای «عُشَر» میبستند و آنها را به کوه میبردند. در بالای کوه هیزمها را آتش میزدند. گاوها وحشت زده و مضطرب به این سو و آن سو میدویدند. گاه برای جولان بیشتر، به شاخ گاوها نیز از شاخههای عشر و پوستههای سلع میبستند و
آتش میزدند.
اینان چنین میپنداشتند که الهگان یا موکلان باران به سبب قداست گاوان و اضطراب و ناراحتی آنها به زودی باران فرو خواهند فرستاد. علاوه براین، در بالای کوه آتشی عظیم میافروختند و به تقلید از
رعد و برق ، سر و صدا و هیاهو به راه میانداختند.
با ظهور اسلام این رسمها کنار گذاشته شد، زیرا در
قرآن آمده است که باران به امر
خدا میبارد.
در بسیاری از کشورهای
مسلمان ، مردم همراه با خواندن
نماز طلب باران (= نماز استسقا) آدابی به جا میآورند که از رسمها و رفتارهای سنتی آنهاست. از جمله این رسمها پشت و رو پوشیدن لباس، جدا کردن مادران از کودکان و نوزادان، جدا کردن میشها از برهها و بزها از بزغالهها، و قربانی کردن
گاو یا
گوسفند به هنگام خواندن نماز درخواست باران است. در
ترکیه شرکت کنندگان در مراسم نماز استسقا پس از خواندن نماز ۷۰۰ یا ۰۰۰، ۷ریگ به رودخانه میاندازند.
در مشکین شهر آذربایجان، به هنگام رفتن مردم به مصلی برای خواندن نماز تمنای باران، ملا یا شیخ ده با عَلَم سیاه در پیشاپیش آنها حرکت میکند و همه با هم سینه و زنجیر میزنند. به هنگام گزاردن نماز پابرهنه میشوند و کلاه از سر بر میگیرند. بعد از نماز، گاو نری قربانی میکنند و گوشت آن را همراه با نان مخصوصی که با
آرد و
تخممرغ و کره و شکر پختهاند، میان فقرا قسمت میکنند.
در تبریز روستاییان به کنار چشمهای که نزدیک روستاست میروند و پس از خواندن نماز برای آمدن باران دعا میکنند و گوسفندی را
قربانی ، و میان فقرا تقسیم میکنند.
آیینها و مراسم دیگری نیز برای باران خواهی در میان مسلمانان
جهان و ایرانیان رایج است که به اختصار به آنها اشاره میشود: در الجزایر، برای طلب باران ضیافتی برپا میدارند و قربانی میکنند. در این ضیافت گروهی به
رقص میپردازند و در حالی که پیاپی
دهان خود را با
آب پر میکنند و آب را به سوی آسمان میپاشند، فریاد میزنند: باران و فراوانی! گاهی به هنگام اجرای این مراسم، بر روی کودکان آب میپاشند و تمنای باران میکنند. در میان مسلمانان شمال هند رسم است که پسران و دختران ۶ تا ۱۸ ساله در دستههای جداگانه در کوچهها میگردند. دختران از ظرفهای پر از گِل و لایی که در دست دارند، به ناودانهای خانهها گل میمالند و دستهجمعی این ترانه را میخوانند: «ای خدا این گل را به آب باران بشوی!». پسران که صورت خود را سیاه کردهاند، در حالی که در یک دست سینی یا بشقابی فلزی و در دست دیگر چوبی کوتاه دارند، به در خانهها میروند و ترانههایی در تمنای باران میخوانند. برخی از صاحبخانهها آب روی زمین میپاشند و پسر بچهها روی زمین خیس شده غلت میزنند و با آواز بلند میخوانند: یا حق تعالی آب بده! آنگاه «باران باران گویان» به خواندن و پای کوبی میپردازند. صاحب هر خانه هدیهای مانند
روغن ، آرد،
گندم و یا
پول نقد به آنها میدهد. با آرد و گندم و روغن جمع شده از خانهها، «دلیا» (هلیم) میپزند. اگر سیدی حضور داشته باشد، دعایی میخواند و پس از آن
هلیم را بین خانوادههای محل تقسیم میکنند و باور دارند که بهزودی باران خواهد بارید.
عربهای ساکن کشورهای شمال افریقا برای طلب باران مردی پارسا و مقدس را غفلتاً در
چشمه آب میاندازند. آنها عقیده دارند که با این کار باران میبارد. در سوماترا سنگی را که کم و بیش شبیه گربه سیاه است و برای آن مانند
گربه سیاه خواص و
قدرت باران زایی قائلند، در آیین تمنای باران به کار میبرند.
مردم برخی از قبایل عرب مترسکی را ردای بلند میپوشانند و آن را با زیورهای زنانه میآرایند. این مترسک را که «مادر باران» مینامند، زنی به دوش میگیرد و به در خانهها و خیمهها میبرد و پیاپی ترانهای را در تمنای باران میخواند. در این ترانه از
مادر باران که رفته است تا بادها را به حرکت درآورد و رعد و برق و
باران بیاورد، میخواهند که بارانی سیل آسا بباراند تا دانههایی که شیخ در زیر خاک کرده است، آبیاری شوند و کشتهایشان به قد یک
شتر سر برافرازند و گیاهانشان به اندازه یک
نیزه بلند شوند.
در آیینهای باران خواهی عروسکی را به کار میبرند که در میان مردم هر سرزمین به نامی خاص خوانده میشود؛ مثلاً این
عروسک را ترکمنهای کرکوک
عراق «چمچه گَلین» (عروس کفگیرک)، مردم
سوریه «اُمّ القوس» (مادر کمان - یا ماه قوس)، مردم شمال افریقا «اَلْگُنْجه» و مراسم طلب
باران را «مادر بانگو» میخوانند. مردم
ازبکستان و تاجیکها و مردم بخشی از شهر گنبد «سوس خاتون» (احتمالاً به معنی زن آبی) و گروهی از ترک زبانان
ایران و ترکیه «چُمچه چیک» یا «کُپچه چیک»، یعنی ملاقه کوچک میخوانند. عروسک ازبکها شبیه چمچه گلین ترکهای منطقه آذربایجان ایران و ترکهای ترکیه است.
کردهای
کردستان ایران نیز به این عروسک «بوکه بارانه» میگویند.
در بعضی از مناطق ترکیه مراسم طلب باران را به نام عروسک، یعنی چمچه گلین یا کپچه گلین (عروسک قورباغه) و یا گلین گوک (عروس غوک) مینامند.
در ایران در برخی از نقاط مراسمی به نام چمچه گلین یا عروس چمچه اجرا میشود که آداب آن شباهت زیادی با مراسم «مادر باران» میان قبایل عرب دارد. در این مراسم بچهها لباس عروسکی را به تن چمچه (ملاقه) میکنند و در حالی که ترانههایی در طلب باران میخوانند، آن را در محلهها میگردانند و اهل هر خانه ظرفی آب بر روی عروس چمچه میریزند و مقداری آرد و حبوبات و خوراکیهای دیگر یا
پول به بچهها میدهند. در پایان بچهها با آنچه گرد آوردهاند،
آش میپزند و آن را به
نیت آمدن باران میان نیازمندان تقسیم میکنند.
مردم کرمانشاه پس از تقسیم آش، دیگ را میشویند و آب دیگ را در یکی از ناودانهای خانهها میریزند و دعای طلب باران میخوانند.
مردم
بیرجند ،
گناباد ،
فردوس ،
کاشمر ، قاینات،
طبس و روستاهای اطراف خراسان، و مردم کرمانشاه بر تن دو تکه چوبی که به شکل
صلیب ساختهاند، لباس میپوشانند و در کوچه و بازار میگردانند و ترانههایی در طلب باران به زبانهای محلی خود میخوانند.
ساختن عروسک به صورت نمادین، پوشاندن لباس زنانه به تن پسر بچهها، پوشاندن تن بچهها و مردها با برگهای سبز، و سیاه کردن صورت آنها،
پوشاندن لباس نمادین بر تن مردان و گذاشتن
ریش و
سبیل و
شاخ بر صورت و سر آنها و آویختن زنگ و زنگوله از لباسشان و گرداندن آنها در محلهها در حالی که بر ترکه چوبی سوارند،
راه افتادن دستههایی از کودکان در کوی و برزن و رفتن آنها به در خانهها در حال خواندن ترانههای باران، آب پاشیدن ساکنان خانهها به روی عروسکها و افراد دستههای باران خواه، هدیه دادن آرد و حبوبات و
پول به دستههای باران خواه و پختن آش و تقسیم آن میان مردم و جز آن، از جمله رفتارها و آیینهایی است که در فرهنگهای بعضی از جامعههای سنتی در سرزمینهای اسلامی، به خصوص
ایران ، معمول است.
در بعضی از نقاط ایران، مراسم و آیینهای ویژهای برای آمدن باران هست که بیشتر آنها جنبه جادویی دارد و بازمانده از فرهنگهای جامعههای ابتدایی است. مثلاً در سروستان، بچههای دسته باران خواه تکهای خمیر از آرد گرفته شده از خانهها را بر سر تکهچوبی میگذارند و آن را پیشاپیش دسته در محلهها میگردانند و ترانه باران میخوانند.
کودکان مناطقدشتی، دشتستان،
کرمان و کرمانشاهان مهرهای را در آشی که پختهاند، میاندازند، و بچههای ممسنی ریگی را در میان یک دانه
خرما میگذارند و کودکان چاه انجیر سروستان یک ریگ در دانهای انجیر از انجیرهای گدایی شده، و روستاییان پیرامون بیستون کرمانشاه سنگ یا تکه سفالی در خمیر پنهان میکنند. آنگاه آش یا خرما و
انجیر را میان خود تقسیم میکنند؛ مهره یا ریگ و تکه سفال نصیب هر کودکی شود، بر سرش میریزند و او را کتک میزنند و این کار هنگامی متوقف میشود که کسی بیاید و آمدن باران را
ضمانت کند.
در
قشم ، زنان و مردان بومی در حالی که هر یک زنبیلی در دست دارند و کمرشان را با لُنگ بستهاند، در گوشهای از شهر جمع میشوند و پشتسر هم میایستند و با دست لنگ یکدیگر را از پشت کمر میگیرند. بعد ترانهخوانان به در خانهها میروند و از صاحب خانهها مقداری گندم و
جو و
برنج و شکر یا پول میگیرند. آنگاه به خارج شهر میروند و با آنچه گردآوردهاند، آش بینمکی میپزند. سپس آش را روی زمین میریزند و به خانههایشان باز میگردند. بومیان قشمی معتقدند که ارواح و موجودات خبیثی که باران را اسیر کردهاند، میآیند و آش را میخورند و باران را رها میکنند تا ببارد.
در بعضی از روستاهای خراسان، بچهها خری را بزک میکنند و به حمام میبرند. اگر
خر در
حمام عرعر بکند، آن را نشانه آمدن باران میگیرند.
در پاوه مرد مقدسی را در
آب میاندازند.
در روستای گیرش فارس، گروهی زن و مرد به غسالخانه میروند و بچهای را در تابوت میخوابانند و پارچهای سفید روی آن میکشند. بعد
تابوت را در
روستا میگردانند.
در
شوش تابوت منسوب به
دانیال نبی را برای آمدن باران در شهر میگرداندهاند.
مردم بسیاری از مناطق
جهان بعضی از سنگهای فرو افتاده از
آسمان را بارانزا میدانند و در مواقع خشکسالی به آنها قربانی پیشکش مینمایند و از آنها طلب باران میکنند. ظاهراً مبنای اعتقاد به باروری اینگونه سنگها مربوط به منشأ آسمانی داشتن آنهاست.
در عرایس الجواهر به سنگهای باران اشاره رفته است.
حمدالله مستوفی از سنگ بارانزا در
اردبیل یاد میکند
و نجمالدوله در سفرنامه خوزستان به وجود سنگ باران در
اهواز اشاره دارد.
برخی عقیده داشتند که در میان مشایخ
صوفیه کسانی بودند که به نظر و خواست آنان باران از آسمان میبارید و نبات از زمین میرویید و ایشان
بلا و
رنج از مردمان دور میکردند.
(۱) قرآن کریم.
(۲) ابوالقاسم کاشانی، عرایس الجواهر، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۴۵ش.
(۳) میرچا الیاده، رساله در تاریخ ادیان، ترجمه جلال ستاری، تهران، ۱۳۷۲ش.
(۴) ایهان باشگوز، «مراسم تمنای باران و بارانسازی در ایران»، ترجمه باجلان فرخی، کتاب جمعه، تهران، ۱۳۵۸ش.
(۵) محمد بلعمی، تاریخ، به کوشش محمدتقی بهار و محمد پروین گنابادی، تهران، ۱۳۵۳ش.
(۶) ابوریحان بیرونی، آثارالباقیه، ترجمه اکبر داناسرشت، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۷) ابراهیم پورداود، ادبیات مزدیسنا، تهران، ۱۳۴۷ش.
(۸) محمد رئوف توکلی، جغرافیا و تاریخ بانه کردستان، تهران، ۱۳۵۴ش.
(۹) عمرو جاحظ، الحیوان، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، ۱۳۳۸ق.
(۱۰) یونس جعفری، «دعای باران در نور»، هنر و مردم، ۱۳۵۰ش.
(۱۱) حمدالله مستوفی، نزهةالقلوب، به کوشش گ لسترنج، لیدن، ۱۳۳۱ق/۱۹۱۳م.
(۱۲) علیاشرف درویشیان، افسانهها، نمایشنامهها و بازیهای کردی، تهران، ۱۳۶۷ش.
(۱۳) روزبهان بقلی، شرح شطحیات، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۶۰ش.
(۱۴) ابراهیم شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۱۵) محمد طوسی، عجایب المخلوقات، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱۳۴۵ش.
(۱۶) یوسف فضایی، دین در عصر جاهلیت، تهران، ۱۳۵۷ش.
(۱۷) ابوالقاسم فقیری، «مراسم دعای باران در گوشه و کنار فارس»، هنر و مردم، ۱۳۴۸ش.
(۱۸) هشام کلبی، الاصنام، ترجمه محمدرضا جلالی نائینی، تهران، ۱۳۴۸ش.
(۱۹) علی میرنیا، ایلها و طایفههای عشایری خراسان، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۲۰) عبدالغفار نجمالدوله، سفرنامه خوزستان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۴۱ش.
(۲۱) یحیی نوری، اسلام و عقاید و آراء بشری، تهران، ۱۳۴۶ش.
(۲۲) احمد نویری، نهایةالارب، قاهره، ۱۳۴۲-۱۳۶۲ق.
(۲۳) صادق همایونی، فرهنگ مردم سروستان، تهران، ۱۳۷۱ش.
(۲۴) محمود همت کرمانی،، تاریخ مفصل کرمان، کرمان، ۱۳۶۴ش.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «باران خواهی»، ج۱۱، ص۱۹.