باذکرد
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
باذِکُرد، بنیانگذار
سلسله کردنژاد مروانیان در
شمال عراق بود.
نام او را ابوشجاع باذ بن دوستَک، ابوعبدالله حسین بن دوستَک
و باذ بن دوشنَک ذکر کرده اند.
گرچه ابوشجاع باذ را لقب خود او و ابوعبدالله حسین را نام و لقب برادر وی دانسته اند،
ولی ابن ازرق نام وی را حسین بن دوستَک حاربَختی و لقبش را باد گفته است.
باذ از
کردهای حمیدیّه و مردی
شجاع و
سخاوتمند و نیرومند بود.
در کوههای باحَسمی ' در ولایت حِیْزان دیار بکر زاده شد.
بابامردوخ روحانی تولد او را در ۳۲۴ ذکر کرده است
باذ نخست،
شبانی و
راهزنی میکرد و چون به سخاوت شهرت یافت، بسیاری گرد او جمع شدند
مقارن اواخر
حکومت عضدالدوله دیلمی و کمی پس از مرگ وی، اوجگیری قدرت باذکرد آغاز شد و ابتدا اَرجیش
و سپس بسیاری از شهرهای دیاربکر از جمله آمِد و میافارقین، را به تصرف درآورد. عضدالدوله وی را در موصل دید و قدرت و شوکت او موجب نگرانیش شد اما پیش از سرکوب کردن او، در شوال ۳۷۲ درگذشت.
پس از مرگ عضدالدوله و همزمان با زوال قدرت
آل بویه در دیاربکر،
صمصام الدوله دیلمی، برای متوقف ساختن فتوحات باذ در این منطقه، نیرویی را به فرماندهی
ابی سعد بهرام بن اردشیر تجهیز کرد و به رویارویی با باذ فرستاد، اما باذ بهرام را شکست داد و نیرومندتر شد. صمصام الدوله بار دیگر
ابوالقاسم سعد بن محمد حاجب را با لشکری انبوه به مقابله با او فرستاد. این لشکر در باجُلا یا کنار
خابورالحسینیه، از شهرهای کَوَاشَی، با نیروی باذ به نبرد برخاست که با پیروزی باذ و انهدام سعد و دیالمه پایان یافت.
سعد هنگام فرار از باذ پیشی جست و
موصل را در اختیار گرفت، اما ظاهراً به دلیل مخالفت عامه مردم ناگزیر شهر را رها کرد و به تکریت گریخت
و باذ بر موصل چیره شد.
او علی بن ابی المُطرِّف حاکم موصل را، که سعد اسیر کرده بود، آزاد ساخت و به وزارت خود گمارد.
پیروزیهای پیاپی باذ موجب شد که او از سلک راهزنان عادی خارج شود و در شمار بزرگان درآید تا آنجا که به قطع نفوذ دیلمیان در
بغداد اندیشد
و خلیفه
عباسی القادربالله لقب شاه باز به او دهد. باذ نیز به نام خود سکه زد
گرچه این موضوع با توجه به سالهای حکومت
القادربالله (۳۸۱ـ۴۲۲)، درست به نظر نمیرسد.
بدین ترتیب، صمصام الدوله نیز همّ خود را مصروف دفع وی ساخت
و بدین منظور زیار بن شهراکویه (شهر کویه) را به حوالی موصل فرستاد.
سپاه ابوالقاسم سعد حاجب نیز از تکریت به سپاه اعزامی صمصام الدوله پیوست و در
صفر ۳۷۴ در جنگ میان باذ و این دو نیرو، باذ شکست خورد و گریخت و یاران و خاندانش اسیر شدند.
زیار بن شهراکویه که خارج از موصل اردو زده بود، برای جستجوی باذ، ابوالقاسم سعد بن محمد حاجب را به شرق الجزیره و جزیره ابن عمر و لشکر دیگری را به نصیبین فرستاد،
اما هیچیک موفق به دستگیری باذ نشدند و او به گردآوردن نیرو در دیار بکر ادامه داد. در همین زمان، ابن سعدان وزیر صمصام الدوله در مکاتبات خود با
سعدالدوله حمدانی (حک: ۳۵۶ـ۳۸۱) او را به مقابله با باذ و پس گرفتن دیار بکر ترغیب کرد تا شاید با یاری او باذ را دفع کند،
نیروی
حمدانیان نیز، با وجود محاصره
میافارقین، در برابر باذ یارای مقاومت نیافت و به حلب بازگشت
و باذ در ربیع الاول ۳۷۴ با حمایت اهالی به میافارقین دست یافت
و سپس به تل فافان رفت
و باگسیل کردن فرستادهای به سوی سعد خواهان صلح شد.
سعد با وقت گذرانی توطئه قتل باذ را چید و گرچه این سوء قصد نافرجام ماند، باذ تا مرز مرگ پیش رفت.
سعد در پی شکست نقشه قتل باذ ناگزیر به آشتی با او تن داد و دیار بکر و نیمی از طور عَبدین در نزدیکی نصیبین را به او واگذاشت وخود در موصل اقامت گزید.
سه سال بعد، پس از درگذشت سعد بن محمد حاجب در موصل در ۳۷۶ یا ۳۷۷،
باذ به قصد تصرف موصل از طور عبدین خارج شد.
امیردیلمی شرف الدوله ابوالفوارس، (حک: ۳۷۲ـ۳۷۹) برادرش
ابونصر خاشاد یا خواشاذه را، ظاهراً بدون عُدّه و عِدّه کافی، به مقابله با او فرستاد.
ابونصر ناگزیر از اعراب
بنی عُقَیل یاری خواست.
در نبرد میان آن دو در
رأس المطل، نزدیک نصیبین، برادر باذ،
ابوالفوارس دوستَک، کشته شد،
اما با درگذشت شرف الدوله، ابونصر خواشاذه نیز ناچار شد، با سپردن بخشی از مناطق هموار به اعراب بنی عقیل برای ایجاد مانع دربرابر باذ، به موصل بازگردد.
در ۳۸۰ بار دیگر حمدانیان به مداخله پرداختند و دو برادر ابوتغلب حمدانی، پسران ناصرالدوله ـ
ابوعبدالله حسین و
ابوطاهر ابراهیم ـ برای جلوگیری از گسترش نفوذ باذ و اکراد ساکن دیار بکر، بویژه
کردهای بَشْنَوی و ساکنان قلعه فَنَک، و به منظور دستیابی به سرزمین موروثی خود موصل، به مقابله با امیرکرد برخاستند.
حمدانیان نیز، همچون دیلمیان، از اعراب بنی عقیل به رهبری ابوذوّاد محمد بن مسیّب یاری خواستند.
درگیرودار نبرد،
حاجِبِ باذ، معروف به عروس الخیل، کشته شد. ازینرو باذ بر شدّت حمله افزود و چون خواست از
اسب خود به اسب تازه نفس دیگری منتقل شود، بر زمین افتاد و سخت آسیب دید. تلاش خواهرزاده او،
ابوعلی حسن بن مروان، در بیرون بردن او از میدان نبرد هم به ناکامی انجامید و سپاه باذ راه گریز در پیش گرفت. مردی از بنی عقیل
باذ را کشت (۱۴ محرم ۳۸۰) و چون امیر کرد را شناخت، جسدش را مثله کرد و سرش را نزد رهبران حمدانی برد.
جسد باذ را به موصل و سپس به بغداد بردند و در دارالاماره به دار آویختند.
اما مردم شوریدند و علاقه خود را به او و اندوه و سوگ خود را در مرگ وی نشان دادند. آنان او را از مجاهدان شمردند و جسدش را با آیین مذهبی در موصل به خاک سپردند.
پس از باذ خواهرزاده او ابوعلی حسن بن مروان، ملقب به نصرالدوله
بر قلعه حصن کیفا دست یافت. او با همسر باذ، که از دیلمیان بود،
ازدواج کرد و به جای باذ به حکومت نشست. گرچه ابوعلی حسن میراث خوار حکومت باذکرد بود، سلسله اکراد حمیدیه دیاربکر نام خود را ـ مروانیان ـ از پدر ابوعلی، مروان بن لکک،
به وام گرفته است.
(۱) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت ۱۳۹۹ـ۱۴۰۲/ ۱۹۷۹ـ ۱۹۸۲.
(۲) ابن ازرق، تاریخ الفارقی، چاپ بدوی عبداللطیف عوض، بیروت ۱۹۷۴.
(۳) محمد بن حسین ابوشجاع روذراوری، ذیل کتاب تجارب الامم، چاپ آمدروز، مصر ۱۳۳۴.
(۴) کلیفورد ادموند بازورث، سلسلههای اسلامی، ترجمه فریدون بدرهای، تهران ۱۳۴۹ ش.
(۵) غلامرضا رشید یاسمی، کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او، چاپ افست تهران ۱۳۶۹ ش.
(۶) بابامردوخ روحانی، تاریخ مشاهیر کرد، ج ۳: امرا و خاندانها، چاپ ماجدمردوخ روحانی، تهران ۱۳۷۱ ش
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «باذکرد»، شماره۱۳۳.