ایمان اضطراری (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اگر انسان از روی
اضطرار ایمان بیاورد، این ایمان آوردن هیچ سودی به حال وی ندارد؛ برای نمونه، همین که بلاى غرق فرعون را فرا گرفت، گفت: (آمنت انه)؛ اما غافل از اینکه این ایمان آوردن، فایدهای برایش نداشت.
ايمان آوردن از روى ناچارى، هیچ ارزشی ندارد:
•• «وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْيًا وَعَدْوًا حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنتُ أَنَّهُ لا إِلِهَ إِلاَّ الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَاْ مِنَ الْمُسْلِمِينَ»؛
«(سرانجام) بنىاسرائيل را از
دریا (= رود عظيم نيل) عبور داديم؛ و فرعون و لشکرش از سر
ظلم و
تجاوز، به دنبال آنها رفتند؛ هنگامى که غرقاب دامن او را گرفت، گفت: ايمان آوردم که هيچ معبودى، جز کسى که بنىاسرائيل به او ايمان آوردهاند، وجود ندارد؛ و من از
مسلمین هستم!».
کلمه (
بغی) و کلمه (عدو) مانند کلمه (عدوان) به معناى ظلم است، و کلمه (ادراک) در جمله (حتى اذا ادرکه الغرق) و در هر جاى دیگر به معناى رسیدن و پیوستن به چیزى و مسلط شدن بر آن است؛ همچنان که کلمه (اتباع) به معناى این است که به آن چیز برسى و ملحق شوى.
(آمنت انه لا اله الا الذى آمنت به بنوا اسرائیل) - یعنى همین که بلاى غرق او را دریافت، گفت: (آمنت انه) که تقدیرش (آمنت بانه) است (
ایمان آوردم به اینکه هیچ معبودى نیست به جز آن خدایى که بنىاسرائیل به او ایمان آوردند). و اگر نگفت به (اللّه) بلکه معبود را توصیف کرد به آن معبودى که بنىاسرائیل به او ایمان آوردند، براى این است که انگیزهاش در ایمان آوردن طمعى بوده، که شاید با ایمان آوردنش دست یابد به آنچه بنىاسرائیل با ایمان آوردنشان به آن دست یافتند، و آن عبور کردن از دریا و نجات یافتن از غرق شدن بود؛ و باز به همین جهت است که بین ایمان و
اسلام جمع کرد تا به این وسیله اثر آن گناهى که بر آن
اصرار داشت، یعنى
گناه شرک به خدا و
استکبار بر خدا را بشوید. و بقیه
الفاظ آیه روشن است.
•• «آلآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ»؛
«(اما به او
خطاب شد:) الآن؟!! در حالى که قبلاً
عصیان کردى، و از مفسدان بودى!».
کلمه (آلان) - با (آ) ى مد دار - اصلش (اءاءلان: آیا الان) بوده؛ یعنى آیا حالا ایمان مىآورى؟ حالا که عذاب خدا تو را درک کرده؟ با اینکه ایمان و
توبه هیچکس در لحظه فرا رسیدن عذاب و آمدن
مرگ از هر طرف قبول نیست؛ و تو قبل از این عصیان کردى و از مفسدان بودى و عمرت را در
معصیت خدا به سر بردى و توبه را در موقع خودش انجام ندادى، حال که وقت توبه فوت شده، ایمان چه سودى به حالت دارد، و این موفق نشدنت به ایمان و توبه همان چیزى است که
موسی و
هارون آن را از خداى تعالى خواستند. آرى، از خدا خواستند که فرعون را به
عذاب الیم خود بگیرد و راه او را بهسوى ایمان ببندد تا در تمام طول
زندگی ایمان نیاورد، مگر هنگامى که عذاب از هر طرف احاطهاش کرده باشد، هنگامى که نه ایمان سودى میبخشد و نه توبه.
•• «حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ»؛
«(آنها همچنان به راه غلط خود ادامه مىدهند) تا زمانى که مرگ يکى از آنان فرا رسد، مىگويد: «پروردگار من! مرا باز گردانيد!».
مخاطب در جمله (رب ارجعون) کیست ؟
با توجه به اینکه کلمه (رب) مخفف (ربى) به معنى (پروردگار من) مىباشد، آغاز این جمله نشان مىدهد
مخاطب خداوند متعال است، ولى از آنجا که (ارجعون) (باز گردانید مرا) به صیغه جمع آمده ،
مخاطب نمىتواند خدا باشد، و
جمع این دو تعبیر در جمله فوق سؤال انگیز شده است.
جمعى از مفسران معتقدند که
مخاطب خداوند است و ذکر صیغه جمع در اینجا به عنوان احترام و تعظیم است، که در زبان فارسى ما نیز معمول است به
مخاطب واحد، هنگام احترام (شما) مىگوییم، ولى با توجه به اینکه این تعبیر در زبان عربى، مخصوصا در اعصار گذشته، رایج نبوده، و در قرآن نیز نمونهاى براى آن دیده نمىشود، ضعف این تفسیر روشن است.
جمع دیگرى از
مفسران گفتهاند
مخاطب در واقع
فرشتگان مرگ و
قبض ارواحاند، و گفتن کلمه رب یک نوع
استغاثه به درگاه خدا مىباشد که در سخنان روزمره ما نیز فراوان است که وقتى
انسان در بحرانى سخت قرار مىگیرید، نخست به درگاه خدا استغاثه مىکند و بعد از مردم یارى مىطلبد و
فریاد مىزند: (اى خدا! اى خدا! مرا نجات دهید، به کمک من بشتابید).
این
تفسیر صحیحتر به نظر مىرسد.
•• «لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ»؛
«شايد در آنچه ترک کردم (و کوتاهى نمودم) عمل صالحى انجام دهم!» (ولى به او مىگويند:) چنين نيست! اين سخنى است که او به زبان مىگويد (و اگر باز گردد، کارش همچون گذشته است)! و پشت سر آنان برزخى است تا روزى که برانگيخته شوند!».
در
آیات فوق خواندیم که
کافران در آستانه
مرگ تقاضا مىکنند که آنها را باز گردانند تا (در آنچه ترک گفتهاند)
عمل صالح انجام دهند.
بعضى معتقدند (فیما ترکت) در اینجا اشاره به اموالى است که از آنها به یادگار مىماند که در تعبیرات معمولى نیز از آن به (ترکه میت) تعبیر مىشود.
در حالى که بعضى دیگر معنى وسیعترى براى آن قائلاند و (ما ترکت) را
اشاره به تمام اعمال صالحى که ترک گفته مىدانند؛ یعنى خداوندا! مرا باز گردان تا اعمال صالحى را که ترک کردهام جبران کنم، و حدیثى که در بالا نقل کردیم، چنانچه از قبیل بیان
مصداق روشن باشد، منافاتى با این تفسیر وسیع و جامع ندارد و با توجه به اینکه اینگونه افراد از تمام فرصتهایى که از دست دادهاند پشیمان مىشوند و میل دارند همه را جبران کنند، تفسیر دوم صحیحتر به نظر مىرسد.
ضمنا تعبیر به (لعل) در جمله (لعلى اعمل صالحا) (شاید عمل صالحى انجام دهم) ممکن است اشاره به این باشد که این افراد آلوده و منحرف از وضع آینده خود نیز اطمینان کامل ندارند و کم و بیش مىدانند که این ندامت و پشیمانى معلول شرایط خاصى است که در آستانه مرگ براى آنها پیدا شده است و اى بسا اگر باز گردند، همان روش گذشته را ادامه خواهند داد و
حقیقت نیز همین است.
(کلا) در اینجا چه چیزى را نفى مىکند؟
(کلا) کلمهاى است که در
لغت عرب براى منع و جلوگیرى و ابطال گفتار طرف مقابل مىآید، و در واقع نقطه مقابل (اى) (آرى) است که براى
تصدیق مىباشد.
در پاسخ سؤال فوق بعضى گفتهاند: (کلا) نفى تقاضاى
کفار براى بازگشت به زندگى دنیاست؛ یعنى راه بازگشت بسته شده و به هیچ وجه امکانپذیر نیست.
بعضى دیگر گفتهاند که این کلمه براى نفى ادعاى آنهاست که مىگویند اگر ما به
دنیا باز گردیم، گذشته را جبران خواهیم کرد، خداوند مىگوید: این یک ادعاى بىاساس و توخالى است و اگر آنها باز گردند، برنامه همان برنامه پیشین است.
در عین حال هیچ مانعى ندارد که این کلمه اشاره به نفى هر دو معنى باشد.
واژه (برزخ) در اصل به معنى چیزى است که در میان دو شىء، حائل مىشود و سپس به هر چیزى که میان دو امر قرار گیرد، برزخ گفته شده است و روى همین جهت به عالمى که میان دنیا و عالم آخرت قرار گرفته، برزخ گفته مىشود.
دلیل بر وجود چنین جهانى که گاهى از آن تعبیر به (عالم
قبر) و یا (عالم
ارواح) مىشود، از طریق ادله نقلیه است. آیات متعددى از
قرآن مجید داریم که بعضى ظهور و بعضى صراحت در این معنى دارد.
•• «قُلْ يَوْمَ الْفَتْحِ لَا يَنفَعُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِيمَانُهُمْ وَلَا هُمْ يُنظَرُونَ»؛
«ما دعاى او را به
اجابت رسانديم؛ و از آن اندوه نجاتش بخشيديم؛ و اينگونه
مؤمنان را نجات مىدهيم!».
بعضى از مفسران آیه را به فتح مکه
تفسیر کردهاند؛ ولى جوابى که در آ [[]] یه آمده با آن نمىسازد؛ چون در جواب فرمود: بگو روز فتح، دیگر ایمان آوردن
کفار سودى به حالشان ندارد، و دیگر مهلت داده نمىشوند، و حال آنکه اگر کافرى در روز فتح مکه ایمان مىآورد، ایمانش سود داشت، مگر آنکه کسى بگوید اگر هم ایمان مىآوردند، بدین جهت سود نداشت که معاند
حق بودند، و بارها با رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلم) جنگیدند، و در خاموش کردن نور حق کوششها کردند، و معلوم است که ایمان چنین اشخاصى ایمان واقعى نیست؛ بلکه
نفاق و دورویى است، ایمانى نیست که در دلشان وارد شده باشد، و دلهایشان را
اصلاح کرده باشد، در چنین وقتى چارهاى جز ایمان ندارند، و به همین جهت مهلت داده نمىشوند.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «ایمان اضطراری».