أَکِنَّه (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اَکِنَّه: (عَلی قُلُوبِهِمْ اَکِنَّةً)«اَکِنَّه» جمع
«کنان» (بر وزن زیان) در اصل به معنای هر پوششی است که چیزی را با آن مستور میکنند؛ اما «
کِنّ»
(بر وزن جنّ) به معنای ظرفی است که چیزی را در آن محفوظ میدارند. جمع
«کِنّ»، «اکنان» است؛ سپس، این معنا توسعه یافته و به هر چیزی که سبب مستور شدن است، مانند پرده و خانه و اجسامی که انسان در پشت آن خود را پنهان میکند، گفته شده است. این واژه در سوره
«فصلت» پوششهای جهل و تعصب، پوشش لجاجت و عناد، پوشش تقلید کورکورانه و مانند آن، که قلبهای آنها را فرا گرفته بود شامل میشود.
(وَ مِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَ جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَ إِن يَرَوْاْ كُلَّ آيَةٍ لاَّ يُؤْمِنُواْ بِهَا حَتَّى إِذَا جَآؤُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَآ إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ) (پارهاى از آنها به سخنان تو، گوش فرا مىدهند؛ ولى بر دلهاى آنان پردهها افكندهايم تا آن را نفهمند؛ و در گوشهاى آنها، سنگينى قرار دادهايم. و اگر هر نشانهاى را ببينند،
ایمان نمىآورند؛ تا آن جا كه وقتى به سراغ تو مىآيند با تو مجادله مىكنند؛ و
کافران مى گويند: «اينها فقط افسانههاى پيشينيان است.»)
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید: اكنه جمع كن -بكسر كاف-، به معناى چادر و پردهاى است كه در آن چيزى را پنهان و پوشيده مىدارند، و وقر به معناى سنگينى گوش است، و اساطير جمع اسطوره و بنا بر آنچه از مبرد نقل شده به معناى دروغ و خدعه است، و گويا ريشه اين لغت سطر بوده كه به معناى صفى از نوشته و يا از درخت و يا از انسان است، آن گاه در مجموعه و منظومهاى از اخبار كاذب غلبه استعمال پيدا كرده است.
(دیدگاه
شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
(وَ جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذَانِهِمْ وَ قْرًا وَ إِذَا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْاْ عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا) (و بر دلهايشان به سبب بى ايمانى و لجاجت پوششهايى مىنهيم، تا آن را نفهمند؛ و در گوشهايشان سنگينى قرار مىدهيم. و هنگامى كه پروردگارت را در
قرآن به يگانگى ياد مىكنى، آنها با حال نفرت پشت مىكنند و از توروى بر مىگردانند.)
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید: كلمه اكنه جمع كن با صداى زير كاف است كه بنا به گفته
راغب به معناى ظرفى است كه چيزى در آن پنهان و محفوظ شود، و كلمه وقر به معناى سنگينى گوش است.
(دیدگاه شیخ طبرسی در
مجمع البیان:
)
(وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بِآيَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَ نَسِيَ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَ إِن تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدَى فَلَن يَهْتَدُوا إِذًا أَبَدًا) (چه كسى ستمكارتر است از آن كس كه
آیات پروردگارش به او تذكر داده شد، و از آن روى گرداند، و آنچه را با دستهاى خود پيش فرستاد فراموش كرد؟! ما بر دلهاى آنها به سبب اعمالشان پردههايى افكندهايم تا نفهمند؛ و در گوشهايشان سنگينى قرار دادهايم؛ تا صداى
حق را نشنوند! و از اين رو اگر آنها را به سوى
هدایت بخوانى، هرگز هدايت نمىشوند.)
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید: به منزله تعليل براى اعراض آنان از آيات
خدا و يا هم براى آن و هم براى نسيانشان از پيش فرستادههاى خويش را است و در سابق در چند جا، معناى قرار دادن اكنه را در دلهاى كفار و وقر را در گوشهاى آنان توضيح داديم.
(دیدگاه
شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
(وَ قَالُوا قُلُوبُنَا فِي أَكِنَّةٍ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ وَ فِي آذَانِنَا وَقْرٌ وَ مِن بَيْنِنَا وَ بَيْنِكَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ) (آنها گفتند: «دلهاى ما نسبت به آنچه ما را به آن دعوت مىكنى در پوششهايى قرار گرفته و در گوشهاى ما سنگينى است، و ميان ما و تو گويا حجابى وجود دارد؛ پس تو كار خود را انجام بده و ما هم كار خود را انجام مىدهيم.»)
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید: راغب مىگويد: كلمه أكنة از كلمه كن گرفته شده و اين كلمه به معناى ظرفى است كه چيزى در آن حفظ و نگهدارى شود. و نيز مىگويد: كنان به معناى روپوشى است كه چيزى در زير آن نهفته شود، و جمع آن اكنه مىآيد: هم چنان كه جمع كلمه غطاء ، اغطيه مىآيد، و در
قرآن آمده، آنجا كه فرموده:
(وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ) و بنا بر اين جمله
(قُلُوبُنا فِي أَكِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ) ، كنايهاى خواهد بود از اينكه دلهاى ما وضعى به خود گرفته كه به هيچ وجه دعوتت به
دین توحید را نمىفهمد، مثل اينكه با روپوشهايى پوشيده شده كه هيچ منفذى براى راه يافتن و رخنه كردن چيزى از خارج در آن نمانده است.
(دیدگاه شیخ طبرسی در
مجمع البیان:
)
•
مکارم شیرازی، ناصر، لغات در تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «أَکِنَّه»، ص۶۳.