انسانشناسی (کلام جدید)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
انسانشناسی یا آنتروپولوژی (anthropology) یکی از مهمترین دانشهای الهی و بشری است که در حوزه
معارف بشری و دینی تأثیر بهسزایی دارد. تحلیل چیستی انسانشناسی بر پایه پیشینه،
تعریف، ضرورت و انواع آن صورت میپذیرد.
انسانشناسی دارای انواع
علوم اجتماعی، فلسفی، دینی، علمی،
عرفانی و اخلاقی است. هریک از انواع انسانشناسی گرفتار بحرانهایی است و تنها انسانشناسی دینی است که هیچ بحرانی در حوزه آن راه نیافته است.
دو اصطلاح «انسانشناسی» و «مردمشناسی» ترجمه انگلیسی و فرانسوی اصطلاحات Anthropologie و ethnologie است که از نظر ریشه لغوی هم معنا و معادلند. اولی از ریشه یونانی Anthropos به معنی انسان و دومی از ریشه یونانی Ethnos به معنی قوم و مردم گرفته شده است. واژه آنتروپولوژی برای اولین بار توسط
ارسطو مورد استفاده قرار گرفت و منظور او علمی بود که در جهت شناخت
انسان تلاش کند.
اصطلاح انسانشناسی نخستین بار در کشورهای انگلیسی زبان در ابتدای قرن بیستم رایج شد و به شاخهای علمی درباره موضوع انسان اطلاق میشد که در پی مطالعه این موجود و زندگی اجتماعی او در مفهومی بسیار گسترده بود، از اینرو موضوع مورد علاقه انسانشناسی مطالعه جوامع موسوم به ابتدایی بود، هر چند که حوزهای گستردهتر از این محدوده میخواست.
اصطلاح مردمشناسی نیز در آغاز قرن بیستم عمدتا به مفهوم مطالعه انحصاری جوامع ابتدایی، اقوام و قبایل و غیره بود. در
فرانسه واژه مردمشناسی تا مدتها معادلی برای واژه انگلیسی «آنتروپولوژی» بود اما امروز گرایش بسیاری به جایگزینی مردمشناسی با انسانشناسی وجود دارد. واژه انسانشناسی در فرانسه مدتها تنها مفهوم انسانشناسی طبیعی را میرساند، یعنی مطالعه ریختشناسی نژادهای انسانی.
در دهه ۵۰ قرن بیستم،
استراوس واژه انسانشناسی را به معنایی که انگلیسی زبانان آن را به کار میبردند وارد زبان فرانسه کرد. نزد او انسانشناسی در آن واحد هم به معنای شناخت تالیفی از سازمان یافتگی جوامع باستانی بود و هم به صورتی عامتر به مفهوم مطالعه عمومی انسان.
با توجه به مباحثی که ارائه شد، میتوان این نتیجه کلی را به دست آورد که در انسانشناسی ما دنبال شناخت انسان هستیم، و از آن جا که انسان موجودی است بسیار پیچیده و دارای ابعاد و شئون وجودی مختلف، که بررسی و تحقیق همه آنها در یک شاخه علمی امری ناممکن به نظر میرسد، لذا هر شاخهای از
معرفت که به گونهای، ساحتی از ابعاد وجودی انسان را مورد بررسی قرار دهد، شایسته عنوان انسانشناسی خواهد بود.
پس عنوان جامع انسانشناسی شامل همه شاخههای علمی خواهد بود که به بررسی و شناخت و تحلیل بعد یا ابعادی از ساحتهای وجودی انسان یا گروه و قشر خاصی از انسانها میپردازد.
اهمیت و ضرورت مبحث انسانشناسی از دو حیث قابل توجه و بررسی است که در بحث آتی به آن اشاره میشود:
انسانشناسی در چارچوب
معارف بشری عبارتند از:
اگر تصویر ما از انسان بعنوان موجودی دارای هدف معقول باشد که در طول حیات دنیوی خود به سوی آن هدف در حرکت است و با اختیار و اراده خود این توانایی را دارد که
سرنوشت خود را رقم بزند، در این صورت زندگی انسان هدفمند خواهد بود، در حالیکه اگر تصویر ما از انسان به این صورت باشد که او را موجودی بدون
اراده و
اختیار قلمداد کنیم، که در زندگی خود هیچ دخالتی در تعیین سرنوشت خویش ندارد، در این صورت زندگی او یک زندگی بیمعنا و پوچ خواهد بود.
عقلانیت و کارآمدی نظامهای اجتماعی از قبیل (
نظام اقتصادی،
سیاسی،
حقوقی و
تعلیم و تربیت)؛ اگر تصویری که ما از انسان داریم، تصویری صحیح و مطابق با واقعیت انسانی نباشد، قطعا نیازهای اساسی او هم برای ما روشن نخواهد شد، و در این صورت نظامهای اجتماعی مذکور هم بر پایه نیازهای واقعی انسان پایه ریزی نشده، در نتیجه از پشتوانه معقول و منطقی برخوردار نخواهد بود.
انسانشناسی در حوزه
معارف عبارتند از:
ادیان توحیدی و بویژه
اسلام، شناخت انسان را بعنوان راهی برای دستیابی به
معرفت خداوند
معرفی میکنند. در واقع انسان میتواند دو نوع شناخت و
معرفت داشته باشد؛
شناخت حصولی و
شناخت حضوری. در شناخت
حصولی انسان بوسیله صورتها و
مفاهیم ذهنی اشیاء به آنها علم پیدا میکند و خود شیء در
ذهن یا
نفس شخص عالم حاضر نیست، مانند
علم ما به وجود اشیاء خارجی یا وجود درد در دوستمان.
در علم حضوری بر خلاف شناخت
حصولی خود معلوم در نزد عالم حاضر است و عالم به خود معلوم علم پیدا میکند، نه اینکه علم او به معلوم از طریق صورت ذهنی یا مفهوم آن معلوم باشد، مانند علم ما به وجود خودمان یا احساس درد دندان در درون خودمان.
پس انسان نسبت به خودش هم میتواند علم
حصولی داشته باشد و هم علم حضوری، و اگر گفته شده است که شناخت انسان از خودش منجر به شناختش از خدا میشود، شامل هر دو نوع علم
حصولی و حضوری میشود. به طور خلاصه میتوان گفت که شناخت حضوری انسان راهی برای آگاهانه شدن
معرفت حضوری نسبت به
خدا و شناخت
حصولی انسان هم طریقی برای شناخت
حصولی نسبت به خداست،
که اولی با
عبادت و
تزکیه نفس و سلوک
عرفانی حاصل میشود و دومی با تامل و
تدبر در اسرار و حکمتهایی که در وجود انسان به
ودیعت نهاده شده است.
نبوت به این معنا است که افرادی به آن مرحله از
رشد و تعالی دست مییابند که میتوانند با خداوند ارتباط پیدا کنند، و مجرای تحقق
معجزات الهی و رساندن پیامهای خداوند به سایر انسانها قرار گیرند. چنین حقیقتی مستلزم آن است که ما قائل شویم انسان دارای چنین ظرفیت بالائی است.
اعتقاد به
حیات پس از
مرگ، فرع براین مطلب است، که انسان دارای ساحتی روحانی و مجرد است، که بعد از جدایی از بدن میتواند بطور مستقل به حیات خود ادامه دهد و درهنگام
قیامت به بدن برگردد.
شالوده مباحث اخلاقی بر اصل کمالپذیری نفس و تاثیرپذیری آن از افعال اخلاقی استوار است، ما برای آگاهی از چگونگی تکامل نفس بوسیله افعال اخلاقی، باید کمال نفس را شناخته، رفتارهای اخلاقی خود را به عنوان راهی برای رسیدن به آن مقصد اعلی تنظیم کنیم. (برای مطالعه بیشتر در مورد ضرورت انسان شناسی، ر. ک: مصباح یزدی، محمد تقی،
معارف قرآن، ۱-۳)
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «انسان شناسی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۸/۰۷/۲۱.