اندرز امام حسین به کوفیان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
امام حسین (علیهالسّلام) در خطبهای رسا کوفیان را فریبخورده
دنیا دانسته و منشاء هدایتناپذیری آنان را
حرامخواری، فتنهانگیزی و اعمال زشت آنها میداند و فرجام بدی را برای آنان ترسیم مینماید.
خوارزمی خطبه امام حسین (علیهالسّلام) را با اضافات و تفاوتهایی با گزارش
طبری، بدین صورت نقل کرده است:
امام حسین (علیهالسّلام) به سوی لشکر
عمر بن سعد (لعنةاللهعلیه) رفت و در مقابل آنان قرار گرفت. سپس نگاهی به صفهای آنانانداخت که مانند سیلی عظیم بود؛ و نگاهی به عمر بن سعد انداخت که در بین سران
کوفه ایستاده بود. آنگاه چنین فرمود: سپاس خدایی را سزاست که
دنیا را آفرید و آن را منزلگاه نابودی و زوال قرار داد، که پیوسته اهلش را از حالی به حالی دگرگون میسازد. فریب خورده کسی است که فریفته دنیا شد؛ و بدبخت کسی است که مفتون دنیا گشت. دستخوش
فریب دنیا نشوید، که
امید امیدواران به آن و طمع آزمندان در آن را، قطع میسازد. میبینم که شما در کاری هماهنگ گشتهاید که
خشم خدا را برانگیخته و او روی کریمش را از شما برگردانده است؛ عذابش را متوجه شما ساخته و رحمتش را از شما دور گردانده است. پس چه نیکو پروردگاری است پروردگار ما و چه بد بندگانی هستید شما؛ زیرا به
طاعت خدا
اقرار کرده و به پیامبرش
محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ایمان آوردید، اما اکنون برای کشتن فرزندانش هجوم آوردهاید. به راستی که
شیطان بر شما چیره گشته و خدای بزرگ را از یادتان برده است. پس هلاکت باد بر شما و آنچه آهنگ کردهاید؛ «ما از خداییم و بازگشتمان به سوی اوست». (انّا لله و انا الیه راجعون)
اینان گروهی هستند که بعد از ایمان،
کفر ورزیدند، «پس دور باد از
رحمت خدا گروه ستمکاران». (فبعدا للقوم الظالمین)
سخن
امام چون به اینجا رسید، عمر بن سعد خطاب به لشکریانش گفت: وای بر شما، چیزی بگویید. او فرزند پدرش علی است. به خدا
سوگند اگر یک روز دیگر همچنان در بین شما بایستد و سخن بگوید، از توان باز نمیماند؛ پس با او سخن بگویید.
شمر (لعنةاللهعلیه) پیش آمد و گفت: ای حسین، اینها چیست که میگویی؟ چیزی بگو که ما بفهمیم.
امام فرمود: به شما میگویم که از پروردگار خود بترسید و دست خود را به
خون من نیالایید، که کشتن من و هتک حرمتم بر شما روا نیست؛ زیرا من
پسر دختر پیامبر شما هستم و مادربزرگم
خدیجه (سلاماللهعلیهم)،
همسر پیامبر شما بود؛ و شاید این سخن پیامبرتان، محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را شنیده باشید که فرمود: «
حسن و حسین، سرور جوانان اهل بهشتاند...»
خوارزمی
خطبه دیگری نیز از
امام حسین (علیهالسّلام) در
روز عاشورا، مسنداً به نقل از
عبدالله بن حسن گزارش کرده است. گویا مقصود از «عبدالله»،
عبدالله محض، و مقصود از پدرش حسن،
حسن مثنی پسر امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) است که در
کربلا حضور داشت و زخمی شد، اما کشته نشد و از شهود عینی حادثه بود.
عمر بن سعد (لعنةاللهعلیه) سپاهش را برای جنگ با حسین (علیهالسّلام) آماده کرد؛
لشکر را آراست و هرکس را در جای خویش قرار داد و پرچمها را برافراشت.
امام حسین (علیهالسّلام) نیز یارانش را در جناح راست و چپ قرار داد.
دشمن از هر سو
امام حسین (علیهالسّلام) را
محاصره کرد و مانند حلقهای او را در میان گرفت.
امام از میان یارانش بیرون آمد و به سوی آن
قوم رفت تا با آنان سخن بگوید. از آنها خواست که ساکت شوند، ولی آن قوم سکوت نکردند. حضرت فرمود: وای برشما، شما را چه شده است که سکوت نمیکنید، تا سخنم را بشنوید؟ من شما را به راه حق فرا میخوانم. هرکسی مرا پیروی کند، از راه یافتگان؛ و هرکسی سرپیچی کند، اهل هلاکت خواهد بود. شما همگی سرپیچی میکنید و به گفتارم گوش فرانمیدهید؛ زیرا حقوق شما از
حرام داده شده است، شکمهایتان از حرام آکنده گشته و
خداوند بر دلهایتان
مهر زده است.وای بر شما، چرا سکوت نمیکنید و به سخنم گوش فرا نمیدهید؟ در این هنگام برخی از سپاه ابن سعد همدیگر را
ملامت کردند و دیگران را به سکوت دعوت کردند.
آن گاه
امام حسین (علیهالسّلام) فرمود: ای جماعت، هلاکت و اندوه بر شما باد، که سرگشته و حیران، ما را به فریادرسی خواندید و ما شتابان و آماده، به دادخواهی شما آمدیم. اکنون شما شمشیرهایی را که باید برای
دفاع از ما به دست میگرفتید، به روی ما کشیدهاید. آتش فتنهای که
دشمن ما و شما فراهم آورده بود، بر ما افروختهاید. یکدست بر ضد دوستان خود گرد آمده و به نفع دشمنانتان به پا خاستهاید؛ بدون آنکه دشمنان، عدلی را در میان شما برقرار کرده و یا بذر امیدی در دل شما پاشیده باشند، به جز
مال حرام ناچیزی از
دنیا که به شما رساندهاند و زندگی پستی که
طمع آن را دارید؛ در حالی که نه گناهی از ما سر
زده و نهاندیشهای به خطا رفته است.
وای برشما، که ما را خوش نداشتید و دست از یاری ما برداشتید. آتش
فتنه را برافروختید در حالی که شمشیرها در نیام و قلبها آرام بود و عزمها بر جنگ استوار نگشته بود؛ ولی شما همچون مور و ملخ به سوی ما هجوم آوردید، و مانند پروانهها همدیگر را فراخواندید و بر سر ما فروریختید. رویتان زشت باد. پس شما از سرکشان
امت، تهماندگان
احزاب، ترککنندگان
قرآن، افسونشدگان
شیطان، گروه گناهکاران، تحریفکنندگان کتاب و نابودکنندگان
سنت پیامبرید. شمایید قاتلان اولاد
انبیا، نابودکنندگان خاندان اوصیا، نسبسازان زنازادگان، آزاردهندگان مؤمنان و فریادرسان (هواخواهان) رهبران سرکشی که قرآن را به
استهزا گرفته و آن را پارهپاره کردهاند. اکنون شما بر آل
ابیسفیان و پیروانشان اعتماد کرده و دست از یاری ما برداشتهاید. آری به خدا سوگند، این کار از شما شناخته شده است و سابقه دیرینه دارد. ریشههای شما به آن آمیخته و شاخ و برگ شما از آن
ارث برده است. قلبهای شما بر آن
رشد کرده و سینههای شما از آن مالامال گشته است. شما ناگوارترین چیز هستید برای کسی که
زحمت شما را کشیده است و لقمه گوارا برای غاصبان هستید.
لعنت خدا بر پیمانشکنانی که
پیمان خویش را پس از استوار ساختن میشکنند. شما خدا را بر
پیمان خود
ضامن گرفتید ولی آن را شکستید؛ پس به خدا سوگند، شما همان پیمان شکنانید.
آگاه باشید که
حرامزاده فرزند حرام
زاده (
عبیدالله بن زیاد)، بر یکی از دو چیز پای میفشارد: یا کشتن و یا ذلت پذیرفتن ما؛ هیهات که ما
ذلت را بپذیریم و به پستی تن دهیم. خدا و رسولش و نیاکان پیراسته و دامنهای پاک و سرفرازان غیور و با مناعت این امر را نمیپذیرند و پیروی از فرومایگان را بر کشتهشدن شرافتمندانه برنمیگزینند. گاه باشید که من
اتمام حجت کردم و شما را بیم دادم. من با همین افراد خانواده و با وجود کمی نیرو و یاران اندک، با شما پیکار خواهم کرد.
(آلا ان الدعی ابن الدعی قد رکز بین الثنتین، بین القتلة والذلة، و هیهات منا اخذ الدنیة، ابی الله ذلک و رسوله، وجدود طابت و حجور طهرت، و انوف حمیّة و نفوس ابیه لا توثر طاعة اللئام علی مصارع الکرام)
تعبیر «دعی» دربارهٔ
زیاد بن ابیه و پسرش، توسط
امام، که به، «حرام
زاده» ترجمه شده است، گویا اشاره به نسب آلوده و
مادر بدنام اوست که در
تاریخ شهرت دارد. «دعی» بر وزن فعیلی به معنای مفعول و از ریشهٔ «دعوة» است و به معنای نسبت دادن کسی به غیر از پدرش است.
ابن اثیر در
تفسیر حدیث «لا دعوة فی الاسلام» مینویسد: «الدعوة فی النسب بالکسر و هو ان ینتسب الانسان الی غیر ابیه وعشیرته، وقد کانوا یفعلونه فنهی عنه وجعل الولد للفراش»
سپس
امام حسین (علیهالسّلام) در ادامه این اشعار را خواند:
• «فان نهزم فهزامون قدما• و ان نغلب فغیر مغلبینا؛ اگر دشمن را شکست دهیم، این شیوهٔ دیرینهٔ ماست و اگر مغلوب شویم، (درحقیقت) شکست نخوردهایم.»
• «وما ان طبنا جبن ولکن• منایانا و دوله آخرینا؛
ترس در وجود ما راه ندارد او از
مرگ باکی نداریم، لکن این اجلهای ما و دولت دیگران است که فرا میرسد.»
• «اذا مَا الموت رفع عن اناس• کلا کله اناخ بآخرینا؛ وقتی که مرگ، تاج خود را از سر عدهای بردارد، ناگزیر بر سر عدهای دیگر میگذارد.»
• «فافنی ذلکم سروات قومی• کما افنی القرون الاولینا؛ بزرگان قوم من، شما را نابود ساختند همانگونه که گذشت روزگار،
اجداد ما را نابود کرد.»
• «فلو خلد الملوک اذا خلدنا• و لو بقی الکرام اذا بقینا؛ اگر پادشاهان جاودان میماندند، ما هم میماندیم و اگر بزرگان، بقا مییافتند ما هم باقی میماندیم.»
• «فقل للشامتین بنا افیقوا• سیلقی الشامتون کما لقینا؛ پس به شماتت کنندگان بگو: به خود آیید که آنچه ما دیدیم (مرگ) را ملاقات خواهند کرد.»
این اشعار از «فروة بن مسیک مرادی» است که در مقتل خوارزمی فقط ۲ بیت از آن ذکر شده است و اما این ۶ بیت در
کتاب اللهوف سید بن طاووس، آمده است.
فروة بن مسیک مرادی (مذحجی) از قبیله یمنی مراد، و در میان مردم، فردی شریف بود.
او در سال دهم هجری در
مدینه به حضور پیامبر رسید و
اسلام آورد و
قرآن و
احکام اسلامی را فراگرفت؛
از این رو جزء
صحابه شمرده میشود. فروه شاعر بود
و شعر نیکو میسرود.
شعری را که
امام به آن استشهاد کرد، از ابیاتی است که او پس از
جنگ ردم سروده است.
سپس
امام حسین (علیهالسّلام) فرمودند: آگاه باشید که بعد از این جنایت جز بهاندازه سوار شدن بر اسبی پایدار نخواهید ماند، تا اینکه آسیاب حوادث روزگار شما را همچون سنگ آسیاب بچرخاند و همچون محور آسیاب مضطربتان گرداند. این
خبر غیبی و عهدی است که پدرم از جدم به من سپرده است. «پس همراه شریکان خود در کارتان مصمم شوید.» (فاجمعوا امرکم و شرکاء کم)
این
آیه زبان حال
حضرت نوح (علیهالسّلام) خطاب به قومش است.) و سپس همه با مکر و
نیرنگ به پیکار من آیید و مرا مهلت ندهید.من بر خدایی که پروردگار من و شماست
توکل میکنم و هیچ جنبندهای نیست مگر اینکه اختیار و هستیاش در ید
قدرت اوست. به راستی که
هدایت پروردگار من بر
صراط مستقیم است». (فکیدونی جمیعاً ثم لا تنظرون انی توکلت علی الله ربی و ربکم ما من دابة الاً هو آخذ بناصیتها ان ربی علی صراط مستقیم
این آیات زبان حال
حضرت هود (علیهالسّلام) خطاب به قومش است؛ بعد از آنکه آنان دعوت وی را رد کردند و دست از
شرک و
بتپرستی برنداشتند و با او مخالفت کردند، حضرت هود (علیهالسّلام) چنین جملاتی خطاب به آنان بیان کرد.)
حضرت ابا عبدالله الحسین (علیهالسّلام) در ادامه چنین میفرمایند: خداوندا،
باران آسمان را از آنان بازدار و سالیانی خشک مانند
قحط زمان یوسف که برایشان قرار ده، و جوان ثقیف (شاید مقصود از «جوان ثقیف»،
مختار بن ابیعبید ثقفی باشد که قیام کرد و قاتلان
امام حسین را به مجازات رسانده و شاید هم منظور،
حجاج بن یوسف ثقفی باشد، که بعدها بر کوفه حاکم شد و تعداد زیادی از مردم
کوفه را کشت.ولی جملات بعدی
امام، با مختار سازگار است.) را بر آنان مسلط گردان، تا جامهای تلخ مرگ را به آنان بنوشاند و کسی از آنان را وانگذارد؛ هر کشتهای را به کشتهای و هر ضربتی را به ضربتی
انتقام گیرد، و انتقام من و اولیا و خاندان و پیروانم را از آنان بستاند. اینان ما را فریفتند و به ما
دروغ گفتند و ما را رها کردند. خدایا، تویی پروردگار ما؛ بر تو توکل میکنیم و به سوی تو روی میآوریم و بازگشت همه به سوی توست.
سپس
امام حسین (علیهالسّلام) فرمودند:
عمر بن سعد کجاست؟ او را برایم فرا خوانید. عمر سعد را با آنکه مایل نبود بیاید، فراخواندند.
امام فرمودند: ای عمر بن سعد، تو مرا میکشی و میپنداری که آن
زنازاده پسر زنازاده تو را حاکم ری و گرگان خواهد کرد؟ به خدا
سوگند تو هرگز گوارایی آن را نخواهی چشید. این عهدی یقینی است؛ پس هرچه خواهی انجام ده، تو بعد از میان در دنیا و
آخرت شادمانی نخواهی دید. گویا سرت را در
کوفه بر نی افراشته میبینم که کودکان، آن را هدف سنگهای خود قرار میدهند.
عمر بن سعد از سخنان
امام خشمناک شد و از
امام رو برگرداند و به لشکریانش گفت: منتظر چه هستید؟ جملگی حملهور شوید که لقمهای بیش نیستند. سپس
امام حسین (علیهالسّلام)، بر
اسب رسول خدا که «مرتجز» نام داشت، سوار شد و لشکر خود را مرتب کرد و برای جنگ آماده شد.
دربارهٔ نام اسب
امام حسین (علیهالسّلام)، در بسیاری از منابع گزارشی وجود ندارد؛ اما برخی مورخان و مقتل نویسان به نام آن اشاره کردهاند.
بلاذری و طبری نام آن را «لاحق» نوشتهاند.
این همان اسبی است که
علی بن الحسین (علیهالسّلام) بر آن سوار میشد، و خود
امام حسین (علیهالسّلام) نیز در
روز عاشورا بر آن سوار شد و به
موعظه واندرز سپاه ابنسعد پرداخت.به نظر میرسد که این اسب، مخصوص
امام حسین (علیهالسّلام) نبوده و
امام اسب دیگری داشته است. برخی مورخان و سیرهنویسان در
قرن ششم، اسب مخصوص
امام را همان اسب
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که نامش «مرتجز» بوده است، دانستهاند.
بر اساس گزارش
منقری،
اسب مرتجز تا عصر
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) زنده بوده و در
جنگ صفین مرکب
امام بوده است؛ اما اگر زنده بودن آن تا عصر امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) پذیرفته شود، زنده بودن آن تا
محرم سال ۶۱ هجری به هیچ وجه پذیرفتنی نیست؛ چرا که از نظر علم جانورشناسی، بیشترین عمری که برای اسب تاکنون دیده شده، ۲۵ سال است.از این رو بسیار بعید به نظر میرسد که اسب رسول خدا تا این زمان زنده مانده باشد. البته ممکن است
امام حسین (علیهالسّلام) اسب دیگری داشته که نامش مُرتجز بوده است و به جهت شباهت اسمی با اسب پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، برخی مورخان آن را همان اسب پیامبر پنداشتهاند.
یکی از سپاهیان عمر بن سعد میگوید: در همان روزی که حسین کشته شد، برای ما خطبهای ایراد کرد. وی ابتدا
خداوند را
حمد و ثنا کرد و سپس گفت: ای بندگان خدا،
تقوای الهی را پیشه کنید و از این دنیا برحذر باشید که اگر این دنیا همیشگی بود و یا کسی در آن همیشگی بود، پیامبران سزاوارتر بودند که به آن
رضایت دهند و راضی به
قضا باشند؛ اما خداوند این دنیا را برای
بلا خلق کرده و اهل آن را برای
فنا و رفتن آفریده است؛ پس چیزهای جدید آن کهنه، و نعمتهایش زایل شدنی، و شادیهایش تمام شدنی است، و دنیا منزلگاهی است برای رسیدن و خانهای است گذرا؛ پس به فکر زاد و توشه باشید که بهترین زاد و توشه، همان تقوای الهی است.تقوای الهی پیشه کنید، شاید که رستگار شوید.
شخصی به نام
سعد بن عبیده نقل میکند: حسین در حالی که جبهای از برد بر تن داشت، جلو آمد تا با سپاهیان
ابن زیاد صحبت کند؛ وقتی که با آنها صحبت کرد، برگشت. در همین هنگام مردی از
قبیله بنیتمیم به نام
عمر طهوی (لعنةاللهعلیه)، تیری به سوی او پرتاب کرد و من به آن تیر نگاه میکردم، دیدم دقیقاً به وسط دو شانهٔ او برخورد کرد و در آن جبه فرو رفت و از آن آویزان شد. وقتی حسین دید آنها از پذیرفتن سخنش ابا دارند، به سمت لشکریانش برگشت.
• پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۱، ص۷۵۱-۷۵۸.