• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

انتخاب عمر بن خطاب

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



به اعتقاد اهل‌سنت، ابوبکر، عمر را با مراجعه به همه‌پرسی و آرای عمومی، به جانشینی خود برگزیده است. در این نوشتار اثبات خواهیم کرد که این مطلب واقعیت ندارد و نادرست است، بلکه با وجود مخالفت‌های مردم و صحابه، ابوبکر، عمر را به جانشینی خود برگزید.



ابوبکر در روزهای آخر عمر خود با همه‌پرسی و مراجعه به آرای عمومی عمر را برای جانشینی خود پیشنهاد کرد. به مسجد رفت و خطاب به مردم گفت: من کسی را از میان بستگان و خویشاوندان خود برای به دست گرفتن زمام رهبری شما انتخاب نکرده‌ام. بلکه منتخب من عمر است. مردم یک صدا جواب دادند سمعنا و اطعنا.
شرح زندگانی خلیفه دوم اثر شبلی و سیمای فاروق اعظم اثر ملا عبدالله احمدیان و فاروق اعظم اثر هیکل و تاریخ کامل ابن‌اثیر و تاریخ ابن جوزی و دیگر کتب تاریخ.

اهل‌سنت اعتقاد دارند که انتخاب خلیفه و جانشین بعد از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به عهده مردم است و می‌گویند: در این‌باره نه دستوری از جانب خداوند صادر شده است و نه پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وصیتی کرده است. و بر همین اساس ادعا می‌کنند خلافت ابوبکر، بر مبنای انتخاب مردم و بر اساس اجماع صحابه بوده است!.
هر چند که ثابت شده است که این مطلب به دور از واقعیت است و در انتخاب ابوبکر نیز اجماعی در کار نبوده است که در جای خود ثابت شده است.
اما سؤال ما این است که چرا همین رویه در انتخاب عمر پیش گرفته نشده و انتخاب عمر بر مبنای اجماع صحابه صورت نگرفت بلکه انتخاب او توسط ابی‌بکر انجام گرفت.


امام محمد بن مفلح مقدسی متوفی ۷۶۳ هـ (شاگرد ذهبی، مزی و تقی‌الدین سبکی) از فقیهان و محدثان بنام اهل سنت در این‌باره می‌گوید:
لما استخلف ابو بکر عمر رضی اللّه عنهما قال لمعیقیب الدوسی: ما یقول الناس فی استخلاف عمر؟
قال: کرهه قوم ورضیه قوم آخرون.
قال: الذین کرهوه اکثر‌ام الذین رضوه؟
قال: بل الذین کرهوه...

ابوبکر، عمر را به عنوان جانشین خود انتخاب کرد، از معیقیب دوسی سؤال کردند: مردم درباره انتخاب عمر چه نظری داشتند؟ گفت: گروهی راضی و گروهی ناراضی بودند. سؤال کردند: آن‌ها که ناراضی بودند، بیشتر بود، یا آن‌ها که راضی بودند؟
جواب داد: آن‌ها که ناراضی بودند.

۲.۱ - اعتراض صحابه

ابنابی‌شیبه، یکی دیگر از بزرگان اهل سنت، درباره مخالفت‌های مردم و دلایل منطقی آن‌ها برای اعلام نارضایتی از این انتخاب که همان خشونت ذاتی و اخلاق تند وی بود، این چنین می‌نویسد:
عن وکیع، وابن ادریس، عن اسماعیل بن ابی خالد، عن زبید بن الحرث، ان ابا بکر حین حضره الموت ارسل الی عمر یستخلفه فقال الناس: تستخلف علینا فظاً غلیظاً، ولو قد ولینا کان افظ واغلظ، فما تقول لربک اذا لقیته وقد استخلفت علینا عمر.

از زید بن حارث نقل شده است که: وقتی در حال احتضار قرار گرفت، کسی را به دنبال عمر فرستاد تا او را جانشینی خود کند، مردم گفتند: کسی را بر ما مسلط می‌کنی که خشن و بد اخلاق است، اگر او حکومت را به دست گیرد، سخت گیرتر و خشن‌تر خواهد شد، جواب خدا را چه خواهی داد هنگامی که او را ملاقات کنی از بابت این که شخص بد اخلاق و خشنی مثل عمر را بر ما مسلط می‌کنی؟

همچنبن ابن تیمیه حرانی، نظریه‌پرداز و مؤسس فکری وهابیت در این‌باره می‌نویسد:
وقد تکلموا مع الصدیق فی ولایة عمر وقالوا ماذا تقول لربک وقد ولیت علینا فظا غلیظا.

صحابه با ابوبکر درباره جانشینی عمر با او صحبت کردند و گفتند: چرا یک فرد خشن و تند را بر خلافت گزیده و بر مردم تحمیل کردی؟ فردا جواب خدا را چه خواهی داد؟

ابن‌حجر مکی در این‌باره می‌نویسد:
ودخل علیه بعض الصحابة فقال قائل منهم: ما انت قائل لربک اذا سالک عن تولیة عمر وقد تری غلظته...

برخی از صحابه بر ابوبکر وارد شدند، یکی از آن‌ها گفت: جواب پروردگارت را چه خواهی داد آن‌گاه که از تو سؤال کند درباره انتخاب فردی که از تندی و خشونت آن مطلع بودی؟

ابن‌عساکر می‌نویسد:
عن عمرو بن محمد ومجالد عن الشعبی قال بینما طلحة والزبیر وعثمان وسعد وعبد الرحمن جلوسا عند ابی بکر فی مرضه عوادا فقال ابو بکر ابعثوا الی عمر فاتاه فدخل علیه فلما دخل احسست انه خیرته لهم فتفرقوا عنه وخرجوا وترکوهما فجلسوا فی المسجد وارسلوا الی علی ونفر معه فوجدوا علیا فی حائط فی الحوائط التی کان رسول الله (صلی الله علیه وسلم) تصدق بها فتوافوا الیه فاجتمعوا وقالوا یا علی ویا فلان ان خلیفة رسول الله (صلی الله علیه وسلم) ددمستخلف عمر وقد علم وعلم الناس ان اسلامنا کان قبل اسلام عمر وفی عمر من التسلط علی الناس ما فیه ولا سلطان له فادخلوا بنا علیه نساله فان استعمل عمر کلمناه فیه واخبرناه عنه ففعلوا فقال ابو بکر اجمعوا لی الناس اخبرکم من اخترت لکم فخرجوا فجمعوا الناس الی المسجد فامر من یحمله الیهم حتی وضعه علی المنبر فقام فیهم باختیار عمر لهم ثم دخل فاستاذنوا علیه فاذن لهم فقالوا ماذا تقول لربک وقد استخلفت علینا عمر؟. ..

طلحه و زبیر و عثمان و سعد و عبدالرحمن هنگام مریضی ابوبکر، برای عیادت وی در کنار او نشسته بودند، ابوبکر گفت به دنبال عمر بفرستید که این‌جا بیاید؛ وقتی که او وارد شد چنین احساس کرد که ابوبکر وی را بر ایشان برگزیده است؛ پس همگی از کنار او دور شده بیرون رفته و آن دو را تنها گذاشته و در مسجد رسول خدا نشستند.
دنبال علی و اطرافیان او فرستادند، علی در یکی از باغ‌هایی که رسول خدا آن را هدیه داده بود مشغول بود؛ همه نزد او آمده و گرد آن حضرت جمع شده و گفتند‌ ای علی و‌ای فلانی؛ همانا خلیفه پیامبر، عمر را به جانشینی خویش تعیین کرده است. و خود او و مردم می‌دانند که اسلام ما قبل از اسلام عمر بوده است؛ و عمر روحیه سلطه‌جویی دارد و کسی قدرت کنترل او را ندارد؛ پس بیایید تا به نزد ابوبکر رفته و در این زمینه با او سخن بگوییم و او را در مورد خصوصیات عمر با خبر سازیم.
هنگامی که همه نزد ابوبکر جمع شدند؛ ابوبکر گفت: مردم را برای من جمع کنید تا به شما خبر دهم که چه کسی را برای شما انتخاب کرده‌ام؛ مردم را در مسجد گرد آوردند؛ ابوبکر دستور داد تا او را به مسجد برده و بر روی منبر قرار دادند؛ آنگاه خبر انتخاب عمر را به مردم داد و به خانه خویش بازگشت.
مردم به منزل او آمده و به وی گفتند: جواب پروردگارت را چه خواهی گفت که عمر را بر ما خلیفه گردانیده‌ای؟. ..

۲.۲ - اعتراض علی و طلحه

ابن‌تیمیه، در منهاج السنه می‌نویسد:
لما استخلفه ابو بکر کره خلافته طائفة حتی قال طلحة ماذا تقول لربک اذا ولیت علینا فظا غلیظا.

زمانی که ابوبکر، عمر را به جانشینی انتخاب کرد، برخی از این انتخاب ناراحت شدند، طلحه گفت: جواب خدا را چه خواهی داد هنگامی که به ملاقات او بروی از بابت این که فردی خشن و بد اخلاق را بر ما مسلط کرد.

و ابن‌عساکر در تاریخ مدینة دمشق می‌نویسد:
عن یوسف بن ماهک عن عائشة قالت لما حضرت ابا بکر الوفاة استخلف عمر فدخل علیه علی وطلحة فقالا من استخلفت قال عمر قالا فماذا انت قائل لربک...

از عایشه روایت شده است که گفت: وقتی زمان مرگ ابوبکر فرا رسید، عمر را به جانشینی خویش انتخاب کرد؛ پس علی و طلحه به نزد او آمده و گفتند: چه کسی را انتخاب کرده‌ای؟ پاسخ داد عمر؛ گفتند: پس چه پاسخی به پروردگارت خواهی داد؟. ..

حسن بن فرحان مالکی بعد از نقل این حدیث می‌گوید:
وهذه قد رواها ابن عساکر بسند صحیح من طریق الضحاک بن مخلد (صاحب السنة) عن عبید الله بن ابی زیاد (وهو صدوق) عن یوسف بن ماهک (وهو ثقة معروف) عن عائشة فهذا اسناد صحیح واقل رجاله توثیقا هو ابن ابی زیاد وهو (صدوق).

این روایت را ابن‌عساکر با سند صحیح از طریق ضحاک بن مخلد از عبیدالله بن ابی‌زیاد از یوسف بن ماهک از عائشه نقل کرده است؛ و ضعیف‌ترین شخص در این روایت ابن ابی‌زیاد است که او نیز راستگوست.

و محمدناصر البانی که از لیدر‌های وهابیت به شمار می‌رود، هر چند که ابن ابی‌زیاد را ضعیف می‌داند؛ اما در ادامه می‌گوید:
لکنه لم یتفرد به، فقد رواه صالح بن رستم عن ابن ابی ملیکة عن عائشة به نحوه. وصالح بن رستم هو ابو عامر الخزاز....

ولی فقط او نیست که این روایت را نقل کرده است؛ بلکه این روایت را صالح بن رستم از ابن ابیملیکه از عائشه نیز نقل کرده است...

ابن‌عساکر و بیهقی همین روایت از طریق صالح بن رستم، این‌گونه نقل می‌کنند:
ثنا صالح بن رستم ابو عامر الخزاز عن ابن ابی ملیکة قال قالت عائشة‌ ام المؤمنین رضی الله عنها لما ثقل ابی دخل علیه فلان وفلان فقالوا یا خلیفة رسول الله ماذا تقول لربک غدا اذا قدمت علیه وقد استخلفت علینا ابن الخطاب؟. ..

صالح بن رستم ابوعامر خزاز از ابن ابیملیکه روایت می‌کند که گفت: عائشه‌ ام‌المومنین گفته است: وقتی پدرم سنگین شد (زمان مرگش فرا رسید)، فلانی و فلانی به نزد او آمده و گفتند: ‌ای خلیفه رسول خدا؛ فردا به پروردگارت چه پاسخی می‌دهی وقتی که به نزد او بروی و حال آنکه عمر را بر ما خلیفه کرده‌ای؟. ..

۲.۲.۱ - تحریف در روایات

اما متاسفانه مثل همیشه دستان امانت‌دار علمای اهل سنت برای حفظ آبروی خلفاء و پاسداری از مشروعیت خلافت آنان، روایت را تحریف و به جای نام امام علی (علیه‌السّلام) و طلحه از «فلان و فلان» استفاده کرده‌اند.
محمد بن جریر طبری در تاریخش می‌نویسد:
عن الزهری عن القاسم بن محمد عن اسماء ابنة عمیس قالت دخل طلحة بن عبید الله علی ابی بکر فقال استخلفت علی الناس عمر وقد رایت ما یلقی الناس منه وانت معه فکیف به اذا خلا بهم وانت لاق ربک فسائلک عن رعیتک...

طلحة بن عبیدالله به نزد ابوبکر رفته و گفت: عمر را بر مردم خلیفه می‌گردانی با اینکه آنچه را که مردم - در حالیکه تو زنده هستی - از او چشیده‌اند می‌دانی؟ پس چگونه خواهد بود وقتی که او با ایشان تنها بماند. و تو می‌خواهی پروردگارت را ملاقات نمایی؛ و او نیز از تو در مورد مردم خواهد پرسید...
مگر نه این‌که علی (علیه‌السّلام) و طلحه، طبق نظر اهل سنت از عشره مبشره هستند، پس چرا حداقل به سخنان آن‌ها توجهی نشد.

۲.۳ - اعتراض مهاجرین و انصار

ابن‌قتیبه دینوری، در الامامة و السیاسه می‌نویسد:
فدخل علیه المهاجرون والانصار حین بلغهم انه استخلف عمر، فقالوا: نراک استخلفت علینا عمر، وقد عرفته، وعلمت بواثقه فینا وانت بین اظهرنا، فکیف اذا ولیت عنا وانت لاق الله (عزّوجلّ) فسائلک، فما انت قائل؟....

وقتی که خبر به مهاجرین و انصار رسید که او عمر را به جانشینی انتخاب کرده است به نزد او رفتند و گفتند: می‌بینیم که عمر را بر ما خلیفه گردانیده‌ای؟ با اینکه او را می‌شناسی؟
و می‌دانی که چگونه با وجود تو در میان ما او سخت‌گیری می‌کند؛ پس چگونه خواهد بود وقتی که تو از میان ما بروی و این در حالی است که تو می‌خواهی به دیدار خداوند (عزّوجلّ) بروی؛ چه پاسخی داری؟

۲.۴ - اعتراض اهل شام

ابن‌قتیبه دینوری در این‌باره می‌نویسد:
وکان اهل الشام قد بلغهم مرض ابی بکر، واستبطؤ الخبر فقالوا: انا لنخاف ان یکون خلیفة رسول الله قد مات، وولی بعده عمر، فان کان عمر هو الوالی فلیس لنا بصاحب، وانا لنری خلعه.

خبر مریضی ابوبکر رسید به اهل شام رسید اما ایشان گمان کردند که خبر دیر به ایشان رسیده است، پس گفتند: ما می‌ترسیم که خلیفه رسول خدا مرده باشد و عمر را به جای خویش گمارده باشد؛ پس اگر او حاکم شده باشد با ما همراهی نخواهد کرد و ما چنین نظر داریم که او را بر کنار کنیم! ! !

۲.۵ - بی‌هوش شدن ابوبکر هنگام وصیت

از نکته‌های جالب این انتخاب این است که ابوبکر قبل از املاء وصیت، از شدت بیماری بی‌هوش می‌شود، و قبل از آن‌که ابوبکر به هوش بیاید، عثمان بن عفان که کاتب وصیت بوده است، نام عمر را می‌نویسد و وقتی ابوبکر به هوش می‌آید با کار انجام شده روبرو و آن را تایید می‌کند.
تعدادی از علمای اهل سنت نقل کرده‌اند:
عن زید بن اسلم، عن ابیه، قال: «کتب عثمان بن عفان عهد الخلیفة من بعد ابی بکر، فامره ان لا یسمی احدا، وترک اسم الرجل، فاغمی علی ابی بکر اغماءة، فاخذ عثمان العهد فکتب فیه اسم عمر. قال: فافاق ابو بکر فقال: ارنا العهد، فاذا فیه اسم عمر، فقال: من کتب هذا؟ فقال عثمان: انا. فقال: رحمک الله وجزاک خیرا، فوالله لو کتبت نفسک لکنت لذلک اهلا.

از زید بن اسلم از پدرش روایت شده است که گفت: عثمان پیمان نامه خلیفه بعد از ابوبکر را می‌نوشت؛ پس ابوبکر به او دستور داد که نام کسی را ننویسد و جای اسم را خالی بگذارد؛ پس ابوبکر بیهوش شده، عثمان نامه را برداشت و در آن نام عمر را نوشت؛ پس وقتی که ابوبکر به هوش آمد گفت: پیمان‌نامه را به من نشان بده؛ و در آن نام عمر را دید! ! !
پس گفت: چه کسی این را نوشته است؟ عثمان پاسخ داد: من؛ ابوبکر گفت: خدا تو را ببخشاید و جزای خیر دهد؛ قسم به خدا که اگر خودت را نیز می‌نوشتی سزاوار بودی! ! !

متقی هندی بعد از نقل حدیث می‌گوید:
قال ابن‌ کثیر اسناده صحیح.

ابن‌کثیر گفته است که سند این روایت صحیح است.


سؤال ما از دوستان اهل سنت این است که:
شما می‌گویید رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کسی را برای جانشینی خود معین نکرد و تعیین آن را به عهده مردم نهاد؛ پس چرا ابوبکر بر خلاف سنت رسول خدا رفتار نموده و عمر را به پیشوایی مردم انتخاب کرد؛ در حالی که اکثر مردم با این انتخاب مخالف بودند و دلایل خود را نیز بر این مخالفت اعلام کردند؟
مگر نه این که رسول خدا برای تمامی مسلمین اسوه است و اطاعت از آن حضرت بر همگان واجب است؟
اگر کار رسول خدا صحیح بوده است، چرا ابوبکر بر خلاف آن را انجام داد و اگر کار ابوبکر درست بوده، باید ملتزم بشوید که کار رسول خدا (نستجیر بالله) صحیح نبوده است.
چگونه است که وصیت ابوبکر در حال اغماء، نافذ است و سخن او هذیان‌گویی به حساب نمی‌آید؛ اما وقتی رسول خدا که طبق نص صریح قرآن کریم سخنی جز وحی نمی‌گوید، می‌خواهد وصیت کند، برخی به بهانه مریضی آن حضرت، تهمت هذیان‌گویی به آن حضرت می‌زنند و با این عمل زشت، مانع نوشتن وصیت‌نامه می‌شوند؟ اگر حقیقتاً انتخاب خلیفه به عهده مردم بود، چرا ابوبکر با این‌که می‌دانست اکثر مردم از انتخاب عمر ناراضی هستند؛ وی را بر مردم تحمیل کرده و آزادی مردم را در انتخاب حاکم سلب نمود؟
آیا شایسته نبود که به عواطف و احساسات مردم ناراضی توجه می‌شد و برخلاف نظر اکثر مسلمان‌ها، عمر را بر مردم تحمیل نمی‌کرد. و یا این‌که حداقل با اهل حل و عقد مشورت می‌کرد و نظر آن‌ها را ـ طبق قاعده شوری ـ جویا می‌شد؟


۱. کحاله، عمر رضا، معجم المؤلفین، ج۱۲، ص۴۴.    
۲. ابن‌مفلح، شمس‌الدین، الآداب الشرعیّة، ج۱، ص۴۱.    
۳. ابن ابی شیبة، ابوبکر، المصنف، ج۷، ص۴۳۴.    
۴. ابن شبة النمیری، زید بن عبیدة، تاریخ المدینة المنوّرة، ج۲، ص۶۷۱، با تحقیق فهیم محمد شلتوت، ط دار الفکر، بیروت.    
۵. ابن عساکر، علی بن الحسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۳۰، ص۴۱۳.    
۶. متقی هندی، علی بن حسام‌الدین، کنز العمال، ج۵، ص۶۷۸.    
۷. ابن تیمیه حرانی، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة، ج۶، ص۱۵۵، الناشر:مؤسسة قرطبة، الطبعة الاولی، ۱۴۰۶، تحقیق:د. محمد رشاد سالم عدد الاجزاء:۸.    
۸. هیتمی، ابن حجر، الصواعق المحرقة، ج۱، ص۲۵۴، با تحقیق:عبدالرحمن بن عبدالله الترکی وکامل محمد الخراط، ط مؤسسة الرسالة، بیروت، الاولی، ۱۹۹۷ م.    
۹. ابن عساکر، علی بن الحسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۴، ص۲۴۸.    
۱۰. ابن شبة النمیری، زید بن عبیدة، تاریخ المدینة، ج۲، ص۶۶۶.    
۱۱. ابن تیمیه حرانی، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة، ج۷، ص۴۶۱.    
۱۲. ابن عساکر، علی بن الحسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۴، ص۲۵۱.    
۱۳. ابن‌سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۰۷.    
۱۴. المالکی، حسن بن فرحان، نحو انقاذ التاریخ الاسلامی، ص۲۶۶.    
۱۵. البانی، محمدناصر، ارواء الغلیل، ج۶، ص۸۰.    
۱۶. ابن عساکر، علی بن الحسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۴، ص۲۵۰.    
۱۷. البیهقی، ابوبکر، السنن الکبری، ج۸، ص۲۵۷.    
۱۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۳، ص۴۳۳.    
۱۹. ابن‌قتیبه دینوری، عبدﷲ بن مسلم، الامامة والسیاسة با تحقیق شیری، ج۱، ص۳۷ و با تحقیق، زینی، ج۱، ص۲۴.    
۲۰. ابن‌قتیبه دینوری، عبدﷲ بن مسلم، الامامة والسیاسة، با تحقیق زینی، ج۱، ص۲۵ و با تحقیق شیری، ج۱، ص۳۸.    
۲۱. طبری الرازی الشافعی اللالکائی، هبة الله بن الحسن، (۴۱۸ ه)، شرح اصول اعتقاد اهل السنة والجماعة، ج۷، ص۱۴۰۳.    
۲۲. الآجری البغدادی، محمد بن الحسین، الشریعة، ج۲، ص۱۳۱۶.    
۲۳. ابن شبة النمیری، زید بن عبیدة، تاریخ المدینة المنوّرة، ج۲، ص۶۶۷.    
۲۴. طبری، احمد بن عبدالله، الریاض النضرة فی مناقب العشرة، ج۳، ص۵۲.    
۲۵. سیوطی، جامع احادیث، باب مسند ابی بکر الصدیق، ج۲۵، ص۱۷۳، ح ۲۷۸۲۴.    
۲۶. ابن عساکر، علی بن الحسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۳۹، ص۱۸۵.    
۲۷. متقی هندی، علی بن حسام‌الدین، کنز العمال، ج۵، ص۶۸۱.    



موسسه ولی‌عصر، برگرفته از مقاله «آیا ابوبکر، عمر را با مراجعه به همه پرسی و آرای عمومی، به جانشینی خود برگزید؟».    






جعبه ابزار